نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Heydari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۹ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۰۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۹ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۲۳:۰۱ توسط Heydari(بحث | مشارکتها)
"کلامجدید" از جمله مباحثی است که در سالیان گذشته مورد اقبال و توجه جدی اندیشمندان غربی و سپس اسلامی قرار گرفته است. در میان غربیها، برخی "شلایرماخر" را بنیانگذار کلامجدید یا پدر الهیات نوین میدانند[۱]؛ که پس از او، اندیشمندان دیگر بر این راه رفتند.
البته پیش از او، سید احمدخان هندی نیز در یکی از سخنرانیهای خویش این اصطلاح را به زبان آورد. با این بیان که ما به تأسیس علم کلامجدیدنیاز داریم تا از این راه، یا علومجدید را ابطال کنیم و یا اینکه نشان دهیم این آموزهها بر مراتب ایماناسلامی منطبق است[۲][۳].
این ادعا از آنجاست که ایشان دو وظیفه برای علم کلام برمی شمارد که آن دو را، دلیل پیدایش کلامجدید میداند: یکی دفاع و رد شبههها بر اصول و فروعاسلام و دیگری بیان سلسله تأییداتی برای آنها، و در ادامه تصریح میکند از همین جاست که باید علم کلامجدید تأسیس شود؛ زیرا در عصر ما شبهههایی پیدا شده که در قدیم نبوده و هم تأییداتی که از مختصات پیشرفتهای علمیجدید است[۵]. شهید مطهری، جدید بودن را وصفشبهه ها، مسائل و تأییدات میداند. در حقیقت از نظر ایشان، شباهت کلام قدیم و جدید در اهداف و غایات و تفاوت در دلایل و شبهههاست[۶].
تقریرها و نظریات متعددی تا امروز درباره مفهوم و ماهیت کلامجدید در کتابها و مجلات ارائه شده[۷] که خود معرکه انظار و نقد و نظرهای فراوانی شده است. باید یادآور شد که طرح بحث نو شدن و تجدد کلام، چون ناظر به وجود تحولات و گرایشهای نوینی است که در حجم وسیعی در میان متکلمین معاصر به وقوع پیوسته است، بحثی بیحاصل و لغو نیست... آنچه تأکید بر جدید شدن کلام را موجه میکند، خوشخیالی برخی اذهان است که گمان میکنند حیطه مباحث و مسائل و شبهههای کلامی در همان محدودههای سابق است و با معتقدات و مبانی و پیشفرضهای متکلمان، هیچ چالش نوینی رخ نداده است[۸].
به برخی از مهمترین دیدگاهها دراینباره، با توجه به فاصله زیاد اختلاف آرای آنها اشاره میشود: قابل توجه آنکه تقریرها و نظریات مختلفی (هرچند که حاصل) تا به امروز درباره ماهیت کلامجدید ارائه شده، این اثر مجموعه آنها را در ۳ حوزه کلی دستهبندی (با التفات به برخی ناهمخوانی درونی) نموده است، با این نگاه که ملاک این جنبش از آن روست که اولاً هیچکدام از تقسیمبندیهای موجود جامع و مانع درست و رویکردها نیست، علاوه بر اینکه ما در اینجا مبانی فکری و اجتماعی و تا حدّ زیست فرهنگی و سیاسی افراد را دخیل دانستیم[۹].
رویکرد اول: تجدد ناظر به تحول زمانه
مجتهد شبستری در کتاب هرمنوتیک کتاب و سنّت، در مقالهای با عنوان "نقد تفکرکلامی سنتی در اسلام معاصر"، این نظر را با توجه به تفاوت وظایفکلامجدید و قدیم طرح میکند. او میگوید: کلام قدیم، به وظیفه برعهده داشته است:
علم کلام با این ساختار، دارای دو ویژگی بوده است: نخست آنکه پرسشهایی که در کلام اسلامی مطرح است، پرسشهایی ناظر به واقع است. کلام اسلامی هم به دنبال عقایدراستین و صددرصد مطابق با واقع میگردد. ویژگی دوم کلام اسلامی هم تصور قابل اثبات بودن این قضایای ایمانی از راه عقل است.
