ناشکیبایی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

  • رذیلت اخلاقی "ناشکیبایی"، در مقابل فضیلت صبر قرار دارد؛ این آیه شریفه به خوبی تقابل این دو صفت را نشان می‌دهد: سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِيصٍ[۱]
  • ناشکیبایی و بی‌صبری که در عربی آن را "جَزَع" می‌خوانند، از نظر لغت اندوهی است که در اثر جستن محبوب- که می‌تواند شامل همه انواع محبوب‌های انسان باشد- و به دست نیاوردن آن، پدید می‌آید. راغب در "المفردات" می‌آورد: "جزع از نظر معنی روشن‌تر از حزن و رساتر از آن است، چه حزن عامّ است و تمامی انواع اندوه‌ها را در بر می‌گیرد، در حالی که جزع اندوهی است که انسان را از آنچه در پی آن است باز می‌دارد و او را از آن منقطع می‌سازد".
  • جزَع از نظر معنی با فَزَع یکسان است، با این تفاوت که فزَع بیشتر درباره اندوهی که در اثر ترس پدید آید، به کار می‌رود. این نکته نیز در کلام راغب به تصریح گرفته شده است. در قرآن کریم این استعمال این‌گونه نشان داده شده:
  • فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ[۲]؛
  • حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ[۳][۴].
  • جَزَع با هلَع / حرص، نیز یکسان است؛ با این تفاوت که حرص درباره اندوهی که از حرص زدن درباره چیزی و به دست نیاوردن آن پدید می‌آید به بکار می‌رود، امّا جزَع از معنایی گسترده‌تر از این برخوردار است. به این سه آیه شریفه نیز بنگرید: إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا[۵].
  • منظور از این سخن، آن است که اگر اخلاق‌پژوهان لفظ جزع را رها می‌کردند و به جای آن از هلَع سخن می‌داشتند، بهتر بود و غرض آنان را بیشتر آشکار می‌ساخت. این مطلب به چندین علّت مورد تأکید ماست؛ در این شمار است:
  1. جزع بیشتر در اعمال نشان داده می‌شود، و نسبت به "ملکه" - که امری نفسانی است ۔ چندان ظهوری نخواهد داشت؛ از این‌رو با مسائل علم اخلاق که صرفاً پیرامون ملکات اخلاقی صحبت می‌کند، چندان سازگار نخواهد بود.
  2. هلَع حرص شدید را نیز در خود نهفته دارد، از این‌رو جزع را نیز در بر خواهد گرفت؛ این درحالی است که کلمه جزع نمی‌تواند معنای هلع را پوشش دهد.
  3. مهمترین نکته در این میان، آن است که به شهادت قرآن کریم هلَع از معنایی بسیار گسترده برخوردار است، که حتّی غم و شادی را نیز در بر می‌گیرد. از این‌رو کسانی که بر ناراحتی‌ها صبر نمی‌نمایند را به همان‌سان در برمی گیرد، که ناشکیبان بر شادی‌ها را در بر می‌گیرد. این در حالی است که اگر کسی در شادمانی‌ها شکیبایی نورزد را، اهل جزَع نمی‌خوانند. به این چند آیه به عنوان شاهدی بر این سخن بنگرید: إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا إِلَّا الْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ[۶][۷].
  • با این همه امّا، سخن ما در همین رذیلتای است که در مقابل فضیلت صبر قرار دارد. از این‌رو بدون آنکه به مباحث لغوی و منازعات علمی بپردازیم، اضافه می‌کنیم که: ناشکیبایی گونه‌ای از نابخردی و نادانی است، که بر قلب انسان غلبه می‌کند و اضطراب، پریشانی، بی‌ثباتی، سستی و اموری این‌گونه را به صورت ملکه برای آدمی حاصل می‌نماید. پر واضح است که این امور تنها به هنگام مواجه شدن با مصیبت‌ها، سختی‌ها، مشکلات و یا خواسته‌ای نفسانی‌ای همچون شهوت شکم، شهوت جنسی، ثروت، ریاست و... پدید می‌آید. در این صورت ناشکیبان چون به مشکلی برخورند و یا از خواستی و شهوتی محروم مانند، ناشکیبایی کرده به جزع و اندوه وارد می‌شوند؛ از این‌رو ناخواسته به اموری که هلاکت آنان را از پی خواهد داشت، دچار خواهند شد: مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ[۸].
  • ناشکیبایی - که آن را می‌توان "سبک‌سری" نیز خواند- چون بر کسی غالب شود، عقل او را مستور داشته او را سفیه می‌نماید. از این‌رو چون مشکلی پدید آید، زبانش به شکایت و دیگر اعضاء و اندام‌هایش به امور ناشایست اخلاقی می‌پردازد، تا نفس خود را آرام و خرسند سازد. اینان به اعمال دیوانگان رو می‌کنند و سخن آنان را بر زبان می‌آورند، و پر واضح است که در این حالت حتّی اندکی اطاعت الهی همچون نماز و روزه واجب، بر آنان سخت دشوار و سنگین خواهد بود: وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ[۹][۱۰].
  • و بدین ترتیب از عباداتی که به ظاهر از دشواری برخودار است، روی‌گردان می‌شوند. در این زمینه می‌توان به جهاد اشاره کرد، که سبک‌سران و ناشکیبان هرگز بدان تمایلی نخواهند داشت: فَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَى لَهُمْ[۱۱]
  • چون ملکه ناشکیبایی بر جان کسی سایه افکند، چنان می‌شود که اندکی از خواسته‌های دنیایی می‌تواند قدم او را لرزانیده، او را به درّه‌های گناه سوق دهد. پر واضح است که در این صورت مواجهه با شهوات و خواستنی‌های لذیذی همچون شهوت‌های جنسی، انسان ناشکیب سبک سر را بی‌تاب کرده او را درصدد آن می‌آورد، که تمامی زمین و ساکنان آن را فدا کند تا خود به آن خواسته‌اش دست یابد!: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ[۱۲][۱۳].
  • بر این اساس، روشن می‌شود که این رذیلت در شمار صفات ناپسندی است، که شرور دنیا و آخرت را در خود نهفته دارد؛ و کسانی که به آن آلوده شده‌اند، حالتی ناپسندتر و سخت‌تر از دیوانگان می‌یابند؛ چرا که انسان به واسطه این رذیلت دست به کارهایی می‌برد که دیوانگان نیز از آن برحذر هستند. ناشیکبان و سبک‌سران دانسته دست به کاری می‌برند که نه نفعی برای آنان خواهد داشت، و گاه نه حتّی ضرری به آنان وارد خواهد نمود؛ حرکاتی همچون حرکات کودکان و سفیهان!: وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ[۱۴].
  • هر کس قرآن کریم را به بررسی گیرد، می‌بیند که در این کتاب آسمانی کارهایی از اینان نقل شده، که بیشتر به اعمال دیوانگان می‌ماند؛ این در حالی است که اینان را در شمار عاقلان نیز به حساب آورده‌اند!. نمونه را نمرود و یارانش چون در مقابل سخن حق حضرت ابراهیم (ع) مبهوت شده توان پاسخ‌گویی به ایشان را از دست دادند - فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ[۱۵] - روش عاقلان را از دست داده روش دیوانگان را پیشه خود ساختند؛ چه درصدد برآمدند تا برای یاری الهه‌های پوشالین خود، ایشان را بکشند و یا در آتش افکنند: فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ[۱۶].
  • آنان اندیشه‌های خود را جمع کرده بر این مطلب اجماع کردند، که او را در میان بیابانی از هیزم که صبح و شب در جمع‌آوریش کوشیده بودند، بسوزانند. آورده‌اند که طول و عرض آن انبار هیزم چندین فرسخ در چندین فرسخ بود![۱۷].
