قبیله: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'صورت' به 'صورت')
 
(۵۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط
{{نبوت}}
| موضوع مرتبط =  
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل =  
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[قبیله در قرآن]] - [[قبیله در فقه سیاسی]] - [[قبیله در معارف دعا و زیارات]] - [[قبیله در معارف و سیره سجادی]] - [[قبیله در معارف و سیره نبوی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[قبیله در قرآن]] | [[قبیله در حدیث]] | [[قبیله در کلام اسلامی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[قبیله (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
==مقدمه==
*در [[نظام]] قبیلگی [[عشیره]] دارای [[جایگاه]] مهمی دارد. اگر [[عشیره]] همسازی و [[همراهی]] نداشته باشد، [[تبلیغ]] سخت و شکننده است. این تعبیر در [[حق]] [[پیامبران]] با معنای عاطفی‌تری بیان شده است، مثل [[اخوت]]: “اخاهم”، که در [[حق]] برخی [[پیامبران پیشین]] در [[حق]] [[قوم]] خود آنان یاد شده است. {{متن قرآن|وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا...}}<ref>«و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را (فرستادیم)»... سوره اعراف، آیه ۶۵.</ref>، {{متن قرآن|وَاذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ}}<ref>«و از برادر (قوم) عاد (هود) یاد کن آنگاه که قومش را در آن ریگزار بیم داد» سوره احقاف، آیه ۲۱.</ref> به همین [[دلیل]] مرتبه نخست [[تبلیغ پیامبر]] از [[خانواده]] گذشته از [[عشیره]] آغاز می‌گردد. از سوی دیگر در میان [[اعراب]] در جبهه‌گیری‌ها [[تعصب]] [[قبیله]] و [[عشیره]] جای خود را دارد، تا جایی که این تعلق [[مانع]] از [[پیروی]] [[حق]] بشود، یا رفتارهایی در جهت غیر منطقی از آنان بشود، چنان‌که [[قرآن]] پس از [[فرزندان]] و بستگان [[درجه]] اول و دوم از [[عشیره]] یاد می‌کند.
#{{متن قرآن|فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ * وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ * وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ}}<ref>«پس با خداوند خدایی دیگر (به پرستش) مخوان که از عذاب‌شدگان باشی * و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده! * و با مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند افتادگی کن * آنگاه اگر با تو نافرمانی کردند بگو من از آنچه انجام می‌دهید بیزارم» سوره شعراء، آیه ۲۱۳-۲۱۶.</ref>.
#{{متن قرآن|قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ}}<ref>«بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و دودمانتان و دارایی‌هایی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کساد آن بیم دارید و خانه‌هایی که می‌پسندید از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او نزد شما دوست‌داشتنی‌تر است پس چشم به راه باشید تا خداوند امر (عذاب) خود را (در میان) آورد و خداوند گروه نافرمانان را راهنمایی نمی‌کند» سوره توبه، آیه ۲۴.</ref>.
#{{متن قرآن|لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«گروهی را نمی‌یابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیده‌اند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بی‌گمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref>.
==نکات==
در [[آیات]] فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
# [[پیامبر]] [[مأمور]] [[انذار]] [[عشیره]] و [[نزدیکان]] خود، از [[شرک]]. {{متن قرآن|فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ * وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}؛
# [[عشیره]] [[پیامبر]] متشکل از دو گروه [[مؤمن]] و [[کافر]] و [[پیامبر]] موظف به [[تواضع]] در برابر [[عشیره]] [[مؤمن]] و [[تبرّی]] از [[عشیره]] [[کافر]] خویش: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ * وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ}}؛
#ترجیح [[محبت]] به [[عشیره]] و [[نزدیکان]]، بر [[محبت خدا]] امری [[انحرافی]] و مورد [[نکوهش]] [[خداوند]]: {{متن قرآن|قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ... أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ}}؛
#اجتناب از [[دوستی]] با [[عشیره]]، در صورت [[دشمنی]] آنان با [[خدا]] و [[رسول]] موجب برخورداری از [[بهشت]] و [[رضای الهی]]: {{متن قرآن|لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>[[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر، محمد جعفر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی، سید محمد علی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۲، ص ۲۳۹.</ref>.


