روزهای پایانی زندگی حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۷: خط ۷:
}}
}}


'''[[فاطمه زهرا]]{{س}} پس از پدر بزرگوارش''' چند ماه بیشتر زنده نبود و این مدت را، با [[گریه]] و آه و ناله سپری کرد. این گریه‌ها از علل و اسباب و انگیزه‌های گوناگونی برخوردار بود که مهم‌ترین آنها به جهت [[انحراف]] [[مسلمانان]] از [[راه راست]] بود که به [[اختلاف]] و جدایی و فروپاشی تدریجی مسلمانان می‌انجامید. حضرت در لحظات [[عمر]] کوتاه خویش وصیت‌هایی به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود مانند [[غسل]] و [[دفن شبانه و مخفیانه]] و حضور نیافتن غاصبان [[خلافت]].
'''[[فاطمه زهرا]] {{س}} پس از پدر بزرگوارش''' چند ماه بیشتر زنده نبود و این مدت را، با [[گریه]] و آه و ناله سپری کرد. این گریه‌ها از علل و اسباب و انگیزه‌های گوناگونی برخوردار بود که مهم‌ترین آنها به جهت [[انحراف]] [[مسلمانان]] از [[راه راست]] بود که به [[اختلاف]] و جدایی و فروپاشی تدریجی مسلمانان می‌انجامید. حضرت در لحظات [[عمر]] کوتاه خویش وصیت‌هایی به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} فرمود مانند [[غسل]] و [[دفن شبانه و مخفیانه]] و حضور نیافتن غاصبان [[خلافت]].


==[[حضرت فاطمه]]{{س}}‌ پس از رحلت [[پیامبر]] {{صل}}==
== [[حضرت فاطمه]] {{س}}‌ پس از رحلت [[پیامبر]] {{صل}} ==
[[فاطمه زهرا]]{{س}} پس از [[پدر]] بزرگوارش چند ماه بیشتر زنده نبود و این مدت را، با [[گریه]] و [[آه]] و ناله سپری کرد تا در زمره یکی از بسیار گریه‌کنندگان [[تاریخ]] درآمد و هیچ‌گاه خندان دیده نشد<ref>طبقات ابن سعد، ج۲، بخش ۸۴۲؛ حلیة الأولیاء، ج۲، ص۴۳.</ref>.
[[فاطمه زهرا]] {{س}} پس از [[پدر]] بزرگوارش چند ماه بیشتر زنده نبود و این مدت را، با [[گریه]] و [[آه]] و ناله سپری کرد تا در زمره یکی از بسیار گریه‌کنندگان [[تاریخ]] درآمد و هیچ‌گاه خندان دیده نشد<ref>طبقات ابن سعد، ج۲، بخش ۸۴۲؛ حلیة الأولیاء، ج۲، ص۴۳.</ref>.


گریه‌های [[زهرا]] از علل و اسباب و انگیزه‌های گوناگونی برخوردار بود که مهم‌ترین آنها به جهت [[انحراف]] [[مسلمانان]] از [[راه راست]] و [[سقوط]] در وادی پر مخاطره‌ای بود که به [[اختلاف]] و جدایی و [[فروپاشی]] تدریجی مسلمانان می‌انجامید. آن مخدّره در دوران [[حیات]] پدر بزرگوارش [[شاهد]] گسترش [[رسالت الهی]] بود و در راه پیشبرد آن، ارزش‌مندترین چیزهایی را که در جهت [[پیروزی اسلام]] و [[تحکیم]] پایه‌های [[عدل و داد]] در سراسر [[گیتی]] داشت، در طبق [[اخلاص]] نهاده و تقدیم نمود، ولی [[غصب خلافت]] و رخدادهای بعدی، [[کاخ]] [[آمال]] و آرزوهایش را درهم کوبید و [[قلب]] و [[روح]] پاکش را [[اندوهگین]] و مکدّر ساخت و بدین‌سان، [[حزن]] و اندوهی افزون بر حزن و [[اندوه]] از دست دادن پدر بزرگوارش [[رسول اکرم]]{{صل}} متحمّل گشت.
گریه‌های [[زهرا]] از علل و اسباب و انگیزه‌های گوناگونی برخوردار بود که مهم‌ترین آنها به جهت [[انحراف]] [[مسلمانان]] از [[راه راست]] و [[سقوط]] در وادی پر مخاطره‌ای بود که به [[اختلاف]] و جدایی و [[فروپاشی]] تدریجی مسلمانان می‌انجامید. آن مخدّره در دوران [[حیات]] پدر بزرگوارش [[شاهد]] گسترش [[رسالت الهی]] بود و در راه پیشبرد آن، ارزش‌مندترین چیزهایی را که در جهت [[پیروزی اسلام]] و [[تحکیم]] پایه‌های [[عدل و داد]] در سراسر [[گیتی]] داشت، در طبق [[اخلاص]] نهاده و تقدیم نمود، ولی [[غصب خلافت]] و رخدادهای بعدی، [[کاخ]] [[آمال]] و آرزوهایش را درهم کوبید و [[قلب]] و [[روح]] پاکش را [[اندوهگین]] و مکدّر ساخت و بدین‌سان، [[حزن]] و اندوهی افزون بر حزن و [[اندوه]] از دست دادن پدر بزرگوارش [[رسول اکرم]] {{صل}} متحمّل گشت.


