ظلم‌ناپذیری در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">\n: +))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] ==منابع== +]] {{پایان مدخل‌های وابسته}} ==منابع==))
خط ۴۳: خط ۴۳:
#[[ریشه ظلم‌پذیری چیست؟ (پرسش)]]
#[[ریشه ظلم‌پذیری چیست؟ (پرسش)]]
#[[سیره عملی پیامبر خاتم در عدم انظلام چه بوده است؟ (پرسش)]]
#[[سیره عملی پیامبر خاتم در عدم انظلام چه بوده است؟ (پرسش)]]
{{پایان مدخل‌های وابسته}}


==منابع==
==منابع==

نسخهٔ ‏۲۵ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۵۷

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ظلم است. "ظلم‌ناپذیری" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

«انظلام» یعنی تن به ظلم دادن، زیر بار ستم رفتن. رسول خدا(ص) و اوصیای او و پیروان حقیقی‌شان هرگز تن به ظلم نداده‌اند. این امر در زندگی نورانی پیامبر اکرم(ص) و اوصیای آن حضرت به روشنی مشاهده می‌شود. رسول خدا(ص) نه تنها پس از بعثت، که پیش از بعثت نیز هرگز زیر بار ستمی نرفت و تلاش کرد با روحیه «انظلام» در جامعه مقابله کند و از مظلوم دفاع نماید و حق مظلوم را بستاند تا زمینه «ظلم‌پذیری» رفع شود. نمونه برجسته این دوران واقعه مشهور «حلف الفضول» است. مورخان یادآور شده‌اند که بیست و سه سال پیش از بعثت، در حالی که از عمر آن حضرت بیش از بیست سال نمی‌گذشت[۱]، در یک اقدام ضد ظلم که منجر به شکستن جو انظلام شد شرکت کرد. گفته‌اند مردی از بنی زبید در ماه ذی‌قعده وارد مکه شد و کالایی داشت، عاص بن وائل سهمی آن کالا را خرید ولی از پرداخت بهای آن خودداری کرد؛ کار به مشاجره کشید و مرد زبیدی توانایی نداشت که حق خود را بگیرد. ناچار بالای کوه ابوقبیس رفت و تظلم نمود و آزادگان قریش را به دفاع از مظلوم و جلوگیری از انظلام فرا خواند و چنین گفت[۲]: ای مردان قریش به داد ستمدیده‌ای که کالایش را در مکه به ستم گرفته‌اند و دور از طایفه و کسان خویش است برسید[۳]. حرمت خاص کسی است که حرمت نگه دارد و کسی که جامه خیانت پوشیده است حرمت ندارد.[۴]

ریشه ستم‌پذیری

با دقت در تاریخ انظلام بشر، درمی‌یابیم که تعلقات انسان او را وامی‌دارد تا پذیرای ستم شود. ریشه همه ستم‌ها و ستم‌پذیری‌ها در دنیا خواهی آدمی است. انسانی که چشمش به دنیاست، دلبسته دنیاست، دنیا را می‌خواهد و آن را مقصد خویش گرفته است، اگر انظلام با دنیای او تزاحم یابد، برای آنکه دنیایش آسیب نبیند، انظلام را نوش می‌کند تا نیشی به مقصد او -دنیا - وارد نیاید. انسانی که می‌خواهد بماند و «ماندن» برای او اصل باشد، آن هنگام که یا باید بماند و پذیرای ستم شود، و یا دل کَنَد و برود، روشن است که کدام را انتخاب می‌کند؛ ترس از رفتن و میل به ماندن به اسارتش می‌کشد. آنکه به جان خویش تعلق دارد، بقای این کالبد مادّی را بر همه چیز مقدم می‌دارد، فقط نگهبان آن خواهد بود، به هر قیمتی. آنکه دلبسته مال و اولاد است، حافظ آنهاست، به هر ذلتی. آنکه دل به جاه و مقام دارد، آنکه عشق قدرت و مکنت وجودش را پر ساخته، برای رسیدن به این آمال چرا ستم نپذیرد؟ که ریشه همه ستم‌پذیری‌ها در پذیرش دنیاست، در تکیه و رکون به دنیاست، چنان که در احادیث پیشوایان معصوم، به این معنا توجه داده شده است. امام سجاد(ع) فرموده است: «وَ لَا تَرْكَنُوا إِلَى‏ الدُّنْيَا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لِمُحَمَّدٍ»- ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ«و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه ۱۱۳.«به دنیا گرایش نیابید که خدای عز و جل به محمد(ص) فرمود: به ستمکاران گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید».[۵].

