حضرت شعیب علیه السلام
مقدمه
یکی از پیامبران الهی از فرزندان اسحاق و نسل حضرت ابراهیم که بعد از حضرت یوسف و قبل از حضرت موسی (ع) میزیست. اهل مَدیَن و زبانش عربی بود. قوم خود را به یکتاپرستی و عدالت و انصاف در تجارت و داد و ستد فرا میخواند. چون طغیان قوم او فزونی یافت، خداوند هلاکشان ساخت و او را به جای دیگری فرستاد که "اهل اَیکه" نام داشتند.
حضرت موسی قبل از پیامبر شدن چند سال برای او چوپانی کرد و با یکی از دختران او ازدواج نمود. در گذشت و مدفن او را در مکه میدانند.[۱].
مفاسد اقتصادی قوم شعیب
این پیامبر این برادر دلسوز و مهربان همانگونه که شیوۀ همۀ پیامبران در آغاز دعوت بود نخست آنها را به اساسیترین پایههای مذهب یعنی «توحید» دعوت کرد و «گفت: ای قوم! خداوند یگانۀ یکتا را بپرستید که جز او معبودی برای شما نیست»[۲]. آنگاه به یکی از مفاسد اقتصادی که از روح شرک و بتپرستی سرچشمه میگیرد و در آن زمان در میان اهل «مدین» سخت رائج بود اشاره کرد و گفت: «به هنگام خرید و فروش، پیمانه و وزن اشیاء را کم نکنید»[۳]. کم کردن پیمانه به معنی کمفروشی و نپرداختن حقوق مردم است. رواج این دو کار در میان آنها نشانهای بود از نبودن نظم و حساب و میزان و سنجش در کارهایشان، و نمونهای بود از غارتگری و استثمار و ظلم و ستم در جامعۀ ثروتمند آنها. قوم شعیب (مردم «ایکه» و «مدین») در یک منطقه حساس تجاری بر سر راه کاروانهایی که از حجاز به شام، و از شام به حجاز و مناطق دیگر رفت و آمد میکردند قرار داشتند. میدانیم این قافلهها در وسط راه، نیازهای فراوانی پیدا میکنند که گاهی مردم شهرهایی که در مسیر قرار دارند از این نیازها حداکثر سوءاستفاده را میکنند، اجناس آنها را به کمترین قیمت میخرند و اجناس خود را به گرانترین قیمت میفروشند (توجه داشته باشید که در آن زمان بسیاری از معاملات به صورت معامله جنس با جنس انجام میشد).
گاه بر اجناسی که میخرند هزار عیب میگذارند، و جنسی را که در مقابل آن میفروشند صد گونه تعریف میکنند، و هنگام وزن و پیمانه جنس خود را دقیقاً میسنجند و گاه کمفروشی میکنند ولی جنس دیگران را با بیاعتنایی وزن مینمایند و گاهی بیشتر از مقدار لازم بر میدارند، و چون طرف مقابل به هر حال محتاج و نیازمند است ناچار است به تمام این مسائل تن در دهد! گذشته از کاروانهایی که در مسیر راه هستند اهل خود منطقه نیز آنها که ضعیفتر و کم درآمدترند و مجبورند جنس خود را با سرمایهداران گردن کلفت معامله کنند سرنوشتی بهتر از این ندارند. قیمت متاع، اعم از جنسی را که میخرند و جنسی را که میفروشند به میل آن ثروتمندان تعیین میشود، پیمانه و وزن نیز در هر حال در اختیار آنها است و این بینوای مستضعف باید مانند «مردهای در دست غسال» تسلیم باشد!. شعیب مجدداً روی نظام اقتصادی آنها تأکید میکند اگر قبلاً قوم خود را از کمفروشی نهی کرده بود در اینجا دعوت به پرداختن حقوق مردم کرده، میگوید: «ای قوم! پیمانه و وزن را با عدالت تمام دهید»[۴]. سپس قدم از آن فراتر نهاده، میگوید: «بر اشیاء و اجناس مردم عیب مگذارید، و چیزی از آنها را کم مکنید»[۵].
