اذن در قرآن: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = اذن | | موضوع مرتبط = اذن | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = اذن | ||
| مداخل مرتبط = [[اذن در قرآن]] - [[اذن در | | مداخل مرتبط = [[اذن در قرآن]] - [[اذن در فقه اسلامی]] - [[اذن در فقه سیاسی]] - [[اذن در جامعهشناسی اسلامی]] - [[اذن در معارف و سیره رضوی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== واژهشناسی لغوی == | == واژهشناسی لغوی == | ||
واژه "[[اذن]]" در لغت به معانى گوناگون مانند اجازه و رخصت براى انجام دادن فعلى<ref>المصباح، ص۱۰؛ تاج العروس، ج۱۸، ص۱۲؛ القاموسالمحيط، ج۲، ص۲۷۰، «اذن».</ref>، [[امر]]<ref>المصباح، ص۹؛ الوجوه و النظائر، ج۱، ص۱۶۳، «اذن»؛ التفسير الكبير، ج۳، ص۱۹۷.</ref>، [[علم]]<ref>مقاييساللغه، ج۱، ص۷۷؛ اقربالموارد، ج۱، ص۴۹، «اذن»؛ مجمعالبيان، ج۲، ص۵۴۴.</ref> و [[اراده]] <ref>الوجوه و النظائر، ج۱، ص۱۶۳ـ۱۶۴، «اذن».</ref> آمده است. | |||
واژه "اُذُن" بهمعناى گوش<ref>تاج العروس، ج۱۸، ص۱۳، «اذن».</ref> و "اَذَن" بهمعناى گوش دادن<ref> المصباح، ص۱۰؛ لسانالعرب، ج۱، ص۱۰۵؛ النهايه، ج۱، ص۳۳، «اذن».</ref> نیز از همین ریشه است. برخى گفتهاند: ریشه اصلى مشتقّات این واژه، اُذُن (گوش) است؛ سپس از آن، فعل اَذِن له (گوش خود را بهسوى او مایل ساخت یا به سخن او گوش داد) مشتق شده؛ آنگاه از این فعل، اِذن (خطاب به کسى براى [[اباحه]] فعلى و رخصت در آن) اشتقاق یافته که معنایى مجازى به علاقه ملازمه است؛ زیرا گوش دادن به کسى، مستلزم رو کردن به وى و برآوردن خواسته او است. پس از آن، معناى اخیر بسیار شایع شده؛ سپس این واژه در معانى مشابه آن نیز بهکار رفته است؛ مانند: مشیّت و [[تکوین]] اسباب حوادث یا [[تمکین]] براى انجام دادن فعلى و تیسیر و آسان کردن آن<ref> التحرير و التنوير، ج۲، ص۳۱۲ و ج۳۰، ص۵۲.</ref>. | |||
برخى گفتهاند: اصل واحد در این ریشه، معناى اطلاع با قید [[رضایت]] و موافقت است؛ خواه امرى نیز صادر بشود یا نه، و این معنا، در تمام موارد کاربرد ریشه اِذن وجود دارد<ref> التحقيق، ج۱، ص۶۲، «اذن».</ref>. | |||
برخى نیز ریشه اِذن را داراى دو اصل (گوش و [[علم]]) دانسته و گفتهاند: تمام معانى دیگر به این دو معنا بر مىگردند و بین این ۲ نیز نزدیکى وجود دارد؛ زیرا [[علم]] به هر مسموعى با گوش حاصل مىشود<ref>مقاييس اللغه، ج۱، ص۷۵، «اذن».</ref>. بعضى، این مطلب را که اِذن بهمعناى [[علم]] باشد، رد کرده و گفتهاند: [[اذن]] ملازم با [[علم]] است، نهخودآن<ref> الميزان، ج۱۹، ص۳۰۳.</ref><ref>[[احمد جمالیزاده|جمالیزاده، احمد]]، [[اذن الهی (مقاله)| اذن الهی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۴، ص 412-413.</ref>. | |||
== [[اذن الهی]] == | == [[اذن الهی]] == | ||
[[اذن الهى]] در اصطلاح، یکى از صفات فعلیه است (صفاتى که انتزاع آنها بر فرض کردن چیزى غیر از ذات الهى متوقّف بوده، از [[مقام]] فعل [[خدا]] انتزاع مىشوند)<ref>نهاية الحكمه، ص۳۴۶.</ref>، و به دو قسم [[تکوینی]] و [[تشریعی]] تقسیم مىشود. | |||
=== [[اذن تکوینی الهی]] === | === [[اذن تکوینی الهی]] === | ||
[[اذن]] [[تکوینی]]، از رابطهاى حقیقى بین حوادث و [[اراده]] [[الهی]] حکایت دارد؛ یعنى هیچ حادثهاى در عالم، بدون استناد [[تکوینی]] به [[خدا]]، تحقّق نمىیابد<ref>معارف قرآن، ص۱۹۸.</ref>. هم وجود اشیا و هم آثارشان به [[خداوند]] مستند است؛ ولى [[اذن]] [[تشریعی]] مربوط به [[اعمال]] اختیارى، و به این معنا است که [[خداوند]]، از نظر [[شرعی]]، انجام دادن عملى را اجازه دهد که نتیجهاش [[حرام]] نبودن آن عمل است<ref>تفسير ابنتيميه، ج۳، ص۴۱۷؛ المنار، ج۱۰، ص۸۰.</ref>. | |||
از آنجا که [[حقیقت]] [[اذن]]، شنیدن درخواست کسى و بر آوردن آن است، همیشه، پیش از [[اذن]] باید درخواست و طلبى وجود داشته باشد؛ بنابراین، [[اذن]] [[تکوینی]] [[خداوند]] به اشیا براى وجود یافتن که با کلمه وجودى "کن" تحقّق مىیابد، به این صورت است که ماهیّات و اعیان ثابته اشیا در [[مرتبه علم]] ربوبى، با زبان استعداد از [[خداوند]] مىخواهند که به آنها وجود عینى ببخشد و [[خداوند]] با [[فیض]] [[مقدّس]]، این درخواست را بر آورده مىسازد<ref>تفسير صدر المتألهين، ج۵، ص۴۵۳.</ref>. | |||
درباره آثار موجودات نیز آنان اقتضاى ظاهر کردن آثار خاصّى را دارند و با زبان استعداد از [[خدا]] مىخواهند که آثار خویش را ظاهر سازند. [[اذن]] [[تکوینی]] [[الهی]] در این باره به این معنا است که اگر بین موجودى و اثر آن، مانعى وجود داشته باشد، [[خداوند]] آن را برطرف سازد و اگر مانعى وجود نداشته باشد، آن مانع را ایجاد نکند<ref>الميزان، ج۱۹، ص۳۰۳ـ۳۰۴.</ref>. | |||
=== [[اذن تشریعی الهی]] === | === [[اذن تشریعی الهی]] === | ||
[[اذن]] [[تشریعی]] [[خداوند]] نیز همین گونه است؛ زیرا [[انسانها]] بهطور طبیعى خواستههاى گوناگونى دارند و ازجمله، خواهان انجام اعمالى هستند که در [[عالم آخرت]] به [[مصلحت]] آنها باشد و [[اذن الهى]] براى انجام دادن برخى [[اعمال]]، بر آوردن همین درخواست است. | |||
"[[اذن]]" در [[قرآن]]، بیش از ۴۵ بار به [[خداوند]] نسبت داده شده که ضمن آنها، وقوع حوادث [[جهان]] و [[تشریع احکام دین]]، به [[اذن]] او دانسته شدهاست<ref>[[احمد جمالیزاده|جمالیزاده، احمد]]، [[اذن الهی (مقاله)| اذن الهی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>. | |||
==[[رخصت]] دادن و اعلام [[رضایت]]== | |||
[[اذن]] در لغت بهمعناى [[علم]]، رخصت و [[اباحه]]، [[استماع]] و [[فرمان]] آمده است.<ref>الصحاح، ج۵، ص۲۰۶۸؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۰۵؛ التحقيق، ج۱، ص۶۱ـ۶۲.</ref>. ایذان بهمعناى اذن دادن و [[استیذان]] بهمعناى اذن گرفتن است.<ref>الصحاح، ج۵، ص۲۰۶۸؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۰۵؛ التحقيق، ج۱، ص۶۱ـ۶۲.</ref>. در [[فقه]]، اذن به رخصت دادن و اعلام رضایت معناشده<ref>حاشية المكاسب، ج۱، ص۱۳۱.</ref>. و گروهى آن را از ایقاعات (معاملهاى که به دو طرف نیازمند نیست) دانستهاند؛<ref>جامع المدارك، ج۳، ص۴۷۶.</ref>. بنابراین، در تفاوت اذن و رضایت مىتوان گفت: رضایت، [[ملایمت]] نفس با شىء بدون اظهار؛ ولى اذن، اعلام رضایت و عدم مانع است.<ref>الميزان، ج۱۹، ۳۹.</ref>. از سخنان برخى استفاده مىشود که اذن، اعلام رخصت و رضایت پیش از تصرّف و عمل، و [[اجازه]]، ابراز رضایت پس از عمل است.<ref>المكاسب، ص۱۲۴؛ كتاب البيع، ج۲، ص۱۰۴.</ref>. این واژه و مشتقّاتش در موارد بسیارى از [[قرآن]] آمده که بیشتر آنها در معناى تکوینى بهکار رفته است؛ ولى گاهى با واژگان اذن، استیذان، [[استیناس]] و مفاهیمى از قبیل نفى جناح، و نفى حرج، به اذن تشریعى پرداخته است. | |||
براى اذن تقسیماتى مطرح شده است: از جهت صراحت بیان، به اذن صریح و ضمنى و [[شاهد]] [[حال]]،<ref>مستمسكالعروه، ج۲، ص۴۳۱؛ جواهرالكلام، ج۲۷، ص۱۵۶ـ۱۵۷.</ref>. از جهت [[مأذون]] له، به اذن خاص و عام،<ref>قواعدالاحكام، ج۲، ص۳۲۷.</ref>. و از جهت اذندهنده، به اذن اشخاص و اذن قانونى تقسیم مىشود. اذن اشخاص، اذن مالک یا صاحب [[حق]] یا ولىّ و [[قیّم]] است و اذن قانونى، اذن [[قانونگذار]] ([[خدا]]، [[شارع]] و قانونگذاران عادى) شمرده مىشود؛<ref>الفروق اللغويه، ج۱، ص۱۹۱.</ref>. براى مثال، تصرّف در [[مال]] دیگران بدون مجوّز روا نیست؛ ولى [[خداوند]] استفاده از خوراکىهاى منازل [[خویشان]] و [[دوستان]] را اجازه داده است: {{متن قرآن|لَّيْسَ عَلَى ٱلْأَعْمَىٰ حَرَجٌۭ وَلَا عَلَى ٱلْأَعْرَجِ حَرَجٌۭ وَلَا عَلَى ٱلْمَرِيضِ حَرَجٌۭ وَلَا عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُوا۟ مِنۢ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَـٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَٰنِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَـٰمِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّـٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَٰلِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَـٰلَـٰتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُۥٓ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا۟ جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًۭا فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًۭا فَسَلِّمُوا۟ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةًۭ مِّنْ عِندِ ٱللَّهِ مُبَـٰرَكَةًۭ طَيِّبَةًۭ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلْـَٔايَـٰتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}}<ref>«بر نابینا و بر لنگ و بر بیمار و بر شما گناهی نیست که از (خوراک و آذوقه) خانههای خویش بخورید یا از خانههای پدرانتان یا خانههای مادرانتان یا خانههای برادرانتان یا خانههای خواهرانتان یا خانههای عموهایتان یا خانههای عمّههایتان یا خانههای داییهایتان یا خانههای خالههایتان یا آن خانهای که کلیدش را در اختیار دارید یا (خانه) دوستتان؛ نیز (بر شما گناهی نیست) در اینکه با هم یا پراکنده غذا بخورید پس چون به هر خانهای در آمدید به همدیگر درود گویید، درودی خجسته پاکیزه از نزد خداوند؛ بدین گونه خداوند آیات را برای شما روشن میدارد باشد که خرد ورزید» سوره نور، آیه ۶۱.