  • زان پس به جای آنکه در مقابل سخن حقّ او- که حقّانیّتش برای آنان اثبات شده بود- خضوع کرده اندیشه او را بپذیرند، او را در آن صحرای آتش افکندند، تا خداوند متعال آتش را بر او سرد و سلامت ساخت: قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ[۱۸]
  • عجیب آنکه آنان بعد از این معجزه آشکار نیز، باز به او ایمان نیاوردند؛ بلکه بر این اندیشه رفتند که او را از شهر خود برانند و به مکانی دیگر تبعید کنند!. تمامی این کارها آیا از کسی غیر از سفیهان و نادانان سر می‌زند؟.
  • این روش نمرود و یاران اوست، که بنا بر ادّعای خود عاقلان آن قوم و خردمندانشان بودند. آنان این روش را تنها به خاطر غلبه سبک‌سری در پیش گرفتند؛ روشی که مادر فرزند مرده نیز بر آن به خنده درمی آید!.
  • نمونه دیگر، روشی است که قوم فرعون در پیش گرفتند. آنان هرچند مورد تحقیر و استخفاف فرعون بودند، امّا باز به اطاعت از او می‌پرداختند و حکومت او را بر خویشتن می‌پذیرفتند؛ چه سبک‌سری آنان را از مقابله با سختی‌ها و نیز شهوات بازداشته بود: فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ[۱۹]
  • فرعون فرزندان آنان را می‌کشت و زنانشان را به اسارت می‌برد، چه برای او پیش‌بینی کرده بودند که به زودی فرزندی از دامن یکی از این مادران پدید خواهد آمد، که دشمن تو بوده تو را به قتل خواهد رسانید. او امّا در نتیجه نادانی‌اش نخست به قتل عام کودکان دست برد، و زان پس آن طفل را در خانه محبّت خود پرورش داد تا سرانجام حکومت او را سرنگون سازد: فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا[۲۰][۲۱].
  • حضرت موسی (ع) نیز پس از آنکه به نبوّت مبعوث شد، معجزات فراوانی به آنان نشان داد، تا روش خویش را تغییر داده به معبود حقیقی گرایش یابند. عجیب آنکه ساحران دست از کیش خویش برداشتند و به پروردگار موسی گرایش یافتند، امّا فرعون و یاران سفیهش به تهدید آنان پرداخته وعده کردند که آنان را با رنج و عذاب به قتل رسانند: قَالَ لَهُمْ مُوسَى أَلْقُوا مَا أَنْتُمْ مُلْقُونَ فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ[۲۲]
  • پس از آن نیز چون آن حضرت (ع) در مقام احتجاج و استدلال بر آنان غلبه یافت، فرعون وزیر خود هامان را امر کرد تا برای فریفتن آنان برجی بلند بنا کند، تا فرعون بر فراز آن رفته خدای موسی را ببیند!. زان پس نیز از فراز آن برج بازگشت و آنان را خبر داد که در آسمان خدای موسی را نیافته، از این‌رو ایشان دروغ‌زنی بیش نیست!: وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ * أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا[۲۳][۲۴].
  • این همان نتیجه‌ای است که از سفاهت نمرود و فرعون و... انتظار می‌رود، چه اینان هرچند به حسب ظاهر در شمار عاقل‌ترین مردان قوم خود بودند، اما به واسطه غلبه سبک‌سری و ناشکیبایی، از حکمی که عقلشان صادر می‌کرد فاصله گرفته و به اموری دست بردند، که حتّی دیوانگان نیز از انجام آن اجتناب می‌نمایند.
  • در مقابل اینان، کسی که صبر ورزیده خواسته‌های نفسانی خود را به کنترل در آورد، زیرکی است که هیچ مانعی نمی‌تواند همچون پرده‌ای سیاه بر عقل و قلبش نشیند، و او را از ادراک صحیح بازدارد؛ چه در هنگام هجوم شبهات و خواسته‌ها، انسان شکیبا همچون خورشیدی است که از پس ابرهای تیره و بر فراز آن، همچنان به تابش خود ادامه می‌دهد، و آن ابرها مانعی برای نورافشانی او نخواهد بود:
  • وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ[۲۵]؛
  • وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[۲۶][۲۷].
  • قارون نیز هرچند در شمار خویشان موسی (ع) و مؤمنان قوم او بود، امّا سفاهت بر او غلبه کرد و پای در مسیری نهاد که تنها سفیهان آن را می‌پیمایند؛ چه چون به آزمایش مالی دچار شد و حضرت موسی (ع) از او خواست که با برگزیدن آخرت بر دنیا، حقوق واجب مالی خود را ادا کند و از امساک در این راه خودداری نماید، او نخست از ایشان خواست که به او تخفیف دهد!، آن حضرت نیز تا راه بر او بسته نشود، این مطلب را پذیرفت و به اقتضای اراده الهی، بخشی از آن حقوق را بر او بخشید؛ اما او باز هم بر سفاهت خود پای فشرده گفت: "من این ثروت را از راه دانایی و ذکاوت خود به دست آورده‌ام، از این‌رو فقیران را در آن صاحب حق ندانسته آنان را در آن شریک نخواهم کرد!".
  • از این‌رو از احسان و نیکی نسبت به آنان- که در حقیقت نیکی در حقّ خودش بود- بازماند؛ و سرانجام آنچه نمرود و فرعون در پی آن بودند را در پیش گرفت. چه بر آن شد که آبروی آن پیامبر بزرگ الهی را مورد حمله قرار دهد، تا ایشان نتواند او را به چنین اموری دعوت نماید. آورده‌اند که قارون زنی زنا کار را اجیر کرد، تا نسبت گناه به ایشان داده فرزند نوزادی که در خانه داشت را فرزند ایشان قلمداد کند!. آن زن امّا به امر الهی در میان مردم دامن آن حضرت را از این گناه پاک دانسته، به توطئه قارون اعتراف کرد؛ در این حال زمین دهان گشود و او و ثروتش را در خود فرو برد.
  • این مطلب به تفصیل در قرآن کریم حکایت شده، تا انسان‌ها با خواندن آن دست از سفاهت بشویند و از سبک‌سری باز مانند: إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ[۲۸].
  • این بحث را با استدلالی که ابلیس لعین برای موجّه ساختن نافرمانیش از امر حضرت پروردگار ارائه کرد، به پایان می‌بریم. او چون مأمور شد که به آدم سجده نماید، چنین وانمود کرد که من از آتشم، در حالی که او از خاک آفریده شده، بنابراین من اشرف و برتر از او هستم و سجده فرادست بر فردوست جایز نیست!: قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ[۲۹][۳۰].
  • این در حالی است که خداوند او را امر نفرمود که بر جسد آدم سجده کند، تا چنین استدلالی حداقل در ظاهر درست نماید؛ بلکه امر فرموده بود تا همه فرشتگان بر روح آدم- که خود در شمار امر پروردگار و منسوب به او بود - سجده آورند؛ و پر واضح است که روح او به واسطه انتسابش به حضرت حق، شایستگی آن را داشت که مسجود همه موجودات واقع شود: فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ[۳۱]
  • قرآن کریم در بسیاری از موارد، به نقل داستان‌ها و حکایات انبیاء (ع) و اقوام گذشته می‌پردازد، و در همه آن موارد به وضوح بیان می‌دارد، که اگر صبر در جان انسان ریشه ندوانیده باشد، او دچار سبک‌سری و سفاهت شده به بی‌تابی دچار می‌شود. از این‌رو مصداق آیه شریفه: صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ[۳۲]، و آیه شریفه: صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ[۳۳] واقع می‌شود؛
  • زان پس، گمراه‌تر از چهارپایان و بلکه بی‌ارزش‌تر از آنها می‌شود!:
  • أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[۳۴]؛
  • إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ[۳۵].

