جنگ جمل در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{خرد}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...» ایجاد کرد) |
(←مقدمه) |
||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
:*دوم، [[طلحه]] خواستار [[حکومت]] [[کوفه]] و [[زبیر]] خواستار [[حکومت]] [[بصره]] بود. [[امام]] {{ع}} با درخواست آنان [[مخالفت]] کرد و فرمود: "نزد من باشید بهتر است" و علت آن را نیز چنین بیان کرد: "در این دو شهر [[اموال]] و مردان جنگجوی زیادی است که اگر بر آن مسلط شوند همه را تحت [[سلطه]] خود خواهند کشاند". | :*دوم، [[طلحه]] خواستار [[حکومت]] [[کوفه]] و [[زبیر]] خواستار [[حکومت]] [[بصره]] بود. [[امام]] {{ع}} با درخواست آنان [[مخالفت]] کرد و فرمود: "نزد من باشید بهتر است" و علت آن را نیز چنین بیان کرد: "در این دو شهر [[اموال]] و مردان جنگجوی زیادی است که اگر بر آن مسلط شوند همه را تحت [[سلطه]] خود خواهند کشاند". | ||
:*سوم، [[امام]] {{ع}} آنان را در مسائل حکومتی داخل نمیکرد و آنان از این مورد ناراحت بودند. [[امام]] {{ع}} در پاسخ آنها فرمود: "من براساس [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] عمل میکنم و در این مورد نیازی به [[مشورت]] آنان ندارم." | :*سوم، [[امام]] {{ع}} آنان را در مسائل حکومتی داخل نمیکرد و آنان از این مورد ناراحت بودند. [[امام]] {{ع}} در پاسخ آنها فرمود: "من براساس [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] عمل میکنم و در این مورد نیازی به [[مشورت]] آنان ندارم." | ||
:*چهارم، آنان اینگونه بهانه آوردند که [[بیعت]] خود را مشروط به اجرای حدّ [[قاتلان عثمان]] میدانند، در حالی که [[قاتلان عثمان]] آزادند. پاسخ [[امام]] {{ع}} این بود که آنان دارای شوکت و [[موقعیت]] هستند و غلامان شما هم با آنان شریک بودند. بدیهی است [[غلام]] بدون اجازه مولای خود کاری انجام نمیدهد، یعنی آن دو نیز خود متهماند. | :*چهارم، آنان اینگونه بهانه آوردند که [[بیعت]] خود را مشروط به اجرای حدّ [[قاتلان عثمان]] میدانند، در حالی که [[قاتلان عثمان]] آزادند. پاسخ [[امام]] {{ع}} این بود که آنان دارای شوکت و [[موقعیت]] هستند و غلامان شما هم با آنان شریک بودند. بدیهی است [[غلام]] بدون اجازه مولای خود کاری انجام نمیدهد، یعنی آن دو نیز خود متهماند. از دیگر سو [[معاویه]] که میدانست [[امام]] حضور او را در [[شام]] برنمیتابد با نگارش نامههایی به افرادی در [[مدینه]]، از جمله [[طلحه]] و [[زبیر]]، آنان را بر [[مخالفت]] با [[امام]] {{ع}} [[تشویق]] کرد و مدعی شد که از [[مردم]] [[شام]] برای آنان [[بیعت]] میگیرد. سرانجام [[طلحه]] و [[زبیر]] تصمیم به ترک [[مدینه]] گرفتند و از [[امام]] {{ع}} نیز با واسطه اجازه خواستند. [[امام]] به آن دو هشدار داد که دنبال غائله و [[فتنه]] نباشند و در حالی که [[عبدالله]] [[ابن عباس]] پیشنهاد دستگیری آن دو را قبل از رفتن به [[مکه]] مطرح کرده بود با [[مخالفت]] [[امام]] {{ع}} روبهرو شد، زیرا در منطق [[امام]]، [[اقدام]] به دستگیری به صرف اتهام به [[شورش]]، [[ستم]] است. | ||