</ref> طبرسى علّت [[رخصت]] مذکور را [[توسعه]] بر [[بندگان]] و [[ترغیب]] ایشان به اجتناب از [[دنائت]] و پستى دانسته است.<ref>مجمع البيان، ج۷، ص۲۴۵.</ref>. بر اساس روایاتى، شرط عدم [[لزوم]] [[استیذان]]، استفاده بهاندازه نیاز و عدم [[اسراف]] است.<ref>همان، ج۷، ص۲۴۶.</ref>. برخى از [[اهلسنّت]]، رخصت مزبور را به عدم [[مشقّت]] و [[کراهت]] صاحبان منازل مقیّد کردهاند.<ref>تفسير ابنكثير، ج۳، ص۳۱۶.</ref>. برخى از [[مفسّران]] [[شیعه]] نیز این [[اذن]] را منوط به عدم نهى صریحِ مالک دانستهاند.<ref>نمونه، ج۱۸، ص۵۵۴ـ۵۵۵.</ref>. واژه مفاتح در [[آیه]]، بهمعناى مخازن و مقصود از {{متن قرآن|مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُۥٓ}} خانههایى است که شخص بر مخازن آن تسلّط داشته باشد؛ براى مثال، [[قیم]] یا [[وکیل]] بر آن [[خانه]] باشد یا کلید آن را در [[اختیار]] او گذاشته باشند.<ref>الميزان، ج۱۵، ص۱۶۵.</ref>. در این آیه، خانه [[فرزندان]] ذکر نشده است. بهگفته برخى، [[اموال]] فرزندان مانند اموال خود [[انسان]] است؛ چنانکه در روایتى از [[پیامبر]]{{صل}} آمدهاست: تو و [[مال]] تو، براى پدرت هستى. بر این اساس گفتهاند: مقصود از {{متن قرآن|بُيُوتِكُمْ}}، [[بیوت]] اولادکم است.<ref>مجمع البيان، ج۷، ص۲۵۶.</ref>.<ref>[[سید محمد هادی موسوی خراسانی|موسوی خراسانی، سید محمد هادی]]، [[اذن - موسوی خراسانی (مقاله)|مقاله «اذن»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۴۱۲.</ref>. | |||
==[[لزوم]] [[اجازه]] براى ورود به [[خانه]] دیگران== | |||
[[انسان]] در محیط [[جامعه]]، به [[رعایت قوانین]] و قیودى ملزم است. [[حال]] اگر این قیود، همیشگى و همه جایى باشند، [[آزاردهنده]] مىشوند. براى [[آسایش]] افراد، محیط آرام [[خانواده]] در نظر گرفته شده تا انسان با [[پناه بردن]] به آن، بهطور موقّت از جامعه جدا شده، مدّت زمانى به دور از تقیّدهاى خاصِ [[اجتماع]]، به [[استراحت]] بپردازد. لازمه چنین امرى بهطور طبیعى، محفوظ بودن [[حریم]] خانواده است. به این منظور و براى رعایت چنین حقّى، مقرّرات ویژهاى از سوى قانونگذاران نهاده شده است.<ref>نمونه، ج۱۴، ص۴۲۹ـ۴۳۳.</ref>. اتّفاق همه [[ادیان]]، بلکه [[ضرورت]] غیر قابل [[انکار]] تمام ادیان، ممنوع بودن تصرّف بدون [[اذن]] در [[حقّ]] دیگران است.<ref>مستمسكالعروه، ج۲، ص۴۳۱؛ جواهرالكلام، ج۲۷، ص۱۵۶ـ۱۵۷.</ref>. آیه ۵۳ [[احزاب]] [[مؤمنان]] را از ورود بدون اجازه به منازل [[پیامبر]]{{صل}} منع کرده است: {{متن قرآن|يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَدْخُلُوا۟ بُيُوتَ ٱلنَّبِىِّ إِلَّآ أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَىٰ طَعَامٍ غَيْرَ نَـٰظِرِينَ إِنَاهُ}}<ref>«ای مؤمنان! به خانههای پیامبر وارد نشوید مگر به شما برای (خوردن) خوراک، اجازه دهند- بیآنکه چشم به راه آماده شدن آن (خوراک) باشید- ولی چون فرا خوانده شدید درون روید و چون خوراک خوردید پراکنده شوید و دل به گفت و گو نسپارید که این (کار) پیامبر را آزار میدهد و از شما شرم میدارد ولی خداوند از (گفتن) حقیقت شرم نمیکند و چون از آنان چیزی خواستید از پشت پردهای بخواهید، این برای دلهای شما و دلهای آنان پاکیزهتر است و شما حقّ ندارید که پیامبر را بیازارید و نه هرگز پس از او همسرانش را به همسری گیرید که آن نزد خداوند، سترگ است» سوره احزاب، آیه ۵۳.</ref> در این [[آیه]]، ورود به منازل پیامبر بر اذن متوقّف، و درصورت [[دعوت]] جهت صرف طعام، براى ورود هنگام صرف طعام، [[رخصت]] داده شده است. کلمه «إناه» از أنى یأنى بهمعناى فرا رسیدن وقت چیزى و {{متن قرآن|نَـٰظِرِينَ إِنَاهُ}} بهمعناى [[منتظر]] آن وقت ماندن است.<ref>مجمعالبيان، ج۸، ص۵۷۶؛ نمونه، ج۱۷، ص۳۹۹.</ref>. فخررازى گفته است: تصریح به [[اذن]] لازم نیست؛ بلکه [[علم]] به [[رضایت]] کفایت مىکند و اذن، در [[حقیقت]] راهى براى پى بردن به رضایت است که امرى باطنى شمرده مىشود و به همین جهت {{متن قرآن|إِلَّآ أَن يُؤْذَنَ}} به صیغه مجهول آمده تا مشخّص شود که فرق ندارد اذندهنده [[خدا]] یا [[پیامبر]] یا [[عقل]] باشد.<ref>التفسير الكبير، ج۱۳، ص۲۲۴.</ref>. در [[جاهلیّت]]، رسم بر آن بود که هنگام ورود به منازل، به گفتن صبح به خیر و عصر به خیر بسنده مىکردند و بدون کسب [[اجازه]] وارد مىشدند که گاه به [[خلوت]] [[همسران]] بر مىخوردند. [[خداوند]]، این رسم جاهلى را مردود و [[استیذان]] را هنگام ورود به منازل مسکونى، [[واجب]] دانسته است<ref>الكشاف، ج۳، ص۲۲۷.</ref>: {{متن قرآن|يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَدْخُلُوا۟ بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّىٰ تَسْتَأْنِسُوا۟ وَتُسَلِّمُوا۟ عَلَىٰٓ أَهْلِهَا ذَٰلِكُمْ خَيْرٌۭ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * فَإِن لَّمْ تَجِدُوا۟ فِيهَآ أَحَدًۭا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّىٰ يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ٱرْجِعُوا۟ فَٱرْجِعُوا۟ هُوَ أَزْكَىٰ لَكُمْ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌۭ}}<ref>«ای مؤمنان! به خانههایی جز خانه خودتان درنیایید تا آنکه آشنایی دهید و بر اهل آن (خانه)ها سلام کنید؛ این برای شما بهتر است، باشد که پند گیرید * پس اگر در آن (خانه)ها کسی را نیابید درون آنها در نیایید تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گویند: باز گردید! باز گردید، این برایتان پاکیزهتر است و خداوند به آنچه انجام میدهید داناست» سوره نور، آیه ۲۷-۲۸.</ref> | |||
برخى، جمله {{متن قرآن|حَتَّىٰ تَسْتَأْنِسُوا۟}} را به «تستأذنوا» [[تفسیر]] کردهاند.<ref>تفسير قمى، ج۲، ص۱۰۱؛ جامعالبيان، مج۱۰، ج۱۸، ص۱۴۶.</ref>. در [[روایات]]، براى آن، مصادیقى مانند سرفه کردن، [[سخن گفتن]]، کوبیدن پاشنه [[کفش]] بر [[زمین]] هنگام ورود جهت اعلام به [[اهل]] [[منزل]]، آمده است.<ref>همان؛ همان، مج۱۰، ج۱۸، ص۱۴۷ـ۱۴۸.</ref>. زمخشرى احتمال داده است که [[استیناس]] از ماده اِنس (بهمعناى [[انسان]]) گرفته شده و مقصود آن است که پیش از ورود باید تحقیق کرد شخصى در [[منزل]] هست یا خیر.<ref>الكشاف، ج۳، ص۲۲۶.</ref>. برخى دیگر، واژه مذکور را از ماده اُنس بهمعناى اُلفت و [[محبّت]] گرفته و گفتهاند: بهکارگیرى این واژه به جاى [[استیذان]]، مىفهماند که [[اجازه]] گرفتن باید با محبّت و [[لطف]] همراه بوده، از هر گونه [[خشونت]] و بىادبى به دور باشد.<ref>نمونه، ج۱۴، ص۴۲۷.</ref>. در هر صورت، [[آیه]]، استیذان را لازم شمرده که مقتضاى ظاهر، کفایت [[اذن]] است؛ گرچه اذندهنده، بچّه، [[زن]]، برده یا [[کافر]] ذمّى باشد.<ref>التفسيرالكبير، ج۲۳، ص۱۹۹.</ref>. در [[فقه]]، بحث اهلیّت داشتن براى هر گونه عملى، ازجمله اذن، مطرح است<ref>المكاسب، ص۱۱۵.</ref>. که برخى از [[فقیهان]] [[امامیّه]] مواردى ازجمله اذن در ورود به منازل مسکونى را از عدم اهلیّت صغیر استثنا کردهاند؛<ref>الحدائق، ج۲۰، ص۳۴۳.</ref>. البتّه برخى در این استثنا مناقشه کردهاند.<ref>مصباح الفقاهه، ج۳، ص۲۶۷.</ref>. ورود به منازل غیر مسکونى، به استیذان نیازمند نیست: {{متن قرآن|لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا۟ بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍۢ فِيهَا مَتَـٰعٌۭ لَّكُمْ وَٱللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ}}<ref>«بر شما گناهی نیست که درون خانههایی غیر مسکون که در آن کالایی دارید درآیید و خداوند آنچه پنهان میدارید و آنچه آشکار میکنید میداند» سوره نور، آیه ۲۹.</ref> این [[بیوت]]، برابر روایتى از امامصادق بهکاروانسراها، حمّامها و... [[تفسیر]] شده است.<ref>تفسير قمى، ج۲، ص۱۰۲.</ref>. این تفسیر را [[محمد بن حنفیه]] و [[قتاده]] و [[مجاهد]] نیز نقلکردهاند.<ref>جامعالبيان، مج۱۰، ج۱۸، ص۱۵۱.</ref>.<ref>[[سید محمد هادی موسوی خراسانی|موسوی خراسانی، سید محمد هادی]]، [[اذن - موسوی خراسانی (مقاله)|مقاله «اذن»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۴۱۴.</ref>. | |||
==[[لزوم]] استیذان [[بردگان]] و اطفال براى ورود به [[اتاق]] [[همسران]]== | |||
