::::::وضع بهتر میتواند وضعیتی باشد که در آن، [[حق]] و پیروانش سربلند بوده، [[اقتدار]] یافته و [[غلبه]] داشته باشند و [[باطل]] و [[پیروان]] آن در حال [[اصلاح]] یا رو به نابودی باشند.
::::::وضع بهتر میتواند وضعیتی باشد که در آن، [[حق]] و پیروانش سربلند بوده، [[اقتدار]] یافته و [[غلبه]] داشته باشند و [[باطل]] و [[پیروان]] آن در حال [[اصلاح]] یا رو به نابودی باشند.
::::::[[امیدواری]] به دستیابی به وضع بهتر لوازمی دارد، مانند: [[شناخت]] دقیق آن وضع در تمام ابعاد، آشنایی با شیوه رسیدن به آن، آشنایی با موانع و راههای مقابله با آنها.
::::::[[امیدواری]] به دستیابی به وضع بهتر لوازمی دارد، مانند: [[شناخت]] دقیق آن وضع در تمام ابعاد، آشنایی با شیوه رسیدن به آن، آشنایی با موانع و راههای مقابله با آنها.
::::::قانع نبودن به وضع موجود نیز افزون بر تلاش برای [[اصلاح]] یا دگرگونی آن، شامل [[آمادگی]] برای این کار، داشتن برنامه و راهحل و احیاناً اقدام عملی خواهد بود. در این راستا، مطالبی مانند [[حقیقت]]، [[ضرورت]]، ابعاد، مبانی، بایستهها و پیامدهای [[انتظار]] قابل طرح است»<ref>[[عسکر دیرباز|دیرباز، عسکر]]، [[روشهای اثرگذاری انتظار در جامعه منتظر (مقاله)|روشهای اثرگذاری انتظار در جامعه منتظر]]، ص: ۱۱۶.</ref>.
::::::قانع نبودن به وضع موجود نیز افزون بر تلاش برای [[اصلاح]] یا دگرگونی آن، شامل [[آمادگی]] برای این کار، داشتن برنامه و راهحل و احیاناً اقدام عملی خواهد بود. در این راستا، مطالبی مانند [[حقیقت انتظار|حقیقت]]، [[ضرورت انتظار|ضرورت]]، [[ابعاد انتظار|ابعاد]]، [[مبانی انتظار|مبانی]]، [[بایستههای انتظار|بایستهها]] و [[پیامدهای انتظار]] قابل طرح است»<ref>[[عسکر دیرباز|دیرباز، عسکر]]، [[روشهای اثرگذاری انتظار در جامعه منتظر (مقاله)|روشهای اثرگذاری انتظار در جامعه منتظر]]، ص: ۱۱۶.</ref>.
وضع بهتر میتواند وضعیتی باشد که در آن، حق و پیروانش سربلند بوده، اقتدار یافته و غلبه داشته باشند و باطل و پیروان آن در حال اصلاح یا رو به نابودی باشند.
امیدواری به دستیابی به وضع بهتر لوازمی دارد، مانند: شناخت دقیق آن وضع در تمام ابعاد، آشنایی با شیوه رسیدن به آن، آشنایی با موانع و راههای مقابله با آنها.
قانع نبودن به وضع موجود نیز افزون بر تلاش برای اصلاح یا دگرگونی آن، شامل آمادگی برای این کار، داشتن برنامه و راهحل و احیاناً اقدام عملی خواهد بود. در این راستا، مطالبی مانند حقیقت، ضرورت، ابعاد، مبانی، بایستهها و پیامدهای انتظار قابل طرح است»[۱].