گرایش و گرویدن به دنیا موجب گرایش و گرویدن به ظالم و پذیرش انواع ستم‌ها است. به خاطر دنیاست که انسان به هر خواری تن می‌دهد و برای جیفه دنیاست که مردمان خواهان بقای ستم و ستمگر می‌شوند. امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ[۶]}} فرمود: «هُوَ الرَّجُلُ‏ يَأْتِي‏ السُّلْطَانَ‏ فَيُحِبُّ‏ بَقَاءَهُ إِلَى أَنْ يُدْخِلَ يَدَهُ‏ إِلَى كِيسِهِ فَيُعْطِيَهُ»[۷].

یعنی انسان به خاطر دریافت متاع بی‌ارزش دنیا خواهان بقای ستمگران می‌شود و تن به هر چیزی می‌دهد، اما آنکه از تعلقات پست خویش می‌گذرد و از دنیا عبور می‌کند، تن به ستم نمی‌دهد و می‌تواند در برابر آن بایستد. مادام که انسان تعلقی به غیر خدا دارد، به نوعی انظلام تن می‌دهد، کم یا زیاد. اگر پیامبران الهی و اولیای ربانی ستم نپذیرفتند، برای آن بود که چشمشان به غیر خدا نبود، از غیر خدا نمی‌ترسیدند، دل به دنیا نداشتند، نه ترس از رفتن داشتند و نه دل به ماندن، نه داشتنی وسوسه‌شان می‌کرد و نه خواستنی اسیرشان می‌ساخت. آنان تعلّقی به دنیا نداشتند، لذا آنجا که جای «هجرت» بود، دل کندند و رفتند، و آنجا که جای «جهاد» بود، ایستادند و مبارزه کردند. اگر لوط(ع) دل به کسی داشت، نمی‌توانست برود؛ اما او رفت و آنان ماندند. اگر نوح(ع) دل به فرزند سپرده بود، آن هنگام که پسرش ایستاد، می‌ایستاد، پایش می‌لرزید، اما او رفت و تن به گناه و ستم نداد. اگر موسی(ع) چشمش به آسودگی بود، خود را در معرکه حوادث نمی‌افکند و قیام نمی‌کرد. آنان همه این‌گونه بودند. آزاد از دنیا و در نتیجه آزاد از ستم‌پذیری.

با دقت در علل ستم‌پذیری، نشانه‌های دنیا خواهی و رد پای تعلقات را به وضوح می‌توان دید. دنیا حجاب می‌شود و «جهل» زمینه‌ساز پذیرش ستم. دنیا جلوه می‌کند و «نفع» وادار می‌کند که تن به ستم دهند. به دنیا دل می‌بندند و از «ترس» از دست دادنش، پذیرای همه چیز می‌شوند. حسین بن علی(ع) دراین‌باره مردمان و عالمان را هشدار می‌دهد. آنان که تباهی و ستمگری را مشاهده می‌کنند اما برای رسیدن به دنیا سکوت می‌کنند و به سبب ترس همراهی می‌نمایند و پذیرای بیداد می‌شوند، و امر به معروف و نهی از منکر در معنای قرآنی آن را به پشت سر می‌افکنند، می‌فرماید: «اعْتَبِرُوا أَيُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ‏ بِهِ‏ أَوْلِيَاءَهُ‏ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ يَقُولُ﴿لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ[۸][۹] وَ قَالَ‏ ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ[۱۰] إِلَى قَوْلِهِ‏ ﴿لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ[۱۱][۱۲]‏ وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِينَ بَيْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْكَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِكَ رَغْبَةً فِيمَا كَانُوا يَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا يَحْذَرُونَ وَ اللَّهُ يَقُولُ- ﴿فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ[۱۳] وَ قَالَ‏ ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ[۱۴] فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّيَتْ وَ أُقِيمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ كُلُّهَا هَيِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِكَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَامِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَةِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَةِ الْفَيْ‏ءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِي حَقِّهَا»[۱۵].

