تناسخ: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = معاد | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[تناسخ در قرآن]] - [[تناسخ در کلام اسلامی]] | پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = معاد | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[تناسخ در قرآن]] - [[تناسخ در کلام اسلامی]] | پرسش مرتبط  = }}


== مقدمه ==
'''تناسخ''' به معنای جابه جایی و از بین بردن چیزی است با چیزی دیگر که در پی آن می‌‌آید که در اصطلاح عبارت است از انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدنی دیگر در [[دنیا]] برای تحمل [[کیفر]] یا برخورداری از [[پاداش اعمال]] پیشین و رسیدن به کمال. علمای شیعه در رد تناسخ سخنان مستدلی دارند. تناسخ اساساً با اصل [[معاد]] ناسازگار است؛ در حالی که معاد از [[اصول عقاید]] [[دینی]] است و [[پیروان]] همه [[ادیان آسمانی]] به آن معتقدند.
[[اعتقاد]] به [[تناسخ]] از باورهای کهن برخی [[ملل]] است و هم اکنون نیز هواخواهانی دارد؛ اما از میان فرقه‌های معتبر [[اسلامی]]، کسی بدان [[معتقد]] نیست<ref>حقیقت روح‌، ۴۳۹؛ دائرة المعارف تشیع‌، ۵/ ۹۸.</ref>.


انتقال نفس ناطقه یا [[روح]]، پس از [[مرگ انسان]] به بدنی دیگر را "[[نسخ]]" گویند و انتقال آن به بدن حیوان غیر [[ناطق]] را "[[مسخ]]" نامند و اگر به جسم نباتی انتقال یابد، آن را "فسخ" خوانند و اگر به جسم معدنی یا جماد، انتقال یابد، آن را "رسخ" گویند<ref>گوهر مراد، ۱۷۲.</ref>.
== معناشناسی ==
تناسخ به معنای جابه جایی<ref>اقرب الموار، ج ۵، ص۳۹۱، «نسخ».</ref>، زایل ساختن<ref>مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».</ref>، [[باطل]] کردن<ref>التحقیق، ج ۱۲، ص۹۶، «نسخ».</ref> و از بین بردن چیزی است با چیزی دیگر که در پی آن می‌‌آید<ref>مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».</ref>، از این رو به آمد و شد زمان‌ها که در پی یکدیگر صورت می‌‌گیرند «تناسخ ازمنه» گویند<ref>المنجد، ص۸۰۵، «نسخ».</ref>. تناسخ در اصطلاح که از آن به تقمص نیز تعبیر می‌‌شود، عبارت است از انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدنی دیگر در [[دنیا]] برای تحمل [[کیفر]] یا برخورداری از [[پاداش اعمال]] پیشین و رسیدن به کمال<ref>دایره المعارف تشیع، ج ۵، ص۹۵؛ دایره المعارف فارسی، ج ۱، ص۶۷۲؛ المظاهر الالهیه، ص۹۰.</ref>.


