اسلام در نهج البلاغه

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

اسلام، دین مبین آسمانی که به نام پیام‌آور آن حضرت محمد (ص) شناخته می‌شود و تداوم دعوت پیامبران پیشین، به‌عنوان دین خاتم است. تصویری که در نهج البلاغه از زبان امام علی (ع) از اسلام به دست داده شده، از آن حیق پراهمیت است که به‌دنبال معرفی اسلام در صورت آغازین آن است، پیش از آنکه با ایجاد مذاهب و فرق، قرائت‌ها و تفسیرهای متعدّد از آن پدید آمده باشد.

در جمله‌ای گذرا در نهج البلاغه، اسلام نامی برگرفته از سلامت دانسته شده که خداوند این امّت را بدان مخصوص گردانیده است[۱]. در تعبیری دیگر، اسلام دینی دانسته شده است که خداوند آن را برای خود برگزیده، ادیان دیگر را با عزت بخشیدن بدان خوار ساخته و با برکشیدن آن، دیگر دین‌ها را فروکشیده است[۲]. در عبارتی کوتاه از نهج البلاغه، امام علی (ع) هم‌زمان به دو جنبه از رسالت پیامبر (ص) توجه داده است: آوردن پیام اسلام به عنوان یک امانت الهی و کوشش برای برپایی اسلام و پیروز شدن آن بر کفر، آن‌جا که می‌گوید: گواهی می‌دهم که محمد بنده او و فرستاده برگزیده او و امانت‌دار پسندیده اوست. درود خدا بر او و آل او باشد. او را با حجت‌های الزام‌آور فرستاد و با پیروزی آشکار و راه پدیدار. پس رسالت خود را آشکارا رساند و مردم را به راه راست واداشت... رشته‌های اسلام را استوار کرد و دستاویز‌های آن را محکم و پایدار[۳].

با وجود آنکه اسلام عنوانی برای دین حضرت محمد (ص) است[۴]، اما براساس خطبه‌ای از امام، نبوت پیامبر اسلام (ص) ادامه سنت انبیاء و تحقق وعده الهی و اسلام اتمام جریان نبوت است که میثاق پیامبران پیشین بر آن گرفته شده است[۵]. این آموزه هنگامی بهتر درک می‌شود که با آیاتی از قرآن کریم مقایسه شود؛ آیاتی که ابراهیم (ع) و یوسف (ع) را به‌عنوان مسلِم معرفی کرده[۶] و تنها دین مورد قبول نزد خداوند را اسلام دانسته‌اند[۷].

اسلام زمانی آمده است که تشتّت باورها و تفرّق ادیان اهل زمین را فرا گرفته بوده و اسلام آمده است تا آنها را از گمراهی و نادانی برهاند[۸]. از همین‌رو اسلام مفهومی در تقابل با جاهلیت است[۹]. امام در همین راستا با اشاره به آیه‌ای از قرآن کریم[۱۰] یادآور می‌شود: هر که جز اسلام دینی را پیروی کند، به یقین بدبخت است و پیوند او با خدا بریده و به سر درافتادن او سخت[۱۱]. اسلام به همان اندازه که برای راه‌جویان سهل و شیرین است، برای سرکشان سخت و غلبه‌نکردنی است. در خطبه‌ای چنین آمده است: سپاس خدای را که راه اسلام را گشود و درآمدن به آبشخورهای آن را بر تشنگان آن آسان فرمود. ارکان آن را استوار ساخت تا کس بر آن چیرگی نتواند و با آن نستیزد و آن را امانی ساخت برای کسی‌که بدان درآویزد و آرامش برای آنکه در آن درآید و برهان کسی که بدان زبان گشاید...[۱۲].