از دیگر سو [[معاویه]] که میدانست [[امام]] حضور او را در [[شام]] برنمیتابد با نگارش نامههایی به افرادی در [[مدینه]]، از جمله [[طلحه]] و [[زبیر]]، آنان را بر [[مخالفت]] با [[امام]] {{ع}} [[تشویق]] کرد و مدعی شد که از [[مردم]] [[شام]] برای آنان [[بیعت]] میگیرد. سرانجام [[طلحه]] و [[زبیر]] تصمیم به ترک [[مدینه]] گرفتند و از [[امام]] {{ع}} نیز با واسطه اجازه خواستند. [[امام]] به آن دو هشدار داد که دنبال غائله و [[فتنه]] نباشند و در حالی که [[عبدالله]] [[ابن عباس]] پیشنهاد دستگیری آن دو را قبل از رفتن به [[مکه]] مطرح کرده بود با [[مخالفت]] [[امام]] {{ع}} روبهرو شد، زیرا در منطق [[امام]]، [[اقدام]] به دستگیری به صرف اتهام به [[شورش]]، [[ستم]] است. | |||
==[[مخالفت]] [[عایشه]]== | ==[[مخالفت]] [[عایشه]]== | ||
*ضلع دیگر [[نبرد جمل]]، [[عایشه]] [[همسر پیامبر]] و دختر [[ابوبکر]] بود. او به [[حج]] رفته بود و از [[مکه]] به [[مدینه]] بازمیگشت. در مسیر بازگشت به [[عبدالله بن ابیسلمه]]، معروف به ابنام کلاب برخورد و از [[اخبار]] [[مدینه]] پرسید. وی خبر [[کشته شدن عثمان]] را به اطلاع رساند. [[عایشه]] اظهار خوشحالی کرد، زیرا وی مخالف [[عثمان]] بود. اما وقتی از [[بیعت]] [[مردم]] با [[امام]] [[آگاهی]] یافت، ناراحت شد. ابنام کلاب گفت: مگر تو نبودی که میگفتی: "بکشید نعثل ([[عثمان]]) را که به تحقیق، [[کافر]] شده است." [[عایشه]] گفت: "او [[توبه]] کرده است." [[عایشه]] از همان مکان به مکّه بازگشت. [[طلحه]]، [[زبیر]] و [[عایشه]] اگرچه بیشترین [[مخالفت]] را با [[عثمان]] داشتند، اما [[عایشه]] پس از [[مرگ]] [[عثمان]] در [[مکه]] به [[حجر اسماعیل]] [[پناه]] برد و به تحریک [[مردم]] علیه [[امام]]، با عنوان [[انتقام]] از [[قاتلان عثمان]] سخن راند. [[طلحه]] و [[زبیر]] هم از [[مدینه]] به او پیوستند. او [[دل]] خوشی از [[امام]] {{ع}} نداشت و از اینکه او و همسرش [[فاطمه]] نزد [[پیامبر]] [[محبوب]] بودند بسیار ناراحت میشد و این ناراحتی خود را بارها اعلام کرده بود. | *ضلع دیگر [[نبرد جمل]]، [[عایشه]] [[همسر پیامبر]] و دختر [[ابوبکر]] بود. او به [[حج]] رفته بود و از [[مکه]] به [[مدینه]] بازمیگشت. در مسیر بازگشت به [[عبدالله بن ابیسلمه]]، معروف به ابنام کلاب برخورد و از [[اخبار]] [[مدینه]] پرسید. وی خبر [[کشته شدن عثمان]] را به اطلاع رساند. [[عایشه]] اظهار خوشحالی کرد، زیرا وی مخالف [[عثمان]] بود. اما وقتی از [[بیعت]] [[مردم]] با [[امام]] [[آگاهی]] یافت، ناراحت شد. ابنام کلاب گفت: مگر تو نبودی که میگفتی: "بکشید نعثل ([[عثمان]]) را که به تحقیق، [[کافر]] شده است." [[عایشه]] گفت: "او [[توبه]] کرده است." [[عایشه]] از همان مکان به مکّه بازگشت. [[طلحه]]، [[زبیر]] و [[عایشه]] اگرچه بیشترین [[مخالفت]] را با [[عثمان]] داشتند، اما [[عایشه]] پس از [[مرگ]] [[عثمان]] در [[مکه]] به [[حجر اسماعیل]] [[پناه]] برد و به تحریک [[مردم]] علیه [[امام]]، با عنوان [[انتقام]] از [[قاتلان عثمان]] سخن راند. [[طلحه]] و [[زبیر]] هم از [[مدینه]] به او پیوستند. او [[دل]] خوشی از [[امام]] {{ع}} نداشت و از اینکه او و همسرش [[فاطمه]] نزد [[پیامبر]] [[محبوب]] بودند بسیار ناراحت میشد و این ناراحتی خود را بارها اعلام کرده بود. |
