حسان بن ثابت در تراجم و رجال: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">\n: +))
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = حسان بن ثابت
| عنوان مدخل  = حسان بن ثابت
| مداخل مرتبط = [[حسان بن ثابت در قرآن]] - [[حسان بن ثابت در تاریخ اسلامی]] - [[حسان بن ثابت در تراجم و رجال]]
| پرسش مرتبط  =
}}
== مقدمه ==
حسان بن ثابت از [[اصحاب]] و [[انصار]] [[رسول خدا]] {{صل}} و [[اهل مدینه]] و از اساتید [[شعر]] و [[ادب]] بلکه در عصر آن روزگار [[شاعری]] بی‌نظیر بود. حسان ۱۲۰ سال [[عمر]] کرد و در سال ۵۰ یا ۵۴ یا ۶۰ [[هجری]] از [[دنیا]] رفت. وی شصت سال در [[جاهلیت]] زیست و شصت سال هم در [[اسلام]] سپری کرد. [[عجب]] این جاست که پدرش ثابت و جدش [[منذر]] و جد بزرگش [[حرام]] هر کدام ۱۲۰ سال [[عمر]] کردند که در [[عرب]] سابقه ندارد که یک [[خانواده]] چهار پشت آن، این اندازه [[عمر]] کرده باشند<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۷ و سفینه البحار، ج۱، ص۲۷۷ (حسن).</ref>.


{{امامت}}
عجیب‌تر اینکه فرزندش [[عبدالرحمن بن حسان]] در سن ۱۲۰ سالگی در حال [[سلامتی]] بود که شخصی به او گفت: [[پدر]] و سه نفر از اجدادت هر یک ۱۲۰ سال [[عمر]] کردند و تو ۱۴۰ سال، او با شنیدن این سخن، خنده‌ای کرد و به پشت خوابید و [[جان]] به [[جان]] آفرین [[تسلیم]] کرد<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۳۶-۴۳۷.</ref>
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[حسان بن ثابت]]''' است. "'''[[حسان بن ثابت]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[حسان بن ثابت در قرآن]] - [[حسان بن ثابت در تاریخ اسلامی]] - [[حسان بن ثابت در تراجم و رجال]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== حسان شاعر [[پیامبر]] {{صل}} ==
*حسان بن ثابت از [[اصحاب]] و [[انصار]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[اهل]] [[مدینه]] و از اساتید [[شعر]] و [[ادب]] بلکه در عصر آن روزگار [[شاعری]] بی‌نظیر بود. حسان ۱۲۰ سال [[عمر]] کرد و در سال ۵۰ یا ۵۴ یا ۶۰ [[هجری]] از [[دنیا]] رفت. وی شصت سال در [[جاهلیت]] زیست و شصت سال هم در [[اسلام]] سپری کرد. [[عجب]] این جاست که پدرش ثابت و جدش [[منذر]] و جد بزرگش [[حرام]] هر کدام ۱۲۰ سال [[عمر]] کردند که در [[عرب]] سابقه ندارد که یک [[خانواده]] چهار پشت آن، این اندازه [[عمر]] کرده باشند<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۷ و سفینه البحار، ج۱، ص۲۷۷ (حسن).</ref>.
حسان از نظر [[روحی]] مردی [[ترسو]] و جبون بود لذا در هیچ یک از غزوه‌های [[رسول خدا]] {{صل}} شرکت نکرد و با این که [[مسلمان]] بود از معرکه‌های [[جنگی]] گریزان بود. عمه [[رسول خدا]] {{صل}} ([[صفیه دختر عبدالمطلب]]) [[نقل]] می‌کند: در [[جنگ احزاب]]، [[حسان بن ثابت]] در قلعه‌ای که ما [[زنان]] در آن مخفی شده بودیم، مخفی شده بود و حاضر نبود از قلعه بیرون رود تا [[جنگ]] خاتمه یافت<ref>سفينة البحار، ج۱، ص۲۷۸ (حسن).</ref>.
*عجیب‌تر اینکه فرزندش [[عبدالرحمن بن حسان]] در سن ۱۲۰ سالگی در حال [[سلامتی]] بود که شخصی به او گفت: [[پدر]] و سه نفر از اجدادت هر یک ۱۲۰ سال [[عمر]] کردند و تو ۱۴۰ سال، او با شنیدن این سخن، خنده‌ای کرد و به پشت خوابید و [[جان]] به [[جان]] آفرین [[تسلیم]] کرد<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۳۶-۴۳۷.</ref>


