رفتار با بستگان: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:


== [[دعوت]] بستگان به [[خداشناسی]] ==
== [[دعوت]] بستگان به [[خداشناسی]] ==
[[رسول خدا]]{{صل}} در سال‌های نخست [[رسالت]] و پس از آنکه مأموریت یافت [[مردم]] را آشکارا به [[اسلام]] دعوت کند، ابتدا بستگان خود را جمع کرد و آنها را به [[خدا]] دعوت نمود. [[خداوند]] به [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>. این جریان در [[سال سوم بعثت]] روی داد. پیامبر{{صل}} طبق دستور خداوند بستگان نزدیک را که حدود چهل نفر بودند، در [[خانه]] [[ابوطالب]] جمع کرد. ابوطالب، [[حمزه]]، [[ابولهب]] و [[فرزندان]] ایشان در جلسه حضور داشتند. پیامبر{{صل}} بعد از صرف غذا، [[پیام]] خدا را به [[خویشاوندان]] [[ابلاغ]] کرد و [[وظیفه]] خود را انجام داد؛ اما جز [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} کسی به آن حضرت جواب مثبت نداد<ref>تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۳۷۱؛ فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. از این [[رفتار رسول خدا]]{{صل}} در می‌یابیم که آن حضرت مأموریت داشته تا ابتدا بستگان خود را به اسلام دعوت کند. در [[آیه شریفه]] هم کلمه {{متن قرآن|أَقْرَبِينَ}} آمده است که به بستگان نزدیک مانند عموها و فرزندان آنان دلالت دارد. این [[رفتار پیامبر]]{{صل}} نشان می‌دهد که هر کس نسبت به بستگان خویش [[مسئولیت]] بیشتری دارد و نباید از آنها [[غفلت]] ورزد؛ بلکه باید تا آنجا که ممکن است برای [[هدایت]] ایشان تلاش نماید<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۱.</ref>.
[[رسول خدا]]{{صل}} در سال‌های نخست [[رسالت]] و پس از آنکه مأموریت یافت [[مردم]] را آشکارا به [[اسلام]] دعوت کند، ابتدا بستگان خود را جمع کرد و آنها را به [[خدا]] دعوت نمود. [[خداوند]] به [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref>. این جریان در سال سوم بعثت روی داد. پیامبر{{صل}} طبق دستور خداوند بستگان نزدیک را که حدود چهل نفر بودند، در [[خانه]] [[ابوطالب]] جمع کرد. ابوطالب، [[حمزه]]، [[ابولهب]] و [[فرزندان]] ایشان در جلسه حضور داشتند. پیامبر{{صل}} بعد از صرف غذا، [[پیام]] خدا را به [[خویشاوندان]] [[ابلاغ]] کرد و [[وظیفه]] خود را انجام داد؛ اما جز [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} کسی به آن حضرت جواب مثبت نداد<ref>تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۳۷۱؛ فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. از این رفتار رسول خدا{{صل}} در می‌یابیم که آن حضرت مأموریت داشته تا ابتدا بستگان خود را به اسلام دعوت کند. در [[آیه شریفه]] هم کلمه {{متن قرآن|أَقْرَبِينَ}} آمده است که به بستگان نزدیک مانند عموها و فرزندان آنان دلالت دارد. این رفتار پیامبر{{صل}} نشان می‌دهد که هر کس نسبت به بستگان خویش [[مسئولیت]] بیشتری دارد و نباید از آنها [[غفلت]] ورزد؛ بلکه باید تا آنجا که ممکن است برای [[هدایت]] ایشان تلاش نماید<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۱.</ref>.


