سالم مولی ابیحذیفه
مقدمه
ابوعبدالله،[۱] سالم پسر مَعقِل، اصالتاً اهل اصطخر فارس، شهری در نزدیکی و شمال شیراز بود.[۲] عموم منابع تاریخی، سالم را مولا (برده آزادشده) ابوحذیفه، از قریشیان مکه معرفی کردهاند [۳] و از این رو از اعضای طایفه عبدشمس از قریش به شمار میآید؛ ولی شواهدی دیگر در اختیار است که از انتساب او به طایفه بنیعمرو بن عوف از قبیله اوس در یثرب خبر میدهد. در صورتی که از عبدشمس باشد، از مهاجران و چنانچه از عمرو بن عوف باشد، از اوس و از انصار خواهد بود.
نخستین اطلاعات از سالم، مربوط به زمانی است که مهاجران قریشی مکه به یثرب آمدند. در آن دوره سالم برده آزاد شده (مَولی) ثُبَیتَه دختر یَعار از طایفه اَوسی بنی عَمرو بن عَوف بود که در یثرب و در منطقه قُبا میزیستند. مهاجرانِ نخستین در قبا سکونت یافتند و سالم در آنجا فرصت یافت امامت جماعت بخشی از مهاجران را بر عهده گیرد، زیرا بیش از دیگران قرآن میدانست[۴] و از همینروست که محمد بن کَعب قُرَظیّ (د. ۱۰۸ق.)، سالم را در شمار مهاجران نیاورده است.[۵] زمان پذیرش اسلام وی دانسته نیست. در تحولات مکه همچون حوادث خانه ارقم، مهاجرت مسلمانان به حبشه و محاصره آنان در شعب ابیطالب، از سالم یادی نشده است، در حالی که چنانچه از موالی ابوحذیفه بود، همراه او و همسرش سَهلَه دختر سهیل (از طایفه قرشی بنیعامر) به حبشه مهاجرت میکرد.[۶] منابعی که به اشتباه او را از مسلمانان نخستین مکه شمردهاند، محدود و متأخر هستند،[۷] بنابراین میتوان گفت ابوحذیفه پس از مهاجرت به مدینه و ازدواجش با ثُبَیتَه دختر یَعار اوسی، با سالم آشنا شد و پس از اندی او را به فرزندی پذیرفت [۸] و فاطمه دختر برادرش ولید را به ازدواج سالم درآورد.[۹] از آن پس او را با نام سالم پسر ابوحذیفه شناختند.[۱۰] از اینکه پیامبر (ص) در پیمان برادری میان مهاجران و انصار سالم را به برادری مُعاذ بن ماعص انصاری خزرجی درآورد،[۱۱] دانسته میشود که به عنوان پسر ابوحذیفه، از مهاجران و از قریش شمرده شده است.
سالم پسر ابیحذیفه در سال دوم هجری، همراه ۱۴ تن از مهاجران، در نخستین اعزام نظامی پیامبر به فرماندهی حمزه عموی پیامبر به منطقه سیف البحر رفت.[۱۲] او در جنگهای بدر، احد، خندق و نبردهای دیگر شرکت داشت.[۱۳] در نبرد بدر در سال سوم هجری، ۱۲ تن از اعضای طایفه عبدشمس، طایفه پدرش ابوحذیفه، به قتل رسیدند که ۶ نفر از آنان از جمله پدر، عمو و برادر ابوحذیفه به وسیله افرادی از طایفه بنیهاشم چون حمزه و علی بن ابیطالب کشته شدند. خود او عمیر بن ابی عمیر از این طایفه را کشت.[۱۴] پیامبر (ص) در این نبرد از مسلمانان خواسته بود هیچ یک از بنیهاشم را نکشند، زیرا آنان را به شرکت در این نبرد واداشتهاند.[۱۵] ابوحذیفه پنداشت که چنین فرمانی تبعیضی میان بنیهاشم و بنیعبدشمس است و سوگند یاد کرد چنانچه دستش به عباس برسد، طعم شمشیر را به او بچشاند؛ ولی پس از آنکه خشمش فرونشست، از گفته خود پشیمان شد.[۱۶] به هر روی تمایلات قبیلهای ابوحذیفه علیه بنیهاشم، نمیتوانست بر سالم بیتأثیر باشد.
