ابلاغ آیات برائت در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۲۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اهمیت اتفاقات دو سال آخر عمر پیامبر

دو سال آخر عمر پیامبر مهم‌ترین سال‌های عمر ایشان بود. ایشان در طول سال‌های گذشته قرآن را، اسلام را، نماز را، روزه را و... به مردم تعلیم فرموده بود. اما دین اسلام، دین ابدی بوده و باید تا ابد باقی بماند؛ لذا ایشان در این دو سال آخر می‌کوشید تا تمام عوامل ممکن برای ماندگاری اسلام را فراهم کند. بر همین اساس پیامبر در دو سال آخر عمر خود کارهای مختلفی انجام دادند که اهم آنها به شرح زیر است: اولاً: امت خویش را برای رحلت خودشان آماده می‌کردند و این خبر را در شرایط مختلف و به صور مختلف به مردم تذکر می‌دادند که «أيّها النّاس فإنّما أنا بشر يوشك أن يأتي رسول ربّي فاجيب»[۱].

ثانیاً: مردم باید آماده می‌شدند که رفته رفته امیرالمؤمنین(ع) و خاندان پیامبر را در جایگاه واقعیشان بشناسند، بپذیرند. بنابراین حوادثی اتفاق می‌افتاد که این حقیقت در آن دیده شود، پیامبر اعمالی انجام می‌دادند، رفتارهایی داشتند که هر روز به شکلی این مسئله بیشتر روشن شده و تأکید می‌گردید. البته در گذشته دیدیم که از روز اول دعوت، بنای خلافت و وصایت و برتری امیرالمؤمنین(ع) نهاده شده بود، در دوران رسالت آن حضرت این مسأله به هر مناسبت به شکلی تکرار می‌شد. از جمله: بیان جایگاه و منزلت امیرالمؤمنین در بیعت عقبه دوم که از حوادث بسیار مهم دوران اسلام است، مبنای حکومت آینده اسلام بر آن نهاده شد و پیامبر در آن شرایط ایشان را به عنوان وصی و جانشین خود معرفی می‌کرد و در ماجرای پیمان برادری و اخوت در مدینه، پیامبر یک بار دیگر منزلت هارون و موسی را تصریح کرد و همچنین گفتار پیامبر و جبرئیل در نسبت پیامبر و علی در جنگ احد و سخن پیامبر در فتح خیبر که خدا و رسولش علی را دوست دارند و اساسی‌ترین و مهم‌ترین سخن پیامبر در غزوه تبوک که «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‌» همه نمونه‌هایی هستند از آنچه پیامبر در این دوران عمل کرده است[۲].[۳]

اقتدار کامل و برائت از مشرکان

در سال نهم از هجرت، اسلام در جزیرة‌العرب قدرت برتر و حاکم بود؛ اما هنوز مشرکانی وجود داشتند و طبق رسوم جاهلیت به حج می‌آمدند. ایشان مراسم حج را که از حضرت ابراهیم(ع) به جای مانده بود - با تحریفاتی که در آن کرده بودند- به جای می‌آوردند. مثلاً قبیله قریش به عرفات نمی‌رفتند و این کار را برای خودشان جایز نمی‌دانستند؛ در حالی که دیگران همه بایستی به عرفات بروند. یا اینکه عمره تمتع را از حج جدا کرده و پشت سر هم انجام دادن آنها را از بدترین گناهان می‌شمردند[۴].

داستان ابلاغ برائت‌نامه پیامبر به مشرکان

یکی از رخدادهای مهم در این سال، مأموریت امیرالمؤمنین(ع) از جانب پیامبر برای اعلام برائت از مشرکان است. ایشان مأمور بود آیات آغازین سوره توبه را در روز عید قربان در «منی» برای حاجیان که مشرکان زیادی نیز در میان آنها حضور داشتند قرائت کرده و پیام رسول خدا را به آنها برساند. سال نهم از هجرت بایستی آخرین باری باشد که مشرکان به حج می‌آمدند، آیات سوره برائت نازل شده و از مشرکان برائت جسته و دستور داده بود از این به بعد دیگر به حج نیایند[۵]. مورخان به حج آن سال، حج اکبر گفته‌اند[۶].