== [[آگاه کردن]] بستگان از حساب [[آخرت]] ==
== [[آگاه کردن]] بستگان از حساب [[آخرت]] ==
پس از [[توحید]] و خداشناسی، [[معاد]] باوری و [[اندیشه]] درباره حساب آخرت و [[ثواب و عقاب]]، مهم‌ترین رکن [[اعتقادی]] اسلام است که [[ایمان]] به آن، آثار و [[برکات]] زیادی در [[زندگی مادی]] و [[معنوی]] [[انسان]] دارد. اگر انسان به [[قیامت]] [[معتقد]] باشد، سراغ [[گناه]] نمی‌رود. [[انحرافات اخلاقی]]، [[بزهکاری]]، [[طغیان]] و [[سرکشی]] ناشی از [[ضعف ایمان]] هستند؛ زیرا [[ایمان قوی]]، مانند یک [[ملکه]] درونی است که [[انسان]] را کنترل می‌کند و از [[گناه]] باز می‌دارد. از آنجا که انسان همواره در اثر [[سرگرمی]] به امور [[دنیایی]]، [[قیامت]] و [[حساب]] [[آخرت]] را از یاد می‌برد، یادآوری آن، سودمند خواهد بود. [[امام علی]]{{ع}} این کار را با برادرش [[عقیل]] انجام داد. عقیل فردی عیال‌وار و پرخرج بود که [[هزینه]] [[خانواده]] بر دوشش سنگینی می‌کرد. هنگام [[خلافت امام علی]]{{ع}}، عقیل نزد وی آمد و از [[امام]] [[درخواست کمک]] کرد. امام نه تنها به وی کمک نکرد، بلکه [[آهن گداخته]] روی دست او گذارد و [[حسابرسی]] [[روز قیامت]] را برای او مجسم کرد. امام علی{{ع}} در یکی از خطبه‌های [[نهج‌البلاغه]] این ماجرا را نقل می‌کند<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى}}. (نهج البلاغة، ترجمه: دشتی، خطبه ۲۲۴).</ref> و می‌فرماید: به [[خدا]] [[سوگند]]! عقیل برادرم را دیدم که به شدت [[فقیر]] شده بود و از من می‌خواست یک من از گندم شما را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از [[گرسنگی]] موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر [[فقر]] دگرگون گشته است؛ گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم ا [[اصرار]] کرد و چند بار خواسته خود را تکرار نمود. من به او گوش فرا دادم. خیال کرد من دینم را به او می‌فروشم و به دلخواه او قدم بر می‌دارم و از راه و رسم خویش دست می‌کشم. آهنی را در [[آتش]] گداختم و آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن [[عبرت]] گیرد. ناله‌ای همچون بیمارانی که از شدت [[درد]] می‌نالند، سر داد و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان ای [[عقیل]]! [[زنان]] سوگمند در سوگ تو بگریند! از آهن تفدیده‌ای که [[انسانی]] آن را به صورت بازیچه سرخ کرده است، ناله می‌کنی، ولی مرا به سوی آتشی می‌کشانی که [[خداوند]] جبار با شعله [[خشم]] و غضبش آن را برافروخته است؟ تو از این [[رنج]] می‌نالی و من از آتش سوزان نالان نشوم؟<ref>اصلاحات علوی، ص۱۲۱.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۲.</ref>.
پس از [[توحید]] و خداشناسی، [[معاد]] باوری و [[اندیشه]] درباره حساب آخرت و ثواب و عقاب، مهم‌ترین رکن [[اعتقادی]] اسلام است که [[ایمان]] به آن، آثار و [[برکات]] زیادی در زندگی مادی و [[معنوی]] [[انسان]] دارد. اگر انسان به [[قیامت]] [[معتقد]] باشد، سراغ [[گناه]] نمی‌رود. انحرافات اخلاقی، بزهکاری، [[طغیان]] و [[سرکشی]] ناشی از ضعف ایمان هستند؛ زیرا ایمان قوی، مانند یک ملکه درونی است که [[انسان]] را کنترل می‌کند و از [[گناه]] باز می‌دارد. از آنجا که انسان همواره در اثر سرگرمی به امور [[دنیایی]]، [[قیامت]] و حساب [[آخرت]] را از یاد می‌برد، یادآوری آن، سودمند خواهد بود. [[امام علی]]{{ع}} این کار را با برادرش [[عقیل]] انجام داد. عقیل فردی عیال‌وار و پرخرج بود که هزینه [[خانواده]] بر دوشش سنگینی می‌کرد. هنگام [[خلافت امام علی]]{{ع}}، عقیل نزد وی آمد و از [[امام]] درخواست کمک کرد. امام نه تنها به وی کمک نکرد، بلکه آهن گداخته روی دست او گذارد و [[حسابرسی]] [[روز قیامت]] را برای او مجسم کرد. امام علی{{ع}} در یکی از خطبه‌های [[نهج‌البلاغه]] این ماجرا را نقل می‌کند<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى}}. (نهج البلاغة، ترجمه: دشتی، خطبه ۲۲۴).</ref> و می‌فرماید: به [[خدا]] [[سوگند]]! عقیل برادرم را دیدم که به شدت [[فقیر]] شده بود و از من می‌خواست یک من از گندم شما را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از [[گرسنگی]] موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر [[فقر]] دگرگون گشته است؛ گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار کرد و چند بار خواسته خود را تکرار نمود. من به او گوش فرا دادم. خیال کرد من دینم را به او می‌فروشم و به دلخواه او قدم بر می‌دارم و از راه و رسم خویش دست می‌کشم. آهنی را در [[آتش]] گداختم و آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن [[عبرت]] گیرد. ناله‌ای همچون بیمارانی که از شدت درد می‌نالند، سر داد و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان ای [[عقیل]]! [[زنان]] سوگمند در سوگ تو بگریند! از آهن تفدیده‌ای که [[انسانی]] آن را به صورت بازیچه سرخ کرده است، ناله می‌کنی، ولی مرا به سوی آتشی می‌کشانی که [[خداوند]] جبار با شعله [[خشم]] و غضبش آن را برافروخته است؟ تو از این [[رنج]] می‌نالی و من از آتش سوزان نالان نشوم؟<ref>اصلاحات علوی، ص۱۲۱.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۲.</ref>.


== [[مهرورزی]] به بستگان ==
== [[مهرورزی]] به بستگان ==
[[سیره معصومین]]{{عم}} با بستگان و به خصوص [[برادران]] بسیار [[محبت]] آمیز و صمیمی بوده است. اگر رفتار پیامبر{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} را به دقت بررسی کنیم، مهر و محبت، [[تعظیم]] و [[احترام]]، کمک برای تأمین نیاز، [[وفا]]، [[تعهد]]، [[ایثار]] و [[فداکاری]] نسبت به اقوام، در [[زندگی]] آن بزرگواران به خوبی قابل [[درک]] است. درباره [[امام حسین]]{{ع}} نقل شده است که آن حضرت با همه [[فرزندان]]، برادران، [[بانوان]] و با کسان و اهل بیت{{عم}} خود در نهایت [[ادب]]، محبت، [[رحمت]]، [[مهربانی]]، انس و [[مودت]] [[رفتار]] می‌کرد<ref>پرتوی از عظمت حسین{{ع}}، ص۱۷۱.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۴.</ref>
[[سیره معصومین]]{{عم}} با بستگان و به خصوص [[برادران]] بسیار [[محبت]] آمیز و صمیمی بوده است. اگر رفتار پیامبر{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} را به دقت بررسی کنیم، مهر و محبت، [[تعظیم]] و [[احترام]]، کمک برای تأمین نیاز، [[وفا]]، [[تعهد]]، [[ایثار]] و [[فداکاری]] نسبت به اقوام، در [[زندگی]] آن بزرگواران به خوبی قابل [[درک]] است. درباره [[امام حسین]]{{ع}} نقل شده است که آن حضرت با همه [[فرزندان]]، برادران، [[بانوان]] و با کسان و اهل بیت{{عم}} خود در نهایت [[ادب]]، محبت، [[رحمت]]، [[مهربانی]]، انس و [[مودت]] [[رفتار]] می‌کرد<ref>پرتوی از عظمت حسین{{ع}}، ص۱۷۱.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۴.</ref>