روزی [[ام سلمه]] بر حضرت زهرا{{س}} وارد شد و عرضه داشت: [[دخت رسول خدا]]! دیشب به تو چه گذشت؟ فرمود:
روزی [[ام سلمه]] بر حضرت زهرا {{س}} وارد شد و عرضه داشت: [[دخت رسول خدا]]! دیشب به تو چه گذشت؟ فرمود:
شب را میان حزن و اندوه شدید بسر آوردم زیرا [[پیامبر]] از [[دنیا]] رفته و [[جانشین]] وی [[مظلوم]] واقع شده است. به [[خدا]] [[سوگند]]! پرده‌های [[تزویر]] و [[فریب]] از کار کسی‌که زمامداری‌اش بر خلاف [[حکم خدا]] و [[قرآن]] و یا [[سنّت]] [[رسول خدا]]{{صل}} در [[تأویل]] و [[تفسیر قرآن]] بود، کنار رفت ولی این عقده‌های [[جنگ بدر]] و کینه‌توزی‌های [[احد]] است که خود را نشان می‌دهد<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>. از علی{{ع}} [[روایت]] شده که فرمود: [[پیکر مطهر]] رسول خدا{{صل}} را از زیر پیراهنش [[غسل]] دادم، [[فاطمه]] همواره درخواست می‌کرد پیراهن پدرم را به من نشان بده، وقتی بدو نشان دادم و آن را بویید فریادی زد و از هوش رفت، چون چنین دیدم، پیراهن را [[نهان]] ساختم<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.</ref>.
شب را میان حزن و اندوه شدید بسر آوردم زیرا [[پیامبر]] از [[دنیا]] رفته و [[جانشین]] وی [[مظلوم]] واقع شده است. به [[خدا]] [[سوگند]]! پرده‌های [[تزویر]] و [[فریب]] از کار کسی‌که زمامداری‌اش بر خلاف [[حکم خدا]] و [[قرآن]] و یا [[سنّت]] [[رسول خدا]] {{صل}} در [[تأویل]] و [[تفسیر قرآن]] بود، کنار رفت ولی این عقده‌های [[جنگ بدر]] و کینه‌توزی‌های [[احد]] است که خود را نشان می‌دهد<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>. از علی {{ع}} [[روایت]] شده که فرمود: [[پیکر مطهر]] رسول خدا {{صل}} را از زیر پیراهنش [[غسل]] دادم، [[فاطمه]] همواره درخواست می‌کرد پیراهن پدرم را به من نشان بده، وقتی بدو نشان دادم و آن را بویید فریادی زد و از هوش رفت، چون چنین دیدم، پیراهن را [[نهان]] ساختم<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.</ref>.


[[روایت]] شده پس از [[رحلت]] جانسوز [[نبیّ اکرم]]{{صل}} [[بلال]] از گفتن [[اذان]] خودداری کرد و اظهار داشت: بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} هرگز برای کسی اذان نخواهم گفت. روزی [[فاطمه]]{{س}} فرمود: دوست دارم یک‌بار دیگر صدای [[بلال]] مؤذن پدرم را بشنوم. این خبر به بلال رسید، وی ندای اذان سر داد و گفت: {{متن قرآن|اللَّهُ أَكْبَرُ}}، {{متن قرآن|اللَّهُ أَكْبَرُ}}.
[[روایت]] شده پس از [[رحلت]] جانسوز [[نبیّ اکرم]] {{صل}} [[بلال]] از گفتن [[اذان]] خودداری کرد و اظهار داشت: بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} هرگز برای کسی اذان نخواهم گفت. روزی [[فاطمه]] {{س}} فرمود: دوست دارم یک‌بار دیگر صدای [[بلال]] مؤذن پدرم را بشنوم. این خبر به بلال رسید، وی ندای اذان سر داد و گفت: {{متن قرآن|اللَّهُ أَكْبَرُ}}، {{متن قرآن|اللَّهُ أَكْبَرُ}}.


فاطمه{{س}} [[پدر]] بزرگوار و دوران [[حیات]] و [[زندگی]] او را به یاد آورد و نتوانست از [[گریه]] خودداری کند. وقتی بلال به جمله أشهد انّ محمدا [[رسول الله]] رسید، [[زهرای مرضیه]] فریادی زد و نقش بر [[زمین]] شد و از هوش رفت. [[مردم]] به این [[تصور]] که فاطمه از [[دنیا]] رفته رو به بلال کردند و گفتند: اذان را قطع کن [[دخت پیامبر]] از دنیا رفت. بلال اذان را قطع کرد، و به پایان نرساند. زهرا{{س}} که به هوش آمد از بلال خواست اذانش را تمام کند، ولی بلال عرضه داشت: ای [[بانوی بانوان جهان]]! [[بیم]] آن دارم اگر صدای اذانم را بشنوی خود را هلاک سازی و بدین ترتیب، آن حضرت، بلال را از تمام کردن اذان معذور داشت<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.</ref>.
فاطمه {{س}} [[پدر]] بزرگوار و دوران [[حیات]] و [[زندگی]] او را به یاد آورد و نتوانست از [[گریه]] خودداری کند. وقتی بلال به جمله أشهد انّ محمدا [[رسول الله]] رسید، [[زهرای مرضیه]] فریادی زد و نقش بر [[زمین]] شد و از هوش رفت. [[مردم]] به این [[تصور]] که فاطمه از [[دنیا]] رفته رو به بلال کردند و گفتند: اذان را قطع کن [[دخت پیامبر]] از دنیا رفت. بلال اذان را قطع کرد، و به پایان نرساند. زهرا {{س}} که به هوش آمد از بلال خواست اذانش را تمام کند، ولی بلال عرضه داشت: ای [[بانوی بانوان جهان]]! [[بیم]] آن دارم اگر صدای اذانم را بشنوی خود را هلاک سازی و بدین ترتیب، آن حضرت، بلال را از تمام کردن اذان معذور داشت<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.</ref>.


