الهام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۹: خط ۲۹:


قابل [[یادآوری]] است که [[الهام]] از مصادیق [[وحی]] به معنای عام آن، یعنی القای سریع و نهانی است و تفاوت [[الهام]] با [[وحی]] آن است که شخص ملهم نمی‌داند از کجا به او [[الهام]] شده است بر خلاف [[وحی]]. [[وحی]] از [[خواص]] [[نبوت]] است و [[تبلیغ]] از شرایط آن است، ولی [[الهام]] از [[خواص]] [[اهل ولایت]] است و شرط [[تبلیغ]] در آن نیست. همچنین وضوح [[وحی]] از وضوح [[الهام]] بیشتر است<ref>جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل «الهام».</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۴-۳۵.</ref>.
قابل [[یادآوری]] است که [[الهام]] از مصادیق [[وحی]] به معنای عام آن، یعنی القای سریع و نهانی است و تفاوت [[الهام]] با [[وحی]] آن است که شخص ملهم نمی‌داند از کجا به او [[الهام]] شده است بر خلاف [[وحی]]. [[وحی]] از [[خواص]] [[نبوت]] است و [[تبلیغ]] از شرایط آن است، ولی [[الهام]] از [[خواص]] [[اهل ولایت]] است و شرط [[تبلیغ]] در آن نیست. همچنین وضوح [[وحی]] از وضوح [[الهام]] بیشتر است<ref>جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل «الهام».</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۴-۳۵.</ref>.
==محتوای علوم الهامی اهل بیت==
در برخی از [[روایات]]، به محتوای این [[علوم]] اشاراتی شده است. در روایتی آمده است که هرگاه دانشی از [[قرآن]] و [[سنت]] نزد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نبود، [[خداوند]] [[علم صحیح]] آن را به ایشان [[الهام]] می‌کرد. در [[روایات امام کاظم]]{{ع}} محتوای علوم الهامی به گونه‌ای روشن‌تر نقل شده است. بنا بر روایتی، آن [[حضرت]] [[علوم ائمه]]{{عم}} را به سه دسته گذشته، [[آینده]] و حادث تقسیم کردند، و [[علم حادث]] را الهام یا القای در گوش معرفی نمودند {{متن حدیث|وَ هُوَ عَلى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ‌: مَاضٍ‌، وَ غَابِرٌ، وَ حَادِثٌ؛ فَأَمَّا الْمَاضِي فَمُفَسَّرٌ، وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ، وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ، وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۰۲. سند این روایت، صحیح است؛ همچنین ر.ک: همان، ج۱، ص۲۵۹؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۹.</ref>، [[علوم گذشته]] [[تفسیری]]، علوم باقی مانده مکتوب، و [[علوم حادث]] حک شدن در [[قلب]] یا در گوش نواختن است». این گونه تعابیر [[ظهور]] در آن دارد که مقصود از گذشته، علوم مربوط به گذشته، و مقصود از آینده، علوم مربوط به آینده است؛ اما در پایان این [[روایت]]، علوم حادث بر‌ترین قسم [[علم اهل بیت]]{{ع}} معرفی شده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۰۲. سند این روایت، صحیح است؛ همچنین ر.