ام الفضل دختر مأمون در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
|||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | |||
| موضوع مرتبط = ام الفضل دختر مأمون | |||
| عنوان مدخل = ام الفضل دختر مأمون | |||
| مداخل مرتبط = [[ام الفضل دختر مأمون در تاریخ اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
مگر نمیدانی که از دیرزمان میان ما و [[فرزندان پیامبر]] چه حوادثی پیش آمده است و تلاش و سعی [[پدران]] ما بر [[تحقیر]]، [[منزوی]] کردن و دور نگه داشتن آنان از صحنههای [[سیاسی]] [[جامعه]] بوده است؟! | == مقدمه == | ||
خواهش و تقاضای ما این است که از این کار منصرف شده، از میان افراد فامیل فردی لایق را به همسری دخترت [[انتخاب]] کنی. | اولین ازدواج حضرت جواد {{ع}} در نه سالگی با دختر [[مأمون]] به نام [[زینب]] و با [[شهرت]] و [[کنیه]] ام الفضل بود. [[هدف]] مهم [[خلیفه]] از این کار جلب [[رضایت]] [[شیعیان]] و محدود نمودن فعالیتهای [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] آن حضرت بود؛ تا بتواند در [[آینده]] به راحتی نقشه [[قتل]] آن حضرت را به دست همسرش (ام الفضل) [[اجرا]] نماید. خوشبختانه این [[ازدواج]] ثمرهای نداشت و [[فرزندی]] نصیب او نشد: {{متن حدیث|وَ قَدْ كَانَ زَوَّجَهُ الْمَأْمُونُ ابْنَتَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ {{ع}} مِنْهَا وَلَدٌ}}<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۸۰.</ref>؛ مأمون دخترش زینب را به همسری [[امام جواد]] {{ع}} در آورد؛ ولی از او فرزندی نداشت. | ||
مأمون در پاسخ گفت: آنچه در گذشته میان [[فرزندان ابوطالب]] و اجداد من و شما اتفاق افتاده است، پایهگذارانش افرادی [[حسود]] و [[بدخواه]] از قبیل شما بودهاند. | |||
چنان چه از روی [[انصاف]] [[اندیشه]] کنید، خواهید دانست که [[خاندان رسالت]] نسبت به امر خلافت و [[رهبری]] و [[حکومت]] بر [[مردم]] از دیگران سزاوارترند. | مأمون، [[خلیفه عباسی]] [[تصمیم]] گرفت دخترش ام الفضل را به همسری امام جواد {{ع}} در آورد. وقتی افراد [[فامیل]] از این خبر مطلع شدند، همگی تصمیم گرفتند تا او را از این عمل منصرف کنند. جلسهای با حضور اعضای فامیل و بستگان خلیفه تشکیل شد، به او گفتند: شنیدهایم قصد داری فرزند [[علی بن موسی الرضا]] {{ع}} را به عنوان داماد خویش برگزینی! آیا میدانی [[خلافت]] از دست ما خارج خواهد شد و [[عترت]] به دست آمده را بر باد خواهی داد؟ | ||
مگر نمیدانی که از دیرزمان میان ما و [[فرزندان پیامبر]] چه حوادثی پیش آمده است و تلاش و سعی [[پدران]] ما بر [[تحقیر]]، [[منزوی]] کردن و دور نگه داشتن آنان از صحنههای [[سیاسی]] [[جامعه]] بوده است؟! خواهش و تقاضای ما این است که از این کار منصرف شده، از میان افراد فامیل فردی لایق را به همسری دخترت [[انتخاب]] کنی. | |||
مأمون در پاسخ گفت: آنچه در گذشته میان [[فرزندان ابوطالب]] و اجداد من و شما اتفاق افتاده است، پایهگذارانش افرادی [[حسود]] و [[بدخواه]] از قبیل شما بودهاند. چنان چه از روی [[انصاف]] [[اندیشه]] کنید، خواهید دانست که [[خاندان رسالت]] نسبت به امر خلافت و [[رهبری]] و [[حکومت]] بر [[مردم]] از دیگران سزاوارترند. | |||