مراتب سبک‌سری و ناشکیبایی

  • این رذیلت را نیز همچون دیگر رذائل، مراتبی است؛ چه به اعتبار سخن حکیمان همه رذائل مقول به تشکیک بوده از عرضی عریض برخوردار است. مهمترین این مراتب را این‌گونه می‌توان برشمرد:

مرتبه نخست

  • این مرتبه که ضعیف‌ترین مراتب این رذیلت اخلاقی است، عبارت از آن است که اندوه و غمی در جان آدمی نشیند و در آن متمکّن گردد؛ بدین ترتیب به ناگزیر آن اندوه در زبان و سایر اندام‌ها ظاهر می‌شود. شکایت از فقدان دوستان و آنچه دلخواه آدمی است، که به صورت شکایت از خداوند، از سایر مردمان، از دهر و روزگار، دنیا، بخت و اقبال و مواردی این‌گونه ظاهر می‌شود، در این شمار است. افرادی که به این مرتبه از رذیلت ناشکیبایی متّصف شده‌اند.
  • این مرتبه، در میان مردم سخت شایع است، به‌گونه‌ای که می‌توان گفت تنها شمار اندکی از آنان از دام این رذیلت رهایی یافته‌اند.
  • سِرّ این مطلب نیز، در آن است که دنیا جایگاهی است که در میان بلاها قرار گرفته، و در این جایگاه آدمی نمی‌تواند به همه اهداف و اَغراض خود واصل شود. از این‌رو است که گفتیم عموم مردمان به این رذیلت آلوده‌اند، چه انگشت‌شماری از انسان‌ها به درجات تحلیه رسیده در این درجات به زینت صبر آراسته شده‌اند، چه آنان که گام در وادی سلوک می‌نهند اندکند، و آنان که به مرتبه صبر واصل می‌شوند، اندک‌تر. توجّه کنیم که چه بسیار مسلمانانی که مقیّد به ظواهر شرع شده تمامی دستورات ظاهر شریعت را به انجام می‌گیرند، از این‌رو مهار نفس امّاره را در دستان خود داشته چنان به واسطه فضل خداوند بر آن مسلّط می‌شوند، که گرداگرد کبائر و صغائر نمی‌گردند؛ اینان امّا هنوز از منازل تخلیه نفس از رذائل نجسته‌اند، و به منازل تحلیه نپیوسته‌اند؛ از این‌رو به زینت صبر متحلّی نشده‌اند تا بتوانند در مقابل ناکامی‌های روزگار صبر پیشه کرده از دام اندوه و ناله برهند[۳۷].
  • این در حالی است که بسیار، بلکه تمامی مردم، هرگز به فکر تهذیب نفس نیفتاده اهتمام به آن نخواهند داشت؛ و هرچند تهذیب از رذائل و آراستن جان به فضائل، در شمار واجبت‌ترین واجبات آدمی است، اما هیچ عنایتی از جانب آنان به این سو مبذول نمی‌شود. بر این اساس روشن است که تعداد کسانی که از دام رذیلت سبک‌سری رهایی یافته‌اند، آن اندازه کم‌شمار است که اصلاً نمی‌توان آنان را در مقابل همه انسان‌ها به حساب آورد!.
  • اکنون تا اهمیّت این فضیلت - که در سایه تهذیب نفس پدید می‌آید - آشکار گردد، اشاره می‌کنیم که خداوند در آیه‌ای از آیات قرآن کریم، به یازده نوع قسم یاد می‌فرماید، تا اهمیّت آن را نشان دهد و توجّه دست‌کم مسلمانان را به آن برانگیزد: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا[۳۸].
  • زان پس حکایت قوم ثمود (ع) و تکذیب آنان نسبت به ایشان را یاد می‌کند، تا نشان دهد که چگونه عذاب دنیا و آخرت را بر خود خریدند؛ چه پای در این راه ننهادند و جان خود را از این رذیلت نپالودند[۳۹].

