مأموریت‌های مهم امام علی چه بود؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - 'رده:(اا): پرسش‌هایی با ۱ پاسخ' به '')
 
خط ۴: خط ۴:


| تصویر = 110051.jpg
| تصویر = 110051.jpg
| اندازه تصویر = 200px
| نمایه وابسته = [[کلیاتی از امام علی (نمایه)|کلیاتی از امام علی]]
| نمایه وابسته = [[کلیاتی از امام علی (نمایه)|کلیاتی از امام علی]]
| مدخل اصلی = [[امام علی]]
| مدخل اصلی = [[امام علی]]
خط ۱۲: خط ۱۱:
'''مأموریت‌های مهم امام علی چه بود؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث '''[[امام علی (پرسش)|امام علی]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[امام علی]]''' مراجعه شود.
'''مأموریت‌های مهم امام علی چه بود؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث '''[[امام علی (پرسش)|امام علی]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[امام علی]]''' مراجعه شود.


==عبارت‌های دیگری از این پرسش==
== عبارت‌های دیگری از این پرسش ==


==پاسخ به این پرسش==
== پاسخ به این پرسش ==
[[پرونده:11046759983.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری]]]]
[[پرونده:11046759983.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری]]]]
آیت‌الله '''[[محمد محمدی ری‌شهری]]''' در کتاب ''«[[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]{{ع}}»'' در این باره گفته است:
آیت‌الله '''[[محمد محمدی ری‌شهری]]''' در کتاب ''«[[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]] {{ع}}»'' در این باره گفته است:
*«نخست: [[شکستن بت‌ها]]: [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]] [[شیخ مفید]] - در ذکر حوادث پس از [[جنگ]] حُنَین- نقل می کند: سپس [[پیامبر]] {{صل}}، خود به سوی [[طائف]] حرکت کرد و آنان را چندین روز در محاصره داشت و [[امیر مؤمنان]] را با گروهی از سواران روانه کرد و به او [[فرمان]] داد که هر چه از آثار [[جاهلیت]] یافت، نابود کند و هر بتی دید، بشکند. [[علی]] {{ع}} حرکت کرد تا به گروه فراوانی از سواران [[قبیله]] خَثعَم برخورد و مردی از آنان به نام شهاب، در تاریک و [[روشنایی]] صبح بیرون آمد و [[مبارز]] طلبید. [[امیر مؤمنان]] فرمود: "چه کسی به رویارویی‌اش می‌رود؟". هیچ کس برنخاست. [[امیر مؤمنان]]، خود برخاست که ابو العاص بن [[ربیع]]، [[همسر]] [[دختر پیامبر]] [[خدا]] ([[زینب]])، از جا جَست و گفت: ای [[فرمانده]]! [سرانجام،] یکی از ما با او مقابله می‌کند و نیازی به میدان رفتن تو نیست؛ اما [[علی]] {{ع}} فرمود: "نه. [من می‌روم‌]؛ اما اگر کشته شدم، تو [[فرمانده لشکر]] باش". پس [[امیرمؤمنان]] به مبارزه‌اش درآمد و چنین می‌خواند: "بی [[گمان]]، بر عهده هر [[رئیس]]، این [[وظیفه]] است‌، یا نیزه‌اش را سیراب کند یا خُرد و کوبیده شود". پس بر او ضربه‌ای زد و وی را کشت و با سواران همراهش رفت و [[بت‌ها]] را [[شکست]] و به سوی [[پیامبر]] خدا- که [[طائف]] را در محاصره داشت- بازگشت. چون [[پیامبر]] {{صل}} او را دید، برای پیروزی‌اش [[تکبیر]] گفت و دستش را گرفت و با او مدت زیادی در خلوت به [[نجوا]] پرداخت<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۵۲.</ref>.