پیشینیان درباره آنان [[ظلم]] کرده، [[قطع رحم]] نمودهاند؛ اما من بارها تلاش نمودم [[خلافت]] را به او واگذار نمایم، قبول نکرد. حالا نیز [[انتخاب]] او برای همسری دخترم به دلیل [[برتری]] وی بر همه [[عالمان]] و [[دانشمندان]] [[زمان]] ما میباشد. اکنون فرصتی مناسب برای شما و همه [[مردم]] پیش آمده است تا به فضل و [[دانش]] بسیار وی در [[نوجوانی]] واقف شوید. | پیشینیان درباره آنان [[ظلم]] کرده، [[قطع رحم]] نمودهاند؛ اما من بارها تلاش نمودم [[خلافت]] را به او واگذار نمایم، قبول نکرد. حالا نیز [[انتخاب]] او برای همسری دخترم به دلیل [[برتری]] وی بر همه [[عالمان]] و [[دانشمندان]] [[زمان]] ما میباشد. اکنون فرصتی مناسب برای شما و همه [[مردم]] پیش آمده است تا به فضل و [[دانش]] بسیار وی در [[نوجوانی]] واقف شوید. | ||
گفتند: جناب [[خلیفه]]! اگرچه این پسر بچه خردسال شما را مجذوب خویش ساخته، پس به [[تعلیم و تربیت]] نیازمند است و باید مسایل [[دینی]] را بیاموزد! | |||
[[مأمون]] با [[عصبانیت]] فریاد زد: آیا میدانید چه میگویید و درباره چه کسی سخن میگویید؟! من این [[نوجوان]] را میشناسم. او از خانوادهای میباشد که [[علم]] و دانش آنان خدایی است، [[پدران]] او از نظر علم و دانش در بالاترین حد از کمال بودهاند. اگر سخن مرا قبول ندارید، میتوانید او را بیازمایید. | گفتند: جناب [[خلیفه]]! اگرچه این پسر بچه خردسال شما را مجذوب خویش ساخته، پس به [[تعلیم و تربیت]] نیازمند است و باید مسایل [[دینی]] را بیاموزد! [[مأمون]] با [[عصبانیت]] فریاد زد: آیا میدانید چه میگویید و درباره چه کسی سخن میگویید؟! من این [[نوجوان]] را میشناسم. او از خانوادهای میباشد که [[علم]] و دانش آنان خدایی است، [[پدران]] او از نظر علم و دانش در بالاترین حد از کمال بودهاند. اگر سخن مرا قبول ندارید، میتوانید او را بیازمایید. | ||
گفتند: پیشنهاد خلیفه را میپذیریم؛ زیرا [[امتحان]] و [[آزمون]] بهترین روش برای [[کشف]] [[واقعیت]] خواهد بود و چنان چه او در این آزمون [[پیروز]] شود، [[مطیع]] [[فرمان]] خلیفه خواهیم بود. | گفتند: پیشنهاد خلیفه را میپذیریم؛ زیرا [[امتحان]] و [[آزمون]] بهترین روش برای [[کشف]] [[واقعیت]] خواهد بود و چنان چه او در این آزمون [[پیروز]] شود، [[مطیع]] [[فرمان]] خلیفه خواهیم بود. | ||
همگی با خلیفه خداحافظی کرده، از مجلس خارج شدند؛ ولی در این [[اندیشه]] بودند که چه کسی را برای [[مناظره]] و گفتوگوی [[علمی]] با یک نوجوان (۹) ساله، که [[ذهن]] و [[فکر]] خلیفه را متوجه خود کرده است، برگزینند. | همگی با خلیفه خداحافظی کرده، از مجلس خارج شدند؛ ولی در این [[اندیشه]] بودند که چه کسی را برای [[مناظره]] و گفتوگوی [[علمی]] با یک نوجوان (۹) ساله، که [[ذهن]] و [[فکر]] خلیفه را متوجه خود کرده است، برگزینند. پس از مشورتهای گوناگون [[تصمیم]] گرفتند از شخصی به نام [[یحیی بن أکثم]]، که دانشمند و به مسایل علمی آشنا و صاحب [[شهرت]] نیز بود، استفاده کنند. در ملاقاتی که صورت گرفت، با [[وعده]] [[پاداش]] و هدایای گرانقیمت، وی را برای [[دیدار]] و [[گفتوگو]] با [[امام جواد]] {{ع}} آماده ساختند. روزی معین از طرف خلیفه برای برگزاری مجلس مناظره مشخص گردید. | ||
