مکه در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۰۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مکه در عصر رسالت

مکه در عرض جغرافیایی ۳۳ درجه و ۲۸ دقیقه و طول ۴۹ درجه قرار دارد. این شهر، جزئی از هلالی منطقه تهامه و ارتفاع آن از سطح دریا، حدود ۳۳۰ متر است. شهر مکه در درّه‌ای تنگ و هلالی شکل پیرامون خانه کعبه[۱]، در میان دو کوه ابوقبیس و قیقعان واقع شده است. هوای این دره به واسطه احاطه کوه‌ها، بسیار گرم و خشک است[۲].

جامعه‌شناختی این شهر در سال‌های منتهی به ظهور پیامبر رحمت (ص)، می‌تواند به درک بیشتر و بهتر ما از اسلام کمک کند. مکه از آب سطحی برخوردار نیست و آب شرب آن فقط از چاه‌ها تأمین می‌شود که از باران‌های زمستان و بهار، مایه می‌گیرند. این باران‌ها گاه به صورت رگبارهای شدیدی در می‌آیند که به فاصله چند لحظه، سیلاب‌های عظیمی را تشکیل می‌دهند. این سیلاب‌ها از کوه‌های اطراف به سمت دره (مکه) سرازیر می‌شوند و شهر را به خرابی تهدید می‌کنند[۳][۴].

وجه تسمیه مکه

در علت نام‌گذاری مکه به این نام (بین عالمان و مؤرخان) اختلاف است. گفته می‌شود این نام، برگرفته است از: تمکّ الجبارین (تمک اعناق الجباره)[۵]؛ "ستمگران و فاجران را می‌بلعد و از بین می‌برد"[۶]. همچنین گفته‌اند: "برای اینکه مردم را به خود جذب می‌کند"[۷] و نیز گفته شده است: این شهر را از این لحاظ، مکه نامیده‌اند که جای کم‌آبی است و گویا زمین آن، آبش را مکیده است[۸].

عده‌ای مکه را مترادف کلمه بکه به معنای ازدحام دانسته‌اند و علت نام‌گذاری‌اش را در این بیان کرده‌اند که مردم، هنگام حج در آن ازدحام می‌کنند[۹][۱۰].

اوضاع سیاسی - اجتماعی مکه

در مکه نیز چونان دیگر نقاط شبه جزیره عربستان، اساس اجتماع بر نظام قبیلگی استوار بود. قریش در مکه با تیره‌ها و طوایفش، عمده ساکنان این شهر را تشکیل می‌دادند. همسایگی خانه خدا باعث حرمتشان نزد عموم قبایل عرب می‌شد و به آنان چنان امنیتی بخشیده بود که دیگر قبایل را از آن بهره‌ای نبود[۱۱]. مردم عرب قریش را، به دیده احترام و بزرگی می‌نگریستند و نزدشان به بسیاری از اختلافات خاتمه می‌دادند[۱۲]. احساس زعامت بر دیگر اعراف، انسجام بیشتری به طوایف قریش بخشیده بود، به طوری که تمام بطون و طوایفش، خود را ملزم به حفظ این اتحاد دانسته‌اند و ضمن پرهیز از اختلافات داخلی، می‌کوشیدند هیچ بطنی از دایره آن خارج نشود[۱۳]؛ چیزی که در سایر قبایل، امری رایج و عادی به حساب می‌آمد. همین وحدت و انسجام از قریش، چهر‌ه‌های پرقدرت و با صلابت در نظر سایر اعراب می‌ساخت و حس ریاست و سروری‌شان را بر خود تشدید می‌کرد[۱۴][۱۵].