به جماعتی از [[مردم]] که اصلی واحد و پدری واحد داشته باشند قبیله می‌‌گویند که از جمع چند [[عشیره]] شکل می‌‌گرفت. ارکان تشکیل دهندۀ این [[دولت]] عبارت بود از شیخ قبیله، کسانی که پیوند خونی و نسبی با افراد قبیله دارند، [[بندگان]] و [[موالیان]] و بردگان [[آزاد]] شده.
== مقدمه ==
اساسی‌ترین و محوری‌ترین مفهوم در [[جزیرة العرب]] [[جاهلی]]، مفهوم «قبیله» به عنوان بزرگ‌ترین واحد [[اجتماعی]] ـ [[سیاسی]] آن [[روزگار]] بود. به همین دلیل برای تبیین ساختار اجتماعی ـ سیاسی شبه جزیره در [[دوره جاهلی]] و نیز پس از [[اسلام]]، به ناچار می‌باید که از قبیله آغاز کرد. قبیله را می‌توان یک واحد و ساخت اجتماعی تلقی کرد که گروهی از مردمی که دارای [[حس]] مشترک قبیلگی ([[عصبیت]]) هستند آن را شکل داده‌اند. از همین رو آنان دارای تشابهاتی [[فرهنگی]]، زبانی و [[دینی]] هستند که آنان را از سایر واحدها و گروه‌ها متمایز می‌کند.
آنچه در شبه جزیره اصالت و محوریت داشت قبیله بود. محمد الجابری می‌گوید: [[عرب جاهلی]] هر نوع [[رفتار]] سیاسی، دینی و اجتماعی را بی‌آنکه با معیاری فراگیر ارزیابی کند به سنت‌های درونی هر قبیله ارجاع می‌داد<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام (قم، دانشگاه مفید، ۱۳۸۵ [در دست انتشار])، ص۴۷.</ref>. به [[اعتقاد]] او، ریشه این رفتار در محیط و شرایط جغرافیایی ویژه مناطق صحرایی و بیابانی و [[نظام]] قبیله‌ای است که از آن با عنوان گسست (انفصال) یاد می‌کند، یعنی اساس روابط در بیابان بر گسست [[استوار]] است. در مقابل پیوستگی (اتصال) که ویژگی [[جامعه]] شهرنشین و محیط دریایی است<ref>محمد عابد الجابری، بنیة العقل العربی، دراسة تحلیلة نقدیة لنظم المعرفة فی الثقافة العربیة (بیروت، مرکز دراسات الوحدة العربیة، ۱۹۸۶)، ص۲۳۹-۲۴۸.</ref>. بنابراین، این محیط و شرایط است که خود را به عنوان مهم‌ترین عامل [[زندگی]] در صحرا بر انسان‌های ساکن در آن تحت عنوان قبیله [[تحمیل]] می‌کند. از همین‌رو از مهم‌ترین نتایج پیوند اقلیم و قبیله، [[استقلال]] بیرونی و خودمختاری و خودگردانی درونی [[قبایل]] از حیث [[آداب]] و سنن اجتماعی ـ سیاسی است که در روابط درون‌قبیله‌ای یا روابط بین‌القبایلی پذیرفته شده بود<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۴.</ref>.
در شبه جزیره به جز چند منطقه دارای جمعیت نسبتاً زیاد همچون [[مکه]] و یثرب بیشتر مناطق آن خالی از سکنه بود، البته در شهرهایی همچون [[مکه]] و یثرب نیز ساختاری [[اداری]] و [[سیاسی]] وجود نداشت. در مکه نه [[مجلسی]] برای صدور [[احکام]] یکسان و نه [[حاکم]] مدنی یا نظامی وجود داشت. مورخان از هیچ مدیر واحدی که [[شهر]] را اداره کند و [[زندانی]] برای بازداشت افراد اخلال‌گر داشته باشد، یاد نکرده‌اند<ref>جواد علی، تاریخ مفصل عرب قبل از اسلام، ترجمه محمدحسین روحانی (بابل، کتاب سرای بابل، ۱۳۶۷)، ج۴، ص۴۸-۴۹.</ref>. در یثرب نیز شرایط به همین گونه بود. دو رکن «اُطم» یا محله - به عنوان ساختار فیزیکی و جغرافیایی و هندسی ـ و «ربعة» ـ که ناظر به [[استقلال]] قبیله در روابط اجتماعی و آداب و رسوم و [[سنن]] است ـ ساختار مستقل [[قبایل]] را نشان می‌دهد<ref>صالح احمد العلی، دولت رسول خدا {{صل}}، ترجمه هادی انصاری (قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۱)، ص۱۷-۴۰.</ref>. به طور کلی [[عرب جاهلی]] با هیچ یک از انواع کنونی یا مشهور [[حکومت]] آشنا نبود، نه [[نظام]] [[قضایی]] روشنی داشت، نه نیروی انتظامی برای [[امنیت]]، نه قدرت اجرایی متمرکز و نه [[نظام اقتصادی]] و پولی تعریف شده است<ref>همان، ص۵۸، به نقل از: حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ص۵۱-۵۲.</ref>.
بنابراین سرزمین بزرگ [[شبه جزیره عربستان]] در دوره [[جاهلیت]]، هیچ‌گاه [[شاهد]] ساختار قدرت و دولتی متمرکز نبوده است. [[دلایل]] این ساختار به طور خلاصه عبارت‌اند از: ۱. مانع جغرافیایی: دوری مناطق قابل سکونت و کمبود راه‌های ارتباطی و وجود بیابان‌های خشک و بی‌آب و علف؛ ۲. مانع [[عقیدتی]]: فقدان نگرش فراقبیله‌ای و وجود [[مذاهب]] متعدد و مشرکانه و نظام فکری آنکه باعث [[تفرق]] می‌شد؛ ۳. پیوندهای نسبی: انشعاب قبیله با افزایش جمعیت به دلیل تزاید منتقدان؛ ۴. [[عصبیّت]] قبیلگی؛ ۵. فقدان [[دشمن]] و [[تهدید]] خارجی به علت موقعیت اقلیمی و جغرافیایی شبه جزیره و در نتیجه عدم احساس نیاز به [[دولت]] برای دفع تهدید خارجی<ref>ابراهیم برزگر، تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران (تهران، سمت، ۱۳۸۳)، ص۸۳-۸۵.</ref>.
برخی این [[احساس]] که واحد [[سیاسی]] قبیله می‌تواند نیازهای مختلف خود را با اتکای به قبیله و حداکثر هم‌پیمانی با قبیله‌ای دیگر برطرف سازد، از مهم‌ترین [[دلایل]] عدم شکل‌گیری ساخت [[دولت واحد]] و متمرکز در شبه جزیره می‌دانند<ref>رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت (قم: ۱۳۶۳)، ص۱۷.</ref>.<ref>[[محسن ابوالفتحی|ابوالفتحی، محسن]]، [[توزیع قدرت در دولت نبوی (مقاله)|مقاله «توزیع قدرت در دولت نبوی»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص ۲۹۶.</ref>