اما در عصر حاضر، فضای فکری عوض شده و آن دو ویژگی تفکر که به کلام اسلامی ما هم شکل بخشیده بود، جای خود را به ویژگیهای دیگر داده است. در فضای فکریجدید، جازمیت فلسفی و علمی از میان رفته و عدم جازمیت بر تفکربشر چیره گشته است. ازاینرو، اثبات عقلی و یقینی عقاید صحیح که هدفکلام سنتی به شمار میرفت، ناممکن گشته است. به ناچار باید به شیوه دیگری از خدا، نبوت، انسان و معاد و وحی سخن گفت. در چنین فضایی آنچه درباره دین و دینداری برای انسان مطرح است، پرسشهای خاص با محوریت این پرسش است که "دین با من فاقد تصویر چه میکند؟"؛ "آیا دین به من و جهان تصویر و معنا میبخشد؟" مسئله، بیرون آمدن از سرگشتگیها و به جایی تکیه کردن است. امروز در درجه اول از "نقش دین" سؤال میشود، نه "مطابقت و عدم مطابقت گزارههای دینی با واقع"؛ زیرا دیگر امروز مسئله این نیست که انسان با داشتن عقاید حقه به نجاتاخروی برسد؛ بلکه انسان خواستار نجاتمعنوی در همین زندگی دنیوی است[۱۰].
ایشان با تأکید بر این نکته که کلام قدیم در فضای رئالیستی پدید آمده و امروز کارایی ندارد، معتقد است باید کلام جدیدی پایهگذاری شود که با نسبیگرایی حاکم بر فضای فکریبشرجدید هماهنگ باشد[۱۱]. در واقع، تفاوت در وظیفه دیروز و امروز علم کلام را موجب دگرگونی این علم در گذشته و امروز دانسته است؛ مانند طب سنتی و علم پزشکی پیشرفته در امروز، که این نگاه و دگردیسی جای تأمل فراوان دارد.
نزدیک به این رویکرد، دیدگاهی است که تجدد را به گزارههای جدید نسبت میدهد و بر این باور است که کلام سنتی، تنها به برخی از گزارههای دینی ناظر به واقع پرداخته و به تبیین و دفع شبهههای آنها اقدام نموده و از گزارههای ناظر به ارزش، یعنی گزارههای اخلاقی و حقوقی و نیز پارهای از گزارههای ناظر به واقع، غفلت کرده است. به همین دلیل، تنها مسئله خداشناسی و صفات و افعال باری و نبوت و معاد، به حوزهکلام اختصاص داده میشود[۱۲].
شاید بیربط نباشد که نظریه آقای سروش را هم نزدیک به دو نظریه مذکور بدانیم؛ به خصوص که زمینههای روشنفکری و نسبیگرایی در همه آنها کموبیش مشاهده میشود. ایشان معتقد است کلامجدید دنبال کلام قدیم است و با آن اختلاف جوهری ندارد. ما به سه جهت میتوانیم کلامجدید داشته باشیم: یکی این که، از اهم وظایفکلام، دفع شبههها است و چون شبههها نوشوندهاند، کلام هم نو میشود. البته نباید پنداشت که همیشه با همان سلاحهای قدیمی میتوان به شبههها پاسخ گفت. گاهی برای پاسخ به شبهههاجدید، به سلاحهای جدید احتیاج است و بنابراین، متکلّم، به دانستن چیزهای تازه محتاج میشود. از اینرو علم کلام، هم از طریق معارف تازه و هم از طریق مسئلههای تازه تغذیه میشود. علم کلام وظیفهای تازه نیز پیدا میکند و بر سه وظیفهدفع شبهه ها، تبیین معارف و اثبات مبانی، وظیفه دیگری افزوده میشود به نام "دینشناسی". دینشناسی، نگاهی است به دین از بیرون دین. به همین جهت، کلامجدید گاهی "فلسفهدین" نامیده میشود[۱۳][۱۴].
ایشان تجدد را در سه عنوان شبهه ها، سلاحها و وظایفجدیدکلامی میداند؛ و در جای دیگر میگوید وجه تجدد علم کلام به تعیین مرزهای شریعت مربوط است. از نظر ایشان، شباهت کلام قدیم و جدیددفاع از شریعت است، ولی چون شریعت به صورت تدریجی کشف میشود، علم کلام نیز هویتی جاری به تناسب آن دارد[۱۵].
نظر ایشان در باب نو شدن کلام، یادآور دیدگاه ایشان درباب اخلاق در کتاب اخلاق خدایان است که در آنجا نیز معتقد است با توجه به نوشدن زمانه و تحول لحظهای دنیای جدید، نمیتوان به اخلاق ثابت و قدسی و مینوی ملتزم بود[۱۶].