براى از بین بردن مهمترین [[مفسده]] اجتماعى ([[فحشا]] و [[فساد]] جنسى)، به مجموعهاى امور ازجمله [[آموزش]] فکرى و فرهنگى و ایجاد محیط اجتماعى سالم نیاز است. یکى از مسائل آموزشى مورد اهتمام [[اسلام]]، مسأله اذن گرفتن افراد (خدمتگزاران، [[کودکان]] و...) هنگام ورود به خلوتگاه زن و شوهر است.<ref>نمونه، ج۴، ص۵۴۴ـ۵۴۶.</ref>. بردگان و اطفال، در سه وقت (پیش از [[نماز صبح]]، پس از [[نماز]] عشاء «هنگام [[خلوت]] شبانه» و [[زمان]] [[استراحت]] نیمروزى «ظهر») براى ورود به خلوتگاه زن و مرد باید اذن بگیرند: {{متن قرآن|يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لِيَسْتَـْٔذِنكُمُ ٱلَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَـٰنُكُمْ وَٱلَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا۟ ٱلْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَـٰثَ مَرَّٰتٍۢ مِّن قَبْلِ صَلَوٰةِ ٱلْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ ٱلظَّهِيرَةِ وَمِنۢ بَعْدِ صَلَوٰةِ ٱلْعِشَآءِ ثَلَـٰثُ عَوْرَٰتٍۢ لَّكُمْ...}}<ref>«ای مؤمنان! باید کسانی که بردگان شمایند و نابالغان شما سه بار از شما رخصت بخواهند: پیش از نماز بامداد و هنگامی که نیمروز لباس خود را در میآورید و پس از نماز عشاء که سه هنگام برهنگی و تنهایی شماست پس از آن بر شما و ایشان گناهی نیست (اگر از شما رخصت نگیرند) که گرد شما در گردشند و با یکدیگر به سر میبرید؛ بدین گونه خداوند آیات را برای شما روشن بیان میدارد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نور، آیه ۵۸.</ref> در اینکه مقصود از «[[ملک]] [[یمین]]» خصوص [[بردگان]] است یا کنیزان را نیز در برمىگیرد<ref>جامع البيان، مج۱۰، ج۱۸، ص۲۱۴؛ مجمع البيان، ج۷، ص۲۴۱.</ref>. و نیز در اینکه «ملکیمین» در همه اوقات یا مانند [[کودکان]]، فقط در ۳ [[زمان]] مذکور باید [[اذن]] بگیرند، میان [[مفسّران]] [[اختلاف]] است.<ref>جامعالبيان، مج۱۰، ج۱۸، ص۲۱۴؛ مجمعالبيان، ج۷، ص۲۴۱؛ التفسير الكبير، ج۲۴، ص۲۸.</ref>. علّت [[استیذان]] را احتمال برهنه بودن و... دانستهاند: {{متن قرآن|ثَلَـٰثُ عَوْرَٰتٍۢ لَّكُمْ}}؛ امّا در زمانهاى دیگر، بهدلیل رفت و آمد مکرّر ایشان و دشواربودن استیذان، کسب اذن لازم نیست<ref>مجمعالبيان، ج۷، ص۱۵۴.</ref>: {{متن قرآن|...لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌۢ بَعْدَهُنَّ طَوَّٰفُونَ عَلَيْكُم...}}<ref>سوره نور، آیه ۵۸.</ref> [[آیه]] بعد، [[حکم]] افراد بالغ [[آزاد]] را که باید مثل دیگر افراد بالغ آزاد، در همه اوقات [[اجازه]] بگیرند، بیان کرده است: {{متن قرآن|وَإِذَا بَلَغَ ٱلْأَطْفَـٰلُ مِنكُمُ ٱلْحُلُمَ فَلْيَسْتَـْٔذِنُوا۟ كَمَا ٱسْتَـْٔذَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمْ ءَايَـٰتِهِۦ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌۭ}}<ref>«و چون کودکانتان به بلوغ رسیدند باید (هنگام ورود) اجازه بگیرند مانند کسانی که پیش از آنان اجازه میگرفتند، بدین گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن میدارد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نور، آیه ۵۹.</ref>.<ref>[[سید محمد هادی موسوی خراسانی|موسوی خراسانی، سید محمد هادی]]، [[اذن - موسوی خراسانی (مقاله)|مقاله «اذن»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۴۱۵.</ref>. | |||
==اشتراط اذن ولى در [[ازدواج]] کنیزان== | |||
کسانىکه توانایى ازدواج با [[زنان]] [[آزاد]] را ندارند مىتوانند از کنیزان بهرهمند شوند؛ مشروط به اینکه از صاحبان آنها [[اذن]] بگیرند: {{متن قرآن|وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا أَن يَنكِحَ ٱلْمُحْصَنَـٰتِ ٱلْمُؤْمِنَـٰتِ فَمِن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَـٰنُكُم مِّن فَتَيَـٰتِكُمُ ٱلْمُؤْمِنَـٰتِ وَٱللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَـٰنِكُم بَعْضُكُم مِّنۢ بَعْضٍۢ فَٱنكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ...}}<ref>«و هر یک از شما که یارایی مالی نداشته باشد تا زنان آزاد مؤمن را به همسری گیرد، در میان کنیزان، از دختران جوان مؤمن، همسر گزیند و خداوند به ایمانتان داناتر است؛ همه چون یکدیگرید پس با اجازه کسان آنها با آنان ازدواج کنید» سوره نساء، آیه ۲۵.</ref> از این [[آیه]]، جایز نبودن [[نکاح]] کنیزان بدون اذن مالک استفاده،<ref>مجمعالبيان، ج۳، ص۵۵.</ref>. و بر بطلان [[عقد]] بدون [[استیذان]] ادّعاى اتّفاق شده است.<ref>التفسير الكبير، ج۱۰، ص۶۱.</ref>. برخى، عقد را حتّى اگر پس از آن، مالک [[اجازه]] دهد، [[باطل]] دانستهاند.<ref>تفسير قرطبى، ج۵، ص۹۳.</ref>. شافعى، از این آیه، [[لزوم]] اذن ولى در نکاح [[زنان]] آزاد را نیز استفاده کرده است.<ref>التفسير الكبير، ج۱۰، ص۵۰.</ref>.<ref>[[سید محمد هادی موسوی خراسانی|موسوی خراسانی، سید محمد هادی]]، [[اذن - موسوی خراسانی (مقاله)|مقاله «اذن»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۴۱۶.</ref>. | |||
==اذن در [[ترک جهاد]]== | |||
در آیه ۴۳ [[توبه]] [[پیامبر]]{{صل}} مورد سؤال واقع شده که چرا بهبرخى اجازه سرپیچى از [[جهاد]] داده است: {{متن قرآن|عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُوا۟ وَتَعْلَمَ ٱلْكَـٰذِبِينَ}}<ref>«خداوند از تو در گذراد! چرا پیشتر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.</ref>. این آیه از جهاتى مورد بحث واقع شده است: برخى بهدلیل کلمه «عَفَا» و استفهام انکارى در آیه {{متن قرآن|لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ}} آن را عتابى از سوى [[خداوند]] دانسته و از پیامبر نفى [[عصمت]] کردهاند.<ref>التفسير الكبير، ج۱۶، ص۷۳.</ref>. در پاسخ گفتهشده: استفهام انکارى و [[عتاب]] بر ترک اولى نیز درست است.<ref>التبيان، ج۵، ص۲۲۷؛ مجمعالبيان، ج۵۵، ص۵۲؛ التفسيرالكبير، ج۱۶، ص۷۴.</ref>. برخى عتاب در آیه را امرى ظاهرى دانستهاند که غرض اصلى آن نمایان شدن [[حقیقت]] [[منافقان]] است که با کمترین [[امتحان]] (اذن بر ترک) در سرپیچى از جهاد، [[باطن]] خویش را مىنمایانند و چون گویى [[اذن پیامبر]]، موجب پنهان ماندن [[باطن]] آنان شده، [[عتاب]] متوجّه [[پیامبر]] شده است بدون آنکه به [[حقیقت]] عتابى باشد؛ زیرا غرض و [[حکمت]] آن آشکار شدن باطن [[منافقان]] بوده، نه [[اذن]] بر ترک؛ بدین سبب فرموده است: «حَتّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذینَ صَدَقوا» و این مطلب، بر پیامبر روشن بوده؛ چون در [[آیات]] بعد آمده است: {{متن قرآن|وَلَوْ أَرَادُوا۟ ٱلْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا۟ لَهُۥ عُدَّةًۭ}}<ref>«اگر (به راستی) میخواستند رهسپار گردند ساز و برگی برای آن فراهم میآوردند ولی خداوند روانه شدن آنان را خوش نداشت پس آنان را به درنگ کردن واداشت و (به آنها) گفته شد: با (خانه) نشستگان همنشین باشید!» سوره توبه، آیه ۴۶.</ref> و در آیه ۳۰ [[محمّد]]<ref>{{متن قرآن|وَلَوْ نَشَآءُ لَأَرَيْنَـٰكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَـٰهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ ٱلْقَوْلِ وَٱللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَـٰلَكُمْ}} «و اگر میخواستیم آنان را به تو نشان میدادیم آنگاه آنان را به چهره میشناختی و آنان را با آهنگ گفتار میشناسی و خداوند کردارهای شما را میداند» سوره محمّد، آیه ۳۰.</ref> | |||