چنان که دیدیم جمعیت حاضر در حج آن سال، هم مشرکان بودند و هم مسلمانان و همه به حج آمده بودند؛ لذا باید آیات برای عموم خوانده شود تا مشرکان بدانند از سال آینده نباید در حج شرکت کنند. این آیات وظیفه مشرکان را مشخص می‌کند؛ یعنی باید این آیات را برای مشرکان خواند، نه برای مسلمانان.

پیامبر ابوبکر را خواستند و فرمودند: این آیات را به همراه برده و در جمع مردم حاضر در منی که مسلمانان و مشرکان همه با هم هستند، بخواند و اعلام کند که مشرکان، دیگر نباید به حج بیایند. در بعضی از نقل‌ها پیامبر، ابوبکر و عمر را خواسته بودند و به آن دو این مأموریت را داده بودند[۷].

ابوبکر، آیات را گرفت و به سوی مکه حرکت کرد، ولی طولی نکشید که پیک وحی از طرف خدا، به حضور پیامبر رسید و عرض کرد: خداوند فرمان داده است که: «این آیات را باید تو یا کسی که از تو است، بخواند»[۸]. ما در گذشته نظیر این سخن که مثل و همانندی با پیامبر بود را در جنگ احد مشاهده کردیم و معنای آن را دانستیم.[۹]

نقش و تبیین جایگاه جانشین پیامبر در ابلاغ آیات برائت

پیامبر(ص) بی‌درنگ، علی(ع) را به حضور‌طلبید و ماجرا را به او فرمود. سپس فرمود: یا علی! جبرئیل نازل شده و دستوری آورده است که برای رساندن این آیات به مخاطبان آن، ناگزیر یا من باید بروم یا مردی که «از من» است باید برود. پس ناگزیر تو باید بروی! سوار بر شتر من بشو، (شتر پیامبر غضباء نام داشت) انگشتر مرا هم به دست کن که بدانند از طرف من آمده‌ای! آیات را از ابوبکر بگیر و به مکه برو و آیات را خودت بر مردم حاضر در حج بخوان! این وظیفه خاص توست که آیات را بر مردم بخوانی!

امیرالمؤمنین(ع) سوار بر شتر پیامبر شد و در جحفه[۱۰] - که یکی از میقات‌های حج بود- به ابوبکر رسید. شتر پیامبر، صدایی خاص داشت. وقتی که ابوبکر صدای شتر را شنید، نگران شد و ایستاد تا امیرالمؤمنین(ع) رسید. او گمان می‌کرد که پیامبر(ص) آمده است؛ ولی امیرالمؤمنین(ع) را مشاهده کرد که بر شتر پیامبر سوار و انگشتر آن حضرت را در دست دارد. حضرت به آن جمع رسید و به ابابکر فرمودند: من دستور دارم آیات را از تو بگیرم! من باید آنها برای مردم بخوانم[۱۱] و تو باید برگردی.

فرستادن ابوبکر و سپس برگرداندن وی و فرستادن امیرالمؤمنین(ع) به جای او کار پیامبر است. ایشان این کار را بر اساس حکمت انجام داده است. تبلیغ اولیه یعنی ابلاغ پیام الهی به مخاطبان خاص آن، وظیفه‌ای بود که تنها بر عهده پیامبر معصوم بود که قرآن از آن سخن گفته است و حفظ و حراست و دقت و صحت آن را خود عهده‌دار شده است[۱۲]؛ لذا پیامبر امیرالمؤمنین(ع) را خواسته و او را به این مأموریت فرستاد. بنابراین وظیفه ابلاغ اولیه پیام الهی بر عهده یک معصوم است. جریان تبلیغ باید یک جریان معصوم باشد؛ لذا باید خود پیامبر یا کسی که در عصمت همانند ایشان است این امر مهم را به سرانجام برساند.

پیامبر این مسأله را می‌دانند؛ بنابراین می‌خواهند بفهمانند که ابوبکر نباید احکام خدا را برای مردم ببرد و او صلاحیت انجام این کار را ندارد. نه تنها او، بلکه هیچ کس دیگر این وظیفه را نمی‌تواند انجام دهد؛ و فقط پیامبر یا کسی که مثل و همانند اوست، شایستگی و توانایی انجام این وظیفه را دارد؛ لذا فرمود: یا علی یا من باید این کار را انجام دهم یا تو. جبرئیل دستور آورده و گفته است: «أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْكَ»[۱۳] یا تو یا کسی که از توست.