==حسان شاعر [[پیامبر]]{{صل}}==
اما حسان می‌کوشید تا [[دشمنان اسلام]] و آنان که [[پیامبر خدا]] {{صل}} را هجو می‌کردند و یا [[مسلمانان]] را مسخره می‌نمودند با زبان برنده و اشعار کوبنده‌اش [[درهم]] بکوبد و آنان را به زانو درآورد، برای نمونه یکی از اشعار حسان در هجو [[ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب]] [[پسر عموی پیامبر]] که پیش از [[مسلمان]] شدنش شعری در [[مذمت]] [[پیامبر]] {{صل}} گفته بود بسیار ماهرانه در اشعارش وی را هجو کرد، که دو [[بیت]] آن را می‌آوریم: همانا [[فرزندان]] دختر مخزوم و پدرت [[عبدالمطلب]] در میان [[بنی هاشم]] بلند مرتبه‌اند آنها که [[فرزندان]] [[زهره]] را به وجود آورده‌اند، همه بزرگوارند ولی اجداد [[مادری]] تو بزرگی نیافتند<ref>{{عربی|و إن سنام المجد في آل هاشم بنو بنت مخزوم و والدك العبد و من ولدت أبنا زهرة منهم کرام و لم يعرب عجائزك المجد}}؛ اسد الغابه، ج۲، ص۵.</ref>.
*حسان از نظر [[روحی]] مردی [[ترسو]] و جبون بود لذا در هیچ یک از غزوه‌های [[رسول خدا]]{{صل}} شرکت نکرد و با این که [[مسلمان]] بود از معرکه‌های [[جنگی]] گریزان بود. عمه [[رسول خدا]]{{صل}} ([[صفیه دختر عبدالمطلب]]) [[نقل]] می‌کند: در [[جنگ احزاب]]، [[حسان بن ثابت]] در قلعه‌ای که ما [[زنان]] در آن مخفی شده بودیم، مخفی شده بود و حاضر نبود از قلعه بیرون رود تا [[جنگ]] خاتمه یافت<ref>سفينة البحار، ج۱، ص۲۷۸ (حسن).</ref>.
*اما حسان می‌کوشید تا [[دشمنان اسلام]] و آنان که [[پیامبر خدا]]{{صل}} را هجو می‌کردند و یا [[مسلمانان]] را مسخره می‌نمودند با زبان برنده و اشعار کوبنده‌اش [[درهم]] بکوبد و آنان را به زانو درآورد، برای نمونه یکی از اشعار حسان در هجو [[ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب]] [[پسر عموی پیامبر]] که پیش از [[مسلمان]] شدنش شعری در [[مذمت]] [[پیامبر]]{{صل}} گفته بود بسیار ماهرانه در اشعارش وی را هجو کرد، که دو [[بیت]] آن را می‌آوریم: همانا [[فرزندان]] دختر مخزوم و پدرت [[عبدالمطلب]] در میان [[بنی هاشم]] بلند مرتبه‌اند آنها که [[فرزندان]] [[زهره]] را به وجود آورده‌اند، همه بزرگوارند ولی اجداد [[مادری]] تو بزرگی نیافتند<ref>{{عربی|و إن سنام المجد في آل هاشم بنو بنت مخزوم و والدك العبد و من ولدت أبنا زهرة منهم کرام و لم يعرب عجائزك المجد}}؛ اسد الغابه، ج۲، ص۵.</ref>.
*در مهارت شعری حسان همین بس که در این اشعار [[عبدالمطلب]] و [[فرزندان]] دختر [[مخزوم]] که [[عبدالله]] [[پدر]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[ابوطالب]] [[پدر]] [[علی]]{{ع}} و [[زبیر]] هستند به بزرگی یاد کرده و از [[فرزندان]] [[زهره]] که [[حمزه]] [[سیدالشهدا]] و [[صفیه]] عمه [[رسول]] خداست نیز [[تجلیل]] می‌کند اما [[ابوسفیان بن حارث]] را که از [[ناحیه]] مادرش است، [[سرزنش]] و کوچک می‌نماید.
*حسان و اشعاری در [[ولایت امام علی]] و [[اهل بیت]]{{ع}} وی در زمان [[رسول خدا]]{{صل}} همواره می‌کوشید با اشعارش که در [[فضایل]] و [[مناقب]] و [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} ما و دیگر [[خاندان رسالت]] می‌سرود، خود را به [[رسول خدا]]{{صل}} نزدیک نماید در این جا به چند نمونه از اشعار وی در [[فضایل]] [[اميرالمؤمنين]]{{ع}} و [[خاندان پیامبر]]{{ع}} اشاره می‌کنیم:
#قصیده‌ای در [[مدح]] [[حضرت علی]]{{ع}} که انگشترش را در [[نماز]] به [[سائل]] داد و [[آیه ولایت]] نازل شد<ref>آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}.</ref>، سروده است (البته برخی از مؤرخان این [[شعر]] را به [[دیوان]] [[حمیری]] نسبت داده‌اند. که چند [[بیت]] از آن سروده این است: [[علی]]، [[امیرمؤمنان]] و [[برادر]] [[هدایت]] و [[برترین]] صاحب نعلی است که خود بی [[کفش]] بود. او اول کسی است که [[زکات]] به [[دست]] خود داد و اول کسی که [[نماز]] آورد و [[روزه]] گرفت.
*پس همین که [[سائل]] آمد، [[کف دست]] خود را به طرف او دراز کرد و [[بخل]] نکرد و جا خالی نکرد. پس [[جبرئیل]]، [[محمد]] [[پیامبر]] را [[بشارت]] داد به این [[صدقه]] و [[حق]] در آنجا به وضوح آمد<ref>{{عربی|علي أميرالمؤمنين أخو الهدی و أفضل ذي نعل و من كان حافيا و أول من أتي الزكاة بكفه و أول من صلى و من صام طاویا فلما أتاه سائل مدکفه إليه ولم يبخل و لم يك جافيا فبشر جبرئيل النبي محمدا بذاك و جاء الحق في ذاك ضاحيا}}؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۲۲.</ref>.
#در قصیده‌ای در [[ولایت امام حسن]] و [[امام حسین]]{{ع}} چنین سروده است: همانا [[مریم]] چون [[پاکیزه]] دامن بود، عیسی را که مثل ماه شب چهارده بود، آورد. وهمانا فاطمه{{س}} بعد از او که پاکیزه دامن بود، دو [[سبط پیامبر]] [[هدایت]] را آورد<ref>{{عربی|و ان مریم احصنت فرجها وجاءت بعیسی کبدر الدجی فقد احصنت فاطم بعدها و جاءت بسبطی نبی الهدی}}؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۲۲.</ref>.
#در قصیده دیگری در داستان [[فتح]] خبیر به [[دست]] [[علی]]{{ع}} این‌گونه سرود: "و [[علی]] چشم درد داشت به جست و جوی دارو بود ولی مداوا نیافت. [[پیامبر خدا]] با آب دهان مبارکش او را [[شفا]] داد، پس [[مبارک]] باد بالا رفته و بالا برنده. و [[پیامبر]] فرمود: به زودی [[پرچم]] را به کسی می‌دهم که [[شجاع]] کوبنده و [[محب]] [[خدا]] و ولی اوست. او [[دوست]] می‌دارد خدای مرا و [[خدا]] هم او را [[دوست]] می‌دارد و به وسیله او قلعه‌های محکمی که مانع رفت و آمد [[دشمنان]] بود را [[فتح]] می‌کند. پس [[علی]] را برگزید نه هیچ‌کس دیگر را و او را [[وزیر]] و [[برادر]] خود نامید<ref>{{عربی|و کان علی ارمد العین یبتغی دوا فلما لم یحس مداویا شفاه رسول الله منه بتفله فبورک محبا للاله موالیا یحب الاله و الاله یحبه به یفتح الله الحصون الاوابیا فاصفی بها دون البریه کلها علیا و سماه الوزیر المواخیا}}ارشد مفید، ج۱، ص۶۴.</ref>.
#از جمله اشعار حشان در روز [[غدیرخم]] است که در آن روز حسان مورد دعای [[رسول خدا]]{{صل}} نیز قرار گرفت. روز [[غدیرخم]] همان روزی است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به امر [[خدا]] پس از [[نزول]] [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>. [[علی]]{{ع}} را بالای [[دست]] گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ...}}؛ "هر کس من مولای اویم علی مولای اوست...". آن گاه به مردان و [[زنان]] حاضر که ده‌ها هزار نفر بودند و همراه [[پیامبر خدا]]{{صل}} از [[حجة الوداع]] باز می‌گشتند، [[دستور]] داد با [[علی]] به عنوان [[امیرالمؤمنین]] [[سلام]] دهند و [[بیعت]] کنند. در این رخ داد بزرگ و به یادماندنی، سخنرانان و [[شاعران]] در [[عظمت]] آن روز و [[مقام]] منيع [[ولایت]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بسیار سخن گفتند و [[شعر]] سرودند، از جمله [[حسان بن ثابت]] [[خدمت]] [[حضرت پیامبر]]{{صل}} شرفیاب شد و عرض کرد: ای [[رسول خدا]]، آیا به من [[اذن]] می‌دهید که در این [[مقام]] چیزی که [[رضای خدا]] را در آن خواهد بود بگویم؟ [[حضرت]] به او فرمود: "ای حسان به [[نام خدا]] بگو" <ref>{{متن حدیث|قُلْ يَا حَسَّانُ عَلَى اِسْمِ اللَّهِ}}</ref>؛ حسان در محل مرتفعی ایستاد و در حالی که همه [[مسلمانان]] گردن کشیده بودند که به [[شعر]] او گوش فرا دهند، این اشعار را بالبداهه سرود: روز [[غدیرخم]]، پیامبرشان به آواز بلند فریاد برآورد و فرمود: مولا و ولی شما کیست؟ بدون [[مخالفت]] همه گفتند: پروردگارت مولای ما و تو ولی مایی و کسی از ما نافرمان نخواهی یافت.
*سپس به على فرمود: [[یا علی]] برخیز که به [[امامت]] و [[پیشوایی]] تو بعد از خود خشنودم. هر که من مولای اویم، [[علی]] مولای اوست، [[ولایت]] او را پذیرید و از او [[پیروی]] کنید. و در این جا بود که [[پیامبر]] [[دعا]] کرد که: خدايا، هر کس [[ولایت علی]] را پذیرفت در حوزه ولايتت قرار ده و دشمنش را [[دشمن]] بدار<ref>{{عربی| يناديهم يوم الغدیر تبيهم بختم و أسمع بالرسول مناديا وقال فمن مولاكم و ولیکم فقالوا و لم يبدوا هناك التعاديا إلهك مولانا و أنت ولينا و لن تجدن منا لك اليوم عاصيا فقال له: قم يا علي فإنني رضيتك من بعدي إمامة و هادیا فمن کنت مولاه فهذا وليه فکونوا له أنصار صدق مواليا هناك دعا اللهم وال وليه و کن للذي عادي عليا معاديا}}</ref> .
*پس از این اشعار بود که [[رسول خدا]]{{صل}} درباره حسان [[دعا]] کرد و فرمود: "ای حسان، تو همواره مورد [[تأیید]] [[روح القدس]] هستی تا وقتی که ما را با زبانت [[یاری]] می‌کنی"<ref>{{متن حدیث|لاَ تَزَالُ يَا حَسَّانُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ}}؛ ارشد مفید، ج۱، ص۱۷۶ و اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۲۱.</ref>.
*دعای [[رسول خدا]]{{صل}} در اینجا به طور مطلق نبود، بلکه [[مقید]] شده به این که مادامی که زبانت [[یاری]] ما کند، مؤید به [[روح القدس]] باشد، خبر از یک دیدگاه [[غیبی]] دارد که در ادامه به آن اشاره می‌کنیم<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۳۸-۴۴۱.</ref>.