ای مردم! از آن‌چه خداوند دوستدارانش را با بد گفتن از عالمان یهود پند داده است پند گیرید، آنجا که فرماید: «چرا الهیون و عالمان یهود آنان را از گفتار گناه‌آلودشان بازنمی‌دارند؟» و فرماید: «کسانی از بنی اسرائیل که کفر ورزیدند مورد لعنت قرار گرفتند» تا آنجا که فرماید: «چه بد است کار و کردارشان». و خداوند آنان را بدین سبب نکوهش کرد که کارهای زشت و تباهگری ستمکارانی را که در میانشان بودند می‌دیدند ولی به طمع بهره‌ای که از آن ستمگران می‌بردند و از بیم آنکه بی‌نصیب بمانند، ایشان را بازنمی‌داشتند، با این که خداوند می‌فرماید: «پس از مردمان نترسید و از من پروا کنید» و فرموده است: «مردان و زنان مؤمن دوستدار همدیگرند، که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند» و خداوند از آنجا به امر به معروف و نهی از منکر به عنوان فریضه‌ای از سوی خود آغاز سخن کرده که آگاه بوده است که چون این فریضه ادا گردد و برپا داشته شود تمام فرایض و واجبات دیگر، از آسان و دشوار، برپا داشته شوند و این از آن روست که امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است همراه با رد مظالم و مخالفت با ستمگر و تقسیم درآمدهای عمومی و غنایم و گرفتن زکات از جای خود و صرف آن به جای خود.

سرور آزادگان و سالار شهیدان، حسین(ع) جوانب مختلف کوتاهی در برابر خودکامگان و ستمگران و پیامدهای آن را تبیین نموده و در قسمتی از این بیانیه بلند به ریشه‌های انظلام پرداخته و فرموده است: «وَ لَوْ صَبَرْتُمْ‏ عَلَى‏ الْأَذَى‏ وَ تَحَمَّلْتُمُ‏ الْمَئُونَةَ فِي ذَاتِ اللَّهِ كَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ وَ عَنْكُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَيْكُمْ تَرْجِعُ وَ لَكِنَّكُمْ مَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَ اسْتَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِي أَيْدِيهِمْ يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ سَلَّطَهُمْ عَلَى ذَلِكَ فِرَارُكُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِعْجَابُكُمْ بِالْحَيَاةِ الَّتِي هِيَ مُفَارِقَتُكُمْ»[۱۶].[۱۷]

سیره عملی پیامبر خاتم در عدم انظلام

اصل بر پیروی از حق و عدل است و آنجا که بی‌عدالتی و باطل ظهور می‌کند، اصل بر ایستادگی و مقاومت و مقابله است؛ و اگر جز این باشد انظلام چهره می‌گشاید. و هر جا انظلام رخ نماید روابط انسانی و سلامت اجتماعی رخت برمی‌کشد؛ و از این روست که در سیره نبوی جایی برای انظلام نیست و هرگاه زمامدارانی خودکامه و پیشوایانی ستمگر به خودکامگی و ستمگری بپردازند، آنجا که جای قیام است، توصیه به قیام شده است، و آنجا که اوضاع مساعد قیام نیست، توصیه به تلاش برای دگرگون کردن اوضاع شده است؛ و به طور کلی هیچ‌گاه تکلیف مسئولیت اجتماعی و مداخله سیاسی و مبارزه با ظلم ساقط نمی‌شود، زیرا در سیره نبوی زندگی در سایه انظلام، تیره روزی این جهانی و آن جهانی شمرده شده است. ابن مسعود از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده است که فرمود: «سَتَکُونُ عَلَیْکُمْ أَئِمَةٌ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ أَضَلُّوکُمْ، وَ إِنْ عَصَیْتُمُوهُمْ قَتَلُوکُمْ. [قَالُوا: فَکَیْفَ نَصْنَعُ یَا رَسُولَ الله؟ قَالَ:] کُونُوا کَأَصْحَابِ عِیسَی نُصِبُوا عَلَی الْخَشَبِ وَ نُشُرُوا بِالْمَنَاشِیِرِ. مَوْتٌ فِي طَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ حَیَاةٍ فِي مَعْصِیَةٍ»[۱۸].