بطون قریش

گفته می‌شود که در زمان ظهور اسلام، قریش مشتمل بر ۲۵ طایفه بوده است که عبارت بودند از:بنی‌هاشم بن عبدمناف، بنی‌مطلب بن عبدمناف، بنی‌حارث بن عبدالمطلب، بنی امیة بن عبدشمس، بنی‌نوفل بن عبدمناف، بنی‌حارث بن فهر، بنی‌اسد بن عبدالعزی، بنی‌عبدالدار بن قصی، بنی‌زهرة بن کلاب، بنی‌تیم بن مرّه، بنی‌مخزوم بن یقظه، بنی‌یقظة بن مره، بنی‌مرة بن کعب، بنی‌عدی بن کعب، بنی‌سهم بن عمرو، بنی‌جمع بن عمرو، بنی‌مالک بن حنبل، بنی‌معیط بن عامر بن‌نزار بن عامر، بنی‌سامة بن لؤی، بنی‌ادرم تیم بن غالب بن فهر، بنی‌محارب بن فهر، بنی‌حارث بن عبدالله بن کنانه، بنی‌نباته و بنی‌عائذه. سپس مسعودی می‌افزاید: از بنی‌هاشم تا بنی‌جمح جزء بطون "قریش بطاح"[۱۶] و از بنی‌مالک تا به آخر، جزء بطون "قریش ظواهر است"[۱۷][۱۸].

دین مردم مکه

مردم مکه، همواره بر آیین ابراهیم (ع) بودند تا اینکه از زمان عمرو بن لحی، امیر خزاعی مکه، بت‌پرست شدند[۱۹]. از آن پس، دین ابراهیم (ع) از میان غالب مردم مکه رخت بربست و جز در امور حج، اثری از آن باقی نماند.

عزی، هبل، أساف، نائله و مناة از بت‌های معروف قریش به شمار می‌آمدند. "عزی" بزرگ‌ترین بتشان بود؛ بدین سبب، قریش را امت عزّی هم می‌خواندند. آنان عزی را زیارت می‌کردند، برایش هدیه می‌بردند و قربانی انجام می‌دادند تا به آن تقرب بجویند[۲۰].

دیگر بت قریش، "هبل" نام داشت که با عقیق سرخ، به شکل انسان ساخته شده بود و بزرگ‌ترین بت درون کعبه به شمار می‌رفت[۲۱]. أساف و نائله هم دو بت دیگر قریش بودند که آنها را به صورت دو سنگ مسخ شده، پیشاپیش کعبه نهادند تا مردمان از آن پند بگیرند[۲۲]. مناة نیز از دیگر بت‌هایی بود که علاوه بر دیگر اعراب، قریش نیز آن را بزرگ می‌داشتند[۲۳].

تحمس[۲۴] و سخت‌گیری قریش در امر دین نیز از دیگر خصیصه‌های بارز دینی در مکه بر شمرده می‌شد؛ از این‌رو به قریش "حمس" (بدعت‌گذار) اطلاق می‌شد[۲۵]. قریش وقوف در عرفه و انجام مراسم آن را - که از مشاعر دین ابراهیم (ع) بود - تنها برای سایر اعراب، واجب می‌دانستند؛ ولی خودشان این عمل را ترک کردند و آنها می‌گفتند: "ما فرزندان ابراهیم و اهل حرم و خادمان کعبه و ساکنان آن هستیم. برای ما سزاوار نیست که از حرم خارج شویم و غیر حرم را مانند خود آن بزرگ بشماریم؛ چرا که این کار از حرمت و شأنمان نزد عرب می‌کاهد"[۲۶]. این بدعت‌گذاری‌ها به ویژه از زمانی که خداوند، لشکر ابرهه را تار و مار کرد، شدت گرفت؛ چرا که مقام کعبه و قریش، بعد از این واقعه پیش از پیش در انظار عرب بالا رفت. اعراب می‌گفتند: "اینان (قریش) اهل الله هستند؛ چه آنکه خداوند از ایشان دفاع کرد و دشمنانشان را نابود ساخت"[۲۷].