مرتبه دوم

  • آن است که آدمی در قلب خود اندوهی شدید احساس نماید، به‌گونه‌ای که هیچ جایی برای شادی و نشاط در قلبش باقی نماند. در این مرتبه آن‌چنان همّ و غم و اندوه و پریشان خاطری و ترس بر جان انسان سایه می‌افکند، که تمامی این امور ناخواسته بر اندام‌های انسان - و به‌ویژه بر زبان او - جریان می‌یابد. آیه شریفه قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ[۴۰] بر همین مطلب دلالت می‌کند.
  • این حالت سرانجام به ضعف اعصاب ختم شده، در این صورت انسان هیچ کنترلی بر اعصاب و روان خود نخواهد داشت. در این صورت سخنانی بر زبان و اعمالی بر اندام‌های او آشکار می‌شود، که نشان دهنده روش سفیهان و نابخردان است؛ گویا این شخص خود در شمار سفیه‌ترین سفیهان قرار می‌گیرد![۴۱].

مرتبه سوّم

  • مربوط به کسانی است که عُقده خود کم‌بینی در آنان متمکّن شده، تمامی نفس آنان به تصرّف این رذیلت درآمده است. اینان حتّی راضیند که هزاران انسان را فدا کنند تا به خواسته خود برسند و از این رذیلت آسوده شوند؛ از این‌رو گاه دست به کارهایی می‌برند که درّنده‌ترین حیوانات وحشی نیز از آن اِبا دارند: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ[۴۲][۴۳].
  • نیز چون لذّتی از لذّت‌های زودگذر دنیا به آنان رو کند، حاضرند تا تمامی عالم را فدای رسیدن خود به آن لذّت نمایند. اینان دیوانگانی هستند که در دستی شمشیر و در دستی دیگر سفاهت خود را آشکار می‌سازند؛ سفاهت آنان را راهبری می‌کند تا با شمشیر به آمال و آرزوهای خود واصل شوند. این مطلب به وضوح در دنیای به ظاهر متمدّن امروز مشاهده می‌شود، دنیایی که در حقیقت هیچ رنگی از تمدّن نپذیرفته، و تنها توحّشی منظم را به نام تمدّن ارائه کرده است به این چند آیه شریفه بنگرید:
  • ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ[۴۴]؛
  • وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً[۴۵]؛
  • وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ[۴۶][۴۷].

راه پاکسازی نفس از این رذیلت

  • پیش از این در مجلد اوّل این کتاب، از راه‌های موجود برای تهذیب نفس از عموم رذائل، سخن داشتیم. اکنون پیش از آنکه راه‌های ویژه خلاصی از رذیلت حاضر را بیان نماییم تذکّر می‌دهیم که مراجعه به آن مبحث در بحث حاضر سخت نافع است و کارآ؛ چه قرآن کریم رذیلت ناشکیبایی را گویی جزیی از طبیعت و طینت انسان می‌داند: إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا[۴۸]
  • از این‌رو مقابله با آن هم به مراجعه به راه‌های عمومی مقابله با رذائل، و هم به راه‌های ویژه خویش نیازمند است. شاید سِرّ این مطلب نیز در آن باشد، که عموم مردم به این رذیلت آلوده‌اند، ورنه پر واضح است که ناشکیبایی طبیعت و ذاتی انسان نبوده فقط و فقط در شمار صفات اوست.
  • آنچه پیش از این درباره روش تحصیل فضیلت صبر گفتیم نیز، در مبحث فعلی نافع خواهد بود.
  • در اینجا، شایسته است تا یادآوری شود که مراعات واجبات و محرّمات شرعی، به عنوان مقدّمه‌ای برای به دست آوردن این فضیلت، امری ناگزیر بوده بدون این مقدمه نمی‌توان به آن فضیلت والا دست یافت. قرآن کریم نیز این مطلب را در ابتدای این مبحث - که در این سطور به تفصیل از آن سخن خواهیم گفت - یادآوری فرموده است.
  • نیز اشاره به این مطلب خالی از فایده نخواهد بود، که آیا اموری که زین پس از آن سخن خواهیم داشت، خودْ نفس را از رذائل پیراسته می‌سازد، و یا آن را آماده می‌سازد تا نور الهی و رحمت او را دریافت داشته، پس از آن از این آلودگی‌ها پاکیزه گردد؟.
  • ظاهر شماری از آیات قرآن کریم بر مطلب اوّل دلالت می‌نماید؛ هرچند بر اساس ظاهر شماری دیگر از آیات همان کتاب آسمانی، و نیز با توجّه به آنکه تنها معلّم اخلاق حضرت حق است و بس، دوّمین مطلب نیز از قوّت بسیاری برخوردار خواهد بود. به این آیه شریفه توجه کنید: وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ[۴۹][۵۰].
  • چه ظاهر این آیه شریفه بر آن دلالت می‌نماید، که پرداختن به واجبات و اجتناب از محرّمات و گناهان، انسان را مصداق آیه شریفه وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشَاءُ[۵۱] قرار می‌دهد؛ که این‌چنین کس به وسیله خود حضرت حق راهنمایی و از گناهان پیراسته می‌گردد.
  • ما این مبحث را با حکایت این چند آیه، و ارائه توضیحی کوتاه پیرامون آن، به پایان می‌بریم: إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا إِلَّا الْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ وَالَّذِينَ هُمْ مِنْ عَذَابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ أُولَئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ[۵۲][۵۳].