ک: همان، ج۱، ص۲۵۹؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۹.</ref>. در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} نیز به [[صراحت]] مقصود از غابر [[علم به آینده]]، و مزبور [[علم به گذشته]] دانسته شده است<ref>محمد بن محمد مفید، الارشاد في معرفة حجج الله على العباد، تصحيح مؤسسة آل البيت، ج۲، ص۱۸۶: {{متن حدیث|أَمَّا الْغَابِرُ فَالْعِلْمُ بِمَا يَكُونُ وَ أَمَّا الْمَزْبُورُ فَالْعِلْمُ بِمَا كَانَ وَ أَمَّا النَّكْتُ فِي الْقُلُوبِ فَهُوَ الْإِلْهَامُ وَ النَّقْرُ فِي الْأَسْمَاعِ حَدِيثُ الْمَلَائِكَةِ}}.</ref>.
در مقابل، در روایت دیگری از [[امام کاظم]]{{ع}} نقل شده است: {{متن حدیث|فَأَمَّا الْغَابِرُ فَمَا تَقَدَّمَ مِنْ عِلْمِنَا}}؛ یعنی [[علم گذشته]] [[ائمه]]{{عم}}؛ و در توضیح مزبور آمده است: {{متن حدیث|أَمَّا الْمَزْبُورُ فَمَا يَأْتِينَا}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۸.</ref>؛ یعنی علومی که در [[آینده]] به آنان داده می‌شود. این بیان، [[ظهور]] در آن دارد که گذشته و آینده صفت خود علم‌اند، نه محتوای آن؛ بنابر این مقصود از [[علم حادث]] که به شكل [[الهام]] (حک شدن در [[قلب]]) است، علومی است که پیوسته به قلب [[ائمه]]{{عم}} افکنده می‌شود؛ نه آنکه محتوای این [[علوم]]، فقط حوادث جاری است. محتوای [[علوم حادث]]، ضرورتأ حوادث جاری [[جهان مادی]] نیست؛ بلکه علوم مختلفی است که بخشی از آن، خبر از حوادث جاری جهان مادی است. ممکن است بخشی به زمان‌های دیگر، [[امور معنوی]] یا حتی [[تفسیر]] و تأويل [[قرآن]] و مانند آن مربوط باشد. این تفسير از علوم حادث، با شریف‌تر بودن این [[دانش]] تناسب دارد<ref>اختلافات دیگری نیز در این روایات دیده می‌شود. مثلا در برخی اغابر، در مقابل «مزبوره قرار گرفته و در برخی غابر، مزبور معرفی شده است؛ در برخی غابر علم به آینده و در برخی علم به گذشته دانسته شده است (ر.ک: روایات و منابع یادشده). به همین دلیل، اطمینان به جزئیات این روایات، دشوار است.</ref>.
به هر حال، این دسته از [[روایات]] نشان می‌دهد که علوم الهامی پیوسته به ائمه عطا می‌شوند با مربوط به حوادث جاری جهان‌اند؛ البته می‌توان هر دو تفسیر را با هم جمع کرد؛ هرچند گویا روایات یادشده در [[مقام]] بیان دو تعریف از علوم حادث نیستند<ref>[[سید علی هاشمی (زاده ۱۳۵۲)|هاشمی، سید علی]]، [[ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی (کتاب)|ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی]] ص ۲۶۶.</ref>