آنان ساکنان خارج از حرم را وادار می‌کردند که غذای خود را وارد حرم نکنند، بلکه باید از غذای اهل آنجا استفاده می‌کردند و در موقع طواف باید از لباس‌های مردم مکه که لباس ملی و قومی بود، بهره بگیرند؛ اگر هم کسی توانایی خریدش را نداشت، می‌بایست برهنه طواف کند[۲۸].

آنها هنگام انجام اعمال حج، غذای روغنی نمی‌پختند و شیری اندوخته نمی‌کردند، مو و ناخن نمی‌گرفتند، روغن استعمال نمی‌کردند، با زنان به معاشرت نمی‌پرداختند، خود را خوشبو نمی‌ساختند، گوشت نمی‌خوردند و در خانه‌ای از خانه‌های مکه داخل نمی‌شدند.

آنجا در حال انجام مناسک حج در خیمه‌های چرمی ساکن می‌شدند و...[۲۹].

با این حال، مکه از خداپرستانی که از پرستش بتان، سر باز زده بودند و حنیفی یا نصرانی شده بودند، خالی نبود. در بین قریش، به ویژه در طایفه بنی‌هاشم، آیین حنیف ابراهیم (ع) پیروانی داشت.

ورقة بن نوفل بن اسد از جمله کسانی بود که از پرستش بت‌ها سر باز زد و آیین مسیحیت اختیار کرد[۳۰]. زید بن نفیل نیز با پرهیز از پرستش بتان، به دنبال دین بود تا اینکه در شام، به دست مسیحیان کشته شد[۳۱][۳۲].

مناصب و تشکیلات اداری مکه

دارالندوه، محل بررسی امور مهم و اساسی مکه بود؛ البته برخی مسائل روزمرّه، همچون ازدواج، حرکت کاروان‌های تجاری و... نیز در آن انجام می‌شد[۳۳]. این مجلس مختص فرزندان بنی‌قصی بود[۳۴]؛ اما غیر از بنی‌قصی، تنها صاحب‌ نظرانی امکان حضور در آن را داشتند که چهل سال از عمرشان گذشته باشد[۳۵].

قریش برای اداره امور مکه، مناصب و تشکیلاتی را به وجود آوردند؛ عمده مناصب این شهر؛ سقایت، رفادت، سدانت، حجابت و لواء بود[۳۶]. و در کنار این مناصب؛ ایسار، تحجیر اموال، شورا، اشناق، عقاب، قبه، اعنه و سفارت[۳۷] نیز از دیگر مسئولیت‌هایی بود که تا قبل از ورود اسلام در این شهر، مرسوم بوده است و آن را از یکدیگر به ارث می‌بردند.[۳۸][۳۹].

فجار مکه

با اینکه جامعه مدنی مکه تا حدودی از روحیات و خلق و خوی خشن بدوی‌گری فاصله گرفته بود؛ اما این امر، مانع از ورود آنان به جنگ‌های جاهلی نشده بود.

مشهورترین این جنگ‌ها جنگ فجار القرد[۴۰]، فجار الرجل[۴۱]، فجار المرأه[۴۲] و فجار براض[۴۳] بود که فجار براض، خود پنج فجره را شامل می‌شد: یوم النخله[۴۴]، یوم الشمطه[۴۵]، یوم العبلاء[۴۶]، یوم الشرب[۴۷] و یوم‌الحریره[۴۸][۴۹].

اوضاع اقتصادی مکه

علاوه بر وجود کعبه، قرار داشتن مکه در مسیری بازرگانی که از یمن به شام، فلسطین و مصر می‌رفته است، بر اهمیت این شهر بیش از پیش افزوده بود. قریش نیز به امر تجارت پرداختند؛ اما در ابتدا تجارتشان از مکه عدول نمی‌کرد. تجار غیر عرب، کالاهایشان را می‌خریدند و در اطراف بلاد عرب می‌فروختند[۵۰] تا اینکه هاشم بن عبدمناف، سنت تجارت قریش به شام و یمن را بنیان نهاد. هاشم از ملوک شام اجازه تجارت در آن بلاد را گرفت. سپس برادرش - عبدشمس - موفق به کسب اجازه از حاکم حبشه برای تجارت به آنجا شد و نوفل بن عبد مناف، کوچک‌ترین فرزند عبدمناف نیز با سفر به عراق از کسرا، نامه‌ای برای تجارت در عراق دریافت کرد[۵۱].

