ابراهیم فرزند پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
==سرگذشت کوتاه ماریه مادر ابراهیم==
[[ابراهیم]]، فرزند [[رسول خدا]]{{صل}}، مادرش [[ماریه قبطیه]] بود. [[ماریه]]، از هدایای مُقَوقِس، [[حاکم]] اسکندریه به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بود<ref>ابن هشام، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن قتیبه، ص۱۴۳؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۵۳.</ref>. رسول خدا{{صل}} در [[سال ششم هجری]] و هنگام بازگشت از [[حدیبیه]]، [[حاطب بن ابی بلتعه لخمی]] را همراه نامه‌ای نزد مُقَوقِس فرستاد و او را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد. مُقَوقِس، اسلام نیاورد، ولی [[نامه]] [[پیامبر]] را محترم شمرد و هدایایی برای آن [[حضرت]] فرستاد و ایشان هدایای او را پذیرفت. از جمله این [[هدایا]]، ماریه، [[مادر]] ابراهیم بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۰۰؛ مسعودی، ج۲، ص۲۸۹؛ طبری، ج۲، ص۶۴۵.</ref>.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} دارای هفت [[فرزند]] بود که به جز ابراهیم، سایر [[فرزندان]] وی از [[حضرت خدیجه]] بودند و ابراهیم که در ذی‌الحجه [[سال هشتم هجری]] در [[مدینه]] به [[دنیا]] آمد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۸۷؛ طبری، ج۲، ص۹۵.</ref> و در روز سه شنبه، دهم ربیع‌الاول [[سال دهم هجری]] از [[دنیا]] رفت<ref>التنبیه و الإشراف، مسعودی، ص۲۳۸.</ref>، از [[ماریه قبطیه]] است که او را مقوقس، [[پادشاه]] اسکندریه، با سیرین، [[خواهر]] [[ماریه]] که هر دو بی‌نظیر بودند، به همراه هدایای بی‌شماری برای [[پیامبر]]{{صل}} فرستاد<ref> ابن هشام، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن قتیبه، ص۱۴۳؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۵۳؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۷۵.</ref>.


ماریه، سفید و [[زیبا]] بود و حضرت نیز او را بسیار [[دوست]] داشت. رسول خدا{{صل}}، اسلام را بر ماریه و خواهرش عرضه کرد و آنها [[مسلمان]] شدند. سپس با ماریه [[ازدواج]] کرد و او را در نخلستانی جای داد که امروز به "مشربة أم ابراهیم" معروف است و از [[اموال]] [[بنی نضیر]] به شمار می‌آمد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۰۷.</ref>.
از جمله هدایای مقوقس، قاطر مخصوصی به نام [[دلدل]] بود که در [[عربستان]] جز آن، قاطری وجود نداشت؛ به همراه هزار مثقال طلا، بیست قواره پارچه‌های [[مصری]]، یک کاسه بلورین که ظرف مخصوص آب‌خوری حضرت شد و یک [[غلام]] به نام [[جریح]] و این در پاسخ نامه‌ای بود که [[رسول اکرم]]{{صل}} آن را در ذی‌القعده [[سال ششم هجری]]، هنگام بازگشت از [[حدیبیه]]، همراه [[حاطب بن ابی بلتعه]] برای او فرستاده و او را به [[اسلام]] [[دعوت]] فرموده بود. مقوقس [[نامه]] و فرستاده آن حضرت را با [[احترام]] پذیرفت و آن [[نامه]] را در حقه‌ای از عاج نهاد، اما [[اسلام]] را قبول نکرد و جواب [[نامه]] را با هدایای مذکور همراه [[حاطب بن ابی بلتعه]] برای [[پیامبر]]{{صل}} فرستاد<ref> ابن سعد، ج۱، ص۲۰۰؛ مسعودی، ج۲، ص۲۸۹؛ طبری، ج۲، ص۶۴۵.</ref>.


ابراهیم، در [[ذیحجه]] [[سال هشتم هجری]] در [[مدینه]] به [[دنیا]] آمد<ref>یعقوبی، ج۲، ص۸۷؛ طبری، ج۲، ص۹۵.</ref>. خبر ولادت او را قابله ماریه، [[سلمی]]، [[کنیز]] [[آزاد]] کرده رسول خدا{{صل}}، پیش شوهرش، [[ابورافع]] آورد. [[أبو رافع]]، مژده [[تولد]] ابراهیم را به آن حضرت داد و پیامبر نیز غلامی به عنوان مژدگانی بدو بخشید <ref>بلاذری، ج۲، ص۱۱۹؛ نوری، ج۵، ص۱۹۱.</ref> و فرمود: "امشب برای من [[فرزندی]] به دنیا آمد، او را به نام پدرم ابراهیم نام نهادم"<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۵۳.</ref>. همچنین فرمود: "این پسر، مادرش را از [[بردگی]] آزاد کرد"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۰۸.</ref>.
زادگاه [[ماریه]] را موضعی به نام حفن، از نواحی یا کورة انصنا واقع در [[مصر]] گفته‌اند. بنا به روایتی، حاطب، [[ماریه]] را به [[اسلام]] فراخواند و او هم پذیرفت و بنا به [[روایت]] دیگر، [[رسول اکرم]]{{صل}} او و خواهرش سیرین را به [[اسلام]] فراخواند و آن دو پذیرفتند؛ [[روایت]] اخیر درست‌تر می‌نماید، زیرا [[پیامبر]]{{صل}} مالک [[ماریه]] و خواهرش بودند و بعید است که حاطب بی‌اجازه آن حضرت [[دست]] به این [[اقدام]] بزند؛ گرچه اقدامی مطلوب باشد<ref>دایرة المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان، ج۱، ص۲۶۵.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} سیرین را به [[حسان بن ثابت]]، شاعر مخصوص خود، بخشید و او [[عبدالرحمان بن حسان]] را به [[دنیا]] آورد<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۲۱-۲۲.</ref> و [[ماریه]] را برای خود برداشت<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۹؛ دایرة المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان، ج۱، ص۲۶۵.</ref>؛ پس عبدالرحمان و ابراهیم پسرخاله هستند<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۹.</ref>.


