ناکثین در نهج البلاغه
مقدمه
واژه «ناکثین» برگرفته از ریشه «نَکْث» در لغت بهمعنای شکستن پیمان، قسم، بیعت و بازکردن گرههای طناب آمده است. ناکثین در اصطلاح به کسانی گفته میشود که در جنگ با امام علی(ع) در جمل شرکت کردند، رهبران آنها طلحة به عبدالله و زبیر بن عوام، دو صحابی نامدار پیامبر و در زمره نخستین کسانی بودند که با امام(ع) بیعت کردند، ولی حب دنیا و چشمداشتهای دنیوی موجب شد پیمانشان را بشکنند و به جنگ با امام برخیزند. امام علی(ع) درباره آنان میفرماید: چون بهکار برخاستم گروهی پیمان شکستند (ناکثین)، گروهی از جمع دینداران بیرون جستند (قاسطین) و گروهی دیگر با ستمکاری دلم را خستند (مارقین)[۱].[۲]
علت و انگیزه مخالفت و پیمانشکنی ناکثین، تحمل نکردن عدالت و حقورزی امام است. امام(ع) در اِعمال حق و عدل فردی با صلابت و قاطع بود. خود میفرماید: فرمان خدا را بر پا ندارد جز کسی که (در حق) مدارا نکند و خود را خوار نسازد و در پی طمعها نتازد[۳].[۴]
طلحه و زبیر که سودای امارت در سر میپروراندند، آنگاه که با قطعیت و روش عدالتمحور امام روبهرو شدند، کینه ورزیدند و نسبت به امام خشم گرفتند. آنها از دشمنی عایشه با خاندان امام علی(ع) بهره جستند و برای مشروعیت بخشیدن با اعمال خویش، او را نیز با خود همراه ساختند. امام(ع) در مورد آنها میفرماید: همانا اینان فراهماند و از من و حکومت من ناخرسند. من شکیبایی میورزم چندان که از پراکندگی جمعیت شما نترسم، چه، اگر آنان این رأی سست را پیش برند، رشته (کار) مسلمانان از هم بگسلد[۵].[۶]
امام(ع) برمبنای مشی خردمندانه و اعتقاد عمیق به عرصههای مختلف آزادی، تا آنجا که ممکن بود با آنها مماشات کرد، اما آنها دست به فتنه زدند و در عمل علیه حکومت حق قیام کردند. امام(ع) چون از فتنه آنها با خبر شد، فرمود: به خدا چون کفتار نباشم که با آهنگ به خوابش کنند و فریبش دهند و شکارش کنند. من تا زندهام به یاری جوینده حق، رویگردان از آن را میزنم و با فرمانبر یکدل، نافرمان بددل را؛ که به خدا سوگند، پس از رحلت رسول(ص) تا امروز پیوسته حق مرا از من بازداشته و دیگری را برمن مقدم داشتهاند[۷].[۸]
آنها، گرچه خود در قتل خلیفه سوم، نقشی برجسته داشتند، اما با تغییر موضع، بهیکباره خونخواه عثمان شدند و علیه حکومت نوپای امام برخاستند: بهخدا که گناهی را به من نسبت دادن، نتوانستند و میان من و خود انصاف را کار نبستند. آنان حقی را میخواهند که خود رها کردند (و از آن گریختند) و خونی را میجویند که خود ریختند. اگر با آنان در این کار انباز بودم، آنان نیز از آن بهری دارند و اگر خود به تنهایی بدان پرداختند، از من چه میخواهند که خود بدان گرفتارند. نخستین گام که باید در راه عدالت بردارند، آن است که خود را محکوم شمارند. همانا حقیقتبینی من با من همراه است، نه حق را از خود پوشیده داشتهام و نه بر من پوشیده بوده است. اینان گروهی هستند ستمکار (تیرهدرون زیانبار) چون لای تیره و عقرب جرار، در شبهتی چون شب تیره گرفتار، حالی که حقیقت پدیدار است و باطل از حریم آن رانده و زبانش از فریاد بریده و در کام مانده. به خدا بهدست خود برای آنان آبگیری پر از آن سیراب بیرون نروند و پس از آن از هیچ گودالی جرعهای نچشند[۹].[۱۰]
امام در فرازی دیگر در کلامی به رمزگشایی از فتنه طلحه میپردازد: به خدا طلحه بدین کار نپرداخت و خونخواهی عثمان را بهانه نساخت جز از بین آنکه خون عثمان را از خواهند، که در اینباره متهم مینمود و در میان مردم آزمندتر از او به کشتن عثمان کس نبود. پس خواست تا در آنچه خود در آن دست داشت مردمان را به خطا دراندازد و کار را بههم آمیزد و شک پدید آرد و حقیقت را مشتبه سازد[۱۱].[۱۲]
همچنین امام(ع) در نخستین نامه نهج البلاغه این موضوع را به مردمان شهرها گزارش میدهد.
