ابراهیم بن ابی‌یحیی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

ابراهیم بن ابی یحیی[۱] فقط در سند ۱ روایت تفسیر کنز الدقائق به نقل از تفسیر عیاشی آمده است: «عَنْ إبراهیم بن أبی یحیی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) قَالَ: مَا مِنْ مَوْلُودٍ يُولَدُ إِلَّا وَ إِبْلِيسٌ مِنَ الْأَبَالِسَةِ بِحَضْرَتِهِ فَإِنْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّهُ مِنْ شِيعَتِنَا حَجَبَهُ مِنْ ذَلِكَ الشَّيْطَانِ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ مِنْ شِيعَتِنَا أَثْبَتَ الشَّيْطَانُ إِصْبَعَهُ السَّبَّابَةَ فِي دُبُرِهِ فَكَانَ مَأْبُوناً[۲] و ذلك أنّ الذّكر يخرج للوجه وَ إِنْ كَانَ امْرَأَةً أَثْبَتَ فِي فَرْجِهَا فَكَانَتْ فَاجِرَةً فَعِنْدَ ذَلِكَ يَبْكِي الصَّبِيُّ بُكَاءً شَدِيداً إِذَا هُوَ خَرَجَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ وَ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِكَ ﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ[۳]»[۴].

نام کامل راوی ابراهیم بن محمد بن ابی یحیی مدائنی (المدینی؛ المدنی خ ل) است که با عناوین مختلفی مانند ابراهیم بن ابی یحیی و ابراهیم بن ابی یحیی مدائنی در کتب رجالی و اسناد روایات از وی یاد شده؛ با این تفاوت که در کتب رجالی بیشتر نام کامل راوی ذکر شده؛ ولی در اسناد روایات عنوان ابراهیم بن ابی یحیی، بنابراین اسم ابراهیم بن ابی یحیی از باب نسبت راوی به جد است.[۵]

شرح حال راوی

ترجمه و شرح حال راوی در کتب رجالی شیعه و اهل سنت نقل گردیده است:

نجاشی و شیخ طوسی با عنوان ابراهیم بن محمد بن ابی یحیی ابواسحاق، مولی اسلم[۶] مدنی از وی نام برده‌اند[۷].

ذهبی از رجالیان بزرگ اهل سنت در کتب رجالی خود با تعابیر مختلف از وی یاد کرده:

  1. تذکرة الحفاظ: "إبراهیم بن محمد بن أبی یحیی؛ الفقیه، المحدث أبو إسحاق الأسلمی المدنی، أحد الأعلام"[۸].
  2. میزان الاعتدال: "إبراهیم بن أبی یحیی؛ هو: أبو إسحاق إبراهیم بن محمد بن أبی یحیی الأسلمی المدنی، أحد العلماء الضعفاء"[۹].
  3. سیر أعلام النبلاء: "إبراهیم بن أبی یحیی؛ هو: الشیخ العالم المحدث، أحد الأعلام المشاهیر، أبو إسحاق إبراهیم بن محمد بن أبی یحیی الأسلمی، مولاهم المدنی، الفقیه... و صنف الموطأ و هو کبیر أضعاف موطأ الإمام مالک"[۱۰].

ذهبی در کتاب الکاشف کنیه دیگری نیز برای جداین راوی چنین ذکر کرده: "إبراهیم بن محمد بن أبی عطاء؛ هو ابن أبی یحیی"[۱۱] و سپس در عنوان بعدی چنین آورده: "إبراهیم بن محمد بن أبی یحیی: سمعان و دلسه ابن جریج فقال: إبراهیم بن محمد بن أبی عطاء المدنی مولی الأسلمیین..."[۱۲].

بر این اساس، نام راوی «ابراهیم»، کنیه‌اش «بو اسحاق»، لقبش «اسلمی» و نام جدش «سمعان» مکنی به «ابویحیی» است که شیخ طوسی در اصحاب امام صادق(ع) به آن اشاره کرده و می‌نویسد: "محمد بن سمعان أبی یحیی الأسلمی، مولاهم مدنی"[۱۳].[۱۴]

