بحث:امام در لغت
معنای «امام»
معنای لغوی: امام از ماده و ریشه أم م یا أمّ که مهموز الفاء و مضاعف است و در لغت به دو معنا آمده است:
- به معنای «قصد» مانند: أمّ الشی ء؛ آن چیز را قصد کرد؛ از این جهت به رهبر و پیشوا امام گویند که منظور و مقصودِ پیروان و تابعان خود میباشد و پیروانش به او و سخنان و کارهای او نظر کرده و از او تبعیّت میکنند.
- به معنای «تقدّم و پیشی گرفتن شخص بر مردم به گونه ای که از او تبعیّت کنند و به او اقتدا نمایند».
باری، امام در لغت به معنای پیشوا و رهبر آمده و نیکی یا بدی امام در معنای لغوی آن جایی ندارد و قید نشده است[۱]. هیچ عاقلی احتمال نمیدهد که امامت به معنای لغوی از ارکان و اصول دین باشد، بلکه مراد، امامت به معنی مخصوصی است و آن بر دو وجه متصوّر است:
اول: منصب ریاست کلّیه در امور دین و دنیا بر وجه اطلاق که از جانب خداوند متعال کرامت شود و این مخصوص بعضی از پیامبران مثل حضرت خاتم الانبیاء(ص) است.
دوم: همین ریاست کلّیه است، ولی بر وجه خلافت و جانشینی از پیامبر اکرم(ص). و مراد از امامت در این مقام همین معنای دوّم است. پس مطلق ریاست من حیث هی، دخالت در امامت ندارد، بلکه امامت ریاست کلیه است به دو قید: یکی این که از جانب خداوند کرامت شود، و دوّم این که به عنوان خلافت و جانشینی از پیامبر باشد.[۲]
معنای اصطلاحی
در تعریف امامت گفتهاند: الإمامه هی الریاسه العامه خلافهً عن رسول الله(ص) فی أمور الدین و الدنیا بحیث یجب اتّباعه علی کافّه الأمّه؛ امامت عبارت است از ریاست و پیشوایی بر تمام خلق در تمام امور دینی و دنیایی ایشان به نیابت و جانشینی از پیامبر(ص)، و اطاعت و پیروی امام بر همه امّت، واجب و لازم است.
آنچه در تعریف بالا آمد، مورد اتفاق بین شیعه و سنّی[۳] است و برای امامت در کلمات علمای عامّه تعریفهای متعددی بیان شده است از جمله:
- الإمامه رئاسه عامّه فی أمور الدین و الدنیا[۴].
- الإمامه خلافه الرسول فی إقامه الدین، بحیث یجب اتّباعه علی کافه الأمه[۵].
- الإمامه نیابه عن صاحب الشریعه فی حفظ الدین و سیاسه الدنیا[۶].
- الإمامه هی خلافه الرسول فی إقامه الدین و حفظ حوزه الملّه بحیث یجب اتّباعه علی کافّه الأمّه[۷].
امّا بر خلاف مخالفین، شیعیان امور دیگری مانند عصمت و افضلیت (در علم و تقوی و شجاعت و حلم و سخاوت و عبادت و...) را در امام لازم میدانند و امامت را از اصول دین و نصب امام را بر خداوند لازم میدانند. بهترین تعریف «امامت» در نزد شیعه این است که گفته شود: إنّها رئاسه عامه إلهیه، و الخلافه الکلیه الإلهیّه الّتی من آثارها الإماره والخلافه الظاهریّه....
به بیان دیگر: الإمام هو الانسان الکامل الإلهی العالم بجمیع ما یحتاج إلیه النّاس فی تعیین مصالحهم و مضارهم، الأمین علی أحکام الله و أسراره، المعصوم من الذنوب و الخطایا، المرتبط بالمبدأ الأعلی، الصراط المستقیم، الحجه علی عباده...؛ امام انسانی است کامل و الهی که به جمیع آن چه مردم در تعیین مصالح و مفاسدشان به آن احتیاج دارند عالم است، منصوب از جانب خداوند و امین بر احکام خدا و معصوم از گناه و اشتباه، مرتبط به مبدأ اعلا و صراط مستقیم و حجّت بر بندگان و مرجع علمی برای حلّ تمام معضلات و مشکلات و تفسیر مجملات، واجب الاطاعه و التبعیه و... و آن چه در تعریف امامت ذکر کردند که: «ریاست عامّه در امور دین و دنیاست» تعریف جامع نیست، بلکه شأنی از شئون امام است، در این مقام مولای ما حضرت امام رضا(ع) فرمودهاند: «إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ... الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ خَسَأَتِ الْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الْأَلِبَّاءُ وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الْأُدَبَاءُ وَ عَيِيَتِ الْبُلَغَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ وَ أَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ التَّقْصِيرِ وَ كَيْفَ يُوصَفُ بِكُلِّهِ أَوْ يُنْعَتُ بِكُنْهِهِ أَوْ يُفْهَمُ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِهِ أَوْ يُوجَدُ مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ وَ يُغْنِي غِنَاهُ لَا كَيْفَ وَ أَنَّى وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِينَ فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا وَ أَيْنَ يُوجَدُ مِثْلُ هَذَا...؟».
