سوء ظن
مقدمه
این رذیلت، در حقیقت از خباثت باطنی انسان سرچشمه گرفته دنیا را برای او تیره و تار میسازد. آن کس که به چنین رذیلتی مبتلاست، گویا عینکی سخت تیره بر چشم نهاده عالَم را تنها و تنها سیاه میبیند و بس! قرآن کریم با یادکرد از این افراد، آنان را در معرض هلاک و نابودی قلمداد کرده است: ﴿وَظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنْتُمْ قَوْمًا بُورًا﴾[۱]
دردناک آنکه اینچنین کسان، نه تنها کردارهای دو وجهی را تنها بر وجه زشت آن حمل میکنند، که حتّی سخنان و کردارهای شایسته را نیز تیره و تار دیده هیچ بهرهای از زیبائی و نیکی در آنها مشاهده نمیکنند[۲].
آنان که مبتلای به بیماری سوء ظن و وسوسه فکری هستند، چه بسیار است که سرانجام به کفر، قتل دیگران، و یا خودکشی پرداخته خود را بدین وسیله از دست خود و دیگران راحت مینمایند. سوء ظن به خداوند کفرآور است، و سوء ظن به دیگران به تفسیق، تکفیر و فرمان قتل آنان میانجامد، وسوء ظنّ به خویشتن نیز به خودکشی منجر خواهد شد.
کوتاه سخن آنکه این رذیلت، در مقابل صفت نیکوی حُسن ظن قرار داشته؛ تمامی نیکیهای آن صفت را از انسان سلب، و دریائی از معایب را برای انسان فراهم خواهد آورد. نکته قابل توجه اینکه این بیماری روحی، هر لحظه در ذهن مبتلایان به آن شدّت گرفته هیچگاه در حدی متوقّف نمیشود.
سِرّ این نکته نیز در آن است که این صفت بیماری گونه، از تسلّط قوه خیال بر آدمی پدید میآید؛ از این رو هرچند آدمی در متابعت از این تسلّط بکوشد، در تقویت آن بیشتر گام نهاده خود را بیش از پیش در بند آن نهاده است؛ از این روست که هر لحظه قوّه خیال او بیشتر تقویت شده موضوعات بیشتری را در نظر او زشت و ناپسند جلوه میدهد. حضرت حق، عالَم وجود، عموم مردمان و آنچه از آنان سر میزند، و سرانجام خود انسان، در شمار این موضوعات خواهند بود[۳].
از این روست که دانشمندان روانشناس، بر آنند که این بیماری را درمانی نیست؛ و همانگونه که برخی از انواع سرطان سرانجام به مرگ آدمی ختم میشود، مراتب قوی این صفت ناپسند نیز، سرانجام به مرگ روح ختم شده تمامی راهها برای درمان انسان را مسدود مینماید.
با این همه امّا، ما بر آنیم که مقابله با این صفت زشت، از راهی بسیار ساده برخوردار است، که تنها مجاهدت با نفسْ مقدّمه لازم آن است. آن راه نیز آن است که انسانِ بدگمان، در هر موضوعی هرچند دلیلی بر زشتی آن بیابد، امّا خود را به نیکی آن امیدوار نموده دست از ادلّه خود بردارد؛ تا اندک اندک هیچ امر ناشایستی در این عالَم مشاهده ننماید.
توجّه به این نکته که ناامیدی از درمان بیماریهای روحی، خود در شمار دامهای شیطان قرار دارد، در ممکن ساختن این معالجه سخت کارآمد است و مفید. از این رو، هرچند مقابله با نفس در این میدان سخت مشکل است، امّا آدمی با تضرّع به درگاه الهی و درخواست کمک از او، میتواند از این میدان سرافراز بیرون آید[۴].
- تکرار عبارت شریف لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ نیز در این راستا بسیار مؤثّر و نافع است[۵].
انواع سوء ظن
این رذیلت را نیز مراتب و انواعی است، که در مقابل مراتب و انواع فضیلت مقابل آن - یعنی حسن ظن -، قرار دارد:
سوء ظن به خداوند متعال
این نوع از سوء ظن، بدترین انواع آن بوده تنها نادانان، منافقان و مشرکان به آن آلوده میشوند. در این زمینه آیه ذیل سخت گویا است و روشنگر: ﴿وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾[۶].
همچنین در این کتاب مبارک میخوانیم: ﴿يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ﴾[۷].