== معناشناسی ==
در اصطلاح به جماعتی از [[مردم]] که اصلی واحد و پدری واحد داشته باشند قبیله می‌‌گویند. قبیله نزد [[مردم]] [[عرب]] مانند دولتی کوچک به شمار می‌‌رفت که تمام ملزومات یک [[دولت]] به غیر از [[زمین]] ثابت را دارا بود<ref>ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۱. </ref>.
طریقۀ شکل‌گیری قبیله به این صورت است، از مجموع چند [[خانواده]]، یک طایفه و از جمع چند طایفه یک [[عشیره]] و از جمع چند [[عشیره]]، یک قبیله، ایجاد می‌‌شد<ref>فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[نظام قبیلگی در عصر بعثت (مقاله)|نظام قبیلگی در عصر بعثت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۵۹-۳۶۰.</ref>
== تقسیم‌بندی [[جامعه]] [[عرب]] در زمان [[جاهلی]] ==
اهل صحرا، قبیله را [[اجتماعی]] بزرگ می‌‌دانند به طوری که قائلند [[اجتماعی]] بزرگ‌تر از قبیله در صحرا وجود ندارد. قبیله دارای فروع و شاخه‌هایی است که این شاخه‌ها از لحاظ وسعت و رتبه در مرحلۀ پایین‌تر از قبیله قرار دارند، البته نسب‌شناسان معتقدند در زمان [[عرب جاهلی]] اجتماعاتی وجود داشت که به لحاظ مراتب از درجۀ بالاتری نسبت به قبیله برخوردار بود مثل [[شعب]]، جذم و جمهور<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۱. </ref>.
در تقسیم‌بندی جامعۀ کهن [[عرب]]، بسیاری از [[عالمان]] نسب‌شناس معتقدند [[جامعه]] [[عرب]]، در شش طبقه تقسیم‌بندی می‌‌شود:
# [[شعب]]: طبقۀ اول و بزرگتر از طبقات شش‌گانۀ [[جامعه]] است؛ زیرا که در [[شعب]] (یعنی [[ملت]]) تمام گروه‌ها گرد هم آمده‌اند.
# قبیله: این کلمه از این لحاظ اصطلاح شده است که [[خانواده‌ها]] را در کنار هم جای داده و آنان را نگه می‌‌دارد.
# عماره: جمع آن عمارات و عمائر است؛ زیرا به آبادی و ساخت و ساز می‌پردازد.
# بطن: جمع آن بطون است که عمق و اساس [[جامعه]] را نشان می‌دهد.
# فخذ: جمع آن افخاذ است که آخرین طبقۀ [[اجتماعی]] است.
# [[فصیله]]: جمع آن فصائل است و گروه‌هایی کوچک را شامل می‌شود مانند اقوام و [[خویشان]] هم‌نسب<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۵۰۱. </ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[نظام قبیلگی در عصر بعثت (مقاله)|نظام قبیلگی در عصر بعثت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۵۹-۳۶۰؛ [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۳۶۱.</ref>
== [[مدیریت]] قبیله ==
[[مدیریت]] هر قبیله، توسط شیخ قبیله انجام می‌‌گیرد که این شیخ را با القابی همچون [[رئیس]]، [[امیر]] و سیّد نیز می‌‌شناسند. شیخ قبیله به صفاتی همچون [[شجاعت]]، [[صداقت]] و [[عدالت]] متصف است. همچنین [[حکمت]] و [[ثروت]]، اضافه بر اصالت قبیلگی‌اش‌، لازمۀ [[ریاست]] محسوب می‌‌شود. از جمله وظایفی که شیخ قبیله موظف به انجام آن است بی طرفی در دادرسی و برخورد یکسان با افراد قبیله است<ref>عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۱۵۱؛ رشید، الجمیلی، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، ص۴۹.</ref>.
شیخ قبیله در برابر امور [[قضایی]]، [[جنگی]] و سایر اموری که به حیات اجتماعی قبیله بستگی دارد، با شورای قبیله، متشکل از سران عشیره‌ها، [[مشورت]] می‌‌کند<ref>فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵. </ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[نظام قبیلگی در عصر بعثت (مقاله)|نظام قبیلگی در عصر بعثت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۵۹-۳۶۰؛ [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۳۶۱.</ref>
== اعضای قبیله در [[عصر جاهلی]] ==
اعضای قبیله در [[عصر جاهلی]] به سه بخش تقسیم می‌‌شد:
# اعضای اصلی که پیوند خونی و نسبی میان آنها وجود داشت و ستون و بنیان قبیله را تشکیل می‌‌داد؛
# [[بندگان]] که برده‌های حمل شده از سرزمین‌های [[بیگانه]]، به ویژه [[حبشه]] بودند؛
# [[موالیان]] یا بردگان [[آزاد]] شده که خُلعاء را نیز در بر می‌گرفت. خلعاء، کسانی بودند که به علت [[جرم]] و جنایت از سایر [[قبایل]] رانده شده بودند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[نظام قبیلگی در عصر بعثت (مقاله)|نظام قبیلگی در عصر بعثت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۶۲.</ref>.
== عوامل [[وحدت]] در [[نظام]] قبیلگی ==
ایجاد [[وحدت]] و همچنین وسعت [[قبایل]] منوط به اوامری است که با حصول این [[اوامر]] [[قبایل]] با هم [[متحد]] شده و [[وحدت]] در میان [[قبایل]] شکل می‌‌گیرد از جملۀ این [[اوامر]]:
# زمانی که مردی با زنی از قبیله دیگر [[ازدواج]] کند.
# زمانی که مردی[نسب خود را از قبیله‌ای به قبیله دیگر، انتقال دهد.
# هنگامی که عبدی از [[عرب]] یا شخصی [[غیر عرب]]، با [[ازدواج]] با زنی از یکی از [[قبایل]]، پس از مدّتی به آن قبیله منسوب شود<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[نظام قبیلگی در عصر بعثت (مقاله)|نظام قبیلگی در عصر بعثت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۶۱-۳۶۲.</ref>.
== ویژگی‌های افراد قبیله ==
# [[مشورت]] بین اعضای قبیله و شیخ قبیله؛
# ایجاد [[وحدت]] و تعامل بین [[قبایل]]؛
# [[مقاوم]] شدن در برابر [[سختی‌ها]] به سبب [[زندگی]] سخت، در محیط صحرانشینی؛
# حمایت افراد قبیله از یکدیگر در برابر حوادث تلخ و خطرناک<ref>فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[نظام قبیلگی در عصر بعثت (مقاله)|نظام قبیلگی در عصر بعثت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۳۶۱-۳۶۲.</ref>
== ساخت [[قدرت]] در قبیله ==
[[نظام قبیله]] در [[عصر جاهلی]]، براساس تقسیمات پذیرفته شده عرفی و مورد نظر و [[رضایت]] افراد قبیله شکل می‌گرفت<ref>غلامرضا ظریفیان شفیعی، دین و دولت در اسلام (تهران، میراث ملل، ۱۳۷۶)، ص۹۲.</ref>. بر این اساس هر قبیله از دو رکن تشکیل شده بود: اعضای اصلی قبیله و وابستگان. اعضای اصلی قبیله شامل شیخ یا [[رئیس]] قبیله، اشراف قبیله و اعضای عادی قبیله و وابستگان هم شامل پناهندگان یا [[موالی]] و بردگان<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۶-۴۱.</ref>.
[[امیر]] یا [[سید]] یا شیخ قبیله در رأس هرم قدرت در قبیله قرار می‌گرفت. معیار برای [[انتخاب]] فردی به [[ریاست]] قبیله، نه [[وراثت]]، بلکه دارا بودن ویژگی‌هایی همچون [[شرافت]]، [[تعصب]]، [[ثروت]]، نفوذ، تجربه، [[بردباری]]، [[دانش]]، قدرت بیان و [[دلاوری]] بود<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۷.</ref>. به دلیل انتخاب رئیس با [[بیعت]] افراد صاحب رأی یا [[اهل حل و عقد]]، او کمتر می‌توانست راه [[استبداد]] در پیش گیرد<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸.</ref>، اما در عین حال [[اطاعت]] از رئیس و تصمیماتش از جمله محوری‌ترین امور قبیله به شمار می‌رفت.
[[مسئولیت]] رئیس قبیله عبارت بود از: تصمیم‌گیری در امور کلی مربوط به قبیله مانند استقبال از سفرای [[قبایل]]، تصمیم در مورد [[جنگ]] و [[صلح]]، بستن [[پیمان]] با قبایل دیگر، [[اطعام]] ضعفا و سرپرستی یتیمان قبیله<ref>غلامرضا ظریفیان شفیعی، دین و دولت در اسلام، ص۹۴.</ref>. او از امتیازاتی همچون یک‌چهارم [[غنایم]]، [[گزینش]] غنایم پیش از تقسیم، فرماندهی سپاه، غنایم پیش از شروع جنگ و غنایم غیرقابل تقسیم بهره می‌برد<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۷-۳۸.</ref>. قدرت در قبیله محدود به رئیس آن نبود، بلکه اشراف قبیله به عنوان [[مشاوران]] [[رئیس]] نیز اختیارات و امتیازات زیادی داشتند، از جمله بخشی از یک‌چهارم [[غنایم جنگی]] که در [[اختیار]] رئیس بود، به آنان تعلق داشت و مهم‌تر از همه، [[حق]] [[استیمان]] و اعطای [[پناهندگی]] داشتند. اشراف واسط بین رئیس و اعضای عادی قبیله بودند. به هنگام [[جنگ]] و [[بیعت]]، به [[بسیج]] اعضا می‌پرداختند و در مواقع [[لزوم]]، داور [[اختلافات]] بین اعضا و نیز اعضا و رئیس قبیله بودند<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸، به نقل از: ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۴۵.</ref>. طبقه اشراف در [[قبایل]] به مثابه فعالان [[سیاسی]] بودند که کارکردهایی شبیه [[جامعه مدنی]] در اصطلاح امروز داشتند<ref>داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸-۳۹.</ref>.<ref>[[محسن ابوالفتحی|ابوالفتحی، محسن]]، [[توزیع قدرت در دولت نبوی (مقاله)|مقاله «توزیع قدرت در دولت نبوی»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص ۲۹۸.</ref>
==[[قبایل عرب]]==
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[خانواده]]
* [[خاندان]]
* [[طایفه]]
* [[عشیره]]
* [[شعب]]
* [[قوم]]
* [[نظام قبیلگی در عصر بعثت]]
* [[قبایل عرب]]
{{پایان مدخل‌ وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
# [[پرونده:55210091.jpg|22px]] [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم''']]
{{منابع}}
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[نظام قبیلگی در عصر بعثت (مقاله)|نظام قبیلگی در عصر بعثت]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲''']]
# [[پرونده:1100627.jpg|22px]] [[محسن ابوالفتحی|ابوالفتحی، محسن]]، [[توزیع قدرت در دولت نبوی (مقاله)|مقاله «توزیع قدرت در دولت نبوی»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|'''سیره سیاسی پیامبر اعظم''']]
# [[پرونده:1100701.jpg|22px]] [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه فقه سیاسی ج۲''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس2}}