امام علی (ع) در برخی از عبارات نهج البلاغه، اسلام را به‌مثابه یک جریان تاریخی می‌شناساند، مانند آن‌جا که در ستایش صحابه، از قومی سخن می‌گوید که به سوی اسلام خوانده و آن را پذیرا شدند: کجایند مردمی که به اسلامشان خواندند و آن را پذیرفتند، و قرآن خواندند و معنای آن را به گوش دل شنیدند و به کارزارشان برانگیختند. آنان همچون ماده شتر که به بچّه خود روی آرد، شیفته آن شدند. شمشیرها از نیام برآوردند و گروه‌گروه و صف در صف روی به اطراف زمین کردند[۱۳]. و نیز قومی که در راه اسلام با برادران خود حاضر به جنگ شدند[۱۴]. اسلام "دین الله" است که خداوند خود آن را ظاهر ساخته، بی‌آن‌که در برآمدن آن کثرت و قلّت مسلمانان مؤثر بوده باشد. به‌همان میزان پس از استقرار نیز، جماعت مسلمانان در مقابله با کفار، هرچه از حیث عدد اندک هم باشند، باز بسیارند و مسلمانان عزتشان در گرو اجتماع خواهد بود[۱۵]. این درحالی است که اصل الفت بین مردمانی متفرق، خود موهبت و نعمتی بود که اسلام با خود آورد[۱۶]. البته در این میان، نقش مجاهدت‌های صحابه نادیده گرفته نشده است، چنان که در نهج البلاغه در ستایش انصار آمده است: آنان اسلام را پروراندند، چنان‌که کره اسب از شیر گرفته را پرورانند، با توانگری و دست‌های بخشنده و زبان‌های برّنده[۱۷].

در کلمات حضرت، اسلام به‌مثابه یک شرافت مطرح می‌شود و براساس حکمتی از نهج البلاغه "هیچ شرفی برتر از اسلام نیست"[۱۸]. امت اسلام با پذیرش این دین حق، برخورداری از این شرف را دارند و حتی اگر فردی از مسلمانان مرتکب کبیره‌ای شود که مستلزم عقوبت و حدّ باشد، نباید او را از نام اسلام محروم کرد و از اهل اسلام بیرونش دانست؛ آموزه‌ای که در خطبه‌ای از امام علی (ع) در پاسخ به خوارج مطرح شده است[۱۹]. مضمونی تکرار شونده در نهج البلاغه بیانگر نگرانی امام از موقعیت اسلام در شرایط بروز فتنه‌هاست: مانند آن‌جاکه حضرت به‌هنگام نقد بنی‌امیه، دوام کجروی‌های آنان را منتهی به زمانی می‌انگارد که: اسلام پوستین باژگونه پوشد و کسی سخن حق ننیوشد[۲۰]. از دیگر پیشگویی‌هاست، زمانی که اسلام غریب باشد[۲۱]، از قرآن جز رسمی و از اسلام جز اسمی نماند[۲۲]، روزگاری که در آن قرآن را واگذارند و مردم بر تفرق اجتماع کنند[۲۳] و اسلام را از حقیقت آن بپردازند، همچون ظرفی که واژگونش کنند[۲۴].

بی‌تردید، خداوند مسلمانان را پس از درگذشت پیامبر (ص) به حال خود رها نکرده است، بلکه پیامبر در میان آنان میراث قرآن و احکام شریعت را برجای نهاده است[۲۵]. در عبارات مختلف نهج البلاغه، بر قرآن کریم به عنوان میراث ماندگار اسلام تأکید می‌شود، آن‌جاکه قرآن به‌عنوان ناصحی امین، راهنمایی بی‌گمراهی و گوینده‌ای بی‌دروغ معرفی و گفته می‌شود اسلام را غایتی است که باید به آن رسید و در کلامی از حضرت، عمل به فرایض خدا و تکیه بر قرآن به‌عنوان "ریسمان استوار خدا" مورد تأکید قرار گرفته است[۲۶]. در خطبه‌ای دیگر، قرآن به‌عنوان کتاب ناطق و امر قائم الهی معرفی می‌شود و در ادامه سخن، این نگرانی به‌میان می‌آید که نکند بی‌توجهی به قرآن و روی آوردن به بدعت‌ها و شبهه‌ها، "سلطان اسلام" را از میان ببرد[۲۷].