گریه و [[شیون]] زهرا{{س}} شب و [[روز]] متوقف نشد و اشکش بازنایستاد. به گونه‌ای که همسایگانش از این وضعیت [[ناشکیبایی]] کردند و [[بزرگان مدینه]] گرد هم آمده و [[خدمت]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} رسیدند و گفتند: [[ابو الحسن]]! فاطمه شب و روز می‌گرید، و ما نه شب [[آسایش]] [[خواب]] داریم و نه روز [[آرامش]] کار و گذران زندگی، خواستیم به اطلاع شما برسانیم که از وی بخواهی یا شب گریه کند یا روز.
گریه و [[شیون]] زهرا {{س}} شب و [[روز]] متوقف نشد و اشکش بازنایستاد. به گونه‌ای که همسایگانش از این وضعیت [[ناشکیبایی]] کردند و [[بزرگان مدینه]] گرد هم آمده و [[خدمت]] [[امیر مؤمنان]] {{ع}} رسیدند و گفتند: [[ابو الحسن]]! فاطمه شب و روز می‌گرید، و ما نه شب [[آسایش]] [[خواب]] داریم و نه روز [[آرامش]] کار و گذران زندگی، خواستیم به اطلاع شما برسانیم که از وی بخواهی یا شب گریه کند یا روز.


امیر مؤمنان{{ع}} به [[خانه]] آمد و بر زهرا{{س}} وارد شد و بدو فرمود: [[دخت رسول خدا]]! فاطمه [[جان]]! بزرگان مدینه از من درخواست کرده‌اند از شما بخواهم یا شب در [[مصیبت]] پدر گریه کنی یا روز. [[فاطمه زهرا]]{{س}} در پاسخ [[امیر المؤمنین]]{{ع}} عرضه داشت: ابو الحسن، علی! من اندک زمانی بیش میان آنها نیستم و به‌زودی از میان آنها رخت بر خواهم بست. [[امیر المؤمنین]]{{ع}} ناگزیر در پشت دیوار [[بقیع]] خارج از [[شهر]]، سایبانی که آن را «[[بیت الاحزان]]» نامید ایجاد کرد و [[زهرای مرضیه]]{{س}} بامدادان، [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} را پیشاپیش و خود در پی آنان رهسپار بیت الاحزان می‌شد و گریه‌کنان و اشک‌ریزان از بقیع می‌گذشت و با فرارسیدن شب، امیر المؤمنین{{ع}} نزد [[فاطمه]] می‌رفت و وی را تا [[منزل]] [[همراهی]] می‌کرد<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۷۷.</ref>.
امیر مؤمنان {{ع}} به [[خانه]] آمد و بر زهرا {{س}} وارد شد و بدو فرمود: [[دخت رسول خدا]]! فاطمه [[جان]]! بزرگان مدینه از من درخواست کرده‌اند از شما بخواهم یا شب در [[مصیبت]] پدر گریه کنی یا روز. [[فاطمه زهرا]] {{س}} در پاسخ [[امیر المؤمنین]] {{ع}} عرضه داشت: ابو الحسن، علی! من اندک زمانی بیش میان آنها نیستم و به‌زودی از میان آنها رخت بر خواهم بست. [[امیر المؤمنین]] {{ع}} ناگزیر در پشت دیوار [[بقیع]] خارج از [[شهر]]، سایبانی که آن را «[[بیت الاحزان]]» نامید ایجاد کرد و [[زهرای مرضیه]] {{س}} بامدادان، [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} را پیشاپیش و خود در پی آنان رهسپار بیت الاحزان می‌شد و گریه‌کنان و اشک‌ریزان از بقیع می‌گذشت و با فرارسیدن شب، امیر المؤمنین {{ع}} نزد [[فاطمه]] می‌رفت و وی را تا [[منزل]] [[همراهی]] می‌کرد<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۷۷.</ref>.


از [[أنس]] منقول است: زمانی‌که از [[خاکسپاری]] [[پیکر مطهر]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[فراغت]] یافتیم من [[خدمت]] [[فاطمه زهرا]]{{س}} رسیدم تا چشمش به من افتاد فرمود: چگونه دلتان [[راضی]] شد [[خاک]] بر چهره [[مبارک]] رسول خدا{{صل}} بریزید و سپس به [[گریه]] افتاد<ref>اسد الغابه ابن اثیر، ج۵، ص۵۲۴؛ طبقات ابن سعد، ج۲، بخش ۲، ص۸۲.</ref>.
از [[أنس]] منقول است: زمانی‌که از [[خاکسپاری]] [[پیکر مطهر]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[فراغت]] یافتیم من [[خدمت]] [[فاطمه زهرا]] {{س}} رسیدم تا چشمش به من افتاد فرمود: چگونه دلتان [[راضی]] شد [[خاک]] بر چهره [[مبارک]] رسول خدا {{صل}} بریزید و سپس به [[گریه]] افتاد<ref>اسد الغابه ابن اثیر، ج۵، ص۵۲۴؛ طبقات ابن سعد، ج۲، بخش ۲، ص۸۲.</ref>.