پس از مشورتهای گوناگون [[تصمیم]] گرفتند از شخصی به نام [[یحیی بن أکثم]]، که دانشمند و به مسایل علمی آشنا و صاحب [[شهرت]] نیز بود، استفاده کنند. در ملاقاتی که صورت گرفت، با [[وعده]] [[پاداش]] و هدایای گرانقیمت، وی را برای [[دیدار]] و [[گفتوگو]] با [[امام جواد]]{{ع}} آماده ساختند. | |||
روزی معین از طرف خلیفه برای برگزاری مجلس مناظره مشخص گردید. | |||
مأمون دستور داد جایگاه نشستن [[حضرت جواد]]{{ع}} در مجلس را آنگونه مهیا سازند که نزدیک جایگاه مخصوص وی باشد. | مأمون دستور داد جایگاه نشستن [[حضرت جواد]] {{ع}} در مجلس را آنگونه مهیا سازند که نزدیک جایگاه مخصوص وی باشد. [[روز]] [[موعود]] فرا رسید. جمعیتی زیاد با یحیی بن أکثم وارد تالار مخصوص شدند. از طرف دیگر، امام جواد {{ع}} (۹) ساله هم به جایگاه مخصوص خویش وارد شد و در کنار [[خلیفه]] بر روی تخت نشست. [[یحیی]]، در حالی که در مقابل [[امام]] {{ع}} نشسته بود، خطاب به [[مأمون]] گفت: آیا اجازه میدهی مطلبی را از این [[نوجوان]] (۹) ساله بپرسم؟ مأمون گفت: از خودش اجازه بگیر. | ||
[[روز]] [[موعود]] فرا رسید. جمعیتی زیاد با یحیی بن أکثم وارد تالار مخصوص شدند. از طرف دیگر، امام جواد{{ع}} (۹) ساله هم به جایگاه مخصوص خویش وارد شد و در کنار [[خلیفه]] بر روی تخت نشست. | |||
[[یحیی]]، در حالی که در مقابل [[امام]]{{ع}} نشسته بود، خطاب به [[مأمون]] گفت: آیا اجازه میدهی مطلبی را از این [[نوجوان]] (۹) ساله بپرسم؟ | |||
مأمون گفت: از خودش اجازه بگیر. | |||
یحیی چهرهاش را به طرف امام{{ع}} چرخاند و عرض کرد: اجازه میدهید مسئلهای از شما بپرسم؟ | یحیی چهرهاش را به طرف امام {{ع}} چرخاند و عرض کرد: اجازه میدهید مسئلهای از شما بپرسم؟ | ||
[[حضرت]] فرمود: آنچه دلت میخواهد بپرس. | [[حضرت]] فرمود: آنچه دلت میخواهد بپرس. | ||
یحیی گفت: [[وظیفه]] کسی که در حال [[احرام]] شکاری صید کند، چیست؟ | یحیی گفت: [[وظیفه]] کسی که در حال [[احرام]] شکاری صید کند، چیست؟ | ||
[[امام جواد]]{{ع}} فرمود: آیا خارج از [[حرم]] صید کرده است یا داخل حرم؟ | [[امام جواد]] {{ع}} فرمود: آیا خارج از [[حرم]] صید کرده است یا داخل حرم؟ | ||
آیا به [[حرام]] بودن شکار در حال احرام [[آگاه]] بوده است یا [[جاهل]]؟ | آیا به [[حرام]] بودن شکار در حال احرام [[آگاه]] بوده است یا [[جاهل]]؟ | ||
کشتن صید عمدی بوده است یا اشتباهی؟ | کشتن صید عمدی بوده است یا اشتباهی؟ | ||
خط ۴۰: | خط ۴۱: | ||
احرام او برای [[عمره]] بوده است یا [[حج]]؟ | احرام او برای [[عمره]] بوده است یا [[حج]]؟ | ||
[[یحیی بن أکثم]] از [[تسلط]] امام جواد{{ع}} نُه ساله بر [[توزیع]] و [[تفریع]] یک مسئله [[فقهی]]، در درون خویش عجز و کوچکی بیش از حد [[احساس]] نمود و حاضران در رنگ و چهره وی [[حقارت]] و عجز را [[مشاهده]] کردند. | [[یحیی بن أکثم]] از [[تسلط]] امام جواد {{ع}} نُه ساله بر [[توزیع]] و [[تفریع]] یک مسئله [[فقهی]]، در درون خویش عجز و کوچکی بیش از حد [[احساس]] نمود و حاضران در رنگ و چهره وی [[حقارت]] و عجز را [[مشاهده]] کردند. | ||
مأمون خوشحال و [[خرسند]] از این [[مناظره]] موفقیتآمیز، در حالی که افراد [[فامیل]] خویش را مخاطب قرار داده بود، گفت: آنچه نسبت به [[خاندان رسالت]] [[انکار]] میکردید، با چشم و گوش خود دیده و شنیدید! | مأمون خوشحال و [[خرسند]] از این [[مناظره]] موفقیتآمیز، در حالی که افراد [[فامیل]] خویش را مخاطب قرار داده بود، گفت: آنچه نسبت به [[خاندان رسالت]] [[انکار]] میکردید، با چشم و گوش خود دیده و شنیدید! | ||