*«نخست: [[شکستن بت‌ها]]: [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]] [[شیخ مفید]] - در ذکر حوادث پس از [[جنگ]] حُنَین- نقل می کند: سپس [[پیامبر]] {{صل}}، خود به سوی [[طائف]] حرکت کرد و آنان را چندین روز در محاصره داشت و [[امیر مؤمنان]] را با گروهی از سواران روانه کرد و به او [[فرمان]] داد که هر چه از آثار [[جاهلیت]] یافت، نابود کند و هر بتی دید، بشکند. [[علی]] {{ع}} حرکت کرد تا به گروه فراوانی از سواران [[قبیله]] خَثعَم برخورد و مردی از آنان به نام شهاب، در تاریک و [[روشنایی]] صبح بیرون آمد و [[مبارز]] طلبید. [[امیر مؤمنان]] فرمود: "چه کسی به رویارویی‌اش می‌رود؟". هیچ کس برنخاست. [[امیر مؤمنان]]، خود برخاست که ابو العاص بن [[ربیع]]، [[همسر]] [[دختر پیامبر]] [[خدا]] ([[زینب]])، از جا جَست و گفت: ای [[فرمانده]]! [سرانجام،] یکی از ما با او مقابله می‌کند و نیازی به میدان رفتن تو نیست؛ اما [[علی]] {{ع}} فرمود: "نه. [من می‌روم‌]؛ اما اگر کشته شدم، تو [[فرمانده لشکر]] باش". پس [[امیرمؤمنان]] به مبارزه‌اش درآمد و چنین می‌خواند: "بی [[گمان]]، بر عهده هر [[رئیس]]، این [[وظیفه]] است‌، یا نیزه‌اش را سیراب کند یا خُرد و کوبیده شود". پس بر او ضربه‌ای زد و وی را کشت و با سواران همراهش رفت و [[بت‌ها]] را [[شکست]] و به سوی [[پیامبر]] خدا- که [[طائف]] را در محاصره داشت- بازگشت. چون [[پیامبر]] {{صل}} او را دید، برای پیروزی‌اش [[تکبیر]] گفت و دستش را گرفت و با او مدت زیادی در خلوت به [[نجوا]] پرداخت<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۵۲.</ref>.
* دوم: [[اعلان برائت از مشرکان‌]]: آیه‌های [[برائت]] و اعلام انزجار از [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] و [[لزوم]] پیراستن سرزمین [[وحی]] از جلوه‌های [[شرک]]، یکی از شکوهمندترین فصول [[تاریخ اسلام]] است. در هنگامه برگزاری [[حج]] سال نهم هجری، [[آیات برائت]] نازل می‌شود و [[ابو بکر]] [[مأمور]] می‌شود که آن [[آیات]] را به ضمیمه قطع‌نامه‌ای چهار ماده‌ای در اجتماع عظیم [[حج]] گزاران، بر [[مردم]] بخواند. [[ابو بکر]]، راهی [[مکه]] شد؛ اما اندکی نرفته بود که پیک [[الهی]] فرا رسید و چنین [[ابلاغ]] کرد: ([[پیام]] را) از جانب تو، جز خودت یا مردی از [خاندان‌] تو نمی‌رسانَد. [[پیامبر خدا]]، [[علی]] {{ع}} را فرا خواند و جریان را باز گفت و مَرکب ویژه خود را در اختیارش نهاد و [[دستور]] داد که به سرعت، [[مدینه]] را ترک کند و [[آیات]] [سوره برائت‌] را از [[ابو بکر]] بگیرد و روز دهم [[ذی حجه]]، در اجتماع عظیم [[مردم]]، بر آنان بخواند. چنین شد و یکی دیگر از عظمت‌های [[علی]] {{ع}} رقم خورد و همبَری و همسانی [[علی]] {{ع}} با [[پیامبر خدا]] در پیش‌دید عصرها و نسل‌ها نهاده شد<ref>ر.ک: الغدیر، ج ۶، ص ۳۳۸- ۳۵۰؛ مؤلف، طریق‌های گوناگون این حدیث را جمع‌آوری کرده و آن را «متواتر معنوی» دانسته است.</ref>.  [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]] [[شیخ مفید]] نقل می کند: در ماجرای [[برائت]] آمده است که [[پیامبر]] {{صل}}، آن (آیه‌های [[برائت]]) را به [[ابو بکر]] داد تا با آن، [[پیمان]] با [[مشرکان]] را به کنار افکند. هنوز دور نشده بود که [[جبرئیل]] {{ع}} بر [[پیامبر]] {{صل}} نازل شد و گفت: [[خداوند]] بر تو [[درود]] می‌فرستد و می‌گوید: "از جانب تو، جز خودت یا مردی از [خاندان‌] تو ([[پیام]] را) نمی‌رسانَد". [[پیامبر