[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: حال [مادرمان‌] فاطمه زهرا{{س}} در اثر [[حزن]] و [[اندوه]] بسیار به وخامت‌گرایید، تنها لبخند او پس از [[رحلت]] [[پدر]] بزرگوارش هنگامی بود که در بستر [[شهادت]] با [[پوشیدن لباس]] [[آخرت]]، نگاهی به [[اسماء بنت عمیس]] کرد و لبخندی زد و به تابوتی که برای حمل جنازه‌اش قبل از [[وفات]] وی ساخته شده بود، نگریست و فرمود: شما با تهیه این [[تابوت]] [[بدن]] مرا پوشاندید، [[خداوند]] لغزش‌های شما را بپوشاند<ref>اهل البیت از توفیق ابو علم، ص۱۶۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۳۳.</ref>
[[امام صادق]] {{ع}} فرمود: حال [مادرمان‌] فاطمه زهرا {{س}} در اثر [[حزن]] و [[اندوه]] بسیار به وخامت‌گرایید، تنها لبخند او پس از [[رحلت]] [[پدر]] بزرگوارش هنگامی بود که در بستر [[شهادت]] با [[پوشیدن لباس]] [[آخرت]]، نگاهی به [[اسماء بنت عمیس]] کرد و لبخندی زد و به تابوتی که برای حمل جنازه‌اش قبل از [[وفات]] وی ساخته شده بود، نگریست و فرمود: شما با تهیه این [[تابوت]] [[بدن]] مرا پوشاندید، [[خداوند]] لغزش‌های شما را بپوشاند<ref>اهل البیت از توفیق ابو علم، ص۱۶۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۳۳.</ref>