چون ابراهیم به دنیا آمد، [[جبرئیل]] نزد رسول خدا{{صل}} رفت و گفت: [[سلام]] بر تو ای [[ابو ابراهیم]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۰۸.</ref>. حضرت، [[روز]] هفتم تولد ابراهیم گوسفندی به عنوان [[عقیقه]]، [[قربانی]] و به وزن موهای سر او، میان [[نیازمندان]] نقره تقسیم کرد. سپس [[دستور]] داد موها را [[دفن]] کردند<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۵۳.</ref>. این [[عمل]] رسول خدا{{صل}}، منشأ [[استحباب]] این [[کارها]] [[زمان]] ولادت فرزند است.  
[[ماریه]]، زنی [[زیبا]] و سفیدپوست و دارای موهای مجعد بود، [[پیامبر]]{{صل}} برای اینکه [[ماریه]] نزد زن‌های دیگرش نباشد، او را به ملک شخصی خود در بیرون از [[مدینه]] فرستاد؛ این ملک در مکانی به نام "العالیه" بود و از [[غنائم]] [[بنونضیر]] به آن حضرت رسیده بود<ref>دایرة المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.<ref>[[راحله ضائفی|ضائفی، راحله]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۶؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابراهیم بن رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۹۸-۹۹.</ref>


[[ابراهیم]] پس از یک سال و اندی، [[روز]] سه‌شنبه دهم [[ربیع الاول]] [[سال دهم هجری]] [[وفات]] یافت<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۱۵.</ref>. بعد از [[تولد]] ابراهیم، [[زنان]] [[انصار]] بسیار [[مشتاق]] بودند به وی شیر دهند. [[حضرت]] او را به ام برده، دختر [[منذر بن زید]] از [[طایفه]] بنی نجار<ref>یعقوبی، ج۲، ص۸۷، بلاذری، ج۲، ص۸۶.</ref> و [[همسر]] [[براء بن اوس]] سپرد<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۲۳۷ و ج۴، ص۴۸۰.</ref>. ابراهیم نزد [[مادر]] رضاعی خود در [[قبیله]] بنی نجار بود. [[رسول خدا]]{{صل}} هر روز برای دیدن ابراهیم به آنجا می‌رفت و [[خواب]] قیلوله - نیم‌روز - خود را نیز آنجا و در کنار فرزندش ابراهیم بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۰۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۶۱.</ref>. برخی، "ام‌برده" را همان "ام‌سیف" و شوهرش براء بن اوس را نیز، همان ابوسیف دانسته‌اند. برخی نیز گفته‌اند: ابراهیم ابتدا نزد ام‌برده بود، سپس رسول خدا{{صل}} او را به ام‌سیف سپرد<ref>ر.ک: ام سیف و ابوسیف.</ref>.
==[[تولد]] ابراهیم==
[[ماریه]]، ابراهیم را به [[دنیا]] آورد، در حالی که [[پیامبر]]{{صل}} قبل از این، به جز از [[خدیجه]]{{س}} از دیگر همسرانش [[فرزندی]] نداشت<ref>قرب الاسناد، حمیری، ص۹.</ref>. محل [[تولد]] ابراهیم همان العالیه بوده است که امروزه به آنجا "مشربه ام ابراهیم" گفته می‌شود. قابله ابراهیم "سَلمی" ([[کنیز]] و [[آزاد]] کرده [[رسول اکرم]][[همسر]] [[ابورافع]] بود<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۲۹۲.</ref>. هنگامی که [[ابورافع]] خبر [[تولد]] ابراهیم را به [[پیامبر]]{{صل}} می‌داد، [[پیامبر]]{{صل}} بسیار خوشحال شد و غلامی را برای مژدگانی به او عطا فرمود<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۱۹؛ نوری، ج۵، ص۱۹۱.</ref>.


تولد ابراهیم برای برخی از [[زنان پیامبر]] خوش‌آیند نبود. چنان که [[زهری]] از [[عروه]] و او از [[عایشه]] نقل کرده که روزی رسول خدا{{صل}} ابراهیم را همرا خود نزد عایشه برد و به او فرمود: "شباهتش را به من بنگر". عایشه گفت: بیشتر شبیه مادرش است. حضرت فرمود: مگر سفیدی او را نمی‌بینی؟ عایشه پاسخ داد: کسی که دوران بارداری‌اش کوتاه باشد، سفید و چاق می‌شود<ref>بلاذری، ج۲، ص۸۶.</ref>. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۰۹.</ref> به [[سند]] خود از عایشه نقل کرده است که گفت: هر بچه‌ای که شیر تازه بخورد، سفید و چاق می‌شود. در روایتی دیگر، ابن سعد <ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۰۸.</ref> به سند [[اسحاق بن عبدالله]] از [[امام باقر]]{{ع}} نقل کرده است که رسول خدا{{صل}} به [[ماریه]] [[دستور]] [[حجاب]] داد و این مسئله بر زنان حضرت ناخوش آمد و سبب حسودی آنان به [[ماریه قبطیه]] شد. گفته شده ابراهیم، شانزده، هجده<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۱۲؛ بلاذری، ج۲، ص۸۸.</ref> یا بیست و دو ماه زنده بود <ref>یعقوبی، ج۲، ص۸۷.</ref>. البته بنا بر اینکه او در [[ذیحجه]] [[سال]] هشتم متولد و در [[ربیع الاول]] سال دهم [[رحلت]] کرده باشد، دقیقاً شانزده ماه زنده بوده است. [[رسول خدا]]{{صل}} پس از درگذشت [[ابراهیم]] فرمود: "در [[بهشت]] برای او دایه‌ای است که بقیه مدت شیرخواری‌اش را تکمیل خواهد کرد"<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۱۱؛ ابونعیم، ج۱، ص۲۰۵؛ ابن حجر، فتح، ج۳، ص۱۹۵.</ref>.
در همین حال، [[جبرئیل امین]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و فرمود: "سلام بر تو باد ای ابا ابراهیم! همانا [[خداوند]] از [[ماریه]]، [[فرزندی]] به تو بخشید و تو را امر کرد که او را ابراهیم بنامی. پس [[خداوند]] در او برای تو [[برکت]] نهاده و وی را روشنی چشم تو در [[دنیا]] و [[آخرت]] قرار داد"<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۵، ص۳۳۰- ۳۳۲؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۲۹۲.</ref>. [[رسول اکرم]]{{صل}} به حدی از [[تولد]] فرزندش خوشحال بود که به اصحابش فرمود: "شب گذشته [[خدا]] به من [[فرزندی]] عطا کرد و من او را به نام پدرم، [[ابراهیم خلیل]]، ابراهیم نامیدم"<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۱۸۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۹۵.</ref>. همچنین فرمود: "این پسر، مادرش را از [[بردگی]] آزاد کرد".