== احترام و [[تکریم]] بستگان ==
== احترام و [[تکریم]] بستگان ==
رفتار با بستگان بر زندگی [[خانوادگی]] و [[اجتماعی]] [[انسان]] به شدت تأثیرگذار است. هر قدر پیوند [[خویشاوندی]] محکم‌تر گردد، انسجام فامیلی بیشتر می‌شود و در صورت [[همبستگی]] میان اقوام مخالفان بیرونی نمی‌توانند در میان آنها نفوذ کنند؛ در نتیجه هم روابط داخلی [[خانواده]] [[قوی]] می‌گردد و هم در برابر دیگران شکست ناپذیر می‌شوند. احترام بستگان، انواع مختلف دارد و با روش‌های زیادی انجام می‌گیرد؛ چنان که در سیره معصومین{{عم}} این تنوع روشی مشاهده می‌شود. [[ابن قتیبه]] می‌گوید: مردی [[خدمت]] [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} آمد و از او چیزی خواست. حضرت دستور داد، صد دینار به او دادند. سپس آن مرد نزد [[امام حسین]]{{ع}} رفت و از آن حضرت نیز چیزی خواست. حضرت پرسید برادرم حسن{{ع}} چه قدر به تو داد؟ عرض کرد: صد دینار. امام حسین{{ع}} نود و نه دینار به وی داد؛ چون نخواست در [[انفاق]] با برادرش [[برابری]] کند<ref>پرتوی از عظمت حسین{{ع}}، ص۱۷۱.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۴.</ref>
رفتار با بستگان بر زندگی [[خانوادگی]] و [[اجتماعی]] [[انسان]] به شدت تأثیرگذار است. هر قدر پیوند [[خویشاوندی]] محکم‌تر گردد، انسجام فامیلی بیشتر می‌شود و در صورت [[همبستگی]] میان اقوام مخالفان بیرونی نمی‌توانند در میان آنها نفوذ کنند؛ در نتیجه هم روابط داخلی [[خانواده]] [[قوی]] می‌گردد و هم در برابر دیگران شکست ناپذیر می‌شوند. احترام بستگان، انواع مختلف دارد و با روش‌های زیادی انجام می‌گیرد؛ چنان که در سیره معصومین{{عم}} این تنوع روشی مشاهده می‌شود. [[ابن قتیبه]] می‌گوید: مردی خدمت [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} آمد و از او چیزی خواست. حضرت دستور داد، صد دینار به او دادند. سپس آن مرد نزد [[امام حسین]]{{ع}} رفت و از آن حضرت نیز چیزی خواست. حضرت پرسید برادرم حسن{{ع}} چه قدر به تو داد؟ عرض کرد: صد دینار. امام حسین{{ع}} نود و نه دینار به وی داد؛ چون نخواست در [[انفاق]] با برادرش [[برابری]] کند<ref>پرتوی از عظمت حسین{{ع}}، ص۱۷۱.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۴.</ref>


== تلاش حل مشکل بستگان ==
== تلاش حل مشکل بستگان ==
در [[سال هشتم هجری]]، هنگامی که پیامبر{{صل}} پیروزمندانه از [[جنگ]] [[طائف]] بر می‌گشت و شش هزار [[اسیر]] از زن و مرد و کودک از طایفه هوازن با خود داشت و شتران و گوسفندان بی‌شماری، به همراه آورده بود به آن حضرت گفتند: ای [[پیامبر خدا]]{{صل}}! در میان این [[اسیران]]، عمه‌ها خاله‌ها و پرستارهای تو هستند. التماس آنها بر [[قلب]] پیامبر{{صل}} مؤثر افتاد و خواهش آنهایی که مادر رضاعی پیامبر{{صل}} را [[شفیع]] خود قرار داده بودند، پذیرفت؛ زیرا حلیمه از [[قبیله]] بنی‌سور و از طایفه هوازن بود. آن‌گاه به [[قبیله هوازن]] فرمود: آنچه متعلق به من و [[اولاد]] [[عبدالمطلب]] است به شما بخشیدم، اما بقیه اسیران و [[اموال]] را از [[مسلمانان]] بخواهید که به شما ببخشند. پیامبر{{صل}} فرمود: هنگامی که [[نماز ظهر]] را با [[مردم]] خواندم برخیزید و از مسلمانان درخواست [[آزادی]] اسیران و اموال را کنید. من آن‌چه مربوط به خودم و [[فرزندان عبدالمطلب]] است، در برابر مسلمانان می‌بخشم و از آنها نیز درخواست [[بخشش]] می‌کنم. همین که پیامبر خدا{{صل}} نماز ظهر را خواند، مردان [[هوازن]] برخاستند و درخواست خود را مطرح کردند. پیامبر{{صل}} فرمود: آن‌چه متعلق به من و فرزندان عبدالمطلب است، به شما بخشیدم. [[مهاجران]] نیز گفتند: هر چه متعلق به ماست به پیامبر خدا{{صل}} بخشیدیم. سپس [[انصار]] هم گفتند: هر چه متعلق به ماست برای پیامبر خدا{{صل}}. اما هنوز بعضی از [[قبایل]] مثل [[بنی‌تمیم]] و [[طایفه]] [[فزاره]]، در بخشیدن [[حق]] خود دچار تردید بودند که حضرت فرمود: هر کدام از شما که [[حق]] خود را از این [[اسیران]] می‌خواهد از اولین غنیمتی که به دست بیاورم شش سهم به او می‌دهم. آنها نیز [[کودکان]] و [[زنان]] [[هوازن]] را [[آزاد]] کردند. از این‌رو، پرستاران، عمه‌ها و خاله‌های رضاعی [[پیامبر]]{{صل}} با این [[تدبیر]] او و [[مسلمانان]] دیگر آزاد شدند<ref>مادر پیامبر، ص۱۹۸.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۶.</ref>
در [[سال هشتم هجری]]، هنگامی که پیامبر{{صل}} پیروزمندانه از [[جنگ]] [[طائف]] بر می‌گشت و شش هزار [[اسیر]] از زن و مرد و کودک از طایفه هوازن با خود داشت و شتران و گوسفندان بی‌شماری، به همراه آورده بود به آن حضرت گفتند: ای [[پیامبر خدا]]{{صل}}! در میان این [[اسیران]]، عمه‌ها خاله‌ها و پرستارهای تو هستند. التماس آنها بر [[قلب]] پیامبر{{صل}} مؤثر افتاد و خواهش آنهایی که مادر رضاعی پیامبر{{صل}} را [[شفیع]] خود قرار داده بودند، پذیرفت؛ زیرا حلیمه از [[قبیله]] بنی‌سور و از طایفه هوازن بود. آن‌گاه به [[قبیله هوازن]] فرمود: آنچه متعلق به من و [[اولاد]] [[عبدالمطلب]] است به شما بخشیدم، اما بقیه اسیران و [[اموال]] را از [[مسلمانان]] بخواهید که به شما ببخشند. پیامبر{{صل}} فرمود: هنگامی که نماز ظهر را با [[مردم]] خواندم برخیزید و از مسلمانان درخواست [[آزادی]] اسیران و اموال را کنید. من آن‌چه مربوط به خودم و [[فرزندان عبدالمطلب]] است، در برابر مسلمانان می‌بخشم و از آنها نیز درخواست [[بخشش]] می‌کنم. همین که پیامبر خدا{{صل}} نماز ظهر را خواند، مردان [[هوازن]] برخاستند و درخواست خود را مطرح کردند. پیامبر{{صل}} فرمود: آن‌چه متعلق به من و فرزندان عبدالمطلب است، به شما بخشیدم. [[مهاجران]] نیز گفتند: هر چه متعلق به ماست به پیامبر خدا{{صل}} بخشیدیم. سپس [[انصار]] هم گفتند: هر چه متعلق به ماست برای پیامبر خدا{{صل}}. اما هنوز بعضی از [[قبایل]] مثل [[بنی‌تمیم]] و طایفه فزاره، در بخشیدن [[حق]] خود دچار تردید بودند که حضرت فرمود: هر کدام از شما که [[حق]] خود را از این [[اسیران]] می‌خواهد از اولین غنیمتی که به دست بیاورم شش سهم به او می‌دهم. آنها نیز کودکان و [[زنان]] [[هوازن]] را [[آزاد]] کردند. از این‌رو، پرستاران، عمه‌ها و خاله‌های رضاعی [[پیامبر]]{{صل}} با این [[تدبیر]] او و [[مسلمانان]] دیگر آزاد شدند<ref>مادر پیامبر، ص۱۹۸.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۶.</ref>