==حسان و [[انحراف]] از [[علی]]{{ع}}==
در مهارت شعری حسان همین بس که در این اشعار [[عبدالمطلب]] و [[فرزندان]] دختر [[مخزوم]] که [[عبدالله]] [[پدر]] [[پیامبر]] {{صل}} و [[ابوطالب]] [[پدر]] [[علی]] {{ع}} و [[زبیر]] هستند به بزرگی یاد کرده و از [[فرزندان]] [[زهره]] که [[حمزه]] [[سیدالشهدا]] و [[صفیه]] عمه [[رسول]] خداست نیز [[تجلیل]] می‌کند اما [[ابوسفیان بن حارث]] را که از [[ناحیه]] مادرش است، [[سرزنش]] و کوچک می‌نماید.
*حسان با این که همواره از [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[سخن]] میگفت و [[شعر]] میسرود و مورد [[دعای پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} قرار گرفت، ولی بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} شيطان نفس او را فریفت و [[نفس اماره]] بر [[عقل]] و [[ایمان]] او غالب شد و او از [[ساحت]] [[مقدس]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فاصله گرفت و در زمره [[یاران]] [[عثمان]] درآمد و بر همین [[اعتقاد]] و [[ایمان]] بر [[عثمان]] باقی ماند و در زمان [[خلافت [[امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} هم بر [[انحراف]] خود باقی ماند و دلش را در گرو [[محبت]] آن [[حضرت]] قرار نداد. جالب این جاست که [[رسول خدا]]{{صل}} در دعایی که در [[حق]] حسان در [[غدیرخم]] کرد، [[مقید]] نمود به اینکه: "مادامی که زبانت ما را [[یاری]] کند [[روح القدس]] تو را [[یاری]] کند" این [[کلام پیامبر]] [[معجزه]] و [[خبر غیبی]] از [[آینده]] حسان بود، چون [[پیامبر خدا]]{{صل}} می‌دانستند که حان در [[آینده]]، [[فریب]] [[مال و منال]] [[دنیا]] را میخورد و از [[پشتیبانی]] [[علی]]{{ع}} [[دست]] برمی دارد و از [[شیعیان]] [[عثمان]] می‌شود.
 