"تجدد"، به معنای عرض خاص، مختص علم کلام است که ریشه در هویت این علم دارد. علم کلام بنا به تعریف، هویت واسطهای میان وحی و مخاطبان آن دارد و این هویت، به منزله جنس و جامع مشترک در همه تعریفهای علم کلام اخذ شده است. علم کلام به دلیلهویت واسطهای، به طرفین (وحی و مخاطبان آن) قائم بوده، از دو طرف نسبت، کسب تعین میکند. آنچه هویتکلام را به عنوان کلام، قوام میبخشد، وحی و تعالیم دینی است که امری بالذات ثابت است و آنچه ساختار و هندسه معرفتی دانشکلام را شکل میدهد و تعین فرهنگی آن را تأمین میکند، مخاطبان وحی است که امری دائماً متحول میباشد. کلام به دنبال عرضه وحی، که امر ثابت مقدس آسمانی است، به ذهن و زبان مخاطبان است که هویت جمعی و تاریخی متحول دارند. از اینرو متکلم، متناسب با ذهن و زبان مخاطب، نظامکلامی خود را شکل میبخشد و با تحول ذهنیت مخاطبان، نظامکلامی نیز متحول میگردد؛ به خصوص که در حد فاصل بین قرن شانزده تا نوزده میلادی، پارادایمهای جدید معرفتشناختی و فلسفههای جدیدی شکل گرفتند و فضای جدیدعلوم انسانی و اجتماعی، الهیات مسیحی را با پرسشهای نوین الهیاتی و اعتقادی مواجه نمود. این فضای فکری و فرهنگیجدید با چالشهای علوم انسانی و اجتماعیجدید در برابر تلقی سنتی از دین مواجه شد و پیدایش رهیافتی جدید به دین و نقش آن و بررسی گزارههای دینی و معنای آنها سبب گردید که در پهنه اندیشه الهیات مسیحی، الهیاتی نوین، به معنای واقعی کلمه، پا به عرصه وجود گذارد[۱۷].
این داستان به مسیحیت و هیچ دین خاص دیگری هیچ انحصاری ندارد؛ بلکه هرجا عناصر پدیدآورنده الهیات نوین مسیحی حضور یابند، همان چالش را برای دین موجود در آن فضا در پی خواهند داشت. ازاینرو، زمانی که عناصر سیراب گشته از مکاتب علمی و فلسفیغرب، در حوزهاندیشهاسلامی مطرح گردیدند، سؤالهایی را با خود به سوغات آوردند که اندیشهدینی را با چالشی ژرف مواجه کردند و برای پاسخ به این سؤالهای باید طرحی نو درانداخت و "کلامیجدید" پی ریخت[۱۸].
به نظر میرسد، این، دیدگاهی خارج از مبنای علمی و منطقی است؛ زیرا تحول ذهن و زبان مخاطبان، و پارادایمهای جدید معرفتشناختی در غرب را چگونه میتوان ملاک نو شدن یک علم دانست؟ اگر چنین باشد نوعی بیثباتی در علوم را باید ملتزم شد. علاوه بر اینکه مولف محترم در آثار مختلف خویش آرای متفاوتی در تعریف کلامجدید که گاه در حد مشرک لفظی از هم متباین هستند، ارائه نموده است[۱۹][۲۰].
رویکرد سوم: تجدد در اجزا و عوارض
بیشتر کلامپژوهان، راهی میانه را برگزیدند؛ با این نگاه که نه این موضع را قبول دارند که کلامجدید کاملاً با کلام سنتی متفاوت است که نمونهای از آن دیدگاهها پیش از این آمد)؛ و نه رویکردهای اتحادگرایانه هویتکلامجدید و قدیم را معتقدند، بلکه با تقریرهای مختلف، تفاوت آنها را تفاوت در مسائل، روش و مبانی، یا یکی یا برخی از آنها میدانند. با این نگاه که هر دو کلام از لحاظ واسطه بودن میان وحی و مخاطب مشترک، اما از حیث سایر اضلاع معرفتی متباین و متفاوتند[۲۱][۲۲].
رویکرد چهارم: تجدد در مسائل
چهارمین نگاه، تجدد را وصف مسائل کلامی دانسته است، نه هدف و موضوع که به تحول در ماهیت بینجامد. این رویکرد که به نظر میرسد دیدگاهی واقع بینانه و خارج از فضاهای متأثرانه پیش گفته باشد، از سوی برخی از استوانههای علمی امروز حوزه ارائه شده است.