==جستارهای وابسته ==
==جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۳ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۳۴

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث الهام است. "الهام" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

الهام در لغت به معنای در دل افتادن، در دل افکندن، در دل افکندن نیکی، در دل افکندن چیزی، در دل افکندن چیزی است در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی به طریق فیض، و بدون طلب و اکتساب و استفاضه است.

کاربرد الهام در علم کلام و سایر علوم اسلامی

در چند موضع از مباحث علم کلام،سخن از الهام به میان می‌آید[۱]:

  1. در بحث اسباب یا راه‌های معرفت، برخی از متکلمان قبل از آنکه به بحث درباره اعتقادات دینی بپردازند درباره مسایل معرفت‌شناسی سخن گفته‌اند و از جمله اسباب و راه‌های معرفت برای انسان را بیان کرده‌اند. در این که الهام یکی از راه‌های معرفت برای بشر است سخنی نیست، ولی از راه‌ها و اسباب متعارف و عمومی‌ نمی‌باشد، بدین جهت نمی‌توان آن را در ردیف حس و عقل از اسباب معرفت به شمار آورد [۲][۳].
  2. در بحث وجوب معرفت خداوند از راه تفکر عقلی، متکلمان اسلامی نظر و تفکر عقلی برای شناخت خداوند را واجب دانسته‌اند، زیرا معرفت خداوند واجب است، و نظر و تفکر عقلی مقدمه لازم برای آن می‌باشد، در این جا این مسئله مطرح شده است که می‌توان از راه الهام و تصفیه خاطر نیز خدا را شناخت، در این صورت راه شناخت خداوند منحصر در نظر و تفکر عقلی نخواهد بود[۴]. در پاسخ گفته شده است: در مورد دو راه یاد شده احتمال این که آنچه بر قلب القا می‌شود از سوی شیطان باشد وجود دارد، و تشخیص این که مطلب القا شده بر قلب الهام رحمانی است یا القای شیطانی به تأمل و تفکر عقلی نیاز دارد [۵][۶]. مضافاً بر این که الهام از راه‌های اختیاری و اکتسابومعرفت نیست، و تصفیه نفس اگر چه اختیاری است، ولی مبتنی بر مقدمات دشواری است که از توان اکثر افراد بیرون است [۷][۸].
  3. در مبحث نبوت، آنجا که از وحی بحث شده، فرق آن با ابزارهای معرفتی مشابه مثل رؤیای صادقه، تحدیث، الهام و... مورد توجه قرار گرفته و به این مناسبت سخن از الهام به میان آمده است [۹][۱۰]. چنان که در بحث از فرق میان نبیّ و رسول و امام و محدَّث و وصیّ نیز از الهامسخن گفته‌اند [۱۱][۱۲].
  4. در بحث از منابع علوم ائمه(ع)، از الهام به عنوان یکی از منابع علم امامان(ع) یاد شده است [۱۳][۱۴].
  5. و اخیراً، ردّ پای الهام را در مسائل جدید کلامی، به عنوان یکی از اقسام تجارب دینی و عرفانی، در مباحث توحید و نبوّت می‌توان مشاهده کرد؛ در بحث اثبات وجود خدا از این بحث می‌شود که آیا الهام و سایر تجارب عرفانی می‌توانند دلیل معتبر بر وجود خداوند تلقّی شوند یا نه [۱۵]. و در بحث نبوت، از سنخیت یا عدم سنخیت وحی انبیاء با تجارب عرفانی و از جمله الهام بحث می‌شود [۱۶]. البته جدید بودن این دو بحث، فقط از ناحیه طرح مسئله و دلایل تازه است، زیرا مطلب اول، بخشی از بحث وجوب معرفت خداوند از راه تفکر عقلی است، و مطلب دوم، منطبق بر بحث نسبت وحی و الهام است[۱۷].

در منابع تصوف و عرفان، در مباحث مربوط به شناخت نفس و انواع خطورات نفسانی [۱۸]، مراتب و انواع کشف و کیفیت وصول به این مراتب [۱۹]، مراتب یقین [۲۰] و بحث از طوایف مجاهدان "اهل مجاهدت" و مجذوبان "اهل عطاء" [۲۱] به تفصیل یا اجمال درباره الهامسخن گفته‌اند[۲۲].

در علم اخلاق، ضمن بحث از انواع رذایل متعلق به قوّه عاقله [۲۳] و شرح عجائب قلب و تسلط شیطان بر قلب به وسیله وسواس [۲۴] به بحث از الهام پرداخته‌اند[۲۵].

الهام در فرهنگ اصطلاحات علم کلام

"الهام" اصطلاحاً به معنای القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی، به طریق فیض و بدون طلب و اکتساب و استفاضه می‌باشد[۲۶].

گاهی اوقات "ناگهان" نکته یا مطلبی به دل انسان "القا" می‌‌شود، به طوری که انسان احساس می‌‌کند اجمالاً چیزی را درک می‌‌کند، بدون اینکه نکته‌ای از چیستی آن بفهمد. این خود نوعی الهام است. در قرآن و روایات به نوعی مسئله الهام و اشراق به قلب تأیید شده است: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۲۷] و نیز حدیث امام صادق(ع) که فرمودند: «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ»[۲۸].

بعد از زمان حضرت رسول(ص) باب نبوت مسدود شد، اما باب کشف و شهود و الهام مسدود نگردید. ممکن است بشری از لحاظ صفا و کمال و معنویت به مقامی دست یابد که به قول عرفا یک سلسله مکاشفات برای او رخ دهد و حقایقی از طریق علم الهامی به او ارائه داده شود، ولی او به دعوت مردم نسبت به یافته‌ها و مکاشفات خود مأمور نیست.

حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه می‌‌فرماید: "همیشه در دنیا افرادی هستند که خداوند در باطن ضمیرشان با آنها حرف می‌زند"[۲۹]. حضرت زهرا(س) با آنکه پیامبر نبود به این رتبه راه یافته بود. حضرت مریم(س) به نص قرآن به این مرحله رسیده بود، هرچند پیامبر نبود. حضرت امیر در وصف ائمه(ع) می‌‌فرماید: «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ»[۳۰]. این را در اصطلاح اخبار و احادیث "محدث" می‌‌گویند، یعنی کسی که به دلیل بهره‌مندی از حالت و معنویتی خاص، در ضمیرش القائاتی می‌‌شود.