*مع الأسف کار حسان این [[صحابی]] بزرگ [[پیامبر]] در اثر کشش [[دنیاپرستی]] به جایی رسید که [[مردم]] را به سوی [[معاویه]] فرا خواند و از [[امام المتقین]] [[علی]] باز داشت. در [[تاریخ]] آمده است موقعی که [[حضرت على]] [[قیس بن سعد]] [[صحابی]] و [[شیعه]] باوفای خود را از [[حکومت مصر]] برداشت و [[محمد بن ابوبکر]] را به جای او [[نصب]] کرد، حسان نزد [[قیس]] آمد و او را [[شماتت]] کرد و با زبان [[تمسخر]] گفت: دیدی که چگونه [[عثمان]] را به خاطر [[علی]] کشتی و او هم از تو [[قدردانی]] نکرد و از [[مقام]] استانداریت تو را معزول نمود، پس [[گناه]] آن ظلمی که بر [[عثمان]] کردی، برایت باقی ماند و مقامی هم نگرفتی! ولی [[قیس]] این [[یار]] باوفا و امام‌شناس با [[تندی]] و صراحت، حسان را از خود دور کرد و گفت: "ای کسی که از چشم سرت [[کوری]] (چون حسان در آخر [[عمر]] [[کور]] شده بود) [[چشم]] [[دل]] و بصیرتت هم [[کور]] شده است، اگر نبود که میان [[قبیله]] من و قبيله تو [[نزاع]] میشد، گردنت را میزدم، برو بیرون و از من دور شو<ref>{{متن حدیث|يا أعمى القلب والبصر، والله لولا أن ألقي من رهطي ورهطك حربأ لضربت عنقك، اخرج عني}}؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۵۵؛ اعیان الشیعه، ج۶، ص۶۲۱ و سفينة البحار، ج۱، ص۲۷۸ (حسن).</ref>؛ و [[قیس]] با این سخن [[قاطع]] و کوبنده او را طرد کرد و [[منطق]] او را بر [[باطل]] دانست.
حسان و اشعاری در [[ولایت امام علی]] و [[اهل بیت]] {{ع}} وی در زمان [[رسول خدا]] {{صل}} همواره می‌کوشید با اشعارش که در [[فضایل]] و [[مناقب]] و [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ما و دیگر [[خاندان رسالت]] می‌سرود، خود را به [[رسول خدا]] {{صل}} نزدیک نماید در این جا به چند نمونه از اشعار وی در [[فضایل]] [[اميرالمؤمنين]] {{ع}} و [[خاندان پیامبر]] {{ع}} اشاره می‌کنیم:
*آری، این [[صحابی پیامبر]] با آن همه [[خدمت]] و شعرهایی که در [[اسلام]] سروده بود، [[عاقبت]] به [[انحراف]] رفت و با [[قلبی]] سیاه و بدون [[محبت اهل بیت]]{{عم}} و [[خدا]] را [[ملاقات]] کرد.{{عربی|نعوذ بالله من سبات العقل وسوء العاقبة}}.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۱-۴۴۳.</ref>
# قصیده‌ای در [[مدح]] [[حضرت علی]] {{ع}} که انگشترش را در [[نماز]] به [[سائل]] داد و [[آیه ولایت]] نازل شد<ref>آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}.</ref>، سروده است (البته برخی از مؤرخان این [[شعر]] را به [[دیوان]] [[حمیری]] نسبت داده‌اند. که چند [[بیت]] از آن سروده این است: [[علی]]، [[امیرمؤمنان]] و [[برادر]] [[هدایت]] و [[برترین]] صاحب نعلی است که خود بی [[کفش]] بود. او اول کسی است که [[زکات]] به [[دست]] خود داد و اول کسی که [[نماز]] آورد و [[روزه]] گرفت.
* پس همین که [[سائل]] آمد، [[کف دست]] خود را به طرف او دراز کرد و [[بخل]] نکرد و جا خالی نکرد. پس [[جبرئیل]]، [[محمد]] [[پیامبر]] را [[بشارت]] داد به این [[صدقه]] و [[حق]] در آنجا به وضوح آمد<ref>{{عربی|علي أميرالمؤمنين أخو الهدی و أفضل ذي نعل و من كان حافيا و أول من أتي الزكاة بكفه و أول من صلى و من صام طاویا فلما أتاه سائل مدکفه إليه ولم يبخل و لم يك جافيا فبشر جبرئيل النبي محمدا بذاك و جاء الحق في ذاك ضاحيا}}؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۲۲.</ref>.
# در قصیده‌ای در [[ولایت امام حسن]] و [[امام حسین]] {{ع}} چنین سروده است: همانا [[مریم]] چون [[پاکیزه]] دامن بود، عیسی را که مثل ماه شب چهارده بود، آورد. وهمانا فاطمه {{س}} بعد از او که پاکیزه دامن بود، دو [[سبط پیامبر]] [[هدایت]] را آورد<ref>{{عربی|و ان مریم احصنت فرجها وجاءت بعیسی کبدر الدجی فقد احصنت فاطم بعدها و جاءت بسبطی نبی الهدی}}؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۲۲.</ref>.
# در قصیده دیگری در داستان [[فتح]] خبیر به [[دست]] [[علی]] {{ع}} این‌گونه سرود: "و [[علی]] چشم درد داشت به جستجوی دارو بود ولی مداوا نیافت. [[پیامبر خدا]] با آب دهان مبارکش او را [[شفا]] داد، پس [[مبارک]] باد بالا رفته و بالا برنده. و [[پیامبر]] فرمود: به زودی [[پرچم]] را به کسی می‌دهم که [[شجاع]] کوبنده و [[محب]] [[خدا]] و ولی اوست. او [[دوست]] می‌دارد خدای مرا و [[خدا]] هم او را [[دوست]] می‌دارد و به وسیله او قلعه‌های محکمی که مانع رفت و آمد [[دشمنان]] بود را [[فتح]] می‌کند. پس [[علی]] را برگزید نه هیچ‌کس دیگر را و او را [[وزیر]] و [[برادر]] خود نامید<ref>{{عربی|و کان علی ارمد العین یبتغی دوا فلما لم یحس مداویا شفاه رسول الله منه بتفله فبورک محبا للاله موالیا یحب الاله و الاله یحبه به یفتح الله الحصون الاوابیا فاصفی بها دون البریه کلها علیا و سماه الوزیر المواخیا}}ارشد مفید، ج۱، ص۶۴.</ref>.
# از جمله اشعار حشان در روز [[غدیرخم]] است که در آن روز حسان مورد دعای [[رسول خدا]] {{صل}} نیز قرار گرفت. روز [[غدیرخم]] همان روزی است که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به امر [[خدا]] پس از [[نزول]] [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>. [[علی]] {{ع}} را بالای [[دست]] گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ...}}؛ "هر کس من مولای اویم علی مولای اوست...". آن گاه به مردان و [[زنان]] حاضر که ده‌ها هزار نفر بودند و همراه [[پیامبر خدا]] {{صل}} از [[حجة الوداع]] باز می‌گشتند، [[دستور]] داد با [[علی]] به عنوان [[امیرالمؤمنین]] [[سلام]] دهند و [[بیعت]] کنند. در این رخ داد بزرگ و به یادماندنی، سخنرانان و [[شاعران]] در [[عظمت]] آن روز و [[مقام]] منيع [[ولایت]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} بسیار سخن گفتند و [[شعر]] سرودند، از جمله [[حسان بن ثابت]] [[خدمت]] [[حضرت پیامبر]] {{صل}} شرفیاب شد و عرض کرد: ای [[رسول خدا]]، آیا به من [[اذن]] می‌دهید که در این [[مقام]] چیزی که [[رضای خدا]] را در آن خواهد بود بگویم؟ [[حضرت]] به او فرمود: "ای حسان به [[نام خدا]] بگو" <ref>{{متن حدیث|قُلْ يَا حَسَّانُ عَلَى اِسْمِ اللَّهِ}}</ref>؛ حسان در محل مرتفعی ایستاد و در حالی که همه [[مسلمانان]] گردن کشیده بودند که به [[شعر]] او گوش فرا دهند، این اشعار را بالبداهه سرود: روز [[غدیرخم]]، پیامبرشان به آواز بلند فریاد برآورد و فرمود: مولا و ولی شما کیست؟ بدون [[مخالفت]] همه گفتند: پروردگارت مولای ما و تو ولی مایی و کسی از ما نافرمان نخواهی یافت.
 