قدر و منزلتِ امامت بالاتر، و شأن آن اعظم و مکان آن فراتر و جانب آن منیعتر، و فرو رفتن به کُنه آن دورتر از آن است که مردم به عقول ناقص خود به آن برسند، یا به آرای مختلف خویش آن را درک کنند...؛ امام یگانه دهر است که احدی به مقام او نرسد و هیچ عالمی با او برابر نشود و او را بدل و جایگزینی نباشد و مانند و مثل و نظیر ندارد، به تمام فضیلتها اختصاص یافته بدون آنکه خود او در طلبش رفته و به دست آورده باشد، بلکه امتیازی است که خدا به فضل و بخشش به او عنایت فرموده است. پس کیست که به کُنه معرفت امام برسد یا انتخاب امام او را ممکن شود؟! هیهات، هیهات، عقلها همه در مورد امام گمراه و پریشان و خِرَدها همه سرگردان و حیران و دیدهها از مشاهده او عاجز و گریزان و بزرگان در ادراک ذاتش همچون طفل و حکما در فهم صفاتش سرگشته و حیران و خِرَد اهل خرد از رسیدن به کنهش نارسا و زبان خطباء از وصف جلالش درمانده و خردمندان در مدح جمالش جُهّال و شعرا در تعریف صفات کمالش لال و اُدبا و بُلغا از وصف شأنی از شؤون امام عاجز و ناتوان و در بیان فضیلتی از فضائلش به عجز و قصور معترفند، چگونه ممکن است تمام اوصاف و حقیقت امام را بیان کرد یا چیزی از امر امام را فهمید؟ چگونه ممکن است کسی در جای او نشیند و به امر امامت قیام نماید؟ و چگونه میتوان به شناخت امام دست یافت و او را توصیف کرد و حال آنکه مقام او بالاتر است از آنکه دست آرزومندی به او رسد، و شأن او والاتر است از آنکه کسی بتواند او را بستاید. چه کسی تواند که چنین کسی را بر گزیند؟ و عقول کجا به این مرتبه پی میبرند؟ و چنین کسی را در کجا بیابند؟ آیا گمان دارید که در غیر آل محمّد یافت میشود؟[۸].
تعریف مذکور الریاسه العامه خلافه عن رسول الله(ص) فی امور الدین و الدنیا که از مسلّمات طرفین است، مشتمل بر الفاظی است که در اصطلاح، جنس و فصل معنی امامت است.
الریاسه العامه به منزله جنس است و شامل تمام ریاستهای حقّ و باطل میشود و با قید «خلافه عن الرّسول» ریاست حقی که از سوی خداوند و بدون واسطه است، مانند ریاست انبیای اولوالعزم و غیر اولی العزم خارج میشود. البته تعدادی از انبیا از جانب خداوند، خلیفه و امام نیز بودهاند، مانند حضرت آدم(ع) و حضرت ابراهیم(ع) و حضرت داود(ع)[۹]، ولی این مقام به نیابت از رسول نبوده است.
مراد از اُمور الدین و الدنیا یا إقامه الدین و حفظ حوزه الملّه بحیث یجب اتّباعه علی کافّه الاُمّه به پا داشتن دین و اجرای قوانین آن و حفظ و نگهداری و دفاع از سرزمینهای اسلامی طبق قانون شریعت الهی است که بر طبق مصلحت دینی و حفظ نظام نوع مسلمین باشد، یعنی در تمام امور از عبادات و معاملات و اصول دیانات بر طبق آنچه از پیامبر(ص) رسیده عمل نماید؛ چون دین عبارت است از تمام آنچه در اصول و فروع از پیامبر(ص) رسیده است.