طرفداران تناسخ بر آن‌اند که آنچه موجب تناسخ می‌شود، ناپاکی و [[گناهکاری]] [[انسان]] است. شخص [[گناهکار]]، پس از [[مرگ]] به جسم موجودی دیگر [[حلول]] می‌کند و بدین وسیله، [[رنج]] و [[سختی]] می‌کشد تا [[پاک]] شود. اگر پاک نشود، باری دیگر، پس از مرگ، به جسمی دیگر می‌رود. این چرخه همچنان پیش می‌رود تا روح شخص گناهکار، از [[گناه]] بازآید. در این صورت، در مرتبه دیگر [[زندگی]] به بدن یا جسمی بهتر و فراتر نسخ می‌کند و همچنان ارتقاء می‌یابد تا به کلی پاک گردد و به عالم اعلی و [[خداوند]] برسد و از چرخه تناسخ خلاصی یابد. بدین‌سان، [[اهل]] تناسخ، تنها راه تکامل [[روح انسان]] را حلول در پیکرهای متعدد می‌دانند. روح انسان در این فرآیند، گاه به جسم بیماران‌ منتقل می‌شود و گاه به پیکر بلادیدگان و مصیبت‌زدگان و چه بسا به جسم حیوانی [[پست]] حلول می‌کند و از این گذر درد و رنج و زحمت می‌بیند و از گناه و [[زشتی]] می‌پیراید و سرانجام شایستگی [[تشرف]] به محضر [[خدا]] را پیدا می‌کند. بنابر این آموزه، [[رفتار]] فعلی [[انسان]]، چگونگی زندگی بعدی او را رقم می‌زند. جنایتکاران، در زندگی بعدی، [[سختی]] و رنج خواهند کشید و اگر در آن زندگی نیز به زشتکاری خویش ادامه دهند، زندگی سخت‌تر و جانکاه‌تری در پیش خواهند داشت؛ اما اگر متنبه شوند و [[درستی]] و [[راستی]] پیشه کنند، به [[زندگی]] بهتری خواهند رسید<ref>ر. ک: کشاف اصطلاحات الفنون‌، ۱۳۸۰؛ الملل والنحل‌، ۲/ ۵۵.</ref>.<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۱۹۶-۱۹۷.</ref>
در [[قرآن کریم]] از تناسخ به صراحت سخنی به میان نیامده است؛ ولی [[مفسران]] در [[تفسیر]] حدود ۲۰ [[آیه]] به بحث از آن پرداخته و برخی بیش از ۱۰۰۰ آیه قرآنی ناظر به [[معاد]] و مسائل مرتبط با آن را با بطلان تناسخ مرتبط دانسته‌اند؛ زیرا تناسخ [[انکار]] [[بهشت و جهنم]] را در پی داشته و برای [[توبه]]، [[انابه]]، [[شفاعت]]، [[عفو]] و [[غفران]]، جایگاهی باقی نمی‌گذارد، از همین رو بطلان تناسخ را به معنای مشهور همه دانشمندان [[مسلمان]] پذیرفته‌اند<ref>حقیقت روح، ص۴۷۲.</ref>.<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۱۲؛ [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۱۹۶-۱۹۷.</ref>
 
طرفداران تناسخ بر آن‌اند که آنچه موجب تناسخ می‌شود، ناپاکی و [[گناهکاری]] [[انسان]] است. شخص [[گناهکار]]، پس از [[مرگ]] به جسم موجودی دیگر [[حلول]] می‌کند و بدین وسیله، [[رنج]] و [[سختی]] می‌کشد تا [[پاک]] شود. اگر پاک نشود، باری دیگر، پس از مرگ، به جسمی دیگر می‌رود. این چرخه همچنان پیش می‌رود تا روح شخص گناهکار، از [[گناه]] بازآید. در این صورت، در مرتبه دیگر [[زندگی]] به بدن یا جسمی بهتر و فراتر نسخ می‌کند و همچنان ارتقاء می‌یابد تا به کلی پاک گردد و به عالم اعلی و [[خداوند]] برسد و از چرخه تناسخ خلاصی یابد<ref>ر. ک: کشاف اصطلاحات الفنون‌، ۱۳۸۰؛ الملل والنحل‌، ۲/ ۵۵.</ref>.<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۱۹۶-۱۹۷.</ref>
 
