عصمت در تبلیغ وحی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۲۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عصمت در تبلیغ وحی یکی از مباحثی است که در بحث گستره عصمت انبیا(ع)، پس از تصدی منصب نبوت مورد توجه متکلمان اسلامی قرار گرفته است. بحث از قلمرو عصمت پیامبران و نیز تفکیک این بحث به قبل از تصدی منصب نبوت و پس از آن تا عصر امامان اهل بیت(ع) دیده و شنیده نشده و حتی تا زمان مرحوم شیخ صدوق نیز مطرح نبوده و در طول حیات فکری ایشان مطرح شده است. با این حال یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه ضرورت عصمت پیامبران از گناه پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. متکلمان امامیه با استناد به برخی ادله عقلی و نقلی که مشتمل بر آیات قرآن کریم است، عصمت انبیا در در مرحله تلقی و ابلاغ وحی و نیز تفسیر و تبیین آن را از هرگونه خطا، اشتباه و حتی سهو و نسیان، به اثبات رسانده‌اند.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

گستره عصمت پیامبران

گستره عصمت پیامبران(ع) به دو بخش گستره زمانی و گستره متعلق قابل تقسیم است. در گستره زمانی عصمت انبیا پیش از تصدی منصب نبوت و عصمت انبیا پس از تصدی منصب مورد بررسی قرار می‌گیرد.

پیشینه بحث از عصمت زمانی

بحث از قلمرو عصمت پیامبران و نیز تفکیک این بحث به قبل از تصدی منصب نبوت و پس از آن تا عصر امامان اهل بیت(ع) دیده و شنیده نشده، چه اینکه گویا تأکید ائمه در دوران حضور بیشتر بر تثبیت اصل مسأله عصمت بوده است. به نظر می‌رسد این مسأله تا زمان مرحوم شیخ صدوق مطرح نبوده و در طول حیات فکری ایشان به تبع بحث از گناهان صغیره و کبیره، تفکیک عصمت پیامبران مطرح و به عصمت امام نیز کشیده شد. ایشان ضرورت عصمت پیامبران و به تبع آن، امامان را از برخی گناهان صغیره، پیش از تصدی منصب امامت نفی و پس از ایشان نیز شیخ مفید همین نظریه را اختیار کرد. پس از ایشان مرحوم سید مرتضی و برخی شاگردان ایشان همچون کراجکی، حلبی و شیخ طوسی با تأکید بر ضرورت عصمت پیامبر خاتم و امامان، پیش از تصدی منصب نبوت و امامت رویکردی جدید به این مسأله داشتند. نخستین بار شیخ طوسی مسأله عصمت امام و به تبع آن پیامبر خاتم را از زمان تولد مطرح کرد در حالی که پیشینیان او تنها به عصمت امام پس از تصدی منصب امامت توجه داشتند[۱۱].[۱۲]

همه اینها در حالی است که یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران از گناه پس از تصدی منصب نبوت و امامت است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است[۱۳].

عصمت انبیا پس از تصدی منصب نبوت

این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از:

  1. عصمت در تلقی و ابلاغ وحی؛
  2. عصمت در تفسیر و تبیین وحی؛
  3. عصمت از اشتباه، خطا و فراموشی در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی؛
  4. عصمت از گناه.

یکی از وظایف انبیا، دریافت وحی از خداوند متعال و رساندن آن به مردم است که بالاترین مرتبه عصمت و قوام نبوت به شمار می‌رود. بیشتر متکلمان شیعه و سنی، عصمت انبیا در این مراحل ـ دست کم در دروغگو نبودن در مقام تبلیغ ـ را قبول دارند[۱۴]. به غیر از قاضی عبدالجبار که کذب سهوی را در تبلیغ رسالت تجویز کرده است[۱۵].

عصمت در این مرحله دو بخش دارد:

  1. عصمت از دروغ؛
  2. عصمت از خطا در تلقّی و دریافت و فهم وحی و رساندن آن به مردم.

ادله اثبات عصمت انبیا در تلقی و ابلاغ وحی

دلایل عقلی و قرآنی و روایی بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است که به چند مورد اشاره می‌کنیم.