هنگام [[مرگ]] او، [[خورشید]] گرفت. [[مردم]] پنداشتند خورشید گرفتگی به دلیل درگذشت ابراهیم است. رسول خدا{{صل}} [[دستور]] داد همگان در [[مسجد]] جمع شدند و سپس فرمود: "[[خورشید و ماه]]، دو نشانه از نشانه‌های خدایند که برای مرگ یا [[زندگی]] کسی نمی‌گیرند"<ref>احمد بن حنبل، ج۴، ص۲۵۳؛ ابن حزم، ج۵، ص۹۷.</ref>. [[حضرت]] در مرگ فرزندش ابراهیم سخت متأثر شده بود و [[گریه]] می‌کرد. از ایشان پرسیدند: آیا شما هم گریه می‌کنید؟ فرمود: "[[دل]] می‌سوزد و [[اشک]] چشم سرازیر است، ولی سخنی که [[خدا]] را به [[خشم]] آورد نمی‌گویم. این گریه از سر [[مهربانی]] و ترحم است"<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۳، ص۲۶۶ و ۵۵۳؛ ابن سعد، ج۱، ص۱۰۹؛ ابن حزم، ج۵، ص۱۴۶.</ref>.  
وقتی ابراهیم متولد شد، چون [[مسلمانان]] علاقه حضرت را به [[ماریه]] می‌دانستند، اصرار داشتند که ابراهیم را یکی از [[زنان]] [[انصار]] شیر دهد تا [[ماریه]] در [[خدمت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} باشد؛ [[زنان]] [[انصار]] در مورد اینکه کدام یک او را شیر دهند، به [[رقابت]] پرداختند<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۱۸۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۹۵.</ref> تا آنکه ام برده، دختر [[منذر بن زید]]، از [[طایفه]] بنی نجار<ref>یعقوبی، ج۲، ص۸۷، بلاذری، ج۲، ص۸۶.</ref> و [[همسر]] [[براء بن اوس]]، خدمت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آمد و این تقاضا را مطرح کرد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۱۸۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۹۵.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} نیز پذیرفت و ابراهیم را به وی سپرد و یک قطعه نخلستان هم به آن زن اختصاص داد. [[پیامبر]]{{صل}} در روز هفتم ولادت ابراهیم، گوسفندی [[قربانی]] کرد ([[عقیقه]])<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۱۸۳.</ref> و گوشت آن را بین [[مردم]] تقسیم فرمود و موی ابراهیم را چیده، [[دفن]] فرمودند<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۱۸۳.</ref>. این [[عمل]] رسول خدا{{صل}}، منشأ [[استحباب]] این [[کارها]] [[زمان]] ولادت فرزند است. 


پس از درگذشت ابراهیم رسول خدا{{صل}} دستور داد [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} او را برای [[دفن]] آماده کند. [[امام علی]]{{ع}} او را [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد<ref>کلینی، ج۳، ص۲۰۸.</ref>. سپس حضرت فرمودند: "به دلیل اینکه [[عثمان]] نخستین کسی بود که در [[بقیع]] دفن شد، آن حضرت فرمود: "او را کنار پیشگام ما، عثمان بن مظنون دفن کنید". پس دستور داد ابراهیم را در [[قبرستان بقیع]] و کنار [[قبر]] [[عثمان بن مظعون]] که به او علاقه وافری داشته، دفن کردند<ref>ابن سعد، ج۳، ص۳۰۰؛ بلاذری، ج۱، ص۲۴۳ و ج۱۰، ص۲۵۳.</ref>. هنگام دفن ابراهیم، [[پیامبر]] به علی بن ابی طالب{{ع}} دستور داد داخل قبر شود و سنگ لحد را بگذارد. مردم [[گمان]] کردند جایز نیست کسی در [[مرگ]] فرزند خویش داخل [[قبر]] شود، [[حضرت]] فرمود: "بر شما [[حرام]] نیست وارد بر قبر [[اولاد]] خویش شوید، ولی من ایمن از این نیستم که وقتی وارد بر قبر شوید و [[کفن]] را از صورت فرزند کنار زنید، [[شیطان]] با شما [[بازی]] کند و در [[جزع]] [[افراط]] کنید و [[اجر]] و پاداشتان، ضایع شود"<ref>کلینی، ج۳، ص۳۰۹؛ برقی، ج۲، ص۳۱۴.</ref>. بعد از [[دفن]] [[ابراهیم]] حضرت [[دستور]] داد آب آورند و آن را بر روی قبر ابراهیم پاشیدند <ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۱۳؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۱۵۷.</ref>. از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل شده است که فرمود: "اگر ابراهیم زنده می‌ماند، [[جزیه]] را از هر قبطی بر می‌داشتم و هیچ یک از دایی‌های او برده نمی‌شدند". همچنین گفته شده که [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} با [[معاویه]] [[گفتگو]] کرد تا در [[گرفتن جزیه]] از اهالی زادگاه [[مادر]] ابراهیم [[مسامحه]] کند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۱۵؛ سیوطی، ج۳، ص۴۳۳؛ شربینی، ج۴، ص۲۵۹.</ref>.<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابراهیم بن رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۹۸-۹۹.</ref>
ابراهیم در نزد [[پدر]] و [[مادر]] رضاعی خود در [[قبیله]] [[بنی‌نجار]] بود و [[پیامبر]]{{صل}} گاهی به آنجا می‌رفت و گاهی [[خواب]] قیلوله خود را آنجا انجام می‌داد و ابراهیم را پیش ایشان می‌آوردند.
 
از [[انس بن مالک]] نقل است که هیچ‌کس را مهربان‌تر از [[پیامبر]]{{صل}} نسبت به [[زن]] و [[فرزند]] ندیده‌ام؛ ابراهیم در منطقه بالای [[مدینه]] در خانواده‌ای دوران شیرخوارگی را می‌گذراند و [[پیامبر]]{{صل}} به نزد آنها می‌رفت و ما نیز همراه آن حضرت می‌‌رفتیم. آن [[خانواده]] آهنگر بودند و گاهی [[خانه]] پر از [[دود]] بود؛ [[پیامبر]]{{صل}} [[کودک]] را در آغوش می‌گرفت و می‌بوسید<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۱، ص۱۲۵.</ref>.<ref>[[راحله ضائفی|ضائفی، راحله]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۷.</ref>
 
تولد ابراهیم برای برخی از [[زنان پیامبر]] خوش‌آیند نبود. چنان که [[زهری]] از [[عروه]] و او از [[عایشه]] نقل کرده که روزی رسول خدا{{صل}} ابراهیم را همراه خود نزد عایشه برد و به او فرمود: "شباهتش را به من بنگر". عایشه گفت: بیشتر شبیه مادرش است. حضرت فرمود: مگر سفیدی او را نمی‌بینی؟ عایشه پاسخ داد: کسی که دوران بارداری‌اش کوتاه باشد، سفید و چاق می‌شود<ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابراهیم بن رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۹۸-۹۹.</ref>.
 
==ابراهیم، فدای [[حسین]]{{ع}}==
ابراهیم بیشتر از شانزده ماه و هشت روز یا هجده ماه زنده نبود و اگر [[تاریخ]] [[تولد]] و [[وفات]] وی که در سابق ذکر شد، درست باشد، [[عمر]] وی حدوداً پانزده ماه بود که [[پیامبر]]{{صل}} او را فدای [[حسین بن علی]]{{ع}} نمود<ref>التنبیه و الاشراف، مسعودی، ص۲۳۸.</ref>.
 