سپس به على فرمود: [[یا علی]] برخیز که به [[امامت]] و [[پیشوایی]] تو بعد از خود خشنودم. هر که من مولای اویم، [[علی]] مولای اوست، [[ولایت]] او را پذیرید و از او [[پیروی]] کنید. و در این جا بود که [[پیامبر]] [[دعا]] کرد که: خدايا، هر کس [[ولایت علی]] را پذیرفت در حوزه ولايتت قرار ده و دشمنش را [[دشمن]] بدار<ref>{{عربی| يناديهم يوم الغدیر تبيهم بختم و أسمع بالرسول مناديا وقال فمن مولاكم و ولیکم فقالوا و لم يبدوا هناك التعاديا إلهك مولانا و أنت ولينا و لن تجدن منا لك اليوم عاصيا فقال له: قم يا علي فإنني رضيتك من بعدي إمامة و هادیا فمن کنت مولاه فهذا وليه فکونوا له أنصار صدق مواليا هناك دعا اللهم وال وليه و کن للذي عادي عليا معاديا}}</ref>.
 
پس از این اشعار بود که [[رسول خدا]] {{صل}} درباره حسان [[دعا]] کرد و فرمود: "ای حسان، تو همواره مورد [[تأیید]] [[روح القدس]] هستی تا وقتی که ما را با زبانت [[یاری]] می‌کنی"<ref>{{متن حدیث|لاَ تَزَالُ يَا حَسَّانُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ}}؛ ارشد مفید، ج۱، ص۱۷۶ و اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۲۱.</ref>.
 
دعای [[رسول خدا]] {{صل}} در اینجا به طور مطلق نبود، بلکه [[مقید]] شده به این که مادامی که زبانت [[یاری]] ما کند، مؤید به [[روح القدس]] باشد، خبر از یک دیدگاه [[غیبی]] دارد که در ادامه به آن اشاره می‌کنیم<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۳۸-۴۴۱.</ref>.
 