آموزه‌های نبوی در این جهت است که مردمان پذیرای خودکامگی و ستمگری نشوند و با آزادگی و ارجمندی زندگی کنند. همین آموزه نبوی در سخن علی(ع) آمده است. ابوعطا از امیرمؤمنان نقل کرده است که فرمود: «کَیْفَ أَنْتُمْ وَ زَمَانٌ قَدْ أَظَلَّکُمْ، تَعَطَّلَ فِیهِ الْحُدُودُ وَ یَتَّخِذُ الْمَالُ فِیهِ دُوَلَاً، وَ یُعَادَی أَوْلِیَاءُ الله، وَ یُوَالَی فِیهِ أَعْداءُ اللهِ. [قُلْنَا: فَإِنْ أَدْرَکْنَا ذلِکَ الزَّمَانُ فَکَیْفَ نَصْنَعُ؟ قَالَ:] کُونُوا کَأَصْحَابِ عِیسَی(ع) نُشِرُوا بِالْمَنَاشِرِ وَ صُلِبُوا عَلَی الْخَشَبِ. مَوْتٌ فِی طَاعَةَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَیْرٌ مِنْ حَیَاةٍ فِی مَعْصِیَةِ اللهِ»[۱۹].

بر اساس همین جهت‌گیری ضد ستم‌پذیری است که رسول خدا(ص) والاترین جهاد در راه خدا را مبارزه با زمامداران ستمگر معرفی کرده و فرموده است: «أَفْضَلُ‏ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ‏ [حَقٍّ] عِنْدَ سُلْطَانٍ [أَمِیرٍ] جَائِرٍ»[۲۰].

همچنین از ابو اُمامه[۲۱] نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) در حال رمی جمرات بود که از وی سؤال شد: ای رسول خدا، محبوب‌ترین جهاد نزد خدا چیست؟ فرمود: «كَلِمَةُ حَقٍّ‏ تُقَالُ‏ لِإِمَامٍ‏ جَائِرٍ»[۲۲].

پیشوایان معصوم ایستادن در برابر خودکامگان و ستمگران و عدالت خواهی و حق‌طلبی را گران‌قدرترین عمل اجتماعی معرفی کرده‌اند، چنان که امیر بیان، علی(ع) دراین‌باره فرموده است: «وَ مَا أَعْمَالُ‏ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي‏ سَبِيلِ‏ اللَّهِ‏ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»[۲۳].

پیشوایان دین ایستادگی در برابر خودکامگان و ستمگران و عدالت‌خواهی و حق‌طلبی از آنان را این‌گونه ارج نهاده و عدالت خواهان و حق طلبان را بر بلندای ارزش‌های انسانی معرفی کرده‌اند. از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود: «سَيَكُونُ عَلَيْكُمْ أَئِمَّةٌ يَمْلِكُونَ أَرْزَاقَكُمْ يُحَدِّثُونَكُمْ فَيَكْذِبُونَ وَيَعْمَلُونَ وَيُسِيؤُونَ الْعَمَلَ، لَا يَرْضَوْنَ مِنْكُمْ حَتَّى تُحَسِّنُوا قَبِيحَهُمْ وَتُصَدِّقُوا كَذِبَهُمْ، فَأَعْطُوهُمُ الْحَقَّ مَا رَضُوا بِهِ فَإِذَا تَجَاوَزُوا فَمَنْ قُتِلَ عَلَى ذَلِكَ فَهُوَ شَهِيدٌ»[۲۴].

و نیز رسول خدا(ص) فرمود: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ يُظْلَمُ مَظْلَمَةً، فَيُقَاتِلُ فَيُقْتَلُ، إِلَّا قُتِلَ شَهِيدًا»[۲۵]. هیچ مسلمانی نیست که ستمی بر او رفته باشد و برای رفع آن بجنگد تا کشته شود مگر این که شهید کشته شده است.

بر اساس همین جهت‌گیری‌ها بوده است که پیشوایان حق، هرگز پرچم مبارزه با خودکامگان و ستمگران را در قالب و شکل مناسب هر دوره، زمین نگذاشتند. شیعه و بیشتر معتزله قائلند به این که اگر راه‌های اصلاح بسته شده باشد و با روش‌های مسالمت‌آمیز نشود امور را درست کرد، باید با زمامداران خودکامه و حاکمان ستمگر به مقابله پرداخت. سکوت بر ستمگری و بیدادورزی جایز نیست و مقابله با آن از اشکال مهم جهاد در راه خداست[۲۶].[۲۷]

جستارهای وابسته

پرسش‌‌های وابسته

  1. جایگاه و اهمیت عدم ظلم‌پذیری در اسلام چیست؟ (پرسش)
  2. ریشه ظلم‌پذیری چیست؟ (پرسش)
  3. سیره عملی پیامبر خاتم در عدم انظلام چه بوده است؟ (پرسش)