طبقه راوی

شیخ طوسی و نجاشی وی را از راویان امامان باقر و صادق(ع) به شمار آورده و نوشته‌اند: روی عن أبی جعفر و أبی عبدالله(ع)[۱۵]. ذهبی درباره تاریخ ولادت و وفات راوی: ولد فی حدود سنة مئة، أو قبل ذلک... قلت: توفی سنة أربع و ثمانین و مئة[۱۶]. ابن حجر عسقلانی وی را از طبقه هفتم میشمرد: قیل إنه مات سنة (۱۸۴). قلت و فی کتاب الغرباء لإبن یونس مات سنة (۹۱)؛ (مقصود سال ۱۹۱ است)[۱۷]؛ ولی آیت الله بروجردی در طبقات رجال کافی وی را از طبقه پنجم میشمرد[۱۸].[۱۹]

استادان و شاگردان راوی

ابراهیم بن أبی یحیی از افراد گوناگون حدیث نقل کرده، که از مشایخ حدیثی وی شمرده میشوند؛ مانند عبدالله بن أبی سلیم[۲۰]، صفوان بن سلیمان (سلیم)[۲۱]، محمد بن اسماعیل بن أبی زینب[۲۲] و أبوهارون العبدی[۲۳]. راویان بسیاری نیز از او روایت کرده‌اند که از شاگردان وی به شمار میروند؛ نظیر حماد بن عیسی الجهنی[۲۴]، زکریا بن یحیی المزنی[۲۵]، عباد بن یعقوب الزواجنی و طفیل بن مالک النخعی[۲۶]. جایگاه حدیثی راوی رجالیان شیعه و اهل سنت درباره جایگاه حدیثی ابراهیم بن أبی یحیی نظرهای متفاوتی دارند که در ادامه به آنها اشاره می‌شود.[۲۷]

دیدگاه رجالیان شیعه

رجالیان شیعه در کتاب‌های رجالی، به وثاقت یا دست‌کم حسن حال وی تصریح کردند: شیخ طوسی: و کان خاصاً بحدیثنا، و العامة تضعفه لذلک، و ذکر یعقوب بن سفیان فی تاریخه فی أسباب تضعیفه عن بعض الناس[۲۸]: أنه سمعه ینال من الأولین؛ و ذکر بعض ثقات العامة: أن کتب الواقدی - سائرها - إنما هی کتب إبراهیم بن محمد بن أبی یحیی، نقلها الواقدی و ادعاها، ولم نعرف منها شیئاً منسوباً إلی إبراهیم؛ وله کتاب مبوب فی الحلال و الحرام، عن جعفر بن محمد(ع)[۲۹]. نجاشی نیز با عبارات یادشده به معرفی راوی میپردازد: و کان خصیصاً [بهما] و العامة لهذه العلة تضعفه؛ و حکی بعض أصحابنا عن بعض المخالفین: أن کتب الواقدی - سائرها - إنما هی کتب إبراهیم بن محمد بن أبی یحیی، نقلها الواقدی، و ادعاها و ذکر بعض أصحابنا: أن له کتباً مبوباً فی الحلال و الحرام، عن أبی عبدالله(ع)[۳۰]. یادآوری: به این مطلب که واقدی کتاب‌های ابراهیم بن أبی یحیی را رونویسی کرده و به خود نسبت داده - چنان که شیخ طوسی با تعبیر و ذکر بعض ثقات العامة و نجاشی با عبارت حکی بعض أصحابنا[۳۱] عن بعض المخالفین نقل کرده‌اند - ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق به نقل از خطیب بغدادی اشاره دارد: أنبأنا أبوبکر الخطیب أخبرنی علی بن محمد بن الحسن المالکی أنبأنا عبدالله بن عثمان الصفار أنبأنا محمد بن عمران بن موسی ثنا عبدالله بن علی بن المدینی قال: سمعت أبی یقول: کتب الواقدی عن ابن أبی یحیی کتبه... قال: و سمعت أبی یقول: إبراهیم بن أبی یحیی أحسن حالاً عندی من هؤلاء یعنی الواقدی[۳۲]. شیخ صدوق از کتاب حلال و حرام ابراهیم بن أبی یحیی حدیثی در کتاب من لایحضره الفقیه[۳۳] نقل، و در مشیخه[۳۴] طریق خود را به این کتاب ذکر کرده، بدین جهت علامه مجلسی در روضة المتقین در شرح مشیخه شیخ صدوق بعد از یادآوری طریق شیخ صدوق به ابراهیم بن أبی یحیی می‌نویسد: و یظهر من المصنف (یعنی شیخ صدوق) أن کتابه (یعنی کتاب ابراهیم بن أبی یحیی) معتمد الطائفة[۳۵]. علامه حلی ایشان را در قسم یکم از خلاصة الأقوال که به من تقبل روایته اختصاص دارد، ذکر کرده است[۳۶]. محقق اردبیلی در جامع الرواة بعد از یادآوری طریق شیخ صدوق به ابراهیم بن أبی یحیی: أما إبراهیم فإن کان ابن محمد بن أبی یحیی المدنی فهو ثقة[۳۷]. صاحب معراج اهل الکمال: الرجل المذکور من أجلة أصحابنا و عظمائهم و لاختصاصه بحدیثنا ضعفه المخالفون... فحدیثه یدخل فی الحسن القریب من الصحیح[۳۸]. علامه مجلسی در الوجیزة: ممدوح[۳۹]. وحید بهبهانی ذیل عنوان ابراهیم بن أبی یحیی المدنی: و یروی عنه حماد و ربما کان فیه ایماء إلی الإعتماد مضافاً إلی روایة الصدوق عنه فتأمل[۴۰]. آیت الله خویی: ثم إنه بما ذکره النجاشی و الشیخ یدخل الرجل فی الحسان علی الأقل[۴۱]؛ علامه مامقانی: لا شبهة فی کونه إمامیاً ممدوحاً؛ من أجلة أصحابنا و عظمائهم و طعن المخالف فیه بأنه کذاب رافضی...؛ یزید فی جلالته عندنا[۴۲].[۴۳]

