ضرورت تشکیل حکومت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-</div>\n<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> +</div>)) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-== جستارهای وابسته == * +== جستارهای وابسته == {{مدخلهای وابسته}} * )) |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
ترجمه [[آیه شریفه]] چنین است: از نظر تأسیس و دوام [[حکومت الهی]]) هیچ [[پیامبری]] [[حق]] ندارد که او را [[اسیران]] ([[جنگی]]) باشد؛ (بلکه باید دشمن را به کلّی نابود کند تا آنگاه که حکومتش را در روی [[زمین]] قوام و [[استحکام]] بخشد.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۸۰.</ref> | ترجمه [[آیه شریفه]] چنین است: از نظر تأسیس و دوام [[حکومت الهی]]) هیچ [[پیامبری]] [[حق]] ندارد که او را [[اسیران]] ([[جنگی]]) باشد؛ (بلکه باید دشمن را به کلّی نابود کند تا آنگاه که حکومتش را در روی [[زمین]] قوام و [[استحکام]] بخشد.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۸۰.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{مدخلهای وابسته}} | |||
* [[تشکیل حکومت]] | * [[تشکیل حکومت]] | ||
نسخهٔ ۲۵ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۵۱
ضرورت تشکیل حکومت در جامعه
- اغلب فسادهای اجتماعی از ستم افراد فاسد آن جامعه نشأت میگیرد و لذا جامعه محتاج قانونی برای حفظ سلامت خود و گرفتن حقّ مظلوم از ظالم و کنترل حدود افراد است. پس طبعاً هر نظام اجتماعی، نیازمند حاکم و رئیسی برای حلّ و فصل امور و اداره اجتماع است. رفع تعارض و تزاحم منافع انسانها در جامعه، وجود حکومت و مدیریّت در جامعه را ایجاب میکند و مسلماً عدم استقرار حکومت، موجب هرج و مرج و رواج ظلم و فساد در جامعه میگردد. از سوی دیگر، حکومت شؤون دیگری نیز دارد که اختلال در آنها، همه اقشار جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد؛ اموری از قبیل خدمات شهری، آب و برق، حمل و نقل، بهداشت، امنیت و... نتیجه آنکه، جامعه در هر صورت نیازمند حکومت است و حکومت نیز نیازمند رئیسی است که آن را اداره کند. حضرت علی(ع) این مطلب عقلی را با این بیان مطرح کردهاند: «مَكَانُ الْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ»[۱]. لذا انقراض حکومت و عدم استقرار هرگونه حکومتی در جامعه، به منزله مرگ و زوال آن جامعه است[۲](...)[۳]
- انسان موجودی اجتماعی است که محیط جامعه و نیز حاکم بر او تأثیرگذار هستند.[۴]
اجتماعی زیستن انسان
قرآن به زندگی اجتماعی انسان تأکید دارد: ﴿وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا...﴾[۵]. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾[۶].
خطابهای اجتماعی قرآن و بیان جمعی بودن انسان، اشاره به اصل اولی در زندگی او دارد. همچنین شعبه و قبیله شدن انسانها – علیرغم خلقت از یک والدین- اشاره به آثار تربیتهای محیطی و قومی، از رهگذر گسترش زندگی اجتماعی انسانها در شرایط گوناگون اقلیمی و فرهنگی دارد.[۷]
تأثیر صلاح و فساد جامعه بر آحاد امّت
جامعه بستر رشد آحاد افراد است و بدیهی است که صلاح و فساد بستر تربیتی، تأثیر مستقیم بر روحیّات آحاد امّت دارد. ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ﴾[۸].[۹]
تأثیر رهبری بر صلاح و فساد امّت
جامعه انسانی، در پی ارتباط روحیّات افراد گوناگون آن باهم، واجد خلقیّات و گرایشهای متّحدی میشود؛ که افراد برجسته جامعه، نقشی اساسی در شکلگیری آنها دارند. از همین رو، رابطه تنگاتنگی میان مدیریت صالح و یا فاسد جامعه با صلاح و فساد آحاد امّت وجود دارد. ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا﴾[۱۰].
﴿وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾[۱۱].
توضیح: آیه اخیر در سیاق بیان خصوصیات منافقین است؛ ایشان قبل از رسیدن به حکومت، افرادی ظاهرالصلاح هستند؛ ولی هنگامی که به قدرت میرسند، دست به فساد و تباهی میبرند و اقتصاد و نسلهای انسانی را نابود مینمایند. ﴿وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۱۲]. ﴿وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾[۱۳].
هر دو آیه فوق، اشاره به فساد رهبرانی دارد که اگر اولیاء الهی(ع) با آنان نمیجنگیدند و حکومت برای مدت طولانی در اختیار ایشان قرار میگرفت، همه آثار خداپرستی را نابود میکردند و نسلهای بشریّت را به تباهی میکشیدند؛ چنانکه درباره فرعون میفرماید: ﴿إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ﴾[۱۴]. ﴿قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ﴾[۱۵].[۱۶]
نیازمندی جامعه به امامِ بر حق
مقدماتی که بیان شد، به این اصل عقلی منتهی میگردد که مدیریت جامعه باید در دست افرادی الهی باشد تا امت را به صلاح دنیوی و اخروی هدایت نمایند.
هدایت جامعه
هدایت جامعه، از جمله اهداف بعثت انبیاء(ع) است: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۱۷].
این آیه، به اصولی در اداره توحیدی اجتماع اشاره مینماید؛ به این ترتیب که وظیفه اصلی انبیاء(ع)، فراهم آوردن شرایطی در جامعه است که بنا بر لطف مقرّب، مردم با اختیار خود بتوانند قسط و عدل را در جامعه برپا دارند و انبیاء(ع) با تشکیل حکومت الهی، قوانین خدا را اجرا نمایند.[۱۸]
مقابلۀ قاطع با دشمنان
خداوند در ادامه آیه ۲۵ سوره حدید میفرماید: ﴿وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ﴾[۱۹].