استاد جعفر سبحانیمعتقد است، آنچه در گستره علم کلام رخ داده است، افزوده شدن مسائل جدیدی به مسائل قبلی کلامی و تحقق مرحلهای از تکامل در این علم است. علمجدید، موضوع و هدف جداگانه لازم دارد؛ در حالیکه هیچکدام از اینها در اینگونه مسائل موجود نیست. تنها چیزی که میتوان درباره این مسائل اظهار کرد، این است که روش تحلیل این مسائل نمیتواند عقلی باشد؛ بلکه باید متناسب با خود شبهه یا سؤال، روشی برای تحلیل آن برگزید[۲۳].
استاد جوادی آملی، با تقریر و تبیینی دیگر میگوید: اگر معیار تجدد در قبال تقدم یا تجدد در مقابل سنتی و مانند آن، به "زمان است"، ممکن است در آینده نزدیک یا دور، یک کلام اجدّی هم پیدا شود. تاریخ تا کِی، تا چه فصلی، تا چه سالی؟ اگر ملاک جدید بودن، پدید آمدن سه محور اصلی، یعنی محتوای تازه، مبنای تازه، و روش جدید باشد، در این صورت، چه کسی تضمین میکند که در آینده نزدیک یا دور، مسائل تازه، مبانی تازه، روش تازه عرضه نشود. شاهد زنده این مدعا علمفقه است؛ چراکه فقه آشنایان، به خوبی واقفند که فقها در تحقیقات فقهی خویش، نه تنها در مسائل و محتوا، بلکه در مبانی و روش استنباط و حتی در منابع فقه با یکدیگر اختلاف دارند، اما این اختلاف باعث تقسیم فقه به قدیم و جدید نمیشود؛ بلکه فقها را به اقدمین و قدما و متأخرین و متأخرین المتأخرین تقسیم مینمایند. بر این اساس، بهتر است به جای آنکه علم کلام را به قدیم و جدید تقسیم کنیم، متکلمان را به قدیم و جدید تقسیم نماییم[۲۴][۲۵].
نظریه پایانی
به نظر میرسد، علم کلام از آن جا که جزء علوم زنده به حساب میآید، همانند علوم مشابه در حال تکامل و تکاپو بوده، تا امروز که به اینجا رسیده است. اما استفاده از واژه جدید برای این علم، به دلیل تغییرات روششناختی و زبانشناختی و پیدایش شبههها و سؤالهای جدید، میتواند با مسامحه مسئلهای قابل قبول باشد. اما این، غیر از آن است که علم کلام را علمیجدید، آن هم با ماهیتی متفاوت از گذشته آن بدانیم.
با تأمل و دقت کافی در دیدگاههای پیش گفته، به خصوص موافقان کلامجدید، به دست میآید که مبنای منطقی و علمی روشنی بر این ادعاها به چشم نمیخورد. برخی با نگاه جامعهشناسی دینی و نیازمندی متفاوت بشر امروز به علم کلام، کلام جدیدی را مطرح میکند که در عین اینکه دغدغه بجا و درستی است، دلیل بر نادیده گرفتن وظایف ذاتی و گذشته آن نیست[۲۶].
نظر دیگر نیز نهایت حرفی که مطرح کرد این بود که اولاً، با تحول ذهنیت مخاطبان، نظامکلامی نیز متحول میگردد؛ و ثانیاً، در حد فاصل بین قرن شانزده تا نوزده میلادی، پارادایمهای جدیدی شکل گرفتند و فضای جدیدعلوم انسانی و اجتماعی، الهیات مسیحی را با پرسشهای نوین الهیاتی و اعتقادی مواجه نمود و سبب گردید در اندیشه الهیات مسیحی، الهیاتی نوین پا به عرصه وجود گذارد و این داستان به دین خاصی انحصار ندارد. علاوه بر توضیحات پیش گفته، در جواب نکته اول باید گفت موضوع علم کلام ذات و صفات الهی است، نه بررسی ذهنیت مخاطبان، که آن به مباحث روششناسی مربوط است.
در مورد نکته دوم باید فحص و بحث دقیق نمود که آیا وضعیت تحول کلاماسلام و مسیحیت به یک گونه و اندازه است که آن قاعده و نتیجه را در اینجا هم جاری و ساری دانست. به نظر میرسد التزام به این حرف، خود پیامدهای سوء متعددی خواهد داشت؛ زیرا مشکل اصلی مسیحیان، همانگونه که در بحث علم و دین و تجربه دینی مطرح میشود، نگاه متفاوت آنها به دو واژه کلیدی "علم" و "دین" است که در گفتمان اسلامی چنین دیدگاهی مقبول و مورد تأیید نیست.