معلوم است که آیات را هرکس می‌توانست برای مردم بخواند؛ لذا مسأله، اصل خواندن یا صحیح خواندن نیست، بلکه برای اولین بار تنها معصوم باید احکام خدا را برای مردم بخواند. بزرگان این کار را، «تبلیغ دست اول» نام داده‌اند[۱۴]. تبلیغ دست اول را باید معصوم انجام دهد.

ابوبکر برگشت و گریان به خدمت رسول خدا(ص) آمد. عرضه داشت: یا رسول خدا! آیا چیزی در مورد من نازل شده است؟ فرمودند: خیر! چیز خاصی که به تو مربوط باشد، در میان نیست[۱۵]. لیکن جبرئیل امین از جانب خداوند متعال نازل شده است، سلام می‌رساند و می‌گوید: از جانب تو سخن نمی‌گوید، الا خود تو یا مردی از تو! علی از من است و از جانب من سخن نمی‌گوید، مگر علی[۱۶].[۱۷]

بررسی مفاد برائت‌نامه نبوی

امیرالمؤمنین(ع) وقتی که آیات را از ابوبکر گرفت، بلافاصله به سوی مکه رهسپار شد. در مراسم حج و در روز عید قربان[۱۸] برای مردم سخنرانی کرد. ابتدا سیزده آیه از آیات سوره برائت را برای مردم حاضر در عقبه اولی خواند و دستورات پیامبر را در قطعنامه‌ای در چند ماده بیان کرد:

  1. از این به بعد مشرکان به حج نیایند.
  2. دیگر در خانه خدا کسی به صورت عریان طواف نکند.
  3. هرکس با پیامبر عهدی دارد بر همان عهد می‌ماند و آن کس که عهدی ندارد چهار ماه مهلت دارد.
  4. در بهشت جز مؤمن وارد نمی‌شود[۱۹].

البته در اینکه بند آخر جزو قطع‌نامه باشد برخی از محققان تشکیک کرده‌اند. آنچه ما آوردیم در روایات معتبر از مآخذ درجه اول مکتب خلافت و مکتب امامت است. یعنی مورد اتفاق و قبول فریقین است. البته نقل‌های متعدد دیگر به صور مختلف نیز وجود دارد که ما آنها را نقل به معنا یا ناقص و نامعتبر می‌دانیم.[۲۰]

تبیین جایگاه جانشین پیامبر برای همه

آنچه پیامبر با این کار و این سخن می‌خواست به مردم بفهماند این بود که همه بدانند تنها کسی که می‌تواند به جای ایشان و همانند ایشان سخن بگوید، تنها کسی که بعد از ایشان می‌تواند دین را به مردم برساند امیرالمؤمنین علی(ع) است. عبارت‌هایی همچون: «عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِيٌّ‌»[۲۱]؛ «عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا أَنَا أَوْ هُوَ‌»[۲۲]؛

«لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»[۲۳]؛

«لَا يُبَلِّغْ عَنِّي إِلَّا أَنَا أَوْ رَجُلٌ مِنِّي‌»[۲۴]؛

«لَا يُؤَدِّي عَنْكَ إِلَّا رَجُلٌ مِنْكَ‌»[۲۵]؛

«لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا أَنَا أَوْ أَنْتَ‌»[۲۶]؛

«عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ لَا يُبَلِّغْ عَنِّي إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِيٌّ»[۲۷].

از مجموعه این روایات معلوم می‌شود که آن دستوری که جبرئیل آورده بود و این کلام رسول خدا، مطلق است و مختص به اعلام برائت نیست، در واقع یک منصب و مقام خاص امیرالمؤمنین(ع) است که تنها ایشان می‌تواند از جانب رسول خدا سخن بگوید. بلکه در واقع داستان آیات برائت تنها نمونه‌ای از این امر بسیار مهم و مقام اختصاصی آن حضرت است.

