تمسک به طاغوت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'حضرت حق' به 'حضرت حق')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط
{{ولایت}}
| موضوع مرتبط = تمسک به طاغوت
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = تمسک به طاغوت
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">مدخل‌های وابسته به این بحث:</div>
| مداخل مرتبط = [[تمسک به طاغوت در حدیث]] - [[تمسک به طاغوت در اخلاق اسلامی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[تمسک به طاغوت در قرآن]] | [[تمسک به طاغوت در حدیث]] | [[تمسک به طاغوت در نهج البلاغه]] | [[تمسک به طاغوت در معارف دعا و زیارات]] | [[تمسک به طاغوت در کلام اسلامی]] | [[تمسک به طاغوت در اخلاق اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[تمسک به طاغوت (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== مقدمه ==
*هیچ [[رذیلت اخلاقی]]‌ای زشت‌تر از این زذیله، و برای متّصفان به خود پُر ضررتر نیست. منظور از تمسُّک به [[طاغوت]]، [[ایمان]] و [[اعتقاد]] یافتن به آن است؛ [[حضرت حق]] در این رابطه می‌فرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.</ref>.
هیچ [[رذیلت اخلاقی]]‌ای زشت‌تر از این زذیله، و برای متّصفان به خود پُر ضررتر نیست. منظور از تمسُّک به [[طاغوت]]، [[ایمان]] و [[اعتقاد]] یافتن به آن است؛ [[حضرت حق]] در این رابطه می‌فرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.</ref>.
*اگر در [[قرآن کریم]] هیچ [[آیه]] دیگری درباره [[سرزنش]] تمسّک به [[طاغوت]]، جز از همین یک [[آیه]] وارد نشده بود، باز [[کافی]] بود تا [[زشتی]] و ناپسندی این صفت ناشایسته را نشان دهد.
*منظور از "[[طاغوت]]" نیز، هر کسی است که از راه خیر و [[صراط مستقیم]] [[تجاوز]] کرده به جانبی دیگر [[رود]]؛ به عبارتی دیگر، هر معبودی جز از [[حضرت حق]] [[طاغوت]] خوانده می‌شود.
*[[راغب اصفهانی]] نیز در کتاب "مفردات الفاظ القرآن الکریم"، [[طاغوت]] را همین‌گونه معنی کرده است<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۲۸.</ref>.
*بدین ترتیب، می‌توان گفت که هرکس از [[قرآن کریم]] - که کتاب واضح و [[آشکار]] [[حق]] است-، از [[عترت پیامبر]] اکرم{{صل}} - که راه مستقیم [[الهی]] هستند- به هرگونه منصرف شده روی گردانَد، رو به سوی [[طاغوت]] نهاده از [[خداوند]] بازگشته و به [[باطل]] پیوسته است. بدیهی است که انصراف از [[قرآن و عترت]]، تنها ظلالت و [[گمراهی]] است و بس: {{متن قرآن|فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ}}<ref>«بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟» سوره یونس، آیه ۳۲.</ref>.
*[[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز در این زمینه می‌فرمایند: "من دو چیز در میان شما به جای گذاردم، که پس از من مادام که آن دو را به دست داشته باشید [[گمراه]] نخواهید شد" <ref>{{متن حدیث|إِنِّي قَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمْ شَيْئَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً مَا أَخَذْتُمْ بِهِمَا}}؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۳۲.</ref>؛ نیز آن [[حضرت]] می‌فرمایند:"مثال [[اهل بیت]] من در میان شما، مثال [[کشتی نوح]] است، که هرکس بدان [[پناه]] جست [[نجات]] یافت، و هرکس از آن بازماند [[غرق]] شد"<ref>{{متن حدیث|مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ}}؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۱۹.</ref>.
*به این [[آیه شریفه]] نیز بنگرید: {{متن قرآن|وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى}}<ref>«و هر که از یادکرد من روی برتابد بی‌گمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت» سوره طه، آیه ۱۲۴.</ref>. می‌بینیم که این [[آیات]] و [[روایات]] و نمونه‌های بسیار دیگر آنها، بر این مطلب دلالت می‌نماید که روی‌گردانی از [[قرآن]] و مفسّران [[حقیقی]] آن، موجب [[گمراهی]] و [[زیانکاری]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] می‌باشد. حال اگر کسی بعد از روی‌گردانی از این دو، به غیر آنها تمسّک جسته آنها را سرمشق خود گیرد، چه عاقبتی در این دو [[جهان]] خواهد داشت!. [[خداوند متعال]] در [[قرآن کریم]] حال متمسّکان به [[طاغوت]] - که به [[قرآن و عترت]] پشت کرده دیگران را بر آنها برگزیده‌اند- را این‌گونه [[بیان]] فرموده است: {{متن قرآن|وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا}}<ref>«و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) می‌گزد؛ می‌گوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش می‌گرفتم! ای وای! کاش فلانی را به دوستی نمی‌گرفتم! به راستی او مرا از قرآن پس از آنکه به من رسیده بود گمراه کرد و شیطان آدمی را وا می‌نهد و پیامبر می‌گوید: پروردگارا! امّت من این قرآن را کنار نهادند» سوره فرقان، آیه ۲۷-۳۰.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۲۹-۴۳۰.</ref>.
*از این‌رو، به راحتی می‌توان گفت که تمسّک به [[طاغوت]] از هر ظلالت و بدبختی‌ای بدتر و [[برتر]] بوده، هیچ گمراهی‌ای همچون آن نیست. [[خداوند]] تا این مطلب به روشنی در [[جان]] [[مؤمنان]] نشیند، تشبیهات فراوانی به کار برده و به ویژه از اسلوب [[تشبیه]] معقول به محسوس استفاده فرموده، تا [[قاریان]] [[قرآن]] [[حقیقت]] این امر را به [[نیکی]] بازیابند. نمونه را به این [[آیه]] بنگرید: {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ}}<ref>«آیا درنیافته‌ای که خداوند چگونه به کلمه‌ای پاک مثل می‌زند که همگون درختی پاک است، ریشه‌اش پابرجاست و شاخه‌اش سر بر آسمان دارد به اذن پروردگارش هر دم بر خود را می‌دهد و خداوند مثل‌ها را برای مردم می‌زند باشد که پند گیرند و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد ، آن را هیچ پایداری نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۴.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۰.</ref>.


