غارت خیمههای امام حسین
یورش شمر برای آتش زدن خیمهها
در بین حملهکنندگان یک بار هم شمر بن ذی الجوشن دست به حمله برد، او با نیزهاش به خیمه حسین (ع) ضربهای زد و فریاد کشید: برایم آتش بیاورید تا این خیمه را بر اهلش آتش بزنم! زنان فریاد کشیدند و از خیمه خارج شدند! حسین (ع) با دیدن این صحنه فریاد کشید: آی پسر ذی الجوشن! تو آتش میخواهی تا خانهام را بر خاندانم به آتش بکشانی؟! خدا تو را با آتش بسوزاند![۱]
حمید بن مسلم ازدی میگوید به شمر گفتم: سبحان الله! این کار به صلاح تو نیست مگر میخواهی گناه خودت را دو برابر بکنی، هم با عذاب الهی آتش آنها را عذاب نمایی و هم بچهها و زنها را به قتل برسانی! والله امیرت، همین که مردها را بکشی، راضی میشود! دیگر لازم نیست خیمهها را به آتش بکشی.
شبث بن ربعی تمیمی آمد و گفت: ای شمر من نه سخنی بدتر از سخن تو و نه موضعگیریای زشتتر از موضعگیری تو دیدهام. مگر تو آمدی زنها را بترسانی؟ در این بین زهیر بن قین با ده نفر از یارانش بر شمر و یارانش حمله برد و آنان را از خیمهها عقب راند و خطرشان را رفع نمود.
آنگاه لشکر همگی به طرف یاران حسین (ع) روی آوردند در این زمان اصحاب حسین (ع) یکی پس از دیگری کشته میشدند هرگاه یک یا دو نفر از آنها به قتل میرسیدند، کاستیشان آشکار میشد، ولی چون سپاه عمر بن سعد زیاد بودند کشتههایشان به چشم نمیآمدند[۲].[۳]
غارت خیمهها
پس از شهادت حسین بن علی (ع)، سپاه عمر سعد به خیمههای اهل بیت حمله کردند و به غارت پرداختند. زنان و کودکان در صحرا پراکنده شدند؛ گریان و داغدار و صیحه زنان و استغاثه کنان. پس از آن خیمهها را آتش زدند. مقنعه از سر زنان کشیدند، انگشتر از انگشتها بیرون آوردند و گوشواره از گوشها و خلخال از پاها[۴]. حتی فاطمه دختر امام حسین (ع) نقل کرده که به خیمۀ ما ریختند و من دختری کوچک بودم، با گریه خلخال از پایم در میآوردند. گفتم: ای دشمن خدا چرا گریه میکنی؟ گفت: برای اینکه دختر پیامبر را غارت میکنم. گفتم: غارت مکن. گفت: میترسم دیگری بیاید و اینها را در آورد![۵].[۶]
مردم بر زنان حسین (ع) و اموال و اجناسش روی آوردند، وَرَس[۷] و لباسهای فاخر[۸] و شترهایشان را به غارت بردند، بر سر پیراهن زنان کشمکش میشد تا این که زنان مغلوب میشدند و پیراهنشان برده میشد[۹]!
مردان به سنان بن انس گفتند: آیا حسین بن علی، پسر فاطمه دختر رسول (ص) را کشتهای؟! بزرگترین مرد عرب در شرافت و بزرگی را به قتل رساندهای؟! حسین (ع) نزد آنان آمد تا دستشان را از پادشاهیشان قطع کند، پس تو ای سنان، ای کسی که چنین فردی را کشتی نزد فرماندهانت برو و پاداش خود را از آنان بخواه! که اگر خزانههای اموالشان را به پاس کشتن حسین به تو بدهند کم است! سنان که قدری دیوانه و مجنون بود بر اسب سوار شد و نزدیک در خیمه عمر بن سعد ایستاد و با صدای بلند فریاد برآورد: جوال مرا از سیم و زر پر کن که من آن پادشاه درباندار را کشتهام، کسی را کشتهام که اگر نسبش یاد شود بهترین مردم از لحاظ پدر و مادر است!
عمر بن سعد گفت: او را نزدم بیاورید، وقتی سنان به خیمه عمر بن سعد وارد شد عمر چوبدستی خود را به سویش پرت کرد و گفت: آی مجنون! شهادت میدهم که تو مجنونی و هرگز سالم نشدهای، با کدام جرأت چنین سخنی میگویی؟ والله اگر ابن زیاد این را میشنید گردنت را قطع میکرد![۱۰]
در این هنگام شمر بن ذی الجوشن با مردان جنگی همراهش به اموال حسین (ع) حمله بردند و به علی بن حسین کوچکتر امام زین العابدین (ع) رسیدند، آن حضرت مریض بود و روی فرشش دراز کشیده بود و رجّالهها در کنارش میآمدند و میگفتند: آیا او را نمیکشیم؟! حمید بن مسلم میگوید: گفتم: سبحان الله! أیا بچهها را بکشیم؟! این بچه است! تا این که عمر بن سعد آمد، گفت: آی، احدی متعرض این نوجوان مریض نشود، و کسی داخل چادر خیمه این زنها نگردد، و کسی که از اجناسشان چیزی برداشته به آنان برگرداند، ولی کسی چیزی را برنگرداند[۱۱].
عمر بن سعد، عقبة بن سمعان غلام امام را دستگیر کرد و به او گفت: تو کیستی؟! عقبه گفت: من بنده زرخرید هستم؛ لذا وی را آزاد کرد، غیر از عقبة احدی از اصحاب حسین (ع) نجات نیافت[۱۲].[۱۳]
غارت خیام زنها
بعد از شهادت امام، عمر بن سعد امر به غارت خیمهها داد و یک عده مردم وحشی و مهار گسیخته به غارت آن مشغول شدند و آنچه را که در خیمهها از اسباب و اثاثیه بود تمامی را ربودند، سپس به غارت لباس و پوشش و زیور زنان بیپناه پرداخته، مقنعه از سر دختران حرم کشیده و برای ربودن گوشواره، گوش آنان را دریدند و خلخال از پای اطفال خردسال درآورده از هیچگونه ستم و آزار درباره آل الله فروگذار نکردند.
صاحب مثیر الاحزان مینویسد: ثُمَّ اشْتَغَلُوا بِنَهْبِ عِيَالِ الْحُسَيْنِ(ع) وَ نِسَائِهِ حَتَّى تُسْلَبُ الْمَرْأَةُ مِقْنَعَتُهَا مِنْ رَأْسِهَا أَوْ خَاتَمُهَا مِنْ إِصْبَعِهَا أَوْ قُرْطُهَا مِنْ أُذُنِهَا وَ حِجْلُهَا مِنْ رِجْلِهَا. وَ جَاءَ رَجُلٌ مِنْ سِنْبِسٍ إِلَى ابْنَةِ الْحُسَيْنِ(ع) وَ انْتَزَعَ مِلْحَفَتَهَا مِنْ رَأْسِهَا وَ بَقِينَ عَرَايَا تُرَاوِجُهُنَّ رِيَاحُ النَّوَائِبِ وَ تَعْبَثُ بِهِنَّ أَكُفٌّ الْمَصَائِبِ؛ نه تنها به غارت اموال و اثاثیه و اسباب خیام آنها پرداخته، بلکه پوشش تن و زیور و زینت زنان و اطفال معصوم را در نهایت بیشرمی به غنیمت گرفتند و به این هم اکتفا ننموده بلکه با کعب نیزه و سیلی و غلاف شمشیر و تازیانه، پشت و پهلو و صورت آن زنان و کودکان بیپناه را کبود کردند[۱۴].
حمید بن مسلم میگوید: وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَرَى الْمَرْأَةَ مِنْ نِسَائِهِ وَ بَنَاتِهِ وَ أَهْلِهِ تُنَازَعُ ثَوْبَهَا عَنْ ظَهْرِهَا حَتَّى تُغْلَبَ عَلَيْهِ فَتُذْهَبَ بِهِ مِنْهَا[۱۵]؛ به خدا قسم من دیدم زن یا دختری را که میخواستند غارت کنند، آن زنهای محترمه و با عفت، پیش از آنکه دست نامحرمان به سوی آنها دراز شود لباس و معجر و اثاث خود را به زمین میانداختند تا اجنبیها به دنبال اساس آنها بروند و کاری به آنها نداشته باشند. دختران آل رسول از خیمهها بیرون پریدند و همه میگریستند و در فراق عزیزانشان و هتک حرمت غارتگران شیون میکردند، هجوم کرکسان تیزچنگال بر کبوتران مظلوم حرم حسینی، کبوتران بال شکسته و مجروح، مظلومان عزیز از دست داده، زنان با عاطفهای که پیش چشمشان عزیزان و جوانانشان را سر بریدهاند، فاجعهای فراموش نشدنی بود. غارت حرم به آنجا رسید که حتی زیرانداز پای امام سجاد(ع) بیمار را هم کشیده و بردند.
زینب مظلومه میفرماید: آن ملعون ازرق چشمی که اسباب مرا به غارت برد نظر إلى زين العابدين فراه مطروحا على نطع من الاديم و هو عليل فجذب النطع من تحته و القاه مكبوبا على وجهه وقتی آن بیدین نگاه کرد به جناب زین العابدین و دید که آن مظلوم بر روی پوستی خوابیده و در نهایت ناخوشی و بیماری است، پس چنان آن پوست را از زیر آن بیمار کشید که آن جناب را بلند کرده و به رو به خاک انداخت.
فاطمه دختر سیدالشهدا گوشواره از گوشش ربودند و گوش آن مظلومه را پاره کردند، فاطمه میفرماید: هر چه در خیمهها بود ربودند، حتی آنکه چادرها را از دوش ما کشیدند. بعضی از محققین در معنی این فقره که دخلت زينب على ابن زياد و هي تستر وجهها بكمها زینب کبری وقتی وارد شد بر ابن زیاد آستین را در مقابل صورت گرفت. جهت تستر به آستین عمق فاجعه را نشان میدهد که دختران رسول الله در معرض دید نامحرم، در مجلس ابن زیاد با آستین صورت خود را از انظار میپوشاندند[۱۶].
شمر گفت: داخل خیمه شوید و لباس زنان را به غارت ببرید، آن پست فطرتان دنیاطلب داخل خیمه شدند و آنچه که در خیمهها بود بردند، تا اینکه گوشواره امکلثوم خواهر امام حسین(ع) را ربودند و گوش وی را پاره کردند. کار غارتگری آن گروه به جایی رسیده بود که زنان لباس و چادر خود را با تلاش شدید بر سر خود نگاه میداشتند تا بر آن غارتگران غالب آیند[۱۷].
چون با عمهام به خیمه آمدیم برادرم حضرت علی بن الحسین(ع) به همان نوع که آن ملعون پوست از زیر او کشیده بود و او را از طرف صورت بر خاک انداخته بود بر همان حال افتاده و از شدت گرسنگی و تشنگی و بیماری نتوانسته برخیزد و بنشیند، چون من و عمهام، برادرم را بر آن حال دیدیم و چشم آن حضرت نیز به ما افتاد همه شروع به گریه نمودیم و او بر احوال سر برهنگی و دربهدری و غارت شدن ما گریه میکرد، پس من و عمهام بازوهای او را گرفته از روی خاک بلند کرده و نشاندیم و در اطراف آن مظلوم بیمار نشسته در نهایت خوف و و اضطراب و امام(ع) نه حال خوابیدن داشت و نه طاقت نشستن، از شدت گرسنگی و تشنگی گاهی سر به خاک مینهاد، و گاهی به زنهای پریشان نگاه میکرد که بدنها از شدت تازیانه و کعب نیزه کبود شده و این منظره آن بزرگوار را سخت آزار میداد و بیاندازه بر حزنش افزوده بود[۱۸].
مرحوم مفید در ارشاد مینویسد: عمر سعد در حالی که زره سیدالشهدا را به دست داشت نزدیک زنهای حرم آمد و صدای ناله و ضجه ایشان را شنید، وقتی چشم زنهای حرم به عمر سعد افتاد پیش آمدند همه فریاد زدند و گریهکنان گفتند: ای ظالم آخر چقدر و تا چه اندازه به اولاد علی ظلم میکنی؟ ای بیرحم مگر چقدر طاقت کشیدن بار بلا داریم؟
بعد مفید مینویسد: فسئلته النسوة ليسترجع ما اخذ منهن ليسترن به زنها از عمر سعد خواستند تا آنچه را که لشکر از ایشان غارت کردهاند به آنها برگردانند تا خود را بپوشانند، پسر سعد ملعون خطاب به لشکر کرده و با صدای بلند گفت: من اخذ من متاعهن شيئا فليرده عليهن هر کس از این بانوان متاعی برده باید به ایشان برگرداند! مرحوم مفید میفرماید: فوالله ما رد احد منهم شيئا به خدا قسم احدی از آنها چیزی پس نداد[۱۹].
همسر یکی از سربازان عمر سعد از قبیله بکر بن وائل، هنگامی که هجوم دشمن به طرف خیمههای حسینی را دید شمشیری به دست گرفت و به سوی خیمهها حرکت کرد، او خطاب به قبیلهاش فریاد زد: ای مردان قبیله بکر! آیا لباس از تن دختران رسول خدا به یغما میرود؟ مرگ بر این حکومت غیر خدایی، یا لثارات رسول الله ای طالبان خون اقربای رسول خدا! شوهرش نزد او آمد و دست او را گرفت و به جایگاه خود بازگرداند[۲۰].
راوی میگوید: آن گروه غارتگر در غارت کردن خیمههای آل رسول(ص) مسابقه گذاشتند. کار غارتگری آنان به جایی رسید که چادر زنان را از سر آنان به غارت میبردند. دختران پیغمبر خدا شروع به گریه و زاری و برای فراق عزیزان خود ناله و ندبه نمودند.
مرحوم مجلسی میگوید: در بعضی از کتب دیدم که فاطمه صغرا میگوید: من بر در خیمه ایستاده بودم و به پدرم و اصحابش نگاه میکردم که با بدنهای بیسر نظیر قربانیها بر روی رمل افتادهاند و اسبان بر فراز اجسادشان جولان میزدند. من با خودم فکر میکردم که آیا بعد از پدرم از دست بنیامیه چه بر سر ما خواهد آمد!؟ آیا ما را به قتل میرسانند، یا اسیر میکنند؟ ناگاه دیدم مردی که اسب خود سوار بود، زنان را با کعب نیزه خود میراند و آن زنان به یکدیگر پناهنده میشدند. کلیه چادر و دستبند زنان را ربوده بودند. آن زنان فریاد میزدند: وا جداه وا ابتاه، واعلياه، وا قلة ناصراه، وا حسناه!!؛ آیا فریادرسی نیست که به فریاد ما برسد، آیا کسی نیست که از ما دفاع نماید!؟
قلب من از این منظره دلخراش دچار خفقان شد و اعضایم به لرزه افتاد؛ لذا از خوف اینکه مبادا آن مرد نزد من بیاید خود را به عمهام امکلثوم رساندم. من در همین حال بودم که ناگاه دیدم آن مرد متوجه من گردید. من از او فرار کردم، گمان میکردم که از دست او سالم خواهم بود. ناگاه دیدم وی مرا دنبال کرد و من از خوف او از خود بیخود شدم، ناگاه دیدم کعب نیزه در میان کتف من قرار گرفته است! من به صورت به روی زمین سقوط کردم و او گوشم را پاره کرد و گوشواره و مقنعه مرا غارت کرد و خونها همچنان به صورت من فرو میریخت و آفتاب سرم را میگداخت[۲۱].
سپس آن مرد به سوی خیمهها رفت و من هم چنان غش کرده بودم. ناگاه عمهام نزد من آمد و در حالی که گریه میکرد گفت: برخیز تا برویم، من نمیدانم بر سر دختران و برادر علیل تو آمده است، من برخاستم و گفتم: ای عمه! آیا پارچهای هست که من سر خود را از نگاه بینندگان به وسیله آن بپوشانم؟ فرمود: دختر جان! عمهات هم مثل تو میباشد! وقتی ما به سوی خیمه بازگشتیم دیدم هستی آن را به تاراج بردهاند و برادرم علی بن الحسین به روی در افتاده است! از کثرت تشنگی و گرسنگی و مرض طاقت نشستن ندارد، ما برای او و او به حال ما گریه میکردیم[۲۲].[۲۳]
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸، ادامه خبر ایوب بن مِشرَح.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸-۴۳۹، به نقل از ابی مخنف از سلیمان بن ابی راشد.
- ↑ یوسفی غروی، محمد هادی، مقاله «سوگنامه کربلا»، فرهنگ عاشورایی ج۴، ص۷۲.
- ↑ مقتل الحسین، مقرم، ص۳۸۵.
- ↑ عبرات المصطفین، ج۲، ص۱۳۹.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۶۱.
- ↑ گیاهی مانند کنجد زرد رنگ که از آن برای زرد کردن استفاده میشود و از آن زعفران پدید میآید.
- ↑ ورس و لباسهای فاخر اشیایی بود که توسط یک کاروان از یمن برای یزید فرستاده میشد و حضرت پس از خروج از مکه به کوفه با این کاروان برخورد کرد و اموالش را ضبط نمود. ر. ک: منازل بین راه / منزل تنعیم.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۳، به نقل از ابی مخنف از جعفر بن محمد بن علی (ع).
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۴، به نقل از ابی مخنف، از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۴، به نقل از ابی مخنف، از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم؛ ارشاد، ج۲، ص۱۱۲-۱۱۳، با کمی تغییر.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۴، به نقل از ابی مخنف، از سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم.
- ↑ یوسفی غروی، محمد هادی، مقاله «سوگنامه کربلا»، فرهنگ عاشورایی ج۴، ص۱۰۰.
- ↑ زندگانی خامس آل عبا از سحاب، ص۵۴۰.
- ↑ إعلام الوری بأعلام الهدی، ص۲۲۲.
- ↑ خصائص الزینبیه، ص۲۴۹.
- ↑ بحار، ج۴۵، ص۶۰.
- ↑ مثیر الاحزان، ص۴۰.
- ↑ روضه الواعظین، ج۱، ص۱۹۰.
- ↑ لهوف، ص۱۳۲.
- ↑ مقتل الحسین(ع)، مقرم، ص۳۰۰.
- ↑ بحار، ج۴۵، ص۶۱.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء ج۲، ص ۱۶۱.