دیدگاه رجالیان اهل سنت

رجالیان اهل سنت با اعتراف به جایگاه علمی و فقهی ابراهیم بن أبی یحیی و یادکرد وی با تعابیر الشیخ العالم، المحدث، أحد الأعلام المشاهیر و الفقیه (چنان‌که گذشت) درباره جایگاه حدیثی ایشان دو دسته شدند که بیشترشان وی را تضعیف کرده‌اند. ذهبی: إبراهیم بن أبی یحیی و هو: أبو إسحاق إبراهیم بن محمد بن أبی یحیی الأسلمی: أحد العلماء الضعفاء. قال إبراهیم بن عرعرة: سمعت یحیی بن سعید یقول: سألت مالکاً عنه أکان ثقة فی الحدیث؟ فقال: لا و لا فی دینه؛ وقال یحیی بن معین: سمعت القطان یقول: إبراهیم بن أبی یحیی کذاب؛ و روی أبوطالب عن أحمد بن حنبل قال: ترکوا حدیثه. قدری، معتزلی، یروی أحادیث لیس لها أصل... و قال البخاری أیضاً: کان یری القدر، و کان جهمیاً... و قال الربیع: سمعت الشافعی یقول: کان قدریاً؛ و قال یحیی بن زکریا ابن حیویه: فقلت للربیع: فما حمل الشافعی علی الروایة عنه؟ قال: کان یقول: إن یخر من السماء - أو قال من بعد - أحب إلیه من أن یکذب. و کان ثقة فی الحدیث[۴۴]. و در جای دیگر نوشته است: قلت: ما کان ابن أبی یحیی فی وزن من یضع الحدیث، و کان من أوعیة العلم و عمل موطأ کبیراً و لکنه ضعیف عند الجماعة و لو کان عند الشافعی ثقة لصرح بذلک کما یقول فی غیره أخبرنی الثقة[۴۵] و لکنه کان عنده غیر متهم بالکذب کما حط علیه بذلک بعضهم. قال الشافعی: کان قدریاً و قال أبوهمام السکونی: سمعته یشتم بعض السلف... و قال أحمد بن حنبل: قدری جهمی کل بلاء فیه ترک الناس حدیثه؛ وقال ابن معین و أبوداود: رافضی کذاب؛ وقال البخاری: قدری جهمی ترکه ابن المبارک و الناس[۴۶]. ابن عدی: وقد نظرت أنا أیضاً فی حدیثه الکثیر فلم أجد فیه منکراً إلا عن شیوخ یحتملون و قد حدث عنه بن جریج و الثوری و عباد بن منصور و مندل و أبوأیوب و یحیی بن أیوب المصری و غیرهم من الکبار[۴۷]. در سخنان رجالیان اهل سنت هفت اتهام متوجه ابراهیم بن أبی یحیی شده و به همین جهت، وی را تضعیف کرده‌اند: قدری بودن[۴۸]؛ معتزلی بودن؛ جَهمِی بودن[۴۹]؛ رافضی بودن؛ شتم و تنقیص خلفاء؛ کذب و دروغگویی؛ تدلیس[۵۰]. تحقیق اظهار نظر درباره روایات ابراهیم بن أبی یحیی دو بحث محوری در پی دارد: مذهب و گرایش فکری وی؛ وثاقت و عدم وثاقت او.[۵۱]