توضیحی پیرامون این آیات

  • این آیات در مرحله نخست نشان می‌دهد، که کسانی که به این امور عمل نمایند، می‌توانند رذیلت ناشکیبایی را از جان خویش رفع نمایند، و یا دست‌کم آتش آن را از فروزانی و سوزانی بازدارند.
  • گذشته از این، با تدبّر در این مجموعه آیات، می‌توان برنامه‌ای عملی برای تهذیب نفس استخراج نمود، تا آدمی اندک اندک از این رذیلت رهایی یابد. این برنامه را این‌گونه می‌توان تنظیم و ارائه کرد:

نماز

  • نماز، که در این برنامه دو مرتبه به عنوان مقدّمه و مؤخّره یاد شده است. این تکرار از آن رو است که اهمیت آن نشان داده شود؛ چه نماز در سیر به سوی بارگاه عزّت الهی مهمترین ارکان و شرایط می‌باشد؛ حضرت حق خود می‌فرماید: وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ[۵۴].
  • پافشاری و محافظت بر نماز نیز در همین راستا به بیان آمده، تا واجب بودن اهتمام به آن، به ویژه در ابتدای وقت، نشان داده شود[۵۵].

قانون مواسات و برادری

  • توضیح آنکه از آیات قرآن کریم و نیز احادیث معصومان (ع)، به‌خوبی روشن می‌شود که بر تمامی مسلمین انفاق به اندازه‌ای که در توان آنان است، واجب بوده، یکایک آنان می‌باید از آنچه خداوند در اختیارشان نهاده انفاق نمایند.
  • این بخشش و انفاق می‌تواند شامل مال، ریاست، دانش و یا دیگر اموری باشد که در اختیار آنان است. به این فهرست می‌توان انفاق‌های مالی واجب - همچون زکات و خمس - را نیز اضافه نمود: لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا[۵۶].
  • این آیات، "حق معلومی" که در آیات گذشته به اشاره گرفته شده بود را، بیان می‌نماید، و به روشنی از وجوب آن به اندازه‌ای که برای انسان میسّر است- خواه اندک و یا بسیار۔، سخن می‌گوید.
  • شایسته تذکّر است که هرچند فقیهان اُمّت، بر آن رفته‌اند که جز از خمس و زکات هیچ حقّ مالی واجب دیگری در اموال انسان‌ها نیست، امّا این سخن منافاتی با آنچه در این بند آوردیم نخواهد داشت. چه منظور آنان از حقوق واجب مالی، تنها حقوقی است که در شمار فروع دین بوده کسی که به آنکار آن بپردازد، از احترام مسلمانی خارج است، و چون از پرداخت آن اِبا کند حاکم به قهر آن را از او باز خواهد ستاند: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً[۵۷]؛
  • ورنه قانون مساوات و وجوب انفاق‌های عام، منافاتی با آن سخن نخواهد داشت.
  • آخرین نکته در این زمینه، آنکه رعایت این قانون برای کسانی که سَر در راه کمال نهاده‌اند، سخت واجب بوده آنان را به مراتب والایی از فضائل نائل می‌نماید؛ همان‌گونه که می‌تواند رذائلی همچون ناشکیبایی و سبک‌سری را از نفس آنان برطرف نماید[۵۸].

ایمان به قیامت

  • ایمان به روز رستاخیز، در تعدیل غرایز انسان و لجام زدن به نفس امّاره تا در تبعیّت از هوی و هوس سرکشی ننماید، از مهمترین عوامل به شمار است. گذشته از "ایمان" به قیامت، قرآن کریم برآن است که حتّی ظنّ به قیامت و احتمال وقوع آن نیز، می‌تواند نفس را کنترل نموده از تندروی باز دارد: وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ * أَلَا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ * لِيَوْمٍ عَظِيمٍ[۵۹]
  • بلکه فراتر از این، این کتاب آسمانی ادّعا می‌کند که انکار معاد، تنها برای آن است که آدمی فراروی خود را گشوده بیند و بدون تقیّد به شرع و لوازم آن، افسارگسیختگی نماید. این امر بدون تردید به خاموشی نور عقل و سرکوب آن می‌انجامد، تا آدمی از ملامت آن رها شده بدون احساس پشیمانی، تندروی نماید: لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ[۶۰]
  • فراوانی آیاتی که درباره معاد در قرآن آمده - عددی فراتر از یک‌هزار آیه! - نشان دهنده دیدگاه آن درباره این آموزه مهمّ اعتقادی است؛ همان‌گونه که اعتقاد به آن و به ویژه تصدیق قلبی آن، در خشکانیدن شاخه خشک ناشکیبایی و نشاندن درخت پرطراوت صبر به جای آن، نافع خواهد بود.
  • این مطلب به روشنی در جوامعی که در اثر ایمان قلبی به صبر آراسته شده‌اند نیز، به چشم می‌آید؛ چه آمار جرم و جنایات گوناگون در این‌گونه از جوامع، بسیار کمتر از جوامعی است که به صبر زینت نیافته‌اند[۶۱].