خطاب به پیامبر آمده که منافقان را از لحن کلامشان مىشناسى؛ بنابراین، پیامبر به قطع آنها را مىشناخته است. از آن گذشته، اگر آنها به [[جهاد]] بروند، فتنهانگیزى مىکنند.<ref>{{متن قرآن|لَوْ خَرَجُوا۟ فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًۭا وَلَأَوْضَعُوا۟ خِلَـٰلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ ٱلْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّـٰعُونَ لَهُمْ وَٱللَّهُ عَلِيمٌۢ بِٱلظَّـٰلِمِينَ}} «اگر در میان شما روانه میشدند جز شرّ به شما نمیافزودند و در میان شما برای ایجاد آشوب رخنه میکردند و آنان میان شما جاسوسانی دارند و خداوند به (حال) ستمگران داناست» سوره توبه، آیه ۴۷.</ref> بر این اساس، عتاب به پیامبر نمىتواند جدّى باشد. افزون بر این، [[مصلحت]] ترک اذن (اجتناب از فتنهانگیزى در [[جنگ]]) در اذن نیز وجود داشته است؛ چون اگر پیامبر در تخلّف اذن نمىداد، آنها [[مخالفت]] مىکردند و به جهاد نمىرفتند و [[مسلمانان]] از [[فتنه]] ایشان در [[امان]] مىماندند. بر این اساس، عدم اذن فى نفسه نمىتواند اولویّت داشته باشد تا عتاب به پیامبر جدّى باشد.<ref>الميزان، ج۹، ص۲۸۴ـ۲۸۶.</ref>. بسیارى از [[مفسّران]] {{متن قرآن|لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ}} را [[اذن]] در تخلّف از [[جهاد]] دانستهاند؛<ref>جامعالبيان، مج۶، ج۱۰، ص۱۸۵ـ۱۸۶؛ مجمعالبيان، ج۵، ص۵۱ـ۵۲؛ التفسير الكبير، ج۱۶، ص۷۳.</ref>. امّا برخى با توجّه به آنکه [[خداوند]] معیار در [[نفاق]] و [[ایمان]] را [[استیذان]] و عدم استیذان قرار داده است: {{متن قرآن|لَا يَسْتَـْٔذِنُكَ ٱلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلْيَوْمِ ٱلْـَٔاخِرِ أَن يُجَـٰهِدُوا۟ بِأَمْوَٰلِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَٱللَّهُ عَلِيمٌۢ بِٱلْمُتَّقِينَ * إِنَّمَا يَسْتَـْٔذِنُكَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلْيَوْمِ ٱلْـَٔاخِرِ وَٱرْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِى رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ}}<ref>«آنان که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند برای جهاد با مال و جانشان از تو اجازه نمیگیرند و خداوند به (حال) پرهیزگاران داناست * تنها کسانی از تو اجازه (ی معاف بودن از جهاد) میخواهند که به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارند و دل به شک سپردهاند و در تردید خود سرگردانند» سوره توبه، آیه ۴۴-۴۵.</ref>، [[آیه]] {{متن قرآن|لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ}} را بر اذن در جهاد و [[ترک جهاد]] قابل حمل دانستهاند؛ زیرا با توجّه به تأکید [[قرآن]] بر جهاد، براى [[اجازه]] گرفتن حتّى درباره شرکت در [[جنگ]]، مجالى باقى نمىماند و بر این اساس، بزرگان [[مهاجر]] و [[انصار]] براى شرکت در جهاد استیذان نمىکردند؛ بنابراین، نفس استیذان، دلیل بر [[کفر]] و نفاق است و آیه «لِمَ اَذِنتَ» هر دو اذن را دربرمىگیرد؛ گرچه محور اصلى در آیه مورد بحث، اذن در تخلّف از جهاد است.<ref>الفرقان، ج۱۰، ص۱۱۷ـ۱۱۸.</ref>. برخى، آیه پیشین را به آیه ۶۲ [[نور]] [[منسوخ]] دانستهاند؛ آنجا که فرموده است: [[مؤمنان]] کسانى هستند که هنگام [[اجتماع]] بر امورى که حضور جمع را مىطلبد، محلّ اجتماع را بدون اجازه [[پیامبر]] ترک نمىکنند؛ سپس خطاب به پیامبر فرموده است: وقتى مؤمنان براى کارى استیذان کردند، به هر کس خواهى اذن بده: {{متن قرآن|إِنَّمَا ٱلْمُؤْمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا كَانُوا۟ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمْرٍۢ جَامِعٍۢ لَّمْ يَذْهَبُوا۟ حَتَّىٰ يَسْتَـْٔذِنُوهُ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسْتَـْٔذِنُونَكَ أُو۟لَـٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ فَإِذَا ٱسْتَـْٔذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَٱسْتَغْفِرْ لَهُمُ ٱللَّهَ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌۭ رَّحِيمٌۭ}}<ref>«جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمیروند؛ کسانی که از تو اجازه میگیرند همانانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند پس چون برای کاری از تو اجازه خوا» سوره نور، آیه ۶۲.</ref>؛ ولى شیخ طوسى گفته است: [[عتاب]] در [[آیه توبه]]، بر ترک اَوْلى است و اینکه بهتر بود [[پیامبر]] در [[اذن]] تخلّف از [[جهاد]] [[منتظر]] وحى مىشد؛ بنابراین، [[آیه]] «لِمَ اَذِنتَ لَهُم» از پیامبر [[سلب اختیار]] نکرده است تا با آیه [[سوره نور]] {{متن قرآن|فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ}} [[نسخ]] شود.<ref>التبيان، ج۵، ص۲۲۷.</ref>. برخى دیگر گفتهاند: معناى جمله {{متن قرآن|فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ}} این نیست که پیامبر، بدون لحاظ جوانب امر [[اجازه]] دهد؛ بلکه باید جهات گوناگون را ملاحظه کند و هر جا ضرورتى بود، [[رخصت]] دهد. [[گواه]] این مطلب، عتاب وارد در [[سوره توبه]] {{متن قرآن|لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ}} است.<ref>نمونه، ج۱۴، ص۵۶۴.</ref>. طبق این بیان، {{متن قرآن|فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ}} نهتنها [[ناسخ]] نیست، بلکه با آیه {{متن قرآن|عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ}}<ref>«خداوند از تو در گذراد!» سوره توبه، آیه ۴۳.</ref> تقیید شده است. | |||
برخى محقّقان گفتهاند که هیچ نسخى صورت نگرفته است؛ زیرا منع از [[استیذان]] و [[عتاب پیامبر]] در موردى است که «راستگو» از «[[دروغگو]]» معلوم نباشد؛ امّا درصورتى که [[ایمان]] استیذانکننده روشن باشد، منعى نیست که آیه «فَأذَن لِمَن شِئتَ مِنهُم» به این مورد نظر داشته باشد؛<ref>البيان، ص۳۵۷ـ۳۵۸.</ref>. امّا با توجّه به معلوم بودن «راستگو» و «دروغگو» براى پیامبر،<ref>الميزان، ج۹، ص۲۸۷.</ref>. شاید در پاسخ از نسخ بتوان گفت: با توجّه به [[آیه نور]] و آنچه در سوره توبه خطاب به پیامبر آمده است که به [[منافقان]] اجازه نده و به ایشان بگو که شما هرگز با ما خارج نمىشوید؛ سپس دستور به محاصره اجتماعى نسبت به آنان داده است<ref>{{متن قرآن|فَإِن رَّجَعَكَ ٱللَّهُ إِلَىٰ طَآئِفَةٍۢ مِّنْهُمْ فَٱسْتَـْٔذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخْرُجُوا۟ مَعِىَ أَبَدًۭا وَلَن تُقَـٰتِلُوا۟ مَعِىَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُم بِٱلْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍۢ فَٱقْعُدُوا۟ مَعَ ٱلْخَـٰلِفِينَ * وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٍۢ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًۭا وَلَا تَقُمْ عَلَىٰ قَبْرِهِۦٓ إِنَّهُمْ كَفَرُوا۟ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَمَاتُوا۟ وَهُمْ فَـٰسِقُونَ}} «و اگر خداوند تو را نزد دستهای از آنان باز گرداند و آنها از تو اجازه بیرون آمدن (با تو را) خواستند بگو: هرگز، هیچگاه با من بیرون نخواهید آمد و همراه من با دشمنی جنگ نخواهید کرد؛ نخست بار شما خود کنارهجویی (از جهاد) را پسندیدید بنابراین با واپسماندگان * و هیچگاه بر هیچیک از ایشان چون مرد نماز مگزار و بر گور او حاضر مشو؛ اینان به خداوند و پیامبرش کفر ورزیدهاند و نافرمان مردهاند» سوره توبه، آیه ۸۳-۸۴.</ref>، و با توجّه به آنچه در آیه ۹۰ [[توبه]] آمده است که صاحبان عذر از تو درخواست [[اذن]] در [[جهاد]] مىکنند؛ سپس در آیه ۹۱ با تعلیل به {{متن قرآن|مَا عَلَى ٱلْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍۢ وَٱللَّهُ غَفُورٌۭ رَّحِيمٌۭ}}<ref>«(آری) بر نیکوکاران ایرادی نیست و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۹۱.</ref> از ایشان [[رفع تکلیف]] مىکند، گویا [[قبح]] [[استیذان]]، به جهت [[سوء]] سریره و [[خبث]] [[باطن]] و قصد [[فرار]] باشد؛ پس کسانىکه بهواقع معذور و به تعبیر [[قرآن]]، [[محسن]] هستند، در استیذانشان منعى نیست و بدین صورت بین [[آیات]] تنافى نخواهد بود.<ref>[[سید محمد هادی موسوی خراسانی|موسوی خراسانی، سید محمد هادی]]، [[اذن - موسوی خراسانی (مقاله)|مقاله «اذن»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۴۱۶.</ref>. | |||
==اذن در [[پرداخت زکات]]== | |||
برخى با [[استدلال]] به آیه ۱۰۳ توبه در [[زمان]] حضور، [[اذن امام]] را در پرداخت و تفریق [[زکات]] لازم دانستهاند؛ پس در زمان [[حضور معصوم]]، شخص نمىتواند بدون اذن او زکاتش را بپردازد.<ref>فقه القرآن، ج۱، ص۲۲۸.</ref>. عامل نیز که [[وظیفه]] دریافت و تفریق زکات را به عهده دارد نمىتواند بدون اذن امام، زکات را در موارد تعیین شده تقسیم کند.<ref>تذكرة الفقهاء، ج۱، ص۲۴۱.</ref>. [[حال]] اگر [[امام]] بهصورت مطلق به او اذن تفریق و تقسیم داده، عامل مىتواند سهم خود را نیز از آن بردارد.<ref>تذكرة الفقهاء، ج۵، ص۳۱۸.</ref>.<ref>[[سید محمد هادی موسوی خراسانی|موسوی خراسانی، سید محمد هادی]]، [[اذن - موسوی خراسانی (مقاله)|مقاله «اذن»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]] ج۲، ص ۴۱۸.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:000055.jpg|22px]] [[احمد جمالیزاده|جمالیزاده، احمد]]، [[اذن الهی (مقاله)| اذن الهی]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴''']] | |||
# [[پرونده:000053.jpg|22px]] [[سید محمد هادی موسوی خراسانی|موسوی خراسانی، سید محمد هادی]]، [[اذن - موسوی خراسانی (مقاله)|مقاله «اذن»]]، '''[[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲]]''' | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۹ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۵۷
واژهشناسی لغوی
واژه "اذن" در لغت به معانى گوناگون مانند اجازه و رخصت براى انجام دادن فعلى[۱]، امر[۲]، علم[۳] و اراده [۴] آمده است.