امام صادق(ع) می‌‌فرمود: "ما فقیهی از شما فقها را فقیه نمی‌شماریم مگر آنکه محدث باشد" [۳۱] راویتعجب می‌‌کند که مگر ممکن است کسی محدث باشد! حضرت فرمود: "خداوند به او حقایق را تفهیم می‌‌کند و همین‌که مفهم بود، محدث است"[۳۲] [۳۳]. در حقیقت، خداوند شرح صدری به او می‌‌دهد که مطالب را با روشن‌بینی بیشتری می‌‌فهمد و چنین شخصی محدث است [۳۴].

قابل یادآوری است که الهام از مصادیق وحی به معنای عام آن، یعنی القای سریع و نهانی است و تفاوت الهام با وحی آن است که شخص ملهم نمی‌داند از کجا به او الهام شده است بر خلاف وحی. وحی از خواص نبوت است و تبلیغ از شرایط آن است، ولی الهام از خواص اهل ولایت است و شرط تبلیغ در آن نیست. همچنین وضوح وحی از وضوح الهام بیشتر است[۳۵][۳۶].

محتوای علوم الهامی اهل بیت

در برخی از روایات، به محتوای این علوم اشاراتی شده است. در روایتی آمده است که هرگاه دانشی از قرآن و سنت نزد امیرالمؤمنین(ع) نبود، خداوند علم صحیح آن را به ایشان الهام می‌کرد. در روایات امام کاظم(ع) محتوای علوم الهامی به گونه‌ای روشن‌تر نقل شده است. بنا بر روایتی، آن حضرت علوم ائمه(ع) را به سه دسته گذشته، آینده و حادث تقسیم کردند، و علم حادث را الهام یا القای در گوش معرفی نمودند «وَ هُوَ عَلى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ‌: مَاضٍ‌، وَ غَابِرٌ، وَ حَادِثٌ؛ فَأَمَّا الْمَاضِي فَمُفَسَّرٌ، وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ، وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ، وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ»[۳۷]، علوم گذشته تفسیری، علوم باقی مانده مکتوب، و علوم حادث حک شدن در قلب یا در گوش نواختن است». این گونه تعابیر ظهور در آن دارد که مقصود از گذشته، علوم مربوط به گذشته، و مقصود از آینده، علوم مربوط به آینده است؛ اما در پایان این روایت، علوم حادث بر‌ترین قسم علم اهل بیت(ع) معرفی شده است[۳۸]. در روایتی از امام صادق(ع) نیز به صراحت مقصود از غابر علم به آینده، و مزبور علم به گذشته دانسته شده است[۳۹].

در مقابل، در روایت دیگری از امام کاظم(ع) نقل شده است: «فَأَمَّا الْغَابِرُ فَمَا تَقَدَّمَ مِنْ عِلْمِنَا»؛ یعنی علم گذشته ائمه(ع)؛ و در توضیح مزبور آمده است: «أَمَّا الْمَزْبُورُ فَمَا يَأْتِينَا»[۴۰]؛ یعنی علومی که در آینده به آنان داده می‌شود. این بیان، ظهور در آن دارد که گذشته و آینده صفت خود علم‌اند، نه محتوای آن؛ بنابر این مقصود از علم حادث که به شكل الهام (حک شدن در قلب) است، علومی است که پیوسته به قلب ائمه(ع) افکنده می‌شود؛ نه آنکه محتوای این علوم، فقط حوادث جاری است. محتوای علوم حادث، ضرورتأ حوادث جاری جهان مادی نیست؛ بلکه علوم مختلفی است که بخشی از آن، خبر از حوادث جاری جهان مادی است. ممکن است بخشی به زمان‌های دیگر، امور معنوی یا حتی تفسیر و تأويل قرآن و مانند آن مربوط باشد. این تفسير از علوم حادث، با شریف‌تر بودن این دانش تناسب دارد[۴۱].