[[رده:قبیله]]
[[رده:قبیله‌ها]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۱۰

به جماعتی از مردم که اصلی واحد و پدری واحد داشته باشند قبیله می‌‌گویند که از جمع چند عشیره شکل می‌‌گرفت. ارکان تشکیل دهندۀ این دولت عبارت بود از شیخ قبیله، کسانی که پیوند خونی و نسبی با افراد قبیله دارند، بندگان و موالیان و بردگان آزاد شده.

مقدمه

اساسی‌ترین و محوری‌ترین مفهوم در جزیرة العرب جاهلی، مفهوم «قبیله» به عنوان بزرگ‌ترین واحد اجتماعی ـ سیاسی آن روزگار بود. به همین دلیل برای تبیین ساختار اجتماعی ـ سیاسی شبه جزیره در دوره جاهلی و نیز پس از اسلام، به ناچار می‌باید که از قبیله آغاز کرد. قبیله را می‌توان یک واحد و ساخت اجتماعی تلقی کرد که گروهی از مردمی که دارای حس مشترک قبیلگی (عصبیت) هستند آن را شکل داده‌اند. از همین رو آنان دارای تشابهاتی فرهنگی، زبانی و دینی هستند که آنان را از سایر واحدها و گروه‌ها متمایز می‌کند.