واژه "اُذُن" بهمعناى گوش[۵] و "اَذَن" بهمعناى گوش دادن[۶] نیز از همین ریشه است. برخى گفتهاند: ریشه اصلى مشتقّات این واژه، اُذُن (گوش) است؛ سپس از آن، فعل اَذِن له (گوش خود را بهسوى او مایل ساخت یا به سخن او گوش داد) مشتق شده؛ آنگاه از این فعل، اِذن (خطاب به کسى براى اباحه فعلى و رخصت در آن) اشتقاق یافته که معنایى مجازى به علاقه ملازمه است؛ زیرا گوش دادن به کسى، مستلزم رو کردن به وى و برآوردن خواسته او است. پس از آن، معناى اخیر بسیار شایع شده؛ سپس این واژه در معانى مشابه آن نیز بهکار رفته است؛ مانند: مشیّت و تکوین اسباب حوادث یا تمکین براى انجام دادن فعلى و تیسیر و آسان کردن آن[۷].
برخى گفتهاند: اصل واحد در این ریشه، معناى اطلاع با قید رضایت و موافقت است؛ خواه امرى نیز صادر بشود یا نه، و این معنا، در تمام موارد کاربرد ریشه اِذن وجود دارد[۸].
برخى نیز ریشه اِذن را داراى دو اصل (گوش و علم) دانسته و گفتهاند: تمام معانى دیگر به این دو معنا بر مىگردند و بین این ۲ نیز نزدیکى وجود دارد؛ زیرا علم به هر مسموعى با گوش حاصل مىشود[۹]. بعضى، این مطلب را که اِذن بهمعناى علم باشد، رد کرده و گفتهاند: اذن ملازم با علم است، نهخودآن[۱۰][۱۱].
اذن الهی
اذن الهى در اصطلاح، یکى از صفات فعلیه است (صفاتى که انتزاع آنها بر فرض کردن چیزى غیر از ذات الهى متوقّف بوده، از مقام فعل خدا انتزاع مىشوند)[۱۲]، و به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم مىشود.
اذن تکوینی الهی
اذن تکوینی، از رابطهاى حقیقى بین حوادث و اراده الهی حکایت دارد؛ یعنى هیچ حادثهاى در عالم، بدون استناد تکوینی به خدا، تحقّق نمىیابد[۱۳]. هم وجود اشیا و هم آثارشان به خداوند مستند است؛ ولى اذن تشریعی مربوط به اعمال اختیارى، و به این معنا است که خداوند، از نظر شرعی، انجام دادن عملى را اجازه دهد که نتیجهاش حرام نبودن آن عمل است[۱۴].
از آنجا که حقیقت اذن، شنیدن درخواست کسى و بر آوردن آن است، همیشه، پیش از اذن باید درخواست و طلبى وجود داشته باشد؛ بنابراین، اذن تکوینی خداوند به اشیا براى وجود یافتن که با کلمه وجودى "کن" تحقّق مىیابد، به این صورت است که ماهیّات و اعیان ثابته اشیا در مرتبه علم ربوبى، با زبان استعداد از خداوند مىخواهند که به آنها وجود عینى ببخشد و خداوند با فیض مقدّس، این درخواست را بر آورده مىسازد[۱۵].
درباره آثار موجودات نیز آنان اقتضاى ظاهر کردن آثار خاصّى را دارند و با زبان استعداد از خدا مىخواهند که آثار خویش را ظاهر سازند. اذن تکوینی الهی در این باره به این معنا است که اگر بین موجودى و اثر آن، مانعى وجود داشته باشد، خداوند آن را برطرف سازد و اگر مانعى وجود نداشته باشد، آن مانع را ایجاد نکند[۱۶].
اذن تشریعی الهی
اذن تشریعی خداوند نیز همین گونه است؛ زیرا انسانها بهطور طبیعى خواستههاى گوناگونى دارند و ازجمله، خواهان انجام اعمالى هستند که در عالم آخرت به مصلحت آنها باشد و اذن الهى براى انجام دادن برخى اعمال، بر آوردن همین درخواست است.
"اذن" در قرآن، بیش از ۴۵ بار به خداوند نسبت داده شده که ضمن آنها، وقوع حوادث جهان و تشریع احکام دین، به اذن او دانسته شدهاست[۱۷].
رخصت دادن و اعلام رضایت
اذن در لغت بهمعناى علم، رخصت و اباحه، استماع و فرمان آمده است.[۱۸]. ایذان بهمعناى اذن دادن و استیذان بهمعناى اذن گرفتن است.[۱۹]. در فقه، اذن به رخصت دادن و اعلام رضایت معناشده[۲۰]. و گروهى آن را از ایقاعات (معاملهاى که به دو طرف نیازمند نیست) دانستهاند؛[۲۱]. بنابراین، در تفاوت اذن و رضایت مىتوان گفت: رضایت، ملایمت نفس با شىء بدون اظهار؛ ولى اذن، اعلام رضایت و عدم مانع است.[۲۲]. از سخنان برخى استفاده مىشود که اذن، اعلام رخصت و رضایت پیش از تصرّف و عمل، و اجازه، ابراز رضایت پس از عمل است.[۲۳]. این واژه و مشتقّاتش در موارد بسیارى از قرآن آمده که بیشتر آنها در معناى تکوینى بهکار رفته است؛ ولى گاهى با واژگان اذن، استیذان، استیناس و مفاهیمى از قبیل نفى جناح، و نفى حرج، به اذن تشریعى پرداخته است.
براى اذن تقسیماتى مطرح شده است: از جهت صراحت بیان، به اذن صریح و ضمنى و شاهد حال،[۲۴]. از جهت مأذون له، به اذن خاص و عام،[۲۵]. و از جهت اذندهنده، به اذن اشخاص و اذن قانونى تقسیم مىشود. اذن اشخاص، اذن مالک یا صاحب حق یا ولىّ و قیّم است و اذن قانونى، اذن قانونگذار (خدا، شارع و قانونگذاران عادى) شمرده مىشود؛[۲۶]. براى مثال، تصرّف در مال دیگران بدون مجوّز روا نیست؛ ولى خداوند استفاده از خوراکىهاى منازل خویشان و دوستان را اجازه داده است: ﴿لَّيْسَ عَلَى ٱلْأَعْمَىٰ حَرَجٌۭ وَلَا عَلَى ٱلْأَعْرَجِ حَرَجٌۭ وَلَا عَلَى ٱلْمَرِيضِ حَرَجٌۭ وَلَا عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُوا۟ مِنۢ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَـٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَٰنِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَـٰمِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّـٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَٰلِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَـٰلَـٰتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُۥٓ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا۟ جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًۭا فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًۭا فَسَلِّمُوا۟ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةًۭ مِّنْ عِندِ ٱللَّهِ مُبَـٰرَكَةًۭ طَيِّبَةًۭ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلْـَٔايَـٰتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾[۲۷] طبرسى علّت رخصت مذکور را توسعه بر بندگان و ترغیب ایشان به اجتناب از دنائت و پستى دانسته است.[۲۸]. بر اساس روایاتى، شرط عدم لزوم استیذان، استفاده بهاندازه نیاز و عدم اسراف است.[۲۹]. برخى از اهلسنّت، رخصت مزبور را به عدم مشقّت و کراهت صاحبان منازل مقیّد کردهاند.[۳۰]. برخى از مفسّران شیعه نیز این اذن را منوط به عدم نهى صریحِ مالک دانستهاند.[۳۱]. واژه مفاتح در آیه، بهمعناى مخازن و مقصود از ﴿مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُۥٓ﴾ خانههایى است که شخص بر مخازن آن تسلّط داشته باشد؛ براى مثال، قیم یا وکیل بر آن خانه باشد یا کلید آن را در اختیار او گذاشته باشند.[۳۲]. در این آیه، خانه فرزندان ذکر نشده است. بهگفته برخى، اموال فرزندان مانند اموال خود انسان است؛ چنانکه در روایتى از پیامبر(ص) آمدهاست: تو و مال تو، براى پدرت هستى. بر این اساس گفتهاند: مقصود از ﴿بُيُوتِكُمْ﴾، بیوت اولادکم است.[۳۳].[۳۴].