در نبرد احد در سال سوم هجری، سالم پسر ابیحذیفه پس از شکسته شدن دندان پیامبر، صورت حضرت را شستوشو داد.[۱۷] پیامبر، قرائت قرآن سالم پسر ابیحذیفه را تشویق کرد.[۱۸] چه بسا از همین روی باشد که پیامبر برای دعوت قبایل به اسلام، او را نیز میفرستاد.[۱۹] او از افرادی معرفی شده که شایسته است قرائت قرآن از آنان آموخته شود،[۲۰] از این رو در برخی منابع تفسیری متأخر شیعه و سنی به قرائت او استناد شده است.[۲۱] سالم در منابع شیعی از منافقان شمرده شده که احتمالاً مقصود آن است که به ظاهر جانشینی علی بن ابیطالب (ع) را پذیرفتند؛ ولی بدان تمایلی نداشتند. بر پایه نقلی در پی برنامهریزی برخی مسلمانان در سال نهم هجری برای ترور پیامبر و رماندن شتر ایشان در تاریکی شب و در مسیر بازگشت از تبوک، سالم نیز به آنان پیوست؛[۲۲] ولی پیامبر از این توطئه آگاه شد و تهدید کرد که نام توطئهگران را فاش خواهد کرد (اصحاب عقبه)؛ همچنین به گزارشی از امام صادق (ع)، سالم یکی از ۴ نفری بود که در غدیر خم، پس از آنکه پیامبردست علی بن ابی طالب (ع) را بلند کرد، پیامبر را دیوانه دانست.[۲۳] پس از اعلان جانشینی علی بن ابی طالب در غدیر خم، وی به اتفاق تنی چند از مسلمانانپیمان بستند که اجازه ندهند پس از نبوت، امامت نیز به طایفه بنیهاشم برسد؛[۲۴] همچنین سالم از افرادی بود که به درخواست عمر بن خطاب به خانه علی بن ابی طالب آمدند و وی را برای بیعت به مسجد بردند؛[۲۵] نیز از کسانی بود که با فراهم کردن نیروهایی در اطراف خانه خلیفه اول که شمار آنها را ۱۰۰۰ تن دانستهاند، برای بیعت گرفتن از بنیهاشم، به طرف مسجد حرکت کرد.[۲۶] خود نیز از نخستین بیعت کنندگان با خلیفه بود.[۲۷] سالم در سال ۱۲ هجری به عنوان فرمانده یگان مهاجران علیه مرتدان یمامه در مرکز شبه جزیره، وارد نبرد شد. او با یادآوری مقاومت جنگجویان زمان رسول خدا (ص)، سنگری حفر کرد و درون آن ایستاد و در پایان همراه مولایش ابوحذیفه کشته شد.[۲۸] ابوبکر و عمر بن خطاب، دارایی او را برای همسر ابوحذیفه فرستادند؛ ولیاو با اظهار اینکه سالم را در راه خدا آزاد کرده، انتساب سالم به خود را نپذیرفت و آن اموال را بازگرداند و از این رو آنان اموالش را به بیتالمال سپردند.[۲۹] مطابق نقلی دیگر عمر بن خطاب، ۲۰۰ درهم میراث او را در اختیار مادرش گذاشت.[۳۰] عمر بن خطاب در روزهای پایانی عمر خود، گفته بود چنانچه سالم زنده بود، بیآنکه به شورا نیازی باشد،[۳۱] وی را به قدرت میرساند.[۳۲] عمر در ستودن سالم زیادهروی میکرد، از این رو برخی با رد پذیرش سخن او، در صدد توجیه نظر خلیفه دوم برآمدهاند [۳۳]. بنابر نقلی، عمر بن خطاب در دوره ابوبکر نیز گاهی سالم را مناسبتر از ابوبکر برای عهدهداری خلافت میدانست.[۳۴] در پی کشته شدن شمار زیادی از قاریان قرآن از جمله سالم مولی ابیحذیفه در نبرد یَمامَه،[۳۵] ابوبکر در صدد گردآوری قرآن برآمد.[۳۶] گفته شده: سالم نخستین کسی بود که قرآن را در اثری که به نام «مصحف سالم» شناخته شد، گردآوری کرد. سیوطی این گزارش را غریب و مرسل دانسته و برآن است که وی از کسانی بوده که به دستور ابوبکر قرآن را گردآوری کرده است.[۳۷] برخی صاحبنظران حداکثر برداشت خود را از این گزارشها، گردآوری اولیه آیهها و سورههای قرآن از طرف امثال سالم دانستهاند؛ اما نه به ترتیبی که امروزه در اختیار ماست؛[۳۸] اما در نقلی از سیدبن طاوس، جمعآوری قرآن در زمان ابوبکر به دست زید بن ثابت، با مخالفت شماری از جمله سالم روبهرو شد و از طرفی عثمان مصاحف برخی مانند مصحف سالم را با آب شست[۳۹][۴۰]
سالم در شأن نزول
جستارهای وابسته
- ابوحذیفة بن عتبه (مولا)
منابع
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۷؛ المعارف، ص۲۷۳.