نسخهٔ ۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۴:۵۷
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث جنگ جمل است. "جنگ جمل" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل جنگ جمل (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- نبرد جمل، بین امام با عایشه، طلحه و زبیر و گروهی دیگر که در مدینه با او بیعت کردند، اما بیعت خود را شکستند، روی داد. از این رو جنگ با آنان نبرد با ناکثین، بهمعنای پیمانشکنان، نام گرفت. عایشه در هنگامه جنگ بر شتری سرخموی بهنام "عسکر" سوار بود. در هنگام نبرد، عده زیادی در کنار آن شتر مقاومت کردند و کشته شدند، از جمله هفتاد قرسی و خود شتر نیز بهشدت مقاومت میکردند. از این رو این نبرد به جنگ جمل شهرت یافته است. امام (ع) پس از جنگ مردم بصره را لشکر زن و پیروان بهیمه و حیوان خواند. در این جریان طلحه و زبیر دو صحابی نامدار پیامبر و از اعضای شورای ششنفره که خلیفه دوم برای خلافت معین کرده بود، مدعی خلافت شدند. پس از کشته شدن عثمان و بیعت مردم با امام (ع) آنان که در گذشته از امتیازات خوبی برخوردار بودند به مخالفت با امام پرداختند و به بهانههایی مانند خونخواهی عثمان به بصره رفتند و ان شهر را تصرف کردند. در جنگ جمل عده زیادی از مسلمانان کشته شدند و کینهها در میان مسلمانان عمیق شد.
- انگیزه آنها برای مخالفت با امام را میتوان چند دلیل دانست:
- نخست، امام (ع) در سومین روز خلافت دستور داد به هر یک از مسلمانان سی درهم سهم مساوی از بیت المال بپردازند. طلحه و زبیر از اینکه سهم آنان مانند دیگران است ناراحت شدند. امام (ع) دلیل کار خود را پیروی از سنّت پیامبر اکرم برمیشمرد[۱].
- دوم، طلحه خواستار حکومت کوفه و زبیر خواستار حکومت بصره بود. امام (ع) با درخواست آنان مخالفت کرد و فرمود: "نزد من باشید بهتر است" و علت آن را نیز چنین بیان کرد: "در این دو شهر اموال و مردان جنگجوی زیادی است که اگر بر آن مسلط شوند همه را تحت سلطه خود خواهند کشاند".
- سوم، امام (ع) آنان را در مسائل حکومتی داخل نمیکرد و آنان از این مورد ناراحت بودند. امام (ع) در پاسخ آنها فرمود: "من براساس کتاب خدا و سنت پیامبر عمل میکنم و در این مورد نیازی به مشورت آنان ندارم."
- چهارم، آنان اینگونه بهانه آوردند که بیعت خود را مشروط به اجرای حدّ قاتلان عثمان میدانند، در حالی که قاتلان عثمان آزادند. پاسخ امام (ع) این بود که آنان دارای شوکت و موقعیت هستند و غلامان شما هم با آنان شریک بودند. بدیهی است غلام بدون اجازه مولای خود کاری انجام نمیدهد، یعنی آن دو نیز خود متهماند. از دیگر سو معاویه که میدانست امام حضور او را در شام برنمیتابد با نگارش نامههایی به افرادی در مدینه، از جمله طلحه و زبیر، آنان را بر مخالفت با امام (ع) تشویق کرد و مدعی شد که از مردم شام برای آنان بیعت میگیرد. سرانجام طلحه و زبیر تصمیم به ترک مدینه گرفتند و از امام (ع) نیز با واسطه اجازه خواستند. امام به آن دو هشدار داد که دنبال غائله و فتنه نباشند و در حالی که عبدالله ابن عباس پیشنهاد دستگیری آن دو را قبل از رفتن به مکه مطرح کرده بود با مخالفت امام (ع) روبهرو شد، زیرا در منطق امام، اقدام به دستگیری به صرف اتهام به شورش، ستم است.