لزوم اجازه براى ورود به خانه دیگران
انسان در محیط جامعه، به رعایت قوانین و قیودى ملزم است. حال اگر این قیود، همیشگى و همه جایى باشند، آزاردهنده مىشوند. براى آسایش افراد، محیط آرام خانواده در نظر گرفته شده تا انسان با پناه بردن به آن، بهطور موقّت از جامعه جدا شده، مدّت زمانى به دور از تقیّدهاى خاصِ اجتماع، به استراحت بپردازد. لازمه چنین امرى بهطور طبیعى، محفوظ بودن حریم خانواده است. به این منظور و براى رعایت چنین حقّى، مقرّرات ویژهاى از سوى قانونگذاران نهاده شده است.[۳۵]. اتّفاق همه ادیان، بلکه ضرورت غیر قابل انکار تمام ادیان، ممنوع بودن تصرّف بدون اذن در حقّ دیگران است.[۳۶]. آیه ۵۳ احزاب مؤمنان را از ورود بدون اجازه به منازل پیامبر(ص) منع کرده است: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَدْخُلُوا۟ بُيُوتَ ٱلنَّبِىِّ إِلَّآ أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَىٰ طَعَامٍ غَيْرَ نَـٰظِرِينَ إِنَاهُ﴾[۳۷] در این آیه، ورود به منازل پیامبر بر اذن متوقّف، و درصورت دعوت جهت صرف طعام، براى ورود هنگام صرف طعام، رخصت داده شده است. کلمه «إناه» از أنى یأنى بهمعناى فرا رسیدن وقت چیزى و ﴿نَـٰظِرِينَ إِنَاهُ﴾ بهمعناى منتظر آن وقت ماندن است.[۳۸]. فخررازى گفته است: تصریح به اذن لازم نیست؛ بلکه علم به رضایت کفایت مىکند و اذن، در حقیقت راهى براى پى بردن به رضایت است که امرى باطنى شمرده مىشود و به همین جهت ﴿إِلَّآ أَن يُؤْذَنَ﴾ به صیغه مجهول آمده تا مشخّص شود که فرق ندارد اذندهنده خدا یا پیامبر یا عقل باشد.[۳۹]. در جاهلیّت، رسم بر آن بود که هنگام ورود به منازل، به گفتن صبح به خیر و عصر به خیر بسنده مىکردند و بدون کسب اجازه وارد مىشدند که گاه به خلوت همسران بر مىخوردند. خداوند، این رسم جاهلى را مردود و استیذان را هنگام ورود به منازل مسکونى، واجب دانسته است[۴۰]: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَدْخُلُوا۟ بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّىٰ تَسْتَأْنِسُوا۟ وَتُسَلِّمُوا۟ عَلَىٰٓ أَهْلِهَا ذَٰلِكُمْ خَيْرٌۭ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * فَإِن لَّمْ تَجِدُوا۟ فِيهَآ أَحَدًۭا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّىٰ يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ٱرْجِعُوا۟ فَٱرْجِعُوا۟ هُوَ أَزْكَىٰ لَكُمْ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌۭ﴾[۴۱]
برخى، جمله ﴿حَتَّىٰ تَسْتَأْنِسُوا۟﴾ را به «تستأذنوا» تفسیر کردهاند.[۴۲]. در روایات، براى آن، مصادیقى مانند سرفه کردن، سخن گفتن، کوبیدن پاشنه کفش بر زمین هنگام ورود جهت اعلام به اهل منزل، آمده است.[۴۳]. زمخشرى احتمال داده است که استیناس از ماده اِنس (بهمعناى انسان) گرفته شده و مقصود آن است که پیش از ورود باید تحقیق کرد شخصى در منزل هست یا خیر.[۴۴]. برخى دیگر، واژه مذکور را از ماده اُنس بهمعناى اُلفت و محبّت گرفته و گفتهاند: بهکارگیرى این واژه به جاى استیذان، مىفهماند که اجازه گرفتن باید با محبّت و لطف همراه بوده، از هر گونه خشونت و بىادبى به دور باشد.[۴۵]. در هر صورت، آیه، استیذان را لازم شمرده که مقتضاى ظاهر، کفایت اذن است؛ گرچه اذندهنده، بچّه، زن، برده یا کافر ذمّى باشد.[۴۶]. در فقه، بحث اهلیّت داشتن براى هر گونه عملى، ازجمله اذن، مطرح است[۴۷]. که برخى از فقیهان امامیّه مواردى ازجمله اذن در ورود به منازل مسکونى را از عدم اهلیّت صغیر استثنا کردهاند؛[۴۸]. البتّه برخى در این استثنا مناقشه کردهاند.[۴۹]. ورود به منازل غیر مسکونى، به استیذان نیازمند نیست: ﴿لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا۟ بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍۢ فِيهَا مَتَـٰعٌۭ لَّكُمْ وَٱللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ﴾[۵۰] این بیوت، برابر روایتى از امامصادق بهکاروانسراها، حمّامها و... تفسیر شده است.[۵۱]. این تفسیر را محمد بن حنفیه و قتاده و مجاهد نیز نقلکردهاند.[۵۲].[۵۳].
لزوم استیذان بردگان و اطفال براى ورود به اتاق همسران
براى از بین بردن مهمترین مفسده اجتماعى (فحشا و فساد جنسى)، به مجموعهاى امور ازجمله آموزش فکرى و فرهنگى و ایجاد محیط اجتماعى سالم نیاز است. یکى از مسائل آموزشى مورد اهتمام اسلام، مسأله اذن گرفتن افراد (خدمتگزاران، کودکان و...) هنگام ورود به خلوتگاه زن و شوهر است.[۵۴]. بردگان و اطفال، در سه وقت (پیش از نماز صبح، پس از نماز عشاء «هنگام خلوت شبانه» و زمان استراحت نیمروزى «ظهر») براى ورود به خلوتگاه زن و مرد باید اذن بگیرند: ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لِيَسْتَـْٔذِنكُمُ ٱلَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَـٰنُكُمْ وَٱلَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا۟ ٱلْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَـٰثَ مَرَّٰتٍۢ مِّن قَبْلِ صَلَوٰةِ ٱلْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ ٱلظَّهِيرَةِ وَمِنۢ بَعْدِ صَلَوٰةِ ٱلْعِشَآءِ ثَلَـٰثُ عَوْرَٰتٍۢ لَّكُمْ...﴾[۵۵] در اینکه مقصود از «ملک یمین» خصوص بردگان است یا کنیزان را نیز در برمىگیرد[۵۶]. و نیز در اینکه «ملکیمین» در همه اوقات یا مانند کودکان، فقط در ۳ زمان مذکور باید اذن بگیرند، میان مفسّران اختلاف است.[۵۷]. علّت استیذان را احتمال برهنه بودن و... دانستهاند: ﴿ثَلَـٰثُ عَوْرَٰتٍۢ لَّكُمْ﴾؛ امّا در زمانهاى دیگر، بهدلیل رفت و آمد مکرّر ایشان و دشواربودن استیذان، کسب اذن لازم نیست[۵۸]: ﴿...لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌۢ بَعْدَهُنَّ طَوَّٰفُونَ عَلَيْكُم...﴾[۵۹] آیه بعد، حکم افراد بالغ آزاد را که باید مثل دیگر افراد بالغ آزاد، در همه اوقات اجازه بگیرند، بیان کرده است: ﴿وَإِذَا بَلَغَ ٱلْأَطْفَـٰلُ مِنكُمُ ٱلْحُلُمَ فَلْيَسْتَـْٔذِنُوا۟ كَمَا ٱسْتَـْٔذَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمْ ءَايَـٰتِهِۦ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌۭ﴾[۶۰].[۶۱].
اشتراط اذن ولى در ازدواج کنیزان
کسانىکه توانایى ازدواج با زنان آزاد را ندارند مىتوانند از کنیزان بهرهمند شوند؛ مشروط به اینکه از صاحبان آنها اذن بگیرند: ﴿وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا أَن يَنكِحَ ٱلْمُحْصَنَـٰتِ ٱلْمُؤْمِنَـٰتِ فَمِن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَـٰنُكُم مِّن فَتَيَـٰتِكُمُ ٱلْمُؤْمِنَـٰتِ وَٱللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَـٰنِكُم بَعْضُكُم مِّنۢ بَعْضٍۢ فَٱنكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ...﴾[۶۲] از این آیه، جایز نبودن نکاح کنیزان بدون اذن مالک استفاده،[۶۳]. و بر بطلان عقد بدون استیذان ادّعاى اتّفاق شده است.[۶۴]. برخى، عقد را حتّى اگر پس از آن، مالک اجازه دهد، باطل دانستهاند.[۶۵]. شافعى، از این آیه، لزوم اذن ولى در نکاح زنان آزاد را نیز استفاده کرده است.[۶۶].[۶۷].