ادله عقلی

الف) نخستین دلیل عقلی بر عصمت در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر هدف از بعثت است. هدف از خلقت انسان رسیدن او به کمال است؛ انسان‌ها به طور فطری طالب سعادت و رسیدن به کمال هستند؛ یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، شناسایی آن و راه‌های منتهی به آن است؛ ابزار شناخت انسان ـ که منحصر در حس و عقل است ـ برای رسیدن به کمال و سعادت ابدی کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه جهان آخرت از محدوده شناخت عقل و حس خارج است نمی‌توانند همه آنچه را که برای سعادت انسان لازم است، شناسایی کنند؛ عقل با توجه به حکمت خدا]] درمی‌یابد که راه دیگری برای شناخت سعادت ابدی باید وجود داشته باشد تا بتواند انسان را به هدف نهایی راهنمایی کند و گرنه نقض غرض خواهد بود و نقص غرض از خدای حکیم محال است. راه دیگر، وحی و نبوت است؛ در غیر این صورت حجت بر مردم تمام نمی‌شود. پیامبران که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را معصومانه و بدون تغییر به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه شناخت، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و خطا در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید[۱۶]؛ بنابراین پیامبران در تلقی و ابلاغ وحی معصوم هستند. این دلیل علاوه بر اینکه پیامبر را از گناه معصوم می‌داند، او را از سهو و نسیان نیز معصوم می‌داند؛ زیرا احتمال سهو و نسیان نیز باعث بی‌اعتمادی و نقض غرض است[۱۷].

ب) دومین دلیل عقلی بر عصمت در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر معجزه پیامبران است. فلسفه معجزه، تأیید پیامبران است و از نظر عقل دلالت بر این دارد که در آنچه انبیاء به خدا نسبت می‌دهند، دروغ راه ندارد[۱۸]. جالب اینجاست که حتی اشاعره ـ که منکر حُسن و قُبح عقلی هستند ـ به این دلیل استناد کرده‌اند[۱۹]. پیامبران مدعی هستند که با غیب و خالق عالم در ارتباط هستند. فهم وجود این رابطه به صورت مستقیم برای بیشتر مردم ممکن نیست؛ زیرا طرف مقابل پیامبر قابل درک برای همه مردم نیست. بنابراین پیامبر باید کاری کند تا نشانه ارتباط او با خدا باشد؛ این نشانه باید به گونه‌ای غیر عادی و خارق‌ العاده باشد تا مؤید این ارتباط باشد. معجزه که نشانه پیامبری است، از سوی خدا به پیامبر(ص) اعطا می‌شود. اگر پیامبر دروغگو باشد یا خطا کند، اعطای معجزه به معنای تأیید دروغگو خواهد بود و تأیید دروغگو از خدای حکیم محال خواهد بود[۲۰]. این دلیل، عصمت از دروغ در مقام ابلاغ وحی را تأیید می‌کند؛ اما به نظر مرحوم علامه طباطبایی این دلیل، عصمت از خطا و نیز سهو و اشتباه در ابلاغ را نیز ثابت می‌کند؛ زیرا تصدیق باطل و خلاف حق نیز قبیح است[۲۱].

ادله نقلی

آیات متعددی برای اثبات عصمت پیامبران در مقام تلقی و ابلاغ وحی اقامه شده است که به ذکر چند نمونه بسنده می‌کنیم[۲۲]:

  1. آیات ۲ ـ ۴ سوره نجم: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى[۲۳]. آیات به روشنی بیانگر این است که پیامبر به عنوان نماینده خدا سخن می‌گوید، در واقع سخن خداوند است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمی‌فرمود آنچه او می‌گوید، وحی الهی است.
  2. آیه ۲۱۳ سوره بقره: ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ[۲۴]. از این آیه استفاده می‌شود که بعثت پیامبران دو هدف را دنبال می‌کند؛ نخست اینکه در میان مردم به حق داوری کنند و دوم آنکه آنان را به سوی اعتقاد حق و عمل صحیح رهبری کنند. این دو هدف جز در سایه عصمت انبیا از خطا در اخذ و تبلیغ وحی امکان‌پذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها رهبری به سوی حقیقت نخواهد بود، بلکه مایه گمراهی می‌شود.
  3. آیات ۲۸ - ۲۶ سوره جن: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۲۵]. در آیات یاد شده، دو نوع نگهبان برای صیانت از وحی وارد شده است: نخست فرشتگانی که پیامبر را از هر سو احاطه می‌کنند و دوم خداوند بزرگ که بر پیامبر و فرشتگان احاطه دارد. علت این مراقبت کامل نیز تحقق یافتن هدف نبوت ـ رسیدن وحی ـ به بشر است[۲۶]. افزون بر این، باید گفت: ﴿فَلا يُظْهِرُ؛ «اظهار» از باب إفعال و به معنای اعلام کردن است که نتیجه آن، رساندن پیام اعلام شده به مخاطبان است؛ ﴿مِن در ﴿مِن رَّسُولٍ بیانی است؛ یعنی خداوند از پیامبرانش خشنود است که آنان را بر غیب خویش آگاه می‌کند؛ ضمیر در ﴿فَإِنَّهُ يَسْلُكُ به خداوند بر می‌گردد؛ همانطور که ضمیر مستتر در ﴿يَسْلُكُ نیز به او بر می‌گردد. افزون بر این ﴿يَسْلُكُ به معنای «یجعل» (گماردن) آمده است؛ ضمائر در عبارت ﴿مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ به پیامبر اکرم(ص) بر می‌گردد، ولی منظور از ضمیر نخست آن است که خداوند میان پیامبران و مخاطبان واسطه‌ای قرار نداده است و منظور از ضمیر دوم این است که خداوند میان خود و آنان (پیامبران)، فرشتگانی را برای مراقبت و نگهبانی از وحی و پیام خویش می‌گذارد تا از لوح محفوظ تا زمین (قلب پیامبران) مصون از گزند باشد و هم از قلب پیامبران تا زمانی که آن را به مردمان ابلاغ می‌کند و هم آن‌گاه که واژه‌ها و اوصافی را بر زبان می‌آورد[۲۷].
  4. آیه ۴ سوره مریم: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا [۲۸]. این آیه دلالت می‌کند بر اینکه وحی از هنگام شروع نزول تا هنگامی‌که پیامبر آن را به دست مردم ابلاغ می‌کند مصون از هر گونه خطا، اشتباه و حتی سهو و نسیان است[۲۹].

این آیات پیامبر را از خطا و نسیان و گناه معصوم می‌داند.

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. استادی، رضا، پاسخ به چالش‌های فکری در بحث عصمت و امامت، ماهنامه معرفت، شماره۳۷، ص۳۶.
  12. یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۹.
  13. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۲.
  14. شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸.
  15. "وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع"، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.
  16. محقق طوسى مى‌نویسد: "و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض"، رک: کشف المراد، ص۳۴۹.
  17. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما‌شناسی، ص۱۲۴ـ۱۲۷، قم: حوزه علمیه، چ اول، ۱۳۶۷٫.
  18. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰.
  19. ر.ک: ایجی، المواقف، ج۳، ص۴۱۵؛ محمدحسین المظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.
  20. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن کریم، ص۲۰۳.
  21. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶.
  22. ممکن است گفته شود استدلال به آیات قرآن برای عصمت در تلقی و ابلاغ وحی، دور باطل است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر معصوم بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن آیات قرآنی است. در پاسخ به این سخن باید گفت این شبهه در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا می‌توان صحت آیات قرآن را از طریق تحدی اثبات کرد؛ تحدی آیات قرآن، نشانه از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه عصمت پیامبر و دور مذکور باطل می‌شود اما این مشکل در مورد ادله روایی وارد است و با آنها نمی‌توان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.
  23. «هرگز دوست شما حضرت محمّد(ص) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.
  24. «مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می‌کرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به منظور انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بی‌ایمان، هم چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند»، سوره بقره، آیه۲۱۳.
  25. «او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات۲۸-۲۶.
  26. برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰.
  27. یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ۱۱۲ـ۱۱۰.
  28. و ما (فرشتگان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمی‌آییم، آینده و گذشته ما و آنچه میان آنهاست، از آن اوست و پروردگارت فراموشکار نیست؛ سوره مریم، آیه:۶۴.
  29. ر.ک. احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی، ص ۲۳۰-۲۳۱.