==[[آخرین لحظات زندگی حضرت فاطمه]] {{س}}==
== [[آخرین لحظات زندگی حضرت فاطمه]] {{س}} ==
روزهای [[زندگی]] سه ماهه<ref>درباره چگونگی و زمان وفات فاطمه زهرا{{س}}، ر.ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۶۶-۱۴۹. </ref> [[فاطمه]]{{س}} پس از [[رسول خدا]]{{صل}} به سرعت، یکی پس از دیگری سپری شد و آخرین لحظات [[عمر]] کوتاه او فرا رسید. [[نقل]] شده، در این لحظات [[فاطمه]]{{س}} [[غسل]] کرد و خویش را [[پاکیزه]] ساخت و پارچه‌های [[کفن]] خود را به تن کرد و بر روی آنها، پارچه‌ای ضخیم کشید و [[حنوط]] کرد و به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود که درون همین [[کفن]] مرا [[غسل]] بده<ref>المصنف، صنعانی، ج۳، ص۴۱۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۸؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ احادیث مختارة من موضوعات الجورقانی و ابن الجوزی، ذهبی، ج۱، ص۱۰۸.</ref>. وقتی [[فاطمه]]{{س}} در بستر [[شهادت]] قرار گرفت، رو به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} کرد و چنین لب به سخن گشود: "ای [[پسر عمو]]! آخرین لحظات زندگی‌ام فرا رسیده و بی‌تردید در همین لحظات به پدرم خواهم پیوست و تو را به چیزهایی که در قلبم هست، سفارش می‌کنم". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در کنار بستر او نشست و به حاضران فرمود که از آنجا خارج شوند. سپس [[فاطمه]]{{س}} گفت: "ای [[پسر عمو]]! هرگز به من [[وعده]] [[دروغ]] ندادی و [[خیانت]] نکردی و من نیز از زمانی که همسرت شدم، هرگز با تو مخالفتی نکردم". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گفت: "[[پناه]] بر [[خدا]]! تو خداشناس‌تر و نیکوکارتر و باتقواتر و گرامی‌تر از آن هستی که به خاطر [[مخالفت]] با من، [[سرزنش]] شوی، نبود تو برای من سخت است و چاره‌ای نیز از آن نیست و به [[خدا]] قسم، با نبود تو [[مصیبت]] [[رسول خدا]]{{صل}} برایم نو می‌شود و از [[دست]] دادنت برایم بزرگ و سنگین است؛ {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ از مصیبتی که چه دردناک و سخت است. به [[خدا]] قسم، مصیبتی است که ماتمی بالاتر از آن [[تصور]] شدنی نیست". سپس هر دو به [[گریه]] افتادند و مدتی گریستند. سپس [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دوباره از [[فاطمه]]{{س}} خواست تا هر وصیتی دارد به او بگوید تا او انجام دهد. [[فاطمه]]{{س}} گفت: "[[خدا]] در [[غم]] من به تو جزای خیر دهد ای [[پسر عمو]]! ابتدا [[وصیت]] می‌کنم که پس از من با دختر امامه<ref>امامه دختر خواهر فاطمه{{س}} بوده است. البته معروف آن است که ایشان به علی{{ع}} فرمود: "با امامه ازدواج کن". و آن حضرت نیز با امامه ازدواج کرد (دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۲؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۱۹۸؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۸، ص۲۵۷).</ref> [[ازدواج]] کن، زیرا او با فرزندانم همچون خود من [[رفتار]] می‌کند و مردان نیز باید همسری داشته باشند و [[وصیت]] می‌کنم که تابوتی برایم آماده کن و دیدم که [[فرشتگان]] صورت آن را برایم نقش کردند". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گفت: "آن را برایم توصیف کن" و [[فاطمه]]{{س}} آن را توصیف کرد و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} آن را برای [[فاطمه]] آماده کرد و این [[تابوت]]، اولین تابوتی بود که در [[زمین]] به کار برده شد و بی‌سابقه بود. سپس [[فاطمه]]{{س}} به [[علی]]{{ع}} گفت: "به شما [[وصیت]] می‌کنم هیچ یک از کسانی که به من [[ظلم]] کردند و حقم را گرفتند، بر جنازه من حاضر نشوند، زیرا که آنان [[دشمنان]] من و [[دشمنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} هستند و نیز هیچ یک از آنان و نه پیروانشان بر من [[نماز]] نخوانند و مرا شبانه هنگامی که چشم‌ها خفته‌اند، [[دفن]] کرده<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.</ref> و قبرم را مخفی ساز"<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹.</ref>.  
روزهای [[زندگی]] سه ماهه<ref>درباره چگونگی و زمان وفات فاطمه زهرا {{س}}، ر. ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۶۶-۱۴۹. </ref> [[فاطمه]] {{س}} پس از [[رسول خدا]] {{صل}} به سرعت، یکی پس از دیگری سپری شد و آخرین لحظات [[عمر]] کوتاه او فرا رسید. [[نقل]] شده، در این لحظات [[فاطمه]] {{س}} [[غسل]] کرد و خویش را [[پاکیزه]] ساخت و پارچه‌های [[کفن]] خود را به تن کرد و بر روی آنها، پارچه‌ای ضخیم کشید و [[حنوط]] کرد و به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} فرمود که درون همین [[کفن]] مرا [[غسل]] بده<ref>المصنف، صنعانی، ج۳، ص۴۱۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۸؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ احادیث مختارة من موضوعات الجورقانی و ابن الجوزی، ذهبی، ج۱، ص۱۰۸.</ref>. وقتی [[فاطمه]] {{س}} در بستر [[شهادت]] قرار گرفت، رو به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} کرد و چنین لب به سخن گشود: "ای [[پسر عمو]]! آخرین لحظات زندگی‌ام فرا رسیده و بی‌تردید در همین لحظات به پدرم خواهم پیوست و تو را به چیزهایی که در قلبم هست، سفارش می‌کنم". [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در کنار بستر او نشست و به حاضران فرمود که از آنجا خارج شوند. سپس [[فاطمه]] {{س}} گفت: "ای [[پسر عمو]]! هرگز به من [[وعده]] [[دروغ]] ندادی و [[خیانت]] نکردی و من نیز از زمانی که همسرت شدم، هرگز با تو مخالفتی نکردم". [[امیرمؤمنان]] {{ع}} گفت: "[[پناه]] بر [[خدا]]! تو خداشناس‌تر و نیکوکارتر و باتقواتر و گرامی‌تر از آن هستی که به خاطر [[مخالفت]] با من، [[سرزنش]] شوی، نبود تو برای من سخت است و چاره‌ای نیز از آن نیست و به [[خدا]] قسم، با نبود تو [[مصیبت]] [[رسول خدا]] {{صل}} برایم نو می‌شود و از [[دست]] دادنت برایم بزرگ و سنگین است؛ {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ از مصیبتی که چه دردناک و سخت است. به [[خدا]] قسم، مصیبتی است که ماتمی بالاتر از آن [[تصور]] شدنی نیست". سپس هر دو به [[گریه]] افتادند و مدتی گریستند. سپس [[امیرمؤمنان]] {{ع}} دوباره از [[فاطمه]] {{س}} خواست تا هر وصیتی دارد به او بگوید تا او انجام دهد. [[فاطمه]] {{س}} گفت: "[[خدا]] در [[غم]] من به تو جزای خیر دهد ای [[پسر عمو]]! ابتدا [[وصیت]] می‌کنم که پس از من با دختر امامه<ref>امامه دختر خواهر فاطمه {{س}} بوده است. البته معروف آن است که ایشان به علی {{ع}} فرمود: "با امامه ازدواج کن". و آن حضرت نیز با امامه ازدواج کرد (دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۲؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۱۹۸؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۸، ص۲۵۷).</ref> [[ازدواج]] کن، زیرا او با فرزندانم همچون خود من [[رفتار]] می‌کند و مردان نیز باید همسری داشته باشند و [[وصیت]] می‌کنم که تابوتی برایم آماده کن و دیدم که [[فرشتگان]] صورت آن را برایم نقش کردند". [[امیرمؤمنان]] {{ع}} گفت: "آن را برایم توصیف کن" و [[فاطمه]] {{س}} آن را توصیف کرد و [[امیرمؤمنان]] {{ع}} آن را برای [[فاطمه]] آماده کرد و این [[تابوت]]، اولین تابوتی بود که در [[زمین]] به کار برده شد و بی‌سابقه بود. سپس [[فاطمه]] {{س}} به [[علی]] {{ع}} گفت: "به شما [[وصیت]] می‌کنم هیچ یک از کسانی که به من [[ظلم]] کردند و حقم را گرفتند، بر جنازه من حاضر نشوند، زیرا که آنان [[دشمنان]] من و [[دشمنان]] [[رسول خدا]] {{صل}} هستند و نیز هیچ یک از آنان و نه پیروانشان بر من [[نماز]] نخوانند و مرا شبانه هنگامی که چشم‌ها خفته‌اند، [[دفن]] کرده<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.</ref> و قبرم را مخفی ساز"<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹.</ref>.  