==مراتب این [[رذیلت اخلاقی]]==
اگر در [[قرآن کریم]] هیچ [[آیه]] دیگری درباره [[سرزنش]] تمسّک به [[طاغوت]]، جز از همین یک [[آیه]] وارد نشده بود، باز [[کافی]] بود تا [[زشتی]] و ناپسندی این صفت ناشایسته را نشان دهد. منظور از "[[طاغوت]]" نیز، هر کسی است که از راه خیر و [[صراط مستقیم]] [[تجاوز]] کرده به جانبی دیگر [[رود]]؛ به عبارتی دیگر، هر معبودی جز از [[حضرت حق]] [[طاغوت]] خوانده می‌شود. [[راغب اصفهانی]] نیز در کتاب "مفردات الفاظ القرآن الکریم"، [[طاغوت]] را همین‌گونه معنی کرده است.
*این [[رذیلت]] ناشایست [[اخلاقی]]، از مراتبی چند برخوردار است، که به اعتبار آنچه در مقابل [[قرآن و عترت]] مورد تمسّک واقع می‌شود، تعیین می‌گردد. ما در اینجا به شماری از مهمترین این مراتب اشاره می‌کنیم<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۱.</ref>:
=== تمسّک به [[عقل]]===
*مراد از این مرتبه، آن است که [[آدمی]] به عقل تمسّک جسته [[قرآن]] و [[حدیث]] را آن‌گونه که عقلش در می‌یابد، توجیه و [[تفسیر]] نماید. به تعبیری دیگر، آنچه را خود می‌پذیرد بر این دو [[قرآن]] گوهر ارزشمند تحمیل نماید، تا [[قرآن]] و [[حدیث]] در [[خدمت]] سخن و [[رأی]] او در آیند. [[تأویل قرآن]] [[کریم]] که گاه از معانی [[حقیقی]] آن بسیار دور است، تعبیری دیگر از همین تحمیل‌ها می‌باشد.
*این مرتبه هرچند در شمار مراتب ضعیف این [[رذیلت]] است، امّا خود در شمار [[برترین]] مراتب [[گمراهی]] و گمراه‌سازی است؛ چه متّصفان به این مرتبه از [[رذیلت]] چنگ زدن به [[طاغوت]]، در [[جهل]] مرکّب به سر می‌برند؛ [[جهل]] مرکّبی که [[قرآن کریم]] از آن به [[زیانکاری]] تعبیر فرموده است: {{متن قرآن|الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا}}<ref>«آنان که کوشش‌هایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان می‌برند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۴.</ref>
*به [[باور]] [[قرآن کریم]]، این مرتبه ویژه کسانی است که در [[قلب]] خود بیماری‌ای نهفته دارند: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ}}<ref>«اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات "محکم" (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) "متشابه" (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل‌جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۱.</ref>.
*[[انسان]]، چون در احوال ملّت‌ها و فرقه‌های مختلف [[فکری]] بیاندیشد، به‌خوبی در می‌یابد که تنها راه نشر و [[ترویج]] [[باطل]] در میان آنان، همین راه بوده است و بس. از این‌رو گویا می‌توان گفت که این مرتبه، خود منبع و سرچشمه‌ای برای دیگر مراتب پس از خود می‌باشد.
*متّصفان به این مرتبه، به برخی از [[آیات]] [[کتاب آسمانی]] [[ایمان]] می‌آورند، و به برخی دیگر [[کفر]] می‌ورزند؛ از این‌رو [[قرآن کریم]] به صراحت بر [[گمراهی]] آنان و بطلان روششان [[شهادت]] می‌دهد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا}}<ref>«کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر می‌ورزند و برآنند تا میان خداوند و پیامبرانش فرق بگذارند و می‌گویند: ما به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار می‌کنیم و برآنند که راهی میانه بگزینند آنان به راستی کافرند و ما برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۵۰-۱۵۱.</ref>
*آنان از روش اهل [[نفاق]] برخوردارند؛ چه سخن [[باطل]] خویش را به [[لباس]] [[حقیقت]] می‌آرایند، تا کوته‌فکران را بفریبند. [[قرآن کریم]] باز خود به این مطلب در چندین موضع اشاره کرده، تا از سویی [[منافقان]] را رسوا سازد، و از سویی دیگر [[مؤمنان]] کم‌اطّلاع را [[آگاهی]] بخشد، تا [[فریب]] سخنان آنان را نخورند: {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ}}<ref>«و چون به ایشان گفته شود در زمین تباهی نورزید می‌گویند جز این نیست که ما مصلحیم * آگاه باشید! آنانند که تبهکارند امّا در نمی‌یابند و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند دیدار کنند می‌گویند ایمان آورده‌ایم و چون با شیطان‌های خود تنها شوند می‌گویند ما با شماییم، ما تنها (مؤمنان را) ریشخند می‌کنیم خداوند است که آنها را به ریشخند می‌گیرد و آنان را در سرکشی‌شان در حالی که سرگشته‌اند فرو می‌گذارد آنان همان کسانند که گمراهی را به (بهای) رهنمود خریدند و سوداشان سودی نکرد و رهیافته نبودند داستان اینان، چون داستان کسانی است که آتشی برافروزند و همین که دور و برشان روشن شد، خداوند روشنایی‌شان را ببرد و آنان را در تاریکی‌ها که چیزی نمی‌بینند رها کند * کرند، لالند، نابینایند پس (به سوی حق) باز نمی‌گردند» سوره بقره، آیه ۱۱-۱۸.</ref>.
*این روش منافقانی است که از [[قرآن کریم]]، تنها آنچه با هوای نفسانیشان سازگار است را می‌پذیرند، و جز آن را [[تأویل]] کرده به گونه‌ای دیگر معنا می‌کنند. [[خداوند متعال]] خود روش آنان را این‌گونه [[بیان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ}}<ref>«کسانی که لقای ما را امید نمی‌برند می‌گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن!» سوره یونس، آیه ۱۵.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۲-۴۳۳.</ref>.
*حال از آنجا که [[خداوند]] سخن آنان را نپذیرفته [[قرآن]] دیگری بر آنان نازل نساخته است، آنان نیز معانی همین [[قرآن]] را تغییر داده آن را بر طبق آراء و توهّمات خود [[تأویل]] می‌کنند. گذشته از [[منافقان]]، [[خداوند]] از [[سیره]] [[حاکمان]] مستکبری که در مقابل سخن [[حق]]، [[خضوع]] نداشته به [[تأویل]] و تبدیل آن می‌پرداخته‌اند نیز، اشاره می‌فرماید؛ در این شماراست: {{متن قرآن|وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ}}<ref>«و فرعون در میان قوم خود بانگ برداشت و گفت: ای قوم من! آیا پادشاهی مصر از آن من نیست در حالی که این جویبارها از زیر (کاخ) من روان است؟ آیا نمی‌بینید؟ بلکه من از این کس بهترم که خوارمایه است و به درستی نمی‌تواند سخن گوید پس چرا دستبندهایی زرّین برای او فرو نیفکنده‌اند یا فرشتگان، دوشادوش با او نیامده‌اند؟ آنگاه قوم خود را سبکسار کرد (و از راه به در برد) و آنان از او فرمان بردند زیرا آنان قومی بزهکار بودند» سوره زخرف، آیه ۵۱-۵۴.</ref>
*در اینجا، می‌باید توجّه خواننده ارجمند را به نکته‌ای بس مهم جلب کنیم، نکته‌ای که در این آخرین [[آیه]] آمده و نشان دهنده مشارکت [[قوم]] [[فرعون]] با او در [[گناه]] و [[بدبختی]] او می‌باشد، چه آنان هر چه او می‌بافت و در مقابلشان می‌نهاد را می‌پذیرفتند، از این‌رو خود در شمار [[فاسقان]] قرار گرفته با [[فسق]] خود او را به ادامه حکمرانی [[باطل]] خود موفّق می‌نمودند. آنان از [[اندیشه]] مستقلّی برخوردار نبودند، تا در مقابل سخن پوچ او که خود را [[خداوند]] می‌خواند، [[اعتراض]] کرده او را از این‌گونه آراء [[باطل]] بازدارند؛ از این‌رو [[گناه]] [[فرعون]] هم بر عهده خود او، و هم بر عهده قومش قرار گرفت.
*این مطلب نه فقط درباره [[فرعون]] و قومش، که درباره همه تأویل‌گران و [[پیروان]] آنان در همه روزگاران جریان دارد؛ چه اگر [[مردم]] سخن آنان را نپذیرفته درستی و نادرستی آن را از [[عالمان دین]] باز پرسند، هرگز در دام و تور آنان گرفتار نمی‌شوند؛ [[مردم]] امّا با فرار از محضر [[عالمان دینی]]، در آنان گرفتار شده [[باطل]] آنان را [[حق]] می‌پندارند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۴-۴۳۵.</ref>.
===تمسّک جاهلانه به غیر [[قرآن و عترت]]===
*یکی دیگر از مراتب تمسّک به [[طاغوت]]، آن است که [[آدمی]] از سَر [[جهل]] به غیر [[قرآن و عترت]] چنگ زده، به آن [[اعتقاد]] یابد. عموم [[مردم]] که در [[دین]] از [[پدران]] و [[نزدیکان]] خود [[پیروی]] می‌کنند، همین گونه‌اند؛ چه اینان هر سخنی که از بزرگان خود بشنوند را می‌پذیرند، و سَر در پی تحقیق درستی و یا نادرستی آن نمی‌گذراند:
:*{{متن قرآن|إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ}}<ref>«ما پدران خویش را بر آیینی یافته‌ایم و آثار آنان را پی می‌گیریم» سوره زخرف، آیه ۲۳.</ref>؛