آنگاه به امام{{ع}} عرض کرد: آیا دخترم را به همسری میپذیری؟ | آنگاه به امام {{ع}} عرض کرد: آیا دخترم را به همسری میپذیری؟ | ||
حضرت فرمود: آری. | حضرت فرمود: آری. | ||
مأمون گفت: [[خطبه]] [[عقد]] را بخوان و من دخترم [[ام الفضل]] را به همسری تو درمی آورم. | مأمون گفت: [[خطبه]] [[عقد]] را بخوان و من دخترم [[ام الفضل]] را به همسری تو درمی آورم. | ||
امام{{ع}} پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[درود بر پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}}، فرمود: من محمد فرزند [[علی بن موسی]]، [[ام الفضل دختر مأمون]] را به عقد و [[ازدواج]] خویش در آورده، مهریه او را مهریه جدهام [[فاطمه]]{{س}}، [[دختر رسول خدا]]{{صل}}، که پانصد درهم بوده است، قرار میدهم. | امام {{ع}} پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[درود بر پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} و [[اهل بیت]] {{عم}}، فرمود: من محمد فرزند [[علی بن موسی]]، [[ام الفضل دختر مأمون]] را به عقد و [[ازدواج]] خویش در آورده، مهریه او را مهریه جدهام [[فاطمه]] {{س}}، [[دختر رسول خدا]] {{صل}}، که پانصد درهم بوده است، قرار میدهم. | ||
[[مأمون]] در جواب گفت: من نیز دخترم را به مهریه مذکور به [[عقد]] و [[ازدواج]] تو درآوردم. | [[مأمون]] در جواب گفت: من نیز دخترم را به مهریه مذکور به [[عقد]] و [[ازدواج]] تو درآوردم. | ||
مجلس [[عروسی]] از طرف مأمون مهیا شد. بوی [[عطر]] و گلاب فضا را پر کرده بود، سفرههای [[غذا]] گسترده و به شرکت کنندگان هدایایی از سوی مأمون داده شد. | مجلس [[عروسی]] از طرف مأمون مهیا شد. بوی [[عطر]] و گلاب فضا را پر کرده بود، سفرههای [[غذا]] گسترده و به شرکت کنندگان هدایایی از سوی مأمون داده شد. | ||
[[جمعیت]] حاضر و میهمانان عادی و [[حکومتی]]، پس از [[پذیرایی]]، مجلس را ترک کرده، پراکنده شدند؛ ولی عدهای از [[خواص]] دربار هنوز باقی مانده بودند. | [[جمعیت]] حاضر و میهمانان عادی و [[حکومتی]]، پس از [[پذیرایی]]، مجلس را ترک کرده، پراکنده شدند؛ ولی عدهای از [[خواص]] دربار هنوز باقی مانده بودند. | ||
مأمون به [[امام]] عرض کرد: اگر [[مصلحت]] میدانی، جوابهایی که برای [[یحیی بن أکثم]] بیان فرمودی، تکرار شود تا بیشتر بهرهمند شویم. | مأمون به [[امام]] عرض کرد: اگر [[مصلحت]] میدانی، جوابهایی که برای [[یحیی بن أکثم]] بیان فرمودی، تکرار شود تا بیشتر بهرهمند شویم. | ||
امام{{ع}} پاسخ همه [[پرسشها]] را بیان نمود و موجبات [[شگفتی]] بیشتر حاضران را فراهم آورد<ref>ارشاد مفید، ص۳۱۹؛ کشف الغمه، ج۲، ص۳۵۳؛ بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۸۱، ح۱ و ص۳۸۴؛ ج۵۰، ص۷۹؛ ج۹۶، ص۱۴۸، ح۵۰۶؛ حلیة الابرار، ج۴، ص۵۵۳؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۳۳؛ انوار البهیة، صص۲۵۵؛ مدینة المعاجز، ج۷، ص۳۴۷، ح۲۳۷۶؛ وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۱۰۸، ح۲۶۶۵۱؛ ج۱۳، ص۱۵، ح۱۷۱۱۸؛ ج۲۱، ص۱۰۹، ح۲۶۶۵۲؛ احتجاج طبرسی، ج۲، ص۴۶۹، ح۳۲۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۵۲، ح۱۱۹۹؛ وافی، ج۲۱، ص۳۹۹، ح۲۱۴۳۴؛ وسائل الشیعة، ج۲۰، ص۲۶۱، ح۲۵۵۷۵؛ عیون المعجزات، ص۱۲۳؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۱۸۲؛ نورالثقلین، ج۱، ص۶۷۳، ح۳۶۸؛ اختصاص، ص۹۸؛ الصواعق المحرقة، ص۲۰۶؛ احقاق الحق، ج۱۹، ص۵۸۷؛ تحف العقول، ص۴۵۱؛ ینابیع المودة، ج۳، ص۱۲۵؛ روضة الواعظین، ص۲۶۱؛ احقاق الحق، ج۱۲، ص۴۲۲؛ مناقب | امام {{ع}} پاسخ همه [[پرسشها]] را بیان نمود و موجبات [[شگفتی]] بیشتر حاضران را فراهم آورد<ref>ارشاد مفید، ص۳۱۹؛ کشف الغمه، ج۲، ص۳۵۳؛ بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۸۱، ح۱ و ص۳۸۴؛ ج۵۰، ص۷۹؛ ج۹۶، ص۱۴۸، ح۵۰۶؛ حلیة الابرار، ج۴، ص۵۵۳؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۳۳؛ انوار البهیة، صص۲۵۵؛ مدینة المعاجز، ج۷، ص۳۴۷، ح۲۳۷۶؛ وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۱۰۸، ح۲۶۶۵۱؛ ج۱۳، ص۱۵، ح۱۷۱۱۸؛ ج۲۱، ص۱۰۹، ح۲۶۶۵۲؛ احتجاج طبرسی، ج۲، ص۴۶۹، ح۳۲۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۵۲، ح۱۱۹۹؛ وافی، ج۲۱، ص۳۹۹، ح۲۱۴۳۴؛ وسائل الشیعة، ج۲۰، ص۲۶۱، ح۲۵۵۷۵؛ عیون المعجزات، ص۱۲۳؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۱۸۲؛ نورالثقلین، ج۱، ص۶۷۳، ح۳۶۸؛ اختصاص، ص۹۸؛ الصواعق المحرقة، ص۲۰۶؛ احقاق الحق، ج۱۹، ص۵۸۷؛ تحف العقول، ص۴۵۱؛ ینابیع المودة، ج۳، ص۱۲۵؛ روضة الواعظین، ص۲۶۱؛ احقاق الحق، ج۱۲، ص۴۲۲؛ مناقب ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۸۰؛ اثبات الوصیة، ص۲۲۳؛ مستدرک الوسائل، ج۹، ص۲۵۳، ح۱۰۸۳۷؛ ج۱۴، ص۲۱۰، ح۱۶۵۲۰؛ مفتاح الفلاح، ص۴۸۶؛ کتاب القاب الرسول و عترته، ص۲۲۷؛ الثاقب فی المناقب، ص۵۰۵، ح۴۳۳؛ الصراط المستقیم، ج۲، ص۱۷۵؛ مکارم الاخلاق، ص۱۹۶؛ فصول المهمة ابن صباغ، ص۲۶۷؛ دلائل الامامة، ص۳۹۱، ح۳۴۵؛ خرایج و جرایح، ج۲، ص۹۴۷؛ مناقب اهل البیت {{عم}}، ص۲۸۶؛ اعلام الوری، ج۲، ص۱۰۱.</ref>.<ref>[[سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری|طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل]]، [[دانشنامه جوادالائمه (کتاب)|دانشنامه جوادالائمه]]، ص۴۹.</ref> | ||
== [[مهریه]] [[ام الفضل]] == | |||
یکی از خادمان [[امام جواد]] {{ع}} [[روایت]] میکند: پس از آنکه مأمون دخترش [[أم الفضل]] را به ازدواج امام {{ع}} در آورد؛ امام {{ع}} نامهای برای او نوشت و در آن صِداق و مهریه همسرش را بیان نمود. البته خواننده محترم باید توجه داشته باشد که همه [[امامان معصوم]] {{عم}} مهریه مادرشان [[فاطمه زهرا]] {{س}} را برای همسرانشان قرار میدادند و آنچه در ذیل آورده میشود، علاوه بر آن مهریه معروف است. | |||
متن نامه بدین شرح است: هر شوهری موظف است که از [[اموال]] خود برای همسرش مهریهای قرار دهد. | |||
اما [[خداوند]] اموال ما را در [[آخرت]] برایمان ذخیره کرده است؛ همان طور که اموال شما در این [[دنیا]] به شما رسیده است. | |||