مهمترین مشکلی که از این رذیلت برای انسان حاصل میشود، آن است که تکیه گاه آدمی در مشکلات و مصائب را از او سلب کرده، قدرت مبارزه با ناخواستنیها را از او میگیرد. شک در عدل الهی -که سرانجام به کفر ختم میشود!- نیز، در این راستا قرار دارد[۸].
سوء ظن به عالَم هستی
آلودگان به این رذیلت، عالَم هستی که مظهر رحمت الهی است را، شوم و ناپاک میبینند؛ زیبائیهای آن را زشت، و محَسَّنات آن را ناپسند میشمارند. بسیاری از آنچه که از شعرای پیشین و پسین در مذمّت دنیا نقل شده است، در همین راستا قابل تفسیر است. آوردهاند که اَبُوالعلاء معرّی که در همه عمر از ازدواج سرباز زده بود، وصیّت نمود تا بر سنگ قبرش باز نویسند: این جنایتی بود که پدرم در حق من نمود، اما من در حقّ هیچکس چنین جنایتی را روا نداشتم!.
پر واضح است که اینگونه نگریستن به دنیا، اگر شرک و کفر واضح نباشد، حداقل مراتبی از کفر نهان را در خود نهان کرده است[۹].
سوء ظن به خویشتن
این گونه از سوء ظن نیز، بر دو نوع است:
- گمان ضعف به خویشتن داشتن، که خود را جاهل ناتوانی فرض کند که امکان تحصیل علم و قدرت در او نیست. این خود در شمار دامهای شیطان است، تا مردمان را به زنجیر کشد. امروزه دولتهای بزرگ نیز در کار استعمار دول ضعیف، از همین راه بهره میبرند، گویا حیات دولتهای کوچک تنها به وجود آن دولتها بسته است، و اینان را توان حرکت و رسیدن به مدارج برتر نیست. قرآن کریم نیز با اشاره به همین مطلب میفرماید: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴾[۱۰][۱۱].
- تردید در درستی گفتار و اعمال آدمی؛ این حالت - که از آن به "وسواس" تعبیر میشود-، در شمار بدترین بلاهای نفسانی است. مبتلایان به این بلیه، به هزار راه دچار میشوند تا از سادهترین امور اطمینان یافته، تکلیف خود را در قبال آن انجام شده بدانند. تکرار نمازها و بهویژه برخی از مقدّمات آن، در این شمار است.
شیطان، این دام را بهویژه در مسیر مقدّسانی که از مبانی علمیِ دین بیبهرهاند، پهن مینماید. شیطان، خود خبر داده است که گاه ایمان را دامی میسازد تا آدمی را بدان بفریبد: ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾[۱۲][۱۳].
عجیب آنکه در این حالت، شیطان چنان نکات ظریف و دقیقی را به او القا مینماید، که کمتر کسی به آن نکات تفطّن مییابد. از این رو چنین انسان فریب خوردهای، گمان میکند که در مسیر هدایت است، حال آنکه در ظلمات ظلالت به پیش میراند!.
پیش از این، اشاره کردیم که پریشان خاطری، دل افسردگی، غمگینیِ دائم و ترس حاکم بر قلب، در شمار آثار این بیماری است؛ و سرانجام خسران در دنیا و آخرت، که سرنوشت محتوم چنین مسیری است: ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا﴾[۱۴].
علاج این بیماری نیز - همانگونه که باز دیدیم -، در بیاعتنائی به آن است؛ به شماری از روایات این مسأله پس از این اشاره خواهیم کرد. اجماع و هم آوائیِ فقیهان امّت، بر آنکه حالات نفسی وسواسی حجّت نبوده نه به قطع او اعتنائی است، و نه به ظنّ او اعتباری؛ و نیز اتّفاق آنان بر آنکه تمامی اعمالی که وسواسیان انجام میدهند و به مشقّتِ آنان میانجامد، در شمار محرّمات بوده هیچ اجری برآن مترتّب نخواهد بود نیز، برای بازداشتن اینان از پیروی شیطان بوده است[۱۵][۱۶].
سوء ظن و بدبینی نسبت به دیگران
حضرت حق در این رابطه میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ﴾[۱۷]. از این آیه شریفه، بهخوبی روشن میشود که سوء ظن، هرچند حرام است اما تا آنگاه که نتایج آن بر زبان نیاید، عِقابی بر آن مترتّب نخواهد شد؛ چرا که تا قبل از ظهور آن بر زبان، تنها در شمار وسوسه ذهنی بوده و این وسوسهها نیز در شمار حرامهائی است، که خداوند ازباب لطف خود، آنها را پیشاپیش بخشیده است[۱۸].