:*{{متن قرآن|وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا}}<ref>«و می‌گویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند» سوره احزاب، آیه ۶۷.</ref>؛
:*{{متن قرآن|وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}}<ref>«و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند ؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.</ref>.
*آری! میان مقصّران -که به عمد به [[خطا]] می‌روند- و قاصران -که ناخواسته به [[خطا]] دچار می‌شوند-، تفاوتی در [[قیامت]] پدید می‌آید؛ و آن اینکه مقصّران بدون تردید به جهنّم رانده می‌شوند، قاصران اما هرچند به جهنّم نمی‌روند، امّا از [[بهشت]] نیز بی‌بهره می‌مانند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۵.</ref>.
*اینان به [[فضل]] [[خداوند]] در اماکنی که برای حیات اُخروی اینان آماده شده و جز از [[بهشت]] و جهنّم است، به سر خواهند برد.
*تفصیل این مطلب مربوط به [[علم کلام]] بوده خارج از موضوع [[دانش]] [[اخلاق اسلامی]] است، از این‌رو در این رساله به توضیح آن نخواهیم پرداخت.
*به این چند [[آیه]] نیز بنگرید: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا}}<ref>«از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پای بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شده‌ای که نه چاره‌ای می‌توانند اندیشید و نه راه به جایی دارند» سوره نساء، آیه ۹۷-۹۸.</ref>
*این [[آیات]]، به خوبی نشان می‌دهد که قاصران جهنّمی نبوده [[دوزخ]] تنها ویژه مقصّران خواهد بود<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۶.</ref>.
===تمسّک [[لجاجت]] آمیز به غیر [[قرآن و عترت]]===
*یکی دیگر از مراتب این [[رذیلت]]، آن است که کسی از سَر عناد و [[لجاجت]]، یا به‌خاطر [[دنیا دوستی]]، یا به‌خاطر مستحکم شدن رذیلتی دیگر در جانش - رذیلتی همچون [[کبر]]-، یا دیگر [[علل]]، به غیر [[قرآن و عترت]] متمسّک شده از این دو روی‌گردان شود. اینان در بسیاری از موارد خود به [[باطل]] بودن [[اندیشه]] و عمل خود آگاهند، امّا به‌خاطر رذائلی که در جانشان ریشه دوانیده است، نمی‌توانند بدان پشت کرده راه [[حق]] را مسیر خویش قرار دهند. [[خداوند متعال]] از این حالت اینان در بسیاری از [[آیات قرآن]] خبر داده است؛ در این شمار است:
:*{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ}}<ref>«و ما در هیچ شهری، بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم» سوره سبأ، آیه ۳۴.</ref>؛
:*{{متن قرآن|أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته» سوره جاثیه، آیه ۲۳.</ref>؛
:*{{متن قرآن|يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ}}<ref>«دریغا بر آن بندگان! هیچ فرستاده‌ای نزدشان نمی‌آمد مگر که او را ریشخند می‌کردند» سوره یس، آیه ۳۰.</ref>
*نمونه‌های این [[آیات]] در [[قرآن کریم]] بسیار آمده است.
*تجربه و [[آزمایش]]، هر دو نشان می‌دهد که مُترفان خود ناساخته، از [[قرآن]] و سخنان [[اهل بیت]]{{عم}} روی می‌گردانند و به دیگر ریسمان‌ها چنگ می‌زنند، و بالاتر از آن در این امر [[تعصب]] می‌ورزند، و به‌گونه‌ای به [[تأویل قرآن]] و [[سنّت]] می‌پردازند که حتی [[زن]] [[فرزند]] مرده نیز بدان می‌خندد!. این از آن رو است که اینان در دریای ظلمانی [[گناهان]] [[غرق]] شده‌اند، و در نتیجه به سنگ‌دلی و سخت‌جانی [[مبتلا]] شده‌اند؛ از این‌رو هرگز سخن [[حق]] نمی‌تواند [[قلب]] آنان را به [[رأفت]] واداشته در مقابل خود [[خاضع]] نماید. تعصّب‌های قومی و [[فرهنگی]] نیز در این میان از نقشی برجسته برخوردار است؛ [[خداوند متعال]] خود صریحاً به [[جنگ]] اینان رفته و در مذمّتشان به‌صراحت فرموده است:
:*{{متن قرآن|إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ}}<ref>«که او اندیشید و سنجید و مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ دگر باره مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ سپس نگریست آنگاه روی در هم کشید و ترشرویی کرد سپس پشت کرد و گردنکشی ورزید و گفت: این جز جادویی که آموخته می‌شود نیست این جز گفتار آدمی نیست» سوره مدثر، آیه ۱۸-۲۵.</ref>؛
:*{{متن قرآن|فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ}}<ref>«آنان را چه می‌شود که از این یادکرد رویگردانند؟ گویی گورخرانی رمنده‌اند که از شیری گریخته باشند» سوره مدثر، آیه ۴۹-۵۱.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۷-۴۳۸.</ref>.
*مراجعه به مصادر [[تاریخی]] نشان می‌دهد که این مطلب، در بسیاری از اُمّت‌ها و ملت‌های پیشین، به همین‌گونه جریان داشته است.
*نمونه را به روشی که [[مردم]] پس از [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} با [[وصی]] و [[خلیفه]] بدون تردید ایشان{{ع}} در پیش گرفتند، اشاره می‌کنیم. آنان با آنکه در روز [[غدیرخم]] و دیگر مناسبت‌های مهم، به‌وضوح [[نصب]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} از سوی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را مشاهده کرده بودند، اما به [[انکار]] [[امامت]] ایشان پرداخته دیگری را بر [[حکومت]] نشاندند. شماری از این مناسبت‌ها در کتاب‌های کلان و گران‌سنگی همچون "[[عبقات الأنوار]]"غایه المرام"، "[[الغدیر]]" و... گزارش شده است. نیز پس از آنکه [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref> درباره [[ولایت]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} نازل شد، آنان روشی در پیش گرفتند که تنها نشان دهنده عناد و [[لجاجت]] ایشان با [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بود؛ از این‌رو آنان دانسته و از روی [[علم]] به [[گمراهی]] دچار شدند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۸.</ref>.
*در خبر است که: پس از [[نزول]] این [[آیه]]، مردی از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} باز پرسید که [[نصب]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به عنوان [[خلیفه]] [[مسلمانان]]، آیا به واسطه [[امر الهی]] صورت پذیرفته، و یا تنها تعیین خود [[پیامبر]] بوده است؟؛ او اضافه کرد: اگر این مطلب به درخواست و تعیین خود شما بوده، که آن را نمی‌پذیریم، امّا اگر [[خداوند]] ایشان را به [[امامت]] [[نصب]] فرموده است، [[دعا]] کن تا صاعقه‌ای نازل شود و مرا نابود سازد!.
*در این حال، [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.</ref> نازل شد.
*یکی از نکات قابل تأمّل در این [[آیه]]، آن است که هرچند آن کس که در [[ولایت]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} تردید نمود تنها یک نفر بود، اما همه ضمیرها در این [[آیه شریفه]] به صورت جمع آمده است؛ این شاید از آن رو باشد که نشان دهد، عناد و [[لجاجت]] در [[جان]] بسیاری از [[مردم]] ریشه دوانیده است، هرچند بعضی از آنها این عناد را [[آشکار]] می‌کنند و برخی دیگر آن را پوشیده می‌دارند، برخی به [[ترور]] و کشتن [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دست می‌برند، و بعضی به اهانت به ایشان می‌پردازند؛ حال جای آن دارد که [[آدمی]] از خود بپرسد: این عنادها و لجاجت‌ها را بر چه چیزی جز از [[رسوخ]] تعصّب‌های [[جاهلی]] و... می‌توان حمل نمود؟.
*از این‌رو اگر کسی بگوید که دست کشیدن از [[قرآن و عترت]]، و تمسّک به غیر این دو برای بسیاری از [[مردم]] تنها از سر [[لجاجت]] پدید آمده، سخن به گزاف نگفته است.
*بر این اساس، سالکان کوی کمال را سفارش می‌کنیم که به [[تهذیب نفس]] بپردازند تا در [[ظلمت]] این [[رذیلت]] گرفتار نشوند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۹.</ref>.
*یکی از راه‌های [[سیر و سلوک]]، مطالعه احوال گذشتگان و معاصران است، که بسیاری درس‌های ناگفته را به [[انسان]] می‌آموزاند. [[قرآن کریم]] نیز خود در بیش از ده [[آیه]] به این مطلب امر فرموده است؛ در این شمار است [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ}}<ref>«پس روی زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۷.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۴۰.</ref>.