همچنین به [[اسماء بنت عمیس]] سفارش کرد که هیچ کس، حتی [[زنان]]، نزد جنازه‌اش حاضر نشوند<ref>الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ج۱، ص۱۱۲؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۴، ص۳۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۷؛ أسد الغابه، ابن اثیر، ج۷، ص۲۴۴.</ref> و بالاخره [[فاطمه]]{{س}} در سن هجده سالگی<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.</ref>، همان‌گونه که [[رسول خدا]]{{صل}} فرموده بود، در حالی که بسیار<ref>امام موسی کاظم{{ع}} در این باره فرموده است: "به راستی که فاطمه{{س}}، صدیقه و شهیده است" (اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸).</ref>، [[مصیبت]] دید و حقش [[غصب]] شده به [[شهادت]] رسید و اولین نفر از [[اهل بیت]]{{عم}} آن حضرت بود که به ایشان پیوست<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۱۷۵؛ بشارة المصطفی، طبری، ص۳۰۷؛ الفضائل، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۸.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۹-۳۰۶.</ref>
همچنین به [[اسماء بنت عمیس]] سفارش کرد که هیچ کس، حتی [[زنان]]، نزد جنازه‌اش حاضر نشوند<ref>الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ج۱، ص۱۱۲؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۴، ص۳۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۷؛ أسد الغابه، ابن اثیر، ج۷، ص۲۴۴.</ref> و بالاخره [[فاطمه]] {{س}} در سن هجده سالگی<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.</ref>، همان‌گونه که [[رسول خدا]] {{صل}} فرموده بود، در حالی که بسیار<ref>امام موسی کاظم {{ع}} در این باره فرموده است: "به راستی که فاطمه {{س}}، صدیقه و شهیده است" (اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸).</ref>، [[مصیبت]] دید و حقش [[غصب]] شده به [[شهادت]] رسید و اولین نفر از [[اهل بیت]] {{عم}} آن حضرت بود که به ایشان پیوست<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۱۷۵؛ بشارة المصطفی، طبری، ص۳۰۷؛ الفضائل، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۸.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۹-۳۰۶.</ref>


{{مظلومیت حضرت فاطمه}}
{{مظلومیت حضرت فاطمه}}

نسخهٔ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۰۰:۱۹

فاطمه زهرا (س) پس از پدر بزرگوارش چند ماه بیشتر زنده نبود و این مدت را، با گریه و آه و ناله سپری کرد. این گریه‌ها از علل و اسباب و انگیزه‌های گوناگونی برخوردار بود که مهم‌ترین آنها به جهت انحراف مسلمانان از راه راست بود که به اختلاف و جدایی و فروپاشی تدریجی مسلمانان می‌انجامید. حضرت در لحظات عمر کوتاه خویش وصیت‌هایی به امیرمؤمنان (ع) فرمود مانند غسل و دفن شبانه و مخفیانه و حضور نیافتن غاصبان خلافت.

حضرت فاطمه (س)‌ پس از رحلت پیامبر (ص)

فاطمه زهرا (س) پس از پدر بزرگوارش چند ماه بیشتر زنده نبود و این مدت را، با گریه و آه و ناله سپری کرد تا در زمره یکی از بسیار گریه‌کنندگان تاریخ درآمد و هیچ‌گاه خندان دیده نشد[۱].

گریه‌های زهرا از علل و اسباب و انگیزه‌های گوناگونی برخوردار بود که مهم‌ترین آنها به جهت انحراف مسلمانان از راه راست و سقوط در وادی پر مخاطره‌ای بود که به اختلاف و جدایی و فروپاشی تدریجی مسلمانان می‌انجامید. آن مخدّره در دوران حیات پدر بزرگوارش شاهد گسترش رسالت الهی بود و در راه پیشبرد آن، ارزش‌مندترین چیزهایی را که در جهت پیروزی اسلام و تحکیم پایه‌های عدل و داد در سراسر گیتی داشت، در طبق اخلاص نهاده و تقدیم نمود، ولی غصب خلافت و رخدادهای بعدی، کاخ آمال و آرزوهایش را درهم کوبید و قلب و روح پاکش را اندوهگین و مکدّر ساخت و بدین‌سان، حزن و اندوهی افزون بر حزن و اندوه از دست دادن پدر بزرگوارش رسول اکرم (ص) متحمّل گشت.