نتیجه آنکه مطالعه و دقتنظر فراونی در دیدگاههای معتقدان به تفاوت ماهوی علم کلام صورت گرفت؛ اما توجیه علمی و منطقی دقیقی دراینباره به نظر نمیرسد، و نکته جالب توجه آنکه با این همه مجادله و گفتگو درباره کلامجدید و قدیم، و تأکید بر تجدد و پیدایش علمیجدید، هیچگاه این بحث مطرح نشده که دقیقاً موضوع و مسائل این علمجدید کدام است؟ ازاینرو میبینیم نوع کتابهایی که با این عنوان تدوین شدهاند، نه به این بحث پرداختهاند و نه محدوده مسائل آن را تبین کردهاند، و این، شاید حداقل تبیین و تشریح یک علم نوپا باشد.
لذا به نظر میرسد، نگاه منطقی و معتدلانه این است که گفته شود، صفت و پسوند جدید برای علم کلام از باب اهمیت و تأکید در مسئله و التفات دادن عالمان این عصر به این نکته است، که نباید در همان شبههها بسیط و محدود گذشته که بیشتر به مبدا و معاد مربوط بود، در جا زد. اگر چنین چیزی پذیرفته بود، شاید علماخلاق با توسعه و گرایشها و زیرشاخههای متعدد، مانند اخلاق کاربردی و حرفهای بیش از کلام مستحق چنین عنوانی بود. از همینجا میتوان گریز زد که میتوان برای علم کلام (همانگونه که در فضاهای آموزشی کموبیش چنین کاری صورت گرفته) گرایشهایی، از جمله در حوزه مسائل و شبهههای جدید طراحی و تعریف کرد. و در پایان به نظر نگارنده همانگونه که در اثر پژوهشی دیگری آن را به تفصیل بحث خواهد نمود، مناسبترین عنوان، کلام کاربردی به جای کلامجدید میباشد[۲۷].
یکی از مباحث مهم و متقارن با کلامجدید، "فلسفهدین" است که آن نیز مورد توجه جدی قرار گرفته و در سطح تحصیلات تکمیلی دانشگاها به عنوان یک گرایش، در حال فراگیری است.
وجه شاخص متمایزکننده فلسفهدین از کلام هنجاری به ترتیب جنبههای هنجاری و توصیفی آن دو است؛ زیرا فلسفهدین رویکرد دفاعی، مانند کلام را ندارد.
جان هیک، فلسفهدین را با توجه به فضای موجود در دنیای غرب به تفکرفلسفی درباره دین معنا کرده است. از نظر او، فلسفهدین با این تعریف، اعم است؛ به این معنا که لاادری و متدین میتوانند به تفکرفلسفی درباره دین بپردازند؛ و دیگر آنکه فلسفهدین شاخهای از الهیات نیست؛ بلکه شعبهای از فلسفه (فلسفه مضاف) است. و آخر اینکه فلسفهدین از موضوع تحقیق خود، یعنی "دین"، استقلال دارد و در گستره مباحث دینی قرار نمیگیرد[۲۸].
البته تعریفی از فلسفهدین که با آموزههای اسلامی متناسب باشد، این است که فلسفهدین در جهت معقولیت و توجیه دین و آموزههای اساسی آن و سازواری آنها با یکدیگر یا در جهت عدم معقولیت و توجیه و سازواری آنها میکوشد[۲۹].
همانگونه که ملاحظه میشود، بسیاری از مسائل کلام جدید و فلسفهدین مشترک هستند. تنها تفاوت آنها در دو نوع نگاه به آنهاست: یکی نگاه توصیفی و فرادینی به یک مسئله است. در این صورت، آن مسئله را در گستره مباحث فلسفهدین باید قرار داد و دیگری رویکرد جانبدارانه و دروندینی به آن است که بالتبع به مباحث کلامی برمیگردد و در حقیقت، میتوان ادعا کرد، بیشتر مسائل این دو حوزه را با این دو نگاه متفاوت میتوان بررسی کرد[۳۱].
↑در میان اندیشمندان اسلامی و به خصوص ایرانی، استاد مطهری اولین کسی است که مسئله فلسفه اخلاق را به صورت رسمی مطرح کرد. (بنگرید به: مقالهای از نگارنده با عنوان «پرستش، اصل بنیادین فلسفه اخلاق استاد مطهری»، مجله آینه معرفت، ش۲۵، زمستان ۱۳۸۹)
↑مطهری، حوزههای علمیه اسلام و نیازهای جهان امروز، ص۴۹.