از آن پس رفته‌رفته مکه به شهر بازرگانی بزرگی تبدیل شد[۵۲]. از خصیصه‌های منحصر به فرد تجارت مکه، این بود که به صورت گروهی انجام می‌گرفت؛ بدین معنا که تمامی قریش در قافله‌ای تجاری که راهی سفر تجاری بود سهیم می‌شدند. تجار بزرگ مکه، عده‌ای را اجیر می‌کردند و همراه اموال خود روانه می‌ساختند. این عده برای فروش این کالاها به بلاد مختلف سفر می‌کردند و پس از انجام کار به مکه باز می‌گشتند[۵۳].

راه معروف جنوب به شمال و نیز راهی که از سمت شمال، خیبر، صحرای وادی الرمله و حیره را به هم مفصل می‌کرد، راه‌های اصلی تجاری مکه محسوب می‌شدند[۵۴]. کاروان‌های مکی از یمن، سواحل اقیانوس هند و شرق آفریقا؛ سقز، کشمش و از معادن بنی‌سلیم، طلا به سواحل مدینه می‌بردند و از آنجا اسلحه، گندم، شراب، پارچه‌های پنبه‌ای، کتانی و ابریشمی بر می‌گرداندند[۵۵].

مهم‌ترین کالای تجارت قریش، پوست دباغی شده[۵۶] و نقره بود که به شام تجارت می‌شد[۵۷]. عمده‌ترین کالای تجاری مکیان که از شام به مکه می‌آوردند، روغن بود[۵۸]؛ علاوه بر آن، قریش در مکه، اجتماعات و بازارچه‌هایی مانند عکاظ برپا می‌کرد[۵۹] که تمام قبایل شمال و جنوب غربی همچنین قبایل نجد، برای تجارت در این بازار جمع می‌شدند. راه‌های تجاری یمن، شام، خلیج فارس و بابل نیز از آن می‌گذشت[۶۰] این، بزرگ‌ترین بازار عرب نزدیک عرفات، از نیمه ذی‌القعده تا آخر این ماه تشکیل می‌شد[۶۱].

ربا نیز جزئی از حیات اقتصادی مکه و از مظاهر حرکت اقتصادی و تجاری آنجا به شمار می‌آمد. در این شهر، بسیاری از تجار، به واسطه ربا، ثروت روی ثروت می‌انباشتند[۶۲]. نزول آیات فراوان درباره تحریم ربا در قبل و بعد از فتح مکه، از شیوع آن در مکه و دیگر شهرهای عربستان آن روز، حکایت می‌کند [۶۳].