[[ابن عباس]] [[روایت]] می‌کند که [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بودم، [[حسین]] بر زانوی راست حضرت و ابراهیم بر زانوی چپ نشسته بود؛ [[رسول خدا]]{{صل}} گاهی [[حسین]] را بوسه می‌زد و گاهی فرزندش ابراهیم را می‌بویید و می‌بوسید. در این هنگام حالت [[نزول وحی]] به [[رسول اکرم]]{{صل}} [[دست]] داد و پس از آنکه به حال خود بازگشت، فرمود: "جبرئیل از طرف پروردگارم نزد من آمد و پیغام آورد که خدایت [[سلام]] می‌رساند و می‌فرماید: این دو را برای تو نمی‌گذارم، یکی را فدای دیگری نما". سپس نظری به ابراهیم افکند و گریان شد و نگاهی به [[حسین]] نمود و گریه‌اش شدت گرفت. سپس فرمود: "اگر ابراهیم بمیرد فقط من محزون می‌شوم، اما [[حسین]]، مادرش [[فاطمه]] است و پدرش [[علی بن ابی‌طالب]]، آنکه خونش از [[خون]] من و گوشتش از گوشت من است؛ اگر [[حسین]] بمیرد، [[فاطمه]] محزون می‌گردد، [[علی]] غمناک می‌شود و من افسرده می‌گردم؛ نه! من [[اندوه]] خودم را به [[حزن]] و [[اندوه]] [[علی]] و [[زهرا]] ترجیح می‌دهم؛ ای [[جبرئیل]]! ابراهیم را فدای [[حسین]] نمودم".
 
[[ابن عباس]] می‌گوید: بعد از سه روز ابراهیم از [[دنیا]] رفت؛ از آن روز به بعد هر گاه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[حسین]]{{ع}} را می‌دید او را می‌بوسید و به سینه می‌چسبانید و می‌فرمود: "قربان آنکه فرزندم ابراهیم را فدایش نمودم"<ref>مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۲۳۴- ۲۳۵.</ref>.<ref>[[راحله ضائفی|ضائفی، راحله]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۹.</ref>
 
==[[وفات]] ابراهیم==
در ربیع الاول [[سال دهم هجری]]، ابراهیم، [[فرزند]] [[رسول خدا]]{{صل}}، [[وفات]] یافت<ref>التنبیه و الاشراف، مسعودی، ص۲۳۸؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۴۵۹.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به نخلستان آمد و دید فرزندش در دامن [[مادر]] در حال [[جان]] دادن است؛ [[پیامبر]]{{صل}} ابراهیم را در دامن خود نهاد و فرمود: "ای ابراهیم! در مقابل خواسته [[خدا]] ما نمی‌توانیم کاری انجام دهیم"، این را گفت و قطرات [[اشک]] بر چهره مبارکش جاری گردید، سپس فرمود: "ای ابراهیم! اگر نبود امر و [[اراده پروردگار]] که هر کسی باید بمیرد، بیش از این بر تو اندوهناک می‌شدیم". سپس فرمود: "و اینک برای تو بسیار محزون و افسرده‌ایم، [[دل]] می‌سوزد و [[اشک]] می‌ریزد، اما چیزی نمی‌گوییم که باعث [[غضب]] [[خدا]] شود". در این هنگام [[پیامبر اکرم]]{{صل}} خطاب به [[علی]]{{ع}} فرمود: "برخیز و پسرم را برای [[خاکسپاری]] آماده نما".
 
[[علی]]{{ع}} برخاست و ابراهیم را [[غسل]] داد و او را [[حنوط]] و [[کفن]] کرد. سپس [[رسول خدا]] پیش آمد تا کنار [[قبر]] او رسید. [[مردم]] گفتند: [[رسول خدا]] به خاطر شدت [[غم]] و [[اندوه]]، فراموش کرده که بر جنازه پسرش [[نماز]] بخواند! آن حضرت برخاست و فرمود: "جبرئیل بر من نازل شد و آنچه را که گفتید، به اطلاع من رسانید. شما [[گمان]] می‌کنید من به خاطر [[غم]] و [[اندوه]] زیاد، [[نماز خواندن]] بر جنازه پسرم را فراموش کرده‌ام! اما بدانید که چنین نیست. بلکه [[خداوند متعال]] پنج [[وعده]] [[نماز]] را بر شما [[واجب]] گردانیده است و برای اموات شما در ازای هر [[وعده]] [[نماز]]، یک [[تکبیر]] قرار داده و به من [[دستور]] داده است [[نماز]] نخوانم جز بر جنازه کسی که [[نماز]] خوانده باشد".
 
پس [[رسول اکرم]]{{صل}} فرمود: "ای [[علی]]! داخل [[قبر]] شو و پسرم را در [[قبر]] بگذار". [[علی]]{{ع}} وارد [[قبر]] شد و ابراهیم را در [[قبر]] گذاشت. [[مردم]] گفتند: گویی سزاوار نیست کسی وارد [[قبر]] فرزندش شود، چنان که [[رسول خدا]]{{صل}} وارد [[قبر]] فرزندش نشد. آن حضرت فرمود: "ای [[مردم]]! بر شما [[حرام]] نیست که وارد [[قبر]] [[فرزندان]] خود شوید، اما تضمین نمی‌کنم که اگر یکی از شما وارد [[قبر]] شد و [[کفن]] را از صورت فرزندش کنار زد، [[شیطان]] او را [[وسوسه]] نکند و او را به ناله و فریاد وادار نکند تا [[اجر]] و ثوابش را از بین نبرد"<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۰۸- ۲۰۹.</ref>. سپس در حالی که در کنار [[قبر]] فرزندش نشسته بود، او را در [[قبر]] نهاد. پس از هموار کردن [[قبر]]، بر آن آب پاشیدند و نشانه‌ای روی [[قبر]] قرار دادند و این اولین قبری بود که بر آن آب پاشیده شد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۶، ص۷۰۷؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۳.</ref>.
 
آن‌گاه [[رسول خدا]]{{صل}} در [[قبر]] ابراهیم نقصی [[مشاهده]] فرمود آن را با دست خود [[اصلاح]] کرد و فرمود: "اگر یکی از شما کاری را انجام می‌دهد، باید آن را به صورت کامل انجام دهد". سپس فرمود: "ای ابراهیم! به سلف صالح خود، [[عثمان بن مظعون]] ملحق شو"<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۶۲- ۲۶۳.</ref>؛ زیرا نخستین کسی که در [[قبرستان بقیع]] [[دفن]] شد، [[عثمان بن مظعون]] بود و پس از او ابراهیم، [[فرزند]] [[رسول خدا]] در آنجا [[دفن]] شد<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۴۶۱.</ref>.
 