اما مناجاتی که پدرم از پدرانش، از [[امیرمؤمنان]]، از [[رسول خدا]] و [[جبرائیل]] از جانب خداوند برایم به [[ارث]] گذاردهاند، مهریه همسرم و دختر تو قرار میدهم و آن ده [[مناجات]] است، که هر کدام برای موضوعی مخصوص میباشد. هر کس به همان صورت با [[خدا]] مناجات کند، درهای [[رحمت]] بر او گشوده، حاجاتش برآورده خواهد شد<ref>متن مناجاتهای دهگانه در بخش سخنان امام جواد {{ع}}، فصل دعا و مناجات آمده است.</ref>.<ref>[[سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری|طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل]]، [[دانشنامه جوادالائمه (کتاب)|دانشنامه جوادالائمه]]، ص۵۳.</ref> | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:IM010215.jpg|22px]] [[سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری|طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل]]، [[دانشنامه جوادالائمه (کتاب)|'''دانشنامه جوادالائمه''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
[[رده:امام جواد]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۲۵
مقدمه
اولین ازدواج حضرت جواد (ع) در نه سالگی با دختر مأمون به نام زینب و با شهرت و کنیه ام الفضل بود. هدف مهم خلیفه از این کار جلب رضایت شیعیان و محدود نمودن فعالیتهای سیاسی و اجتماعی آن حضرت بود؛ تا بتواند در آینده به راحتی نقشه قتل آن حضرت را به دست همسرش (ام الفضل) اجرا نماید. خوشبختانه این ازدواج ثمرهای نداشت و فرزندی نصیب او نشد: «وَ قَدْ كَانَ زَوَّجَهُ الْمَأْمُونُ ابْنَتَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ (ع) مِنْهَا وَلَدٌ»[۱]؛ مأمون دخترش زینب را به همسری امام جواد (ع) در آورد؛ ولی از او فرزندی نداشت.
مأمون، خلیفه عباسی تصمیم گرفت دخترش ام الفضل را به همسری امام جواد (ع) در آورد. وقتی افراد فامیل از این خبر مطلع شدند، همگی تصمیم گرفتند تا او را از این عمل منصرف کنند. جلسهای با حضور اعضای فامیل و بستگان خلیفه تشکیل شد، به او گفتند: شنیدهایم قصد داری فرزند علی بن موسی الرضا (ع) را به عنوان داماد خویش برگزینی! آیا میدانی خلافت از دست ما خارج خواهد شد و عترت به دست آمده را بر باد خواهی داد؟
مگر نمیدانی که از دیرزمان میان ما و فرزندان پیامبر چه حوادثی پیش آمده است و تلاش و سعی پدران ما بر تحقیر، منزوی کردن و دور نگه داشتن آنان از صحنههای سیاسی جامعه بوده است؟! خواهش و تقاضای ما این است که از این کار منصرف شده، از میان افراد فامیل فردی لایق را به همسری دخترت انتخاب کنی.
مأمون در پاسخ گفت: آنچه در گذشته میان فرزندان ابوطالب و اجداد من و شما اتفاق افتاده است، پایهگذارانش افرادی حسود و بدخواه از قبیل شما بودهاند. چنان چه از روی انصاف اندیشه کنید، خواهید دانست که خاندان رسالت نسبت به امر خلافت و رهبری و حکومت بر مردم از دیگران سزاوارترند.
پیشینیان درباره آنان ظلم کرده، قطع رحم نمودهاند؛ اما من بارها تلاش نمودم خلافت را به او واگذار نمایم، قبول نکرد. حالا نیز انتخاب او برای همسری دخترم به دلیل برتری وی بر همه عالمان و دانشمندان زمان ما میباشد. اکنون فرصتی مناسب برای شما و همه مردم پیش آمده است تا به فضل و دانش بسیار وی در نوجوانی واقف شوید.
گفتند: جناب خلیفه! اگرچه این پسر بچه خردسال شما را مجذوب خویش ساخته، پس به تعلیم و تربیت نیازمند است و باید مسایل دینی را بیاموزد! مأمون با عصبانیت فریاد زد: آیا میدانید چه میگویید و درباره چه کسی سخن میگویید؟! من این نوجوان را میشناسم. او از خانوادهای میباشد که علم و دانش آنان خدایی است، پدران او از نظر علم و دانش در بالاترین حد از کمال بودهاند. اگر سخن مرا قبول ندارید، میتوانید او را بیازمایید.
