زندقه در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۲۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

زنادقه در عصر اموی

پدیده زندیق‌ها در دوران امویان در جامعه اسلامی انتشار یافت و فعالیت آنان در دوران اول عباسی شدت گرفت. در واقع کلمه زندیق در اصل برای پیروان دین‌های مجوسی، مثل زرتشتی و مانوی به کار رفت، سپس به آهستگی تعمیم یافت و ملحدان و شکاکان در دین، از جمله پیروان ابن‌دیصان، مرقیون و مانی را در برگرفت[۱]. آنگاه این لفظ توسعه یافت تا اینکه شعوبیه را هم شامل شد؛ بعد از آن، عباسیان این اصطلاح را برای سرکوب سیاسی‌ها یا دین‌داران به کار گرفتند و مفاهیم دینی - سیاسی کلی برای آن ساختند و سرانجام آن را بر برخی هرزه‌ها، گستاخان و زیرکان اطلاق کردند[۲].

در حقیقت زندقه حرکتی سیاسی در چارچوب اندیشه دینی منظمی بود که پیروانش را به انتشار مذهب مانوی و محتوای عقیده دینی و میراث فکری آن، به این اعتبار که جایگزین میراث اسلامی - عربی است، دعوت می‌کرد و چه بسا که سیاست در پشت دعوت‌های فلسفی پنهان شده بود؛ همان‌گونه که در ورای مصادره‌های حکومتی و احکام آن مخفی شده بود؛ زیرا زندقه با پوشش فلسفه، خود را پنهان کرده بود و در واقع از برخی جنبه‌ها انقلابی مجوسی بود که هدفش نابودی حکومت اسلامی و جایگزینی حکومتی ایرانی به جای آن بود[۳].

آشکار است که زندقه حرکتی مانوی بود که بعد از فتوحات اسلامی، از نو در عراق و برخی مناطق ایران جان گرفت. علت انتشار این پدیده در جامعه اسلامی عصر عباسی، آزادی دینی بود که پیروان ادیان مختلف، بعد از فتوحات از آن برخوردار شدند و به نوعی درگیری فکری و نظری در جامعه منجر شد. نتیجه این پدیده، ظهور برخی اندیشمندان ایرانی بود که تمدن ساسانی و الگوی آن را ترویج می‌کردند و مردم را به اجرای نظام ساسانی و ارزش آن در جامعه و اداره و دربار، به این اعتبار که جایگزین تمدن و نظام اسلامی است[۴]، دعوت می‌کردند. آنان دریافتند که انتقال خلافت از امویان به عباسیان اهداف‌شان را در ایجاد حکومتی ایرانی، نمادها و حقیقت آن و در قدرت، زبان و اعتقادات دینی برآورده نکرده است و به این باور رسیدند که در آینده هم با استمرار حاکمیت اسلام به اهداف خود نخواهند رسید؛ از این رو به نشر دین مانوی در داخل جامعه اسلامی و احیای میراث مانوی - ایرانی قدیم، از طریق نشر کتاب‌های قدیمی و ترجمه آن به عربی اقدام کردند و هدف ایشان جایگزین کردن فرهنگ و اندیشه مانوی به جای فرهنگ و اندیشه اسلامی بود[۵].

زنادقه در عصر عباسی

زندیق معرب «زندیک»، کلمه‌ای فارسی و به معنای پیروان زند است؛ اما در زبان عربی به کسانی گفته می‌شود که در باطن ایمان ندارند و به داشتن ایمان و اعتقاد تظاهر می‌کنند[۶]. ظاهراً این کلمه در دوره ساسانی نیز به معنای افراد بددین به کار رفته است. در دوره عباسی هر منحرف از دین را زندیق می‌نامیدند. زندقه که از مبانی عقلی و فلسفی برخوردار بود تا حدی از مواریث مانویه و دهریه و فیلسوفان یونان به شمار می‌رفت؛ زیرا زنادقه نیز مانند دهریون معتقد بودند که جهان همواره بوده و فناناپذیر است و زندگی انسان در همین جهان به پایان می‌رسد. از این گذشته، زنادقه منکر نبوت بودند و پیامبران را طعن می‌زدند و اعتقادات آنها را به تمسخر می‌گرفتند؛ از این‌رو فقیهان چنین افرادی را کافر و زندیق خواندند[۷].

سرکوب زنادقه در عصر منصور عباسی

از آنجا که زنادقه لذت‌جویی و بی‌بند و باری را مجاز می‌دانستند، افکارشان در میان درباریان عباسی رواج یافت و از زمان منصور عده‌ای از طبقات نزدیک به دستگاه خلافت به افکار آنان گرایش یافتند؛ از آن جمله «مُطیع بن أیاس»، ندیم فرزند خلیفه، و داود پسر روح بن حاتم، والی بصره، و دو تن از پسران ابوعبید الله، وزیر مهدی عباسی، به زندقه متهم شدند و عبدالله بن مقفع، کاتب مشهور، و داود بن علی و یعقوب بن فضل، دو تن از علویان، نیز به این اتهام گرفتار شدند و محنت زندان را کشیدند و سرانجام به قتل رسیدند. بی‌تردید در پس بسیاری از این تهمت‌ها اغراض سیاسی نهفته بود؛ از همین رو خلفا و کارگزاران آنها گاه برای نابود کردن دشمنان خود، آنان را به این تهمت گرفتار می‌ساختند؛ چنانکه ربیع حاجب، ابو عبیدالله وزیر را با همین دسیسه از میدان رقابت بیرون راند[۸].[۹].

