سرانجام قاتلین امام حسین

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۰۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:


رُشَید، غلام عبیداللّه بن زیاد

رُشَید، غلام ابن زیاد و قاتل هانی بن عروه بوده است. در قیام مختار، او به همراه ابن زیاد با لشکر ابراهیم بن مالک اشتر، رو به رو شد و با آنها در کنار رودخانه خازِر جنگید. در این جنگ، عبدالرحمان بن حصین مرادی - که از سپاهیان ابراهیم بن اشتر بود - او را دید و چون شنید که مردم گفتند: «این، کشنده هانی است»، با نیزه‌اش به وی حمله کرد و او را کشت.[۱]

زید بن رقاد

زید بن رقاد، از تیراندازان لشکر عمر بن سعد بود و در کشته شدن عبّاس(ع) و سوید بن عمرو بن ابی‌مطاع، آخرین کشته کربلا، شرکت داشت. بعدها در قیام مختار، سپاه ابن کامل، او را تیرباران و سنگباران کردند و جسدش را در حالی که آخرین نَفَس‌هایش را می‌کشید، سوزاندند.[۲]

سنان بن انس

سنان بن انس بن عمرو بن حی بن حارث بن غالب بن مالک بن وهبیل، از کسانی است که نقش مؤثّری در کشتن امام حسین(ع) داشتند و در آخرین دقایق، به کمک افرادی مانند شمر بن ذی الجوشن، امام(ع) را به شهادت رساندند. پیش‌تر، امام علی(ع) در نکوهش پدر سِنان، این واقعه را پیشگویی کرده بود. بر پایه گزارشی، سِنان در مجلس حَجّاج، به کشتن امام حسین(ع) اعتراف کرد و پس از بازگشت به خانه‌اش، دیوانه شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت. در گزارشی دیگر آمده که مختار، سِنان را دستگیر کرد و پس از شکنجه‌ای سخت، او را کشت.[۳]

عبدالرحمان بن ابی خشکاره بجلی

عبدالرحمان بن ابی خشکاره بجلی، از تیره روزانی، همان کسی است که به کمک مسلم بن عبداللّه ضبابی، مسلم بن عوسجه (یار بزرگ امام حسین(ع)) را کشت. او در قیام مختار، دستگیر گردید و به دستور مختار، در بازار مال‌فروشان، در برابر دیدگان مردم، سر بریده شد.[۴]

عبداللّه بن عَزره خثعمی

عبداللّه بن عَزْره خَثعَمی، یکی از تیراندازان سپاه عمر بن سعد بود که جنایت‌های زیادی مرتکب شد. او قاتل جعفر بن عقیل است. و بنا به نقلی، عبدالرحمان بن عقیل را نیز با پرتاب تیر به شهادت رساند. با قیام مختار، او فرار کرد و به مُصعَب، پناهنده شد و مختار، خانه‌اش را ویران نمود.[۵]

عبداللّه بن عقبه

عبداللّه بن عُقبه غَنَوی، از تیراندازان لشکر عمر بن سعد بود که با تیر خود، یکی از فرزندان امام حسن(ع) به نام ابو بکر را به شهادت رساند. عبداللّه بن عُقبه با قیام مختار، از کوفه به جزیره (شمال عراق) گریخت و از این‌رو، مختار، تنها توانست خانه او را ویران کند.[۶]

عثمان بن خالد بن اسیر

عثمان بن خالد بن اسیر دهمانی جهنی، از تیراندازان لشکر عمر بن سعد بود که به همراه بشر بن سوط با پرتاب تیر، به عبدالرحمان بن عقیل، حمله کردند و او را کشتند و لباسش را به غارت بردند. مختار، در جریان قیامش دستور داد که آن دو را دستگیر کنند و پس از این که آن دو را کشتند، بدنشان را سوزاندند و پیش از سوزاندن، مانع دفنشان شد.[۷]

عمرو بن صبیح

عمرو بن صبیح صیداوی یا صائدی، از تیراندازان لشکر عمر بن سعد بود. او عبداللّه بن مسلم بن عقیل را وقتی دستش را بر پیشانی‌اش نهاده بود، با تیر، نشانه رفت و بدین‌سان، دست عبداللّه را به پیشانی‌اش دوخت و با تیر دیگر، قلب او را نشانه گرفت و او را به شهادت رساند. عمرو بن صبیح، پس از شهادت امام حسین(ع) به درخواست عمر بن سعد، پاسخ مثبت داد و در شمارِ ده تنی بود که بر پیکر امام(ع)، اسب تاختند. وقتی مختار ثقفی او را دستگیر کرد، دستور داد سپاهیانش او را در میان بگیرند و با نیزه، او را بزنند تا کشته شود، و این گونه او به هلاکت رسید.[۸]