== حسان و [[انحراف]] از [[علی]] {{ع}} ==
حسان با این که همواره از [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[سخن]] میگفت و [[شعر]] میسرود و مورد [[دعای پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} قرار گرفت، ولی بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} شيطان نفس او را فریفت و [[نفس اماره]] بر [[عقل]] و [[ایمان]] او غالب شد و او از [[ساحت]] [[مقدس]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فاصله گرفت و در زمره [[یاران]] [[عثمان]] درآمد و بر همین [[اعتقاد]] و [[ایمان]] بر [[عثمان]] باقی ماند و در زمان [[خلافت [[امیرالمؤمنین]] [[علی]] {{ع}} هم بر [[انحراف]] خود باقی ماند و دلش را در گرو [[محبت]] آن [[حضرت]] قرار نداد. جالب این جاست که [[رسول خدا]] {{صل}} در دعایی که در [[حق]] حسان در [[غدیرخم]] کرد، [[مقید]] نمود به اینکه: "مادامی که زبانت ما را [[یاری]] کند [[روح القدس]] تو را [[یاری]] کند" این [[کلام پیامبر]] [[معجزه]] و [[خبر غیبی]] از [[آینده]] حسان بود، چون [[پیامبر خدا]] {{صل}} می‌دانستند که حان در [[آینده]]، [[فریب]] [[مال و منال]] [[دنیا]] را میخورد و از [[پشتیبانی]] [[علی]] {{ع}} [[دست]] برمی دارد و از [[شیعیان]] [[عثمان]] می‌شود.
 
مع‌الاسف کار حسان این [[صحابی]] بزرگ [[پیامبر]] در اثر کشش [[دنیاپرستی]] به جایی رسید که [[مردم]] را به سوی [[معاویه]] فرا خواند و از [[امام المتقین]] [[علی]] باز داشت. در [[تاریخ]] آمده است موقعی که [[حضرت على]] [[قیس بن سعد]] [[صحابی]] و [[شیعه]] باوفای خود را از [[حکومت مصر]] برداشت و [[محمد بن ابوبکر]] را به جای او [[نصب]] کرد، حسان نزد [[قیس]] آمد و او را [[شماتت]] کرد و با زبان [[تمسخر]] گفت: دیدی که چگونه [[عثمان]] را به خاطر [[علی]] کشتی و او هم از تو [[قدردانی]] نکرد و از [[مقام]] استانداریت تو را معزول نمود، پس [[گناه]] آن ظلمی که بر [[عثمان]] کردی، برایت باقی ماند و مقامی هم نگرفتی! ولی [[قیس]] این [[یار]] باوفا و امام‌شناس با [[تندی]] و صراحت، حسان را از خود دور کرد و گفت: "ای کسی که از چشم سرت [[کوری]] (چون حسان در آخر [[عمر]] [[کور]] شده بود) [[چشم]] [[دل]] و بصیرتت هم [[کور]] شده است، اگر نبود که میان [[قبیله]] من و قبيله تو [[نزاع]] میشد، گردنت را میزدم، برو بیرون و از من دور شو<ref>{{متن حدیث|يا أعمى القلب والبصر، والله لولا أن ألقي من رهطي ورهطك حربأ لضربت عنقك، اخرج عني}}؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۵۵؛ اعیان الشیعه، ج۶، ص۶۲۱ و سفينة البحار، ج۱، ص۲۷۸ (حسن).</ref>؛ و [[قیس]] با این سخن [[قاطع]] و کوبنده او را طرد کرد و [[منطق]] او را بر [[باطل]] دانست.
 
آری، این [[صحابی پیامبر]] با آن همه [[خدمت]] و شعرهایی که در [[اسلام]] سروده بود، [[عاقبت]] به [[انحراف]] رفت و با [[قلبی]] سیاه و بدون [[محبت اهل بیت]] {{عم}} و [[خدا]] را [[ملاقات]] کرد.{{عربی|نعوذ بالله من سبات العقل وسوء العاقبة}}.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۱-۴۴۳.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[عبدالرحمن بن حسان]] (فرزند)
* [[عبدالرحمن بن حسان]] (فرزند)
{{پایان مدخل وابسته}}


==منابع==
== منابع ==
* [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی''']]
{{منابع}}
# [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:یاران امام علی]]
[[رده:حسان بن ثابت]]
[[رده:حسان بن ثابت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۳:۰۹

مقدمه

حسان بن ثابت از اصحاب و انصار رسول خدا (ص) و اهل مدینه و از اساتید شعر و ادب بلکه در عصر آن روزگار شاعری بی‌نظیر بود. حسان ۱۲۰ سال عمر کرد و در سال ۵۰ یا ۵۴ یا ۶۰ هجری از دنیا رفت. وی شصت سال در جاهلیت زیست و شصت سال هم در اسلام سپری کرد. عجب این جاست که پدرش ثابت و جدش منذر و جد بزرگش حرام هر کدام ۱۲۰ سال عمر کردند که در عرب سابقه ندارد که یک خانواده چهار پشت آن، این اندازه عمر کرده باشند[۱].

عجیب‌تر اینکه فرزندش عبدالرحمن بن حسان در سن ۱۲۰ سالگی در حال سلامتی بود که شخصی به او گفت: پدر و سه نفر از اجدادت هر یک ۱۲۰ سال عمر کردند و تو ۱۴۰ سال، او با شنیدن این سخن، خنده‌ای کرد و به پشت خوابید و جان به جان آفرین تسلیم کرد[۲].[۳]

حسان شاعر پیامبر (ص)

حسان از نظر روحی مردی ترسو و جبون بود لذا در هیچ یک از غزوه‌های رسول خدا (ص) شرکت نکرد و با این که مسلمان بود از معرکه‌های جنگی گریزان بود. عمه رسول خدا (ص) (صفیه دختر عبدالمطلب) نقل می‌کند: در جنگ احزاب، حسان بن ثابت در قلعه‌ای که ما زنان در آن مخفی شده بودیم، مخفی شده بود و حاضر نبود از قلعه بیرون رود تا جنگ خاتمه یافت[۴].