اذن در ترک جهاد
در آیه ۴۳ توبه پیامبر(ص) مورد سؤال واقع شده که چرا بهبرخى اجازه سرپیچى از جهاد داده است: ﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُوا۟ وَتَعْلَمَ ٱلْكَـٰذِبِينَ﴾[۶۸]. این آیه از جهاتى مورد بحث واقع شده است: برخى بهدلیل کلمه «عَفَا» و استفهام انکارى در آیه ﴿لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾ آن را عتابى از سوى خداوند دانسته و از پیامبر نفى عصمت کردهاند.[۶۹]. در پاسخ گفتهشده: استفهام انکارى و عتاب بر ترک اولى نیز درست است.[۷۰]. برخى عتاب در آیه را امرى ظاهرى دانستهاند که غرض اصلى آن نمایان شدن حقیقت منافقان است که با کمترین امتحان (اذن بر ترک) در سرپیچى از جهاد، باطن خویش را مىنمایانند و چون گویى اذن پیامبر، موجب پنهان ماندن باطن آنان شده، عتاب متوجّه پیامبر شده است بدون آنکه به حقیقت عتابى باشد؛ زیرا غرض و حکمت آن آشکار شدن باطن منافقان بوده، نه اذن بر ترک؛ بدین سبب فرموده است: «حَتّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذینَ صَدَقوا» و این مطلب، بر پیامبر روشن بوده؛ چون در آیات بعد آمده است: ﴿وَلَوْ أَرَادُوا۟ ٱلْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا۟ لَهُۥ عُدَّةًۭ﴾[۷۱] و در آیه ۳۰ محمّد[۷۲]
خطاب به پیامبر آمده که منافقان را از لحن کلامشان مىشناسى؛ بنابراین، پیامبر به قطع آنها را مىشناخته است. از آن گذشته، اگر آنها به جهاد بروند، فتنهانگیزى مىکنند.[۷۳] بر این اساس، عتاب به پیامبر نمىتواند جدّى باشد. افزون بر این، مصلحت ترک اذن (اجتناب از فتنهانگیزى در جنگ) در اذن نیز وجود داشته است؛ چون اگر پیامبر در تخلّف اذن نمىداد، آنها مخالفت مىکردند و به جهاد نمىرفتند و مسلمانان از فتنه ایشان در امان مىماندند. بر این اساس، عدم اذن فى نفسه نمىتواند اولویّت داشته باشد تا عتاب به پیامبر جدّى باشد.[۷۴]. بسیارى از مفسّران ﴿لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾ را اذن در تخلّف از جهاد دانستهاند؛[۷۵]. امّا برخى با توجّه به آنکه خداوند معیار در نفاق و ایمان را استیذان و عدم استیذان قرار داده است: ﴿لَا يَسْتَـْٔذِنُكَ ٱلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلْيَوْمِ ٱلْـَٔاخِرِ أَن يُجَـٰهِدُوا۟ بِأَمْوَٰلِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَٱللَّهُ عَلِيمٌۢ بِٱلْمُتَّقِينَ * إِنَّمَا يَسْتَـْٔذِنُكَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلْيَوْمِ ٱلْـَٔاخِرِ وَٱرْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِى رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾[۷۶]، آیه ﴿لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾ را بر اذن در جهاد و ترک جهاد قابل حمل دانستهاند؛ زیرا با توجّه به تأکید قرآن بر جهاد، براى اجازه گرفتن حتّى درباره شرکت در جنگ، مجالى باقى نمىماند و بر این اساس، بزرگان مهاجر و انصار براى شرکت در جهاد استیذان نمىکردند؛ بنابراین، نفس استیذان، دلیل بر کفر و نفاق است و آیه «لِمَ اَذِنتَ» هر دو اذن را دربرمىگیرد؛ گرچه محور اصلى در آیه مورد بحث، اذن در تخلّف از جهاد است.[۷۷]. برخى، آیه پیشین را به آیه ۶۲ نور منسوخ دانستهاند؛ آنجا که فرموده است: مؤمنان کسانى هستند که هنگام اجتماع بر امورى که حضور جمع را مىطلبد، محلّ اجتماع را بدون اجازه پیامبر ترک نمىکنند؛ سپس خطاب به پیامبر فرموده است: وقتى مؤمنان براى کارى استیذان کردند، به هر کس خواهى اذن بده: ﴿إِنَّمَا ٱلْمُؤْمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا كَانُوا۟ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمْرٍۢ جَامِعٍۢ لَّمْ يَذْهَبُوا۟ حَتَّىٰ يَسْتَـْٔذِنُوهُ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسْتَـْٔذِنُونَكَ أُو۟لَـٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ فَإِذَا ٱسْتَـْٔذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَٱسْتَغْفِرْ لَهُمُ ٱللَّهَ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌۭ رَّحِيمٌۭ﴾[۷۸]؛ ولى شیخ طوسى گفته است: عتاب در آیه توبه، بر ترک اَوْلى است و اینکه بهتر بود پیامبر در اذن تخلّف از جهاد منتظر وحى مىشد؛ بنابراین، آیه «لِمَ اَذِنتَ لَهُم» از پیامبر سلب اختیار نکرده است تا با آیه سوره نور ﴿فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ﴾ نسخ شود.[۷۹]. برخى دیگر گفتهاند: معناى جمله ﴿فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ﴾ این نیست که پیامبر، بدون لحاظ جوانب امر اجازه دهد؛ بلکه باید جهات گوناگون را ملاحظه کند و هر جا ضرورتى بود، رخصت دهد. گواه این مطلب، عتاب وارد در سوره توبه ﴿لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾ است.[۸۰]. طبق این بیان، ﴿فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ﴾ نهتنها ناسخ نیست، بلکه با آیه ﴿عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ﴾[۸۱] تقیید شده است.
برخى محقّقان گفتهاند که هیچ نسخى صورت نگرفته است؛ زیرا منع از استیذان و عتاب پیامبر در موردى است که «راستگو» از «دروغگو» معلوم نباشد؛ امّا درصورتى که ایمان استیذانکننده روشن باشد، منعى نیست که آیه «فَأذَن لِمَن شِئتَ مِنهُم» به این مورد نظر داشته باشد؛[۸۲]. امّا با توجّه به معلوم بودن «راستگو» و «دروغگو» براى پیامبر،[۸۳]. شاید در پاسخ از نسخ بتوان گفت: با توجّه به آیه نور و آنچه در سوره توبه خطاب به پیامبر آمده است که به منافقان اجازه نده و به ایشان بگو که شما هرگز با ما خارج نمىشوید؛ سپس دستور به محاصره اجتماعى نسبت به آنان داده است[۸۴]، و با توجّه به آنچه در آیه ۹۰ توبه آمده است که صاحبان عذر از تو درخواست اذن در جهاد مىکنند؛ سپس در آیه ۹۱ با تعلیل به ﴿مَا عَلَى ٱلْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍۢ وَٱللَّهُ غَفُورٌۭ رَّحِيمٌۭ﴾[۸۵] از ایشان رفع تکلیف مىکند، گویا قبح استیذان، به جهت سوء سریره و خبث باطن و قصد فرار باشد؛ پس کسانىکه بهواقع معذور و به تعبیر قرآن، محسن هستند، در استیذانشان منعى نیست و بدین صورت بین آیات تنافى نخواهد بود.[۸۶].
اذن در پرداخت زکات
برخى با استدلال به آیه ۱۰۳ توبه در زمان حضور، اذن امام را در پرداخت و تفریق زکات لازم دانستهاند؛ پس در زمان حضور معصوم، شخص نمىتواند بدون اذن او زکاتش را بپردازد.[۸۷]. عامل نیز که وظیفه دریافت و تفریق زکات را به عهده دارد نمىتواند بدون اذن امام، زکات را در موارد تعیین شده تقسیم کند.[۸۸]. حال اگر امام بهصورت مطلق به او اذن تفریق و تقسیم داده، عامل مىتواند سهم خود را نیز از آن بردارد.[۸۹].[۹۰].
منابع
پانویس
- ↑ المصباح، ص۱۰؛ تاج العروس، ج۱۸، ص۱۲؛ القاموسالمحيط، ج۲، ص۲۷۰، «اذن».
- ↑ المصباح، ص۹؛ الوجوه و النظائر، ج۱، ص۱۶۳، «اذن»؛ التفسير الكبير، ج۳، ص۱۹۷.
- ↑ مقاييساللغه، ج۱، ص۷۷؛ اقربالموارد، ج۱، ص۴۹، «اذن»؛ مجمعالبيان، ج۲، ص۵۴۴.
- ↑ الوجوه و النظائر، ج۱، ص۱۶۳ـ۱۶۴، «اذن».
- ↑ تاج العروس، ج۱۸، ص۱۳، «اذن».
- ↑ المصباح، ص۱۰؛ لسانالعرب، ج۱، ص۱۰۵؛ النهايه، ج۱، ص۳۳، «اذن».
- ↑ التحرير و التنوير، ج۲، ص۳۱۲ و ج۳۰، ص۵۲.
- ↑ التحقيق، ج۱، ص۶۲، «اذن».
- ↑ مقاييس اللغه، ج۱، ص۷۵، «اذن».
- ↑ الميزان، ج۱۹، ص۳۰۳.
- ↑ جمالیزاده، احمد، اذن الهی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴، ص 412-413.
- ↑ نهاية الحكمه، ص۳۴۶.
- ↑ معارف قرآن، ص۱۹۸.
- ↑ تفسير ابنتيميه، ج۳، ص۴۱۷؛ المنار، ج۱۰، ص۸۰.
- ↑ تفسير صدر المتألهين، ج۵، ص۴۵۳.
- ↑ الميزان، ج۱۹، ص۳۰۳ـ۳۰۴.
- ↑ جمالیزاده، احمد، اذن الهی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۴.
- ↑ الصحاح، ج۵، ص۲۰۶۸؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۰۵؛ التحقيق، ج۱، ص۶۱ـ۶۲.
- ↑ الصحاح، ج۵، ص۲۰۶۸؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۰۵؛ التحقيق، ج۱، ص۶۱ـ۶۲.
- ↑ حاشية المكاسب، ج۱، ص۱۳۱.
- ↑ جامع المدارك، ج۳، ص۴۷۶.
- ↑ الميزان، ج۱۹، ۳۹.
- ↑ المكاسب، ص۱۲۴؛ كتاب البيع، ج۲، ص۱۰۴.
- ↑ مستمسكالعروه، ج۲، ص۴۳۱؛ جواهرالكلام، ج۲۷، ص۱۵۶ـ۱۵۷.
- ↑ قواعدالاحكام، ج۲، ص۳۲۷.
- ↑ الفروق اللغويه، ج۱، ص۱۹۱.
- ↑ «بر نابینا و بر لنگ و بر بیمار و بر شما گناهی نیست که از (خوراک و آذوقه) خانههای خویش بخورید یا از خانههای پدرانتان یا خانههای مادرانتان یا خانههای برادرانتان یا خانههای خواهرانتان یا خانههای عموهایتان یا خانههای عمّههایتان یا خانههای داییهایتان یا خانههای خالههایتان یا آن خانهای که کلیدش را در اختیار دارید یا (خانه) دوستتان؛ نیز (بر شما گناهی نیست) در اینکه با هم یا پراکنده غذا بخورید پس چون به هر خانهای در آمدید به همدیگر درود گویید، درودی خجسته پاکیزه از نزد خداوند؛ بدین گونه خداوند آیات را برای شما روشن میدارد باشد که خرد ورزید» سوره نور، آیه ۶۱.
- ↑ مجمع البيان، ج۷، ص۲۴۵.
- ↑ همان، ج۷، ص۲۴۶.
- ↑ تفسير ابنكثير، ج۳، ص۳۱۶.