نقش عایشه نیز در تحریک مردمان و همراه کردن افرادی چند با قافله جمل نقشی برجسته است. امام(ع) در مورد نقش عایشه در قتل عثمان این چنین مینویسد: عایشه نیز سر برآورد و خشمی را که از او داشت، آشکار کرد و مردمی فرصت یافتند و کار او را ساختند[۱۳].[۱۴]
رهبران ناکثین، افزون بر عایشه، تصمیم داشتند فرزند خلیفه دوم، عبدالله بن عمر، را نیز با خود همسو کنند، اما او نپذیرفت و خود را پیرو اهل مدینه دانست. آنها سرانجام تصمیم گرفتند بهسوی بصره روند و از آنجا در تدارک خروج علیه امام شوند. آنها سپاهی هزار نفری از مردم مکه و مدینه به همراه ششصد شتر فراهم آوردند و راهی بصره شدند. افرادی از بنیامیه، دشمنان همیشگی خاندان اهل بیت(ع) نیز به آنها پیوستند؛ کسانی که در زمره منافقان بودند و از امام کینههایی بسیار در دل داشتند؛ افرادی چون مروان بن حکم، عبدالرحمن بن عتاب، سعید بن عاص، مغیرة بن شعبه.... گرچه جز مروان حکم، سه تن دیگر در بین راه از ناکثین جدا شدند، اما در بین راه نیز کسانی به آنها پیوستند. شخصی از منافقان بهنام یعلی بن منیه چهارصد هزار درهم به زبیر پرداخت و برای هفتاد نفر از قریشیان مرکب و شتری سرخموی به نام عسکر نیز برای عایشه فراهم کرد[۱۵].
امام(ع) بسیار کوشید تا با خیرخواهی آنها را از فتنهجویی و کینهتوزی بازدارد[۱۶]، اما آنها به سخنان امام وقعی ننهادند و برسرگشتگی خود اصرار ورزیدند. در بین راه با رسیدن به منطقه حوأب و پارس سگها حوأب، عایشه به یاد سخن پیامبر افتاد که همسران خود را از پارس سگهای حوأب منع کرده بود، اما طلحه و زبیر دسیسه چیدند و پنجاه نفر را اجیر کردند تا به دروغ شهادت بدهند که آنجا حوأب نیست. طلحه و زبیر برای اینکه زمینه را برای ورود به بصره آماده سازد، به بزرگان بصره که سه تن بودند، یعنی کعب بن سور، منذر بن ربیعه و احنف بن قیس، نامه نگاشتند و آنان را به خونخواهی عثمان تحریک کردند. آنها نیز جوابی به ناکثین ندادند و در عمل با آنها مخالفت کردند[۱۷].
امام علی(ع) گرچه با سپاهی برای خاموش کردن فتنه آنها راهی بصره شده بود، اما در عمل تا حدامکان به گونهای رفتار کرد که از خونریزی و جنگ بپرهیزد؛ ولی آنها بر خواسته نابجای خود پای فشردند و سرانجام در نبردی که جمل نام گرفت، شکست خوردند و طلحه و زبیر نیز کشته شدند[۱۸].
منابع
پانویس
- ↑ «فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ [فَسَقَ] قَسَطَ آخَرُونَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ٣.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۴.
- ↑ «لَا يُقِيمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَا يُصَانِعُ وَ لَا يُضَارِعُ وَ لَا يَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱١٠.
- ↑ سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۴.
- ↑ «إِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ تَمَالَئُوا عَلَى سَخْطَةِ إِمَارَتِي وَ سَأَصْبِرُ مَا لَمْ أَخَفْ عَلَى جَمَاعَتِكُمْ، فَإِنَّهُمْ إِنْ تَمَّمُوا عَلَى فَيَالَةِ هَذَا الرَّأْيِ انْقَطَعَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۹.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۴.