اما حسان می‌کوشید تا دشمنان اسلام و آنان که پیامبر خدا (ص) را هجو می‌کردند و یا مسلمانان را مسخره می‌نمودند با زبان برنده و اشعار کوبنده‌اش درهم بکوبد و آنان را به زانو درآورد، برای نمونه یکی از اشعار حسان در هجو ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب پسر عموی پیامبر که پیش از مسلمان شدنش شعری در مذمت پیامبر (ص) گفته بود بسیار ماهرانه در اشعارش وی را هجو کرد، که دو بیت آن را می‌آوریم: همانا فرزندان دختر مخزوم و پدرت عبدالمطلب در میان بنی هاشم بلند مرتبه‌اند آنها که فرزندان زهره را به وجود آورده‌اند، همه بزرگوارند ولی اجداد مادری تو بزرگی نیافتند[۵].

در مهارت شعری حسان همین بس که در این اشعار عبدالمطلب و فرزندان دختر مخزوم که عبدالله پدر پیامبر (ص) و ابوطالب پدر علی (ع) و زبیر هستند به بزرگی یاد کرده و از فرزندان زهره که حمزه سیدالشهدا و صفیه عمه رسول خداست نیز تجلیل می‌کند اما ابوسفیان بن حارث را که از ناحیه مادرش است، سرزنش و کوچک می‌نماید.

حسان و اشعاری در ولایت امام علی و اهل بیت (ع) وی در زمان رسول خدا (ص) همواره می‌کوشید با اشعارش که در فضایل و مناقب و ولایت امیرالمؤمنین (ع) ما و دیگر خاندان رسالت می‌سرود، خود را به رسول خدا (ص) نزدیک نماید در این جا به چند نمونه از اشعار وی در فضایل اميرالمؤمنين (ع) و خاندان پیامبر (ع) اشاره می‌کنیم:

  1. قصیده‌ای در مدح حضرت علی (ع) که انگشترش را در نماز به سائل داد و آیه ولایت نازل شد[۶]، سروده است (البته برخی از مؤرخان این شعر را به دیوان حمیری نسبت داده‌اند. که چند بیت از آن سروده این است: علی، امیرمؤمنان و برادر هدایت و برترین صاحب نعلی است که خود بی کفش بود. او اول کسی است که زکات به دست خود داد و اول کسی که نماز آورد و روزه گرفت.
  1. در قصیده‌ای در ولایت امام حسن و امام حسین (ع) چنین سروده است: همانا مریم چون پاکیزه دامن بود، عیسی را که مثل ماه شب چهارده بود، آورد. وهمانا فاطمه (س) بعد از او که پاکیزه دامن بود، دو سبط پیامبر هدایت را آورد[۸].
  2. در قصیده دیگری در داستان فتح خبیر به دست علی (ع) این‌گونه سرود: "و علی چشم درد داشت به جستجوی دارو بود ولی مداوا نیافت. پیامبر خدا با آب دهان مبارکش او را شفا داد، پس مبارک باد بالا رفته و بالا برنده. و پیامبر فرمود: به زودی پرچم را به کسی می‌دهم که شجاع کوبنده و محب خدا و ولی اوست. او دوست می‌دارد خدای مرا و خدا هم او را دوست می‌دارد و به وسیله او قلعه‌های محکمی که مانع رفت و آمد دشمنان بود را فتح می‌کند. پس علی را برگزید نه هیچ‌کس دیگر را و او را وزیر و برادر خود نامید[۹].
  3. از جمله اشعار حشان در روز غدیرخم است که در آن روز حسان مورد دعای رسول خدا (ص) نیز قرار گرفت. روز غدیرخم همان روزی است که پیامبر اکرم (ص) به امر خدا پس از نزول آیه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۱۰]. علی (ع) را بالای دست گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ...»؛ "هر کس من مولای اویم علی مولای اوست...". آن گاه به مردان و زنان حاضر که ده‌ها هزار نفر بودند و همراه پیامبر خدا (ص) از حجة الوداع باز می‌گشتند، دستور داد با علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام دهند و بیعت کنند. در این رخ داد بزرگ و به یادماندنی، سخنرانان و شاعران در عظمت آن روز و مقام منيع ولایت علی بن ابی طالب (ع) بسیار سخن گفتند و شعر سرودند، از جمله حسان بن ثابت خدمت حضرت پیامبر (ص) شرفیاب شد و عرض کرد: ای رسول خدا، آیا به من اذن می‌دهید که در این مقام چیزی که رضای خدا را در آن خواهد بود بگویم؟ حضرت به او فرمود: "ای حسان به نام خدا بگو" [۱۱]؛ حسان در محل مرتفعی ایستاد و در حالی که همه مسلمانان گردن کشیده بودند که به شعر او گوش فرا دهند، این اشعار را بالبداهه سرود: روز غدیرخم، پیامبرشان به آواز بلند فریاد برآورد و فرمود: مولا و ولی شما کیست؟ بدون مخالفت همه گفتند: پروردگارت مولای ما و تو ولی مایی و کسی از ما نافرمان نخواهی یافت.

سپس به على فرمود: یا علی برخیز که به امامت و پیشوایی تو بعد از خود خشنودم. هر که من مولای اویم، علی مولای اوست، ولایت او را پذیرید و از او پیروی کنید. و در این جا بود که پیامبر دعا کرد که: خدايا، هر کس ولایت علی را پذیرفت در حوزه ولايتت قرار ده و دشمنش را دشمن بدار[۱۲].

پس از این اشعار بود که رسول خدا (ص) درباره حسان دعا کرد و فرمود: "ای حسان، تو همواره مورد تأیید روح القدس هستی تا وقتی که ما را با زبانت یاری می‌کنی"[۱۳].