این سخن پیامبر که بیانگر این مقام اختصاصی می‌باشد، در نقاط مختلف دیگری از سیره پیامبر نیز وجود دارد. پس چطور پیامبر افرادی همچون مصعب بن عمیر و اسعد بن زارة را به مدینه و علاء بن حضرمی را به بحرین و معاذ و ابوموسی را به یمن و عتاب بن اُسید را به مکه گسیل می‌داشت و آنان مأمور به تبلیغ اسلام بودند و باید به مردم قرآن بیاموزند؟ یا ابی بن کعب و عبد الله بن مسعود که در حیات پیامبر و در مدینه به یاران پیامبر و واردان به آن شهر قرآن می‌آموختند؟

جواب واضح است و آن اینکه همه این فرستادگان و معلمان، قرآن و اسلامی که پیامبر قبلاً در اختیار عموم نهاده بود، به همگان تعلیم داده بود، تعلیم می‌دادند؛ یعنی آن تبلیغ دست اول که باید اولاً و ابتدائاً توسط یک معصوم به امت ابلاغ و آموزش داده شود، توسط پیامبر انجام گرفته بود. تنها خصوصیت معلمان و فرستادگان آن حضرت، پیشی گرفتن در آموختن و نشر آن بوده است، وگرنه آموخته‌های آنها و کارهای تبلیغیشان هیچ اختصاصی ندارد و مثل همان تعلیماتی است که از آن روز تا زمان ما جریان دارد، ممکن است در آن اشتباهی رخ دهد یا تفسیر به رأیی شود. این گونه تبلیغ در حفظ و حراست الهی و رصد فرشتگان او نخواهد بود.[۲۸]

