عبدالله بن شداد لیثی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ' به 'عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ')
خط ۴۵: خط ۴۵:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [[ح‍س‍ی‍ن‌ ع‍زی‍زی‌|عزیزی]]، [[پ‍روی‍ز رس‍ت‍گ‍ار|رستگار]]، [[ی‍وس‍ف‌ ب‍ی‍ات‌|بیات]]، [[راویان مشترک ج۲ (کتاب)|'''راویان مشترک ج۲''']]
# [[پرونده:IM010597.jpg|22px]] [[ح‍س‍ی‍ن‌ ع‍زی‍زی‌|عزیزی]]، [[پ‍روی‍ز رس‍ت‍گ‍ار|رستگار]]، [[ی‍وس‍ف‌ ب‍ی‍ات‌|بیات]]، [[راویان مشترک ج۲ (کتاب)|'''راویان مشترک ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ ‏۱۲ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۱۶

مقدمه

عبداللّه یکی از بزرگان تابعین و از فقهای شیعی آنان به شمار می‌‌رود[۱]. پدرش شدّاد، یکی از اصحاب پیامبر(ص) است که پس از جنگ خندق در همه غزوات پیامبر حضور داشت و هم پیمان بنی هاشم بود.

مادرش سَلمی (خواهر اسماء بنت عمیس، همسر جعفر بن ابی طالب) است که پس از شهادت حمزه، عموی پیامبر(ص) به همسری شدّاد درآمد و عبداللّه از وی متولّد شد.

او هر چند در زمان پیامبر(ص) زاده شد، امّا آن حضرت را ندید. از این رو ابن حجر نام او را در میان (مُخضرمیان) آورده. نووی تصریح می‌‌کند که: روایاتِ وی از رسول خدا(ص) به صورتِ مرسل است.

در این که (هاد) لقبِ اسامه (جدّ عبداللّه) است یا لقبِ عمرو (پدر جدّ وی)، اختلاف نظر وجود دارد، ولی پدر عبداللّه با عنوان شداد بن هاد شناخته می‌‌شود. از آن رو جدّ یا پدر جدّ او را (هاد) لقب دادند که شب‌ها کنار در خانه‌اش برای راهنماییِ میهمانان یا عابران آتش می‌‌افروخت. و ازآن جهت او را (عُتْواری) می‌‌خوانند که علاوه بر لیث و کنانه، عُتواره نیز از نیاکان وی بوده است.

هر چند پدر وی از مدینه به کوفه کوچ کرد و در آنجا ساکن شد، لیکن او غالباً میان مدینه و کوفه در آمد و شد بود. در عصر خلافت امام علی بن ابی طالب(ع) به جمع یاران خاص آن حضرت پیوست و همراه آن حضرت در جنگ با خوارج، شرکت کرد.[۲]

پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) به مدینه آمد و عایشه را ملاقات کرد و در پاسخ سؤال وی از ذوالثُّدَیّه [۳]، به بیان علل قتل خوارج و دیگر حوادث واقعه نهروان پرداخت، که جهت رعایت اختصار، از نقل متن روایت خود داری می‌‌شود.[۴] ابن عساکر می‌‌نویسد: عبداللّه برای ملاقات با معاویه، به شام رفت و با او دیدارکرد.

متأسفانه ابعاد زندگیِ این تابعی بزرگ چون دیگر یاران خاص و شیعیان امام علی(ع) به خوبی روشن نیست، لیکن اسناد و مدارک موجود، به روشنی بر رابطه استوار وی با اهل بیت(ع) گواهی می‌‌دهد.

وی در کنار کسانی چون عبدالله بن عباس، به یاری امام علی(ع) در جنگ با نهروانیان رفت و یکی از یاران بابصیرت و آگاه آن حضرت در این نبرد بود.

پس از شهادت آن حضرت، معاویه به مقابله با نشر فضایل آن حضرت پرداخت و اعلام کرد: هر کس در مناقب علی(ع) چیزی روایت کند، در امان نیست.

عبداللّه با شنیدن این خبر، گفت: دوست داشتم منبری برایم فراهم شده و روی آن از صبح تا ظهر به بیان فضایل علی(ع)بپردازم، سپس به قتل برسم. [۵]

صدوق، حاکم حسکانی و ابن شهر آشوب به نقل از کتاب الفضائل عکبری، از عبداللّه بن شداد روایت کرده که عبداللّه بن عباس گفت: برای علی(ع)هیجده فضیلت بود که اگر جز یکی از آنها را نداشت، نجات می‌‌یافت، و ازاین امّت، کسی جز او این فضایل را ندارد. [۶]

کشی و ابن شهر آشوب به دو طریق از امام صادق(ع) وآن حضرت از پدران خود نقل می‌‌کند: مردی از شیعیان امیرمؤمنان(ع) تب شدیدی گرفته بود؛ حسین بن علی(ع) به عیادت او رفت و با ورود آن حضرت، تب به کلّی فرو نشست. آن گاه مرد بیمار گفت: من به حقانیّت شما و منزلت شما، معترف و خرسندم و می‌‌دانم که حرارت تب از شما می‌‌گریزد.