منابع

پانویس

  1. الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۸؛ البته یعقوبی می‌نویسد که سن رسول خدا(ص) از بیست گذشته بود که در حلف الفضول شرکت کرد. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷.
  2. محمد بن حبیب البغدادی، المنمق فی أخبار قریش، صححه و علق علیه خورشید احمد فارق، الطبعة الاولی، عالم الکتب، بیروت، ۱۴۰۵ ق. ص۱۸۷؛ التنبیه و الاشراف، ص۱۷۹؛ و نیز ر.ک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۰؛ شفاء الغرام بأخبار البلدالحرام، ج۲، ص۱۵۸-۱۶۳؛ علی بن برهان الدین الحلبی، انسان العیون فی سیرة الأمین المأمون (السیرة الحلبیة)، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱، ص۱۳۲.
  3. يَا لَلرِّجَالِ لِمَظْلُومٍ بَضاعَتَهُ، بِبَطْنِ‏ مَكَّةَ نائِيِ‏ الْحَيِّ‏ وَ النَّفَرِ، إِنَّ الْحَرَامَ لِمَنْ تَمَّتْ حَرَامَتُهُ‏، وَ لَا حَرَامَ لِثَوْبِي لَابَسَ الْغَدَرِ
  4. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲، ص ۱۹۱.
  5. الکافی، ج۸، ص۷۵؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۴۰۰.
  6. «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
  7. «این است که انسان نزد سلطان می‌آید و به خاطر مالی که به او می‌دهد دوست دارد باقی بماند». الکافی، ج۵، ص۱۰۸-۱۰۹؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۴۰۰.
  8. «چرا دانشوران ربانی و دانشمندان (تورات‌شناس) آنان را از گفتار گناه‌آلود و رشوه‌خواری باز نمی‌دارند؟ به راستی زشت است آنچه می‌کردند!» سوره مائده، آیه ۶۳.
  9. قرآن، سوره مائده آیه ۶ که بخش اول آیه آمده است و بقیه آن چنین است: ﴿...وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ «چرا دانشوران ربانی و دانشمندان (تورات‌شناس) آنان را از گفتار گناه‌آلود و رشوه‌خواری باز نمی‌دارند؟ به راستی زشت است آنچه می‌کردند!» سوره مائده، آیه ۶۳.
  10. «کافران از بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعنت شده‌اند» سوره مائده، آیه ۷۸.
  11. «از کار ناپسندی که می‌کردند باز نمی‌ایستادند بی‌گمان، زشت است کاری که می‌کردند» سوره مائده، آیه ۷۹.
  12. قرآن، مائده آیه ۷۸-۷۹ که بخشی از آیات آمده و تمام آن چنین است: ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ * كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ «کافران از بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعنت شده‌اند از این‌رو که نافرمانی ورزیدند و تجاوز می‌کردند * از کار ناپسندی که می‌کردند باز نمی‌ایستادند بی‌گمان، زشت است کاری که می‌کردند» سوره مائده، آیه ۷۸-۷۹.
  13. «پس، از مردم نهراسید و از من بهراسید» سوره مائده، آیه ۴۴.
  14. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  15. تحف العقول، ص۱۶۸.
  16. «اگر بر رنج و آزار شکیبا بودید و در راه خدا تحمّل به خرج می‌دادید امور خدا که به شما واگذاشته به دست شما در می‌آمد و [احکام او] از جانب شما صادر می‌شد و مرجع همگان قرار می‌گرفتید، ولی شما خود ستمگران را در پایگاه خویش جای دادید و زمام امور [حکومت] خدایی را به دست [پلید] آنان سپردید تا به شبهه‌ها کار کنند و به راه شهوت‌ها روند. سبب تسلط یافتن خودکامگان و ستمگران بر این امور، گریز شما از مرگ و شیفتگی شما به زندگی است که به هر حال از شما جدا می‌شود» تحف العقول، ص۱۶۹.
  17. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲، ص ۲۳۱.