==منابع==
بدین ترتیب، می‌توان گفت که هرکس از [[قرآن کریم]] - که کتاب واضح و آشکار [[حق]] است- از [[عترت پیامبر]] اکرم {{صل}} - که راه مستقیم [[الهی]] هستند- به هرگونه منصرف شده روی گردانَد، رو به سوی [[طاغوت]] نهاده از [[خداوند]] بازگشته و به [[باطل]] پیوسته است. بدیهی است که انصراف از [[قرآن و عترت]]، تنها ظلالت و [[گمراهی]] است و بس: {{متن قرآن|فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ}}<ref>«بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟» سوره یونس، آیه ۳۲.</ref>.
* [[پرونده:10115255.jpg|22px]] [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|'''دانش اخلاق اسلامی ج۴''']]


==پانویس==
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} نیز در این زمینه می‌فرمایند: "من دو چیز در میان شما به جای گذاردم، که پس از من مادام که آن دو را به دست داشته باشید [[گمراه]] نخواهید شد" <ref>{{متن حدیث|إِنِّي قَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمْ شَيْئَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً مَا أَخَذْتُمْ بِهِمَا}}؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۳۲.</ref>؛ نیز آن [[حضرت]] می‌فرمایند:"مثال [[اهل بیت]] من در میان شما، مثال [[کشتی نوح]] است، که هرکس بدان [[پناه]] جست [[نجات]] یافت، و هرکس از آن بازماند [[غرق]] شد"<ref>{{متن حدیث|مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ}}؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۱۹.</ref>.
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده: تمسک به طاغوت]]
به این [[آیه شریفه]] نیز بنگرید: {{متن قرآن|وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى}}<ref>«و هر که از یادکرد من روی برتابد بی‌گمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت» سوره طه، آیه ۱۲۴.</ref>. می‌بینیم که این [[آیات]] و [[روایات]] و نمونه‌های بسیار دیگر آنها، بر این مطلب دلالت می‌نماید که روی‌گردانی از [[قرآن]] و مفسّران [[حقیقی]] آن، موجب [[گمراهی]] و [[زیانکاری]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] می‌باشد. حال اگر کسی بعد از روی‌گردانی از این دو، به غیر آنها تمسّک جسته آنها را سرمشق خود گیرد، چه عاقبتی در این دو [[جهان]] خواهد داشت!. [[خداوند متعال]] در [[قرآن کریم]] حال متمسّکان به [[طاغوت]] - که به [[قرآن و عترت]] پشت کرده دیگران را بر آنها برگزیده‌اند- را این‌گونه بیان فرموده است: {{متن قرآن|وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا}}<ref>«و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) می‌گزد؛ می‌گوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش می‌گرفتم! ای وای! کاش فلانی را به دوستی نمی‌گرفتم! به راستی او مرا از قرآن پس از آنکه به من رسیده بود گمراه کرد و شیطان آدمی را وا می‌نهد و پیامبر می‌گوید: پروردگارا! امّت من این قرآن را کنار نهادند» سوره فرقان، آیه ۲۷-۳۰.</ref>.
[[رده: مدخل]]
 
از این‌رو، به راحتی می‌توان گفت که تمسّک به [[طاغوت]] از هر ظلالت و بدبختی‌ای بدتر و [[برتر]] بوده، هیچ گمراهی‌ای همچون آن نیست. [[خداوند]] تا این مطلب به روشنی در [[جان]] [[مؤمنان]] نشیند، تشبیهات فراوانی به کار برده و به ویژه از اسلوب [[تشبیه]] معقول به محسوس استفاده فرموده، تا [[قاریان]] [[قرآن]] [[حقیقت]] این امر را به [[نیکی]] بازیابند. نمونه را به این [[آیه]] بنگرید: {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ}}<ref>«آیا درنیافته‌ای که خداوند چگونه به کلمه‌ای پاک مثل می‌زند که همگون درختی پاک است، ریشه‌اش پابرجاست و شاخه‌اش سر بر آسمان دارد به اذن پروردگارش هر دم بر خود را می‌دهد و خداوند مثل‌ها را برای مردم می‌زند باشد که پند گیرند و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۴.</ref>.<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۲۸ ـ ۴۳۰.</ref>
 
== مراتب این [[رذیلت اخلاقی]] ==
این [[رذیلت]] ناشایست [[اخلاقی]]، از مراتبی چند برخوردار است، که به اعتبار آنچه در مقابل [[قرآن و عترت]] مورد تمسّک واقع می‌شود، تعیین می‌گردد. ما در اینجا به شماری از مهمترین این مراتب اشاره می‌کنیم:
 
=== تمسّک به [[عقل]] ===
مراد از این مرتبه، آن است که [[آدمی]] به عقل تمسّک جسته [[قرآن]] و [[حدیث]] را آن‌گونه که عقلش در می‌یابد، توجیه و [[تفسیر]] نماید. به تعبیری دیگر، آنچه را خود می‌پذیرد بر این دو [[قرآن]] گوهر ارزشمند تحمیل نماید، تا [[قرآن]] و [[حدیث]] در [[خدمت]] سخن و [[رأی]] او در آیند. [[تأویل قرآن]] [[کریم]] که گاه از معانی [[حقیقی]] آن بسیار دور است، تعبیری دیگر از همین تحمیل‌هاست.
 
این مرتبه هرچند در شمار مراتب ضعیف این [[رذیلت]] است، امّا خود در شمار [[برترین]] مراتب [[گمراهی]] و گمراه‌سازی است؛ چه متّصفان به این مرتبه از [[رذیلت]] چنگ زدن به [[طاغوت]]، در [[جهل]] مرکّب به سر می‌برند؛ [[جهل]] مرکّبی که [[قرآن کریم]] از آن به [[زیانکاری]] تعبیر فرموده است: {{متن قرآن|الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا}}<ref>«آنان که کوشش‌هایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان می‌برند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۴.</ref>.
 
به [[باور]] [[قرآن کریم]]، این مرتبه ویژه کسانی است که در [[قلب]] خود بیماری‌ای نهفته دارند: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ}}<ref>«اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات "محکم" (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) "متشابه" (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل‌جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.</ref>.
 
[[انسان]]، چون در احوال ملّت‌ها و فرقه‌های مختلف [[فکری]] بیاندیشد، به‌خوبی در می‌یابد که تنها راه نشر و [[ترویج]] [[باطل]] در میان آنان، همین راه بوده است و بس. از این‌رو گویا می‌توان گفت که این مرتبه، خود منبع و سرچشمه‌ای برای دیگر مراتب پس از خود است.
 
متّصفان به این مرتبه، به برخی از [[آیات]] [[کتاب آسمانی]] [[ایمان]] می‌آورند، و به برخی دیگر [[کفر]] می‌ورزند؛ از این‌رو [[قرآن کریم]] به صراحت بر [[گمراهی]] آنان و بطلان روششان [[شهادت]] می‌دهد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا}}<ref>«کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر می‌ورزند و برآنند تا میان خداوند و پیامبرانش فرق بگذارند و می‌گویند: ما به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار می‌کنیم و برآنند که راهی میانه بگزینند آنان به راستی کافرند و ما برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۵۰-۱۵۱.</ref>.
 
آنان از روش اهل [[نفاق]] برخوردارند؛ چه سخن [[باطل]] خویش را به [[لباس]] [[حقیقت]] می‌آرایند، تا کوته‌فکران را بفریبند. [[قرآن کریم]] باز خود به این مطلب در چندین موضع اشاره کرده، تا از سویی [[منافقان]] را رسوا سازد، و از سویی دیگر [[مؤمنان]] کم‌اطّلاع را [[آگاهی]] بخشد، تا [[فریب]] سخنان آنان را نخورند: {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ}}<ref>«و چون به ایشان گفته شود در زمین تباهی نورزید می‌گویند جز این نیست که ما مصلحیم * آگاه باشید! آنانند که تبهکارند امّا در نمی‌یابند و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند دیدار کنند می‌گویند ایمان آورده‌ایم و چون با شیطان‌های خود تنها شوند می‌گویند ما با شماییم، ما تنها (مؤمنان را) ریشخند می‌کنیم خداوند است که آنها را به ریشخند می‌گیرد و آنان را در سرکشی‌شان در حالی که سرگشته‌اند فرو می‌گذارد آنان همان کسانند که گمراهی را به (بهای) رهنمود خریدند و سوداشان سودی نکرد و رهیافته نبودند داستان اینان، چون داستان کسانی است که آتشی برافروزند و همین که دور و برشان روشن شد، خداوند روشنایی‌شان را ببرد و آنان را در تاریکی‌ها که چیزی نمی‌بینند رها کند * کرند، لالند، نابینایند پس (به سوی حق) باز نمی‌گردند» سوره بقره، آیه ۱۱-۱۸.</ref>.
 