بر اساس خطبه ۱۸۳، خداوند در ابلاغ اسلام، هیچ بایسته‌ای را از شما پنهان نکرده و هر آنچه مستحب یا مکروه می‌دانسته، بیان کرده است. در این‌باره، قرآن که حجت خداوند بر خلق اوست، به اعتباری ناطق و به اعتباری صامت است. این وجه صامت بودن، اشاره‌ای به ذووجوه بودن عبارات قرآن کریم است که در وصیت آن حضرت خطاب به ابن عباس از آن سخن رفته است[۲۸]. در حالی‌ که در وصیت یاد شده، سنت به‌عنوان رافع اختلاف در فهم قرآن معرفی شده، در عباراتی دیگر از نهج البلاغه مضمونی نزدیک به حدیث ثقلین بازگو شده است. این‌ها اشاره به حدیثی نبوی است با این مضمون که "من میان شما دو ثقل را برجای می‌نهم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم. تا آن‌گاه که بدان‌ها تمسک کنید گمراه نخواهید شد..." در این راستا می‌توان به عبارتی از خطبه ۲۳۹ اشاره کرد که در آن، امام علی (ع) "آل محمد" را ستون‌های اسلام معرفی کرده است. این حدیث با حدیثی منقول از امام باقر (ع) قابل مقایسه است که اسلام را بر هفت ستون استوار دانسته که ستون نخستین ولایت و شش ستون دیگر، شش آیین عبادی‌اند. پیش‌تر اشاره شد که در راستای برپاداشتن و دفاع از حریم اسلام، در کنار پیروی از کتاب خدا، در کلمات نهج البلاغه بر نقش شریعت دین نیز تأکید شده است. در همین راستا باید به کلماتی اشاره کرد که در آنها نماز و زکات به‌عنوان قربانی اهل اسلام، یعنی برترین عبادات[۲۹] و در جایی دیگر برپا داشتن نماز به‌عنوان شاخصه ملت، یعنی دین اسلام[۳۰] معرفی شده است. هم‌چنین گفته می‌شود که حج، عَلَم یا نشانه اسلام است[۳۱] و جهاد قله اسلام[۳۲] و مایه عزت اسلام[۳۳].

در رابطه ایمان و عمل و نقش آن در تحقق اسلام، می‌توان به این کلمه کوتاه از حضرت اشاره کرد که فرمود: اسلام را چنان وصف کنم که کس پیش از من نکرده است. اسلام، گردن نهادن است و گردن نهادن، یقین داشتن؛ یقین داشتن، راست انگاشتن و راست انگاشتن، بر خود لازم ساختن و برخورد لازم ساختن، انجام دادن و انجام دادن، به کار نیک پرداختن[۳۴]. رابطه میان معنای لغوی اسلام و معنای گردن نهادن، به نوعی از وجه نام‌گذاری اسلام نیز پرده گشوده است[۳۵].

