مدینة النبی در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
| موضوع مرتبط = مدینة النبی | | موضوع مرتبط = مدینة النبی | ||
| عنوان مدخل = مدینة النبی | | عنوان مدخل = مدینة النبی | ||
| مداخل مرتبط = [[مدینة النبی در قرآن]] - [[مدینة النبی در معارف مهدویت]] - [[مدینة النبی در فقه سیاسی]] - [[مدینة النبی در معارف و سیره نبوی]] | | مداخل مرتبط = [[مدینة النبی در قرآن]] - [[مدینة النبی در معارف مهدویت]] - [[مدینة النبی در فقه سیاسی]] - [[مدینة النبی در معارف و سیره نبوی]] - [[مدینة النبی در تاریخ اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} |
نسخهٔ ۲۰ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۲
مقدمه
عواملی را که برای انتخاب شهر یثرب به عنوان مقصد هجرت پیامبر اعظم (ص) میتوان برشمرد، به قرار زیر است:
- پیامبر و اصحابش از یثرب، سابقه ذهنی داشتند؛ زیرا پیشتر افرادی از ایشان به آنجا هجرت کرده بودند. ابوسلمه از اصحاب رسول خدا (ص)[۱]، نخستین کسی بود که بر اثر فشار مشرکان از مکه به یثرب هجرت کرد. تاریخنگاران، زمان این هجرت را یک سال پیش از بیعت عقبه دوم دانستهاند[۲].
- یکی دیگر از دلایل مهم انتخاب یثرب را میتوان توافق دو قبیله اوس و خزرج پس از پیمان عقبه دانست. پیامبر با این توافق میتوانست از پشتیبانی جمعیتی انبوه در آنجا بهرهمند باشد.
- موقعیت یثرب برای مسلمانان کاملاً شناخته شده بود. این مطلب را میتوان از فرمایش پیامبر هنگام صدور فرمان هجرت دریافت. ایشان فرمود: «فَإنَّ الْبِلَادَ قَرِيبَةٌ وَ أنْتُمْ بِهَا عَارِفُونَ»؛ «شهرها به هم نزدیکند و شما با آنها آشنا هستید»[۳].
- گسترش اسلام در منطقه یثرب را میتوان علت اساسی این انتخاب دانست. با توجه به صدور اسلام به یثرب، مسلمانان مهاجر از حمایت برادران دینی خود برخوردار میشدند.
ابن هشام در این باره مینویسد: «پیامبر به مسلمانان دستور داد به سوی یثرب هجرت کنند و فرمود: خدا برای شما برادران و مکانهای امنی در یثرب قرار داده است»[۴].[۵]
مسیر مکه تا یثرب نزدیک به چهارصد کیلومتر بود و پیمودن این راه دو مشکل داشت: نخست گرمای طاقتفرسا و دوم وجود اعراب رهگذری که ممکن بود پیامبر را شناسایی کنند و به قریش خبر دهند. برای رفع این مشکل، پیامبر شبها راه میرفت و روزها استراحت میکرد.
پس از مدتی، پیامبراکرم (ص) در روز دوازدهم ربیع الاول به قبا رسید. قبا، نام محلهای در دو فرسخی یثرب است که مرکز قبیله بنی عمرو بن عوف بود. پیامبر در مدت اقامت خود در این محله که به ظاهر پنج روز بوده است، پایه مسجدی را بنا نهاد.
برخی، علت توقف و انتظار پیامبر در محله قبا را پیوستن علی (ع) به آنها میدانند[۶]؛ چون به توصیه پیامبر، علی (ع) در مکه ماند تا ضمن پرداخت دیون و امانتهای رسول اکرم (ص)، زنان هاشمی از جمله فاطمه زهرا (س) و مادر مکرمه خود، فاطمه بنت اسد و دیگر مسلمانانی را که تا آن روز موفق نشده بودند مهاجرت کنند، همراه خود به یثرب بیاورد.
