هجرت در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

هجرت به‌معنای ترک وطن، در اصطلاح مسلمین عبارت است از ترک کردن سرزمین کافران و انتقال مسلمانان به دارالاسلام و به مهاجرت پیامبر خاتم (ص) و مسلمانان از مکه به مدینه گفته می‌شود. البته به هجرت علمی و سیاسی و گاهی هم از بدی‌ها به خوبی‌ها و از معصیت به طاعت نیز هجرت اطلاق شده است.

معناشناسی

معنای لغوی

هجرت در لغت به‌معنای خروج از دارالکفر به دارالایمان[۱] و ترک وطن در راه خدا است. اصل آن "هَجر" به معنای "مقطوع و قطع ‌شدن"[۲] یا "ترک چیزی با وجود ارتباط با آن"[۳] است. همچنین به‌معنای جدایی، ترک وطن و دوری از خانمان و یاران[۴] نیز آمده است[۵].

معنای اصطلاحی

و در اصطلاحِ مسلمین، به‌معنای ترک کردن سرزمین کافران و انتقال مسلمانان به دارالسلام است. هجرت در فرهنگ اسلامی، یک حرکت توأم با تحول بزرگ انسانی است که اهمیت و آزادی وی را تأمین می‌کند. از این‌رو، در ورای هر مدنیتی مهاجرتی پنهان است[۶].

هجرت در قرآن

مسأله مهاجرت در قرآن و سیرۀ پیامبر (ص) یک اصل بزرگ اجتماعی تلقی شده و قرآن، هجرت را پس از ایمان به خدا، به عنوان نخستین و بزرگترین اصل، وظیفه‌ای مقدس یاد کرده و آن را بر جهاد مقدم می‌شمارد ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ [۷] و نیز مهاجرت برای ستمدیدگان را عاملی در جهت زندگی بهتر و برخورداری از مواهب دنیوی می‌داند: ﴿فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ [۸].[۹]

هجرت در فرهنگ قرآنی از آن رو که سفری مقدس و برای کسب خشنودی خداوند و حفظ دین حق است، دارای جایگاه و احکامی ویژه است. اگر مسلمانی در شرایطی قرار گیرد، که دینش در خطر بیافتد، بر او واجب است از آن سرزمین هجرت کند؛ چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا[۱۰]. بر اساس این آیه و آیاتی نظیر آن، مفسران و فقهیان گفته‌اند، در صورت احراز شرایط بر همه مسلمانان واجب است، برای حفظ دین خود از سرزمین جور هجرت کنند؛ البته حکم هجرت منافی با روح مبارزه نیست؛ زیرا مبارزه و پایداری تا زمانی مفید است که به نتیجه‌ای منتهی شود و یکی از شرایط وجوب هجرت آن است که شخص مهاجر نتواند با مجاهدت، اوضاع را به سود دین خود تغییر دهد[۱۱].[۱۲]

دو هجرت معروف در عصر پیامبر (ص)

در زمان پیامبر (ص)، دو هجرت مهم رخ داده است:

  1. هجرت اول، مهاجرت عده‌ای از مسلمانان از مکه به حبشه (در دو مرحله) بود که بر اثر آزار قریش در سال پنجم بعثت، به دستور رسول خدا (ص) انجام گرفت.
  2. دومین هجرت، هجرت پیامبر (ص) با گروهی از یاران، از مکه به مدینه بوده است؛ تاریخ این هجرت که برابر با شانزدهم ژوئیه ۶۲۲ میلادی بود، مبدأ تاریخ اسلام قرار گرفت[۱۳].

به افرادی که در دو هجرت معروف شرکت داشته‌اند، "ذوالهجرتین" می‌گویند[۱۴].[۱۵]

هجرت و تشکیل جامعه اسلامی

«هَجْر» در لغت «ضد وَصْل» است. جدایی و ترک، معنای اصلی این واژه را تشکیل می‌دهد، چه این جدایی معنوی باشد یا مکانی. اما در صدر اسلام، عقیده و مکان در مفهوم هجرت به هم تنیده بود و شرط ایمان اسلامی هجرت مکانی به یثرب بود. مسئله هجرت از مکه به مدینه، جدای از اینکه یک امر سیاسی تلقی می‌شد، ظاهراً وجوب شرعی نیز داشت. گفته شده که خداوند به پیامبر (ص) دستور داد تا هجرت کند و او این آیه را خواند: ﴿وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا[۱۶].

