امام حسین در زمان پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[امام حسین در زمان پیامبر خاتم در حدیث]] - [[امام حسین در زمان پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]] - [[امام حسین در زمان پیامبر خاتم در معارف و سیره حسینی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[امام حسین در زمان پیامبر خاتم در حدیث]] - [[امام حسین در زمان پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]] - [[امام حسین در زمان پیامبر خاتم در معارف و سیره حسینی]]| پرسش مرتبط  = }}


خط ۵۰: خط ۴۹:


[[رده:امام حسین در زمان پیامبر خاتم]]
[[رده:امام حسین در زمان پیامبر خاتم]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۴۷

مقدمه

خانواده علی و فاطمه و فرزندانش(ع) در زمان حیات نبی اکرم(ص) و در رسالت اسلامی، بسیار گسترده و از معانی و مفاهیم ژرفی برخوردار بود؛ زیرا این خانه در آینده رسالت الهی را در خود جای می‌داد و سنگینی بار خلافت و مسئولیت حراست از دین و امت را به دوش می‌کشید.

طبیعی بود که این خانه از باران مهر و محبّت و مراقبت و الطاف پدرانه نبی اکرم(ص) از سهمی به‌سزا و بهره‌ای فوق‌العاده برخوردار باشد. رسول خدا همه توش و توان خود را به کار برد تا درخت خجسته و مبارک خویش را در خانه علی آبیاری و صبح و شام از آن مراقبت نماید و در تبیین این امر که سرنوشت امت در گرو سلامت این خانواده و اطاعت از اعضای آن است بکوشد، چنان که این معنا در این فرموده‌اش به خوبی جلوه‌گر است: «إِنَّ عَلِيّاً رَايَةُ الْهُدَى بَعْدِي وَ إِمَامُ أَوْلِيَائِي وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِي»[۱]. از همان زمان که گیتی به نور ولادت حسین(ع) منوّر گشت، در دل نبی‌ اکرم مقام و منزلتی والا و در دوران رسالت الهی جایگاه برجسته‌ای یافت.

پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) این نوزاد جدید را، در آینده، وارث رسالت یافت که امت را پس از کژی و در جا زدن، به تحرک واداشته و دین و آیین الهی را پس از انحراف و محو شدن، به اصلاح خواهد آورد و سنّت را پس از تباهی و تغییر و تبدیل، زنده می‌سازد. وی در آینده‌ای نه چندان دور به فرمان خدای متعال به مسئولیت‌های امامت و رسالتی که خاتم رسالت‌ها به شمار می‌آمد، کاملاً آگاهی می‌یافت و خود در این زمینه می‌فرماید: حسن و حسین فرزندان منند، کسی که دوستدار آنان باشد مرا دوست داشته است و هر کس دوستدار من باشد خدا او را دوست دارد، و هرکس دوستدارش خدا باشد، او را وارد بهشت می‌گرداند و آن‌کس که با آن‌دو دشمنی کند، با من دشمنی کرده و هرکس با من دشمنی نماید، خدا با او دشمنی می‌کند و کسی که خدا با او دشمنی کند، او را وارد آتش دوزخ می‌کند[۲]. آیا دوستی و محبّت، چیزی جز مقدمه اطاعت و پذیرش ولایت است؟ بلکه هر دو ثمره دوستی و محبت‌اند.

پیامبر اکرم(ص) برای گریه امام حسین(ع) متأثّر می‌شد و او را در بیداری و خواب نوازش می‌کرد و به مادر پاکدامنش فاطمه(س) سفارش می‌فرمود که فرزند خجسته و دلبندش را غرق مهر و عشق و محبت سازد[۳].

آن‌گاه که حسین(ع) راه رفتن آموخت و به آمدوشد پرداخت، نبی اکرم کوشید با توجه دادن مردم به او فضای لازم را مهیّا کند تا امت، جانشینی فرزند پیامبر را بر خود پذیرا شوند. بارها اتفاق می‌افتاد که رسول اکرم(ص) سجده نماز خود را بدان سبب که حسین بر پشت او سوار بود، طولانی‌ می‌ساخت، تا بدین وسیله مراتب علاقه و محبت و نیز مقام و منزلت وی را به مسلمانان بنمایاند و چه بسیار اتفاق می‌افتاد که پیامبر خدا(ص) شتابان سخنان خویش را قطع می‌کرد و فرزند دلبندش را که به سمت او می‌آمد و گاهی می‌لغزید و به زمین می‌خورد، دربر می‌گرفت و او را با خود بر فراز منبر می‌برد[۴]. امور یاد شده همه، دلیل بر جایگاه برجسته و نقش ارزنده آن بزرگوار در آینده امت، تلقی می‌شد.

زمانی که مسیحیان نجران حضور پیامبر اکرم شرفیاب شدند و در مورد دعوت آن حضرت به اسلام و اعتقاد به یکتاپرستی خالص با وی به بحث و مناقشه پرداختند و با اینکه حق بر ایشان روشن گشت، از پذیرفتن آن سر باز زدند و خداوند فرمان مباهله داد، رسول اکرم(ص) به اتفاق افرادی که در تقوا و شایستگی برجسته‌ترین انسان‌های روی زمین و در مقام و جایگاه محبوب‌ترین آنان در پیشگاه خدا به شمار می‌آمدند، یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) به سوی مسیحیان نجران رفت تا به همراه این جمع با کفر پیشگان و مشرکان و کج‌اندیشان، مباهله کند. و در همان زمان- با این کار نشان داد که آنان خاندان نبوت به شمار آمده و رسالت اسلام به وجود آنها برپاست و گذشت و بخشش آنان به خاطر آرمان و اعتقاد، پایانی ندارد[۵]. مسیحیان با مشاهده چهره‌هایی درخشان و نورانی از پرتو توحید و عصمت، از انجام مباهله منصرف شدند و پذیرا گشتند با پستی و ذلّت جزیه بپردازند.

برهه کوتاهی را که امام حسین(ع) در کنار جدّ بزرگوارش رسول اکرم(ص) سپری کرد از مهم‌ترین و زیباترین مقاطع کل تاریخ اسلام، به شمار می‌آید. نبی پیشوایان اکرم(ص) در این برهه پایه و اساس دولت مبارک خویش را تحکیم بخشید و ساختارش را براساس علم و دانش و ایمان بنا نهاد، سپاهیان شرک را به شکست وا داشت پایگاه‌ها و مراکز کفر و الحاد را درهم کوبید و پیروزی‌های شگفت‌انگیزی پیاپی بر رسول خدا(ص) و یاران وفادارش، رو آورد و مردم دسته‌دسته به دین و آیین الهی می‌گرویدند. در اوج این پیروزی‌ها، مسلمانان با مصیبت جانسوز رحلت نبی اکرم روبرو شدند، غم و اندوه بر مسلمانان به ویژه خاندان آن بزرگوار که فاجعه دردناک و مصیبت بزرگ از دست دادن رسول خدا(ص) آنان را از پای در آورده بود، سایه‌افکن شد.[۶]

میراث پیامبر به حسنین(ع)‌

هنگامی که بانوی بانوان جهان به نزدیک بودن رحلت جانسوز پدر بزرگوارش پی برد، فرزندانش حسن و حسین(ع) را نزد آن بزرگوار آورد و عرضه داشت: ای رسول خدا! این عزیزان فرزندان تواند، چیزی برای آنان به میراث بگذار، رسول خدا(ص) فرمود: عظمت و شوکتم را به حسن و شجاعت و بخششم را به حسین برای میراث نهادم[۷][۸]

سفارش پیامبر درباره نوادگانش‌

پیامبر اکرم(ص) سه روز قبل از رحلت خود، امام علی(ع) را به توجه و مراقبت از حسنین(ع) سفارش کرد و به او فرمود: درود بر تو ای پدر دو دسته گل خوشبو! تو را به مراقبت و توجه به دو دسته گل‌ دنیایی‌ام سفارش می‌کنم، به زودی دو ارکان زندگی‌ات درهم می‌شکند و خداوند جانشین من بر تو خواهد بود.

و با رحلت رسول خدا(ص)، علی(ع) فرمود: این حادثه یکی از دو رکنی است که پیامبر به من خبر داد. آن‌گاه که فاطمه زهرا(س) دنیا را وداع گفت علی(ع) فرمود: مصیبت زهرا، دومین رکنی است که رسول خدا از درهم شکستن آن مرا آگاه ساخت[۹][۱۰]

سوز و گداز پیامبر در مورد حسین(ع)‌

زمانی که رسول اکرم(ص) از بیماری رنج می‌برد و در آستانه احتضار قرار گرفته بود، امام حسین(ع) حضورش شرفیاب شد، وقتی چشم پیامبر به حسین افتاد، او را در آغوش کشید و فرمود: مرا با یزید چه کار؟! روز خوش نبیند. پس از گفتن این سخن مدتی طولانی از هوش رفت، هنگامی که به هوش آمد، حسین را غرق بوسه ساخت و از چشمانش باران اشک جاری بود و می‌فرمود: «أَمَا إِنَّ لِي وَ لِقَاتِلِكَ مُقَاماً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۱].

در آخرین لحظات عمر شریف نبی اکرم(ص) امام حسن و امام حسین با چشمانی اشکبار خود را روی بدن مبارک رسول خدا افکندند و پیامبر آن‌دو را غرق بوسه نمود، پدر بزرگوارشان امیر مؤمنان(ع) خواست آن‌دو را از بدن مطهّر رسول خدا(ص) دور سازد، که پیامبر اکرم(ص) راضی نشد و فرمود: آن‌دو را به خود واگذار از من توشه برگیرند و من نیز از آنان توشه برگیرم زیرا دیری نمی‌پاید پس از من‌ برایشان حوادث ناگواری رخ خواهد داد[۱۲].

سپس رو به عیادت‌کنندگان خود کرد و فرمود: «قَدْ خَلَّفْتُ فِيكُمْ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، فَالْمُضَيِّعُ لِكِتَابِ اللَّهِ كَالْمُضَيِّعِ لِسُنَّتِي، وَ الْمُضَيِّعُ لِسُنَّتِي كَالْمُضَيِّعِ لِعِتْرَتِي، أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۱۳][۱۴]

منابع

پانویس

  1. «علی، پس از من پرچم هدایت، پیشوای دوستدارانم و نور پیروان من است» حلیة الأولیاء، ص۶۷؛ نظم درر السمطین، ص۱۱۴؛ تاریخ ابن عساکر، ج۲، ص۱۸۹، ح۶۸۰؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۴۳؛ جامع الجوامع سیوطی، ج۶، ص۳۹۶؛ منتخب الکنز، ج۶، ص۹۵۳، ح۲۵۳۹؛ فصول المهمه ابن صباغ، ص۱۰۷؛ تاریخ الخلفای سیوطی، ص۱۷۳؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۵؛ کنز العمال، ج۵، ص۱۵۳؛ صحیح ترمذی، ج۵، ص۳۲۸، ح۳۸۷۴؛ أسد الغابه، ج۲، ص۱۲.
  2. مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۶۶؛ تاریخ ابن عساکر، بیان حالات امام حسین(ع)؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۳۲.
  3. مجمع الزوائد، ج۹، ص۲۰۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۱۹۳؛ ذخائر العقبی، ص۱۴۳.
  4. مسند احمد، ج۵، ص۳۵۴؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۳۱؛ کنز العمال، ج۷، ص۱۶۷؛ صحیح ترمذی، ج۵، ص۶۱۶، ح۳۷۷۴.
  5. مسند احمد، ج۱، ص۱۸۵؛ صحیح مسلم، کتاب فضائل، فضائل علی، ج۲، ص۳۶۰؛ صحیح ترمذی، ج۴، ص۲۹۳، ح۲۰۸۵.
  6. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۷۷.
  7. بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۶۳؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۴۵۶؛ نظم درر السمطین، ص۲۱۲.
  8. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۸۰.
  9. بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۶۲.
  10. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۸۱.
  11. «من در پیشگاه خدای عز و جل با قاتل تو مخاصمه خواهم کرد» حیاة الامام الحسن باقر شریف قرشی، ج۱، ص۲۱۸، به نقل از مثیر الاحزان.
  12. مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۱۴.
  13. «کتاب الهی و عترت و اهل بیت خویش را میانتان به ودیعه نهادم، آن‌کس که از قرآن دست بردارد، از سنّتم دست برداشته و آن‌که از سنّتم دست بردارد عترتم را رها ساخته است، این دو از یکدیگر جدایی‌ناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند» مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۱۴.
  14. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۸۱.