اما بعد از ریشه اساسی انتظار، انتظار ظهورمنجی هیچ گاه به حقیقت نمیپیوندد مگر در صورتی که چند رکن اساسی در آن محقق گردد:[۶]
اعتراض و نارضایتی به وضع موجود:[۷] احساس انتظار فرج، اعتراض به وضع موجود است. کسی که از وضع موجود راضی است، نمیتواند منتظر وضعیتی دیگر، که بهتر است باشد. این اعتراض هر چند ممکن است مقدمه خارجی انتظار محسوب شود نه عضو درونی آن. این اعتراض در هر درجهای که باشد، از تنفر نسبت به آنچه هست، تا علاقه شدید به آنچه نیست و باید باشد، عنصر اول انتظار محسوب میشود. عدم قناعت به داشتهها، انسان را سرگردان رسیدن به نداشتهها میکند و این سرگردانی و تلاش برای "داشتن" که معمولاً با امید به "یافتن" همراه است، یعنی آغاز پیدایش انتظار در روحسرکشانسان[۸]. مراتب این اعتراض را میتوان در چهار مقوله خلاصه کرد:
فریادی از درون: انتظار نوعی فریاد دل و خروشی از درون است.[۹]
اعتراض به نظامات موجود: انتظار نوعی دهنکجی، بیاعتنائی به نظامات موجود و عدم پذیرش آن است. اعتراض به ابراز قدرتزمامداران خودسر که با سختگیریهای بیمورد خود زندگی را به کام مردممستضعف تلخ و ناگوار کردهاند.[۱۰]
منتظر، افشاگر است و میخواهد با اعتراض خود افشاگری کند و نشان دهد سازمانهای این قواعد و نظامات، رسوایند و بیارزش. این قوانین ساخته بشر، توطئهای به نام حامی حقوق بشر و نغمههای خیرخواهی از سوی سران توطئه است.[۱۱]
منتظرانجهان، مسئولان امور و زمامدارانبشر را متهم دانسته و میگویند: این سازمانهای بینالمللی میدان فعالیتهای شماست، کار و تلاش تان برای تثبیت بیشتر موقعیت و تحکیم زیادتر قدرت تان است وگرنه سازمان تغذیهتان کجاست که ببیند هر روزه هزاران انسان در نقاط مختلف جهان از گرسنگی میمیرند[۱۲].
آگاهی از وضع مطلوب: عنصر دوم انتظار، یعنی خبر داشتن از وضعیتی که میتوانیم داشته باشیم ولی هم اکنون از آن برخوردار نیستیم؛ خبر از خیرات بیکرانی که میتوانیم و باید دریافت کنیم، ولی چون از آنها بیخبریم، بیخیالیم. عدم آگاهی از وضع مطلوب و ایدهآل، سبب میشود تواناییدرک و تحلیل درست وضعیت موجود را هم نداشته باشیم. زیرا بخشی از درک ما از اوضاع و احوال زمانه و آسیبشناسی وضع موجود، وابسته به فهم آن وضع مطلوب است. بدون در نظر داشتن الگویی از وضع مطلوب، چگونه میتوانیم وضع موجود خود ارزیابی کنیم؟[۱۳]
اشتیاق به وضع مطلوب: عنصر چهارم انتظار، علاقه داشتن به تحقق جامعه مهدوی، غیر از اعتقادی است که با استدلال و صفای باطن به دست میآید. این علاقه، هرچند میتواند اثر آن اعتقاد باشد، که هست، اما خود حقیقت دیگری است که عقیدهانسان را لذتبخش و سرمستکننده میسازد[۱۷]. اگر کسی بخواهد میزاناعتقاد خود را دریابد، باید به محبت برآمده از آن اعتقاد نگاه کند. اشتیاق هم ثمره محبت است و هر دو از ثمرات ایمان محسوب میشوند و از چنان جایگاه ارزشمندی در منظومه حقایق معنوی برخوردار هستند که امام رضا(ع) میفرمایند: «کسی که خدا را یاد کند ولی مشتاق ملاقاتش نباشد، خودش را مسخره کرده است.[۱۸]» یعنی در اثر یاد خدا، طبیعتاً باید به این اشتیاق برسد و الا معلوم میشود در جایی از این مسیر درست عمل نکرده و یا خود را فریب داده است[۱۹].
اقدام برای تحقق وضع مطلوب: نشانۀ صداقتانتظار و مایۀ تقویت آن یعنی عمل است. اقدام برای تحقق وضع مطلوب و یا لااقل برخورداری از انگیزۀ اقدام، انتظار را در وجود انسان تثبیت میکند. منتظر باید اهل عمل باشد. عملگرا بودن در فرهنگمنتظران نهادینه شده است؛ زیرا منتظر تا به سمت وضعیت مطلوب حرکت نکند، در واقع منتظر نیست[۲۰]. انسان، به دلیل دارا بودن ظرفیتهای فراوان، همواره در جهت رشد معنوی و فکری خود در تلاش است. او در انتظار، در پی روزگاری است که زمینهها و شرایط دست به هم داده، همه نیروهای او سوی رشد و تعالی به فعلیت رسد[۲۱]. شخص منتظرمسئول، حالتی سازنده، فعال، پویا و تأثیرگذار دارد، وضعیت موجود را بر نمیتابد و تلاش میکند تا زمینههای اجتماعی و فرهنگی برای ظهور امام(ع) را آماده کند. او نه تنها از منظر ویژگیهای فردی، خود را شخصی آماده برای عصر ظهورتربیت میکند، بلکه از منظر دانش و مهارتهای اداری، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز آمادگی کامل ورود فرد و جامعه به عصر ظهور را در پیشدید خود دارد و تواناییادارهجامعه مهدوی را داراست[۲۲].