از عجایب این است که تعریف مذکور برای امامت، میان ما و مخالفانِ ما، مورد اتّفاق است، امّا هیچ یک از خلفا و امامانی که مخالفین به امامت شان قائلند، به آنچه در این تعریف آمده، متّصف نیستند؛ زیرا «ریاست در امور دین و اقامه آن» بر معرفت و علم به تمام امور دین توقّف دارد، و جهل به شریعت و لو به بعض آن حتّی در کمترین حدّ، موجب انهدام دین است؛ بلکه إقامه دین و حفظ حوزه مسلمین برای خلیفه، ممکن نخواهد بود مگر با علم و احاطه او به تمام آنچه مخلوقات به آن احتیاج دارند، و با علم به جمیع لغات و زبانهای مختلف تا بتواند از عهده الزام و احتجاجات هر طائفه ای بر آید.
مخالفین بر خلاف توصیفات خود، عالم بودن امام به تمام امور دین را در امام شرط نمیدانند، و مدّعی هم نیستند که خلفا و امامان شان به همه امور دین عالم بودهاند. همچنین «ریاست در امور دین و اقامه آن» بر عدالت و معصوم بودن امام از هر خطا و لغزش توقّف دارد؛ زیرا احتمال سهو و خطا و فسق و گناه - در فروج و دماء و اموال مسلمین و در واجبات و محرّمات الهی - با اقامه و بر پا نمودن دین منافات دارد[۱۰].
عامّه عادل بودن امام را شرط نمیدانند، چنان که شارح مقاصد میگوید: یکی از اسباب انعقاد خلافت، قهر و غلبه است و هر که به قهر و غلبه و بدون بیعت متصدّی امامت شود، اگر چه فاسق یا جاهل باشد، خلافت برای او منعقد میشود[۱۱]. چنان که یجب اتّباعه علی کافّه الامّه که در تعریف آمده، مستلزم علم خلیفه به تمام آنچه پیامبر(ص) آورده و عدالت و عصمت او است؛ چون وجوب اطاعت تمام امت - که در میان آنها صاحبان عقل و دانش و بصیرت و تقوی و عدالت وجود دارند - از رئیس و خلیفه جاهل به احکام خدا و جاهل به اصول و فروع آن، و همچنین متابعت کردن شان از اهل لغزش و خطا و صاحب شکوک و شبهات و ظالم و جائر، از اقبح قبایح است که هیچ عاقلی آن را تجویز نخواهد کرد، بلکه تجویز آن از اسباب استهزاء و مضحکه شرع و دین خواهد بود.
مخفی نیست که صدق تعریف مورد اتّفاق خاصه و عامه برای امامت و خلافت، بر امامان دوازده گانه، ظاهر و واضح است و جامع افراد و مانع اغیار هم هست و به هیچ وجه، بر خلفای عامه صادق نیست.[۱۲]
منابع
پانویس
- ↑ الامام: المؤمّ به، انسانا کان یُقتدی بقوله او فعله، أو کتابا، أو غیر ذلک، محقا کان او مبطلاً، و جمعه أئمّه (مفردات الفاظ القرآن، ص۸۷)؛ أقول: أئمّه، أصله: أءْمِمه وزان أمْثِلَه، فاُدْغِمت المیم فی المیم بعد نقل حرکتها إلی الهمزه، و بعض النحاه یبدّلها یاء للتخفیف. الإمام: الذی یُقْتَدی به، و جمعه أیمَّه و أصله أاْمِمَه علی أفْعِلَه. (لسان العرب، ج۱۲، ص۲۵؛ الصحاح، ج۵، ص۱۸۶۵) أمّ الشی ء أمّا: قصده. (مجمع البحرین، ج۶، ص۱۳) قوله: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ أی یأتمّ بک النّاس فیتبعونک و یأخذون عنک، لأنّ النّاس یأمّون أفعاله أی یقصدونها فیتبعونها. یقال للطریق إمام؛ لأنّه یُؤَمّ أی یُقْصَد و یُتّبع. و قوله: ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ﴾ أی لبطریق واضح (مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰) و الإمام بالکسر علی فِعال: للّذی یُؤتمّ به و جمعه أئمّه. و فی معانی الأخبار: سُمّی الإمام إماما لأنّه قدوه للنّاس، منصوب من قبل الله تعالی، مفترض الطاعه علی العباد. (مجمع البحرین، ج۶، ص۱۴) أمّ یأمّ: قصد. أمّ القوم: تقدّمهم و کان لهم إماما. ائتمّ به: اقتدی. (المنجد).
- ↑ علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۲۵.