بنا به نقل بسیاری از تاریخنویسان، علی (ع) سه روز پس از پیامبر؛ یعنی روز پانزدهم ربیع الاول در محله قبا به حضرت رسول اکرم (ص) پیوست[۷].[۸]
ورود پیامبر اعظم (ص) به یثرب
رسول خدا (ص) پس از اقامتی کوتاه در قبا رهسپار یثرب شد و چون مرکب رسول اکرم (ص) از محله ثنیة الوداع راهی شهر شد، جوانان مسلمان، شهر را غرق شادی کردند. قلب یثرب با آهنگی موزون در انتظار گامهای مبارک پیامبر میتپید و شهر در انتظار حکومتی جهانی بر اساس عدل و ایمان نشسته بود.
در این هنگام، قبیلههای اوس و خزرج که از مهاجرت رسول خدا (ص) آگاه شده بودند، لباس رزم پوشیدند و به استقبال پیامبر شتافتند. همچنین رؤسای اقوامی که به استقبال حضرت آمده بودند، هر کدام اصرار داشتند پیامبر به منطقه آنان وارد شود، ولی پیامبر میفرمود از پیشرَوی مرکب من جلوگیری نکنید. هر کجا زانو بزند، من همان جا پیاده خواهم شد. سرانجام شتر پیامبر اکرم (ص) در زمین گستردهای که از آنِ طفل یتیمی به نام اسعد بن زراره بود، زانو زد و افتخار میزبانی از پیامبر بزرگوار اسلام نصیب او گردید.
سیرهنویسان نوشتهاند پیامبر اکرم (ص) در روز جمعه وارد یثرب شد و در نقطهای که مرکز قبیله بنی سالم بود، نماز جمعه را با اصحاب خود به جای آورد. بنا بر این نظریه، این اولین نماز جمعه در تاریخ اسلام است[۹].[۱۰]
نخستین اقدام پیامبر اعظم (ص) در یثرب
استقبال بینظیر جوانان و همه گروهها و قبیلههای یثرب، پیامبر را بر آن داشت که پیش از هر کاری، مرکزی عمومی به نام «مسجد» برای مسلمانان بسازد تا کارهای آموزشی، سیاسی و قضایی در آنجا انجام گیرد.
مسجدی که پیامبر ساخت، تنها مرکز پرستش نبود، بلکه تمام معارف و احکام اسلامی و هرگونه آموزش دینی و علمی و حتی امور مربوط به سوادآموزی در آنجا انجام میپذیرفت. از همین رو، تا آغاز قرن چهارم هجری، مسجدها در سراسر دنیای اسلام در خارج از وقت نماز، محل تدریس و تحصیل بودند. این اقدام پیامبر، درسی آموزنده برای همه مسلمانان است تا همگان را به بازنگری در کارکردهای مسجد برانگیزد.[۱۱]
قانون اساسی مردم مدینه
رسول خدا(ص) وقتی وارد شهر مدینه شدند، برای ایجاد محیطی امن و بانشاط برای ساکنان شهر یثرب که بعد مدینةالنبی نامیده شد، پیمان محکمی با مردم آن شهر بست که در تعامل با دیگر شهروندان مدینه به آن عمل کنند. این پیماننامه فرازهای زیادی دارد که بخشی از آن در کتب اربعه آمده است. ما آن را نقل و توضیحی اجمالی درباره موارد بیان شده در آن را ارائه میکنیم. این پیماننامه نشان میدهد که اسلام و رسول خدا(ص) با ساکنان مدینه که جمعی از آنان یهودیان بودهاند، قرارداد همکاری مسالمتآمیز داشتند و رسول خدا(ص) بر اساس همین قرارداد با آنان داد و ستد میکرد و حتی از آنان پول قرض میگرفت[۱۲] و آنان در سایه امنیتی که اسلام ایجاد کرده بود، زندگی میکردند؛ اما بهمرورِ زمان که یهودیان گسترش اسلام را به ضرر خود تصور کردند، عهدشکنی و توطئه را پیشه خود ساختند و پیامبر خدا(ص) چارهای جز جنگ و نبرد با آنان نداشت. قبل از بیان مسائل مربوط به جنگ و جهاد، فرازهایی از پیماننامه مدینه را که در کتب اربعه آمده، گزارش میکنیم.