شرط هجرت همچنان در همه بیعت‌ها تا هنگام فتح مکه (سال هشتم هجرت) باقی بود. آیات قرآن نیز حداقل در چند مورد لزوم هجرت به مدینه را شرط ایمان تلقی کرده است. در آیه ۹۷ سوره نساء آمده است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا[۱۷].

در آیه ۱۰۰ سوره نساء نیز می‌افزاید: ﴿وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا[۱۸].

هجرت مسلمانان مکه نقطه عطفی در تاریخ اعتقادی ـ سیاسی اسلام تلقی می‌شود. آنان در مکه، خاندان و دیار و دارایی و ارزاق خود را فقط با توکل به خدا و به امید رضای او رها کردند و فقط تعداد اندکی موفق شدند که بخشی از دارایی منقول خود را همراه خود به مدینه برسانند.

به هر حال، دستور هجرت با همه تبعات و مشکلاتی که برای مهاجران و مردم یثرب داشت، از دیدگاه آینده تمدن اسلامی ضروری می‌نمود، پیامبر (ص) و دیگر مؤمنان، با هجرت به مدینه، از مرحله تبلیغ و دعوت، به مرحله تأسیس دولت اسلامی منتقل می‌شدند. هجرت، بدین‌سان، گامی اساسی در تأسیس جماعت اسلامی و جمعیت قابل توجه بود که از ارکان عمده برای هر دولتی تلقی می‌شود.

دانشمندان علم سیاست، معمولاً عناصر چهارگانه‌ای برای دولت در نظر می‌گیرند که عبارت است از: جمعیت، سرزمین، حکومت و حاکمیت. به نظر می‌رسد که دولت - شهر پیامبر (ص) با تکیه بر مفهوم هجرت، درصدد تأمین نخستین عنصر اساسی یعنی جمعیت بوده است. جمعیت یا جماعتی که «امت» نامیده می‌شود.

شرط هجرت برای تشکیل جمعیت اسلامی چنان حیاتی بود که کسانی که به مدینه هجرت می‌کردند، به جز موارد بسیار اندک و آن هم با اجازه پیامبر (ص) مجاز به ترک مدینه نبودند و در صورت خروج از مدینه مصداق «التَّعَرُّبُ‏ بَعْدَ الْهِجْرَةِ» می‌شدند، این تعرب به منزله کفر بود. ابن مسعود، از جمله لعنت‌شدگان در لسان رسول خدا را «اعرابی مرتدی دانسته که تعرّب بعد الهجره داشته است»[۱۹]. همه این تدابیر سبب شده بود تا مدینة النبی مکان و فضایی متمرکز برای تعداد فراوانی از مسلمانان باشد که همبستگی اعتقادی آنان رکن جمعیتی لازم را برای استقرار دولت اسلامی پیامبر (ص) فراهم نماید، اما این تلاش‌های معطوف به هجرت، بدون پیوندهای مکمل دیگر، که انسان‌هایی با دستگاه‌ها و سنت‌های قبیله‌ای متفاوت را بیشتر به هم نزدیک نموده و تاروپود روابط اجتماعی آنان را مستحکم نماید، شکننده می‌نمود. شاید به همین دلیل است که پیامبر اسلام (ص) به سرعت نظام برادری را طرح و اجرا کرد[۲۰].

مهاجرت

منظور از مهاجرت آن است که چنان‌چه هر مسلمانی در محل زندگانی خویش قادر به اظهار شعائر اسلامی نبوده و نتواند فرایض و واجبات خود را اقامه کند، بر او واجب است به سرزمینی مهاجرت کند که به او اجازه و امکان انجام فرایض و اقامه شعائر را بدهند؛ البته وجوب هجرت در صورتی است که امکان‌پذیر باشد. روایات متعددی هم در این زمینه وجود دارد، از جمله آنها این روایت نبوی است «مَنْ فَرَّ بِدِينِهِ مِنْ أَرْضٍ إِلَى أَرْضٍ‌». کسی که به علت دینش از سرزمینی به سرزمین دیگر فرار کند. ولو به اندازه یک وجب باشد، به دلیل آن مستحق بهشت خواهد شد. در شرایطی که ملت یا ملت‌هایی از مسلمانان تحت سلطه بیگانگان قرار گرفته‌اند و اسلام موجودیتش بر اثر استیلای کفر موهون شده اصلاح بيضة الاسلام بعد كسرها و اصلاحها بعد ثلمها، بر مسلمانان حاضر و غایب در سراسر جهان واجب است که خانواده و اموال خود را رها کنند و برای جهاد مهاجرت کنند. صاحب جواهر در رابطه با هجرت، سه گروه را مورد توجه قرار می‌دهد:

  1. کسانی که در دارالحرب (سرزمین کفر و شرک) مسلمان شده‌اند و در میان کفار استضعاف یافته‌اند و نمی‌توانند فرایض اسلامی را به عمل آورند؛
  2. کسانی که در سرزمین‌های شرک و کفر مسلمان شده، اما در همان مناطق هم، قادر به انجام فرایض و اقامه شعائر اسلامی هستند؛
  3. آنهایی که قدرت و امکان انجام فرایض را در این سرزمین‌ها نداشته، اما به دلیل بیماری یا مسائل دیگر قادر به مهاجرت نیستند.

صاحب جواهر معتقد است که هجرت برای دسته اول واجب، برای دسته دوم مستحب و در مورد دسته سوم نه واجب و نه مستحب است. جمعی از فقها گفته‌اند: وجوب هجرت در زمان حضرت پیامبر(ص) بود، ولی اکنون دیگر هجرت واجب نیست. آنان به این حدیث نبوی(ص) که می‌فرمود: «لَا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ» (مکه) استناد می‌کنند، ولی به ظاهر این روایت به آن جهت موضوع هجرت با فتح مکه از بین رفته وارد شده، نه آن‌که خود هجرت مورد نظر باشد. صاحب جواهر در توضیح و تبیین شرط هجرت (عدم امکان اقامه شعائر) می‌فرماید: ظاهراً منظور آن است که مسلمان در تعرض اذیت و آزار باشد، به‌طوری‌که در انجام و ادای واجبات و مستحبات دچار اشکال گردد. ولی معتقد است اگر مسلمانی حتی به صورت مخفیانه قادر به انجام فرایض خود باشد، باز هجرت از دارالکفر بر او واجب است[۲۱].[۲۲]

منابع

پانویس

  1. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۳۳.
  2. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۳۴.
  3. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۱، ص۲۴۰.
  4. لغت‌نامه دهخدا، ج۱۵، ص۲۳۴۱۴؛ صبح الاعشی، ج۳، ص۴۱۷ و ج۶، ص۲۴۰؛ مجمع البحرین، ج۳، ص۴۱۵؛ نهایه ابن اثیر، ج۵، ص۲۴۴.
  5. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۸۵؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۵۰۶-۵۰۷.
  6. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۸۵.
  7. «بی‌گمان کسانی که ایمان آوردند و در راه خداوند هجرت و جهاد کردند، به بخشایش خداوند امید دارند و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۲۱۸؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج۲، ص۲۱۸ و ج۳، ص۶۴۵.
  8. «آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد که: من پاداش انجام دهنده هیچ کاری را از شما چه مرد و چه زن -که همانند یکدیگرید- تباه نمی‌گردانم بنابراین بی‌گمان از گناه آنان که مهاجرت کردند و از دیار خود رانده شدند و در راه من آزار دیدند و کارزار کردند یا کشته شدند چشم می‌پوشم و آنان را به بوستان‌هایی در خواهم آورد که از بن آنها جویباران روان است، به پاداشی از نزد خداوند؛ و پاداش نیک (تنها) نزد خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۱۹۵؛ تفسیر قرطبی، ج۴، ص۲۹۲ و ج۸، ص۵۶.
  9. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۸۵.
  10. «می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟» سوره نساء، آیه ۹۷.
  11. مسعود انصاری، «هجرت»، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۲۳۳۹-۲۳۴۰.
  12. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۵۰۶-۵۰۷.
  13. طبقات ابن سعد، ج۱، ص۲۲۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۵۹۶ و ج۲، ص۴-۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵-۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۹۸؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۱۴.
  14. ر. ک: ذو الهجرتین.
  15. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۸۵.
  16. «و بگو: پروردگارا مرا با درآوردنی درست (به هر کار) در آور و با بیرون بردنی درست (از هر کار) بیرون بر و از نزد خویش برای من برهانی یاریگر بگمار!» سوره اسراء، آیه ۸۰.
  17. «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانه‌ای است» سوره نساء، آیه ۹۷.
  18. «و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناه‌های فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بی‌گمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.
  19. رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، پیشین، ص۴۰-۴۱.
  20. فیرحی، داوود، ساختار نظام سیاسی نبوی، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۲۷۶.
  21. فقه سیاسی، ج۵، ص۱۸۶-۱۸۷ و ۳۵۴.
  22. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۴۳.