== [[همدردی]] با بستگان ==
== [[همدردی]] با بستگان ==
ارتباط عاطفی [[انسان]] با بستگان، سبب می‌شود که در تمام مسائل [[زندگی]] و در [[غم]] و [[اندوه]] با آنان [[شریک]] گردد و هنگام بروز [[مصیبت]]، با ایشان ابراز همدردی کند. این کار هم عمل به آداب اسلامی و [[سیره معصومین]]{{عم}} است و هم [[احترام]] به بستگان در شرایط خاص [[زندگی]] است که عامل [[تحکیم]] رابطه [[خویشاوندی]] می‌باشد. از سوی دیگر [[همدردی]] با بستگان در هنگام [[گرفتاری]] آنان، کاهش [[غم]] و [[اندوه]] آنان می‌شود و بدین جهت در [[سیره معصومین]]{{عم}} فراوان بدان تأکید شده است. [[یعقوب سراج]] می‌گوید: همراه [[امام صادق]]{{ع}} به [[خانه]] یکی از اقوامش می‌رفتیم تا فوت نوزادش را به او [[تسلیت]] بگوییم. بین راه بند [[کفش]] [[امام]] پاره شد؛ به گونه‌ای که نمی‌شد با آن راه رفت. حضرت کفش را به دست گرفت و با پای برهنه به راه ادامه داد. یکی از همراهان به نام [[ابن ابی یعفور]]، بند کفش خود را درآورد که به امام بدهد، ایشان با [[ناراحتی]] آن را رد کرد و فرمود: {{متن حدیث|أَلَا إِنَّ صَاحِبَ الْمُصِيبَةِ أَوْلَى بِالصَّبْرِ عَلَيْهَا}}<ref>{{متن حدیث|كُنَّا نَمْشِي مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} وَ هُوَ يُرِيدُ أَنْ يُعَزِّيَ ذَا قَرَابَةٍ لَهُ بِمَوْلُودٍ لَهُ فَانْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} فَتَنَاوَلَ نَعْلَهُ مِنْ رِجْلِهِ ثُمَّ مَشَى حَافِياً فَنَظَرَ إِلَيْهِ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ فَخَلَعَ نَعْلَ نَفْسِهِ مِنْ رِجْلِهِ وَ خَلَعَ الشِّسْعَ مِنْهَا وَ نَاوَلَهَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} فَأَعْرَضَ عَنْهُ كَهَيْئَةِ الْمُغْضَبِ ثُمَّ أَبَى أَنْ يَقْبَلَهُ وَ قَالَ لَا إِنَّ صَاحِبَ الْمُصِيبَةِ أَوْلَى بِالصَّبْرِ عَلَيْهَا فَمَشَى حَافِياً حَتَّى دَخَلَ عَلَى الرَّجُلِ الَّذِي أَتَاهُ لِيُعَزِّيَهُ}}؛ (بحارالانوار، ج۴۷، ص۴۵).</ref>؛ «نه شخص گرفتار، به [[تحمل]] گرفتاری سزاوارتر است». سپس تا مقصد، با پای برهنه راه رفت<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۸.</ref>.
ارتباط عاطفی [[انسان]] با بستگان، سبب می‌شود که در تمام مسائل [[زندگی]] و در [[غم]] و [[اندوه]] با آنان [[شریک]] گردد و هنگام بروز [[مصیبت]]، با ایشان ابراز همدردی کند. این کار هم عمل به آداب اسلامی و [[سیره معصومین]]{{عم}} است و هم [[احترام]] به بستگان در شرایط خاص [[زندگی]] است که عامل تحکیم رابطه [[خویشاوندی]] می‌باشد. از سوی دیگر [[همدردی]] با بستگان در هنگام گرفتاری آنان، کاهش [[غم]] و [[اندوه]] آنان می‌شود و بدین جهت در [[سیره معصومین]]{{عم}} فراوان بدان تأکید شده است. یعقوب سراج می‌گوید: همراه [[امام صادق]]{{ع}} به [[خانه]] یکی از اقوامش می‌رفتیم تا فوت نوزادش را به او تسلیت بگوییم. بین راه بند کفش [[امام]] پاره شد؛ به گونه‌ای که نمی‌شد با آن راه رفت. حضرت کفش را به دست گرفت و با پای برهنه به راه ادامه داد. یکی از همراهان به نام [[ابن ابی یعفور]]، بند کفش خود را درآورد که به امام بدهد، ایشان با [[ناراحتی]] آن را رد کرد و فرمود: {{متن حدیث|أَلَا إِنَّ صَاحِبَ الْمُصِيبَةِ أَوْلَى بِالصَّبْرِ عَلَيْهَا}}<ref>{{متن حدیث|كُنَّا نَمْشِي مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} وَ هُوَ يُرِيدُ أَنْ يُعَزِّيَ ذَا قَرَابَةٍ لَهُ بِمَوْلُودٍ لَهُ فَانْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} فَتَنَاوَلَ نَعْلَهُ مِنْ رِجْلِهِ ثُمَّ مَشَى حَافِياً فَنَظَرَ إِلَيْهِ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ فَخَلَعَ نَعْلَ نَفْسِهِ مِنْ رِجْلِهِ وَ خَلَعَ الشِّسْعَ مِنْهَا وَ نَاوَلَهَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} فَأَعْرَضَ عَنْهُ كَهَيْئَةِ الْمُغْضَبِ ثُمَّ أَبَى أَنْ يَقْبَلَهُ وَ قَالَ لَا إِنَّ صَاحِبَ الْمُصِيبَةِ أَوْلَى بِالصَّبْرِ عَلَيْهَا فَمَشَى حَافِياً حَتَّى دَخَلَ عَلَى الرَّجُلِ الَّذِي أَتَاهُ لِيُعَزِّيَهُ}}؛ (بحارالانوار، ج۴۷، ص۴۵).</ref>؛ «نه شخص گرفتار، به تحمل گرفتاری سزاوارتر است». سپس تا مقصد، با پای برهنه راه رفت<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۸.</ref>.