- ↑ نمونه، ج۱۸، ص۵۵۴ـ۵۵۵.
- ↑ الميزان، ج۱۵، ص۱۶۵.
- ↑ مجمع البيان، ج۷، ص۲۵۶.
- ↑ موسوی خراسانی، سید محمد هادی، مقاله «اذن»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۴۱۲.
- ↑ نمونه، ج۱۴، ص۴۲۹ـ۴۳۳.
- ↑ مستمسكالعروه، ج۲، ص۴۳۱؛ جواهرالكلام، ج۲۷، ص۱۵۶ـ۱۵۷.
- ↑ «ای مؤمنان! به خانههای پیامبر وارد نشوید مگر به شما برای (خوردن) خوراک، اجازه دهند- بیآنکه چشم به راه آماده شدن آن (خوراک) باشید- ولی چون فرا خوانده شدید درون روید و چون خوراک خوردید پراکنده شوید و دل به گفت و گو نسپارید که این (کار) پیامبر را آزار میدهد و از شما شرم میدارد ولی خداوند از (گفتن) حقیقت شرم نمیکند و چون از آنان چیزی خواستید از پشت پردهای بخواهید، این برای دلهای شما و دلهای آنان پاکیزهتر است و شما حقّ ندارید که پیامبر را بیازارید و نه هرگز پس از او همسرانش را به همسری گیرید که آن نزد خداوند، سترگ است» سوره احزاب، آیه ۵۳.
- ↑ مجمعالبيان، ج۸، ص۵۷۶؛ نمونه، ج۱۷، ص۳۹۹.
- ↑ التفسير الكبير، ج۱۳، ص۲۲۴.
- ↑ الكشاف، ج۳، ص۲۲۷.
- ↑ «ای مؤمنان! به خانههایی جز خانه خودتان درنیایید تا آنکه آشنایی دهید و بر اهل آن (خانه)ها سلام کنید؛ این برای شما بهتر است، باشد که پند گیرید * پس اگر در آن (خانه)ها کسی را نیابید درون آنها در نیایید تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گویند: باز گردید! باز گردید، این برایتان پاکیزهتر است و خداوند به آنچه انجام میدهید داناست» سوره نور، آیه ۲۷-۲۸.
- ↑ تفسير قمى، ج۲، ص۱۰۱؛ جامعالبيان، مج۱۰، ج۱۸، ص۱۴۶.
- ↑ همان؛ همان، مج۱۰، ج۱۸، ص۱۴۷ـ۱۴۸.
- ↑ الكشاف، ج۳، ص۲۲۶.
- ↑ نمونه، ج۱۴، ص۴۲۷.
- ↑ التفسيرالكبير، ج۲۳، ص۱۹۹.
- ↑ المكاسب، ص۱۱۵.
- ↑ الحدائق، ج۲۰، ص۳۴۳.
- ↑ مصباح الفقاهه، ج۳، ص۲۶۷.
- ↑ «بر شما گناهی نیست که درون خانههایی غیر مسکون که در آن کالایی دارید درآیید و خداوند آنچه پنهان میدارید و آنچه آشکار میکنید میداند» سوره نور، آیه ۲۹.
- ↑ تفسير قمى، ج۲، ص۱۰۲.
- ↑ جامعالبيان، مج۱۰، ج۱۸، ص۱۵۱.
- ↑ موسوی خراسانی، سید محمد هادی، مقاله «اذن»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۴۱۴.
- ↑ نمونه، ج۴، ص۵۴۴ـ۵۴۶.
- ↑ «ای مؤمنان! باید کسانی که بردگان شمایند و نابالغان شما سه بار از شما رخصت بخواهند: پیش از نماز بامداد و هنگامی که نیمروز لباس خود را در میآورید و پس از نماز عشاء که سه هنگام برهنگی و تنهایی شماست پس از آن بر شما و ایشان گناهی نیست (اگر از شما رخصت نگیرند) که گرد شما در گردشند و با یکدیگر به سر میبرید؛ بدین گونه خداوند آیات را برای شما روشن بیان میدارد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نور، آیه ۵۸.
- ↑ جامع البيان، مج۱۰، ج۱۸، ص۲۱۴؛ مجمع البيان، ج۷، ص۲۴۱.
- ↑ جامعالبيان، مج۱۰، ج۱۸، ص۲۱۴؛ مجمعالبيان، ج۷، ص۲۴۱؛ التفسير الكبير، ج۲۴، ص۲۸.
- ↑ مجمعالبيان، ج۷، ص۱۵۴.
- ↑ سوره نور، آیه ۵۸.
- ↑ «و چون کودکانتان به بلوغ رسیدند باید (هنگام ورود) اجازه بگیرند مانند کسانی که پیش از آنان اجازه میگرفتند، بدین گونه خداوند آیات خود را برای شما روشن میدارد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نور، آیه ۵۹.
- ↑ موسوی خراسانی، سید محمد هادی، مقاله «اذن»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۴۱۵.
- ↑ «و هر یک از شما که یارایی مالی نداشته باشد تا زنان آزاد مؤمن را به همسری گیرد، در میان کنیزان، از دختران جوان مؤمن، همسر گزیند و خداوند به ایمانتان داناتر است؛ همه چون یکدیگرید پس با اجازه کسان آنها با آنان ازدواج کنید» سوره نساء، آیه ۲۵.
- ↑ مجمعالبيان، ج۳، ص۵۵.
- ↑ التفسير الكبير، ج۱۰، ص۶۱.
- ↑ تفسير قرطبى، ج۵، ص۹۳.
- ↑ التفسير الكبير، ج۱۰، ص۵۰.
- ↑ موسوی خراسانی، سید محمد هادی، مقاله «اذن»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۴۱۶.
- ↑ «خداوند از تو در گذراد! چرا پیشتر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
- ↑ التفسير الكبير، ج۱۶، ص۷۳.
- ↑ التبيان، ج۵، ص۲۲۷؛ مجمعالبيان، ج۵۵، ص۵۲؛ التفسيرالكبير، ج۱۶، ص۷۴.
- ↑ «اگر (به راستی) میخواستند رهسپار گردند ساز و برگی برای آن فراهم میآوردند ولی خداوند روانه شدن آنان را خوش نداشت پس آنان را به درنگ کردن واداشت و (به آنها) گفته شد: با (خانه) نشستگان همنشین باشید!» سوره توبه، آیه ۴۶.
- ↑ ﴿وَلَوْ نَشَآءُ لَأَرَيْنَـٰكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَـٰهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ ٱلْقَوْلِ وَٱللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَـٰلَكُمْ﴾ «و اگر میخواستیم آنان را به تو نشان میدادیم آنگاه آنان را به چهره میشناختی و آنان را با آهنگ گفتار میشناسی و خداوند کردارهای شما را میداند» سوره محمّد، آیه ۳۰.
- ↑ ﴿لَوْ خَرَجُوا۟ فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًۭا وَلَأَوْضَعُوا۟ خِلَـٰلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ ٱلْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّـٰعُونَ لَهُمْ وَٱللَّهُ عَلِيمٌۢ بِٱلظَّـٰلِمِينَ﴾ «اگر در میان شما روانه میشدند جز شرّ به شما نمیافزودند و در میان شما برای ایجاد آشوب رخنه میکردند و آنان میان شما جاسوسانی دارند و خداوند به (حال) ستمگران داناست» سوره توبه، آیه ۴۷.
- ↑ الميزان، ج۹، ص۲۸۴ـ۲۸۶.
- ↑ جامعالبيان، مج۶، ج۱۰، ص۱۸۵ـ۱۸۶؛ مجمعالبيان، ج۵، ص۵۱ـ۵۲؛ التفسير الكبير، ج۱۶، ص۷۳.
- ↑ «آنان که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند برای جهاد با مال و جانشان از تو اجازه نمیگیرند و خداوند به (حال) پرهیزگاران داناست * تنها کسانی از تو اجازه (ی معاف بودن از جهاد) میخواهند که به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارند و دل به شک سپردهاند و در تردید خود سرگردانند» سوره توبه، آیه ۴۴-۴۵.
- ↑ الفرقان، ج۱۰، ص۱۱۷ـ۱۱۸.
- ↑ «جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمیروند؛ کسانی که از تو اجازه میگیرند همانانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند پس چون برای کاری از تو اجازه خوا» سوره نور، آیه ۶۲.
- ↑ التبيان، ج۵، ص۲۲۷.
- ↑ نمونه، ج۱۴، ص۵۶۴.
- ↑ «خداوند از تو در گذراد!» سوره توبه، آیه ۴۳.
- ↑ البيان، ص۳۵۷ـ۳۵۸.
- ↑ الميزان، ج۹، ص۲۸۷.
- ↑ ﴿فَإِن رَّجَعَكَ ٱللَّهُ إِلَىٰ طَآئِفَةٍۢ مِّنْهُمْ فَٱسْتَـْٔذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخْرُجُوا۟ مَعِىَ أَبَدًۭا وَلَن تُقَـٰتِلُوا۟ مَعِىَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُم بِٱلْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍۢ فَٱقْعُدُوا۟ مَعَ ٱلْخَـٰلِفِينَ * وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٍۢ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًۭا وَلَا تَقُمْ عَلَىٰ قَبْرِهِۦٓ إِنَّهُمْ كَفَرُوا۟ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَمَاتُوا۟ وَهُمْ فَـٰسِقُونَ﴾ «و اگر خداوند تو را نزد دستهای از آنان باز گرداند و آنها از تو اجازه بیرون آمدن (با تو را) خواستند بگو: هرگز، هیچگاه با من بیرون نخواهید آمد و همراه من با دشمنی جنگ نخواهید کرد؛ نخست بار شما خود کنارهجویی (از جهاد) را پسندیدید بنابراین با واپسماندگان * و هیچگاه بر هیچیک از ایشان چون مرد نماز مگزار و بر گور او حاضر مشو؛ اینان به خداوند و پیامبرش کفر ورزیدهاند و نافرمان مردهاند» سوره توبه، آیه ۸۳-۸۴.
- ↑ «(آری) بر نیکوکاران ایرادی نیست و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۹۱.
- ↑ موسوی خراسانی، سید محمد هادی، مقاله «اذن»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۴۱۶.
- ↑ فقه القرآن، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ تذكرة الفقهاء، ج۱، ص۲۴۱.
- ↑ تذكرة الفقهاء، ج۵، ص۳۱۸.
- ↑ موسوی خراسانی، سید محمد هادی، مقاله «اذن»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲، ص ۴۱۸.