- ↑ «وَ اللَّهِ لَا أَكُونُ كَالضَّبُعِ تَنَامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ حَتَّى يَصِلَ إِلَيْهَا طَالِبُهَا وَ يَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا، وَ لَكِنِّي أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَ بِالسَّامِعِ الْمُطِيعِ الْعَاصِيَ الْمُرِيبَ أَبَداً حَتَّى يَأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي. فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ) حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۶.
- ↑ سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۴.
- ↑ «وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً وَ لَا جَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نِصْفاً وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ، فَإِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ وَ إِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إِلَّا قِبَلَهُمْ وَ إِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ. إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي مَا لَبَسْتُ وَ لَا لُبِسَ عَلَيَّ وَ إِنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فِيهَا الْحَمَأُ وَ الْحُمَّةُ وَ الشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ وَ إِنَّ الْأَمْرَ لَوَاضِحٌ وَ قَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغْبِهِ. وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ لَا يَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيٍّ وَ لَا يَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِي حَسْيٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۷.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۴.
- ↑ «قَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لَا أُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ وَ أَنَا عَلَى مَا قَدْ وَعَدَنِي رَبِّي مِنَ النَّصْرِ. وَ اللَّهِ مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثْمَانَ إِلَّا خَوْفاً مِنْ أَنْ يُطَالَبَ بِدَمِهِ لِأَنَّهُ مَظِنَّتُهُ وَ لَمْ يَكُنْ فِي الْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَيْهِ مِنْهُ فَأَرَادَ أَنْ يُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فِيهِ لِيَلْتَبِسَ الْأَمْرُ وَ يَقَعَ الشَّكُّ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۴.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۵.
- ↑ «وَ كَانَ مِنْ عَائِشَةَ فِيهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ فَقَتَلُوهُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۱.
- ↑ سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۵.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۵.
- ↑ «أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتُمَا وَ إِنْ كَتَمْتُمَا أَنِّي لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِي وَ لَمْ أُبَايِعْهُمْ حَتَّى بَايَعُونِي وَ إِنَّكُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِي وَ بَايَعَنِي وَ إِنَّ الْعَامَّةَ لَمْ تُبَايِعْنِي لِسُلْطَانٍ غَالِبٍ وَ لَا [لِحِرْصٍ] لِعَرَضٍ حَاضِرٍ؛ فَإِنْ كُنْتُمَا بَايَعْتُمَانِي طَائِعَيْنِ فَارْجِعَا وَ تُوبَا إِلَى اللَّهِ مِنْ قَرِيبٍ وَ إِنْ كُنْتُمَا بَايَعْتُمَانِي كَارِهَيْنِ فَقَدْ جَعَلْتُمَا لِي عَلَيْكُمَا السَّبِيلَ بِإِظْهَارِكُمَا الطَّاعَةَ وَ إِسْرَارِكُمَا الْمَعْصِيَةَ؛ وَ لَعَمْرِي مَا كُنْتُمَا بِأَحَقِّ الْمُهَاجِرِينَ بِالتَّقِيَّةِ وَ الْكِتْمَانِ وَ إِنَّ دَفْعَكُمَا هَذَا الْأَمْرَ [قَبْلَ] مِنْ قَبْلِ أَنْ تَدْخُلَا فِيهِ كَانَ أَوْسَعَ عَلَيْكُمَا مِنْ خُرُوجِكُمَا مِنْهُ بَعْدَ إِقْرَارِكُمَا بِهِ. وَ قَدْ زَعَمْتُمَا أَنِّي قَتَلْتُ عُثْمَانَ، فَبَيْنِي وَ بَيْنَكُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي وَ عَنْكُمَا مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ثُمَّ يُلْزَمُ كُلُّ امْرِئٍ بِقَدْرِ مَا احْتَمَلَ. فَارْجِعَا أَيُّهَا الشَّيْخَانِ عَنْ رَأْيِكُمَا، فَإِنَّ الْآنَ [أَعْظَمُ] أَعْظَمَ أَمْرِكُمَا الْعَارُ مِنْ قَبْلِ أَنْ [يَجْتَمِعَ] يَتَجَمَّعَ الْعَارُ وَ النَّارُ، وَ السَّلَام»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۴.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۵-۷۵۶.
- ↑ سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۵۶.