حفظ عفاف و غیرت

  • پیش از این در مجلّد دوّم کتاب حاضر، از اهمیّت عفاف برای زنان و مردان سخن گفتیم، و دانستیم که این فضیلت در شمار مهمترین فضائل اخلاقی انسان قرار دارد. عفاف برای انسان همچون نمک غذا و یا برتر از آن، همچون روح برای جسد بوده، پیدایش جامعه پاکیزه عاری از گناه و جُرم، تنها در گرو وجود آن است. از همین رو است که در همه روزگاران، دشمنان انسانیّت در پی آن بوده‌اند که با محو این فضیلت از جوامع، انسان‌ها را به انواع آلودگی‌ها ملوَّث ساخته آنان را از شرافت خود تهی سازند: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ[۶۲].
  • در روزگار ما نیز، که اختیار بخش عمده‌ای از جهان به دست یهود افتاده، ترویج مسائل جنسی و تبلیغ‌های گوناگون آن، تنها با همین هدف صورت می‌گیرد و بس. جای بسی تأسّف است که اینان در جامعه شیعی ما نیز به اهداف خود رسیده، توانسته‌اند شماری از جوانان را جذب تبلیغات و در نتیجه اهداف شوم خود نمایند. خداوند آنان را که اکنون بر عقل بسیاری از مردم غالب شده‌اند، مغلوب ساخته شرّ آنها را از سر بشریّت کم نماید!.
  • در این رابطه، اسلام در مرحله نخست از هر آنچه که موجب غلیان و طوفان غرایز جنسی است، جلوگیری نموده آن را حرام برشمرده است؛ حرمت غناء و لهو نیز از همین رو است. شدّت تأکید اسلام بر این مطلب، به‌گونه‌ای است که گویا غناء چیزی در عَرض بت‌پرستی دانسته شده است!: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ[۶۳][۶۴].
  • امام صادق (ع) "قول زور" مذکور در این آیه را، به غناء و آلات لهوی موسیقی و مجالس مخصوص آن تفسیر فرموده‌اند[۶۵]؛ چه در هر حال این امور در شمار بارزترین مصادیق "قول زور" می‌باشد.
  • اختلاط مردان و زنان، بی‌حجابی، خودنمایی، دلبری و اموری این‌گونه- که در روایات بسیاری در شمار زنا و مساوی با آن دانسته شده است - نیز، از همین رو به شدّت حرام اعلام شده، تا زمینه‌های تحریک جنسی در جامعه از میان رفته انسان‌ها به کمال و رشد لازم خود دست یابند. این مطلب به وضوح از این دو آیه شریفه- که درباره مردان و زنان پاکدامن نازل شده- قابل استفاده می‌باشد:
  • مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ[۶۶]؛
  • مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ[۶۷].
  • إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ[۶۸]؛
  • الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ[۶۹][۷۰].
  • در مرحله سوم نیز، از ازدواج مردان بدکار با زنان پاکدامن، و نیز مردان پاکدامن با زنان بدکار، به صورت اخلاقی نهی فرموده؛ انسان‌های پاکدامن را ویژه یکدیگر دانسته، تا مبادا دامن آنان از بدکاری دیگران غباری بر خود پذیرد: الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ[۷۱].
  • آیات بسیاری نیز حکم آخرت اینان را مشخّص می‌سازد. در این آیات تصریح شده که اگر کسی که به چنین گناهی آلوده شده بدون توبه فوت نماید، از گناهی همچون قتل و یا شرک برخوردار بوده، عذابی اَبدی در پیش رو خواهد داشت: وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ يَلْقَ أَثَامًا يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا[۷۲][۷۳].
  • در مرتبه چهارم نیز، شریعت اسلام بر ازدواج تأکید کرده فراهم‌سازی وسائل ازدواج جوانان محروم از همسر را، در شمار وظایف جامعه اسلامی قلمداد می‌کند: وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ[۷۴].
  • از آنچه گذشت، در یافتیم که به نظر اسلام، عفّت زنان و غیرت مردان از بسیاری از مفاسد اخلاقی، و از آن جمله از سبک‌سری و برقرار ساختن روابط سفیهانه، جلوگیری می‌نماید[۷۵].

پای‌بندی به پیمان‌ها و رد نمودن امانت‌ها

ادا نمودن شهادت

  • ادای شهادت، یکی از واجبات مؤکَّد است، که در قرآن کریم کتمان و انکار آن در شمار گناهان کبیره برشمرده شده؛ حتّی وجود آن در قلب انسان علامت گناه‌کاری آن شمرده شده است: وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ[۸۰].
  • این برنامه، بدون تردید نفس انسان را از سبک‌سری پالوده نموده آدمی را به کمال خود در این زمینه راهنمایی می‌کند.
  • با این همه امّا، صبر بر مشکلات به ویژه مصائبی که برای انسان و یا نزدیکان و دوستانش رخ می‌دهد، کلید اصلی دست‌یابی به این فضیلت است؛ کلیدی که دست یافتن به آن، خود سخت دشوار می‌نماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ[۸۱].
  • واضح است که بهترین ریاضت‌های شرعی و نیکوترین آنها، ریاضتی است که تلخ‌تر و سخت‌تر بوده بیشتر انسان مجاهد را در معرض سختی نهد؛ اقرار به گناهان و اشتباهات و درخواست عذر از کسی که اشتباهی در حقّ او رفته، و پذیرش نقدهای دیگران، در همین شمار است؛ که با صبر به دست می‌آید و انسان را از سبک‌سری وا می رهاند. امام صادق (ع) می‌فرمایند: "دوست داشتنی‌ترین یاران من، کسی است که عیوب مرا به من اهدا نماید" [۸۲].
  • انسان‌های بزرگوار نه تنها عذر دیگران را می‌پذیرند، که خود اقرار به خطای خود نیز می‌نمایند؛ چه بزرگواری آنان مقتضی است تا بار خطا را بردوش نکشیده خود را از فرجام آن رهایی دهند[۸۳].