آنچه در شبه جزیره اصالت و محوریت داشت قبیله بود. محمد الجابری می‌گوید: عرب جاهلی هر نوع رفتار سیاسی، دینی و اجتماعی را بی‌آنکه با معیاری فراگیر ارزیابی کند به سنت‌های درونی هر قبیله ارجاع می‌داد[۱]. به اعتقاد او، ریشه این رفتار در محیط و شرایط جغرافیایی ویژه مناطق صحرایی و بیابانی و نظام قبیله‌ای است که از آن با عنوان گسست (انفصال) یاد می‌کند، یعنی اساس روابط در بیابان بر گسست استوار است. در مقابل پیوستگی (اتصال) که ویژگی جامعه شهرنشین و محیط دریایی است[۲]. بنابراین، این محیط و شرایط است که خود را به عنوان مهم‌ترین عامل زندگی در صحرا بر انسان‌های ساکن در آن تحت عنوان قبیله تحمیل می‌کند. از همین‌رو از مهم‌ترین نتایج پیوند اقلیم و قبیله، استقلال بیرونی و خودمختاری و خودگردانی درونی قبایل از حیث آداب و سنن اجتماعی ـ سیاسی است که در روابط درون‌قبیله‌ای یا روابط بین‌القبایلی پذیرفته شده بود[۳].

در شبه جزیره به جز چند منطقه دارای جمعیت نسبتاً زیاد همچون مکه و یثرب بیشتر مناطق آن خالی از سکنه بود، البته در شهرهایی همچون مکه و یثرب نیز ساختاری اداری و سیاسی وجود نداشت. در مکه نه مجلسی برای صدور احکام یکسان و نه حاکم مدنی یا نظامی وجود داشت. مورخان از هیچ مدیر واحدی که شهر را اداره کند و زندانی برای بازداشت افراد اخلال‌گر داشته باشد، یاد نکرده‌اند[۴]. در یثرب نیز شرایط به همین گونه بود. دو رکن «اُطم» یا محله - به عنوان ساختار فیزیکی و جغرافیایی و هندسی ـ و «ربعة» ـ که ناظر به استقلال قبیله در روابط اجتماعی و آداب و رسوم و سنن است ـ ساختار مستقل قبایل را نشان می‌دهد[۵]. به طور کلی عرب جاهلی با هیچ یک از انواع کنونی یا مشهور حکومت آشنا نبود، نه نظام قضایی روشنی داشت، نه نیروی انتظامی برای امنیت، نه قدرت اجرایی متمرکز و نه نظام اقتصادی و پولی تعریف شده است[۶].

بنابراین سرزمین بزرگ شبه جزیره عربستان در دوره جاهلیت، هیچ‌گاه شاهد ساختار قدرت و دولتی متمرکز نبوده است. دلایل این ساختار به طور خلاصه عبارت‌اند از: ۱. مانع جغرافیایی: دوری مناطق قابل سکونت و کمبود راه‌های ارتباطی و وجود بیابان‌های خشک و بی‌آب و علف؛ ۲. مانع عقیدتی: فقدان نگرش فراقبیله‌ای و وجود مذاهب متعدد و مشرکانه و نظام فکری آنکه باعث تفرق می‌شد؛ ۳. پیوندهای نسبی: انشعاب قبیله با افزایش جمعیت به دلیل تزاید منتقدان؛ ۴. عصبیّت قبیلگی؛ ۵. فقدان دشمن و تهدید خارجی به علت موقعیت اقلیمی و جغرافیایی شبه جزیره و در نتیجه عدم احساس نیاز به دولت برای دفع تهدید خارجی[۷].

برخی این احساس که واحد سیاسی قبیله می‌تواند نیازهای مختلف خود را با اتکای به قبیله و حداکثر هم‌پیمانی با قبیله‌ای دیگر برطرف سازد، از مهم‌ترین دلایل عدم شکل‌گیری ساخت دولت واحد و متمرکز در شبه جزیره می‌دانند[۸].[۹]

معناشناسی

در اصطلاح به جماعتی از مردم که اصلی واحد و پدری واحد داشته باشند قبیله می‌‌گویند. قبیله نزد مردم عرب مانند دولتی کوچک به شمار می‌‌رفت که تمام ملزومات یک دولت به غیر از زمین ثابت را دارا بود[۱۰].