روزی ام سلمه بر حضرت زهرا (س) وارد شد و عرضه داشت: دخت رسول خدا! دیشب به تو چه گذشت؟ فرمود: شب را میان حزن و اندوه شدید بسر آوردم زیرا پیامبر از دنیا رفته و جانشین وی مظلوم واقع شده است. به خدا سوگند! پرده‌های تزویر و فریب از کار کسی‌که زمامداری‌اش بر خلاف حکم خدا و قرآن و یا سنّت رسول خدا (ص) در تأویل و تفسیر قرآن بود، کنار رفت ولی این عقده‌های جنگ بدر و کینه‌توزی‌های احد است که خود را نشان می‌دهد[۲]. از علی (ع) روایت شده که فرمود: پیکر مطهر رسول خدا (ص) را از زیر پیراهنش غسل دادم، فاطمه همواره درخواست می‌کرد پیراهن پدرم را به من نشان بده، وقتی بدو نشان دادم و آن را بویید فریادی زد و از هوش رفت، چون چنین دیدم، پیراهن را نهان ساختم[۳].

روایت شده پس از رحلت جانسوز نبیّ اکرم (ص) بلال از گفتن اذان خودداری کرد و اظهار داشت: بعد از رسول خدا (ص) هرگز برای کسی اذان نخواهم گفت. روزی فاطمه (س) فرمود: دوست دارم یک‌بار دیگر صدای بلال مؤذن پدرم را بشنوم. این خبر به بلال رسید، وی ندای اذان سر داد و گفت: ﴿اللَّهُ أَكْبَرُ، ﴿اللَّهُ أَكْبَرُ.

فاطمه (س) پدر بزرگوار و دوران حیات و زندگی او را به یاد آورد و نتوانست از گریه خودداری کند. وقتی بلال به جمله أشهد انّ محمدا رسول الله رسید، زهرای مرضیه فریادی زد و نقش بر زمین شد و از هوش رفت. مردم به این تصور که فاطمه از دنیا رفته رو به بلال کردند و گفتند: اذان را قطع کن دخت پیامبر از دنیا رفت. بلال اذان را قطع کرد، و به پایان نرساند. زهرا (س) که به هوش آمد از بلال خواست اذانش را تمام کند، ولی بلال عرضه داشت: ای بانوی بانوان جهان! بیم آن دارم اگر صدای اذانم را بشنوی خود را هلاک سازی و بدین ترتیب، آن حضرت، بلال را از تمام کردن اذان معذور داشت[۴].

گریه و شیون زهرا (س) شب و روز متوقف نشد و اشکش بازنایستاد. به گونه‌ای که همسایگانش از این وضعیت ناشکیبایی کردند و بزرگان مدینه گرد هم آمده و خدمت امیر مؤمنان (ع) رسیدند و گفتند: ابو الحسن! فاطمه شب و روز می‌گرید، و ما نه شب آسایش خواب داریم و نه روز آرامش کار و گذران زندگی، خواستیم به اطلاع شما برسانیم که از وی بخواهی یا شب گریه کند یا روز.

امیر مؤمنان (ع) به خانه آمد و بر زهرا (س) وارد شد و بدو فرمود: دخت رسول خدا! فاطمه جان! بزرگان مدینه از من درخواست کرده‌اند از شما بخواهم یا شب در مصیبت پدر گریه کنی یا روز. فاطمه زهرا (س) در پاسخ امیر المؤمنین (ع) عرضه داشت: ابو الحسن، علی! من اندک زمانی بیش میان آنها نیستم و به‌زودی از میان آنها رخت بر خواهم بست. امیر المؤمنین (ع) ناگزیر در پشت دیوار بقیع خارج از شهر، سایبانی که آن را «بیت الاحزان» نامید ایجاد کرد و زهرای مرضیه (س) بامدادان، امام حسن و امام حسین (ع) را پیشاپیش و خود در پی آنان رهسپار بیت الاحزان می‌شد و گریه‌کنان و اشک‌ریزان از بقیع می‌گذشت و با فرارسیدن شب، امیر المؤمنین (ع) نزد فاطمه می‌رفت و وی را تا منزل همراهی می‌کرد[۵].

از أنس منقول است: زمانی‌که از خاکسپاری پیکر مطهر رسول خدا (ص) فراغت یافتیم من خدمت فاطمه زهرا (س) رسیدم تا چشمش به من افتاد فرمود: چگونه دلتان راضی شد خاک بر چهره مبارک رسول خدا (ص) بریزید و سپس به گریه افتاد[۶].

امام صادق (ع) فرمود: حال [مادرمان‌] فاطمه زهرا (س) در اثر حزن و اندوه بسیار به وخامت‌گرایید، تنها لبخند او پس از رحلت پدر بزرگوارش هنگامی بود که در بستر شهادت با پوشیدن لباس آخرت، نگاهی به اسماء بنت عمیس کرد و لبخندی زد و به تابوتی که برای حمل جنازه‌اش قبل از وفات وی ساخته شده بود، نگریست و فرمود: شما با تهیه این تابوت بدن مرا پوشاندید، خداوند لغزش‌های شما را بپوشاند[۷].[۸]

آخرین لحظات زندگی حضرت فاطمه (س)