در فرهنگ اسلامی، جهان عرصۀ تقابل و هم آوردی در ولایت است؛ ولایتخدا و دوستان او از یک سو و ولایتشیطان و طاغوت و پیروان او از سوی دیگر. در این فرهنگ، انسانها یا در خط ولایتخدا و دوستانخدا هستند که خدا، آنها را از تاریکیهای نادانی و گمراهی، خارج و به روشنای دانایی و رستگاری داخل میکند یا در خط ولایتشیطان و دوستانشیطان قرار دارند که اولیای آنان، آنها را از روشناییهدایت به سوی تاریکیهای ضلالت میکشانند: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۲۳][۲۴]
این همه نیست مگر به دلیل آنکه دوستیها و دشمنیهای آدمی مبدأ همه کنشها و واکنشها و اثرگذاری و اثرپذیریهای او و تعیین کننده منش و روش او در زندگی فردی و اجتماعی است. نجات و رستگاری یا سقوط و گمراهی هر انسانی نیز بستگی تام و تمامی به این موضوع دارد که او در زندگی خود به چه کسی یا چه چیزی دل بسته و به ولایت که سرسپرده است[۳۱].
اما بعد از ریشه اساسی انتظار، انتظار ظهورمنجی هیچ گاه به حقیقت نمیپیوندد مگر در صورتی که چند رکن اساسی در آن محقق گردد[۳۵]:
اعتراض و نارضایتی به وضع موجود[۳۶]: احساس انتظار فرج، اعتراض به وضع موجود است. کسی که از وضع موجود راضی است، نمیتواند منتظر وضعیتی دیگر، که بهتر است باشد. این اعتراض هر چند ممکن است مقدمۀ خارجی انتظار محسوب شود نه عضو درونی آن. این اعتراض در هر درجهای که باشد، از تنفر نسبت به آنچه هست، تا علاقه شدید به آنچه نیست و باید باشد، عنصر اول انتظار محسوب میشود. عدم قناعت به داشتهها، انسان را سرگردان رسیدن به نداشتهها میکند و این سرگردانی و تلاش برای "داشتن" که معمولاً با امید به "یافتن" همراه است، یعنی آغاز پیدایش انتظار در روحسرکشانسان[۳۷]. مراتب این اعتراض را میتوان در چهار مقوله بیان کرد:
فریادی از درون: انتظار نوعی فریاد دل و خروشی از درون است. منتظر میگوید ما نسبت به دید آنها که به ما تحقیر روا میدارند اعتراض داریم. از اینکه عدهای با دست خود فتنه و آشوب به پا میکنند ناراحتیم و از اینکه سرزمین ما محل قدرتنمائی ابرقدرتان است متاسفیم. آنان نسبت به آنچه در دور و برشان میگذرد معترضند و نمیخواهند شاهد اوضاع نابسامان، دردها، فلاکتها و مصیبتها باشند. دوست ندارند که وجه المصالحه و یا وجه الضمان پیروزیها و شکستها قرار گیرند. در تعقیب این نگرانیها فریاد دارند، اعتراض میکنند[۳۸].