منابع

پانویس

  1. «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَصَّكُمْ بِالْإِسْلَامِ وَ اسْتَخْلَصَكُمْ لَهُ، وَ ذَلِكَ لِأَنَّهُ اسْمُ سَلَامَةٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.
  2. «ثُمَّ إِنَّ هَذَا الْإِسْلَامَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَيْنِهِ وَ أَصْفَاهُ خِيَرَةَ خَلْقِهِ وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ، أَذَلَّ الْأَدْيَانَ‏ بِعِزَّتِهِ وَ وَضَعَ الْمِلَلَ بِرَفْعِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸.
  3. «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الصَّفِيُّ وَ أَمِينُهُ الرَّضِيُّ (صلى الله عليه و آله)؛ أَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ الْحُجَجِ وَ ظُهُورِ الْفَلَجِ وَ إِيضَاحِ الْمَنْهَجِ؛ فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ صَادِعاً بِهَا، وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ دَالًّا عَلَيْهَا، وَ أَقَامَ أَعْلَامَ الِاهْتِدَاءِ وَ مَنَارَ الضِّيَاءِ، وَ جَعَلَ أَمْرَاسَ الْإِسْلَامِ مَتِينَةً، وَ عُرَى الْإِيمَانِ وَثِيقَةً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵.
  4. «حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ (ص)»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۲
  5. «إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [صلی الله علیه وآله] رَسُولَ اللَّهِ لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱.
  6. ﴿ رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ سوره بقره، آیه ۱۲۸؛ ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلاَ نَصْرَانِيًّا وَلَكِن كَانَ حَنِيفًا مُّسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ؛ سوره آل عمران، آیه۶۷؛ ﴿رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ؛ سوره یوسف، آیه ۱۰۱.
  7. ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ ؛ سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  8. «مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ كَرِيماً مِيلَادُهُ، وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ، بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ، فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱.
  9. «وَ إِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِي جَاهِلِيَّةٍ وَ لَا إِسْلَامٍ»؛ نهج البلاغه، نامه ۱۸.
  10. ﴿وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ سوره آل عمران، آیه ۸۵
  11. «و مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً" تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ وَ تَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ وَ تَعْظُمْ كَبْوَتُهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۱؛ شهیدی، ۱۶۴.
  12. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي شَرَعَ الْإِسْلَامَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ وَ أَعَزَّ أَرْكَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ، فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۶.
  13. «أَيْنَ الْقَوْمُ الَّذِينَ دُعُوا إِلَى الْإِسْلَامِ فَقَبِلُوهُ، وَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ، وَ هِيجُوا إِلَى الْجِهَادِ فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَى أَوْلَادِهَا، وَ سَلَبُوا السُّيُوفَ أَغْمَادَهَا، وَ أَخَذُوا بِأَطْرَافِ الْأَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً وَ صَفّاً صَفّاً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱.
  14. «وَ لَكِنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِي الْإِسْلَامِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۲.
  15. «وَ هُوَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي أَظْهَرَهُ وَ جُنْدُهُ الَّذِي أَعَدَّهُ وَ أَمَدَّهُ، حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ وَ طَلَعَ حَيْثُ طَلَعَ، وَ نَحْنُ عَلَى مَوْعُودٍ مِنَ اللَّهِ، وَ اللَّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ وَ نَاصِرٌ جُنْدَهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶.
  16. «فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ حِينَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رَسُولًا، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
  17. «هُمْ وَ اللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلَامَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ، مَعَ غَنَائِهِمْ بِأَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاطِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۶۵.
  18. «لَا شَرَفَ أَعْلَى مِنَ الْإِسْلَامِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۷۱.
  19. «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) رَجَمَ الزَّانِيَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ، وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ، وَ قَطَعَ [يَدَ] السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْءِ وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ؛ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷.
  20. «وَ لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸.
  21. «فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلَامُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲.
  22. «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَبْقَى فِيهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۶۹.
  23. «فَقَدْ نَبَذَ الْكِتَابَ حَمَلَتُهُ وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ، فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لَا يُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ، فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُهُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فِي النَّاسِ وَ لَيْسَا فِيهِمْ وَ مَعَهُمْ وَ لَيْسَا مَعَهُمْ، لِأَنَّ الضَّلَالَةَ لَا تُوَافِقُ الْهُدَى وَ إِنِ اجْتَمَعَا، فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَةِ وَ افْتَرَقُوا [عَنِ] عَلَى الْجَمَاعَةِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷.
  24. «أَيُّهَا النَّاسُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ فِيهِ الْإِسْلَامُ كَمَا يُكْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِيهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۳.
  25. «وَ خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِيَاءُ فِي أُمَمِهَا إِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلًا بِغَيْرِ طَرِيقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱؛ نیز نامه ۳۱.
  26. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لَا يَغُشُّ وَ الْهَادِي الَّذِي لَا يُضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِي لَا يَكْذِبُ، وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶؛ اشاره به آیه ۱۰۳ آل عمران.
  27. «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ رَسُولًا هَادِياً بِكِتَابٍ نَاطِقٍ وَ أَمْرٍ قَائِمٍ، لَا يَهْلِكُ عَنْهُ إِلَّا هَالِكٌ، وَ إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ إِلَّا مَا حَفِظَ اللَّهُ مِنْهَا، وَ إِنَّ فِي سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ، فَأَعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَيْرَ مُلَوَّمَةٍ وَ لَا مُسْتَكْرَهٍ بِهَا؛ وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَيَنْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلَامِ، ثُمَّ لَا يَنْقُلُهُ إِلَيْكُمْ أَبَداً حَتَّى يَأْرِزَ الْأَمْرُ إِلَى غَيْرِكُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۹.
  28. «فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ، حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ١٨٣.
  29. «ثُمَّ إِنَّ الزَّكَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلَاةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلَامِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹.
  30. «وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰.
  31. «جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱.
  32. «وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰
  33. «وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲.
  34. «لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ يَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِي؛ الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِيمُ وَ التَّسْلِيمُ هُوَ الْيَقِينُ وَ الْيَقِينُ هُوَ التَّصْدِيقُ وَ التَّصْدِيقُ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۱۲۵؛ شهیدی، ۳۸۲.
  35. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۱۰۲ ـ ۱۰۵.