[[شیخ طوسی]] در کتاب خود از [[عایشه]] [[روایت]] کرده است: هنگامی که ابراهیم از [[دنیا]] رفت، [[پیامبر]]{{صل}} [[گریه]] کرد تا حدی که اشک‌هایش بر گونه‌هایش جاری شد. به آن حضرت گفتند: آیا ما را از [[گریه]] [[نهی]] می‌کنی و خودت [[گریه]] می‌کنی؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "این، [[گریه]] نیست، بلکه این [[رحمت]] است و کسی که بر دیگری [[رحم]] نمی‌کند، مورد [[رحمت]] واقع نمی‌شود"<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۳۸۸.</ref>.<ref>[[راحله ضائفی|ضائفی، راحله]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۹؛ [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابراهیم بن رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۹۸-۹۹.</ref>
 
==[[وفات]] ابراهیم و [[گرفتن خورشید]]==
در ایام [[وفات]] ابراهیم، [[خورشید]] گرفت و [[مردم]] به همدیگر می‌گفتند: [[خورشید]] برای [[مرگ]] ابراهیم تاریک شد! [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با شنیدن این سخنان، بر [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] فرمود: "ای [[مردم]]! [[خورشید و ماه]] دو نشانه از نشانه‌های [[خداوند]] هستند که به امر او حرکت می‌کنند و به خاطر [[مرگ]] یا [[زندگی]] کسی تاریک نمی‌شوند. پس هرگاه [[کسوف]] یا [[خسوف]] پیش آمد، [[نماز آیات]] بخوانید". سپس از [[منبر]] پایین آمد و همراه [[مردم]] [[نماز آیات]] را به جای آورد<ref>المحاسن، برقی، ج۲، ص۲۹-۳۱؛ فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۰۸- ۲۰۹؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۴۵۹- ۴۶۰.</ref>.<ref>[[راحله ضائفی|ضائفی، راحله]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۱.</ref>
 
==[[مادر]] ابراهیم و شایعه [[منافقین]]==
[[رسول خدا]]{{صل}} در [[سال هشتم هجرت]] برای [[فتح مکه]] از [[مدینه]] خارج شد. آن حضرت، از [[همسران]] خود [[زینب]] و [[ام‌سلمه]] را همراه خود برد و بقیه در [[مدینه]] ماندند<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۹۲۶.</ref>؛ از جمله آنها [[ماریه قبطیه]]، مادر ابراهیم بود که حضرت وی را در مشربه ام ابراهیم ساکن کرده بود و [[غلام]] یا پسر عموی او به نام [[جریح]] یا مأبور، برای خدمت به نزد [[ماریه]] رفت و آمد می‌کرد؛ [[جریح]] را [[پدر]] [[ماریه]] به وی سپرده بود؛ این فرد، عقیم و بلکه مقطوع الذکر بود<ref>الأمالی، سید مرتضی، ج۱، ص۷۷؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۴- ۱۵۵.</ref>.
 
[[عایشه]] می‌گوید: "ماریه موهای مجعدی داشت و [[زیبا]] بود، به این جهت، [[رسول خدا]] او را [[دوست]] می‌داشت؛ از این‌رو علیه هیچ یک از [[همسران پیامبر]] به اندازه [[ماریه]] [[بدگویی]] و [[سخن‌چینی]] نکردم... پس از [[اذیت]] و آزارهای ما، [[رسول خدا]]{{صل}} [[ماریه]] را به مشربه ام‌ابراهیم منتقل کرد و خودش پیش او رفت و آمد می‌کرد. این باعث شد که [[حسادت]] ما علیه او بیشتر شود و پس از آنکه از [[رسول خدا]]{{صل}} باردار شد، در حالی که همه ما از آن [[محروم]] بودیم، این [[حسادت]] و [[کینه]] شدیدتر شد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۳؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۲۸۷.</ref>.
 
[[ابن سعد]] [[روایت]] کرده است: [[غلام]] قبطی، به مشربه ام ابراهیم رفت و آمد می‌کرد و برای او آب و هیزم می‌برد، اما [[مردم]] می‌گفتند یک مرد عجمی بر [[زن]] عجمی وارد می‌شود!<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۴.</ref>. در مدتی که [[پیامبر]]{{صل}} از [[مدینه]] دور بود، [[کینه]] و [[حسد]] زنانه و [[کینه]] و [[دشمنی]] [[منافقان]] باعث شد که شایعه‌سازی و شایعه‌پراکنی قوت بگیرد و [[ماریه]] به زناکاری متهم شود.
 
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از بازگشت به [[مدینه]] و شنیدن این خبر، سخت ناراحت شد. از عایشه روایت شده که همراه [[ماریه]]، پسرعمویش بود و [[اهل]] [[افک]] ([[تهمت]] زنندگان) می‌گفتند: [[محمد]] به خاطر علاقه به [[فرزند]]، [[راضی]] شده است که [[فرزند]] دیگری را [[فرزند]] خود بداند!<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۳۹.</ref> در این شرایط، [[پیامبر]]{{صل}} [[منتظر]] [[وحی]] ماندند تا اینکه درباره عملی شبیه به متهم ساختن [[ماریه]]، [[آیه]] چهارم [[سوره نور]] نازل شد؛ [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً}}<ref>«و به کسانی که به زنان پاکدامن تهمت (زنا) می‌زنند سپس چهار گواه نمی‌آورند هشتاد تازیانه بزنید» سوره نور، آیه ۴.</ref>.
 
در [[حدیثی]] آمده است: [[رسول اکرم]] به [[عمر بن خطاب]] فرمود: "ای [[عمر]]، آیا به تو خبر ندهم که [[جبرئیل]] بر من نازل شد و خبر داد که [[خدای عزوجل]] [[ماریه]] و همراهش را از آنچه [[ذهن]] مرا مشغول کرده بود، [[پاک]] دانسته و [[بشارت]] داده است بچه‌ای که در شکم وی هست، پسری است که شبیه‌ترین [[مردم]] به من است و [[دستور]] داده است که اسم او را ابراهیم بگذارم"<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۲۹۲.</ref>.<ref>[[راحله ضائفی|ضائفی، راحله]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۲.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۲۸: خط ۶۵:


==منابع==
==منابع==
# [[پرونده:1100352.jpg|22px]] [[راحله ضائفی|ضائفی، راحله]]، [[ابراهیم فرزند رسول اکرم (مقاله)|مقاله «ابراهیم فرزند رسول اکرم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳''']]
# [[پرونده:1100558.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابراهیم بن رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:1100558.jpg|22px]] [[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|'''مقاله «ابراهیم بن رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]



نسخهٔ ‏۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۰۲

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

سرگذشت کوتاه ماریه مادر ابراهیم

پیامبر اکرم(ص) دارای هفت فرزند بود که به جز ابراهیم، سایر فرزندان وی از حضرت خدیجه بودند و ابراهیم که در ذی‌الحجه سال هشتم هجری در مدینه به دنیا آمد[۱] و در روز سه شنبه، دهم ربیع‌الاول سال دهم هجری از دنیا رفت[۲]، از ماریه قبطیه است که او را مقوقس، پادشاه اسکندریه، با سیرین، خواهر ماریه که هر دو بی‌نظیر بودند، به همراه هدایای بی‌شماری برای پیامبر(ص) فرستاد[۳].