اعتراض به نظامات موجود: انتظار نوعی دهنکجی، بیاعتنائی به نظامات موجود و عدم پذیرش آن است. اعتراض به ابراز قدرتزمامداران خودسر که با سختگیریهای بیمورد خود، زندگی را به کام مردممستضعف تلخ و ناگوار کردهاند. اعتراض به آنها که با روش حیوانی و وحشیانه خود شخصیت و ارزش انسانی را به بازی گرفته و حیثیت آنان را نادیده میگیرند. اعتراض به سازمانهای بزرگ جهانی چون سازمان حقوق بشر که تنها به داشتن نام خود اکتفا کرده است، به شورای امنیت بینالمللی که حق را تنها از آن اقویا میداند، به سازمان بینالمللی خوار و بار که اختیارش به دست عدهای از صهیونیستهاست و حتی به سازمان علمی و فرهنگی یونسکو که به جای بیدار کردن مستضعفان و آگاهاندنشان به دردی که دارند کار تخدیری میکند. اعتراض به نظامی که در آن موازینحق و عدل جای پائی ندارند، پدید آمدن آنها تنها برای رعایت و حفظ مصالح گروهی خاص و معدود است. عدهای قلیل را سر و سامان میدهد و اکثریتانسان در آن خرد و فانی میشوند. آری منتظر معترض است، وضع ظالمانۀ حاکم را نمیپذیرد، به اهداف موجود حکومتها تن در نمیدهد. جز به نظامی و دولتی که در آن مسئولان نقش خادمان را داشته باشند، اعلام وابستگی نمیکند، جز برادری، مساوات، صلح و محبت را خواهان نیست[۳۹].
منتظر، افشاگر است و میخواهد با اعتراض خود افشاگری کند و نشان دهد سازمانهای این قواعد و نظامات، رسوایند و بیارزش. این قوانین ساخته بشر، توطئهای به نام حامی حقوق بشر و نغمههای خیرخواهی از سوی سران توطئه است. توطئه برای بهرهکشی بیشتر و گرفتن آخرین رمق از مستضعفان. منتظران، با افشاگری خود میخواهند نشان دهند این سازمانهای بینالمللی، حتی این دادگاههای بینالمللی سازمانهائی ضعیف و افتاده و در اختیار ارادۀ گروهی از قدرتمندان است، رایشان در حد حفظ و حمایت از موقعیتشان میارزد. اینان میپذیرند که برای عدهای آزادی و رفاه و آسایش و برای عدهای دیگر بدبختی و ذلت باشد. اینان سرپرستی و استثمار ابرقدرتان را از کشورهای تحتالحمایه میبینند و سکوت میکنند. سرگردانی مردم و اشغال سرزمینهایشان را مینگرند و بدان معترض میشوند. پس سخن و دعویشان در حمایت از مظلوماندروغ است، فریب است و برای مردمتوطئه[۴۰].
منتظرانجهان، مسئولان امور و زمامدارانبشر را متهم دانسته و میگویند: این سازمانهای بینالمللی میدان فعالیتهای شماست، کار و تلاش تان برای تثبیت بیشتر موقعیت و تحکیم زیادتر قدرت تان است وگرنه سازمان تغذیهتان کجاست که ببیند هر روزه هزاران انسان در نقاط مختلف جهان از گرسنگی میمیرند. دادگاههای بینالمللی کجایند که آوارگی هزاران انسان را در جهان ببینند و سازمان حقوق بشر کجاست که بشریت بیسروسامان را بنگرد؟ منتظرانجهانزمامداران را به محاکمه میطلبند که ما به شما چنین اختیاری ندادهایم از قدرت ما علیهمان استفاده کنید. ما به شما اجازه ندادهایم زمینه را برای سقوط و فنایمان فراهم سازید و بالاخره ما نخواستهایم که دست شما تا مرفق به خون بیگناهان آلوده گردد[۴۱].
آگاهی از وضع مطلوب: عنصر دوم انتظار، یعنی خبر داشتن از وضعیتی که میتوانیم داشته باشیم ولی هم اکنون از آن برخوردار نیستیم؛ خبر از خیرات بیکرانی که میتوانیم و باید دریافت کنیم، ولی چون از آنها بیخبریم، بیخیالیم. عدم آگاهی از وضع مطلوب و ایدهآل، سبب میشود تواناییدرک و تحلیل درست وضعیت موجود را هم نداشته باشیم. زیرا بخشی از درک ما از اوضاع و احوال زمانه و آسیبشناسی وضع موجود، وابسته به فهم آن وضع مطلوب است. بدون در نظر داشتن الگویی از وضع مطلوب، چگونه میتوانیم وضع موجود خود را ارزیابی کنیم؟ لابد باید به الگوهای مندرس شرقی و غربی که در مدارس و دانشگاهها میآموزیم، دلخوش کنیم و خود را با مقیاسهای ناقص و غیر انسانی بلاد کفر، اندازهگیری کنیم. گاهی کسی که آگاهی و تصویر دقیقی از وضع مطلوب ندارد، نمیتواند به وضع موجود معترض باشد. تنها با آگاهی از ویژگی جامعۀ مهدوی است که میتوان از وضعیت غیبت (وضعیت موجود) نالان بود و برای ظهور بیقراری کرد، در غیر این صورت کسی که به زندگی در این شرایط تلخ عادت کند و از امکان برخورداری از یک زندگیعالی غافل شود، دیگر نمیتواند منتظر وضعیت بهتر باشد. چنین انسانی تمام کاستیهای حیات فردی و اجتماعی خود را میپذیرد و آنها را اجتنابناپذیر تلقی میکند. اساساً احساس انتظار، به ادراک و معرفت نسبت به وضعیت مطلوب بسیار وابسته است؛ به حدی که میتوان گفت یکی از راههای تقویت روحیه انتظار، افزایش این معرفت است[۴۲].