سرکوب زنادقه در عصر مهدی عباسی

خلفای عباسی دریافتند که خطر انتشار افکار و اصول مانوی، دین و حکومت آنان را تهدید می‌کند؛ از این رو برای پیروزی بر این دعوت انحرافی کوشیدند؛ منصور فرزندش مهدی را به جنگ با ایشان توصیه کرد. در حقیقت خلیفه مهدی به مسأله زنادقه توجه کرد و از طریق حملات سازمان دهی شده، در همه جا به تعقیب آنان پرداخت؛ آنان را احضار کرده با شکنجه به قتل رساند[۱۰]. دیوان اختصاصی برای آنان تأسیس کرد و آن را «دیوان زنادقه» نامید و فردی ویژه را به عنوان «صاحب زنادقه» عهده‌دار آن کرد[۱۱]، همچنین به متکلمان دستور داد کتاب‌هایی را که در برگیرنده خطوط فکری برای کشف شیوه‌های فکری ایشان باشد[۱۲]، در پاسخ به آنان بنویسند. شدت عمل مهدی، علاقه و سخت‌گیری وی در پیگرد آنان، از خلال توصیه او به فرزندش، هادی، آشکار می‌شود[۱۳]. بدون شک مهدی در تعقیب زنادقه دو هدف داشت:

  1. دینی: به علت آنکه اصول آنان بر پایه ثنویت استوار بود و وظایف شرعی را از بین می‌برد؛ تفسیر آنان از متون قرآنی و حدیث با معنای طبیعی آن مخالف و نفی‌کننده اصول اعتقادی بود که در نتیجه، خطر جدی برای عقیده اسلامی ایجاد می‌کرد.
  2. سیاسی: به علت دگرگونی روابط میان عباسیان و عناصر افراطی ایرانی و گرایش آنها به وخامت اوضاع.[۱۴]

بنابر منابع تاریخی، مهدی عباسی اهتمام شدیدی به تعقیب زنادقه داشت و در زمان او هر جا زندیقی می‌یافتند، به زنجیر می‌کشیدند یا به قتل می‌رساندند. وی فرمان داده بود تا برای زندان کردن آنها محل مخصوصی بسازند، نیز سازمان و متصدی خاصی با عنوان «صاحب الزنادقه» برای مبارزه با آنان و نابود کردنشان به وجود آورد و این سازمان گروه بسیاری را به این اتهام از میان برد[۱۵].[۱۶].

سرکوب زنادقه در زمان هادی عباسی

هادی عباسی نفرت از زنادقه را از پدرش مهدی به ارث برد و از سیاست او در تعقیب و عقوبت آنان پیروی کرد؛ از این رو گروهی از زندیقان از جمله یزدان بن باذان[۱۷] را کشت. گویند: وی مردم را هروله‌کنان در طواف دید و گفت: «آنان به گاو خرمن‌کوب، شبیه‌ترند»[۱۸].[۱۹]

  1. در خصوص این حرکت‌ها، ر.ک: النشار، علی سامی، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج۱، ص۱۸۶ - ۱۹۷، مصحح: مرقیونیه طایفه‌ای از نصارا و ثنوی‌های پیرو مرقیون بودند و ابن‌دیصان ۳۰ سال پس از وی ظهور کرد، ر.ک: بلاذری، التنبیه و الاشراف، ص۱۱۱؛ ابن‌ندیم، فهرست، ص۳۹۲ و ۴۰۲.
  2. فاروق، عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، ص۱۱۳ - ۱۱۴.
  3. عقاد، عباس محمود، التفکیر فریضة اسلامیه، ص۶۷.
  4. فاروق، عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، ص۱۱۹.
  5. فاروق، عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، ص۱۱۸ – ۱۱۹.
  6. نک: معلوف، لویس، المنجد فی اللغه، ذیل ماده مذکور.
  7. برای اطلاع بیشتر، نک: غزالی، محمد، فصل التفرقة بین الاسلام و الزندقة؛ معین، محمد، مانی و دین او، ص۳۰۶- ۳۱۵.
  8. تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۱-۵۶۲.
  9. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۹.
  10. تاریخ ابن‌کثیر، ج۱۰، ص۱۴۹.
  11. جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۱۶۵.
  12. فاروق، عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، ص۱۱۹ - ۱۲۳.
  13. برای ملاحظه متن وصیت، ر.ک: طبری، ج۸، ص۲۲۰.
  14. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۷۵.
  15. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۰؛ الکامل، ج۶، ص۷۵.
  16. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۴۹.
  17. مصحح: یزدان باذان از مردم نهروان و دبیر یقطین و علی بن یقطین بود.
  18. تاریخ طبری، ج۸، ص۱۹۰.
  19. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۸۶.