معتمد عباسی
المعتمد علی الله (۲۵۶- ۲۷۹ ق.)
پس از مهتدی، ترکان احمد بن متوکل را از زندان بیرون آوردند و بالقب المعتمد علی الله به خلافت نشاندند. معتمد در نخستین اقدام، پایتخت را از سامرا به بغداد باز گرداند[۱] و بدین وسیله ضمن به دست آوردن حمایت و پشتیبانی اعراب، دستگاه خلافت را از چنگ ترکان به در آورد. به گفته مورخان، معتمد جوانی بیکفایت و ناتوان و عیاش بود[۲] و بیشتر اوقات خود را به لهو و سماع و باده گساری میگذراند؛ از اینرو برادرش، طلحه، ملقب به الموفق کارها را به دست گرفت و از خلافت جز نامی برای معتمد باقی نماند. موقق مردی کاردان و با شهامت بود و برای غلبه بر مشکلات دائماً تلاش میکرد. وی با شایستگی، گروههای مختلف سپاه را گرد آورد و از آنان برای دفع شورشیان و مدعیان قدرت استفاده کرد؛ بدین ترتیب با مشغول کردن امرا و لشکریان ترک، آنان را از تهدید و تعرض نسبت به دستگاه خلافت بازداشت و نیروی آنان را متوجه مخالفان کرد.[۳].
شورش زنگ
در حالی که غلامان ترک در عصر دوم عباسی در اوج قدرت بودند و خلفای عباسی را از تخت به زیر میکشیدند و خلیفه دلخواه خود را به خلافت برمیداشتند، عده بسیاری از غلامان زنگی (سیاه) در شورهزارهای جنوب عراق و هورهای منطقه بین النهرین، با مشقت و بدبختی زندگی میکردند. این بردگان که به دستههای چند صد نفری تقسیم میشدند، به کارهای سخت اشتغال داشتند و از کمترین امکانات زندگی محروم بودند. همزمان با تحمل آن همه سختی و فشار، عدهای از آن بردگان با گروههای خوارج ارتباط یافتند و خوارج آنان را از داشتن حق حیات و برخورداری از عدالت اقتصادی و اجتماعی آگاه کردند. این آگاهیها موجب شد که روز به روز بر نارضایتی بردگان از خلافت عباسی افزوده شود تا آنکه در دور خلافت مهتدی مردی مشهور به صاحب الزنج (سالار زنگ) این بردگان را با خود همدست کرد و با نوید رهایی از آن همه محنت و مذلت، آنان را به قیام بر ضد دستگاه خلافت فرا خواند.
در اصل و منشأ صاحب الزنج محل اختلاف و تردید است. برخی وی را از اعراب طایفه عبدالقیس و بعضی دیگر او را ایرانی دانستهاند. او خود را علی بن محمد بن احمد بن عیسی بن زید بن علی بن حسین(ع) معرفی کرد و به اعتبار علوی بودنش داعیه امامت داشت. در جوانی، یک چند معلمی کرد و مدتی بعد به منتصر عباسی پیوست و جزء نزدیکان او شد، سپس به احساء و بحرین رفت و مدعی امامت شد و گروهی از مردم فقیر و بینوا را که متأثر از عقاید خوارج بودند فراهم آورد؛ آنگاه به دعوت زنگیان مردابهای میان واسط و بصره پرداخت و سوگند خورد که حقوق آنان را از حکومتگران ظالم و ستمگر بازستاند. صاحب الزنج قیام خود را در ۲۷ رمضان ۲۵۵ ق. آغاز کرد و با استفاده از آشفتگیهای دور خلافت مهتدی؛ سپاه او را شکست داد؛ زیرا مهتدی به واسطه گرفتاری به کار ترکان، مجال پرداختن به او را نیافت. پس از مرگ مهتدی، کار صاحب الزنج بالا گرفت و چون تعداد یارانش زیاد شد، در روز عید فطر با آنان نماز گزارد و از بدبختی و ستمی که میکشیدند