اعتقاد و امید به تحقق وضع مطلوب:[۴۳] عنصر سوم انتظار این است که به تحقق وضع مطلوبی که به آن آگاه هستیم، معتقد و جازم باشیم. امید هم برخاسته از همین اعتقاد است. در شرایط سختی که همه چیز، انسان را به یأسدعوت میکند، امید داشتن، ناشی از یک اعتقادراسخ به تحقق امری در آینده است. بعد از اینکه ما به وضع موجود معترض شدیم و تصور درستی هم نسبت به وضع مطلوب پیدا کردیم، حالا باید به شدنی بودن آن وضع مطلوب هم اعتقاد داشته باشیم و امید رسیدن به وضعیت موعود، ما را به سوی آن بکشاند [۴۴]. این امید را میتوان در دو حالت تصویر کرد:
امید به آیندهای روشن: انتظار داشتن امید به آیندهای روشن است، آیندهای که در آن مردمجهان از بیدادگری، استبداد، فشار، نظامات غلط نجات پیدا کند، رژیمهای ضدانسانی از میان برود، اعتماد و اطمینان آید، اتحاد و وحدت ریشهدار گردد. منتظرانعقیده دارند این تمدن مخرب ویران میشود و جلوههای کاذب آن، که چشمها را خیره کرده است از میان میرود و تیرهروزیهای حاصل از این نیت را زائل میسازد. وعدۀ الهی دربارۀ فرجام جهان تحقق میپذیرد، آثار شکست از میان برداشته میشود. آنان که زمام امور بشر را در دست دارند، محکوم به سقوط و فنایند. عوامل بیگانگیزا از میان میروند و محکوم میگردند[۴۵].
امید به نجات از ذلت: انتظار نشان میدهد عدهای از افراد که در اثر جهل و بیخبری، ضعف و ندانم کاری مرکوب دیگران هستند میخواهند خود را از این ذلتنجات دهند. اینان نه میتوانند تن به سواری دهند و نه قدرتتحمل آن را دارند. با خود میاندیشند چرا باید سواری داد و چرا باید بار ذلت و خفت را بر خود هموار کرد؟ مگر آنان چه دارند که ما نداریم؟ جز قدرتمندی، قدارهبندی و زورگوئی چه دارند؟ جز این است که جرم ما ضعف و ناتوانی است؟ جز این است که غفلت ما و تاراجگری آنان ما را به چنین روزی کشانده است؟ انتظار نشان میدهد مردم میخواهند در جهانعدل و انصاف باشد، برادری و مساوات باشد، تعاون و تکافل اجتماعی باشد، رهائی از زیر بار رنجها باشد، با آدمی چون با حیوانی معامله نشود، اوضاع آشفته سر و سامان گیرند، حکومت انسانی و الهی و سیاستحق و انسانی در پیش گرفته شود[۴۶].
البته مقدمات این امیدواری، مراحلی است که میتوان، ترسیم نمود:
آگاهی به عدم حضور ظاهری امام: گاهی انسان در زندگی کمبودی دارد؛ امّا به سبب آنکه به آن کمبود آگاهی ندارد، هرگز در پی رفع آن کمبود هم نمیرود و هرگز برای جبران آن از خود تلاشی نشان نمیدهد؛ پس در نخستین مرحله امید، میبایست آگاه شد که حجت الهی در پرده غیبت است[۴۷].