== پیشینه [[اعتقاد]] به تناسخ ==
برخی ریشه اعتقاد به تناسخ را به چند [[قرن]] قبل از میلاد بازگردانده‌اند<ref>تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۴.</ref>. برخی زادگاه اصلی آن را هند و چین<ref>دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۸۱.</ref> و [[مصر]]<ref>دائره المعارف بستانی، ج ۶، ص۲۲۴.</ref> دانسته‌اند؛ نیز بر اساس احتمال، گفته شده این عقیده در میان [[مردم]] پس از عصر [[حضرت نوح]]{{ع}} پدید آمده<ref>راهنما، ج ۱۲، ص۶۵.</ref> و [[شاهد]] این مدعا تصریح آنان به این جملات است که زنده می‌‌شویم و می‌‌میریم؛ ولی برانگیخته نمی‌شویم: {{متن قرآن|إِنْ هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ}}<ref>«آن (زندگی) جز زندگانی این جهان ما نیست که (برخی) می‌میریم و (برخی دیگر) زنده می‌شویم و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره مؤمنون، آیه ۳۷.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۵، ص۳۲؛ ج ۱۸، ص۱۷۴.</ref> آنچه مسلّم است تناسخ، عقیده ای رایج در بین [[بت پرستان]] بوده است<ref>المیزان، ج ۱۵، ص۳۲.</ref>. از مانوی‌ها، سمنی‌ها، برهمانیان، بودائیان و [[صابئین]] و برخی از [[یهودیان]]، [[مسیحیان]]<ref>تبصرة العوام، ص۸۷.</ref> و [[مسلمانان]] نیز [[اعتقاد]] به این پندار [[باطل]]، نقل شده است. به [[باور]] برخی، این عقیده را [[زردشت]] و ساسان پنجم از هند به [[ایران]] آوردند<ref>اسرار العقائد، ص۴۶.</ref>. برخی از [[اعراب]] نیز [[معتقد]] به تناسخ شدند<ref>شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۹۵.</ref>. اعتقاد به تناسخ بعد از [[اسلام]] در زمان [[دولت بنی عباس]] به تدریج از طریق هندی‌ها و [[ایرانی‌ها]] داخل حوزه اسلام شد<ref>مذاهب الاسلامیین، ج ۲، ص۶۷.</ref> و گروهی از [[معتزله]] به نام حابطیان (خابطیان) معتقد شدند که [[گناه]] [[آدم]]<ref>{{متن قرآن|فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ ٱلْجَنَّةِ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ}} «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.</ref> موجب خروج او از [[بهشت]] شد و [[روح]] او به صورت [[مردم]] یا جاندار به [[دنیا]] گسیل شد. فرقه‌های غالی [[شیعی]] نظیر [[بیانیه]]، جناحیه، [[خطابیه]]، رواندیه و نیز برخی از [[صوفیه]]<ref>تحقیق ماللهند، ص۴۱.</ref> و حلولی‌ها، نصیری‌ها، دروزی‌ها، سبائی‌ها (که برخی آنان را ساخته دست [[شیعه]] می‌‌دانند)، [[کیسانیه]] و اخوان الصفا (که انتقال روح [[انسان]] به جمادات و نباتات را جایز شمرده‌اند)<ref>شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۱۵.</ref> نیز به گسترش این [[عقیده]] دامن زده‌اند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.</ref>.<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۱۴.</ref>
 
== اقسام تناسخ ==
تناسخ به لحاظ قول به وقوع آن نسبت به همه یا بخشی از [[ارواح]]، دو قسم است:
#'''نامحدود''': [[نفوس]] همه افراد [[بشر]] پیوسته و در همه دوره‌ها به هنگام [[مرگ]] از بدنی به بدن دیگر منتقل می‌‌شوند و برای این انتقال از نظر افراد و [[زمان]] محدودیتی نیست<ref>الملل والنحل، ج ۲، ص۵۵؛ ج ۱، ص۲۵۳.</ref>.
#'''محدود''': فقط آن گروه که از نظر حکمت نظری و عملی در درجه پایین قرار دارند و نفس آنان آینه معقولات نبوده، در مرتبه تخلیه نفس از [[رذایل]]، [[توفیق]] کامل به دست نیاورده‌اند، برای تکمیل در هر دو قلمرو و پیوستن به عالم [[نور]]، بار دیگر به بدنی دیگر تعلق می‌‌یابند؛ ولی افراد کامل از نظر حکمت نظری و عملی، به [[جهان]] مجردات و مفارقات می‌‌پیوندند<ref>تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۵؛ سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص۶۴، ۶۷.</ref>.<ref>[[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۹]]، ص ۱۱۵.</ref>


== نظریه [[شیعه]] ==
== نظریه [[شیعه]] ==
برخی بر آن رفته‌اند که شیعه به این آموزه [[معتقد]] است<ref>دائرة المعارف الاسلامیة، ۵/ ۴۸۶.</ref>؛ ولی علمای شیعه در رد [[تناسخ]] سخنان مستدلی دارند.
برخی بر آن رفته‌اند که شیعه به این آموزه [[معتقد]] است<ref>دائرة المعارف الاسلامیة، ۵/ ۴۸۶.</ref>؛ ولی علمای شیعه در رد تناسخ سخنان مستدلی دارند.