منابع

پانویس

  1. «برای ما برابر است که بی‌تابی کنیم یا شکیبایی ورزیم، ما را گریزگاهی نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۱.
  2. «هر کس در آسمان‌ها و هر کس در زمین است می‌هراسد، جز کسی که خداوند بخواهد» سوره نمل، آیه ۸۷.
  3. «چون هراس از دل‌هاشان برخیزد» سوره سبأ، آیه ۲۳.
  4. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۵۱.
  5. «بی‌گمان انسان را آزمندی بی‌شکیب آفریده‌اند چون شرّی بدو رسد بی‌تاب است و چون خیری بدو رسد بازدارنده است» سوره معارج، آیه ۱۹-۲۱.
  6. «بی‌گمان انسان را آزمندی بی‌شکیب آفریده‌اند چون شرّی بدو رسد بی‌تاب است و چون خیری بدو رسد بازدارنده است جز نمازگزاران آنان که در نمازهایشان پیگیری دارند» سوره معارج، آیه ۱۹-۲۳.
  7. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۵۲.
  8. «میان آن (دو گروه) سرگردان مانده‌اند، نه با اینانند نه با آنان» سوره نساء، آیه ۱۴۳.
  9. «از شکیبایی و نماز یاری بجویید و بی‌گمان این کار جز بر فروتنان دشوار است» سوره بقره، آیه ۴۵.
  10. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۵۳.
  11. «و چون سوره‌ای (با آیات) محکم فرو فرستند و در آن از کارزار سخن رود کسانی را که بیماردلند می‌بینی که چون کسی در تو می‌نگرند که از (ترس) مرگ، بیهوش شده باشد پس آنان را سزاوارتر همین است» سوره محمد، آیه ۲۰.
  12. «و از مردم کسی است که گفتارش درباره زندگی این جهان تو را به شگفتی وا می‌دارد و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد و همو کینه‌توزترین دشمنان است و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد می‌کوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمی‌دارد و چون به او گویند: از خداوند پروا کن، خویشتن‌بینی او را به گناه می‌کشاند پس دوزخ او را بس و بی‌گمان، این بستر بد است» سوره بقره، آیه ۲۰۴-۲۰۶.
  13. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۵۴.
  14. «و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته است» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  15. «و آن کافر دَرمانْد» سوره بقره، آیه ۲۵۸.
  16. «اما پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: او را بکشید یا بسوزانید!» سوره عنکبوت، آیه ۲۴.
  17. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۵۵.
  18. «گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و بی‌گزند باش» سوره انبیاء، آیه ۶۹.
  19. «آنگاه قوم خود را سبکسار کرد (و از راه به در برد) و آنان از او فرمان بردند» سوره زخرف، آیه ۵۴.
  20. «آنگاه فرعونیان او را (از آب) گرفتند تا به فرجام، دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد» سوره قصص، آیه ۸.
  21. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۵۶.
  22. «چون جادوگران آمدند موسی به آنان گفت: چیزی را که می‌خواهید بیفکنید، بیفکنید! آنگاه آنان رسن‌ها و چوبدست‌های خود را فرو افکندند و گفتند: سوگند به شکوه فرعون بی‌گمان ماییم که پیروزیم آنگاه، موسی چوبدست خود را فرو افکند که ناگهان هر چه بر می‌ساختند فرو می‌بلعید پس جادوگران به سجده درافتادند گفتند به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم * پروردگار موسی و هارون (فرعون) گفت: آیا پیش از آنکه من به شما اجازه دهم به او گرویدید؟ بی‌گمان او بزرگ شماست که به شما جادوگری آموخته است؛ به زودی خواهید دانست؛ دست‌ها و پاهایتان را از چپ و راست خواهم برید و همه شما را به دار خواهم آویخت گفتند: پروایی نیست، ما به سوی پروردگار خویش باز می‌گردیم» سوره شعراء، آیه ۴۳-۵۰.
  23. «و فرعون گفت: ای هامان! کاخی برای من بساز باشد که من به این راه‌ها دست یابم راه‌های آسمان‌ها، تا به خدای موسی بنگرم و من او را دروغگو می‌پندارم» سوره غافر، آیه ۳۶-۳۷.
  24. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۵۷.
  25. «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان می‌داشت گفت: آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید: پروردگار من، خداوند است و برهان‌ها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟» سوره غافر، آیه ۲۸.
  26. «و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زد هنگامی که گفت: پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانه‌ای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱۱.
  27. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۵۸.
  28. «بی‌گمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنج‌ها چندان دادیم که (حمل) مخزن های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار می‌آمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد و در آنچه خداوند به تو داده است سرای واپسین را بجوی و بهره خود از این جهان را (هم) فراموش مکن و چنان که خداوند به تو نیکی کرده است تو (نیز) نیکی (پیشه) کن و در زمین در پی تباهی مباش که خداوند تبهکاران را دوست نمی‌دارد (قارون می) گفت: تنها برای دانشی که خود داشتم آن را به من داده‌اند، آیا نمی‌دانست که خداوند پیش از او از نسل‌ها کسانی را نابود کرده است که از او توانمندتر و مال‌اندوزتر بوده‌اند؟ و از بزهکاران گناه آنان را نمی‌پرسند آنگاه با زیورهایش در پیش قوم خویش آشکار شد؛ کسانی که زندگی این جهان را می‌خواستند گفتند: ای کاش ما نیز همانند آنچه به قارون داده شده است می‌داشتیم، بی‌گمان او را بهره‌ای سترگ است * و دانشوران گفتند: وای بر شما! پاداش خداوند برای آن کس که ایمان آورد و کرداری شایسته دارد بهتر است و آن را جز به شکیبایان فرا نیاموزند پس او و خانه او را به زمین فرو بردیم آنگاه هیچ گروهی نداشت که در برابر خداوند یاریش کنند و از کسانی نبود که داد خویش می‌ستانند» سوره قصص، آیه ۷۶.
  29. «فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از گل» سوره ص، آیه ۷۵-۷۶.
  30. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۶۰.
  31. «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
  32. «(اینان) کرند، لالند، نابینایند، از این‌رو خرد نمی‌ورزند» سوره بقره، آیه ۱۷۱.
  33. «کرند، لالند، نابینایند پس (به سوی حق) باز نمی‌گردند» سوره بقره، آیه ۱۸.