سخن گفت و به آنان نوید آزادی و پیروزی داد. وی به یاران خود فرمان داد تا بر صاحبان خویش قیام و اموال ایشان را غارت کنند و زنان و دختران آنها را به اسارت گیرند و در بازارها بفروشند[۴]. سپاه زنگ بهسرعت در عراق و خوزستان پراکنده شد و قادسیه و اُبله و عبادان و اهواز را در خطر انداخت، در همین زمان، سالار زنگ شهری به نام مُختاره بنا کرد و آنجا را پایتخت خود قرار داد و با آنکه خود را از اولاد علی(ع) میدانست، با گستاخی، آن امام و نیز عثمان و طلحه و زبیر و عایشه را بر منبر لعن کرد. گسترش کار صاحب الزنج مردم ایالات را از یک سو و دستگاه خلافت را از دیگر سو در هول و هراس انداخت. از اینرو، هنگامی که معتمد به خلافت رسید، در صدد دفع خطر آنان بر آمد. وی در آغاز، یکی از سرداران ترک به نام جعلان را به جنگ زنگان فرستاد. آنان در نبردی سخت جعلان را به قتل رساندند و سپاهش را پراکنده ساختند و شهر ابله و اهواز را تصرف کردند و به باد غارت و ویرانی دادند. مدتی بعد، بر بصره دست یافتند و آنجا را پس از غارت به آتش کشیدند[۵]. چندی بعد، رامهرمز و واسط و نعمانیه را در نوردیدند و راه را بر حاجیان مکه گرفتند و کشتیهای آنان را چپاول کردند و درصدد دستاندازی به پایتخت خلافت برآمدند. معتمد وقتی اوضاع را چنین دید، تمام همت خود را در دفع آنان به کار بست؛ لذا موسی بن بغا را با نیرویی بسیار به جنگ آنان فرستاد، اما موسی نیز کاری از پیش نبرد و سپاه او مکرر شکست خورد. عجز و ناتوانی سپاهیان ترک، خلیفه را بر آن داشت تا تمام نیروی خود را به فرماندهی الموفَّق برای نبرد با زنگان به کار گیرد. موفق ابتدا در نزدیکی واسط اردوی سالار زنگ را در هم کوبید و اهواز را باز پس گرفت و صاحب الزنج را در مختاره محاصره کرد[۶]؛ آنگاه آب و خوردنی را از شهر باز گرفت و چون محاصره به طول انجامید، مردم شهر امان خواستند و صاحب الزنج را رها کردند. در نتیجه، وی بیشتر یاران خود را از دست داد و با عده معدودی از شهر گریخت؛ اما موفق در صفر ۲۷۰ ق. او را گرفت و سر از تنش جدا کرد و نزد خلیفه فرستاد[۷]. بدینگونه این نهضت طولانی، که قیامی اجتماعی بود، پس از چهارده سال فرو نشست و جز شهرها و روستاهای ویران و جانها و اموالی که عرصه قتل و غارت شده بود، چیزی از آن باقی نماند.[۸].
تأسیس دولت طولونی در مصر (۲۵۴-۲۹۲ ق.)
تأسیس دولت صفاری (۲۵۲-۲۹۸ ق.)
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ نک: الکامل، ج۷، ص۴۵۵.
- ↑ الفخری، ص۲۳۴؛ تاریخ الخلفاء، ص۲۳۴.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۱۲۳.
- ↑ نک: مروج الذهب، ج۲، ص۴۴۷.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۸۲-۴۸۳؛ لسترنج، گی، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص۴۹.
- ↑ الکامل، ج۷، ص۴۴۳.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۷۷؛ مروج الذهب، ج۲، ص۶۰۵-۶۰۷؛ الکامل، ج۷، ص۳۹۹-۴۰۶.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۱۲۳.