  18. «در آینده پیشوایانی بر شما حاکم خواهند شد که اگر اطاعتشان کنید، گمراهتان کنند، و اگر سرپیچی‌شان کنید، کشتارتان کنند. [گفتند: ای رسول خدا در چنین اوضاعی چه کنیم؟ فرمود:] چون اصحاب عیسی باشید که بر دار شدند و به صلیب کشیده شدند و با اره تکه تکه شدند [و از اعتقادات خود دست برنداشتند]. مرگ در اطاعت [خدا] بهتر از زندگی در نافرمانی اوست». کنزالعمال، ج۱، ص۲۱۶؛ قریب به همین: المعجم الکبیر، ج۲۰، ص۹۰؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۲۸.
  19. «چگونه‌اید با زمانه تاریکی که در آن حدود [خدا] تعطیل شود و مال [مردم] به یغما رود. دوستان خدا دشمن و دشمنان خدا دوست شمرده شوند. [گفتیم: اگر با چنین اوضاع و زمانه‌ای روبه‌رو شویم چه باید بکنیم؟ فرمود:] چون اصحاب عیسی(ع) باشید که با اره تکه تکه شدند و بر دار کشیده شدند [و دست از اعتقادات خود برنداشتند] که مرگ در اطاعت خدا، از زندگی در نافرمانی او بهتر است». أبوعبدالله محمد بن سلامة القضاعی، دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم من کلام أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب کرم الله وجهه، مطبعة السعادة، مصر، ۱۳۳۲ ق. ص۱۱۳-۱۱۴؛ نهج السعادة، ج۲، ص۶۳۹.
  20. «برترین جهاد سخن دادگرانه (حق) است که در برابر حاکمی (زمامداری) ستمگر گویند». مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۹؛ أبوعیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی، سنن الترمذی، دارالفکر، بیروت، ج۴، ص۴۰۹؛ مسند الشهاب، ج۲، ص۲۴۷؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۲۳۸؛ الفردوس بمأثور الخطاب، ج۱، ص۳۵۸؛ تنبیه الخواطر، ج۲، ص۱۲؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۳۶؛ کنز العمال، ج۳، ص۶۴؛ دلیل الفالحین، ج۲، ص۲۸۸-۲۸۹؛ البیان و التعریف، ج۱، ص۲۷۳.
  21. وی صُدی بن عجلان باهلی معروف به ابوامامه از اصحاب پیامبر است که در شام سکونت گزید و در سال ۸۶ هجری در آنجا از دنیا رفت. وی در پیکار صفین همراه امیرمؤمنان علی(ع) گشت ولی از نبرد بازگشت. در صحیح بخاری و صحیح مسلم دویست و پنجاه حدیث از وی نقل شده است. ر.ک: الطبقات الکبری، ج۷، ص۴۱۱-۴۱۲؛ التاریخ الکبیر، ج۴، ص۳۲۶-۳۲۷؛ أبومحمد عبدالرحمن بن أبی حاتم الرازی، الجرح و التعدیل، الطبعة الاولی، مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة، حیدرآباد الدکن، ج۴، ص۴۵۴؛ المعجم الکبیر، ج۸، ص۸۹؛ الأعلام، ج۳، ص۲۰۳.
  22. «سخنی حق که به پیشوای ستمگر گفته شود». السنن الکبری، ج۱۰، ص۹۱.
  23. «همه کارهای نیک و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر، چون آب دهانی است در برابر دریای پرموج پهناور و همانا امر به معروف و نهی از منکر نه اجلی را نزدیک کنند و نه از مقدار روزی بکاهند؛ و برتر از همه اینها سخن دادگرانه است که در برابر پیشوایی ستمگر گویند». نهج‌البلاغه، حکمت ۳۷۴.
  24. «بر شما پیشوایانی حکومت خواهند کرد که روزی‌های شما را تصاحب کنند و سخنانی به دروغ گویند و کرداری ناشایست نمایند. از شما خشنود نشوند مگر آنکه زشتی‌هایشان را نیک شمارید، و دروغ‌هایشان را تصدیق کنید. پس حق را واگذارید تا بدان راضی شوند، و چون [از حق] تجاوز کردند [مقابلشان بایستید که] هر کس در این راه کشته شود، شهید است». المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۳۶۲؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۲۸؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۴۹؛ کنزالعمال، ج۶، ص۶۷.
  25. مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۲۰۵؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۲۴؛ کنزالعمال، ج۴، ص۴۲۰.
  26. ر.ک: الانتفاضات الشیعیة عبر التاریخ، ص۱۰۰.
  27. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲ ص ۲۲۱-۲۲۸.