منابع

پانویس

  1. مطهر بن طاهر مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، ص۷۱.
  2. حسین قره چانلو، حرمین شریفین، ص۱۳.
  3. حسین قره چانلو، حرمین شریفین، ص۱۳.
  4. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۲.
  5. ابن فقیه، ابو عبدالله احمد بن محمد؛ البلدان، ص۷۴.
  6. محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱، ص۱۹۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۱.
  7. لأنها تجذب الناس این الیها؛ ابن فقیه، ابوعبدالله احمد بن محمد، البلادان، ص۷۴.
  8. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۱۸۲.
  9. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۸۲ ابن فقیه، ابو عبدالله احمد بن محمد، البلدان، ص۷۴.
  10. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۲-۳۲۳.
  11. حمیری کلاعی، ابوالربیع الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله (ص) و الثلاثة الخلفاء ج۱، ص۶۲؛ احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۳۵.
  12. الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۳۵.
  13. الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۳۵.
  14. الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۳۶.
  15. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۳.
  16. علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۶۹.
  17. علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۶۹.
  18. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۴.
  19. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۸.
  20. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۱۱۴.
  21. هشام بن محمد کلبی، الاصنام، ص۱۲۳.
  22. ابن کلبی، الاصنام، ص۹؛ ۱۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۸۲.
  23. ابن کلبی، الاصنام، ص۱۱۱.
  24. بدعت‌گذاری و نوآوری در دین.
  25. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۶.
  26. ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۲۷.
  27. ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۲۷.
  28. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹.
  29. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۶؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۲۸-۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹.
  30. ابن قتیبه، المعارف، ص۵۹؛ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۳، ص۱۱۹.
  31. ابن قتیبه، المعارف، ص۵۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۷؛ اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۳، ص۱۲۳.
  32. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۴-۳۲۶.
  33. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲۹؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۴۰.
  34. شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج۱، ص۱۵۵؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه ج۲، ص۳۴.
  35. شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج۱، ص۱۵۵.
  36. احمد بن یحی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۳، محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۵۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۰. سقایت، مسئول دادن آب به حاجیان، رفادت، مسئول مهمانداری از حجاج، سدانت، خادمی و پرده‌داری خانه خدا، حجابت، دربانی و کلیدداری کعبه و لوا پرچمدار مکه بودند.
  37. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷؛ ابن عبد ربه، عقد الفرید، ج۳، ص۲۶۷-۲۶۸. ایسار تولیت چوبه‌های تیر قرعه‌کشی، تحجیر اموال مسئول نذورات بتان، اشناق تعیین کننده میزان دیه و ضررهای مالی، عقاب پرچمدار ملی، قبه و اعنه مسئول رزم آرایی و حرکت لشکر و سفارت نماینده قریش در امور پیش آمده بین قبیلگی بود.
  38. ابن عبد ربه، عقد الفرید، ج۳، ص۲۶۸؛ سید علی حسنی الندوی، السیرة النبویه، ص۱۳۹.
  39. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۶-۳۲۷.
  40. عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶ ص۱۰۴؛ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۵؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۶۰.
  41. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۳؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۶۱ به بعد.
  42. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۲ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۱۰۴؛ ابن عبد ربه، عقد الفرید، ج۶ ص۱۰۲.
  43. ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۶۴ به بعد.
  44. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۱۰۲؛ و احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ سید علی حسنی الندوی، السیرة النبویه، ص۱۸۶؛ معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۰۶.
  45. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۳۳۱؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۶۹.
  46. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۷.
  47. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۱۷؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۳۲۲.
  48. معمر بن مثنی التمیمی، ایام العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۵۲۴؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۵۰.
  49. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۷.
  50. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۲.
  51. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۲؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۴۵-۴۳-۴۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۵۲-۲۵۱؛ سید علی حسنی الندوی، السیرة النبویه، ص۱۳۶.
  52. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ص۲۱.
  53. احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۱۳.
  54. شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۸۶.
  55. شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۸۲.
  56. احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیة و عهد الرسول، ص۳۰۷.
  57. احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیة و عهد الرسول، ص۳۰۸.
  58. احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیة و عهد الرسول، ص۲۹۳.
  59. شوقی ضیف، عصر جاهلی، ص۸۷.
  60. دائرة المعارف الاسلامیه، ج۲، ص۳۸۲.
  61. زکریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ص۸۵؛ محمد بن عبدالله ازرقی، اخبار مکه، ج۱، ص۳۸۲.
  62. احمد ابراهیم الشریف، مکه و المدینه فی الجاهلیه و عهد الرسول، ص۲۱۳.
  63. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکه در عصر بعثت، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۳۲۸-۳۲۹.

مکه