حکومت در نهج البلاغه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۱:۰۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث حکومت است. "حکومت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حکومت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

حکومت در اصطلاح سیاسی در دو معنای "حکم‌راندن"، و "مجموعه نهادهای قانون‌گذار و مجری احکام" به‌کار می‌رود. از این‌رو حکومت را می‌توان اعم از وضع قوانین و اجرای آن دانست. سازوکارهای حکومت و فرایند آن در جوامع می‌تواند وضعیت عمومی یک ملت را سازمان‌دهی کند و در مجموع، موجبات رفاه و زندگی مردم را سامان دهد. از این‌رو نظام حکومت دارای اهمیت است. امام علی (ع) در آغاز دستورنامه خود به مالک اشتر، وظایف حکومت را در چهار مورد خلاصه می‌کند: گردآوری خراج (مسائل اقتصادی)، پیکار با دشمنان (مسائل نظامی)، اصلاح امور مردم (تعلیم‌وتربیت) و آبادسازی شهرها (رفاه، عمران و آبادانی)[۱]. از این‌رو وظیفه حکومت، وظیفه‌ای چندجانبه و در راستای اهداف سیاسی، نظامی، اقتصادی و تربیتی بیان شده است»[۲].

مفهوم‌شناسی واژه حکم

واژه حکم ۴۱ بار در نهج ابلاغه به‌کار رفته‌است. معانی این واژه عبارت‌اند از: حکم در معنای قضاوت[۳]؛ حکم در معنای فرمان خدا[۴]؛ حکم در معنای حکومت[۵]»[۶].

پس از ماجرای حکمیّت و بحثی که میان خوارج و امام درگرفت، خوارج با استناد به آیه شریفه ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ (فرمان جز به دست خدا نیست)[۷]، بر این باور بودند که هیچ‌گونه حکومت و مدیریت اجرایی در جامعه وجود ندارد. امام (ع) در مناظره با آنان می‌فرماید: سخن حقّی است که باطل از آن خواسته‌اند. آری فرمان، فرمان خداست، امّا اینان حکومت و قانون را منکرند. بی‌تردید مردم از داشتن زمام‌دار ناگزیرند، چه نیکوکار و چه تبه‌کار[۸]. جامعه به‌ناچار باید حاکمی داشته باشد تا در سایه حکومت مجرای امور مشخص شود. در غیر این صورت جامعه دچار هرج‌ومرج خواهد شد. از این‌رو حکومت و مدیریت اجرایی نیاز و حق مردم است. امام (ع) حکومت را در سه مفهوم مدیریت[۹]، امانت‌داری (چنان‌که در نامه‌ای به والی آذربایجان حکومت را امانت و نه طعمه برمی‌شمرد)[۱۰] و خدمت به خلق[۱۱] می‌داند. از این‌رو افزون بر مواردی که در ابتدای نامه ۵۳ آمده و در آن مسائل محوری حکومت بیان شده، اهمّ وظایف حاکم در چهار مورد تشریح شده است: انتقاد خیرخواهانه که به سود مردم باشد و آن‌ها را از انحراف و اشتباه بازدارد، تأمین رفاه عمومی، آموزش مردم تا در اصول دین، امور اجتماعی و حقوق عمومی نادان نباشند و نسبت به حقوق و وظایف فردی و اجتماعی خود آگاه باشند[۱۲]»[۱۳].

خاستگاه حکومت

امام علی (ع) خاستگاه حکومت را از آنِ خدا می‌داند. خداوند با اعطای اراده و تدبیر به انسان‌ها، حق حکومت را بر اساس اندیشه و اعتقاد، به انسان‌ها تفویض کرده است. امام (ع) در مبنای بینش الهی خود، دو دلیل و برهان را در پذیرش حکومت بیان می‌دارد: نخست حضور مردم برای بیعت و اعلام یاری و طرفداری آن‌ها؛ دوم، پای‌بندی و تعهد به آگاهی و دانش خود از اوضاع نابسامان مردم و شکاف طببقاتی و تبعیض و ستم طبقه حاکم بر توده مردم؛ زیرا خداوند از آگاهان و دانشمندان تعهد گرفته است که در برابر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم ساکت ننشینند[۱۴]. از این‌رو امام علی (ع) در دوران خلافت برای از میان برداشتن فاصله طبقاتی و کوتاه کردن دست ستمگران و انحصارطلبان اقدام می‌کند»[۱۵].