مخالفت عایشه
- ضلع دیگر نبرد جمل، عایشه همسر پیامبر و دختر ابوبکر بود. او به حج رفته بود و از مکه به مدینه بازمیگشت. در مسیر بازگشت به عبدالله بن ابیسلمه، معروف به ابنام کلاب برخورد و از اخبار مدینه پرسید. وی خبر کشته شدن عثمان را به اطلاع رساند. عایشه اظهار خوشحالی کرد، زیرا وی مخالف عثمان بود. اما وقتی از بیعت مردم با امام آگاهی یافت، ناراحت شد. ابنام کلاب گفت: مگر تو نبودی که میگفتی: "بکشید نعثل (عثمان) را که به تحقیق، کافر شده است." عایشه گفت: "او توبه کرده است." عایشه از همان مکان به مکّه بازگشت. طلحه، زبیر و عایشه اگرچه بیشترین مخالفت را با عثمان داشتند، اما عایشه پس از مرگ عثمان در مکه به حجر اسماعیل پناه برد و به تحریک مردم علیه امام، با عنوان انتقام از قاتلان عثمان سخن راند. طلحه و زبیر هم از مدینه به او پیوستند. او دل خوشی از امام (ع) نداشت و از اینکه او و همسرش فاطمه نزد پیامبر محبوب بودند بسیار ناراحت میشد و این ناراحتی خود را بارها اعلام کرده بود.
تجمع در مکه و تصمیم رفتن به بصره
- حاکمان یمن و بصره از جانب عثمان نیز با اموال زیادی به مکه آمدند و پس از تجمع در مکه تصمیم به مخالفت و جنگ با امام (ع) گرفتند. آنها ابتدا میخواستند به شام بروند، اما به تشویق عبدالله بن عامر بن کریز، حاکم بصره در دوره عثمان، بصره را برگزیدند. آنها با سههزار نفر و ششصد شتر بهسوی بصره حرکت کردند.
اطلاع امام (ع) از مخالفت ناکثین
- امام (ع) زمانی که از حرکت ناکثین مطلع شد، ضمن خطابههایی فرمود که آنان از نسبت دادن هیچ منکری به من خودداری نکردند و آنان را از گروه باغیان معرفی کرد[۲]. همچنین تهدید به جنگ طلحه و زبیر را پاسخ داد[۳] و کار آنان را باعث گسست نظام اجتماعی و تفرقه بین مسلمانان دانست[۴]. ایشان در سخنی فرمود: آنان از خلافت من ناخرسندند و با یکدیگر متحد شدهاند و من تا حد امکان صبر میکنم[۵]. امام برای جلوگیری از نبرد، نامهای به عایشه نوشت و خود را مبرا از خون عثمان دانست و در اصلاحطلبی عایشه تردید کرد و گناه وی را بالاتر از مرگ عثمان دانست و از او خواست به خانه خود برگردد. آنان به نامه امام (ع) پاسخ منفی دادند.
سخن امام (ع) با مردم و ترک مدینه
- امام (ع) پس از اتمام حجت، تصمیم به جهاد گرفت و به مشورت با یاران خود پرداخت. برخی پیشنهاد کردند آنان را تعقیب نکند، امام (ع) نپذیرفت[۶] و برای مردم مدینه پس از تصمیم به حرکت سخنرانی کرد و از یاران خود کمک خواست. جمعی از ایشان پشتیبانی کردند. سرانجام در آخر ربیع الاول سال ۳۶ به قصد جنگ، مدینه را ترک کرد. سهل بن حنیف را بهعنوان جانشین خود در مدینه گمارد و با چهارهزار نفر حرکت کرد که ۸۰۰ تن از انصار و ۴۰۰ نفر از حاضران در بیعت رضوان نیز حضور داشتند و بهسمت آنها شتافت. امام در نامهای به کارگزار بصره، عثمان بن حنیف، نوشت که اگر حق را نپذیرفتند همراه طرفداران خود با آنان بجنگ. عثمان بن حنیف برای مردم سخنرانی کرد و این ادّعا را که ناکثین (طلحه و زبیر) مجبور به بیعت با امام (ع) شدهاند مردود دانست و از یاران خود نظر خواست. حکیم بن جبله که مسئول نیروی انتظامی بصره بود و فرماندهی سپاه وی را بر عهده داشت، آمادگی خود را برای جنگ اعلام کرد. ابن حنیف، همزمان، افرادی را برای گفتوگو نزد طلحه و زبیر فرستاد. آنان عهد بستند تا رسیدن امام (ع) درگیر نشوند. اما ناکثین به قرار خود وفا نکردند و نیمهشب عثمان بن حنیف را دستگیر و بهشدت شکنجه کردند. آنها به بیتالمال بصره یورش بردند و آن را تصرف کردند و گروهی از محافظان آن را کشتند و دستگیر کردند و هفتاد تن از آنان را پس از دستگیری به قتل رساندند. این پدیده، اولین غَدر و حیله در اسلام بود.