دعای رسول خدا (ص) در اینجا به طور مطلق نبود، بلکه مقید شده به این که مادامی که زبانت یاری ما کند، مؤید به روح القدس باشد، خبر از یک دیدگاه غیبی دارد که در ادامه به آن اشاره می‌کنیم[۱۴].

حسان و انحراف از علی (ع)

حسان با این که همواره از ولایت امیرالمؤمنین (ع) سخن میگفت و شعر میسرود و مورد دعای پیامبر خدا (ص) قرار گرفت، ولی بعد از رسول خدا (ص) شيطان نفس او را فریفت و نفس اماره بر عقل و ایمان او غالب شد و او از ساحت مقدس امیرالمؤمنین (ع) فاصله گرفت و در زمره یاران عثمان درآمد و بر همین اعتقاد و ایمان بر عثمان باقی ماند و در زمان [[خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) هم بر انحراف خود باقی ماند و دلش را در گرو محبت آن حضرت قرار نداد. جالب این جاست که رسول خدا (ص) در دعایی که در حق حسان در غدیرخم کرد، مقید نمود به اینکه: "مادامی که زبانت ما را یاری کند روح القدس تو را یاری کند" این کلام پیامبر معجزه و خبر غیبی از آینده حسان بود، چون پیامبر خدا (ص) می‌دانستند که حان در آینده، فریب مال و منال دنیا را میخورد و از پشتیبانی علی (ع) دست برمی دارد و از شیعیان عثمان می‌شود.

مع‌الاسف کار حسان این صحابی بزرگ پیامبر در اثر کشش دنیاپرستی به جایی رسید که مردم را به سوی معاویه فرا خواند و از امام المتقین علی باز داشت. در تاریخ آمده است موقعی که حضرت على قیس بن سعد صحابی و شیعه باوفای خود را از حکومت مصر برداشت و محمد بن ابوبکر را به جای او نصب کرد، حسان نزد قیس آمد و او را شماتت کرد و با زبان تمسخر گفت: دیدی که چگونه عثمان را به خاطر علی کشتی و او هم از تو قدردانی نکرد و از مقام استانداریت تو را معزول نمود، پس گناه آن ظلمی که بر عثمان کردی، برایت باقی ماند و مقامی هم نگرفتی! ولی قیس این یار باوفا و امام‌شناس با تندی و صراحت، حسان را از خود دور کرد و گفت: "ای کسی که از چشم سرت کوری (چون حسان در آخر عمر کور شده بود) چشم دل و بصیرتت هم کور شده است، اگر نبود که میان قبیله من و قبيله تو نزاع میشد، گردنت را میزدم، برو بیرون و از من دور شو[۱۵]؛ و قیس با این سخن قاطع و کوبنده او را طرد کرد و منطق او را بر باطل دانست.

آری، این صحابی پیامبر با آن همه خدمت و شعرهایی که در اسلام سروده بود، عاقبت به انحراف رفت و با قلبی سیاه و بدون محبت اهل بیت (ع) و خدا را ملاقات کرد.نعوذ بالله من سبات العقل وسوء العاقبة.[۱۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اسد الغابه، ج۲، ص۷ و سفینه البحار، ج۱، ص۲۷۷ (حسن).
  2. اسد الغابه، ج۲، ص۷.
  3. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۳۶-۴۳۷.
  4. سفينة البحار، ج۱، ص۲۷۸ (حسن).
  5. و إن سنام المجد في آل هاشم بنو بنت مخزوم و والدك العبد و من ولدت أبنا زهرة منهم کرام و لم يعرب عجائزك المجد؛ اسد الغابه، ج۲، ص۵.
  6. آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ.
  7. علي أميرالمؤمنين أخو الهدی و أفضل ذي نعل و من كان حافيا و أول من أتي الزكاة بكفه و أول من صلى و من صام طاویا فلما أتاه سائل مدکفه إليه ولم يبخل و لم يك جافيا فبشر جبرئيل النبي محمدا بذاك و جاء الحق في ذاك ضاحيا؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۲۲.
  8. و ان مریم احصنت فرجها وجاءت بعیسی کبدر الدجی فقد احصنت فاطم بعدها و جاءت بسبطی نبی الهدی؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۲۲.
  9. و کان علی ارمد العین یبتغی دوا فلما لم یحس مداویا شفاه رسول الله منه بتفله فبورک محبا للاله موالیا یحب الاله و الاله یحبه به یفتح الله الحصون الاوابیا فاصفی بها دون البریه کلها علیا و سماه الوزیر المواخیاارشد مفید، ج۱، ص۶۴.
  10. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  11. «قُلْ يَا حَسَّانُ عَلَى اِسْمِ اللَّهِ»
  12. يناديهم يوم الغدیر تبيهم بختم و أسمع بالرسول مناديا وقال فمن مولاكم و ولیکم فقالوا و لم يبدوا هناك التعاديا إلهك مولانا و أنت ولينا و لن تجدن منا لك اليوم عاصيا فقال له: قم يا علي فإنني رضيتك من بعدي إمامة و هادیا فمن کنت مولاه فهذا وليه فکونوا له أنصار صدق مواليا هناك دعا اللهم وال وليه و کن للذي عادي عليا معاديا
  13. «لاَ تَزَالُ يَا حَسَّانُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ»؛ ارشد مفید، ج۱، ص۱۷۶ و اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۲۱.
  14. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۳۸-۴۴۱.
  15. «يا أعمى القلب والبصر، والله لولا أن ألقي من رهطي ورهطك حربأ لضربت عنقك، اخرج عني»؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۵۵؛ اعیان الشیعه، ج۶، ص۶۲۱ و سفينة البحار، ج۱، ص۲۷۸ (حسن).
  16. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۱-۴۴۳.