خدا]]، [[علی]] {{ع}} را خواست و به او فرمود: "بر عَضباء، شتر من، سوار شو و به [[ابو بکر]] برس و [آیه‌های‌] [[برائت]] را از دست او بگیر و آنها را به [[مکه]] برسان و [[پیمان]] [[مشرکان]] را به پیش خودشان بینداز و [[ابو بکر]] را مخیر کن که یا در رکاب تو بیاید یا به سوی من بازگردد". [[امیر مؤمنان]] بر "عَضباء"، شتر [[پیامبر خدا]]، سوار شد و رفت تا به [[ابو بکر]] رسید. چون [[ابو بکر]]، [[علی]] {{ع}} را دید، هراسان شد و به پیشبازش آمد و گفت: ای [[ابو الحسن]]! برای چه آمده‌ای؟ آیا همراه من می‌آیی یا به منظور دیگری آمده‌ای؟ [[امیر مؤمنان]] به او فرمود: "[[پیامبر خدا]] به من [[فرمان]] داده است که به تو برسم و آیه‌های [[برائت]] را از تو بگیرم و با آنها، [[پیمان]] [[مشرکان]] را به پیش خودشان بیفکنم و به من [[فرمان]] داده که تو را مخیر کنم که یا با من بیایی و یا به سوی او بازگردی". [[ابو بکر]] گفت: به سوی او باز می‌گردم. به سوی [[پیامبر]] {{صل}} بازگشت و چون بر او وارد شد، گفت: ای [[پیامبر خدا]]! تو مرا برای کاری [[شایسته]] دیدی که بدان، گردن‌ها به سویم کشیده شد و چون به سوی آن رو کردم، مرا از آن بازگرداندی. برای چه؟ آیا [آیه‌ای از] [[قرآن]] درباره من نازل شده است؟ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "نه؛ اما [[جبرئیل امین]] از سوی [[خداوند]] عز و جل به نزد من آمد و این‌گونه گفت:" از جانب تو، جز خودت یا مردی از خاندانت ([[پیام]] را) نمی‌رسانَد" و [[علی]] از من است و جز [[علی]] از جانب من [[ابلاغ]] نمی‌کند"<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۶۵.</ref>. در [[تاریخ دمشق‌]] - به [[نقل]] از ابن عباس - آمده است: در حالی که با [[عمر بن خطاب]] در یکی از کوچه‌های [[مدینه]]، دست در دست هم می‌رفتیم، به من گفت: ای [[ابن عباس]]! من‌ رفیقت را [[مظلوم]] می‌دانم. گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! پس [[حق]] [[غصب]] شده‌اش را به او بازگردان! دستش را از دستم بیرون کشید و از من دور شد و زیر لب زمزمه‌ای کرد. سپس ایستاد تا به او رسیدم. به من گفت: ای [[ابن عباس]]! این‌گونه می‌بینم که [[مردم]]، رفیقت را کوچک شمردند. گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]]، [[پیامبر خدا]]، او را کوچک نشمرد، آن گاه که او را فرستاد و به او [[فرمان]] داد که [آیه‌های‌] [[برائت]] را از [[ابو بکر]] بگیرد و بر [[مردم]] بخواند! [[عمر]]، ساکت شد<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۴۹.</ref>.
* دوم: [[اعلان برائت از مشرکان‌]]: آیه‌های [[برائت]] و اعلام انزجار از [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] و [[لزوم]] پیراستن سرزمین [[وحی]] از جلوه‌های [[شرک]]، یکی از شکوهمندترین فصول [[تاریخ اسلام]] است. در هنگامه برگزاری [[حج]] سال نهم هجری، [[آیات برائت]] نازل می‌شود و [[ابو بکر]] [[مأمور]] می‌شود که آن [[آیات]] را به ضمیمه قطع‌نامه‌ای چهار ماده‌ای در اجتماع عظیم [[حج]] گزاران، بر [[مردم]] بخواند. [[ابو بکر]]، راهی [[مکه]] شد؛ اما اندکی نرفته بود که پیک [[الهی]] فرا رسید و چنین [[ابلاغ]] کرد: ([[پیام]] را) از جانب تو، جز خودت یا مردی از [خاندان‌] تو نمی‌رسانَد. [[پیامبر خدا]]، [[علی]] {{ع}} را فرا خواند و جریان را باز گفت و مَرکب ویژه خود را در اختیارش نهاد و [[دستور]] داد که به سرعت، [[مدینه]] را ترک کند و [[آیات]] [سوره برائت‌] را از [[ابو بکر]] بگیرد و روز دهم [[ذی حجه]]، در اجتماع عظیم [[مردم]]، بر آنان بخواند. چنین شد و یکی دیگر از عظمت‌های [[علی]] {{ع}} رقم خورد و همبَری و همسانی [[علی]] {{ع}} با [[پیامبر خدا]] در پیش‌دید عصرها و نسل‌ها نهاده شد<ref>ر.