در این زمینه روایات بسیاری نیز وارد شده است در این شمار است روایت مشهور منقول از امام صادق(ع):پیامبر اکرم(ص) فرمودند: "نُه مسأله بر امّت من بخشیده شده است: اشتباه، فراموشی، آنچه را نمیدانند، آنچه از توان آنان خارج است، آنچه را از سر ناچاری انجام میدهند، آنچه را ناخواسته بدان مجبور میشوند، بددلی، وسوسههای ذهنی درباره آفرینش، و حسد تا آنگاه که بر زبان نیاید و یا در عمل ظاهر نشود" [۱۹].[۲۰]
بر این اساس، هرچند وسوسه فکری در شمار محرّمات فقهی نیست، امّا باید نسبت به خطر بزرگ آن آگاه بوده از آن اجتناب ورزید. از همین روست که امیرالمؤمنین(ع) فردی که مبتلا به این رذیلت اخلاقی است را، مؤمن ندانسته میفرمایند:"ایمان با بدگمانی جمع نمیشود" [۲۱]؛ نیز آن حضرت، اینان را بدترین مردمان دانستهاند:"بدترین مردمان، کسی است که به خاطر بدگمانیاش به دیگران به هیچکس اطمینان نمیکند" [۲۲].
فراتر از آن، هم ایشان بدگمانی به نیکوکاران را بالاترین گناه دانستهاند:"بدگمانی به نیکوکار، بدترین گناه و زشتترین ظلمهاست" [۲۳].
غیبت دیگران، بیادبی نسبت به آنان، تهمت زدن، تفسیق و تکفیر کردن، قتل و جدائی انداختن میان انسانها و... در شمار مفاسدی است که از پی این رذیلت اخلاقی از راه میرسد؛ از این رو از این صفت ناشایست اخلاقی که صفات ناشایست بسیاری را از پی خواهد داشت، اجتناب کن و از آن بهسختی بپرهیز.
بیاعتنائی به وسوسههای ذهنی، تنها راه مقابله با آن است؛ از این رو اگر مبتلایان به این بیماری نسبت به کسی سوء ظنّی یافتند، میباید با بیاعتنائی به آن، به رفع بیماری خود اقدام کنند[۲۴][۲۵].
در اسلام، مؤمن آن چنان عزّتمند است، که عزّت او با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. بهگونهای که بیاحترامی به او، بیاحترامی به حضرت حق و اعلام جنگ با او قلمداد شده است؛ امام باقر(ع) میفرمایند: "چون پیامبر اکرم(ص) به معراج رفتند، از حضرت حق باز پرسیدند: پروردگارا! حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ پاسخ آمد: ای محمّد! هرکس به یکی از اولیاء من اهانت کند، به میدان جنگ با من آمده است" [۲۶]؛ این امر اهانت به خویشتن را نیز شامل میشود.
از این رو، آنچه درباره برخی از مدّعیان بیبهره از عرفان شنیده میشود، که خویشتن را برای گریز از شهرت به تقوی، در معرض اهانت و تهمت قرار میدادند، نه تنها قابل پیروی نیست، که حرام واضح بوده اعلام جنگ با حضرت حق شمرده میشود!. آری! بر فاجران نیز جائز نیست که خود را در معرض شهرت به فسق قرار دهند، تا چه رسد به مؤمنان که به دروغ خود را فاسق خوانند!.
به هر روی بدگمانی به مسلمانان حرام است، همانگونه که خود را در معرض بدگمانی و فاسق و گنهکار بودن قرار دادن نیز حرام است[۲۷].
گمان نیکو در حقّ مردمان بردن، منافاتی با احتیاط و روشنبینی در امور نداشته؛ کمال سازگاری با آن را نیز خواهد داشت. بلکه حسن ظنّی که با احتیاط همراه نباشد، معمولاً نادانی و بلاهت شمرده شده خود مذموم است.
قرآن کریم، دستور میدهد که علیرغم حسن ظن به دیگران، امّا به هنگام اجرای معاملات حتماً آن را نوشته بر آن شاهدی بیاورید، تا امکان تخلّف در آن از میان برود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ﴾[۲۸][۲۹].