طریقۀ شکل‌گیری قبیله به این صورت است، از مجموع چند خانواده، یک طایفه و از جمع چند طایفه یک عشیره و از جمع چند عشیره، یک قبیله، ایجاد می‌‌شد[۱۱].[۱۲]

تقسیم‌بندی جامعه عرب در زمان جاهلی

اهل صحرا، قبیله را اجتماعی بزرگ می‌‌دانند به طوری که قائلند اجتماعی بزرگ‌تر از قبیله در صحرا وجود ندارد. قبیله دارای فروع و شاخه‌هایی است که این شاخه‌ها از لحاظ وسعت و رتبه در مرحلۀ پایین‌تر از قبیله قرار دارند، البته نسب‌شناسان معتقدند در زمان عرب جاهلی اجتماعاتی وجود داشت که به لحاظ مراتب از درجۀ بالاتری نسبت به قبیله برخوردار بود مثل شعب، جذم و جمهور[۱۳].

در تقسیم‌بندی جامعۀ کهن عرب، بسیاری از عالمان نسب‌شناس معتقدند جامعه عرب، در شش طبقه تقسیم‌بندی می‌‌شود:

  1. شعب: طبقۀ اول و بزرگتر از طبقات شش‌گانۀ جامعه است؛ زیرا که در شعب (یعنی ملت) تمام گروه‌ها گرد هم آمده‌اند.
  2. قبیله: این کلمه از این لحاظ اصطلاح شده است که خانواده‌ها را در کنار هم جای داده و آنان را نگه می‌‌دارد.
  3. عماره: جمع آن عمارات و عمائر است؛ زیرا به آبادی و ساخت و ساز می‌پردازد.
  4. بطن: جمع آن بطون است که عمق و اساس جامعه را نشان می‌دهد.
  5. فخذ: جمع آن افخاذ است که آخرین طبقۀ اجتماعی است.
  6. فصیله: جمع آن فصائل است و گروه‌هایی کوچک را شامل می‌شود مانند اقوام و خویشان هم‌نسب[۱۴].[۱۵]

مدیریت قبیله

مدیریت هر قبیله، توسط شیخ قبیله انجام می‌‌گیرد که این شیخ را با القابی همچون رئیس، امیر و سیّد نیز می‌‌شناسند. شیخ قبیله به صفاتی همچون شجاعت، صداقت و عدالت متصف است. همچنین حکمت و ثروت، اضافه بر اصالت قبیلگی‌اش‌، لازمۀ ریاست محسوب می‌‌شود. از جمله وظایفی که شیخ قبیله موظف به انجام آن است بی طرفی در دادرسی و برخورد یکسان با افراد قبیله است[۱۶].

شیخ قبیله در برابر امور قضایی، جنگی و سایر اموری که به حیات اجتماعی قبیله بستگی دارد، با شورای قبیله، متشکل از سران عشیره‌ها، مشورت می‌‌کند[۱۷].[۱۸]

اعضای قبیله در عصر جاهلی

اعضای قبیله در عصر جاهلی به سه بخش تقسیم می‌‌شد:

  1. اعضای اصلی که پیوند خونی و نسبی میان آنها وجود داشت و ستون و بنیان قبیله را تشکیل می‌‌داد؛
  2. بندگان که برده‌های حمل شده از سرزمین‌های بیگانه، به ویژه حبشه بودند؛
  3. موالیان یا بردگان آزاد شده که خُلعاء را نیز در بر می‌گرفت. خلعاء، کسانی بودند که به علت جرم و جنایت از سایر قبایل رانده شده بودند[۱۹].

عوامل وحدت در نظام قبیلگی

ایجاد وحدت و همچنین وسعت قبایل منوط به اوامری است که با حصول این اوامر قبایل با هم متحد شده و وحدت در میان قبایل شکل می‌‌گیرد از جملۀ این اوامر:

  1. زمانی که مردی با زنی از قبیله دیگر ازدواج کند.
  2. زمانی که مردی[نسب خود را از قبیله‌ای به قبیله دیگر، انتقال دهد.
  3. هنگامی که عبدی از عرب یا شخصی غیر عرب، با ازدواج با زنی از یکی از قبایل، پس از مدّتی به آن قبیله منسوب شود[۲۰].

ویژگی‌های افراد قبیله

  1. مشورت بین اعضای قبیله و شیخ قبیله؛
  2. ایجاد وحدت و تعامل بین قبایل؛
  3. مقاوم شدن در برابر سختی‌ها به سبب زندگی سخت، در محیط صحرانشینی؛
  4. حمایت افراد قبیله از یکدیگر در برابر حوادث تلخ و خطرناک[۲۱].[۲۲]

ساخت قدرت در قبیله

نظام قبیله در عصر جاهلی، براساس تقسیمات پذیرفته شده عرفی و مورد نظر و رضایت افراد قبیله شکل می‌گرفت[۲۳]. بر این اساس هر قبیله از دو رکن تشکیل شده بود: اعضای اصلی قبیله و وابستگان. اعضای اصلی قبیله شامل شیخ یا رئیس قبیله، اشراف قبیله و اعضای عادی قبیله و وابستگان هم شامل پناهندگان یا موالی و بردگان[۲۴].