گفتند: پیشنهاد خلیفه را میپذیریم؛ زیرا امتحان و آزمون بهترین روش برای کشف واقعیت خواهد بود و چنان چه او در این آزمون پیروز شود، مطیع فرمان خلیفه خواهیم بود.
همگی با خلیفه خداحافظی کرده، از مجلس خارج شدند؛ ولی در این اندیشه بودند که چه کسی را برای مناظره و گفتوگوی علمی با یک نوجوان (۹) ساله، که ذهن و فکر خلیفه را متوجه خود کرده است، برگزینند. پس از مشورتهای گوناگون تصمیم گرفتند از شخصی به نام یحیی بن أکثم، که دانشمند و به مسایل علمی آشنا و صاحب شهرت نیز بود، استفاده کنند. در ملاقاتی که صورت گرفت، با وعده پاداش و هدایای گرانقیمت، وی را برای دیدار و گفتوگو با امام جواد (ع) آماده ساختند. روزی معین از طرف خلیفه برای برگزاری مجلس مناظره مشخص گردید.
مأمون دستور داد جایگاه نشستن حضرت جواد (ع) در مجلس را آنگونه مهیا سازند که نزدیک جایگاه مخصوص وی باشد. روز موعود فرا رسید. جمعیتی زیاد با یحیی بن أکثم وارد تالار مخصوص شدند. از طرف دیگر، امام جواد (ع) (۹) ساله هم به جایگاه مخصوص خویش وارد شد و در کنار خلیفه بر روی تخت نشست. یحیی، در حالی که در مقابل امام (ع) نشسته بود، خطاب به مأمون گفت: آیا اجازه میدهی مطلبی را از این نوجوان (۹) ساله بپرسم؟ مأمون گفت: از خودش اجازه بگیر.
یحیی چهرهاش را به طرف امام (ع) چرخاند و عرض کرد: اجازه میدهید مسئلهای از شما بپرسم؟ حضرت فرمود: آنچه دلت میخواهد بپرس. یحیی گفت: وظیفه کسی که در حال احرام شکاری صید کند، چیست؟ امام جواد (ع) فرمود: آیا خارج از حرم صید کرده است یا داخل حرم؟ آیا به حرام بودن شکار در حال احرام آگاه بوده است یا جاهل؟ کشتن صید عمدی بوده است یا اشتباهی؟ شخص محرم، بنده و برده انسان دیگری بوده است یا حر و آزاده؟ بالغ بوده است یا نابالغ؟
کشتن صید را تکرار کرده است یا بیش از یک بار نبوده است؟ صید از پرندگان بوده است یا از غیر آن؟ کوچک بوده است یا بزرگ؟ بر عمل صید اصرار داشته یا پشیمان شده است؟ آن عمل را در شب مرتکب شده یا در روز؟ احرام او برای عمره بوده است یا حج؟
یحیی بن أکثم از تسلط امام جواد (ع) نُه ساله بر توزیع و تفریع یک مسئله فقهی، در درون خویش عجز و کوچکی بیش از حد احساس نمود و حاضران در رنگ و چهره وی حقارت و عجز را مشاهده کردند. مأمون خوشحال و خرسند از این مناظره موفقیتآمیز، در حالی که افراد فامیل خویش را مخاطب قرار داده بود، گفت: آنچه نسبت به خاندان رسالت انکار میکردید، با چشم و گوش خود دیده و شنیدید! آنگاه به امام (ع) عرض کرد: آیا دخترم را به همسری میپذیری؟ حضرت فرمود: آری.