مشروعیت حکومت اسلامی

فعلیت حکومت اسلامی

هدف حکومت

حکومت در مکتب امام علی (ع) هدفی برای به‌دست آوردن قدرت و سلطه بر مردمان نیست. بلکه هدف برپاداری حق و از بین بردن باطل عنوان شده است[۱۶]. امام (ع) در کلامی فرمود: خدایا تو می‌دانی که تلاش‌ها و جهادهای ما هیچ یک نه برای رقابت بر سر قدرت بوده است و نه به درخواست اندکی از بهره‌های بیشتر این جهان بی‌ارزش؛ بلکه همه تلاش‌های ما برای به‌جای خود بازگردانیدن راه‌نشان‌های دین تو و پدیدار کردن اصلاح در سرزمین‌های توست، تا در پرتو آن بندگان ستم‌دیده‌ات به امنیت و ایمنی دست یابند و قانون و حدود فروگذاشته تو برپا داشته شود[۱۷].

البته این دو موضوع تمام اهداف حکومت نیست، بلکه دو هدف مهم از اهداف سرپرستی و زمام‌داری به‌ شمار می‌رود که امام در شرایط خاص بیان داشته است»[۱۸].

شایستگی حکومت

مدیریت اجتماع و اجرای قانون از یک سو نیازمند تخصص و دانش و از سوی دیگر، نیازمند قدرت اجرایی است. حاکم پس از احراز این دو شرط انتخاب یا نصب می‌شود. امام (ع) این ویژگی‌ها را از شرایط حاکم می‌داند[۱۹]. ایشان برخی صفات سلبی برای حاکم را بدین‌شرح برمی‌شمرد: بخل، جهل، درشت‌خویی، حیف و میل کردن اموال عمومی، فرق گذاشتن بین مردمان، رشوه گرفتن، تعطیل کردن سنت‌های نیکو[۲۰]»[۲۱].

رعایت حقوق متقابل

امام (ع) از حقوق متقابل حکومت و شهروند به‌عنوان بزرگ‌ترین حقوقی که خداوند واجب کرده است یاد می‌کند. رعایت حقوق متقابل، هم‌بستگی مردم و حکومت را در پی دارد و باعث می‌شود حق و عدالت در جامعه برپا و بنیاد دین و حکومت استوار شود[۲۲]. امام (ع) از منظر دیگر هم به حقوق متقابل توجه دارد. اگر حقوق متقابل در جامعه اجرا نشود، در این صورت ناراستی در دین پیش می‌آید و در نتیجه به تباهی دین، حکومت و جاعه می‌انجامد [۲۳]»[۲۴].

امام (ع) در نهج البلاغه به بخشی از صفاتی که حاکم باید واجد آن‌ها باشد، اشاره کرده‌اند. از آن‌جمله است: زندگی‌ای هم‌سطح با توده‌های فرودست[۲۵]؛ پرهیز از حمیّت و خودبرتربینی[۲۶]؛ رأفت و مهربانی با مردم[۲۷]؛ ضرورت ارتباط مستقیم با مردم[۲۸]؛ تبعیض نگذاشتن بین نزدیکان و دیگران[۲۹]؛ سعه صدر[۳۰]؛ عدالت‌ورزی[۳۱]؛ رفق و مدارا[۳۲]؛ میانه‌روی[۳۳]، نظم و انضباط و سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی[۳۴]؛ مسئولیت‌پذیری[۳۵]؛ پای‌بندی به عهود[۳۶]؛ هماهنگی میان کردار و گفتار[۳۷]؛ مشورت[۳۸]؛ تأمین زندگی و امنیت اجتماعی کارمندان[۳۹]؛ نظارت بر کارگزاران[۴۰]؛ ارزش‌یابی کارگزاران[۴۱]؛ تشویق و تنبیه[۴۲]»[۴۳].