تناسخ اساساً با اصل [[معاد]] ناسازگار است؛ در حالی که معاد از [[اصول عقاید]] [[دینی]] است و [[پیروان]] همه [[ادیان آسمانی]] به آن معتقدند. بنابر آموزه تناسخ، [[روح انسان]] در این [[دنیا]] [[کیفر]] می‌بیند و [[پاک]] می‌شود و آن‌گاه به سرای دیگر می‌رود. اگر چنین باشد، دیگر کیفر اخروی معنا نخواهد یافت؛ حال آنکه بیش از هزار [[آیه]] به گونه مستقیم و نامستقیم به [[اثبات]] و وصف [[قیامت]] و کیفرهای [[اخروی]] پرداخته‌اند.
تناسخ اساساً با اصل [[معاد]] ناسازگار است؛ در حالی که معاد از [[اصول عقاید]] [[دینی]] است و [[پیروان]] همه [[ادیان آسمانی]] به آن معتقدند. بنابر آموزه تناسخ، [[روح انسان]] در این [[دنیا]] [[کیفر]] می‌بیند و [[پاک]] می‌شود و آن‌گاه به سرای دیگر می‌رود. اگر چنین باشد، دیگر کیفر اخروی معنا نخواهد یافت؛ حال آنکه بیش از هزار [[آیه]] به گونه مستقیم و نامستقیم به [[اثبات]] و وصف [[قیامت]] و کیفرهای [[اخروی]] پرداخته‌اند.
خط ۱۷: خط ۲۷:
افزون بر [[دلایل نقلی]] شیعه در رد تناسخ، دانشمندان شیعه به اقامه [[دلایل عقلی]] نیز پرداخته‌اند. از آن جمله است دو دلیلی که بدین شرح‌اند:  
افزون بر [[دلایل نقلی]] شیعه در رد تناسخ، دانشمندان شیعه به اقامه [[دلایل عقلی]] نیز پرداخته‌اند. از آن جمله است دو دلیلی که بدین شرح‌اند:  
# بنابر نظریه حرکت جوهری، [[روح]] و بدن، نخست در مرحله قوه و استعدادند و آن‌گاه به تدریج به مرحله فعلیت و [[تکامل]] می‌رسند و ممکن نیست که باری دیگر به مرحله قوه بازگردند. همان سان که‌ ممکن نیست جسم کهنسالان به [[روزگار]] [[جوانی]] و خردسالی بازگردد، روح نیز پس از فعلیت و تکامل، ممکن نیست به مرحله قوه بازآید. حال، اگر [[روح]] کسی به بدنی انتقال یابد که در مرحله جنینی است، ناگزیر یکی از دو فرض پیش می‌آید: اول، [[روح]] با همان حالت [[تکامل]] یافته به جنین [[حلول]] می‌کند؛ دوم، روح از کمال خویش باز آید و آن‌گاه به جنین حلول کند. هر دو فرض مستلزم محال است. در فرض نخست، [[اتحاد]] روح تکامل یافته با جنینی لازم می‌آید که در مرحله [[استعداد]] و قوه است و این مستلزم [[اتحاد]] دو امر متضاد ـ یعنی قوه و فعل ـ است. در فرض دوم، روح [[کمالات]] خویش را از کف می‌دهد و از فعلیت به قوه بازمی‌آید و این، با حرکت جوهری ناسازگار است<ref>اسفار، ۹/ ۲۰۵ و ۲۰۶.</ref>.
# بنابر نظریه حرکت جوهری، [[روح]] و بدن، نخست در مرحله قوه و استعدادند و آن‌گاه به تدریج به مرحله فعلیت و [[تکامل]] می‌رسند و ممکن نیست که باری دیگر به مرحله قوه بازگردند. همان سان که‌ ممکن نیست جسم کهنسالان به [[روزگار]] [[جوانی]] و خردسالی بازگردد، روح نیز پس از فعلیت و تکامل، ممکن نیست به مرحله قوه بازآید. حال، اگر [[روح]] کسی به بدنی انتقال یابد که در مرحله جنینی است، ناگزیر یکی از دو فرض پیش می‌آید: اول، [[روح]] با همان حالت [[تکامل]] یافته به جنین [[حلول]] می‌کند؛ دوم، روح از کمال خویش باز آید و آن‌گاه به جنین حلول کند. هر دو فرض مستلزم محال است. در فرض نخست، [[اتحاد]] روح تکامل یافته با جنینی لازم می‌آید که در مرحله [[استعداد]] و قوه است و این مستلزم [[اتحاد]] دو امر متضاد ـ یعنی قوه و فعل ـ است. در فرض دوم، روح [[کمالات]] خویش را از کف می‌دهد و از فعلیت به قوه بازمی‌آید و این، با حرکت جوهری ناسازگار است<ref>اسفار، ۹/ ۲۰۵ و ۲۰۶.</ref>.
# وقتی [[روح]] به بدنی دیگر حلول می‌کند، برای خاطرات [[آدمی]] یکی از دو حالت پیش می‌آید: یا همچنان همراه اویند و یا به فراموشی رفته‌اند. اگر بپذیریم که [[انسان]] در جسم بعدی نیز خاطرات پیشین را با خود دارد، در [[جهان]] واقع مصداقی برای آن نمی‌توانیم یافت؛ زیرا تا کنون کسی به صورت [[یقینی]] مدعی نشده است که پیش‌تر در جسمی دیگر [[زندگی]] کرده است. اگر بپذیریم که [[روح آدمی]] در جسم بعدی خاطرات خویش را از کف می‌دهد، دچار نقض غرض می‌شویم؛ زیرا چنان که گذشت، غرض از [[تناسخ]] این است که آدمی [[کیفر]] و [[سختی]] و [[تنبیه]] بیند و به خود آید و خود را [[پاک]] کند. روشن است که این غرض برای کسی که گذشته خویش را فراموش کرده است، حاصل نمی‌آید. چگونه ممکن است کسی که خاطره‌ای از گذشته ندارد، متنبه شود؟!<ref>گوهر مراد، ۱۷۵.</ref>.<ref>فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه، ص۱۹۷ ـ ۱۹۸.</ref>
# وقتی [[روح]] به بدنی دیگر حلول می‌کند، برای خاطرات [[آدمی]] یکی از دو حالت پیش می‌آید: یا همچنان همراه اویند و یا به فراموشی رفته‌اند. اگر بپذیریم که [[انسان]] در جسم بعدی نیز خاطرات پیشین را با خود دارد، در [[جهان]] واقع مصداقی برای آن نمی‌توانیم یافت؛ زیرا تا کنون کسی به صورت [[یقینی]] مدعی نشده است که پیش‌تر در جسمی دیگر [[زندگی]] کرده است. اگر بپذیریم که [[روح آدمی]] در جسم بعدی خاطرات خویش را از کف می‌دهد، دچار نقض غرض می‌شویم؛ زیرا چنان که گذشت، غرض از تناسخ این است که آدمی [[کیفر]] و [[سختی]] و [[تنبیه]] بیند و به خود آید و خود را [[پاک]] کند. روشن است که این غرض برای کسی که گذشته خویش را فراموش کرده است، حاصل نمی‌آید. چگونه ممکن است کسی که خاطره‌ای از گذشته ندارد، متنبه شود؟!<ref>گوهر مراد، ۱۷۵.</ref>.<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۱۹۷ ـ ۱۹۸.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:000060.jpg|22px]] [[علی رضایی بیرجندی|رضایی بیرجندی، علی]]، [[تناسخ - رضایی بیرجندی (مقاله)|مقاله «تناسخ»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۹''']]
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، '''فرهنگ شیعه''']]
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، '''فرهنگ شیعه''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۴

تناسخ به معنای جابه جایی و از بین بردن چیزی است با چیزی دیگر که در پی آن می‌‌آید که در اصطلاح عبارت است از انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدنی دیگر در دنیا برای تحمل کیفر یا برخورداری از پاداش اعمال پیشین و رسیدن به کمال. علمای شیعه در رد تناسخ سخنان مستدلی دارند. تناسخ اساساً با اصل معاد ناسازگار است؛ در حالی که معاد از اصول عقاید دینی است و پیروان همه ادیان آسمانی به آن معتقدند.

معناشناسی

تناسخ به معنای جابه جایی[۱]، زایل ساختن[۲]، باطل کردن[۳] و از بین بردن چیزی است با چیزی دیگر که در پی آن می‌‌آید[۴]، از این رو به آمد و شد زمان‌ها که در پی یکدیگر صورت می‌‌گیرند «تناسخ ازمنه» گویند[۵]. تناسخ در اصطلاح که از آن به تقمص نیز تعبیر می‌‌شود، عبارت است از انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدنی دیگر در دنیا برای تحمل کیفر یا برخورداری از پاداش اعمال پیشین و رسیدن به کمال[۶].

در قرآن کریم از تناسخ به صراحت سخنی به میان نیامده است؛ ولی مفسران در تفسیر حدود ۲۰ آیه به بحث از آن پرداخته و برخی بیش از ۱۰۰۰ آیه قرآنی ناظر به معاد و مسائل مرتبط با آن را با بطلان تناسخ مرتبط دانسته‌اند؛ زیرا تناسخ انکار بهشت و جهنم را در پی داشته و برای توبه، انابه، شفاعت، عفو و غفران، جایگاهی باقی نمی‌گذارد، از همین رو بطلان تناسخ را به معنای مشهور همه دانشمندان مسلمان پذیرفته‌اند[۷].[۸]

طرفداران تناسخ بر آن‌اند که آنچه موجب تناسخ می‌شود، ناپاکی و گناهکاری انسان است. شخص گناهکار، پس از مرگ به جسم موجودی دیگر حلول می‌کند و بدین وسیله، رنج و سختی می‌کشد تا پاک شود. اگر پاک نشود، باری دیگر، پس از مرگ، به جسمی دیگر می‌رود. این چرخه همچنان پیش می‌رود تا روح شخص گناهکار، از گناه بازآید. در این صورت، در مرتبه دیگر زندگی به بدن یا جسمی بهتر و فراتر نسخ می‌کند و همچنان ارتقاء می‌یابد تا به کلی پاک گردد و به عالم اعلی و خداوند برسد و از چرخه تناسخ خلاصی یابد[۹].[۱۰]

پیشینه اعتقاد به تناسخ

برخی ریشه اعتقاد به تناسخ را به چند قرن قبل از میلاد بازگردانده‌اند[۱۱]. برخی زادگاه اصلی آن را هند و چین[۱۲] و مصر[۱۳] دانسته‌اند؛ نیز بر اساس احتمال، گفته شده این عقیده در میان مردم پس از عصر حضرت نوح(ع) پدید آمده[۱۴] و شاهد این مدعا تصریح آنان به این جملات است که زنده می‌‌شویم و می‌‌میریم؛ ولی برانگیخته نمی‌شویم: ﴿إِنْ هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ[۱۵].[۱۶] آنچه مسلّم است تناسخ، عقیده ای رایج در بین بت پرستان بوده است[۱۷]. از مانوی‌ها، سمنی‌ها، برهمانیان، بودائیان و صابئین و برخی از یهودیان، مسیحیان[۱۸] و مسلمانان نیز اعتقاد به این پندار باطل، نقل شده است. به باور برخی، این عقیده را زردشت و ساسان پنجم از هند به ایران آوردند[۱۹]. برخی از اعراب نیز معتقد به تناسخ شدند[۲۰]. اعتقاد به تناسخ بعد از اسلام در زمان دولت بنی عباس به تدریج از طریق هندی‌ها و ایرانی‌ها داخل حوزه اسلام شد[۲۱] و گروهی از معتزله به نام حابطیان (خابطیان) معتقد شدند که گناه آدم[۲۲] موجب خروج او از بهشت شد و روح او به صورت مردم یا جاندار به دنیا گسیل شد. فرقه‌های غالی شیعی نظیر بیانیه، جناحیه، خطابیه، رواندیه و نیز برخی از صوفیه[۲۳] و حلولی‌ها، نصیری‌ها، دروزی‌ها، سبائی‌ها (که برخی آنان را ساخته دست شیعه می‌‌دانند)، کیسانیه و اخوان الصفا (که انتقال روح انسان به جمادات و نباتات را جایز شمرده‌اند)[۲۴] نیز به گسترش این عقیده دامن زده‌اند[۲۵].[۲۶]