به هر حال، این دسته از روایات نشان می‌دهد که علوم الهامی پیوسته به ائمه عطا می‌شوند با مربوط به حوادث جاری جهان‌اند؛ البته می‌توان هر دو تفسیر را با هم جمع کرد؛ هرچند گویا روایات یادشده در مقام بیان دو تعریف از علوم حادث نیستند[۴۲]

جستارهای وابسته

  1. الهام به امام؛(ع)
  2. الهام به پیامبر؛(ص)
  3. الهام به پیامبر خاتم؛(ص)
  4. الهام به ولی؛
  5. الهام به وصی؛
  6. الهام به اهل بیت(ع)؛
  7. الهام به فاطمه زهرا(س)

منابع

منبع‌شناسی جامع وحی و الهام

پانویس

  1. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  2. شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵ـ ۴۶.
  3. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  4. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  5. قواعد المرام، ص ۲۹ـ ۳۰ و احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۶.
  6. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  7. شرح المواقف، ج۱، ص ۲۵۸.
  8. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  9. رسالة التوحید، ص ۱۶۲ـ ۱۶۳؛ کلم الطیّب، ص ۱۴۳ـ ۱۴۶؛ المبدأ والمعاد، ج۲، ص ۸۰۷ـ ۸۰۸ و علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.
  10. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  11. اسرار الامامة، ۱۴۵ و ۳۶۴ـ ۳۶۵ و حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴.
  12. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  13. اسرار الامامة، ص ۲۸۶ و منشور عقاید امامیه، ص ۲۶۲.
  14. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  15. تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۵۹ـ ۲۶۵ و درآمدی بر کلام جدید، ص ۱۴۹ـ ۱۵۱.
  16. وحی و نبوّت در قرآن، ص۸۲ـ ۱۱۴؛ درآمدی بر کلام جدید؛ تحلیل وحی، ص ۵۶ـ ۷۲؛ وحی و افعال گفتاری، ص ۹۳ـ ۱۲۵.
  17. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  18. قوت القلوب، ص ۲۳۸ـ ۲۶۸؛ عوارف المعارف، ۱۷۶ـ ۱۷۸؛ مقاصد السالکین، ص ۳۵۳ـ ۳۷۱ و فتوحات مکیّه، ج۱، ص ۳۵۳ـ ۳۶۴.
  19. شرح فصوص قیصری، ص ۸۷ـ ۹۲.
  20. مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۱۸.
  21. مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۶۹.
  22. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  23. جامع السعادات، ص ۱۴۲ـ ۱۶۶ و معراج السعاده، ص ۸۵ـ ۸۹.
  24. احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲ـ ۴۵.
  25. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  26. همان، مدخل «الهام».
  27. «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.
  28. منسوب به امام صادق(ع)، مصباح الشریعه، ص۱۶.
  29. نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲۰.
  30. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۴۷.
  31. «إِنَّا لَا نَعُدُّ الْفَقِيهَ مِنْهُمْ فَقِيهاً حَتَّى يَكُونَ مُحَدَّثاً».
  32. «بَلَى يَكُونُ مُفَهَّماً وَ الْمُفَهَّمُ مُحْدَّثٌ».
  33. طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ح۲.
  34. مطهری، نبوت، ص۷۶ و ۲۹۰؛ همو، خاتمیت، ص۳۹.
  35. جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل «الهام».
  36. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۴-۳۵.
  37. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۰۲. سند این روایت، صحیح است؛ همچنین ر.ک: همان، ج۱، ص۲۵۹؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۹.
  38. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۰۲. سند این روایت، صحیح است؛ همچنین ر.ک: همان، ج۱، ص۲۵۹؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۹.
  39. محمد بن محمد مفید، الارشاد في معرفة حجج الله على العباد، تصحيح مؤسسة آل البيت، ج۲، ص۱۸۶: «أَمَّا الْغَابِرُ فَالْعِلْمُ بِمَا يَكُونُ وَ أَمَّا الْمَزْبُورُ فَالْعِلْمُ بِمَا كَانَ وَ أَمَّا النَّكْتُ فِي الْقُلُوبِ فَهُوَ الْإِلْهَامُ وَ النَّقْرُ فِي الْأَسْمَاعِ حَدِيثُ الْمَلَائِكَةِ».
  40. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۵۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۸.
  41. اختلافات دیگری نیز در این روایات دیده می‌شود. مثلا در برخی اغابر، در مقابل «مزبوره قرار گرفته و در برخی غابر، مزبور معرفی شده است؛ در برخی غابر علم به آینده و در برخی علم به گذشته دانسته شده است (ر.ک: روایات و منابع یادشده). به همین دلیل، اطمینان به جزئیات این روایات، دشوار است.
  42. هاشمی، سید علی، ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی ص ۲۶۶.