از جمله هدایای مقوقس، قاطر مخصوصی به نام دلدل بود که در عربستان جز آن، قاطری وجود نداشت؛ به همراه هزار مثقال طلا، بیست قواره پارچه‌های مصری، یک کاسه بلورین که ظرف مخصوص آب‌خوری حضرت شد و یک غلام به نام جریح و این در پاسخ نامه‌ای بود که رسول اکرم(ص) آن را در ذی‌القعده سال ششم هجری، هنگام بازگشت از حدیبیه، همراه حاطب بن ابی بلتعه برای او فرستاده و او را به اسلام دعوت فرموده بود. مقوقس نامه و فرستاده آن حضرت را با احترام پذیرفت و آن نامه را در حقه‌ای از عاج نهاد، اما اسلام را قبول نکرد و جواب نامه را با هدایای مذکور همراه حاطب بن ابی بلتعه برای پیامبر(ص) فرستاد[۴].

زادگاه ماریه را موضعی به نام حفن، از نواحی یا کورة انصنا واقع در مصر گفته‌اند. بنا به روایتی، حاطب، ماریه را به اسلام فراخواند و او هم پذیرفت و بنا به روایت دیگر، رسول اکرم(ص) او و خواهرش سیرین را به اسلام فراخواند و آن دو پذیرفتند؛ روایت اخیر درست‌تر می‌نماید، زیرا پیامبر(ص) مالک ماریه و خواهرش بودند و بعید است که حاطب بی‌اجازه آن حضرت دست به این اقدام بزند؛ گرچه اقدامی مطلوب باشد[۵]. پیامبر اکرم(ص) سیرین را به حسان بن ثابت، شاعر مخصوص خود، بخشید و او عبدالرحمان بن حسان را به دنیا آورد[۶] و ماریه را برای خود برداشت[۷]؛ پس عبدالرحمان و ابراهیم پسرخاله هستند[۸].

ماریه، زنی زیبا و سفیدپوست و دارای موهای مجعد بود، پیامبر(ص) برای اینکه ماریه نزد زن‌های دیگرش نباشد، او را به ملک شخصی خود در بیرون از مدینه فرستاد؛ این ملک در مکانی به نام "العالیه" بود و از غنائم بنونضیر به آن حضرت رسیده بود[۹].[۱۰]

تولد ابراهیم

ماریه، ابراهیم را به دنیا آورد، در حالی که پیامبر(ص) قبل از این، به جز از خدیجه(س) از دیگر همسرانش فرزندی نداشت[۱۱]. محل تولد ابراهیم همان العالیه بوده است که امروزه به آنجا "مشربه ام ابراهیم" گفته می‌شود. قابله ابراهیم "سَلمی" (کنیز و آزاد کرده رسول اکرمهمسر ابورافع بود[۱۲]. هنگامی که ابورافع خبر تولد ابراهیم را به پیامبر(ص) می‌داد، پیامبر(ص) بسیار خوشحال شد و غلامی را برای مژدگانی به او عطا فرمود[۱۳].

در همین حال، جبرئیل امین نزد پیامبر(ص) آمد و فرمود: "سلام بر تو باد ای ابا ابراهیم! همانا خداوند از ماریه، فرزندی به تو بخشید و تو را امر کرد که او را ابراهیم بنامی. پس خداوند در او برای تو برکت نهاده و وی را روشنی چشم تو در دنیا و آخرت قرار داد"[۱۴]. رسول اکرم(ص) به حدی از تولد فرزندش خوشحال بود که به اصحابش فرمود: "شب گذشته خدا به من فرزندی عطا کرد و من او را به نام پدرم، ابراهیم خلیل، ابراهیم نامیدم"[۱۵]. همچنین فرمود: "این پسر، مادرش را از بردگی آزاد کرد".

وقتی ابراهیم متولد شد، چون مسلمانان علاقه حضرت را به ماریه می‌دانستند، اصرار داشتند که ابراهیم را یکی از زنان انصار شیر دهد تا ماریه در خدمت رسول اکرم(ص) باشد؛ زنان انصار در مورد اینکه کدام یک او را شیر دهند، به رقابت پرداختند[۱۶] تا آنکه ام برده، دختر منذر بن زید، از طایفه بنی نجار[۱۷] و همسر براء بن اوس، خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و این تقاضا را مطرح کرد[۱۸]. پیامبر(ص) نیز پذیرفت و ابراهیم را به وی سپرد و یک قطعه نخلستان هم به آن زن اختصاص داد. پیامبر(ص) در روز هفتم ولادت ابراهیم، گوسفندی قربانی کرد (عقیقه)[۱۹] و گوشت آن را بین مردم تقسیم فرمود و موی ابراهیم را چیده، دفن فرمودند[۲۰]. این عمل رسول خدا(ص)، منشأ استحباب این کارها زمان ولادت فرزند است.

ابراهیم در نزد پدر و مادر رضاعی خود در قبیله بنی‌نجار بود و پیامبر(ص) گاهی به آنجا می‌رفت و گاهی خواب قیلوله خود را آنجا انجام می‌داد و ابراهیم را پیش ایشان می‌آوردند.

از انس بن مالک نقل است که هیچ‌کس را مهربان‌تر از پیامبر(ص) نسبت به زن و فرزند ندیده‌ام؛ ابراهیم در منطقه بالای مدینه در خانواده‌ای دوران شیرخوارگی را می‌گذراند و پیامبر(ص) به نزد آنها می‌رفت و ما نیز همراه آن حضرت می‌‌رفتیم. آن خانواده آهنگر بودند و گاهی خانه پر از دود بود؛ پیامبر(ص) کودک را در آغوش می‌گرفت و می‌بوسید[۲۱].[۲۲]

تولد ابراهیم برای برخی از زنان پیامبر خوش‌آیند نبود. چنان که زهری از عروه و او از عایشه نقل کرده که روزی رسول خدا(ص) ابراهیم را همراه خود نزد عایشه برد و به او فرمود: "شباهتش را به من بنگر". عایشه گفت: بیشتر شبیه مادرش است. حضرت فرمود: مگر سفیدی او را نمی‌بینی؟ عایشه پاسخ داد: کسی که دوران بارداری‌اش کوتاه باشد، سفید و چاق می‌شود[۲۳].