== توجه به [[احساسات]] بستگان ==
== توجه به [[احساسات]] بستگان ==
سیره معصومین{{عم}} با بستگان و به خصوص با [[خواهران]] خود، بیش از دیگران با [[مهربانی]] همراه بوده است؛ [[خواهر]] بسیار عاطفی‌تر و سرشار از احساسات است و اگر به او کمتر توجه شود، به زودی آزرده خاطر می‌گردد. از این‌رو، [[سیره پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} نشان‌دهنده [[محبت]] بیشتر با خواهران است. در [[تاریخ]] زندگی [[زینب]] کبرا{{س}} دختر بزرگ [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} آورده‌اند که هرگاه به [[زیارت]] [[قبر رسول خدا]]{{صل}} می‌رفت، [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} در دو طرف او [[حرکت]] می‌کردند و [[خواهر]] را در وسط قرار داده به سوی [[حرم]] می‌بردند تا مبادا نامحرمی او را ببیند<ref>زینب قهرمان دختر علی{{ع}}، ص۶۳.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۹.</ref>
سیره معصومین{{عم}} با بستگان و به خصوص با خواهران خود، بیش از دیگران با [[مهربانی]] همراه بوده است؛ خواهر بسیار عاطفی‌تر و سرشار از احساسات است و اگر به او کمتر توجه شود، به زودی آزرده خاطر می‌گردد. از این‌رو، [[سیره پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} نشان‌دهنده [[محبت]] بیشتر با خواهران است. در [[تاریخ]] زندگی [[زینب]] کبرا{{س}} دختر بزرگ [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} آورده‌اند که هرگاه به [[زیارت]] قبر رسول خدا{{صل}} می‌رفت، [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} در دو طرف او حرکت می‌کردند و خواهر را در وسط قرار داده به سوی [[حرم]] می‌بردند تا مبادا نامحرمی او را ببیند<ref>زینب قهرمان دختر علی{{ع}}، ص۶۳.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۳۹.</ref>


== [[پند]] و [[اندرز]] بستگان ==
== [[پند]] و [[اندرز]] بستگان ==
خط ۳۷: خط ۳۷:


== پس از فوت بستگان ==
== پس از فوت بستگان ==
[[سال دهم بعثت]] [[ابوطالب]] عموی پیامبر{{صل}} از دنیا رفت و آن حضرت در [[مرگ]] وی از شدت اندوه و [[ناراحتی]]، خاک بر سر پاشید. وقتی وارد [[خانه]] شد، یکی از دخترانش سر و صورت او را شست و شو داد و [[گریه]] کرد، حضرت فرمود: گریه نکن؛ زیرا [[خداوند]] [[یاور]] پدرت است<ref>فقه السیرة النبویة، ص۱۴۶.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} بر بالین عمویش، ابوطالب به [[فکر]] فرو رفته بود و با خود می‌اندیشید که بعد از وی، چه مشکلاتی در پیش روی او خواهد بود. با خود می‌گفت: این شخصی که در بستر مرگ افتاده، همان عموی [[مهربان]] من است که سال‌ها به [[دفاع]] از من برخاست و از هیچ‌گونه [[فداکاری]] دریغ نکرد. حمایت‌های او بود که [[مشرکان قریش]] نتوانستند، گزندی بر من وارد سازند و اینک از کنارم خواهد رفت<ref>فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۶۱.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۴۳.</ref>
[[سال دهم بعثت]] [[ابوطالب]] عموی پیامبر{{صل}} از دنیا رفت و آن حضرت در [[مرگ]] وی از شدت اندوه و [[ناراحتی]]، خاک بر سر پاشید. وقتی وارد [[خانه]] شد، یکی از دخترانش سر و صورت او را شست و شو داد و [[گریه]] کرد، حضرت فرمود: گریه نکن؛ زیرا [[خداوند]] [[یاور]] پدرت است<ref>فقه السیرة النبویة، ص۱۴۶.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} بر بالین عمویش، ابوطالب به [[فکر]] فرو رفته بود و با خود می‌اندیشید که بعد از وی، چه مشکلاتی در پیش روی او خواهد بود. با خود می‌گفت: این شخصی که در بستر مرگ افتاده، همان عموی [[مهربان]] من است که سال‌ها به [[دفاع]] از من برخاست و از هیچ‌گونه [[فداکاری]] دریغ نکرد. حمایت‌های او بود که مشرکان قریش نتوانستند، گزندی بر من وارد سازند و اینک از کنارم خواهد رفت<ref>فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۶۱.</ref>.<ref>[[محمد احسانی|احسانی، محمد]]، [[سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (کتاب)|سیره اخلاقی و تربیتی معصومین]]، ص ۲۴۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۱۶ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۱۲

مقدمه

معصومین(ع) همان‌گونه که با پدر و مادر خود رفتار محبت‌آمیز داشتند، نسبت به بستگان درجه دو و سه خود نیز با مهربانی برخورد می‌کردند. از بررسی سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با بستگان نزدیکشان به نکات اخلاقی و تربیتی قابل توجه‌ای دست می‌یابیم که بسیار آموزنده هستند:

دعوت بستگان به خداشناسی

رسول خدا(ص) در سال‌های نخست رسالت و پس از آنکه مأموریت یافت مردم را آشکارا به اسلام دعوت کند، ابتدا بستگان خود را جمع کرد و آنها را به خدا دعوت نمود. خداوند به پیامبر(ص) فرمود: ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[۱]. این جریان در سال سوم بعثت روی داد. پیامبر(ص) طبق دستور خداوند بستگان نزدیک را که حدود چهل نفر بودند، در خانه ابوطالب جمع کرد. ابوطالب، حمزه، ابولهب و فرزندان ایشان در جلسه حضور داشتند. پیامبر(ص) بعد از صرف غذا، پیام خدا را به خویشاوندان ابلاغ کرد و وظیفه خود را انجام داد؛ اما جز علی بن ابی طالب(ع) کسی به آن حضرت جواب مثبت نداد[۲]. از این رفتار رسول خدا(ص) در می‌یابیم که آن حضرت مأموریت داشته تا ابتدا بستگان خود را به اسلام دعوت کند. در آیه شریفه هم کلمه ﴿أَقْرَبِينَ آمده است که به بستگان نزدیک مانند عموها و فرزندان آنان دلالت دارد. این رفتار پیامبر(ص) نشان می‌دهد که هر کس نسبت به بستگان خویش مسئولیت بیشتری دارد و نباید از آنها غفلت ورزد؛ بلکه باید تا آنجا که ممکن است برای هدایت ایشان تلاش نماید[۳].

آگاه کردن بستگان از حساب آخرت

پس از توحید و خداشناسی، معاد باوری و اندیشه درباره حساب آخرت و ثواب و عقاب، مهم‌ترین رکن اعتقادی اسلام است که ایمان به آن، آثار و برکات زیادی در زندگی مادی و معنوی انسان دارد. اگر انسان به قیامت معتقد باشد، سراغ گناه نمی‌رود. انحرافات اخلاقی، بزهکاری، طغیان و سرکشی ناشی از ضعف ایمان هستند؛ زیرا ایمان قوی، مانند یک ملکه درونی است که انسان را کنترل می‌کند و از گناه باز می‌دارد. از آنجا که انسان همواره در اثر سرگرمی به امور دنیایی، قیامت و حساب آخرت را از یاد می‌برد، یادآوری آن، سودمند خواهد بود. امام علی(ع) این کار را با برادرش عقیل انجام داد. عقیل فردی عیال‌وار و پرخرج بود که هزینه خانواده بر دوشش سنگینی می‌کرد. هنگام خلافت امام علی(ع)، عقیل نزد وی آمد و از امام درخواست کمک کرد. امام نه تنها به وی کمک نکرد، بلکه آهن گداخته روی دست او گذارد و حسابرسی روز قیامت را برای او مجسم کرد. امام علی(ع) در یکی از خطبه‌های نهج‌البلاغه این ماجرا را نقل می‌کند[۴] و می‌فرماید: به خدا سوگند! عقیل برادرم را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من می‌خواست یک من از گندم شما را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته است؛ گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل باز هم اصرار کرد و چند بار خواسته خود را تکرار نمود. من به او گوش فرا دادم. خیال کرد من دینم را به او می‌فروشم و به دلخواه او قدم بر می‌دارم و از راه و رسم خویش دست می‌کشم. آهنی را در آتش گداختم و آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن عبرت گیرد. ناله‌ای همچون بیمارانی که از شدت درد می‌نالند، سر داد و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان ای عقیل! زنان سوگمند در سوگ تو بگریند! از آهن تفدیده‌ای که انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ کرده است، ناله می‌کنی، ولی مرا به سوی آتشی می‌کشانی که خداوند جبار با شعله خشم و غضبش آن را برافروخته است؟ تو از این رنج می‌نالی و من از آتش سوزان نالان نشوم؟[۵].[۶].