این روش منافقانی است که از [[قرآن کریم]]، تنها آنچه با هوای نفسانیشان سازگار است را می‌پذیرند، و جز آن را [[تأویل]] کرده به گونه‌ای دیگر معنا می‌کنند. [[خداوند متعال]] خود روش آنان را این‌گونه بیان می‌فرماید: {{متن قرآن|قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ}}<ref>«کسانی که لقای ما را امید نمی‌برند می‌گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن!» سوره یونس، آیه ۱۵.</ref>.
 
حال از آنجا که [[خداوند]] سخن آنان را نپذیرفته [[قرآن]] دیگری بر آنان نازل نساخته است، آنان نیز معانی همین [[قرآن]] را تغییر داده آن را بر طبق آراء و توهّمات خود [[تأویل]] می‌کنند. گذشته از [[منافقان]]، [[خداوند]] از [[سیره]] [[حاکمان]] مستکبری که در مقابل سخن [[حق]]، [[خضوع]] نداشته به [[تأویل]] و تبدیل آن می‌پرداخته‌اند نیز، اشاره می‌فرماید؛ در این شماراست: {{متن قرآن|وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ}}<ref>«و فرعون در میان قوم خود بانگ برداشت و گفت: ای قوم من! آیا پادشاهی مصر از آن من نیست در حالی که این جویبارها از زیر (کاخ) من روان است؟ آیا نمی‌بینید؟ بلکه من از این کس بهترم که خوارمایه است و به درستی نمی‌تواند سخن گوید پس چرا دستبندهایی زرّین برای او فرو نیفکنده‌اند یا فرشتگان، دوشادوش با او نیامده‌اند؟ آنگاه قوم خود را سبکسار کرد (و از راه به در برد) و آنان از او فرمان بردند زیرا آنان قومی بزهکار بودند» سوره زخرف، آیه ۵۱-۵۴.</ref>.
 
در اینجا، می‌باید توجّه خواننده ارجمند را به نکته‌ای بس مهم جلب کنیم، نکته‌ای که در این آخرین [[آیه]] آمده و نشان دهنده مشارکت [[قوم]] [[فرعون]] با او در [[گناه]] و [[بدبختی]] او می‌باشد، چه آنان هر چه او می‌بافت و در مقابلشان می‌نهاد را می‌پذیرفتند، از این‌رو خود در شمار [[فاسقان]] قرار گرفته با [[فسق]] خود او را به ادامه حکمرانی [[باطل]] خود موفّق می‌نمودند. آنان از [[اندیشه]] مستقلّی برخوردار نبودند، تا در مقابل سخن پوچ او که خود را [[خداوند]] می‌خواند، [[اعتراض]] کرده او را از این‌گونه آراء [[باطل]] بازدارند؛ از این‌رو [[گناه]] [[فرعون]] هم بر عهده خود او، و هم بر عهده قومش قرار گرفت.
 
این مطلب نه فقط درباره [[فرعون]] و قومش، که درباره همه تأویل‌گران و [[پیروان]] آنان در همه روزگاران جریان دارد؛ چه اگر [[مردم]] سخن آنان را نپذیرفته درستی و نادرستی آن را از [[عالمان دین]] باز پرسند، هرگز در دام و تور آنان گرفتار نمی‌شوند؛ [[مردم]] امّا با فرار از محضر [[عالمان دینی]]، در آنان گرفتار شده [[باطل]] آنان را [[حق]] می‌پندارند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۱-۴۳۵.</ref>.
 
=== تمسّک جاهلانه به غیر [[قرآن و عترت]] ===
یکی دیگر از مراتب تمسّک به [[طاغوت]]، آن است که [[آدمی]] از سَر [[جهل]] به غیر [[قرآن و عترت]] چنگ زده، به آن [[اعتقاد]] یابد. عموم [[مردم]] که در [[دین]] از [[پدران]] و [[نزدیکان]] خود [[پیروی]] می‌کنند، همین گونه‌اند؛ چه اینان هر سخنی که از بزرگان خود بشنوند را می‌پذیرند، و سَر در پی تحقیق درستی و یا نادرستی آن نمی‌گذراند:
# {{متن قرآن|إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ}}<ref>«ما پدران خویش را بر آیینی یافته‌ایم و آثار آنان را پی می‌گیریم» سوره زخرف، آیه ۲۳.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا}}<ref>«و می‌گویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند» سوره احزاب، آیه ۶۷.</ref>؛
# {{متن قرآن|وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}}<ref>«و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.</ref>.
 
آری! میان مقصّران -که به عمد به [[خطا]] می‌روند- و قاصران -که ناخواسته به [[خطا]] دچار می‌شوند- تفاوتی در [[قیامت]] پدید می‌آید؛ و آن اینکه مقصّران بدون تردید به جهنّم رانده می‌شوند، قاصران اما هرچند به جهنّم نمی‌روند، امّا از [[بهشت]] نیز بی‌بهره می‌مانند.
 
اینان به [[فضل]] [[خداوند]] در اماکنی که برای حیات اُخروی اینان آماده شده و جز از [[بهشت]] و جهنّم است، به سر خواهند برد. تفصیل این مطلب مربوط به [[علم کلام]] بوده خارج از موضوع [[دانش]] [[اخلاق اسلامی]] است، از این‌رو در این رساله به توضیح آن نخواهیم پرداخت.
 
به این چند [[آیه]] نیز بنگرید: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا}}<ref>«از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پای بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شده‌ای که نه چاره‌ای می‌توانند اندیشید و نه راه به جایی دارند» سوره نساء، آیه ۹۷-۹۸.</ref>.
 
این [[آیات]]، به خوبی نشان می‌دهد که قاصران جهنّمی نبوده [[دوزخ]] تنها ویژه مقصّران خواهد بود<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۵ ـ ۴۳۶.</ref>.
 
=== تمسّک [[لجاجت]] آمیز به غیر [[قرآن و عترت]] ===
یکی دیگر از مراتب این [[رذیلت]]، آن است که کسی از سَر عناد و [[لجاجت]]، یا به‌خاطر [[دنیا دوستی]]، یا به‌خاطر مستحکم شدن رذیلتی دیگر در جانش - رذیلتی همچون [[کبر]]- یا دیگر علل، به غیر [[قرآن و عترت]] متمسّک شده از این دو روی‌گردان شود. اینان در بسیاری از موارد خود به [[باطل]] بودن [[اندیشه]] و عمل خود آگاهند، امّا به‌خاطر رذائلی که در جانشان ریشه دوانیده است، نمی‌توانند بدان پشت کرده راه [[حق]] را مسیر خویش قرار دهند. [[خداوند متعال]] از این حالت اینان در بسیاری از [[آیات قرآن]] خبر داده است؛ در این شمار است:
# {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ}}<ref>«و ما در هیچ شهری، بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم» سوره سبأ، آیه ۳۴.</ref>؛
# {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته» سوره جاثیه، آیه ۲۳.</ref>؛
# {{متن قرآن|يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ}}<ref>«دریغا بر آن بندگان! هیچ فرستاده‌ای نزدشان نمی‌آمد مگر که او را ریشخند می‌کردند» سوره یس، آیه ۳۰.</ref>
 
نمونه‌های این [[آیات]] در [[قرآن کریم]] بسیار آمده است. تجربه و [[آزمایش]]، هر دو نشان می‌دهد که مُترفان خود ناساخته، از [[قرآن]] و سخنان [[اهل بیت]] {{عم}} روی می‌گردانند و به دیگر ریسمان‌ها چنگ می‌زنند، و بالاتر از آن در این امر [[تعصب]] می‌ورزند، و به‌گونه‌ای به [[تأویل قرآن]] و [[سنّت]] می‌پردازند که حتی [[زن]] [[فرزند]] مرده نیز بدان می‌خندد!. این از آن رو است که اینان در دریای ظلمانی [[گناهان]] [[غرق]] شده‌اند، و در نتیجه به سنگ‌دلی و سخت‌جانی [[مبتلا]] شده‌اند؛ از این‌رو هرگز سخن [[حق]] نمی‌تواند [[قلب]] آنان را به [[رأفت]] واداشته در مقابل خود [[خاضع]] نماید. تعصّب‌های قومی و [[فرهنگی]] نیز در این میان از نقشی برجسته برخوردار است؛ [[خداوند متعال]] خود صریحاً به [[جنگ]] اینان رفته و در مذمّتشان به‌صراحت فرموده است:
# {{متن قرآن|إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ}}<ref>«که او اندیشید و سنجید و مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ دگر باره مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ سپس نگریست آنگاه روی در هم کشید و ترشرویی کرد سپس پشت کرد و گردنکشی ورزید و گفت: این جز جادویی که آموخته می‌شود نیست این جز گفتار آدمی نیست» سوره مدثر، آیه ۱۸-۲۵.</ref>؛
# {{متن قرآن|فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ}}<ref>«آنان را چه می‌شود که از این یادکرد رویگردانند؟ گویی گورخرانی رمنده‌اند که از شیری گریخته باشند» سوره مدثر، آیه ۴۹-۵۱.</ref>.
 