ابراهیم، فدای حسین(ع)

ابراهیم بیشتر از شانزده ماه و هشت روز یا هجده ماه زنده نبود و اگر تاریخ تولد و وفات وی که در سابق ذکر شد، درست باشد، عمر وی حدوداً پانزده ماه بود که پیامبر(ص) او را فدای حسین بن علی(ع) نمود[۲۴].

ابن عباس روایت می‌کند که خدمت پیامبر اسلام(ص) بودم، حسین بر زانوی راست حضرت و ابراهیم بر زانوی چپ نشسته بود؛ رسول خدا(ص) گاهی حسین را بوسه می‌زد و گاهی فرزندش ابراهیم را می‌بویید و می‌بوسید. در این هنگام حالت نزول وحی به رسول اکرم(ص) دست داد و پس از آنکه به حال خود بازگشت، فرمود: "جبرئیل از طرف پروردگارم نزد من آمد و پیغام آورد که خدایت سلام می‌رساند و می‌فرماید: این دو را برای تو نمی‌گذارم، یکی را فدای دیگری نما". سپس نظری به ابراهیم افکند و گریان شد و نگاهی به حسین نمود و گریه‌اش شدت گرفت. سپس فرمود: "اگر ابراهیم بمیرد فقط من محزون می‌شوم، اما حسین، مادرش فاطمه است و پدرش علی بن ابی‌طالب، آنکه خونش از خون من و گوشتش از گوشت من است؛ اگر حسین بمیرد، فاطمه محزون می‌گردد، علی غمناک می‌شود و من افسرده می‌گردم؛ نه! من اندوه خودم را به حزن و اندوه علی و زهرا ترجیح می‌دهم؛ ای جبرئیل! ابراهیم را فدای حسین نمودم".

ابن عباس می‌گوید: بعد از سه روز ابراهیم از دنیا رفت؛ از آن روز به بعد هر گاه پیامبر اکرم(ص) حسین(ع) را می‌دید او را می‌بوسید و به سینه می‌چسبانید و می‌فرمود: "قربان آنکه فرزندم ابراهیم را فدایش نمودم"[۲۵].[۲۶]

وفات ابراهیم

در ربیع الاول سال دهم هجری، ابراهیم، فرزند رسول خدا(ص)، وفات یافت[۲۷]. پیامبر اکرم(ص) به نخلستان آمد و دید فرزندش در دامن مادر در حال جان دادن است؛ پیامبر(ص) ابراهیم را در دامن خود نهاد و فرمود: "ای ابراهیم! در مقابل خواسته خدا ما نمی‌توانیم کاری انجام دهیم"، این را گفت و قطرات اشک بر چهره مبارکش جاری گردید، سپس فرمود: "ای ابراهیم! اگر نبود امر و اراده پروردگار که هر کسی باید بمیرد، بیش از این بر تو اندوهناک می‌شدیم". سپس فرمود: "و اینک برای تو بسیار محزون و افسرده‌ایم، دل می‌سوزد و اشک می‌ریزد، اما چیزی نمی‌گوییم که باعث غضب خدا شود". در این هنگام پیامبر اکرم(ص) خطاب به علی(ع) فرمود: "برخیز و پسرم را برای خاکسپاری آماده نما".

علی(ع) برخاست و ابراهیم را غسل داد و او را حنوط و کفن کرد. سپس رسول خدا پیش آمد تا کنار قبر او رسید. مردم گفتند: رسول خدا به خاطر شدت غم و اندوه، فراموش کرده که بر جنازه پسرش نماز بخواند! آن حضرت برخاست و فرمود: "جبرئیل بر من نازل شد و آنچه را که گفتید، به اطلاع من رسانید. شما گمان می‌کنید من به خاطر غم و اندوه زیاد، نماز خواندن بر جنازه پسرم را فراموش کرده‌ام! اما بدانید که چنین نیست. بلکه خداوند متعال پنج وعده نماز را بر شما واجب گردانیده است و برای اموات شما در ازای هر وعده نماز، یک تکبیر قرار داده و به من دستور داده است نماز نخوانم جز بر جنازه کسی که نماز خوانده باشد".

پس رسول اکرم(ص) فرمود: "ای علی! داخل قبر شو و پسرم را در قبر بگذار". علی(ع) وارد قبر شد و ابراهیم را در قبر گذاشت. مردم گفتند: گویی سزاوار نیست کسی وارد قبر فرزندش شود، چنان که رسول خدا(ص) وارد قبر فرزندش نشد. آن حضرت فرمود: "ای مردم! بر شما حرام نیست که وارد قبر فرزندان خود شوید، اما تضمین نمی‌کنم که اگر یکی از شما وارد قبر شد و کفن را از صورت فرزندش کنار زد، شیطان او را وسوسه نکند و او را به ناله و فریاد وادار نکند تا اجر و ثوابش را از بین نبرد"[۲۸]. سپس در حالی که در کنار قبر فرزندش نشسته بود، او را در قبر نهاد. پس از هموار کردن قبر، بر آن آب پاشیدند و نشانه‌ای روی قبر قرار دادند و این اولین قبری بود که بر آن آب پاشیده شد[۲۹].

آن‌گاه رسول خدا(ص) در قبر ابراهیم نقصی مشاهده فرمود آن را با دست خود اصلاح کرد و فرمود: "اگر یکی از شما کاری را انجام می‌دهد، باید آن را به صورت کامل انجام دهد". سپس فرمود: "ای ابراهیم! به سلف صالح خود، عثمان بن مظعون ملحق شو"[۳۰]؛ زیرا نخستین کسی که در قبرستان بقیع دفن شد، عثمان بن مظعون بود و پس از او ابراهیم، فرزند رسول خدا در آنجا دفن شد[۳۱].