  34. «آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  35. «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
  36. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۶۱.
  37. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۶۲.
  38. «بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۹-۱۰.
  39. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۶۳.
  40. «بگو: هر کس به فرا خور خویش کار می‌کند» سوره اسراء، آیه ۸۴.
  41. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۶۴.
  42. «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
  43. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۶۴.
  44. «برای کارهایی که مردم کرده‌اند در خشکی و دریا تباهی به چشم می‌خورد» سوره روم، آیه ۴۱.
  45. «و از فتنه‌ای پروا کنید که (چون درگیرد) تنها به کسانی از شما که ستم کردند نمی‌رسد (بلکه دامنگیر همه می‌شود) و بدانید که به راستی خداوند سخت کیفر است» سوره انفال، آیه ۲۵.
  46. «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در می‌گذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.
  47. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۶۵.
  48. «بی‌گمان انسان را آزمندی بی‌شکیب آفریده‌اند» سوره معارج، آیه ۱۹.
  49. «و اگر بخشش خداوند و بخشایش وی بر شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمی‌ماند اما خداوند هر که را بخواهد پاک می‌دارد» سوره نور، آیه ۲۱.
  50. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۶۶.
  51. «اما خداوند هر که را بخواهد پاک می‌دارد» سوره نور، آیه ۲۱.
  52. «بی‌گمان انسان را آزمندی بی‌شکیب آفریده‌اند چون شرّی بدو رسد بی‌تاب است و چون خیری بدو رسد بازدارنده است جز نمازگزاران آنان که در نمازهایشان پیگیری دارند و آنان که در دارایی‌هایشان حقی معین است و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود و آنان که روز پاداش و کیفر را راست می‌شمارند و آنان که از عذاب پروردگارشان در هراسند بی‌گمان عذاب پروردگارشان ایمنی‌ناپذیر است و آنان که پاکدامنند جز با همسران خویش یا کنیزهاشان که اینان نکوهیده نیستند پس کسانی که بیش از این بخواهند تجاوزکارند و آنان که سپرده‌های نزد خویش و پیمان خود را پاس می‌دارند و آنان که به ادای گواهی‌های خود برمی‌خیزند و آنان که بر نماز خویش نگهداشت دارند آنان در بوستان‌هایی، ارجمند داشته می‌شوند» سوره معارج، آیه ۱۹-۳۵.
  53. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۶۷.
  54. «از شکیبایی و نماز یاری بجویید» سوره بقره، آیه ۴۵.
  55. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۶۸.
  56. «توانگر باید از توانگری خویش و آنکه روزی بر او تنگ شده از آنچه خدا به وی داده است هزینه کند؛ خداوند هیچ کس را جز به آنچه بدو داده است تکلیف نمی‌کند» سوره طلاق، آیه ۷.
  57. «از دارایی‌های آنان زکاتی بردار» سوره توبه، آیه ۱۰۳.
  58. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۶۹.
  59. «وای بر کم‌فروشان! * آنان که چون از مردم پیمانه گیرند تمام پیمایند * و چون پیمانه دهند یا وزن کنند کم نهند * آیا آنان نمی‌دانند که برانگیخته خواهند شد * در روزی بزرگ؟» سوره مطففین، آیه ۱-۵.
  60. «نه، سوگند به روز رستخیز نه، و سوگند به روان سرزنشگر آیا آدمی می‌پندارد هرگز استخوان‌های (پوسیده) او را فراهم نمی‌آوریم؟ چرا، (فراهم می‌آوریم) در حالی که تواناییم که (نقش‌های) سرانگشتان او را (نیز) سامان بخشیم بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۱-۵.
  61. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۷۰.
  62. «بی‌گمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دسته‌دسته کرد» سوره قصص، آیه ۴.
  63. «پس، از پلیدی‌ها که بت‌هایند دوری گزینید و از گفتار دروغ (نیز) بپرهیزید» سوره حج، آیه ۳۰.
  64. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۷۱.
  65. بحارالأنوار، ج۷۳، ص۳۵۶.
  66. «در حالی که پاکدامنند و نه پلیدکار و گزیننده دوست‌های پنهان» سوره نساء، آیه ۲۵.
  67. «پاکدامن باشید نه پلیدکار و گزینندگان دوست پنهان» سوره مائده، آیه ۵.
  68. «بی‌گمان کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان، (تهمت) کار زشت شایع شود عذابی دردناک در این جهان و در جهان واپسین خواهند داشت» سوره نور، آیه ۱۹.
  69. «به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خداوند بخشایشی بر آن دو به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دسته‌ای از مؤمنان گواه باشند» سوره نور، آیه ۲.
  70. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۷۲.
  71. «مرد زناکار جز زن زناکار یا مشرک را به همسری نگیرد و زن زناکار را نیز جز مرد زناکار یا مشرک به همسری نگزیند و این بر مؤمنان حرام شده است» سوره نور، آیه ۳.
  72. «و هر که چنین کند کیفر خواهد دید روز رستخیز عذابش دو چندان می‌گردد و در آن (عذاب) به خواری جاوید می‌ماند» سوره فرقان، آیه ۶۸-۶۹.
  73. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۷۳.
  74. «و بی‌همسران (آزاد) و بردگان و کنیزان شایسته‌تان را همسر دهید، اگر نادار باشند خداوند از بخشش خویش به آنان بی‌نیازی می‌دهد» سوره نور، آیه ۳۲.
  75. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۷۴.
  76. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  77. «لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لَا أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ»؛ بحار الأنوار، ج۵۵، ص۳۹.
  78. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ‌»؛ بحار الأنوار، ج۲۳، ص۱۳۲.
  79. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۷۴-۲۷۵.
  80. «و گواهی را پنهان مدارید و آنکه آن را پنهان دارد بی‌گمان او را دل، بزهکار است» سوره بقره، آیه ۲۸۳.
  81. «ای مؤمنان! به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید هر چند به زیان خود یا پدر و مادر و یا نزدیکان (تان) باشد و اگر (هر یک از دو طرف دعوا) دارا باشد یا نادار، خداوند به (دستگیری از) هر دو سزاوارتر است» سوره نساء، آیه ۱۳۵.
  82. «أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي‌»؛ اصول کافی، ج۲، ص۶۳۹.
  83. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۲۷۶.