در این فراز از آیه، به دو اصل دیگر در اداره جامعه اشاره گردیده است. با توجّه به آنکه مراد از حدید در آیه، آهن و مشتقّات آن است که نقش بهسزایی در صنعت و ساخت آلات جنگی دارد، پس میتوان گفت که انبیاء(ع) میباید از یک سو در جهت ایجاد ساختار مناسب اجتماعی و پیشرفت و توسعه امّت گام بردارند و از سوی دیگر، با مخالفین و کسانی که سرتسلیم در برابر احکام الهی فرود نمیآورند، با قاطعیّت برخورد کنند؛ چنان که در سوره مبارکه انفال، به رسول خدا(ص) دستور میدهد که تا محکم نشدن پایههای حکومت دینی با دشمن بجنگد و هیچ گونه مماشاتی با آنان نداشته باشد: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ﴾[۲۰].
ترجمه آیه شریفه چنین است: از نظر تأسیس و دوام حکومت الهی) هیچ پیامبری حق ندارد که او را اسیران (جنگی) باشد؛ (بلکه باید دشمن را به کلّی نابود کند تا آنگاه که حکومتش را در روی زمین قوام و استحکام بخشد.[۲۱]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص۲۰۳، خطبه ۱۴۶.
- ↑ بیان برهانی این استدلال در بیان نورانی امام هشتم(ع) به این ترتیب ذکر شده: «... أَنَّا لَا نَجِدُ فِرْقَةً مِنَ الْفِرَقِ وَ لَا مِلَّةً مِنَ الْمِلَلِ بَقُوا وَ عَاشُوا إِلَّا بِقَيِّمٍ وَ رَئِيسٍ وَ لِمَا لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فِي أَمْرِ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا فَلَمْ يَجُزْ فِي حِكْمَةِ الْحَكِيمِ أَنْ يَتْرُكَ الْخَلْقَ مِمَّا يَعْلَمُ أَنَّهُ لَا بُدَّ لَهُ مِنْهُ وَ لَا قِوَامَ لَهُمْ إِلَّا بِهِ فَيُقَاتِلُونَ بِهِ عَدُوَّهُمْ وَ يَقْسِمُونَ فَيْئَهُمْ وَ يُقِيمُ لَهُمْ جَمَّهُمْ وَ جَمَاعَتَهُمْ وَ يَمْنَعُ ظَالِمَهُمْ مِنْ مَظْلُومِهِمْ وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَيِّماً أَمِيناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّةُ وَ ذَهَبَ الدِّينُ وَ غُيِّرَتِ السُّنَنُ وَ الْأَحْكَامُ وَ لَزَادَ فِيهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِكَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ لِأَنَّا وَجَدْنَا الْخَلْقَ مَنْقُوصِينَ مُحْتَاجِينَ غَيْرَ كَامِلِينَ مَعَ اخْتِلَافِهِمْ وَ اخْتِلَافِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ أَنْحَائِهِمْ فَلَوْ لَمْ يَجْعَلْ لَهُمْ قَيِّماً حَافِظاً لِمَا جَاءَ بِهِ الرَّسُولُ(ص) لَفَسَدُوا عَلَى نَحْوِ مَا بَيَّنَّا وَ غُيِّرَتِ الشَّرَائِعُ وَ السُّنَنُ وَ الْأَحْكَامُ وَ الْإِيمَانُ وَ كَانَ فِي ذَلِكَ فَسَادُ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ» (عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۰۱، باب ۳۴).
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۵۶.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۷۷.
- ↑ «و مردم جز امّتی یگانه نبودند که اختلاف ورزیدند و اگر سخنی از پروردگارت پیشی نگرفته بود میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوری میشد» سوره یونس، آیه ۱۹.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۷۷.
- ↑ «بیگمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمیکند (و از آنان نمیستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند و چون خداوند برای گروهی بلایی بخواهد بازگشتی ندارد و آنان را در برابر وی سروری نیست» سوره رعد، آیه ۱۱.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۷۸.
- ↑ «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان میدهیم و در آن نافرمانی میورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب میگردد، آنگاه یکسره نابودش میگردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶.
- ↑ «و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد میکوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند» سوره بقره، آیه ۲۰۵.
- ↑ «و اگر خداوند برخی مردم را با برخی دیگر باز نمیداشت، زمین تباه میگردید امّا خداوند بر جهانیان بخششی (بزرگ) دارد» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
- ↑ «و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمیداشت بیگمان دیرها (ی راهبان) و کلیساها (ی مسیحیان) و کنشتها (ی یهودیان) و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار میبرند ویران میشد و بیگمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است» سوره حج، آیه ۴۰.
- ↑ «کارهای کسانی را که به جهان واپسین ایمان ندارند در نظرشان آراستهایم از اینرو آنان سرگشتهاند» سوره نمل، آیه ۴.
- ↑ «گفت: پادشاهان چون به شهری درآیند آن را ویران و مردم گرانمایه آن را خوار و بدینگونه رفتار میکنند» سوره نمل، آیه ۳۴.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۷۸.
- ↑ «ما پیامبرانمان را با برهانها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۸۰.
- ↑ «و (نیز) آهن را فرو فرستادیم که در آن نیرویی سخت و سودهایی برای مردم است و تا خداوند معلوم دارد چه کسی در نهان، (دین) او و پیامبرانش را یاری میکند؛ بیگمان خداوند توانمندی پیروزمند است» سوره حدید، آیه ۲۵.
- ↑ «بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در (سر) زمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد» سوره انفال، آیه ۶۷.
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۸۰.