مراجعه به مصادر [[تاریخی]] نشان می‌دهد که این مطلب، در بسیاری از اُمّت‌ها و ملت‌های پیشین، به همین‌گونه جریان داشته است. نمونه را به روشی که [[مردم]] پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} با [[وصی]] و [[خلیفه]] بدون تردید ایشان {{ع}} در پیش گرفتند، اشاره می‌کنیم. آنان با آنکه در روز [[غدیرخم]] و دیگر مناسبت‌های مهم، به‌وضوح [[نصب]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} از سوی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را مشاهده کرده بودند، اما به [[انکار]] [[امامت]] ایشان پرداخته دیگری را بر [[حکومت]] نشاندند. شماری از این مناسبت‌ها در کتاب‌های کلان و گران‌سنگی همچون "[[عبقات الأنوار]]"، "غایه المرام"، "[[الغدیر]]" و... گزارش شده است. نیز پس از آنکه [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref> درباره [[ولایت]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} نازل شد، آنان روشی در پیش گرفتند که تنها نشان دهنده عناد و [[لجاجت]] ایشان با [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بود؛ از این‌رو آنان دانسته و از روی [[علم]] به [[گمراهی]] دچار شدند.
 
در خبر است که: پس از [[نزول]] این [[آیه]]، مردی از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} باز پرسید که [[نصب]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} به عنوان [[خلیفه]] [[مسلمانان]]، آیا به واسطه [[امر الهی]] صورت پذیرفته، و یا تنها تعیین خود [[پیامبر]] بوده است؟؛ او اضافه کرد: اگر این مطلب به درخواست و تعیین خود شما بوده، که آن را نمی‌پذیریم، امّا اگر [[خداوند]] ایشان را به [[امامت]] [[نصب]] فرموده است، [[دعا]] کن تا صاعقه‌ای نازل شود و مرا نابود سازد!
 
در این حال، [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.</ref> نازل شد.
 
یکی از نکات قابل تأمّل در این [[آیه]]، آن است که هرچند آن کس که در [[ولایت]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} تردید نمود تنها یک نفر بود، اما همه ضمیرها در این [[آیه شریفه]] به صورت جمع آمده است؛ این شاید از آن رو باشد که نشان دهد، عناد و [[لجاجت]] در [[جان]] بسیاری از [[مردم]] ریشه دوانیده است، هرچند بعضی از آنها این عناد را آشکار می‌کنند و برخی دیگر آن را پوشیده می‌دارند، برخی به [[ترور]] و کشتن [[پیامبر اکرم]] {{صل}} دست می‌برند، و بعضی به اهانت به ایشان می‌پردازند؛ حال جای آن دارد که [[آدمی]] از خود بپرسد: این عنادها و لجاجت‌ها را بر چه چیزی جز از [[رسوخ]] تعصّب‌های [[جاهلی]] و... می‌توان حمل نمود؟
 
از این‌رو اگر کسی بگوید که دست کشیدن از [[قرآن و عترت]]، و تمسّک به غیر این دو برای بسیاری از [[مردم]] تنها از سر [[لجاجت]] پدید آمده، سخن به گزاف نگفته است. بر این اساس، سالکان کوی کمال را سفارش می‌کنیم که به [[تهذیب نفس]] بپردازند تا در [[ظلمت]] این [[رذیلت]] گرفتار نشوند.
 
یکی از راه‌های [[سیر و سلوک]]، مطالعه احوال گذشتگان و معاصران است، که بسیاری درس‌های ناگفته را به [[انسان]] می‌آموزاند. [[قرآن کریم]] نیز خود در بیش از ده [[آیه]] به این مطلب امر فرموده است؛ در این شمار است [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ}}<ref>«پس روی زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۷.</ref>.<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۴، ص ۴۳۷ ـ ۴۴۰.</ref>
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:10115255.jpg|22px]] [[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۴ (کتاب)|'''دانش اخلاق اسلامی ج۴''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:طاغوت]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۲

مقدمه

هیچ رذیلت اخلاقی‌ای زشت‌تر از این زذیله، و برای متّصفان به خود پُر ضررتر نیست. منظور از تمسُّک به طاغوت، ایمان و اعتقاد یافتن به آن است؛ حضرت حق در این رابطه می‌فرماید: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۱].

اگر در قرآن کریم هیچ آیه دیگری درباره سرزنش تمسّک به طاغوت، جز از همین یک آیه وارد نشده بود، باز کافی بود تا زشتی و ناپسندی این صفت ناشایسته را نشان دهد. منظور از "طاغوت" نیز، هر کسی است که از راه خیر و صراط مستقیم تجاوز کرده به جانبی دیگر رود؛ به عبارتی دیگر، هر معبودی جز از حضرت حق طاغوت خوانده می‌شود. راغب اصفهانی نیز در کتاب "مفردات الفاظ القرآن الکریم"، طاغوت را همین‌گونه معنی کرده است.

بدین ترتیب، می‌توان گفت که هرکس از قرآن کریم - که کتاب واضح و آشکار حق است- از عترت پیامبر اکرم (ص) - که راه مستقیم الهی هستند- به هرگونه منصرف شده روی گردانَد، رو به سوی طاغوت نهاده از خداوند بازگشته و به باطل پیوسته است. بدیهی است که انصراف از قرآن و عترت، تنها ظلالت و گمراهی است و بس: ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ[۲].

پیامبر اکرم (ص) نیز در این زمینه می‌فرمایند: "من دو چیز در میان شما به جای گذاردم، که پس از من مادام که آن دو را به دست داشته باشید گمراه نخواهید شد" [۳]؛ نیز آن حضرت می‌فرمایند:"مثال اهل بیت من در میان شما، مثال کشتی نوح است، که هرکس بدان پناه جست نجات یافت، و هرکس از آن بازماند غرق شد"[۴].

به این آیه شریفه نیز بنگرید: ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى[۵]. می‌بینیم که این آیات و روایات و نمونه‌های بسیار دیگر آنها، بر این مطلب دلالت می‌نماید که روی‌گردانی از قرآن و مفسّران حقیقی آن، موجب گمراهی و زیانکاری در دنیا و آخرت می‌باشد. حال اگر کسی بعد از روی‌گردانی از این دو، به غیر آنها تمسّک جسته آنها را سرمشق خود گیرد، چه عاقبتی در این دو جهان خواهد داشت!. خداوند متعال در قرآن کریم حال متمسّکان به طاغوت - که به قرآن و عترت پشت کرده دیگران را بر آنها برگزیده‌اند- را این‌گونه بیان فرموده است: ﴿وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا[۶].

از این‌رو، به راحتی می‌توان گفت که تمسّک به طاغوت از هر ظلالت و بدبختی‌ای بدتر و برتر بوده، هیچ گمراهی‌ای همچون آن نیست. خداوند تا این مطلب به روشنی در جان مؤمنان نشیند، تشبیهات فراوانی به کار برده و به ویژه از اسلوب تشبیه معقول به محسوس استفاده فرموده، تا قاریان قرآن حقیقت این امر را به نیکی بازیابند. نمونه را به این آیه بنگرید: ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ[۷].[۸]

مراتب این رذیلت اخلاقی

این رذیلت ناشایست اخلاقی، از مراتبی چند برخوردار است، که به اعتبار آنچه در مقابل قرآن و عترت مورد تمسّک واقع می‌شود، تعیین می‌گردد. ما در اینجا به شماری از مهمترین این مراتب اشاره می‌کنیم:

تمسّک به عقل

مراد از این مرتبه، آن است که آدمی به عقل تمسّک جسته قرآن و حدیث را آن‌گونه که عقلش در می‌یابد، توجیه و تفسیر نماید. به تعبیری دیگر، آنچه را خود می‌پذیرد بر این دو قرآن گوهر ارزشمند تحمیل نماید، تا قرآن و حدیث در خدمت سخن و رأی او در آیند. تأویل قرآن کریم که گاه از معانی حقیقی آن بسیار دور است، تعبیری دیگر از همین تحمیل‌هاست.