پر واضح است که این آیات، به شدّت به محکمکاری در معاملات و دیگر روابط و مناسبتهای اجتماعی فرمان میدهد، در عین آنکه آیاتی نظیر: ﴿لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا﴾[۳۰]، به تأکید امر مینماید که به دیگران ظنّ خیر داشته از گمان تخلّف در حقّ آنان بپرهیزید.
به این ترتیب، میتوان دریافت که هیچ تناقضی در میان این دو دسته از آیات وجود ندارد؛ همانگونه که تناقضی میان روایاتی که امر به گمان نیکوبردن میکند، از سوئی، و روایاتی که با افزایش فساد در جامعه، گمان نیکو را در حقّ دیگران منتفی میداند، وجود نخواهد داشت. به این روایت بنگرید: امام هادی(ع) میفرمایند: "هرگاه زمانی باشد که عدالت در آن بیشتر از ظلم رواج داشته باشد، در آن زمان حرام است که به کسی سوء ظن برَند، تا آنگاه که امر ناشایستی از او ظاهر شود" [۳۱]؛ در این حالت، دیگر نمیتوان با اصل گمان نیکو بردن به مردم، آنان را نیکو دانست.
امام صادق(ع) میفرمایند: "میخواستم مال التّجارهای را به یمن فرستم. از این رو نزد پدرم آمده گفتم: میخواهم فلان کس را به عنوان رئیس کاروان برگزینم، پدرم فرمود: آیا نمیدانی که او شرابخوار است؟ گفتم: شنیدهام که گروهی از مؤمنان گفتهاند او اینچنین است! پدرم فرمود: آنان را تصدیق کن، چه خداوند میفرماید: پیامبر، به خدا ایمان دارد و مؤمنان را تأیید مینماید". این روایت، در آنچه گفتیم بهخوبی ظهور داشته نشان میدهد که دائره حسن ظن، مؤمنانِ متّهم را در بر نمیگیرد[۳۲].
اقسام سوء ظن
هرچند در متون دینی برای حسن ظن درجات و مراتبی ذکر نشده، برای سوء ظن میتوان حداقل سه مرتبه قائل شد. چون گمان بدی که ذهن انسان را مشغول میکند، گاهی آثارش در گفتار و رفتار آشکار میشود و گاهی هیچ اثری در قول و فعل انسان ندارد. قسم دوم که اثری ظاهری ندارد، گاهی به گونهای است که انسان میتواند آن را از ذهن خود پاک کند و گاهی پاککردن آن غیرممکن است؛ بنابراین بدگمانی یا سوء ظن دارای سه قسم است که هریک در مرتبهای خاص قرار میگیرد.[۳۳].
مرتبه اول: گمان بیاثر غیراختیاری
گمانی که هیچ اثری در گفتار و رفتار انسان ندارد و بهطور کلی از حیطه اختیار بیرون است، به این معنی که بدون دخالت ما در خاطر پدید میآید و انسان برای زدودن آن راهی پیشرو ندارد. چنین گمانی مادام که در محیط ذهن باقی بماند و در حوزه رفتار و گفتار خودنمایی نکند مشمول ادله شرعی نیست و هیچ حکمی ندارد و صاحب آن نیز مستحق نکوهش و سرزنش نیست.[۳۴].
مرتبه دوم: گمان بیاثر اختیاری
گمانی که بیاختیار در ذهن پیدا میشود هیچ اثری در قول و فعل ما ندارد، ولی انسان میتواند با تفکر، اندیشه و تغییر شرایط و مقدماتی که پیدایش و دوام آن را موجب میشوند، به درمان آن بپردازد. پایداری چنین گمانی حتی در محیط ذهن بدون حکم شرعی نیست و ممکن است مشمول ادله حرمت باشد، چون صاحبش میتواند آن را از ذهن خود پاک کند و با اینحال به آن فرصت ادامه حیات میدهد. نکته: دو مرتبهای که نام بردیم بر این فرض استوارند که انسان در پیدایش گمان بد هیچ نقشی نداشته باشد؛ بنابراین اگر انسان خود در پیدایش گمان بد مؤثر باشد، نمیتوان او را بیگناه شمرد، حتی اگر از عهده درمان آن برنیاید.[۳۵].