روزهای زندگی سه ماهه[۹] فاطمه (س) پس از رسول خدا (ص) به سرعت، یکی پس از دیگری سپری شد و آخرین لحظات عمر کوتاه او فرا رسید. نقل شده، در این لحظات فاطمه (س) غسل کرد و خویش را پاکیزه ساخت و پارچه‌های کفن خود را به تن کرد و بر روی آنها، پارچه‌ای ضخیم کشید و حنوط کرد و به امیرمؤمنان (ع) فرمود که درون همین کفن مرا غسل بده[۱۰]. وقتی فاطمه (س) در بستر شهادت قرار گرفت، رو به امیرمؤمنان (ع) کرد و چنین لب به سخن گشود: "ای پسر عمو! آخرین لحظات زندگی‌ام فرا رسیده و بی‌تردید در همین لحظات به پدرم خواهم پیوست و تو را به چیزهایی که در قلبم هست، سفارش می‌کنم". امیرمؤمنان (ع) در کنار بستر او نشست و به حاضران فرمود که از آنجا خارج شوند. سپس فاطمه (س) گفت: "ای پسر عمو! هرگز به من وعده دروغ ندادی و خیانت نکردی و من نیز از زمانی که همسرت شدم، هرگز با تو مخالفتی نکردم". امیرمؤمنان (ع) گفت: "پناه بر خدا! تو خداشناس‌تر و نیکوکارتر و باتقواتر و گرامی‌تر از آن هستی که به خاطر مخالفت با من، سرزنش شوی، نبود تو برای من سخت است و چاره‌ای نیز از آن نیست و به خدا قسم، با نبود تو مصیبت رسول خدا (ص) برایم نو می‌شود و از دست دادنت برایم بزرگ و سنگین است؛ ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۱۱]؛ از مصیبتی که چه دردناک و سخت است. به خدا قسم، مصیبتی است که ماتمی بالاتر از آن تصور شدنی نیست". سپس هر دو به گریه افتادند و مدتی گریستند. سپس امیرمؤمنان (ع) دوباره از فاطمه (س) خواست تا هر وصیتی دارد به او بگوید تا او انجام دهد. فاطمه (س) گفت: "خدا در غم من به تو جزای خیر دهد ای پسر عمو! ابتدا وصیت می‌کنم که پس از من با دختر امامه[۱۲] ازدواج کن، زیرا او با فرزندانم همچون خود من رفتار می‌کند و مردان نیز باید همسری داشته باشند و وصیت می‌کنم که تابوتی برایم آماده کن و دیدم که فرشتگان صورت آن را برایم نقش کردند". امیرمؤمنان (ع) گفت: "آن را برایم توصیف کن" و فاطمه (س) آن را توصیف کرد و امیرمؤمنان (ع) آن را برای فاطمه آماده کرد و این تابوت، اولین تابوتی بود که در زمین به کار برده شد و بی‌سابقه بود. سپس فاطمه (س) به علی (ع) گفت: "به شما وصیت می‌کنم هیچ یک از کسانی که به من ظلم کردند و حقم را گرفتند، بر جنازه من حاضر نشوند، زیرا که آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدا (ص) هستند و نیز هیچ یک از آنان و نه پیروانشان بر من نماز نخوانند و مرا شبانه هنگامی که چشم‌ها خفته‌اند، دفن کرده[۱۳] و قبرم را مخفی ساز"[۱۴].

همچنین به اسماء بنت عمیس سفارش کرد که هیچ کس، حتی زنان، نزد جنازه‌اش حاضر نشوند[۱۵] و بالاخره فاطمه (س) در سن هجده سالگی[۱۶]، همان‌گونه که رسول خدا (ص) فرموده بود، در حالی که بسیار[۱۷]، مصیبت دید و حقش غصب شده به شهادت رسید و اولین نفر از اهل بیت (ع) آن حضرت بود که به ایشان پیوست[۱۸].[۱۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. طبقات ابن سعد، ج۲، بخش ۸۴۲؛ حلیة الأولیاء، ج۲، ص۴۳.
  2. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۶.
  3. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.
  4. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۵۷.
  5. بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۷۷.
  6. اسد الغابه ابن اثیر، ج۵، ص۵۲۴؛ طبقات ابن سعد، ج۲، بخش ۲، ص۸۲.
  7. اهل البیت از توفیق ابو علم، ص۱۶۵.
  8. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳ ص ۲۳۳.
  9. درباره چگونگی و زمان وفات فاطمه زهرا (س)، ر. ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۶۶-۱۴۹.
  10. المصنف، صنعانی، ج۳، ص۴۱۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۸؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۳۹۹؛ احادیث مختارة من موضوعات الجورقانی و ابن الجوزی، ذهبی، ج۱، ص۱۰۸.
  11. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  12. امامه دختر خواهر فاطمه (س) بوده است. البته معروف آن است که ایشان به علی (ع) فرمود: "با امامه ازدواج کن". و آن حضرت نیز با امامه ازدواج کرد (دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۳۶۲؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۱۹۸؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۸، ص۲۵۷).
  13. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۱.
  14. الامالی، شیخ مفید، ص۲۸۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۱۰۹.
  15. الذریة الطاهرة النبویه، دولابی، ج۱، ص۱۱۲؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۴، ص۳۴؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۷؛ أسد الغابه، ابن اثیر، ج۷، ص۲۴۴.
  16. اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶.
  17. امام موسی کاظم (ع) در این باره فرموده است: "به راستی که فاطمه (س)، صدیقه و شهیده است" (اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۸).
  18. الامالی، شیخ صدوق، ص۱۷۵؛ بشارة المصطفی، طبری، ص۳۰۷؛ الفضائل، شاذان بن جبرئیل قمی، ص۹؛ المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۳۸.
  19. کرمانی کجور، محمد، مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص۲۹۹-۳۰۶.