شیخ طوسی در کتاب خود از عایشه روایت کرده است: هنگامی که ابراهیم از دنیا رفت، پیامبر(ص) گریه کرد تا حدی که اشک‌هایش بر گونه‌هایش جاری شد. به آن حضرت گفتند: آیا ما را از گریه نهی می‌کنی و خودت گریه می‌کنی؟ پیامبر(ص) فرمود: "این، گریه نیست، بلکه این رحمت است و کسی که بر دیگری رحم نمی‌کند، مورد رحمت واقع نمی‌شود"[۳۲].[۳۳]

وفات ابراهیم و گرفتن خورشید

در ایام وفات ابراهیم، خورشید گرفت و مردم به همدیگر می‌گفتند: خورشید برای مرگ ابراهیم تاریک شد! پیامبر اکرم(ص) با شنیدن این سخنان، بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: "ای مردم! خورشید و ماه دو نشانه از نشانه‌های خداوند هستند که به امر او حرکت می‌کنند و به خاطر مرگ یا زندگی کسی تاریک نمی‌شوند. پس هرگاه کسوف یا خسوف پیش آمد، نماز آیات بخوانید". سپس از منبر پایین آمد و همراه مردم نماز آیات را به جای آورد[۳۴].[۳۵]

مادر ابراهیم و شایعه منافقین

رسول خدا(ص) در سال هشتم هجرت برای فتح مکه از مدینه خارج شد. آن حضرت، از همسران خود زینب و ام‌سلمه را همراه خود برد و بقیه در مدینه ماندند[۳۶]؛ از جمله آنها ماریه قبطیه، مادر ابراهیم بود که حضرت وی را در مشربه ام ابراهیم ساکن کرده بود و غلام یا پسر عموی او به نام جریح یا مأبور، برای خدمت به نزد ماریه رفت و آمد می‌کرد؛ جریح را پدر ماریه به وی سپرده بود؛ این فرد، عقیم و بلکه مقطوع الذکر بود[۳۷].

عایشه می‌گوید: "ماریه موهای مجعدی داشت و زیبا بود، به این جهت، رسول خدا او را دوست می‌داشت؛ از این‌رو علیه هیچ یک از همسران پیامبر به اندازه ماریه بدگویی و سخن‌چینی نکردم... پس از اذیت و آزارهای ما، رسول خدا(ص) ماریه را به مشربه ام‌ابراهیم منتقل کرد و خودش پیش او رفت و آمد می‌کرد. این باعث شد که حسادت ما علیه او بیشتر شود و پس از آنکه از رسول خدا(ص) باردار شد، در حالی که همه ما از آن محروم بودیم، این حسادت و کینه شدیدتر شد"[۳۸].

ابن سعد روایت کرده است: غلام قبطی، به مشربه ام ابراهیم رفت و آمد می‌کرد و برای او آب و هیزم می‌برد، اما مردم می‌گفتند یک مرد عجمی بر زن عجمی وارد می‌شود![۳۹]. در مدتی که پیامبر(ص) از مدینه دور بود، کینه و حسد زنانه و کینه و دشمنی منافقان باعث شد که شایعه‌سازی و شایعه‌پراکنی قوت بگیرد و ماریه به زناکاری متهم شود.

پیامبر اکرم(ص) پس از بازگشت به مدینه و شنیدن این خبر، سخت ناراحت شد. از عایشه روایت شده که همراه ماریه، پسرعمویش بود و اهل افک (تهمت زنندگان) می‌گفتند: محمد به خاطر علاقه به فرزند، راضی شده است که فرزند دیگری را فرزند خود بداند![۴۰] در این شرایط، پیامبر(ص) منتظر وحی ماندند تا اینکه درباره عملی شبیه به متهم ساختن ماریه، آیه چهارم سوره نور نازل شد؛ خداوند می‌فرماید: ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً[۴۱].

در حدیثی آمده است: رسول اکرم به عمر بن خطاب فرمود: "ای عمر، آیا به تو خبر ندهم که جبرئیل بر من نازل شد و خبر داد که خدای عزوجل ماریه و همراهش را از آنچه ذهن مرا مشغول کرده بود، پاک دانسته و بشارت داده است بچه‌ای که در شکم وی هست، پسری است که شبیه‌ترین مردم به من است و دستور داده است که اسم او را ابراهیم بگذارم"[۴۲].[۴۳]

جستارهای وابسته

منابع

  1. ضائفی، راحله، مقاله «ابراهیم فرزند رسول اکرم»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳
  2. پرونده:1100558.jpg محمدی، رمضان، مقاله «ابراهیم بن رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱

پانویس

  1. یعقوبی، ج۲، ص۸۷؛ طبری، ج۲، ص۹۵.
  2. التنبیه و الإشراف، مسعودی، ص۲۳۸.
  3. ابن هشام، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن قتیبه، ص۱۴۳؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۵۳؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۷۵.
  4. ابن سعد، ج۱، ص۲۰۰؛ مسعودی، ج۲، ص۲۸۹؛ طبری، ج۲، ص۶۴۵.
  5. دایرة المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان، ج۱، ص۲۶۵.
  6. تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۲۱-۲۲.
  7. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۹؛ دایرة المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان، ج۱، ص۲۶۵.
  8. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۹.
  9. دایرة المعارف تشیع، جمعی از نویسندگان، ج۱، ص۲۶۵.
  10. ضائفی، راحله، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۶؛ محمدی، رمضان، مقاله «ابراهیم بن رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۹۸-۹۹.
  11. قرب الاسناد، حمیری، ص۹.
  12. تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۲۹۲.
  13. بلاذری، ج۲، ص۱۱۹؛ نوری، ج۵، ص۱۹۱.
  14. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۵، ص۳۳۰- ۳۳۲؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۲۹۲.
  15. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۱۸۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۹۵.
  16. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۱۸۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۹۵.
  17. یعقوبی، ج۲، ص۸۷، بلاذری، ج۲، ص۸۶.
  18. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۱۸۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۹۵.
  19. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۱۸۳.
  20. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۱، ص۱۸۳.
  21. الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۱، ص۱۲۵.
  22. ضائفی، راحله، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۷.
  23. محمدی، رمضان، مقاله «ابراهیم بن رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۹۸-۹۹.
  24. التنبیه و الاشراف، مسعودی، ص۲۳۸.
  25. مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۲۳۴- ۲۳۵.
  26. ضائفی، راحله، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۹.
  27. التنبیه و الاشراف، مسعودی، ص۲۳۸؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۴۵۹.
  28. فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۰۸- ۲۰۹.
  29. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۶، ص۷۰۷؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۳.
  30. فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۶۲- ۲۶۳.
  31. تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۴۶۱.
  32. الأمالی، شیخ طوسی، ص۳۸۸.
  33. ضائفی، راحله، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۹؛ محمدی، رمضان، مقاله «ابراهیم بن رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۹۸-۹۹.
  34. المحاسن، برقی، ج۲، ص۲۹-۳۱؛ فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۰۸- ۲۰۹؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۴۵۹- ۴۶۰.
  35. ضائفی، راحله، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۱.
  36. المغازی، واقدی، ج۳، ص۹۲۶.
  37. الأمالی، سید مرتضی، ج۱، ص۷۷؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۴- ۱۵۵.
  38. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۳؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۲۸۷.
  39. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۴.
  40. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۳۹.
  41. «و به کسانی که به زنان پاکدامن تهمت (زنا) می‌زنند سپس چهار گواه نمی‌آورند هشتاد تازیانه بزنید» سوره نور، آیه ۴.
  42. تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۲۹۲.
  43. ضائفی، راحله، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۳۲.