مرتبه سوم: گمان مؤثر
مرتبه سوم بدگمانی که بدون شک مشمول ادله شرعی است، گمانی است که آثار آن در گفتار و کردار آدمی پیدا شود؛ چنین گمانی بدون شک حرام است. نکته: مرتبه سوم بدگمانی بسته به اینکه انسان در پیدایش گمان بد مؤثر باشد یا گمان بد بدون اختیار در ذهن متولد شود، خود، دارای دو مرتبه است؛ بنابراین بدترین مرتبه بدگمانی آن است که انسان خود در پیدایش گمان بد مؤثر باشد و آثار آن را در قول و فعلش بروز دهد. مرحوم نراقی در مقام تعیین مرتبه حرام سوء ظن نوشته است: منظور از سوء ظن گمانی است که قلب به آن معتقد و نفس به آن مایل شود، اما خطورات ذهنی، حدیث نفس و حتی شک، مصداق سوء ظن نیست؛ چون آیات و اخبار از گمان بد نهی میکنند و گمان اعتقاد راجح است که نفس به آن متمایل باشد[۳۶].[۳۷].
منابع
پانویس
- ↑ « و بدگمانی ورزیدید و قومی شایسته نابودی شدید» سوره فتح، آیه ۱۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۹۰.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۹۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۹۱.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۹۲.
- ↑ «و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خداوند بدگمانند عذاب کند، بر آنان گردش بد (روزگاران) باد! و خداوند بر آنان خشم و لعنت آورده و دوزخ را برای آنان فراهم کرده است و این بد پایانهای است» سوره فتح، آیه ۶.
- ↑ « و گروهی (دیگر) که در اندیشه جان خود بودند با پنداری جاهلی به خداوند گمان نادرست بردند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۹۲-۹۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۹۲-۹۳.
- ↑ «بیگمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دستهدسته کرد» سوره قصص، آیه ۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۹۵-۹۶.
- ↑ «گفت: پس از آنجا که مرا بیراه نهادی بر سر راه راست تو، به کمین آنان مینشینم آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت» سوره اعراف، آیه ۱۶-۱۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۹۶.
- ↑ «بگو: آیا شما را از کسان زیانکارتر آگاه کنیم؟ آنان که کوششهایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان میبرند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۳-۱۰۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۹۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۹۷.
- ↑ «ای مؤمنان! از بسیاری از گمانها دوری کنید که برخی از گمانها گناه است» سوره حجرات، آیه ۱۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۰۴.
- ↑ « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ الطِّيَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِي التَّفَكُّرِ فِي الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ يُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ يَدٍ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۴۶۳.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۰۴.
- ↑ « لَا إِيمَانَ مَعَ سُوءِ ظَنٍّ»غرر الحکم.
- ↑ « شَرُّ النَّاسِ مَنْ لَا يَثِقُ بِأَحَدٍ لِسُوءِ ظَنِّهِ»؛ غرر الحکم.
- ↑ « سُوءُ الظَّنِّ بِالْمُحْسِنِ شَرُّ الْإِثْمِ وَ أَقْبَحُ الظُّلْمِ»؛ غرر الحکم.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۹۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۰۵.
- ↑ « لَمَّا أُسْرِيَ بِالنَّبِيِّ(ص) قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ؟ قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ»؛ اصول کافی، ج۲، ص۳۵۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۰۸-۱۰۹.
- ↑ «ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسندهای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسندهای نباید از نوشتن به گونهای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند» سوره بقره، آیه ۲۸۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۱۰.
- ↑ «از چه رو چون آن را شنیدید مردان و زنان مؤمن نیکاندیشی نکردند و نگفتند که این دروغی آشکار است؟» سوره نور، آیه ۱۲.
- ↑ « إِذَا كَانَ زَمَانٌ الْعَدْلُ فِيهِ أَغْلَبُ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرَامٌ أَنْ يُظَنَّ بِأَحَدٍ سُوءٌ حَتَّى يُعْلَمَ ذَلِكَ مِنْهُ وَ إِذَا كَانَ زَمَانٌ الْجَوْرُ فِيهِ أَغْلَبُ مِنَ الْعَدْلِ فَلَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَظُنَّ بِأَحَدٍ خَيْراً حَتَّى يَبْدُوَ ذَلِكَ مِنْهُ»؛ بحار الأنوار، ج۷۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۱۱.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۲۳۷.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۲۳۷.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۲۳۷.
- ↑ نراقی، جامع السادات، ج۱، ص۲۸۲، با اندکی تصرف.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۲۳۸.