- ↑ صورة الارض، ج۲، ص۲۶۳؛ الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۷؛ معجم البلدان، ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۷۹؛ المغازی، ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۷۵؛ ج۳، ص۶۴؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۱.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۳۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۰.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۱۶۷؛ فتح الباری، ج۷، ص۸۰؛ الاعلام، ج۳، ص۷۳.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۶۳؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۲؛ الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۷.
- ↑ الموطا، ج۲، ص۶۰۵؛ المصنف، صنعانی، ج۷، ص۴۵۹؛ کتاب الام، ج۵، ص۳۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۲؛ الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۵؛ الطبقات، ج۳، ص۴۴۶.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۰.
- ↑ اسدالغابه، ج۲، ص۱۵۶؛ تاریخالاسلام، ج۳، ص۵۷
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۴۸؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۷۰۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۸.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۷؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۵.
- ↑ مسند احمد، ج۶، ص۱۶۵؛ اسدالغابه، ج۲، ص۱۵۶؛ تاریخالاسلام، ج۳، ص۵۵.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۸.
- ↑ مسند احمد، ج۲، ص۱۶۳؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۴۹؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۳۴۷؛ تفسیر ثعلبی، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ الخصال، ص۴۹۹؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۲۲۲-۲۲۳؛ ج۳۱، ص۶۳۲؛ نیز نک: ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۳۲-۳۳۳.
- ↑ الکافی، ج۴، ص۵۶۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۶۰؛ تهذیب، ج۳، ص۲۶۴.
- ↑ ارشاد القلوب، ج۲، ص۳۳۴؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۱۰۱-۱۰۴.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ الاختصاص، ص۱۸۶.
- ↑ الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۴؛ نهج الایمان، ص۵۸۵-۵۸۶؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۰۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۸؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۵؛ الطبقات، ج۳، ص۶۴؛ الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۹.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۶۳؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۳؛ المنتظم، ج۴، ص۹۰-۹۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۹، ص۳۷۵؛ الطبقات، ج۳، ص۶۴.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۸؛ اسدالغابه، ج۲، ص۱۵۶؛ الوافی، ج۱۵، ص۵۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۹۲؛ الکامل، ج۳، ص۶۵؛ نک: الصحیح من سیرة النبی، ج۳۳، ص۲۲۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۵۶۷؛ جامع الاصول فی احادیث الرسول، ج۱۲، ص۴۳۱؛ نک: اسدالغابه، ج۲، ص۱۵۶.
- ↑ الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۴؛ بحار الانوار، ج۲۸، ص۲۰۱-۲۰۲.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۱۶۲.
- ↑ نک: الاتقان، ج۱، ص۱۹۳؛ فتح الباری، ج۹، ص۹، ۴۸؛ تاریخ قرآن، رامیار، ص۲۹۹.
- ↑ الاتقان، ج۱، ص۲۰۹.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۱۲۱.
- ↑ سعد السعود، ص۲۷۸.
- ↑ کارمزدی و اسماعیلی، مقاله «سالم مولی ابی حذیفه»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.