نبرد اول جمل و تسلط ناکثین بر بصره
- حکیم بن جبله که از خیانت ناکثین آگاه شد، قوم خود را طلبید و با ناکثین جنگید. حکیم، پسرش اشرف و برادرش رِعل بن جبله و جمعی دیگر به شهادت رسیدند و ناکثین بر بصره مسلط شدند. این نبرد را جمل اول یا جمل کوچک گویند.
سخنان امیرالمؤمنین (ع) درباره جنایات ناکثین
- امام (ع) در موارد مختلف جنایات ناکثین را بیان فرموده و از همراه بردن همسر پیامبر برای جنگ و کشتن خزانهداران بیت المال به غدر و توأم با شکنجه، شکایت کرده است[۷]. امام در خطبه ۲۱۸ نیز از حمله به خزانهداران بیتالمال و اینکه اجتماع مردم بصره را دچار تشتت کردند و بر شیعیان یورش بردند و عدهای را پس از اسارت کشتند، سخن گفتند. امام (ع) در سخنان خود از حکیمبن جبله و سبابجه (محافظان بیت المال) به نیکی یاد کرد و از شهادت آنان بسیار متأثر شد.
امام (ع) در ذیقار
- امام (ع) از مدینه خارج شد و به ذیقار رسید. امام در سخنانی حکومت را پارهکفشی بیارزش بیان میکند، جز آنکه حقی را به پا دارد یا مانع اجرای باطل شود. آنگاه در جمع حاجیانی که در حال بازگشت از حج بودند به سخن پرداخت و از کینه قریش سخن گفت و افزود: همانگونه که در حال کفرشان با آنها جنگیدم اکنون نیز میجنگنم[۸] بخشی از خطبه امام در ذیقار در خطبه ۲۳۱ آمده است. عثمان بن حنیف در ذیقار به امام (ع) پیوست. امام (ع) فرمود: "ما تو را پیر فرستادیم و جوان برگشتی"، زیرا ناکثین تمام موهای وی را چیده بودند. امام ناکثین را نفرین فرمود.
ارسال نامه و اعزام نماینده به کوفه
- امام (ع) برای گردآوری نیرو از کوفه نامهای به مردم کوفه نوشت و آنان را جبهه انصار و بزرگان عرب دانست و بیان داشت که طلحه و زبیر با من بدون اجبار و اکراه بیعت کردند[۹]. امام هاشم بن عتبه را از رَبَذه همراه نامهای که برای ابوموسی اشعری (کارگزار کوفه) نوشت، اعزام کرد. اما ابوموسی با جنگ مخالفت میکرد. سرانجام با عزل ابوموسی و جایگزینی قرظة بن کعب نیروهای کوفه عازم نبرد شدند. در یک مورد ۶۶۰۰ تن از کوفه آمدند و گروههایی دیگر که مجموع سپاه امام (ع) به نقل مفید به ۱۲ هزار نفر میرسید و هزار نفر از مردم بصره هم به امام پیوستند.
اعزام نماینده برای گفتوگو با ناکثین
امام (ع) در بصره عبدالله بن عباس را برای گفتوگو نزد عایشه، طلحه و زبیر فرستاد و به او فرمان داد که به دیدار طلحه نرود، زیرا مانند شتر سرکش است، ولی زبیر نرم است[۱۰]. امام (ع) نیز خود دیداری با این دو داشت و با آنان سخن گفت و در نتیجه زبیر از نبرد منصرف شد و پس از کنارهگیری از معرکه، ابن جُرمُوز سر وی را از بدن جدا کرد.