مهرورزی به بستگان

سیره معصومین(ع) با بستگان و به خصوص برادران بسیار محبت آمیز و صمیمی بوده است. اگر رفتار پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را به دقت بررسی کنیم، مهر و محبت، تعظیم و احترام، کمک برای تأمین نیاز، وفا، تعهد، ایثار و فداکاری نسبت به اقوام، در زندگی آن بزرگواران به خوبی قابل درک است. درباره امام حسین(ع) نقل شده است که آن حضرت با همه فرزندان، برادران، بانوان و با کسان و اهل بیت(ع) خود در نهایت ادب، محبت، رحمت، مهربانی، انس و مودت رفتار می‌کرد[۷].[۸]

احترام و تکریم بستگان

رفتار با بستگان بر زندگی خانوادگی و اجتماعی انسان به شدت تأثیرگذار است. هر قدر پیوند خویشاوندی محکم‌تر گردد، انسجام فامیلی بیشتر می‌شود و در صورت همبستگی میان اقوام مخالفان بیرونی نمی‌توانند در میان آنها نفوذ کنند؛ در نتیجه هم روابط داخلی خانواده قوی می‌گردد و هم در برابر دیگران شکست ناپذیر می‌شوند. احترام بستگان، انواع مختلف دارد و با روش‌های زیادی انجام می‌گیرد؛ چنان که در سیره معصومین(ع) این تنوع روشی مشاهده می‌شود. ابن قتیبه می‌گوید: مردی خدمت امام حسن مجتبی(ع) آمد و از او چیزی خواست. حضرت دستور داد، صد دینار به او دادند. سپس آن مرد نزد امام حسین(ع) رفت و از آن حضرت نیز چیزی خواست. حضرت پرسید برادرم حسن(ع) چه قدر به تو داد؟ عرض کرد: صد دینار. امام حسین(ع) نود و نه دینار به وی داد؛ چون نخواست در انفاق با برادرش برابری کند[۹].[۱۰]

تلاش حل مشکل بستگان

در سال هشتم هجری، هنگامی که پیامبر(ص) پیروزمندانه از جنگ طائف بر می‌گشت و شش هزار اسیر از زن و مرد و کودک از طایفه هوازن با خود داشت و شتران و گوسفندان بی‌شماری، به همراه آورده بود به آن حضرت گفتند: ای پیامبر خدا(ص)! در میان این اسیران، عمه‌ها خاله‌ها و پرستارهای تو هستند. التماس آنها بر قلب پیامبر(ص) مؤثر افتاد و خواهش آنهایی که مادر رضاعی پیامبر(ص) را شفیع خود قرار داده بودند، پذیرفت؛ زیرا حلیمه از قبیله بنی‌سور و از طایفه هوازن بود. آن‌گاه به قبیله هوازن فرمود: آنچه متعلق به من و اولاد عبدالمطلب است به شما بخشیدم، اما بقیه اسیران و اموال را از مسلمانان بخواهید که به شما ببخشند. پیامبر(ص) فرمود: هنگامی که نماز ظهر را با مردم خواندم برخیزید و از مسلمانان درخواست آزادی اسیران و اموال را کنید. من آن‌چه مربوط به خودم و فرزندان عبدالمطلب است، در برابر مسلمانان می‌بخشم و از آنها نیز درخواست بخشش می‌کنم. همین که پیامبر خدا(ص) نماز ظهر را خواند، مردان هوازن برخاستند و درخواست خود را مطرح کردند. پیامبر(ص) فرمود: آن‌چه متعلق به من و فرزندان عبدالمطلب است، به شما بخشیدم. مهاجران نیز گفتند: هر چه متعلق به ماست به پیامبر خدا(ص) بخشیدیم. سپس انصار هم گفتند: هر چه متعلق به ماست برای پیامبر خدا(ص). اما هنوز بعضی از قبایل مثل بنی‌تمیم و طایفه فزاره، در بخشیدن حق خود دچار تردید بودند که حضرت فرمود: هر کدام از شما که حق خود را از این اسیران می‌خواهد از اولین غنیمتی که به دست بیاورم شش سهم به او می‌دهم. آنها نیز کودکان و زنان هوازن را آزاد کردند. از این‌رو، پرستاران، عمه‌ها و خاله‌های رضاعی پیامبر(ص) با این تدبیر او و مسلمانان دیگر آزاد شدند[۱۱].[۱۲]

همدردی با بستگان

ارتباط عاطفی انسان با بستگان، سبب می‌شود که در تمام مسائل زندگی و در غم و اندوه با آنان شریک گردد و هنگام بروز مصیبت، با ایشان ابراز همدردی کند. این کار هم عمل به آداب اسلامی و سیره معصومین(ع) است و هم احترام به بستگان در شرایط خاص زندگی است که عامل تحکیم رابطه خویشاوندی می‌باشد. از سوی دیگر همدردی با بستگان در هنگام گرفتاری آنان، کاهش غم و اندوه آنان می‌شود و بدین جهت در سیره معصومین(ع) فراوان بدان تأکید شده است. یعقوب سراج می‌گوید: همراه امام صادق(ع) به خانه یکی از اقوامش می‌رفتیم تا فوت نوزادش را به او تسلیت بگوییم. بین راه بند کفش امام پاره شد؛ به گونه‌ای که نمی‌شد با آن راه رفت. حضرت کفش را به دست گرفت و با پای برهنه به راه ادامه داد. یکی از همراهان به نام ابن ابی یعفور، بند کفش خود را درآورد که به امام بدهد، ایشان با ناراحتی آن را رد کرد و فرمود: «أَلَا إِنَّ صَاحِبَ الْمُصِيبَةِ أَوْلَى بِالصَّبْرِ عَلَيْهَا»[۱۳]؛ «نه شخص گرفتار، به تحمل گرفتاری سزاوارتر است». سپس تا مقصد، با پای برهنه راه رفت[۱۴].