مأمون گفت: خطبه عقد را بخوان و من دخترم ام الفضل را به همسری تو درمی آورم. امام (ع) پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر خدا (ص) و اهل بیت (ع)، فرمود: من محمد فرزند علی بن موسی، ام الفضل دختر مأمون را به عقد و ازدواج خویش در آورده، مهریه او را مهریه جدهام فاطمه (س)، دختر رسول خدا (ص)، که پانصد درهم بوده است، قرار میدهم. مأمون در جواب گفت: من نیز دخترم را به مهریه مذکور به عقد و ازدواج تو درآوردم. مجلس عروسی از طرف مأمون مهیا شد. بوی عطر و گلاب فضا را پر کرده بود، سفرههای غذا گسترده و به شرکت کنندگان هدایایی از سوی مأمون داده شد. جمعیت حاضر و میهمانان عادی و حکومتی، پس از پذیرایی، مجلس را ترک کرده، پراکنده شدند؛ ولی عدهای از خواص دربار هنوز باقی مانده بودند. مأمون به امام عرض کرد: اگر مصلحت میدانی، جوابهایی که برای یحیی بن أکثم بیان فرمودی، تکرار شود تا بیشتر بهرهمند شویم. امام (ع) پاسخ همه پرسشها را بیان نمود و موجبات شگفتی بیشتر حاضران را فراهم آورد[۲].[۳]
مهریه ام الفضل
یکی از خادمان امام جواد (ع) روایت میکند: پس از آنکه مأمون دخترش أم الفضل را به ازدواج امام (ع) در آورد؛ امام (ع) نامهای برای او نوشت و در آن صِداق و مهریه همسرش را بیان نمود. البته خواننده محترم باید توجه داشته باشد که همه امامان معصوم (ع) مهریه مادرشان فاطمه زهرا (س) را برای همسرانشان قرار میدادند و آنچه در ذیل آورده میشود، علاوه بر آن مهریه معروف است. متن نامه بدین شرح است: هر شوهری موظف است که از اموال خود برای همسرش مهریهای قرار دهد.
اما خداوند اموال ما را در آخرت برایمان ذخیره کرده است؛ همان طور که اموال شما در این دنیا به شما رسیده است. اما مناجاتی که پدرم از پدرانش، از امیرمؤمنان، از رسول خدا و جبرائیل از جانب خداوند برایم به ارث گذاردهاند، مهریه همسرم و دختر تو قرار میدهم و آن ده مناجات است، که هر کدام برای موضوعی مخصوص میباشد. هر کس به همان صورت با خدا مناجات کند، درهای رحمت بر او گشوده، حاجاتش برآورده خواهد شد[۴].[۵]
منابع
پانویس
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۸۰.
- ↑ ارشاد مفید، ص۳۱۹؛ کشف الغمه، ج۲، ص۳۵۳؛ بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۸۱، ح۱ و ص۳۸۴؛ ج۵۰، ص۷۹؛ ج۹۶، ص۱۴۸، ح۵۰۶؛ حلیة الابرار، ج۴، ص۵۵۳؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۳۳؛ انوار البهیة، صص۲۵۵؛ مدینة المعاجز، ج۷، ص۳۴۷، ح۲۳۷۶؛ وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۱۰۸، ح۲۶۶۵۱؛ ج۱۳، ص۱۵، ح۱۷۱۱۸؛ ج۲۱، ص۱۰۹، ح۲۶۶۵۲؛ احتجاج طبرسی، ج۲، ص۴۶۹، ح۳۲۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۵۲، ح۱۱۹۹؛ وافی، ج۲۱، ص۳۹۹، ح۲۱۴۳۴؛ وسائل الشیعة، ج۲۰، ص۲۶۱، ح۲۵۵۷۵؛ عیون المعجزات، ص۱۲۳؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۱۸۲؛ نورالثقلین، ج۱، ص۶۷۳، ح۳۶۸؛ اختصاص، ص۹۸؛ الصواعق المحرقة، ص۲۰۶؛ احقاق الحق، ج۱۹، ص۵۸۷؛ تحف العقول، ص۴۵۱؛ ینابیع المودة، ج۳، ص۱۲۵؛ روضة الواعظین، ص۲۶۱؛ احقاق الحق، ج۱۲، ص۴۲۲؛ مناقب ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۸۰؛ اثبات الوصیة، ص۲۲۳؛ مستدرک الوسائل، ج۹، ص۲۵۳، ح۱۰۸۳۷؛ ج۱۴، ص۲۱۰، ح۱۶۵۲۰؛ مفتاح الفلاح، ص۴۸۶؛ کتاب القاب الرسول و عترته، ص۲۲۷؛ الثاقب فی المناقب، ص۵۰۵، ح۴۳۳؛ الصراط المستقیم، ج۲، ص۱۷۵؛ مکارم الاخلاق، ص۱۹۶؛ فصول المهمة ابن صباغ، ص۲۶۷؛ دلائل الامامة، ص۳۹۱، ح۳۴۵؛ خرایج و جرایح، ج۲، ص۹۴۷؛ مناقب اهل البیت (ع)، ص۲۸۶؛ اعلام الوری، ج۲، ص۱۰۱.
- ↑ طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۴۹.
- ↑ متن مناجاتهای دهگانه در بخش سخنان امام جواد (ع)، فصل دعا و مناجات آمده است.
- ↑ طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص۵۳.