صفآرایی در نبرد جمل
- دو سپاه روز پنجشنبه دهم جمادی الاولی سال ۳۶ برابر هم صفآرایی کردند. تعداد نیروهای سپاه جمل را سیهزار و تعداد سپاهیان امام (ع) را بیستهزار نفر ذکر کردهاند. پرچمدار سپاه امام (ع) محمد بن حنفیه بود که امام (ع) سخنانی خطاب به وی دارد[۱۱]. سمت راست سپاه عبدالله بن عباس و سمت چپ عمر بن ابیسلمه بودند و امام نیز در قلب سپاه حضور داشت. بنابر بعضی اقوال، از جمله نقل مفید، عمار یاسر در سمت راست و مالک اشتر در چپ، امام در قلب و عبدالله بن عباس در مقدمه سپاه بودند. جنگ آغاز و بهشدت ادامه یافت و جمع زیادی از دو طرف کشته شدند. به پای طلحه نیز تیری اصابت کرد که گویند بر اثر همان از دنیا رفت. افراد زیادی در کنار شتر عایشه مقاومت کردند تا اینکه امام (ع) دستور داد شتر را پی کنند و به محمد بن ابیبکر فرمان داد مواظب عایشه (که خواهر او بود) باشد. بعد از پی کردن شتر، امام (ع) فرمود هر کس سلاح بر زمین بگذارد یا به خانهاش برود، در امام است. امام (ع) توانست ناکثین را شکست دهد و این فتنه را خاموش کند. کشتگان جمل را برخی دههزار نفر، نمی از هر دو سپاه یا کمتر و بیشتر دانستهاند. سخنان متعددی از امام (ع) در ارتباط با این نبرد و پس از آن نقل شده است[۱۲].
پس از نبرد و تقسیم غنایم
- پس از پایان نبرد، جنگجویان سپاه امام (ع) خواستار غنایم بودند. امام (ع) فقط آنچه را که در میدان جنگ بهدست آمده بود، تقسیم کرد و از تقسیم دیگر غنایم و اسارت زنان و مردان خودداری کرد. این موضوع باعث اعتراض گروهی از سپاهیان شد که چگونه ممکن است خون آنان بر ما حلال، اما مال آنان حلال نباشد. امام (ع) در پاسخ فرمود: کدامیک از شما امالمؤمنین را جزو غنایم در نظر میگیرد." آنان قانع شدند. امام (ع) پس از جنگ جمل در بصره عفو عمومی اعلام کرد.
ارسال نامهها و خبر پیروزی
- امام (ع) پس از نبرد جمل، نامهای بهوسیله عمرو بن سلمه ارجبی به کوفه فرستاد و خبر این پروزی را به مردم کوفه رساند. اندکی از این نامه در نهج البلاغه آمده است[۱۳]. در نامهای دیگر این خبر را به اطلاع کارگزار خود در مدینه و مردم آنجا رساند. نامهای عمومی نیز به تمام کارگزاران خود نوشت. نامهای نیز به خواهرش امهانی نوشت و خبر شکست ناکثین و کشته شدن طلحه و زبیر و شهادت جمعی از یاران خود، مانند دو فرزند صوحان، یعنی زید و سبحان را داد. امام (ع) وقتی به جنازه طلحه و عبدالرحمانبن عتاب برخورد از غربت طلحه (ابومحمد) در این مکان و مرگ قریشیان بسیار متأسف شد[۱۴].
فرستادن عایشه به مدینه
- امام (ع) پس از نبرد، عایشه را با احترام کامل روانه مدینه کرد. امام (ع) چهل زن را با لباس مردانه و عمامه بر سر همراه او فرستاد. عایشه در مسیر از امام (ع) بد میگفت که عده مرد نامحرم را با من همراه کرده است. اما در مدینه، وقتی متوجه شد که آنان زن بودند، از امام (ع) تجلیل کرد. امام (ع) پس از نبرد جمل، مقر خلافت را از مدینه به کوفه تغییر داد، زیرا میدانست جنگهای سختی در راه است و بدون نیروی جنگجو امکان ادامه حکومتی با ثبات نیست»[۱۵].
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۷
- ↑ خطبههای ۹ و ۱۰
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۹
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۹
- ↑ خطبههای ۶ و ۷
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۲
- ↑ خطبههای ۳۳ و ۱۰۳
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۱
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۱
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱
- ↑ خطبههای ۴، ۱۲، ۱۳، ۱۴ و ۸۰
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۹
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه؛ ج۱، ص 250- 256.