امیر یا سید یا شیخ قبیله در رأس هرم قدرت در قبیله قرار می‌گرفت. معیار برای انتخاب فردی به ریاست قبیله، نه وراثت، بلکه دارا بودن ویژگی‌هایی همچون شرافت، تعصب، ثروت، نفوذ، تجربه، بردباری، دانش، قدرت بیان و دلاوری بود[۲۵]. به دلیل انتخاب رئیس با بیعت افراد صاحب رأی یا اهل حل و عقد، او کمتر می‌توانست راه استبداد در پیش گیرد[۲۶]، اما در عین حال اطاعت از رئیس و تصمیماتش از جمله محوری‌ترین امور قبیله به شمار می‌رفت.

مسئولیت رئیس قبیله عبارت بود از: تصمیم‌گیری در امور کلی مربوط به قبیله مانند استقبال از سفرای قبایل، تصمیم در مورد جنگ و صلح، بستن پیمان با قبایل دیگر، اطعام ضعفا و سرپرستی یتیمان قبیله[۲۷]. او از امتیازاتی همچون یک‌چهارم غنایم، گزینش غنایم پیش از تقسیم، فرماندهی سپاه، غنایم پیش از شروع جنگ و غنایم غیرقابل تقسیم بهره می‌برد[۲۸]. قدرت در قبیله محدود به رئیس آن نبود، بلکه اشراف قبیله به عنوان مشاوران رئیس نیز اختیارات و امتیازات زیادی داشتند، از جمله بخشی از یک‌چهارم غنایم جنگی که در اختیار رئیس بود، به آنان تعلق داشت و مهم‌تر از همه، حق استیمان و اعطای پناهندگی داشتند. اشراف واسط بین رئیس و اعضای عادی قبیله بودند. به هنگام جنگ و بیعت، به بسیج اعضا می‌پرداختند و در مواقع لزوم، داور اختلافات بین اعضا و نیز اعضا و رئیس قبیله بودند[۲۹]. طبقه اشراف در قبایل به مثابه فعالان سیاسی بودند که کارکردهایی شبیه جامعه مدنی در اصطلاح امروز داشتند[۳۰].[۳۱]

قبایل عرب

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام (قم، دانشگاه مفید، ۱۳۸۵ [در دست انتشار])، ص۴۷.
  2. محمد عابد الجابری، بنیة العقل العربی، دراسة تحلیلة نقدیة لنظم المعرفة فی الثقافة العربیة (بیروت، مرکز دراسات الوحدة العربیة، ۱۹۸۶)، ص۲۳۹-۲۴۸.
  3. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۴.
  4. جواد علی، تاریخ مفصل عرب قبل از اسلام، ترجمه محمدحسین روحانی (بابل، کتاب سرای بابل، ۱۳۶۷)، ج۴، ص۴۸-۴۹.
  5. صالح احمد العلی، دولت رسول خدا (ص)، ترجمه هادی انصاری (قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۱)، ص۱۷-۴۰.
  6. همان، ص۵۸، به نقل از: حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ص۵۱-۵۲.
  7. ابراهیم برزگر، تاریخ تحول دولت در اسلام و ایران (تهران، سمت، ۱۳۸۳)، ص۸۳-۸۵.
  8. رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت (قم: ۱۳۶۳)، ص۱۷.
  9. ابوالفتحی، محسن، مقاله «توزیع قدرت در دولت نبوی»، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۲۹۶.
  10. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۱.
  11. فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵.
  12. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۵۹-۳۶۰.
  13. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۱.
  14. ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۵۰۱.
  15. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۵۹-۳۶۰؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۶۱.
  16. عمر فروخ، تاریخ الجاهلیه، ص۱۵۱؛ رشید، الجمیلی، تاریخ العرب فی الجاهلیه و عصر الدعوة الاسلامیه، ص۴۹.
  17. فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵.
  18. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۵۹-۳۶۰؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۳۶۱.
  19. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۶۲.
  20. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۶۱-۳۶۲.
  21. فیلیپ حتی، تاریخ عرب، ص۱۵.
  22. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، نظام قبیلگی در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۳۶۱-۳۶۲.
  23. غلامرضا ظریفیان شفیعی، دین و دولت در اسلام (تهران، میراث ملل، ۱۳۷۶)، ص۹۲.
  24. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۶-۴۱.
  25. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۷.
  26. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸.
  27. غلامرضا ظریفیان شفیعی، دین و دولت در اسلام، ص۹۴.
  28. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۷-۳۸.
  29. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸، به نقل از: ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه مستوفی هروی، ص۴۵.
  30. داود فیرحی، تاریخ تحول دولت در اسلام، ص۳۸-۳۹.
  31. ابوالفتحی، محسن، مقاله «توزیع قدرت در دولت نبوی»، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۲۹۸.