یقین به ظهورامام غایب: شکی نیست کسانی که به ظهورامام غایبیقین ندارند، در انتظار نیز نخواهند بود؛ بلکه انتظار برای آنها بیمعنا خواهد بود. هرقدر آگاهی و یقین شخص به ظهور امام(ع) بیشتر و عمیقتر باشد، انتظارش به آن، بیشتر است. اگر شک و تردیدی در اصل وقوع آن داشته باشد، یا اعتقادش به آن سست و ضعیف باشد، انتظارش هم به همان اندازه سست خواهد بود. پیشوایان معصوم(ع) با در نظر گرفتن این نکته اساسی، همواره در سخنان نورانی خود، باور قطعی به ظهور آخرین حجّت الهی را تقویت کرده، ایشان را از هرگونه ناامیدی، پرهیز میدادند. رسول اکرم(علیه و آله السلام) فرمود: « قیامت برپا نمیشود، تا اینکه قیامکنندهای به حق از خاندان ما قیام کند و این، هنگامی است که خداوند به او اجازه فرماید. هرکس از او پیروی کند، نجات مییابد و هر کس از او سرپیچد، هلاک خواهد شد[۴۹]».[۵۰]
اشتیاق به وضع مطلوب: عنصر چهارم انتظار، علاقه داشتن به تحقق جامعۀ مهدوی، غیر از اعتقادی است که با استدلال و صفای باطن به میآید. این علاقه، هرچند میتواند اثر آن اعتقاد باشد، که هست، اما خود حقیقت دیگری است که عقیدۀ انسان را لذتبخش و سرمستکننده میسازد. وقتی یک عقیده، به عرصۀ علاقه راه پیدا میکند، مانند خونی که از قلب در همه رگها جاری میشود، حیاتبخش خواهد بود و انسان با تمام وجود گرمای آن را احساس خواهد کرد[۵۲]. کسی که به ظهور امام زمان(ع) معتقد است و وقوع آن را هم نزدیک میبیند، هرقدر ظهورموعود را بیشتر دوست بدارد، انتظارش برای آن بیشتر خواهد بود و اگر آن را خوش نداشته باشد، انتظارش ضعیف و سست میشود[۵۳]. حال چه ما آن اعتقاد را مقدمۀ عشق و اشتیاق بدانیم، که در این صورت اعتقاد فرع خواهد بود و محبت اصل میشود؛ و چه آن عقیده را اصل بدانیم و عشق و محبت را فرع و میوه آن قلمداد کنیم، که در این صورت تا آن عقیده خود را به این نتیجه نرساند، استحکام نخواهد یافت. اساساً یکی از راههای اثبات وجود یک اعتقاد در دلانسان، همین محبت است، یعنی با توجه به اینکه ممکن است انسان خود را فریب دهد و علیرغم بیاعتقادی، خود را معتقد بداند، به همین خاطر اگر کسی بخواهد میزاناعتقاد خود را دریابد، باید به محبت برآمده از آن اعتقاد نگاه کند. اشتیاق هم ثمرۀ محبت است، و هر دو از ثمرات ایمان محسوب میشوند و از چنان جایگاه ارزشمندی در منظومه حقایق معنوی برخوردار هستند که امام رضا(ع) میفرمایند: «کسی که خدا را یاد کند ولی مشتاق ملاقاتش نباشد، خودش را مسخره کرده است.[۵۴]» یعنی در اثر یاد خدا، طبیعتاً باید به این اشتیاق برسد و الا معلوم میشود در جایی از این مسیر درست عمل نکرده و یا خود را فریب داده است[۵۵].
اساساً هیچ احساس و ادراکی نمیتواند تا ابد در حصار عدم تجلی در عمل محصور بماند. اگر حضرت مهدی(ع) دوست داشتنی است، اگر ظهور او و تحقق تمام زیباییهای حاکمیت مطلق دیندوست داشتنی است، این دوست داشتن تا کی میتواند محجوب بماند؟ یقیناً این دوست داشتن در رفتار و منش جامعه تأثیرات شگرف خود را نشان خواهد داد و خواسته یا ناخواسته در وضع جامعه تغییراتی ایجاد خواهد کرد[۵۸].
↑ر.ک. پناهیان، علی رضا، انتظار عامیانه عالمانه عارفانه، ص ۱۰۶.
↑ر.ک. سلیمیان، خدامراد، انتظار و منتظران، ص ۱۹۵-۱۹۶.
↑ر.ک. محمدی ریشهری، محمد، دانشنامهٔ امام مهدی، ج ۵، ص ۳۰۹-۳۱۲.
↑«خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگیها بیرون میبرد اما سروران کافران، طاغوتهایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگیها بیرون میکشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
↑ر.ک. شفیعی سروستانی، ابراهیم، چشم به راه، ص ۸۵-۹۴.