- ↑ لازم به تذکّر است که: سنّی که معنای لغویاش «تابع سنّت» است، به این معنی جز ائمّه(ع) و پیروان ایشان سنّی نیستند، و به معنی ثانوی اسمی و عَلَمی مراد از سنّی پیروان مکتب سقیفه و طرفداران خلفای غاصب میباشند و اطلاقش به این معنا بر ائمه(ع) و پیروان ایشان غلط است و در ابتدای ظهور اسلام، کلمه سنّی - به این معنا - وجود نداشت، سنّی به کسی میگفتند که به سنّت رسول خدا(ص) عمل کند، بعدها این لغت را برای گروهی به کار بردند که بر علیه شیعه گام بر میدارند، و اوج بروز این عنوان از زمان متوکّل عبّاسی است و هر جا در بیان علمای شیعه لفظ «سنّی» یا «اهل سنّت» یا «اهل تسنّن» ذکر شود، مقصود همین معنای عَلَمی و مخالف با شیعه است وگرنه، اگر منظور از سنّی، پای بندی به سنّت پیامبر(ص) باشد، شیعه از همه کس به این اسم سزاوارتر است و آنها هرگز به سیره و سنّت پیامبر(ص) پای بند نبودند، و با این حال، چون در اخبار و روایات از آنها این تعبیر دیده نشده بلکه به «عامّه و مخالفین و اهل خلاف و»... نامیده شدهاند، هر گاه در این کتاب گفته ایم: «مخالفین» و «اهل خلاف» و «عامّه» و... مقصود ما همین گروهی هستند که خود را سنّی و اهل سنّت نامیدهاند.
- ↑ المواقف، ص۳۴۵.
- ↑ المواقف، ص۳۴۵.
- ↑ مقدمه ابن خلدون، ص۱۹۱.
- ↑ دلائل الصدق، ج۴، ص۲۰۸؛ التعریف للفضل بن روز بهان الأشعری. ترجمهاش این است: «امامت از نظر اشاعره همان جانشینی رسول خداست در راه به پا داشتن دین و اجرای قوانین آن و نگهداری و دفاع از سرزمینهای اسلامی، و پیروی و اطاعت از امام بر تمام مسلمانان لازم و واجب است». لازم به تذکّر است که اکثر مخالفین، چه در گذشته و چه در حال حاضر، در اعتقادات اشعری میباشند. قاضی فضل بن روز بهان که از متعصّبترین طوائف عامّه و از اشاعره است، مینویسد: الإمامه عند الأشاعره هی خلافه الرّسول فی إقامه الدین و حفظ حوزه الملّه بحیث یجب اتّباعه علی کافّه الاُمّه.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۹۸، انتشارات اسلامیه، باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته، حدیث ۱.
- ↑ خداوند متعال حضرت ابراهیم(ع) را با دو حکم جداگانه به نبوّت و امامت برگزید، و بسیاری از انبیاء امام نبودهاند مانند پیامبران زمان حضرت ابراهیم و حضرت موسی(ع) که تحت فرمان و نفوذ آن دو پیامبر قرار داشتند. مجلسی اول در لوامع صاحبقرانی، ج۸، ص۶۷۳ مینویسد: «بنا بر اصطلاح آیات و احادیث میان نبوّت و امامت عموم و خصوص من وجه است، ماده اجتماع، حضرت پیامبر ما و حضرت ابراهیم و حضرت موسی(ع)، و امامت بدون نبوّت، ائمّه معصومین ما(ع)، و نبوت بدون امامت در حضرت عیسی»... شیخ طوسی در الرسائل العشر، رساله فی الفرق بین النبیّ و الإمام، ص۱۰۹ - ۱۱۴، این بحث را مطرح نموده است، فلاحظ.
- ↑ بلکه به مقتضای این تعریف مورد اتفاق که اقامه دین منوط به وجود خلیفه است باید خلیفه، قادر بر اظهار معجزات باهرات باشد، وگرنه، موجب اضمحلال دین خواهد بود. پس اگر یکی از طوائف مخالف، بر خلیفه احتجاج کند که: اگر دین شما بر حق است و تو خلیفه پیامبر میباشی، پس آیه و معجزه ای اظهار کن همانند خلفاء و اوصیاء انبیاء سابق تا شاهد و گواه بر حقانیت دین شما و دلیل بر خلیفه بودن تو از جانب پیامبر باشد، باید قادر بر آن باشد.
- ↑ شرح المقاصد، ج۲، ص۲۷۲، و لاحظ أیضا: الشافی فی الإمامه، ج۱، ص۶؛ الغدیر، ج۷، ص۱۳۶ - ۱۳۹. قال فی معالم المدرستین، ج۱، ص۱۹۸: قال جماهیر أهل السنه من الفقهاء و المحدّثین و المتکلّمین: لا ینعزل بالفسق والظلم و تعطیل الحقوق و لا یخلع و لا یجوز الخروج علیه بذلک.... ثم ذکر مصادر ذلک فلاحظ.
- ↑ علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۲۶-۳۲.