توجه به احساسات بستگان

سیره معصومین(ع) با بستگان و به خصوص با خواهران خود، بیش از دیگران با مهربانی همراه بوده است؛ خواهر بسیار عاطفی‌تر و سرشار از احساسات است و اگر به او کمتر توجه شود، به زودی آزرده خاطر می‌گردد. از این‌رو، سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نشان‌دهنده محبت بیشتر با خواهران است. در تاریخ زندگی زینب کبرا(س) دختر بزرگ علی بن ابی طالب(ع) آورده‌اند که هرگاه به زیارت قبر رسول خدا(ص) می‌رفت، امام حسن و امام حسین(ع) در دو طرف او حرکت می‌کردند و خواهر را در وسط قرار داده به سوی حرم می‌بردند تا مبادا نامحرمی او را ببیند[۱۵].[۱۶]

پند و اندرز بستگان

بعد از شهادت امام حسین(ع) هنگامی که امام سجاد(ع) به مدینه بازگشت، محمد بن حنفیه عموی آن حضرت به او گفت: رسول خدا(ص) ولایت را به علی(ع)، او به حسن(ع) و ایشان به پدرت حسین(ع) واگذار کرد. اینک پدرت به شهادت رسیده و درباره ولایت وصیت نکرده است. من از هر جهت برای امامت سزاوارترم؛ با من در این باره مخالفت نکن. امام در پاسخ فرمود: ای عمو! تقوای خدا را پیشه کن و چیزی را که حق تو نیست، ادعا نکن. من تو را موعظه می‌کنم که مبادا در زمره جاهلان قرار‌گیری. پدرم پیش از قصد عراق به من وصیت کرد و قبل از آن‌که به شهادت برسد، عهد امامت را به من سپرد و این سلاح رسول خدا(ص) است که نشانه امامت می‌باشد[۱۷].[۱۸]

در فوت بستگان

انس بن مالک می‌گوید: دیدم که ابراهیم فرزند رسول خدا(ص) در حال جان دادن است. اشک از چشمان پیامبر(ص) جاری شد و فرمود: قلب، محزون می‌شود و چشم اشک می‌بارد و و جز آن‌چه رضای پروردگار است، چیزی به زبان نمی‌آوریم. ای ابراهیم! ما در فراق تو اندوهگین هستیم[۱۹].[۲۰]

پس از فوت بستگان

سال دهم بعثت ابوطالب عموی پیامبر(ص) از دنیا رفت و آن حضرت در مرگ وی از شدت اندوه و ناراحتی، خاک بر سر پاشید. وقتی وارد خانه شد، یکی از دخترانش سر و صورت او را شست و شو داد و گریه کرد، حضرت فرمود: گریه نکن؛ زیرا خداوند یاور پدرت است[۲۱]. پیامبر(ص) بر بالین عمویش، ابوطالب به فکر فرو رفته بود و با خود می‌اندیشید که بعد از وی، چه مشکلاتی در پیش روی او خواهد بود. با خود می‌گفت: این شخصی که در بستر مرگ افتاده، همان عموی مهربان من است که سال‌ها به دفاع از من برخاست و از هیچ‌گونه فداکاری دریغ نکرد. حمایت‌های او بود که مشرکان قریش نتوانستند، گزندی بر من وارد سازند و اینک از کنارم خواهد رفت[۲۲].[۲۳]

منابع

پانویس

  1. «و نزدیک‌ترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
  2. تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۳۷۱؛ فروغ ابدیت، ج۱، ص۲۵۴.
  3. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۳۱.
  4. «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى». (نهج البلاغة، ترجمه: دشتی، خطبه ۲۲۴).
  5. اصلاحات علوی، ص۱۲۱.
  6. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۳۲.
  7. پرتوی از عظمت حسین(ع)، ص۱۷۱.
  8. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۳۴.
  9. پرتوی از عظمت حسین(ع)، ص۱۷۱.
  10. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۳۴.
  11. مادر پیامبر، ص۱۹۸.
  12. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۳۶.
  13. «كُنَّا نَمْشِي مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ هُوَ يُرِيدُ أَنْ يُعَزِّيَ ذَا قَرَابَةٍ لَهُ بِمَوْلُودٍ لَهُ فَانْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَتَنَاوَلَ نَعْلَهُ مِنْ رِجْلِهِ ثُمَّ مَشَى حَافِياً فَنَظَرَ إِلَيْهِ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ فَخَلَعَ نَعْلَ نَفْسِهِ مِنْ رِجْلِهِ وَ خَلَعَ الشِّسْعَ مِنْهَا وَ نَاوَلَهَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَأَعْرَضَ عَنْهُ كَهَيْئَةِ الْمُغْضَبِ ثُمَّ أَبَى أَنْ يَقْبَلَهُ وَ قَالَ لَا إِنَّ صَاحِبَ الْمُصِيبَةِ أَوْلَى بِالصَّبْرِ عَلَيْهَا فَمَشَى حَافِياً حَتَّى دَخَلَ عَلَى الرَّجُلِ الَّذِي أَتَاهُ لِيُعَزِّيَهُ»؛ (بحارالانوار، ج۴۷، ص۴۵).
  14. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۳۸.
  15. زینب قهرمان دختر علی(ع)، ص۶۳.
  16. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۳۹.
  17. «يَا عَمِّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَدَّعِ مَا لَيْسَ لَكَ بِحَقٍّ ﴿إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ يَا عَمِّ إِنَّ أَبِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَوْصَى إِلَيَّ قَبْلَ أَنْ يَتَوَجَّهَ إِلَى الْعِرَاقِ وَ عَهِدَ إِلَيَّ فِي ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يُسْتَشْهَدَ بِسَاعَةٍ وَ هَذَا سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ(ص)»؛ (بحار الانوار، ج۴۶، تاریخ امام سجاد(ع)، ص۱۱۱).
  18. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۴۰.
  19. «قَالَ: رَأَيْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ هُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَدَمَعَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقَالَ تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ إِلَّا مَا يَرْضَى رَبُّنَا وَ إِنَّا بِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ»؛ (مکارم الاخلاق، ص۲۱).
  20. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۴۱.
  21. فقه السیرة النبویة، ص۱۴۶.
  22. فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۶۱.
  23. احسانی، محمد، سیره اخلاقی و تربیتی معصومین، ص ۲۴۳.