اقسام تناسخ

تناسخ به لحاظ قول به وقوع آن نسبت به همه یا بخشی از ارواح، دو قسم است:

  1. نامحدود: نفوس همه افراد بشر پیوسته و در همه دوره‌ها به هنگام مرگ از بدنی به بدن دیگر منتقل می‌‌شوند و برای این انتقال از نظر افراد و زمان محدودیتی نیست[۲۷].
  2. محدود: فقط آن گروه که از نظر حکمت نظری و عملی در درجه پایین قرار دارند و نفس آنان آینه معقولات نبوده، در مرتبه تخلیه نفس از رذایل، توفیق کامل به دست نیاورده‌اند، برای تکمیل در هر دو قلمرو و پیوستن به عالم نور، بار دیگر به بدنی دیگر تعلق می‌‌یابند؛ ولی افراد کامل از نظر حکمت نظری و عملی، به جهان مجردات و مفارقات می‌‌پیوندند[۲۸].[۲۹]

نظریه شیعه

برخی بر آن رفته‌اند که شیعه به این آموزه معتقد است[۳۰]؛ ولی علمای شیعه در رد تناسخ سخنان مستدلی دارند.

تناسخ اساساً با اصل معاد ناسازگار است؛ در حالی که معاد از اصول عقاید دینی است و پیروان همه ادیان آسمانی به آن معتقدند. بنابر آموزه تناسخ، روح انسان در این دنیا کیفر می‌بیند و پاک می‌شود و آن‌گاه به سرای دیگر می‌رود. اگر چنین باشد، دیگر کیفر اخروی معنا نخواهد یافت؛ حال آنکه بیش از هزار آیه به گونه مستقیم و نامستقیم به اثبات و وصف قیامت و کیفرهای اخروی پرداخته‌اند.

خداوند در قرآن به صراحت فرموده است که گناهکاران و خطاکاران هرگز به دنیا بازنمی‌گردند تا بتوانند کار نیکو کنند و خویشتن را شایسته سازند[۳۱]. به عبارت دیگر، در قیامت است که هر کسی به پاداش و کیفر کردار دنیایی خویش می‌رسد. در روایات بزرگان معصوم(ع) نیز رد تناسخ را می‌توان بازیافت. بنابر این روایات، تناسخ با ایمان به خدا و بهشت و دوزخ سازگار نیست[۳۲].

افزون بر دلایل نقلی شیعه در رد تناسخ، دانشمندان شیعه به اقامه دلایل عقلی نیز پرداخته‌اند. از آن جمله است دو دلیلی که بدین شرح‌اند:

  1. بنابر نظریه حرکت جوهری، روح و بدن، نخست در مرحله قوه و استعدادند و آن‌گاه به تدریج به مرحله فعلیت و تکامل می‌رسند و ممکن نیست که باری دیگر به مرحله قوه بازگردند. همان سان که‌ ممکن نیست جسم کهنسالان به روزگار جوانی و خردسالی بازگردد، روح نیز پس از فعلیت و تکامل، ممکن نیست به مرحله قوه بازآید. حال، اگر روح کسی به بدنی انتقال یابد که در مرحله جنینی است، ناگزیر یکی از دو فرض پیش می‌آید: اول، روح با همان حالت تکامل یافته به جنین حلول می‌کند؛ دوم، روح از کمال خویش باز آید و آن‌گاه به جنین حلول کند. هر دو فرض مستلزم محال است. در فرض نخست، اتحاد روح تکامل یافته با جنینی لازم می‌آید که در مرحله استعداد و قوه است و این مستلزم اتحاد دو امر متضاد ـ یعنی قوه و فعل ـ است. در فرض دوم، روح کمالات خویش را از کف می‌دهد و از فعلیت به قوه بازمی‌آید و این، با حرکت جوهری ناسازگار است[۳۳].
  2. وقتی روح به بدنی دیگر حلول می‌کند، برای خاطرات آدمی یکی از دو حالت پیش می‌آید: یا همچنان همراه اویند و یا به فراموشی رفته‌اند. اگر بپذیریم که انسان در جسم بعدی نیز خاطرات پیشین را با خود دارد، در جهان واقع مصداقی برای آن نمی‌توانیم یافت؛ زیرا تا کنون کسی به صورت یقینی مدعی نشده است که پیش‌تر در جسمی دیگر زندگی کرده است. اگر بپذیریم که روح آدمی در جسم بعدی خاطرات خویش را از کف می‌دهد، دچار نقض غرض می‌شویم؛ زیرا چنان که گذشت، غرض از تناسخ این است که آدمی کیفر و سختی و تنبیه بیند و به خود آید و خود را پاک کند. روشن است که این غرض برای کسی که گذشته خویش را فراموش کرده است، حاصل نمی‌آید. چگونه ممکن است کسی که خاطره‌ای از گذشته ندارد، متنبه شود؟![۳۴].[۳۵]

منابع

پانویس

  1. اقرب الموار، ج ۵، ص۳۹۱، «نسخ».
  2. مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».
  3. التحقیق، ج ۱۲، ص۹۶، «نسخ».
  4. مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».
  5. المنجد، ص۸۰۵، «نسخ».
  6. دایره المعارف تشیع، ج ۵، ص۹۵؛ دایره المعارف فارسی، ج ۱، ص۶۷۲؛ المظاهر الالهیه، ص۹۰.
  7. حقیقت روح، ص۴۷۲.
  8. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۹، ص ۱۲؛ فرهنگ شیعه، ص۱۹۶-۱۹۷.
  9. ر. ک: کشاف اصطلاحات الفنون‌، ۱۳۸۰؛ الملل والنحل‌، ۲/ ۵۵.
  10. فرهنگ شیعه، ص۱۹۶-۱۹۷.
  11. تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۴.
  12. دائرة معارف القرن العشرین، ج ۱۰، ص۱۸۱.
  13. دائره المعارف بستانی، ج ۶، ص۲۲۴.
  14. راهنما، ج ۱۲، ص۶۵.
  15. «آن (زندگی) جز زندگانی این جهان ما نیست که (برخی) می‌میریم و (برخی دیگر) زنده می‌شویم و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره مؤمنون، آیه ۳۷.
  16. المیزان، ج ۱۵، ص۳۲؛ ج ۱۸، ص۱۷۴.
  17. المیزان، ج ۱۵، ص۳۲.
  18. تبصرة العوام، ص۸۷.
  19. اسرار العقائد، ص۴۶.
  20. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۹۵.
  21. مذاهب الاسلامیین، ج ۲، ص۶۷.
  22. ﴿فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ ٱلْجَنَّةِ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ «آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاه‌هاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱.
  23. تحقیق ماللهند، ص۴۱.
  24. شرح حکمة الاشراق، شهرزوری، ص۵۱۵.
  25. الفرق بین الفرق، ص۲۴۰ - ۲۴۲.
  26. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۹، ص ۱۴.
  27. الملل والنحل، ج ۲، ص۵۵؛ ج ۱، ص۲۵۳.
  28. تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۵؛ سیری کوتاه در مرام اهل حق، ص۶۴، ۶۷.
  29. رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۹، ص ۱۱۵.
  30. دائرة المعارف الاسلامیة، ۵/ ۴۸۶.
  31. ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلا يَتَسَاءَلُونَ؛ سوره مؤمنون، آیه ۱۰۱.
  32. عیون اخبار الرضا، ۲/ ۲۰۲.
  33. اسفار، ۹/ ۲۰۵ و ۲۰۶.
  34. گوهر مراد، ۱۷۵.
  35. فرهنگ شیعه، ص۱۹۷ ـ ۱۹۸.