پیماننامه پیامبر(ص) با ساکنان مدینه
مرحوم کلینی در کافی و به تبع ایشان شیخ طوسی بخشی از پیماننامه پیامبر(ص) را با ساکنان مدینه که شامل یهود هم میشده، نقل کرده که در نوع خود مهم است. متأسفانه این پیماننامه کمتر مورد توجه قرار گرفته است. میتوان ادعا کرد تمام عبارات ذکر شده در کافی با اندک اختلافی در آن پیماننامه که به منزله قانون اساسی شهر مدینه بوده، در کتب سیرهٔ نبوی نقل شده است؛ البته در تقدیم و تأخیر عبارات کمی تفاوت دارند. با توجه به آن نقلها میتوان عبارات مبهم کافی را معنا کرد و آن را شناخت. به همین جهت، به نقل کافی میپردازیم و عبارات مشابه آن را از سیرهٔ ابنهشام گزارش میکنیم. عبارات تهذیب الأحکام در دو مورد مشابه عبارات سیره ابنهشام است. با اینکه شیخ طوسی خبر را از کافی نقل کرده است؛ به همین جهت ما به متن تهذیب نیز اشاره و عبارات آن را در چند فراز ارائه میکنیم. امام صادق(ع) از پدرش نقل میکند در کتابی که از آنِ علی(ع) بود خواندم که رسول خدا(ص) پیمانی بین مهاجران و انصار و کسانی از مردم یثرب که به آنان پیوستند، نوشت. در آن آمده بود:
۱. همراهی در جنگ: «أَنَّ كُلَّ غَازِيَةٍ غَزَتْ بِمَا [مَعَنَا][۱۳] يُعَقِّبُ بَعْضُهَا بَعْضاً بِالْمَعْرُوفِ وَ الْقِسْطِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ فَإِنَّهُ لَا يَجُوزُ حَرْبٌ إِلَّا بِإِذْنِ أَهْلِهَا»[۱۴]: هر گروه که [همراه ما] بجنگد و سپاهیان، گروهی بعد از گروهی، نبرد کنند، باید به نیکی و برابر بین مسلمانان باشد؛ پس جنگی، جز با اجازه رؤسای سپاه که صلاحیت این کار را دارند، روا نیست. در تهذیب الأحکام عبارت پایانی این جمله، متفاوت آمده است: «أَنَّ كُلَّ غَازِيَةٍ غَزَتْ مَعَنَا يُعَقِّبُ بَعْضُهَا بَعْضاً بِالْمَعْرُوفِ وَ الْقِسْطِ مَا بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَ أَنَّهُ لَا يُجَارُ حُرْمَةٌ إِلَّا بِإِذْنِ أَهْلِهَا»[۱۵]. این متن دقیقاً عین عبارت سیره و پیمان مدینه است که ذکر میشود. عبارت اول این جمله در سیرهٔ ابنهشام چنین آمده است: «أَنَّ كُلَّ غَازِيَةٍ غَزَتْ مَعَنَا يُعَقِّبُ بَعْضُهَا بَعْضاً[۱۶] وَ أنَّ المؤمنینَ یُبِیُ بعْضُهم عَلیَ بعْضٍ[۱۷] بما نالَ دِماءَهُمْ فِی سَبیل اللهِ»[۱۸]: و بهدرستی که هر گروه که همراه ما بجنگد و سپاهیان، گروهی بعد از گروهی (به نوبت) نبرد کنند و بهدرستی که مؤمنان برخی به برخی دیگر (در جهاد) مراجعه میکنند به جهت آنکه خون آنها در راه خدا ریخته شده است». مشابه بخش دیگری از عبارت کافی و تهذیب در کتاب سیره نبوی در آغاز نامه، این عبارت بهطور مکرر دربارۀ قبایل همپیمان تکرار شده است: «و هُمْ یَفْدونَ عانِیهم بِالمعْروفِ وَ القِسْطِ بَیْنِ المُؤْمِنینَ»[۱۹]: «آنان اسیران خود را بهنیکی و عدالت فدیه میدهند بین مؤمنان».