این مرتبه هرچند در شمار مراتب ضعیف این رذیلت است، امّا خود در شمار برترین مراتب گمراهی و گمراه‌سازی است؛ چه متّصفان به این مرتبه از رذیلت چنگ زدن به طاغوت، در جهل مرکّب به سر می‌برند؛ جهل مرکّبی که قرآن کریم از آن به زیانکاری تعبیر فرموده است: ﴿الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا[۹].

به باور قرآن کریم، این مرتبه ویژه کسانی است که در قلب خود بیماری‌ای نهفته دارند: ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ[۱۰].

انسان، چون در احوال ملّت‌ها و فرقه‌های مختلف فکری بیاندیشد، به‌خوبی در می‌یابد که تنها راه نشر و ترویج باطل در میان آنان، همین راه بوده است و بس. از این‌رو گویا می‌توان گفت که این مرتبه، خود منبع و سرچشمه‌ای برای دیگر مراتب پس از خود است.

متّصفان به این مرتبه، به برخی از آیات کتاب آسمانی ایمان می‌آورند، و به برخی دیگر کفر می‌ورزند؛ از این‌رو قرآن کریم به صراحت بر گمراهی آنان و بطلان روششان شهادت می‌دهد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا[۱۱].

آنان از روش اهل نفاق برخوردارند؛ چه سخن باطل خویش را به لباس حقیقت می‌آرایند، تا کوته‌فکران را بفریبند. قرآن کریم باز خود به این مطلب در چندین موضع اشاره کرده، تا از سویی منافقان را رسوا سازد، و از سویی دیگر مؤمنان کم‌اطّلاع را آگاهی بخشد، تا فریب سخنان آنان را نخورند: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ[۱۲].

این روش منافقانی است که از قرآن کریم، تنها آنچه با هوای نفسانیشان سازگار است را می‌پذیرند، و جز آن را تأویل کرده به گونه‌ای دیگر معنا می‌کنند. خداوند متعال خود روش آنان را این‌گونه بیان می‌فرماید: ﴿قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ[۱۳].

حال از آنجا که خداوند سخن آنان را نپذیرفته قرآن دیگری بر آنان نازل نساخته است، آنان نیز معانی همین قرآن را تغییر داده آن را بر طبق آراء و توهّمات خود تأویل می‌کنند. گذشته از منافقان، خداوند از سیره حاکمان مستکبری که در مقابل سخن حق، خضوع نداشته به تأویل و تبدیل آن می‌پرداخته‌اند نیز، اشاره می‌فرماید؛ در این شماراست: ﴿وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ[۱۴].

در اینجا، می‌باید توجّه خواننده ارجمند را به نکته‌ای بس مهم جلب کنیم، نکته‌ای که در این آخرین آیه آمده و نشان دهنده مشارکت قوم فرعون با او در گناه و بدبختی او می‌باشد، چه آنان هر چه او می‌بافت و در مقابلشان می‌نهاد را می‌پذیرفتند، از این‌رو خود در شمار فاسقان قرار گرفته با فسق خود او را به ادامه حکمرانی باطل خود موفّق می‌نمودند. آنان از اندیشه مستقلّی برخوردار نبودند، تا در مقابل سخن پوچ او که خود را خداوند می‌خواند، اعتراض کرده او را از این‌گونه آراء باطل بازدارند؛ از این‌رو گناه فرعون هم بر عهده خود او، و هم بر عهده قومش قرار گرفت.

این مطلب نه فقط درباره فرعون و قومش، که درباره همه تأویل‌گران و پیروان آنان در همه روزگاران جریان دارد؛ چه اگر مردم سخن آنان را نپذیرفته درستی و نادرستی آن را از عالمان دین باز پرسند، هرگز در دام و تور آنان گرفتار نمی‌شوند؛ مردم امّا با فرار از محضر عالمان دینی، در آنان گرفتار شده باطل آنان را حق می‌پندارند[۱۵].

تمسّک جاهلانه به غیر قرآن و عترت

یکی دیگر از مراتب تمسّک به طاغوت، آن است که آدمی از سَر جهل به غیر قرآن و عترت چنگ زده، به آن اعتقاد یابد. عموم مردم که در دین از پدران و نزدیکان خود پیروی می‌کنند، همین گونه‌اند؛ چه اینان هر سخنی که از بزرگان خود بشنوند را می‌پذیرند، و سَر در پی تحقیق درستی و یا نادرستی آن نمی‌گذراند:

  1. ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ[۱۶]؛
  2. ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا[۱۷]؛
  3. ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[۱۸].

آری! میان مقصّران -که به عمد به خطا می‌روند- و قاصران -که ناخواسته به خطا دچار می‌شوند- تفاوتی در قیامت پدید می‌آید؛ و آن اینکه مقصّران بدون تردید به جهنّم رانده می‌شوند، قاصران اما هرچند به جهنّم نمی‌روند، امّا از بهشت نیز بی‌بهره می‌مانند.

اینان به فضل خداوند در اماکنی که برای حیات اُخروی اینان آماده شده و جز از بهشت و جهنّم است، به سر خواهند برد. تفصیل این مطلب مربوط به علم کلام بوده خارج از موضوع دانش اخلاق اسلامی است، از این‌رو در این رساله به توضیح آن نخواهیم پرداخت.

به این چند آیه نیز بنگرید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا[۱۹].

این آیات، به خوبی نشان می‌دهد که قاصران جهنّمی نبوده دوزخ تنها ویژه مقصّران خواهد بود[۲۰].

تمسّک لجاجت آمیز به غیر قرآن و عترت

یکی دیگر از مراتب این رذیلت، آن است که کسی از سَر عناد و لجاجت، یا به‌خاطر دنیا دوستی، یا به‌خاطر مستحکم شدن رذیلتی دیگر در جانش - رذیلتی همچون کبر- یا دیگر علل، به غیر قرآن و عترت متمسّک شده از این دو روی‌گردان شود. اینان در بسیاری از موارد خود به باطل بودن اندیشه و عمل خود آگاهند، امّا به‌خاطر رذائلی که در جانشان ریشه دوانیده است، نمی‌توانند بدان پشت کرده راه حق را مسیر خویش قرار دهند. خداوند متعال از این حالت اینان در بسیاری از آیات قرآن خبر داده است؛ در این شمار است:

  1. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ[۲۱]؛
  2. ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ[۲۲]؛
  3. ﴿يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ[۲۳]

نمونه‌های این آیات در قرآن کریم بسیار آمده است. تجربه و آزمایش، هر دو نشان می‌دهد که مُترفان خود ناساخته، از قرآن و سخنان اهل بیت (ع) روی می‌گردانند و به دیگر ریسمان‌ها چنگ می‌زنند، و بالاتر از آن در این امر تعصب می‌ورزند، و به‌گونه‌ای به تأویل قرآن و سنّت می‌پردازند که حتی زن فرزند مرده نیز بدان می‌خندد!. این از آن رو است که اینان در دریای ظلمانی گناهان غرق شده‌اند، و در نتیجه به سنگ‌دلی و سخت‌جانی مبتلا شده‌اند؛ از این‌رو هرگز سخن حق نمی‌تواند قلب آنان را به رأفت واداشته در مقابل خود خاضع نماید. تعصّب‌های قومی و فرهنگی نیز در این میان از نقشی برجسته برخوردار است؛ خداوند متعال خود صریحاً به جنگ اینان رفته و در مذمّتشان به‌صراحت فرموده است:

  1. ﴿إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ[۲۴]؛
  2. ﴿فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ[۲۵].