قیس بن اشعث

قیس بن اشعث کِنْدی، پس از پدرش، ریاست قبیله کِنْده را در کوفه بر عهده داشت. او همانند پدرش، نفاق و چندچهرگی داشت و از جمله کسانی بود که در آغاز قیام امام حسین(ع) به ایشان نامه نوشتند و به امام(ع) وعده یاری دادند؛ اما به محض ورود ابن زیاد به عراق، وی به ابن زیاد پیوست و فرماندهی قبیله کِنده و بخشی از قبیله ربیعه را بر عهده گرفت. او به خاطر همدستی‌اش در غارت خیمه‌ها پس از جنگ و نیز غارت قَطیفه (رواَندازِ) امام(ع)، به «قیسِ قَطیفه» مشهور شد. او از جمله کسانی بود که سرهای مبارک شهیدان کربلا را برای ابن زیاد بردند. او در جریان قیام مختار، به یکی از فرماندهان بزرگ مختار، یعنی عبداللّه بن کامل، پناهنده شد؛ اما مختار، ابو عَمره را به مخفیگاهش فرستاد و او را کشت.[۹]

مالک بن نسیر

مالک بن نسیر بدی کندی، از مهاجمانی است که بر امام حسین(ع) یورش آورد و با شمشیر بر سر مبارک امام(ع) ضربت زد. امام(ع) نیز او را نفرین نمود و او بر اثر آن، به فقر شدید دچار شد. بنا بر برخی گزارش‌های تاریخی، دستانش فلج شد و عقلش کم و کاستی پیدا کرد. وی در جریان قیام مختار، دستگیر شد و مختار، دستور داد که دست‌ها و پاهایش را قطع کنند و رها گردد تا بمیرد.[۱۰]

محمد بن اشعث بن قیس

محمد بن اشعث بن قیس کندی، برادر تنیِ قیس بن اشعث، یکی از نقش آفرینان حادثه کربلا و از فرآهم آورندگان زمینه‌های حوادث عاشورا و جزو نویسندگان نامه به یزید است که خواستار اقدامات جدّی‌تر بر ضدّ نهضت امام حسین(ع) شدند. او فرمانده نیروهایی بود که مسلم بن عقیل را دستگیر کردند. وی در روز عاشورا، فضیلت امام حسین(ع) و منزلت انتساب ایشان را به پیامبر(ص)، منکر شد و از این‌رو، امام(ع) نفرینش نمود که با ذلّت بمیرد. طبق برخی گزارش‌ها، در پی نفرین امام(ع)، همان روز، عقربی سیاه، او را نیش زد و با خواریِ تمام، مُرد. اما روایت‌هایی که شهرت بیشتری دارند، می‌گویند که مرگ وی، در دوران مختار بوده است. او از کوفه گریخت و در بصره به مُصعَب پیوست و در نبرد مختار و مُصعَب، به دست مختار، کشته شد.[۱۱]

مرة بن منقذ بن نعمان عبدی

مرة بن منقذ بن نعمان عبدی، در جنگ جَمَل در سپاه امام علی(ع) بود؛ اما به تدریج، به صف دشمنان اهل بیت(ع) پیوست و در حادثه کربلا، جزو سپاه عمر بن سعد بود. وی در شهادت علی اکبر(ع)، پسر نیکوخصال و رشید امام حسین(ع)، نقش اصلی را داشت. وقتی مُرّه، شجاعت علی اکبر(ع) و مهارت و شمشیر زدنش را در جنگ دید، در جایی کمین کرد و از پشت، با نیزه به او یورش آورد و دیگر دشمنان هم با شمشیرهایشان به او تاختند و او را به شهادت رساندند. مُرّة بن مُنقِذ، در جریان قیام مختار، در خانه‌اش محاصره شد؛ اما با یک نیزه و اسب، از خانه بیرون آمد و خود را پس از درگیری با آنها، از محاصره رهانید و به مصعب بن زبیر پیوست. در این درگیری، دست چپ او آسیب دید و فلج شد.[۱۲]

هانی بن ثبیت

هانی بن ثبیت حضرمی، از جنگجویان لشکر عمر بن سعد بود. او را قاتل تعدادی از شهیدان کربلا، از جمله عبداللّه و جعفر، دو پسر برومند امیر مؤمنان(ع)، دانسته‌اند. هانی بن ثُبَیت، از جمله ده نفری است که پس از شهادت امام حسین(ع)، درخواست عمر بن سعد را برای اسب تاختن بر پیکر پاک ایشان، اجابت کردند. او در غارت لباس‌های امام(ع) و ادوات جنگی ایشان نیز مشارکت داشت. وی در «زیارت ناحیه»، به صراحت، لعن شده است. با قیام مختار، هانی دستگیر شد و زیر پای اسبان سپاه مختار، به هلاکت رسید.[۱۳]

کور بدریخت

ابونضر جرمی نقل کرده است که: مردی بدریخت و کور را دیدم. از او سبب کور شدنش را پرسیدم. گفت: من از اعضای لشکر عمر بن سعد بودم. وقتی شب فرا رسید، خوابیدم و پیامبر(ص) را در خواب دیدم که در برابرش، تشتی از خون بود و پَری خون آلود که برای یاران عمر بن سعد، برده می‌شد و عمر بن سعد، آن پَر را می‌گرفت و با آن، در میان دو چشم سپاهیانش، علامت می‌کشید. آن گاه مرا آوردند. گفتم: ای پیامبر خدا! به خدا سوگند، نه شمشیری زدم، نه نیزه‌ای و نه تیری. فرمود: «آیا بر تعداد دشمنان ما نیفزودی؟»، آن گاه، انگشت اشاره و وسطیِ خود را در خون کرد و آن دو را به سوی چشمان من، بالا آورد. چون صبح شد، دیدم که بینایی ام از دست رفته است[۱۴].[۱۵]

مردی از قبیله طَی

از سعد بن عبیده نقل شده است: دو نوجوانِ آنها (کاروان اسیران کربلا) - که فرزند عبداللّه بن جعفر یا نوه جعفر بودند - فرار کردند و پیش مردی از قبیله طَی آمدند و به او پناه آوردند. او گردن آن دو را زد و سرهایشان را آورد و نزد ابن زیاد گذاشت. ابن زیاد، گردن آن مرد را زد و دستور داد خانه‌اش را ویران کردند[۱۶].[۱۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۶.
  2. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۶.
  3. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۶.
  4. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۷.
  5. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۷.
  6. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۷.
  7. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۷.
  8. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۸.
  9. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۸.
  10. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۹.
  11. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۹.
  12. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۶۰.
  13. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۶۰.
  14. «رَأَيْتُ رَجُلاً سَمْجَ الْعَمى، فَسَأَلَتُهُ عَنْ سَبَبِ ذَهَابِ بَصَرِهِ، فَقَالَ: كُنْتُ مِمَّنْ حَضَرَ عَسْكَرَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَلَمَّا جَاءَ اللَّيْلُ رَقَدْتُ، فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) فِي الْمَنَامِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَسْتٌ فِيهَا دَمٌ، وَ رِيشَةٌ فِي الدَّمِ، وَ هُوَ يُؤْتِى بِأَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَيَأخُذُ الرِّيشَةَ، فَيَخُطُّ بِهَا بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ، فَاُتِيَ بِي، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَاللَّهِ مَا ضَرَبْتُ بِسَيْفٍ، وَ‌لَا طَعَنْتُ بِرُمْحٍ، وَ‌لَا رَمَيْتُ بِسَهْمٍ. قَالَ: أَفَلَمْ تُكَثِّرْ عَدُوَّنا؟! فَأَدْخَلَ إِصْبَعَهُ فِي الدَّمِ ـ السَّبَّابَةَ وَالوُسْطَى ـ وَ أَهْوَى بِهِمَا إِلَى عَيْنِي، فَأَصْبَحْتُ وَقَدْ ذَهَبَ بَصَرِي»(تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۵۹؛ المناقب، ابن مغازلی، ص۴۰۵، ح۴۵۹).
  15. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۶۰.
  16. «اِنْطَلَقَ غُلَامَانِ مِنْهُمْ ـ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ، أَوِ ابْنِ ابْنِ جَعْفَرٍ ـ فَأَتَيَا رَجُلاً مِنْ طَيِّئٍ، فَلَجَآ إلَيْهِ، فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمَا، وَ جَاءَ بِرُؤُوسِهِمَا حَتَّى وَضَعَهُمَا بَيْنَ يَدَيِ ابْنِ زِيَادٍ؛ قَالَ: فَهَمَّ بِضَربِ عُنُقِهِ، وَ أَمَرَ بِدَارِهِ، فَهُدِّمَت» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۹۳؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۲۴).
  17. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۶۱.