۲. احترام به همپیمان و همسایه: «وَ إِنَّ الْجَارَ كَالنَّفْسِ غَيْرَ مُضَارٍّ وَ لَا آثِمٍ وَ حُرْمَةَ الْجَارِ عَلَى الْجَارِ كَحُرْمَةِ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ»[۲۰]: «و بهدرستی که حرمت همسایه مانند حرمت جان آدمی است تا زمانی که زیان نرساند و گناه انجام ندهد و حرمت همسایه نزد همسایه مانند احترام به مادر و پدر است». این معنا ظاهر معنای حدیث است؛ ولی اگر توجه کنیم که منظور از «جار» و «جوار» همپیمانان از قبایل مختلف در مدینه و گروههای مختلف حتی یهود هستند، باید «جار» را به همپیمان معنا کنیم؛ یعنی کسانی که برابر یک پیمان و عهد زندگی میکنند؛ در این صورت منظور از ضرر، زیان فردی نیست؛ بلکه به معنای ترک پیمان و تخلف از آن است که با تعبیر «اثم» آمده است. اهل لغت برای «جار» معانی مختلفی ذکر کردهاند. سه معنا در اینجا قابل تصور است:
- به معنای «همسایه» که مشهور است. ملاصالح در شرح اصول کافی این معنا را برگزیده است[۲۱].
- به معنای پناهنده[۲۲]؛ مجلسی اول این معنا را ظاهر حدیث دانسته است[۲۳]؛ فرزندش نیز «جار» را به معنای «پناهنده» گرفته است[۲۴].
- همپیمان یا حلیف[۲۵] که با توجه به پیماننامۀ مدینه، این معنا مراد خواهد بود.
در نقل پیماننامه سیرهٔ نبوی چنین میخوانیم: «وَ أَنَّ الْجَارَ كَالنَّفْسِ غَيْرَ مُضَارٍّ وَ لَا آثِمٍ و أنَّهُ لا تُجارُ حُرْمَةٌ إلاّ بِإذْنِ أهْلِها»[۲۶]: «همپیمان در صورتی که زیان نرساند و تخلف از پیمان ننماید، همچون خود پیماندار است و به هیچیک از افراد خانواده، بیاجازه کسان او نباید پناه داد». برابر این نقل، دیگر سخن از حقوق فردی دو همسایه نیست. سخن از حقوق اجتماعی و سیاسی در یک پیمان کلی است. در این صورت عبارت جنبه حقوقی و قراردادی دارد. نه فقط یک توصیه اخلاقی که در شرع درباره همسایه شده است. تشبیه حرمت همسایه یا همپیمان به پدر و مادر در پیماننامه مدینه در نقل ابنهشام و دیگران نیامده است؛ ولی بقیه عبارات آن برابر نقل تهذیب گزارش شده است. کلینی این خبر را در دو باب دیگر کافی نیز آورده است. آغاز خبر را در باب حق الجوار تا كحرمة أمّه[۲۷] نقل کرده و در باب «ضرار»، فقط بخش «غیر مضّار» را آورده است[۲۸].