مراجعه به مصادر تاریخی نشان می‌دهد که این مطلب، در بسیاری از اُمّت‌ها و ملت‌های پیشین، به همین‌گونه جریان داشته است. نمونه را به روشی که مردم پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) با وصی و خلیفه بدون تردید ایشان (ع) در پیش گرفتند، اشاره می‌کنیم. آنان با آنکه در روز غدیرخم و دیگر مناسبت‌های مهم، به‌وضوح نصب امیرمؤمنان (ع) از سوی پیامبر اکرم (ص) را مشاهده کرده بودند، اما به انکار امامت ایشان پرداخته دیگری را بر حکومت نشاندند. شماری از این مناسبت‌ها در کتاب‌های کلان و گران‌سنگی همچون "عبقات الأنوار"، "غایه المرام"، "الغدیر" و... گزارش شده است. نیز پس از آنکه آیه شریفه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۲۶] درباره ولایت امیرمؤمنان (ع) نازل شد، آنان روشی در پیش گرفتند که تنها نشان دهنده عناد و لجاجت ایشان با پیامبر اکرم (ص) بود؛ از این‌رو آنان دانسته و از روی علم به گمراهی دچار شدند.

در خبر است که: پس از نزول این آیه، مردی از پیامبر اکرم (ص) باز پرسید که نصب امیرمؤمنان (ع) به عنوان خلیفه مسلمانان، آیا به واسطه امر الهی صورت پذیرفته، و یا تنها تعیین خود پیامبر بوده است؟؛ او اضافه کرد: اگر این مطلب به درخواست و تعیین خود شما بوده، که آن را نمی‌پذیریم، امّا اگر خداوند ایشان را به امامت نصب فرموده است، دعا کن تا صاعقه‌ای نازل شود و مرا نابود سازد!

در این حال، آیه شریفه ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۲۷] نازل شد.

یکی از نکات قابل تأمّل در این آیه، آن است که هرچند آن کس که در ولایت امیرمؤمنان (ع) تردید نمود تنها یک نفر بود، اما همه ضمیرها در این آیه شریفه به صورت جمع آمده است؛ این شاید از آن رو باشد که نشان دهد، عناد و لجاجت در جان بسیاری از مردم ریشه دوانیده است، هرچند بعضی از آنها این عناد را آشکار می‌کنند و برخی دیگر آن را پوشیده می‌دارند، برخی به ترور و کشتن پیامبر اکرم (ص) دست می‌برند، و بعضی به اهانت به ایشان می‌پردازند؛ حال جای آن دارد که آدمی از خود بپرسد: این عنادها و لجاجت‌ها را بر چه چیزی جز از رسوخ تعصّب‌های جاهلی و... می‌توان حمل نمود؟

از این‌رو اگر کسی بگوید که دست کشیدن از قرآن و عترت، و تمسّک به غیر این دو برای بسیاری از مردم تنها از سر لجاجت پدید آمده، سخن به گزاف نگفته است. بر این اساس، سالکان کوی کمال را سفارش می‌کنیم که به تهذیب نفس بپردازند تا در ظلمت این رذیلت گرفتار نشوند.

یکی از راه‌های سیر و سلوک، مطالعه احوال گذشتگان و معاصران است، که بسیاری درس‌های ناگفته را به انسان می‌آموزاند. قرآن کریم نیز خود در بیش از ده آیه به این مطلب امر فرموده است؛ در این شمار است آیه شریفه: ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ[۲۸].[۲۹]

منابع

پانویس

  1. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  2. «بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
  3. «إِنِّي قَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمْ شَيْئَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً مَا أَخَذْتُمْ بِهِمَا»؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۳۲.
  4. «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۱۹.
  5. «و هر که از یادکرد من روی برتابد بی‌گمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت» سوره طه، آیه ۱۲۴.
  6. «و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) می‌گزد؛ می‌گوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش می‌گرفتم! ای وای! کاش فلانی را به دوستی نمی‌گرفتم! به راستی او مرا از قرآن پس از آنکه به من رسیده بود گمراه کرد و شیطان آدمی را وا می‌نهد و پیامبر می‌گوید: پروردگارا! امّت من این قرآن را کنار نهادند» سوره فرقان، آیه ۲۷-۳۰.
  7. «آیا درنیافته‌ای که خداوند چگونه به کلمه‌ای پاک مثل می‌زند که همگون درختی پاک است، ریشه‌اش پابرجاست و شاخه‌اش سر بر آسمان دارد به اذن پروردگارش هر دم بر خود را می‌دهد و خداوند مثل‌ها را برای مردم می‌زند باشد که پند گیرند و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد، آن را هیچ پایداری نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۴.
  8. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۲۸ ـ ۴۳۰.
  9. «آنان که کوشش‌هایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان می‌برند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۴.
  10. «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات "محکم" (/ استوار/ یک رویه) اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) "متشابه" (/ چند رویه) اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل‌جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  11. «کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر می‌ورزند و برآنند تا میان خداوند و پیامبرانش فرق بگذارند و می‌گویند: ما به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار می‌کنیم و برآنند که راهی میانه بگزینند آنان به راستی کافرند و ما برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۵۰-۱۵۱.
  12. «و چون به ایشان گفته شود در زمین تباهی نورزید می‌گویند جز این نیست که ما مصلحیم * آگاه باشید! آنانند که تبهکارند امّا در نمی‌یابند و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند دیدار کنند می‌گویند ایمان آورده‌ایم و چون با شیطان‌های خود تنها شوند می‌گویند ما با شماییم، ما تنها (مؤمنان را) ریشخند می‌کنیم خداوند است که آنها را به ریشخند می‌گیرد و آنان را در سرکشی‌شان در حالی که سرگشته‌اند فرو می‌گذارد آنان همان کسانند که گمراهی را به (بهای) رهنمود خریدند و سوداشان سودی نکرد و رهیافته نبودند داستان اینان، چون داستان کسانی است که آتشی برافروزند و همین که دور و برشان روشن شد، خداوند روشنایی‌شان را ببرد و آنان را در تاریکی‌ها که چیزی نمی‌بینند رها کند * کرند، لالند، نابینایند پس (به سوی حق) باز نمی‌گردند» سوره بقره، آیه ۱۱-۱۸.
  13. «کسانی که لقای ما را امید نمی‌برند می‌گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن!» سوره یونس، آیه ۱۵.
  14. «و فرعون در میان قوم خود بانگ برداشت و گفت: ای قوم من! آیا پادشاهی مصر از آن من نیست در حالی که این جویبارها از زیر (کاخ) من روان است؟ آیا نمی‌بینید؟ بلکه من از این کس بهترم که خوارمایه است و به درستی نمی‌تواند سخن گوید پس چرا دستبندهایی زرّین برای او فرو نیفکنده‌اند یا فرشتگان، دوشادوش با او نیامده‌اند؟ آنگاه قوم خود را سبکسار کرد (و از راه به در برد) و آنان از او فرمان بردند زیرا آنان قومی بزهکار بودند» سوره زخرف، آیه ۵۱-۵۴.
  15. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۳۱-۴۳۵.
  16. «ما پدران خویش را بر آیینی یافته‌ایم و آثار آنان را پی می‌گیریم» سوره زخرف، آیه ۲۳.
  17. «و می‌گویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند» سوره احزاب، آیه ۶۷.
  18. «و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  19. «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پای بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شده‌ای که نه چاره‌ای می‌توانند اندیشید و نه راه به جایی دارند» سوره نساء، آیه ۹۷-۹۸.
  20. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۳۵ ـ ۴۳۶.
  21. «و ما در هیچ شهری، بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم» سوره سبأ، آیه ۳۴.
  22. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  23. «دریغا بر آن بندگان! هیچ فرستاده‌ای نزدشان نمی‌آمد مگر که او را ریشخند می‌کردند» سوره یس، آیه ۳۰.
  24. «که او اندیشید و سنجید و مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ دگر باره مرگ بر او باد! چگونه سنجید؟ سپس نگریست آنگاه روی در هم کشید و ترشرویی کرد سپس پشت کرد و گردنکشی ورزید و گفت: این جز جادویی که آموخته می‌شود نیست این جز گفتار آدمی نیست» سوره مدثر، آیه ۱۸-۲۵.
  25. «آنان را چه می‌شود که از این یادکرد رویگردانند؟ گویی گورخرانی رمنده‌اند که از شیری گریخته باشند» سوره مدثر، آیه ۴۹-۵۱.
  26. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
  27. «و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.
  28. «پس روی زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره آل عمران، آیه ۱۳۷.
  29. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۴۳۷ ـ ۴۴۰.