منابع

پانویس

  1. ای مردم من بشر هستم و نزدیک است که فرستاده پروردگارم برسد و من او را اجابت کنم (یعنی عزراییل جان مرا بگیرد و من از میان شما بروم). صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳، ح۲۴۰۸؛ کافی، ج۱، ص۲۹۰.
  2. به غیر از موارد یاد شده در مواقع دیگری پیامبر فضیلت و جایگاه امیرالمؤمنین(ع) را در ضمن حدیث منزلت بیان فرموده‌اند همچون: خانه ام سلمه، حدیث جابر، هنگام تعیین سرپرست برای دختر حمزه سیدالشهداء و حدیث ابن عباس از خلیفه دوم.
  3. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۷.
  4. صحیح البخاری، ج۲، ص۱۴۲، ش۱۵۶۴؛ المسند، ج۳، ص۴۵؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۴، ص۷۶.
  5. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «ای مؤمنان! مشرکان پلیدند بنابراین پس از امسال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند و اگر از ناداری بیمناکید خداوند به زودی شما را با بخشش خویش اگر بخواهد بی‌نیاز می‌گرداند که خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۲۸.
  6. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ فِيهِ إِنَّمَا سُمِّيَ الْحَجُّ الْأَكْبَرَ لِأَنَّهَا كَانَتْ سَنَةً حَجَّ فِيهَا الْمُسْلِمُونَ وَ الْمُشْرِكُونَ وَ لَمْ يَحُجَّ الْمُشْرِكُونَ بَعْدَ تِلْكَ السَّنَةِ»؛ (معجم الکبیر، ج۷، ص۲۵۶، ح۷۰۴۰؛ الوافی، ج۱۴، ص۱۳۰۸).
  7. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵۲، ح۴۳۱۲ و ۴۳۱۳.
  8. المسند، ج۲، ص۱۳۳ و ۱۳۵، ح۱۲۹۶ و ۱۲۸۶؛ الترمذی، ج۵، ص۲۷۵، ح۳۰۹۰ و ۳۰۹۱؛ خصائص النسایی، ص۲۰؛ معجم الاوسط، ج۳، ص۱۶۵؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵۲، ح۴۲۱۳؛ تفسیر الطبری، ج۱۰، ص۴۶ و ۴۷، ش۱۶۳۸۹ و ۱۶۳۹۲؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۴۸؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۱۱؛ الدر المنثور، ج۴، ص۱۲۲ و ۱۲۴.
  9. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۸.
  10. الجحفه قریه کبیرة علی طریق المدینه من مکه علی اربع مراحل و هی میقات اهل مصر والشام؛ (معجم البلدان، ج۲، ص۳۵) البته مورخین و محدثین نقاط دیگری را هم برای این برخورد نقل کرده‌اند.
  11. السنن الکبری (نسائی)، باب ذکر توجیه النبی(ص)، ج۷، ص۴۳۵ که در این باب چهار حدیث نقل می‌شود که اولین حدیث آن معتبر است.
  12. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  13. المسند، ج۲، ص۳۲۲، ش۱۲۹۶؛ ج۱، ص۱۵۶، ش۴.
  14. معالم المدرستین، ج۱، ص۵۰۳؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۷۴ و ۱۷۵، دارالکتب الاسلامیه.
  15. «وَ لَكِنَّ الْأَمِينَ هَبَطَ إِلَيَّ عَنِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ بِأَنَّهُ لَا يُؤَدِّي عَنْكَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْكَ وَ عَلِيٌّ مِنِّي وَ لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا عَلِيٌّ» (الارشاد، ج۱، ص۶۶).
  16. السیرة النبویة، ج۲، ص۵۴۵؛ المغازی، ج۳، ص۱۰۷۷؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۲۷۵، ح۳۰۹۰؛ المسند، ج۱، ص۱۶۸؛ ج۲، ص۱۳۵؛ ج۳، ص۳۳۲؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۱۶؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۹۷؛ فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۸۲؛ مسند ابی یعلی، ج۱، ص۱۰۰؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۲۳؛ تفسیر الطبری، ج۱۴، ص۱۰۹؛ مجمع الزوائد، ج۳، ص۲۳۹؛ تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۲۸؛ السیرة الحلبیة، ج۳، ص۲۹۷؛ الارشاد، ج۱، ص۶۶؛ تفسیر القمی، ج۱، ص۲۸۱؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۸؛ مجمع البیان، ج۵، ص۶؛ بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۵۵؛ معالم المدرستین، ج۱، ص۳۱۵.
  17. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۹.
  18. در نقل‌ها روزهای دیگری را هم به روز عید قربان اضافه کرده‌اند.
  19. السیرة النبویة، ج۲، ص۵۴۵؛ المغازی، ج۳، ص۱۰۷۷؛ السیرة الحلبیه، ج۳، ص۲۹۶؛ جامع الاصول، ج۲، ص۱۵۲، ش۶۴۳.
  20. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۵۱.
  21. سنن الترمذی، ج۵، ص۶۳۶ هذا حدیث حسن غریب صحیح؛ المسند، ج۲۹، ص۴۹ (محقق کتاب، احمد شاکر این حدیث را حدیث حسن شمرده است)؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۷، ص۴۳۴؛ المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۶؛ فضائل الصحابة، ج۲، ص۵۹۹؛ جامع الاصول، ج۸، ص۶۵۲؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۵، ص۷۲۹؛ السیرة النبویة، ج۴، ص۴۲۴ (ابن کثیر)؛ البدایة والنهایة، ج۷، ص۶۷۹؛ تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۷۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۸، ص۲۱۲.
  22. تاریخ الاسلام، ج۲، ص۳۵۰؛ تذکرة الحفاظ، ج۲، ص۳۲؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۳۵۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۸، ص۲۱۲.
  23. تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۲۴۵.
  24. المسند، ج۱، ص۱۶۸؛ السنن الکبری، ج۷، ص۴۳۵؛ مسند ابی یعلی، ج۱، ص۱۰۰؛ الکامل، ج۲، ص۱۵۶؛ الدر المنثور، ج۴، ص۱۲۳؛ الجامع الکبیر (سیوطی)، ج۱۴، ص۴۱.
  25. تفسیر قمی، ج۱، ص۲۸۱.
  26. الدر المنثور، ج۴، ص۱۲۴؛ مناقب (ابن المغازلی)، ص۲۹۶؛ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۷۴.
  27. تاریخ الطبری، ج۱۱، ص۵۷۰؛ المنتخب فی ذیل المذیل، ص۶۷؛ تاریخ اصبهان، ج۱، ص۳۰۴.
  28. جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۵۲.