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. «وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لاَ يَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْض، وَلاَ غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْض فَمِنْهَا جُنُودُ اللهِ، وَمِنْهَا کُتَّابُ الْعَامَّةِ وَالْخَاصَّةِ، وَمِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ وَمِنْهَا عُمَّالُ الاْنْصَافِ وَالرِّفْقِ، وَمِنْهَا أَهْلُ الْجِزْيَةِ وَالْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُسْلِمَةِ النَّاسِ، وَمِنْهَا التُّجَّارُ وَأَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَمِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَالْمَسْکَنَةِ، وَکُلٌّ قَدْ سَمَّى اللهُ لَهُ سَهْمَهُ، وَ وَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِيضَةً فِي کِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ (صلى الله عليه وآله) عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
  2. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 307.
  3. «فَأَجْمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَيْنِ، فَأَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَنْ يُجَعْجِعَا عِنْدَ الْقُرْآنِ وَ لَا يُجَاوِزَاهُ وَ تَكُونَ أَلْسِنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ، فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَكَا الْحَقَّ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ وَ كَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا وَ الِاعْوِجَاجُ [دَأْبَهُمَا] رَأْيَهُمَا، وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي الْحُكْمِ بِالْعَدْلِ وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا، وَ الثِّقَةُ فِي أَيْدِينَا لِأَنْفُسِنَا حِينَ خَالَفَا سَبِيلَ الْحَقِّ وَ أَتَيَا بِمَا لَا يُعْرَفُ مِنْ مَعْكُوسِ الْحُكْمِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۷
  4. «وَ لِلَّهِ حُكْمٌ وَاقِعٌ فِي الْمُسْتَأْثِرِ وَ الْجَازِعِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۰
  5. «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰
  6. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 307.
  7. انعام / ۵۷ و یوسف / ۴۰ و ۶۷
  8. «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ، نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰
  9. «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰
  10. «وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵ و ۵۱
  11. «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
  12. نهج البلاغه، خطبه ۳۴
  13. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 307- 308.
  14. «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳
  15. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 308.
  16. «وَ إِنَّ مَسِيرِي هَذَا لِمِثْلِهَا فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۳
  17. «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰
  18. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 308- 309.
  19. «أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ، أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ، فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ، فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۲
  20. «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْكَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ، وَ لَا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ، وَ لَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ، وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ، وَ لَا الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ، فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَ يَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ، وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الْأُمَّة»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰
  21. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 309.
  22. «وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۵
  23. «وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ وَ كَثُرَ الْإِدْغَالُ فِي الدِّينِ وَ تُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى وَ عُطِّلَتِ الْأَحْكَامُ وَ كَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلَا يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ وَ لَا لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ، فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ وَ تَعِزُّ الْأَشْرَارُ وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۵
  24. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 309.
  25. «قَالَ وَيْحَكَ، إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ [الْحَقِ] الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۸ و «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ؛ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ؛ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ، وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ. فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ، وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ»؛ نامه ۴۵
  26. «إِيَّاکَ وَ مُسَامَاةَ اللهِ فِي عَظَمَتِهِ، وَالتَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللهَ يُذِلُّ کُلَّ جَبَّار وَ يُهِينُ کُلَّ مُخْتَال»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۰
  27. «وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۶؛ «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ»؛ نامه ۵٣ و «وَ قَدْ أَوْصَيْتُهُمْ بِمَا يَجِبُ لِلَّهِ عَلَيْهِمْ مِنْ كَفِّ الْأَذَى وَ صَرْفِ الشَّذَا»؛ نامه ٦٠
  28. «وَأَمَّا بَعْدُ فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ عَنْ رَعِيَّتِکَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
  29. «وَأَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَالْبَعِيدِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
  30. «آلَةُ الرِّيَاسَةِ، سَعَةُ الصَّدْرِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۷۶
  31. نهج البلاغه، خطبه «فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً»؛ ۱۵ و ۸۶، نامه «وَأَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ»؛ ۵۳ و حکمت ۳۷۴
  32. نهج البلاغه، نامه «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ»؛ ۲۷ و «وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ»؛ نامه ۴۶
  33. نهج البلاغه، خطبه‌ «وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ»؛ ۱۶، «أَلَا وَ إِنَّ شَرَائِعَ الدِّينِ وَاحِدَةٌ وَ سُبُلَهُ قَاصِدَةٌ»؛ خطبه ۱۱۹ و «بِمَا خَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ قَطَعْتُمُ الْأَدْنَى وَ وَصَلْتُمُ الْأَبْعَدَ»؛ ۱۶۶
  34. «وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ»؛ نهج البلاغه، نامه‌ ٤٧ و «إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَکَ»؛ ۵۳
  35. «فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ»؛ نهج البلاغه، خطبه‌های ۱۰۲ و ۱۶۶ و نامه ۵۳
  36. «وَتَجْتَهِدَ لِنَفْسِکَ فِي اتِّبَاعِ مَا عَهِدْتُ إِلَيْکَ فِي عَهْدِي هَذَا، وَاسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّةِ لِنَفْسِي عَلَيْکَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
  37. «وَ أَنْ يَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳ خطبه ۱۷۴.
  38. «وَلاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَأَثَرَةً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَالْخِيَانَةِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳ و خطبه ۲۱۵
  39. «وَلْيَکُنْ آثَرُ رُءُوسِ جُنْدِکَ عِنْدَکَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ، وَأَفْضَلَ عَلَيْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ، بِمَا يَسَعُهُمْ وَيَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ أَهْلِيهِمْ، حَتَّى يَکُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
  40. «ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِکَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
  41. «فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
  42. «وَلاَ يَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَالْمُسِيءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَة سَوَاء، فَإِنَّ فِي ذَلِکَ تَزْهِيداً لاَهْلِ الاحْسَانِ فِي الاْسَانِ، وَتَدْرِيباً لااَهْلِ الاِسَاءَةِ عَلَى الاِسَاءَةِ وَأَلْزِمْ کُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
  43. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 309.