در پایان باز هم از این فراتر رفته، میگوید: «در روی زمین فساد مکنید»[۶]. فساد از طریق کمفروشی، فساد از طریق غصب حقوق مردم و تجاوز به حق دیگران، فساد به خاطر بر هم زدن میزانها و مقیاسهای اجتماعی، فساد از طریق عیب گذاشتن بر اموال و اشخاص و بالاخره به خاطر تجاوز به حریم حیثیت و آبرو و ناموس و جان مردم!. سرانجام به آنها گوشزد کرد که افزایش کمیت ثروت - ثروتی که از راه ظلم و ستم و استثمار دیگران بهدست آید - سبب بینیازی شما نخواهد بود، بلکه «سرمایۀ حلالی که برای شما باقی میماند هر چند کم و اندک باشد اگر ایمان به خدا و دستورش داشته باشید بهتر است»[۷].[۸]
سرگذشت تاریخی
آنها که بتها را آثار نیاکان و نشانۀ اصالت فرهنگ خویش میپنداشتند و از کمفروشی و تقلب در معامله سود کلانی میبردند، در برابر شعیب چنین گفتند: «ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور میدهد که ما آنچه را پدرانمان میپرستیدند ترک گوئیم؟ و یا آزادی خود را در اموال خویش از دست دهیم و نتوانیم به دلخواهمان در اموالمان تصرف کنیم؟ تو که آدم بردبار، پرحوصله و فهمیدهای»[۹]،[۱۰] از تو چنین سخنانی بعید است! این جمعیت ظالم و ستمگر که خود را در برابر حرفهای منطقی شعیب بیدلیل دیدند برای اینکه به خودکامگی خود ادامه دهند، سیل تهمت و دروغ را متوجه او ساختند. همان برچسب همیشگی را که مجرمان و جباران به پیامبران میزدند به او زدند و «گفتند: تو فقط از افسونشدگانی»![۱۱] تو اصلاً یک حرف منطقی در سخنانت دیده نمیشود و گمان میکنی با این سخنان میتوانی ما را از آزادی عمل در اموالمان باز داری؟!. به علاوه «تو فقط بشری هستی همچون ما»[۱۲]، چه انتظاری داری که ما پیرو تو شویم، اصلاً چه فضیلت و برتری بر ما داری؟. «ما تنها گمانی که دربارۀ تو داریم این است که فرد دروغگویی هستی»![۱۳] بعد از گفتن این سخنان ضد و نقیض که گاهی او را دروغگو و انسانی فرصتطلب که میخواهد با این وسیله بر آنها برتری جوید، و گاه او را افسون شده خواندند، آخرین سخنشان این بود که بسیار خوب «اگر راست میگویی سنگهای آسمانی را بر سر ما فرو ریز»[۱۴] و ما را به همان بلایی که به آن تهدیدمان میکنی مبتلا ساز تا بدانی ما از این تهدیدها نمیترسیم! و به این ترتیب بیشرمی و وقاحت را به آخر رساندند و کفر و تکذیب را به بدترین صورتی نشان دادند.[۱۵]
ولادت و نیاکان
پدر و مادر
نام و نسب
کنیهها و القاب
فرزندان
شمایل و صفات ظاهری
صفات و ویژگیهای شخصیتی
قوم و محل سکونت
قوم شعیب
سرگذشت تاریخی
نبوت و رسالت
دین حضرت شعیب
امامت و ولایت
علم ویژه الهی
عصمت
فضایل و مناقب
سیره
اصحاب
مخالفان و دشمنان
رحلت و محل دفن
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۲۵.
- ↑ وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه مییابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر میهراسم» سوره هود، آیه ۸۴.
- ↑ وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه مییابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر میهراسم» سوره هود، آیه ۸۴.
- ↑ وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.
- ↑ وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.
- ↑ وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.
- ↑ بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ «برنهاده خداوند برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید و من بر شما نگهبان نیستم» سوره هود، آیه ۸۶.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۲۱۲.
- ↑ قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ «گفتند: ای شعیب! آیا دینت تو را وا میدارد که (به ما بگویی) آنچه را پدرانمان میپرستیدند وا نهیم یا با داراییهای خود آنچه میخواهیم انجام ندهیم؟ بیگمان تو خود بردبار راهدانی» سوره هود، آیه ۸۷.
- ↑ در اینجا این سؤال پیش میآید که چرا آنها روی «نماز» شعیب تکیه کردند؟. بعضی گفتهاند، این به دلیل آن بوده که شعیب بسیار نماز میخواند و به مردم میگفت: نماز انسان را از کارهای زشت و منکرات باز میدارد، ولی جمعیت نادان که رابطۀ میان نماز و ترک منکرات را درک نمیکردند، از روی مسخره به او گفتند: آیا این اوراد و حرکات تو فرمان به تو میدهد که ما سنت نیاکان و فرهنگ مذهبی خود را زیر پا بگذاریم، و یا نسبت به اموالمان مسلوب الاختبار شویم!؟
- ↑ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ «گفتند: تو بیگمان از جادو زدگانی» سوره شعراء، آیه ۱۸۵.
- ↑ قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ «گفتند: تو بیگمان از جادو زدگانی» سوره شعراء، آیه ۱۸۵.
- ↑ وَمَا أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَإِنْ نَظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ «و تو جز بشری مانند ما نیستی و بیگمان ما تو را از دروغگویان میدانیم» سوره شعراء، آیه ۱۸۶.
- ↑ فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِنَ السَّمَاءِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «بنابراین اگر راست میگویی پارههایی از آسمان را بر ما فرود آر» سوره شعراء، آیه ۱۸۷.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۲۱۴.