۳. هماهنگی در صلح: «لَا يُسَالِمُ مُؤْمِنٌ دُونَ مُؤْمِنٍ فِي قِتَالٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِلَّا عَلَى عَدْلٍ وَ سَوَاءٍ»[۲۹]: «و به هنگام نبرد در راه خدا، هیچ مؤمنی نباید جدا از مؤمن دیگر آشتی نماید، جز بر اساس عدالت و برابری». در پیماننامه میخوانیم: «وَ إِنَّ سِلْمَ الْمُؤْمِنِينَ وَاحِدَةٌ لَا يُسَالِمُ مُؤْمِنٌ دُونَ مُؤْمِنٍ فِي قِتَالٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِلَّا عَلَى سَوَاءٍ و عَدْلَ بَيْنَهُم»[۳۰]: «صلح مؤمنان یکی است.»... این جمله دقیقاً قبل از اولین جمله أنّ كلّ غازية غزَتْ آمده است. بنا بر آنچه ذکر شد، حدیث کافی و تهذیب بخشی از پیمان مدینه است که پیامبر خدا(ص) بین تمام ساکنان مدینه، اعم از مهاجر، انصار و یهود و قبایل آن، شهر بسته است. بنای حضرت بر صلح و زندگی مسالمتآمیز با یهود مدینه بوده است و جنگ پدیدهای بوده که بر اثر تخلف یهود از این پیماننامه رخ داده و متخلفان تنبیه و مجازات شدهاند.[۳۱].
منابع
- جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم
- ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه
پانویس
- ↑ ابوسلمه همسر ام سلمه است. ام سلمه پس از شهادت همسرش به همسری رسول خدا (ص) درآمد.
- ↑ عبدالحمید آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۲۰۲.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ ابن هشام، سیرة النبی، ج۲، ص۱۱۱.
- ↑ جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۱۰.
- ↑ فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۶۲.
- ↑ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۷۵؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۱۰۶.
- ↑ جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۱۰.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۰۰-۵۰۱؛ بحارالانوار، ج۱۹، ص۱۲۶.
- ↑ جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۲۲.
- ↑ جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۲۳.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۳۵۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۲، ص۵۵۱.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۰.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۰.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۱.
- ↑ ابنهشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۳.
- ↑ در کتاب البدایة و نهایه ابنکثیر (ج۳، ص۲۷۴) يبئ بعضهم على بعضٍ آمده است. بواء را به معنای تساوی و همکفو است؛ یعنی مؤمنان برخی با برخی مساوی هستند و در این نقل چون با عَلی متعدی شده است به معنای مراجعه و التزام است (علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۳، ص۳۱).
- ↑ علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۳، ص۳۱.
- ↑ ابنهشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۲.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۰.
- ↑ ملاصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج۱۱، ص۱۲۷.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۶، ص۱۷۶؛ اسماعیل بن حماد جوهری، صحاح اللغه، ج۲، ص۶۱۸؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، ج۷، ص۱۷۳؛ نشوان بن سعید حمیری، شمس العلوم، ج۲، ص۱۲۱۲: الجارُ: مُجَاوِرُك في المسكن و الذي استَجَارَكَ في الذِّمَّة تُجِيرُهُ و تمنعه.
- ↑ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج۹، ص۳۷۳: و الظاهر أن المراد بالجار هنا من أجرته.
- ↑ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۱۲، ص۵۷۱: و لا يخفى أن الظاهر من مجموع الحديث أن المراد بالجار فيه من أجرته لا جار الدار.
- ↑ ابومنصور محمد بن احمد أزهری، تهذیب اللغه، ج۱۱، ص۱۲۰؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۴، ص۱۵۴؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۱۱۴؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۲، ص۱۴۰: و الجار: الحليف.
- ↑ ابنهشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۶۶: «عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ(ع) قَالَ: قَرَأْتُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ(ع) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَتَبَ بَيْنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ مَنْ لَحِقَ بِهِمْ مِنْ أَهْلِ يَثْرِبَ أَنَّ الْجَارَ كَالنَّفْسِ غَيْرَ مُضَارٍّ وَ لَا آثِمٍ وَ حُرْمَةُ الْجَارِ عَلَى الْجَارِ كَحُرْمَةِ أُمِّهِ الْحَدِيثُ مُخْتَصَرٌ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۲۹۲: «عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ الْجَارَ كَالنَّفْسِ غَيْرَ مُضَارٍّ وَ لَا آثِمٍ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۱؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۴۰.
- ↑ ابنهشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۳.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۴۱