ک: الغدیر، ج ۶، ص ۳۳۸- ۳۵۰؛ مؤلف، طریق‌های گوناگون این حدیث را جمع‌آوری کرده و آن را «متواتر معنوی» دانسته است.</ref>.  [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]] [[شیخ مفید]] نقل می کند: در ماجرای [[برائت]] آمده است که [[پیامبر]] {{صل}}، آن (آیه‌های [[برائت]]) را به [[ابو بکر]] داد تا با آن، [[پیمان]] با [[مشرکان]] را به کنار افکند. هنوز دور نشده بود که [[جبرئیل]] {{ع}} بر [[پیامبر]] {{صل}} نازل شد و گفت: [[خداوند]] بر تو [[درود]] می‌فرستد و می‌گوید: "از جانب تو، جز خودت یا مردی از [خاندان‌] تو ([[پیام]] را) نمی‌رسانَد". [[پیامبر خدا]]، [[علی]] {{ع}} را خواست و به او فرمود: "بر عَضباء، شتر من، سوار شو و به [[ابو بکر]] برس و [آیه‌های‌] [[برائت]] را از دست او بگیر و آنها را به [[مکه]] برسان و [[پیمان]] [[مشرکان]] را به پیش خودشان بینداز و [[ابو بکر]] را مخیر کن که یا در رکاب تو بیاید یا به سوی من بازگردد". [[امیر مؤمنان]] بر "عَضباء"، شتر [[پیامبر خدا]]، سوار شد و رفت تا به [[ابو بکر]] رسید. چون [[ابو بکر]]، [[علی]] {{ع}} را دید، هراسان شد و به پیشبازش آمد و گفت: ای [[ابو الحسن]]! برای چه آمده‌ای؟ آیا همراه من می‌آیی یا به منظور دیگری آمده‌ای؟ [[امیر مؤمنان]] به او فرمود: "[[پیامبر خدا]] به من [[فرمان]] داده است که به تو برسم و آیه‌های [[برائت]] را از تو بگیرم و با آنها، [[پیمان]] [[مشرکان]] را به پیش خودشان بیفکنم و به من [[فرمان]] داده که تو را مخیر کنم که یا با من بیایی و یا به سوی او بازگردی". [[ابو بکر]] گفت: به سوی او باز می‌گردم. به سوی [[پیامبر]] {{صل}} بازگشت و چون بر او وارد شد، گفت: ای [[پیامبر خدا]]! تو مرا برای کاری [[شایسته]] دیدی که بدان، گردن‌ها به سویم کشیده شد و چون به سوی آن رو کردم، مرا از آن بازگرداندی. برای چه؟ آیا [آیه‌ای از] [[قرآن]] درباره من نازل شده است؟ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "نه؛ اما [[جبرئیل امین]] از سوی [[خداوند]] عز و جل به نزد من آمد و این‌گونه گفت:" از جانب تو، جز خودت یا مردی از خاندانت ([[پیام]] را) نمی‌رسانَد" و [[علی]] از من است و جز [[علی]] از جانب من [[ابلاغ]] نمی‌کند"<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۶۵.</ref>. در [[تاریخ دمشق‌]] - به [[نقل]] از ابن عباس - آمده است: در حالی که با [[عمر بن خطاب]] در یکی از کوچه‌های [[مدینه]]، دست در دست هم می‌رفتیم، به من گفت: ای [[ابن عباس]]! من‌ رفیقت را [[مظلوم]] می‌دانم. گفتم: ای [[امیر مؤمنان]]! پس [[حق]] [[غصب]] شده‌اش را به او بازگردان! دستش را از دستم بیرون کشید و از من دور شد و زیر لب زمزمه‌ای کرد. سپس ایستاد تا به او رسیدم. به من گفت: ای [[ابن عباس]]! این‌گونه می‌بینم که [[مردم]]، رفیقت را کوچک شمردند. گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]]، [[پیامبر خدا]]، او را کوچک نشمرد، آن گاه که او را فرستاد و به او [[فرمان]] داد که [آیه‌های‌] [[برائت]] را از [[ابو بکر]] بگیرد و بر [[مردم]] بخواند! [[عمر]]، ساکت شد<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۴۹.</ref>.
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش