هجرت در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۵ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۱۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث هجرت است. "هجرت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

هجرت به حبشه‌

حسب روایت امّ سلمه، مسلمانان به دستور رسول خدا(ص) به طور پراکنده به حبشه هجرت کردند[۱]. گفته می‌شود در ابتدا ده مرد و چهار زن به سرپرستی عثمان بن مظعون راهی این دیار شدند[۲]. سپس به تدریج دیگران به مهاجران حبشه پیوستند تا این که شمارشان به هشتاد و دو یا هشتاد و سه مرد- اگر عمار بن یاسر را همراه آنان بدانیم- و نوزده زن رسید. کودکان در این رقم به حساب نیامده‌اند.

هر چند از نظر عموم مورّخان این هجرت به سال پنجم بعثت بوده است، امّا حاکم نیشابوری معتقد است که مسلمانان پس از رحلت ابوطالب به حبشه هجرت کردند[۳]. می‌دانیم که ابوطالب در سال دهم بعثت درگذشت. شاید حاکم از هجرت جدیدی سخن می‌گوید که برخی از مسلمانان در این زمان داشته‌اند. احتمال می‌رود همان بازگشت مهاجران باشد که چون شنیدند در مکّه صلح برقرار شده، بازگشتند، امّا وقتی متوجه شدند دروغ بوده است، به حبشه برگشتند. با این حال شواهدی در دست نداریم که تأیید کند که این واقعه دقیقا در همان سال بوده است.

ما ترجیح می‌دهیم که همه را یک هجرت بدانیم و سرپرستی آن را با جعفر بن ابی طالب که جز وی کسی از بنی هاشم در این هجرت نبود. بنابراین دو هجرت نبود: در هجرت نخست ده نفر و دیگران در هجرت دوم بلکه آنان به صورت پراکنده و به دور از چشم مشرکان قریش و رعایت جوانب سرّی، مکّه را ترک نمودند. دلیل ما نامه‌ای است که رسول خدا(ص) همراه عمرو بن‌ امیه ضمری برای نجاشی فرستاد. در این نامه آمده است؛ همانا پسر عمویم، جعفر پسر ابوطالب را به سوی شما گسیل داشتم.

شماری از مسلمانان همراه اویند. انتظار دارم که چون به سرزمین شما رسیدند، جای مناسبی در اختیارشان قرار دهی[۴]. این نکته از روایت ابو موسی اشعری نیز به دست می‌آید؛ رسول خدا(ص) به ما دستور داد که همراه جعفر بن ابی طالب به سرزمین نجاشی برویم...[۵].

البته ما، در هجرت ابو موسی به حبشه تردید داریم. ظاهرا این وهم یا اشتباه عمدی راوی بوده است؛ زیرا ابو موسی در سال هفتم هجری در مدینه مسلمان شد. گفته‌اند: ابو موسی همراه گروهی برای ملاقات با رسول خدا(ص) راهی مدینه شد، امّا کشتی آنان را به ساحل حبشه رساند. سپس همراه مهاجران در سال هفتم هجری به مدینه بازگشتند[۶]. چنین می‌نماید که سفر ابو موسی پس از هجرت به مدینه بود است، مگر این که قصد وی ملاقات در مکّه بوده باشد. از سوی دیگر اقامت طولانی آنان در حبشه مطرح می‌شود. ظاهرا ابو موسی و همراهان وی در راه بازگشت به مهاجران حبشه برخورد کردند. عسقلانی می‌گوید: کشتی ابو موسی به کشتی جعفر بن ابی طالب برخورد کرد. پس همه با هم آمدند[۷].

لازم می‌دانیم درباره هجرت مسلمانان به سرزمین حبشه نکاتی را به شرح ذیل مورد توجّه قرار دهیم:

امیر مهاجران‌

معتقدیم که هجرت جعفر به سبب شکنجه قریش نبوده است؛ زیرا قریش از موقعیت ابوطالب هراس داشت و جانب او و عموم بنی هاشم را حرمت می‌نهاد. به عقیده ما، رسول اکرم(ص) جعفر را با مهاجران، به حبشه فرستاد تا امیر آنان باشد، به کارشان رسیدگی کند، بر مصالح و شئون آنها نظارت داشته باشد و مراقبت کند که جذب جامعه جدید نشوند. چنان که فرزند جحش در حبشه مسیحی شد.[۸].

نخستین مهاجر

می‌گویند: عثمان بن عفان نخستین کسی است که همراه خانواده‌اش به حبشه مهاجرت کرد. به همین مناسبت، رسول خدا(ص) او را نخستین فردی برشمرد که پس از لوط با خانواده‌اش هجرت کرد[۹]. گفته‌اند: او نخستین کسی بود که از مکّه بیرون رفت[۱۰]. ما، در این باره تردید داریم؛ زیرا اگر منظورشان این است که وی نخستین فردی است که همراه خانواده‌اش مهاجرت کرده، خودشان ابو سلمه را در این باره نخستین می‌دانند[۱۱]. اگر منظور این است که وی نخستین فردی است که از مکّه بیرون رفت، خود می‌گویند: حاطب بن ابی عمرو[۱۲] یا سلیط بن عمرو[۱۳] نخستین فردی است که از مکّه خارج شد. درباره ابو سلمه همچنین عقیده‌ای دارند.[۱۴].

رقّت عمر

می‌گویند: هنگامی که مهاجران برای هجرت آماده می‌شدند، عمر که آنان را در این حال دید، دلش سوخت. این حادثه او را دل تنگ و محزون ساخت[۱۵]. این سخن نادرست است؛ زیرا خروج مهاجران سرّی و مخفیانه بود، عده‌ای سواره و شماری پیاده خود را به ساحل دریا رساندند و در آنجا سوار یک کشتی شدند. قریش در پی آنان به جستجو بیرون آمدند تا به دریا رسیدند، امّا احدی از مهاجران را پیدا نکردند[۱۶]. از سوی دیگر نقل شده که عمر، قبل و بعد از هجرت به حبشه، نسبت به مسلمانان سنگ‌دلی و خشونت تمام داشت و اگر به کسی از آنان دست می‌یافت، او را شکنجه می‌کرد.[۱۷].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۹۰.
  2. سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۴۵؛ سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۴؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۸.
  3. مستدرک حاکم، ج۲، ص۶۲۲.
  4. اعلام الوری، ص۴۵؛ بحار الانوار، ج۱۸، ص۴۱۸.
  5. سیره ابن کثیر، ج۳، ص۷۰.
  6. بنگرید: سیره ابن کثیر، ج۲، ص۱۴.
  7. الاصابه، ج۲، ص۳۵۹.
  8. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۳۳۰.
  9. سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۳؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۹.
  10. سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۴۴؛ سیره حلبی، ج۱، ص۲۲۳؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۶۶.
  11. الاصابه، ج۲، ص۳۳۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۹۶.
  12. سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۳؛ الاصابه، ج۱، ص۳۰۱.
  13. سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۳.
  14. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۳۳۰.
  15. مجمع الزوائد، ج۶، ص۲۴؛ مستدرک حاکم، ج۴، ص۵۸؛ سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۳- ۳۲۴.
  16. سیره حلبی، ج۱، ص۳۲۴؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۸۸- ۲۸۹؛ اعلام الوری، ص۴۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۶۹؛ البداء و التاریخ، ج۴، ص۱۴۹؛ زاد المعاد، ج۲، ص۴۴.
  17. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۳۳۱.