تقیه در سیره معصوم

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۰ سپتامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۲۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

ائمه(ع) گاهی برای حفظ جان خود و یارانشان در برابر ستم حاکمان جور تقیه می‌کردند. ایشان به گونه‌ای وانمود می‌کردند که گویا هیچ‌گونه اختلاف و ناسازگاری با سلاطین ندارند و در پی براندازی و اقدام علیه حاکمیت آنان نیستند. البته روشن است که تقیه به معنای تعطیلی فعالیت علیه نظام جور نیست، بلکه به معنای حرکت سرّی علیه حاکمیت ظالم است. در واقع، تقیه تنها تغییر تاکتیک و راهبرد است، نه سازش با مخالف و تسلیم شدن در برابر او. البته تقیه خود انواع و اقسامی چون خوفیه، مداراتیه و کتمانیه دارد که بحث ما بیشتر ناظر به نوع اخیر آن است[۱]. امام صادق(ع) در حدیثی به این مطلب اشاره کرده‌اند: “مؤمن در هر حال مجاهد است؛ زیرا او در دولت باطل به وسیله تقیه با دشمنان خدا می‌جنگد و در دولت حق با شمشیر”[۲]. در واقع، این حدیث شریف آشکارا دلالت می‌کند که تقیه نه تنها به معنای سکوت، رکود، چاپلوسی و مداحی ظالمان و فرصت‌طلبی نیست، بلکه خود نوعی جهاد و امر به معروف و نهی از منکر پنهانی است. در حقیقت، مؤمن با این اقدام زمینه پیدایش دولت حق را فراهم می‌کند که سرانجام در سایه آن، جهاد با کفار و دشمنان اسلام علنی خواهد شد[۳]. به هر حال، تقیه یکی از شیوه‌های ائمه(ع) در برابر حکومت حاکمان جور بوده است. امام صادق(ع) دراین باره می‌فرماید: “تقیه شیوه من و شیوه نیاکان من است و کسی که تقیه نمی‌کند ایمان ندارد”[۴]. اهل بیت(ع) افزون بر اینکه خود تقیه می‌کردند به پیروانشان نیز تقیه را سفارش می‌کردند. از امام موسی بن جعفر(ع) نقل شده که فرمودند: “فرمان‌برداریِ سلطان از سَرِ تقیه واجب است”[۵]. ائمه هنگام وجود خطر مالی و جانی، افزون بر امور سیاسی در امور عبادی نیز به تقیه توصیه می‌کردند. گاهی نیز به افراد خاصی که در حکومت منسب‌های کلیدی داشتند، دستور می‌دادند که همانند دیگران وضو بگیرند و نماز بخوانند تا کسی به شیعه بودن آنان شک نبرد. هدف ایشان این بود که بتوانند به شیعیان خدمتی کنند. برای مثال، امام موسی بن جعفر(ع) در مقطعی به علی بن یقطین دستور دادند که برخی از تکالیف شرعی خود را همچون نماز و وضو همانند اهل سنت انجام دهد تا کسی به شیعه بودن او مشکوک نشود[۶]. امام این تکلیف را پس از آنکه خطر مرتفع شد، برداشتند. بسیاری از روایات نیز از سر تقیه صادر شده است. ائمه(ع) گاهی بنا به مصالحی، از جمله مصلحت حفظ جان شیعیان می‌کوشیدند حکم واقعی را آشکارا اظهار نکنند. بنابراین احکام را به گونه‌ای بیان می‌فرمودند که مخاطب می‌پنداشت حکم واقعی است. البته این نوع تقیه علل و عوامل متعددی داشته است که ما در این مجال خواهان بررسی آن نیستیم[۷]. آنچه بیان شد درباره تقیه کتمانیه بود؛ یعنی ائمه(ع) در واقع علیه حکام جائر، نه آشکارا، بلکه پنهانی فعالیت می‌کردند. اما گاهی ائمه(ع) بنا به مصالح و مقتضیات زمانی و مکانی خاصی، تقیه مداراتی پیشه می‌کردند. امیرالمؤمنین(ع) با آنکه مشروعیت خلفای زمان خود را مخدوش می‌دانست و معتقد بود خلافت از آن اوست و دیگران این حق را از وی سلب کرده‌اند، بردباری پیشه ساخت. ایشان در خطبه سوم نهج‌البلاغه دلیل آن را این‌گونه بیان می‌کند: “به خدا وگند، فلان (ابوبکر) جامه خلافت را پوشید و می‌دانست خلافت جز مرا نشاید... چون چنین دیدم دامن از خلافت در چیدم... ژرف بیندیشیدم که چه باید، و از این دو کدام شاید؟ با دست تنها بستیزم یا صبر پیش گیرم و از ستیز بپرهیزم؟... چون نیک سنجیدم، شکیبایی را خردمندانه‌تر دیدم و به صبر‌گراییدم”[۸]. البته این‌گونه نبود که امام علی(ع) در طول مدت ۲۵ سال کناره‌گیری از قدرت در همه امور با خلفای وقت همکاری کند. ایشان در رفتار با خلفا سیاست‌های مختلفی را پیش گرفت؛ برای مثال از منتقدان سیاسی حمایت می‌کرد. خود نیز از عملکرد خلفا انتقاد می‌کرد. حتی از بیعت داوطلبانه خودداری ورزید، اما از مبارزه مستقیم با خلفا منصرف شد. به طور کلی ائمه(ع) در رفتار سیاسی خود از شیوه تقیه بنا به مصالحی استفاده کرده‌اند[۹].

  1. برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: علی تهرانی، تقیه در اسلام.
  2. «وَ الْمُؤْمِنُ مُجَاهِدٌ لِأَنَّهُ يُجَاهِدُ أَعْدَاءَ اللَّهِ تَعَالَى فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ بِالتَّقِيَّةِ وَ فِي دَوْلَةِ الْحَقِ بِالسَّيْفِ‌» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرائع، ج۲، ص۴۶۷؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۰۹).
  3. ر.ک: سیداحمد طیبی شبستری، تقیه، امر به معروف و نهی از منکر در اسلام، ص۱۲-۱۳؛ به نقل از: محمدرضا خاتمی، نظریه انقلاب در اسلام، ص۷۲.
  4. «التَّقِيَّةُ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ‌» (تاج‌الدین شعیری، جامع الأخبار، ص۹۵؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۵۵؛ علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، ج۳، ص۷۱).
  5. «أَنَّ طَاعَةَ السُّلْطَانِ لِلتَّقِيَّةِ وَاجِبَةٌ» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۷۶؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۲۱).
  6. «وَ الَّذِي آمُرُكَ بِهِ فِي ذَلِكَ أَنْ... تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ثَلَاثاً وَ لَا تُخَالِفَ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِهِ» (ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، تحقیق السید حسن الخراسانی، محمدباقر البهبودی و السیدابراهیم المیانجی، ج۴۸، ص۳۹؛ مهدی حجازی و محمد خسروشاهی، دررالاخبار، ص۳۶۰).
  7. برای مطالعه بیشتر دراین باره، ر.ک: محمدحسین واثقی راد، مبانی و جایگاه تقیه در استدلال‌های فقهی و گذری بر شرائط فقهی- سیاسی عصر امامان فقه، قم، ۱۳۷۸.
  8. نهج‌البلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، ص۹-۱۰.
  9. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۲۷.