سپس امام حسین(ع) فرمود: خداوند چیزی را نیافریده مگر آنکه به اطاعتِ ما مأمور کرده است. در این هنگام حضرت، تب را ندا کرد - و ما بدون آنکه شخص را ببینیم، صدایی شنیدیم که می‌‌گفت: لبیّک - و فرمود: مگر امیرمؤمنان(ع) به تو دستور نداد که جز بر دشمن یا گنه کاری که می‌‌خواهی کفاره گناهانش شوی، نزدیک مشو پس به او چرا این مرد همان عبدالله بن شداد بن هاد لیثی بود.[۷]

ازاین روایت معلوم می‌‌شود که وی از یاران و دوستان امام حسین(ع) نیز بوده و از منزلتِ رفیع اهل بیت، آگاهی کامل داشته و از گناه نیز پاک بوده است.

از آن چه گذشت و نیز طبق اظهار ابن حجر و بعض دیگر، معلوم می‌‌شود که عبارت تهذیب الکمال، دالّ بر تصریح ابن سعد بر عثمانی بودن وی، نادرست و اشتباه است.[۸]

او از طبقه دوم راویان حدیث است. شیخ طوسی او را از اصحاب امام علی(ع) و برقی وی را از خواص اصحاب آن حضرت دانسته‌اند. علامه حلّی و ابن داوود، ضمن اشاره به این مطلب، او را در شمار راویان معتبر آورده‌اند.

مامقانی و آیة اللّه سید ابوالقاسم خویی با اشاره به روایت ملاقات امام حسین(ع) با وی، تصریح می‌‌کنند که روایت یاد شده بر عدالت و ستایش وی دلالت دارد.

اصحاب حدیث و رجال اهل سنّت، ضمن اشاره به تشیّع وی، به اتفاق اورا توثیق کرده و ناقل احادیث زیادی دانسته‌اند که بر چنین اتفاقی، نووی و ذهبی تصریح دارند.[۹]

روایات او در صحاح سته و نیز در منابع روایی شیعه، مانند: کتاب الخصال، مناقب ابن شهر آشوب، من لایحضره الفقیه و تهذیب الاحکام آمده است. در این روایات، او به صورت ارسال از پیامبر(ص) و نیز از امام علی(ع) عمر بن خطاب، عبدالله بن عباس، ام سلمه، عائشه و دیگران روایت می‌‌کند.

طاووس بن کیسان، عامر شعبی، عبدالملک بن اعین، ربعی بن حراش، حکم بن عتیبه، عبداللّه بن شبرمه و سعد بن ابراهیم از او روایت کرده‌اند.

او در قیام عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بر ضد عبدالملک بن مروان و حجاج بن یوسف ثقفی همراه قاریان شرکت کرد و آنان با لشکری که عبدالملک به ناحیه (دیرالجماجم) - واقع در هفت فرسخی کوفه به طرف بصره - فرستاده بود، درگیر شدند و پس از چند بار شکست سپاهِ عبدالملک، سرانجام ابن اشعث شکست خورد، امّا عبداللّه و عبدالرحمن بن ابی لیلی از روی اسب به داخل دُجیل[۱۰] یا خندقی که در دیرالجماجم بود افتادند و به قتل رسیدند. این واقعه پس از سال ۸۱ﻫ.ق اتفاق افتاد[۱۱].[۱۲]

منابع

پانویس

  1. الطبقات الکبری ۵/ ۶۱ و تهذیب التهذیب ۵/ ۲۵۲.
  2. الطبقات الکبری ۵/ ۶۱؛ و تاریخ بغداد ۹/ ۴۷۳.
  3. ابن منظور ذیل واژه (ثدی) می‌‌نویسد: ذُوالثُّدَیَّة و ذوالیُدَیَّة، نام (ثُرمُله) است. او را از آن جهت چنین لقب دادند که دستش به اندازه پستان کوتاه بود (لسان العرب ۲/ ۸۹).
  4. تاریخ بغداد ۹/ ۴۷۳ و مختصر تاریخ دمشق ۱۲/ ۲۵۶،۲۵۵.
  5. مناقب آل ابی طالب ۲/ ۳۹۱؛ سیر اعلام النبلاء ۳/ ۴۸۹ و شرح نهج البلاغه ۴/ ۷۳.
  6. کتاب الخصال ۲/ ۵۰۹؛ شواهد التنزیل ۱/ ۲۳ - ۲۲ومناقب آل ابی طالب ۲/ ۶.
  7. اختیارمعرفة الرجال / ش ۱۴۱ ومناقب آل ابی طالب ۴/ ۵۸.
  8. نک: الطبقات الکبری ۵/ ۶۱؛ تهذیب الکمال ۱۵/ ۸۴ و تهذیب التهذیب ۵/.
  9. تهذیب الاسماء واللغات ق ۱/ ج ۱/ ۲۷۲و سیر اعلام النبلاء ۳/ ۴۸۹.
  10. دُجیل، نهری است که از شمال بغداد سرچشمه گرفته و از میان تکریت و پایین سامرا عبور می‌‌کند. این نهر پس از آبیاری سرزمین‌های اطراف، سرانجام به دجله می‌‌ریزد (معجم البلدان ۲/ ۴۴۳).
  11. الطبقات الکبری ۵/ ۶۱، کتاب الثقات ۵/ ۲۰ و تاریخ بغداد ۹/ ۴۷۴.
  12. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ج۲، ص 58.