مذهب راوی

از قرائنی می‌‌توان به امامی بودن راوی حکم کرد؛ مانند: أ. ذکر نام وی در رجال نجاشی: چنان که بارها یادآوری کردیم و بزرگان رجالی نیز تصریح دارند، موضوع رجال نجاشی یاد کرد راویان امامی و یادآوری آثار علمی آنهاست. بر این اساس، ابراهیم بن أبی یحیی را باید از راویان امامی شمرد. افزون بر این، نام وی در فهرست شیخ طوسی نیز آمده که به اعتقاد گروهی از بزرگان، موضوع آن هم راویان امامی است. ب. عبارت رافضی، یشتم السلف که در تعبیرات رجالیان اهل سنت ملاحظه شد. ج. مضامین روایات ابراهیم بن أبی یحیی نظیر این روایت: «...عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي يَحْيَى الْمَدَنِيِّ عَنْ أَبِي هَارُونَ الْعَبْدِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: كُنْتُ حَاضِراً لَمَّا هَلَكَ أَبُو بَكْرٍ وَ اسْتَخْلَفَ عُمَرَ أَقْبَلَ يَهُودِيٌ مِنْ عُظَمَاءِ يَثْرِبَ يَزْعُمُ يَهُودُ الْمَدِينَةِ أَنَّهُ أَعْلَمُ أَهْلِ زَمَانِهِ حَتَّى رُفِعَ إِلَى عُمَرَ فَقَالَ لَهُ يَا عُمَرُ إِنِّي جِئْتُكَ أُرِيدُ الْإِسْلَامَ فَإِنْ خَبَّرْتَنِي عَمَّا أَسْأَلُكَ عَنْهُ فَأَنْتَ أَعْلَمُ أَصْحَابِ هَذَا الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ جَمِيعِ مَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عَنْهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ إِنِّي لَسْتُ هُنَاكَ لَكِنِّي أُرْشِدُكَ إِلَى مَنْ هُوَ أَعْلَمُ أُمَّتِنَا بِالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ جَمِيعِ مَا قَدْ تَسْأَلُ عَنْهُ وَ هُوَ ذَاكَ وَ أَوْمَأَ إِلَى عَلِيٍّ(ع) فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ يَا عُمَرُ إِنْ كَانَ هَذَا كَمَا تَقُولُ فَمَا لَكَ وَ بِيعَةَ النَّاسِ وَ إِنَّمَا ذَاكَ أَعْلَمُكُمْ فَزَبَرَهُ عُمَرُ ثُمَّ إِنَّ الْيَهُودِيَّ قَامَ إِلَى عَلِيٍّ(ع) فَقَالَ أَنْتَ كَمَا ذَكَرَ عُمَرُ فَقَالَ وَ مَا قَالَ عُمَرُ فَأَخْبَرَهُ قَالَ فَإِنْ كُنْتَ كَمَا قَالَ عُمَرُ سَأَلْتُكَ عَنْ أَشْيَاءَ أُرِيدُ أَنْ أَعْلَمَ هَلْ يَعْلَمُهَا أَحَدٌ مِنْكُمْ فَأَعْلَمَ أَنَّكُمْ فِي دَعْوَاكُمْ خَيْرُ الْأُمَمِ وَ أَعْلَمُهَا صَادِقُونَ وَ مَعَ ذَلِكَ أَدْخُلُ فِي دِينِكُمُ الْإِسْلَامِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ(ع) نَعَمْ أَنَا كَمَا ذَكَرَ لَكَ عُمَرُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ أُخْبِرْكَ عَنْهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى قَالَ:... فَأَخْبِرْنِي عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمْ لَهَا مِنْ إِمَامِ هُدًى وَ أَخْبِرْنِي عَنْ نَبِيِّكُمْ مُحَمَّدٍ أَيْنَ مَنْزِلُهُ فِي الْجَنَّةِ وَ أَخْبِرْنِي مَنْ مَعَهُ فِي الْجَنَّةِ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) إِنَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَامَ هُدًى مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّهَا وَ هُمْ مِنِّي وَ أَمَّا مَنْزِلُ نَبِيِّنَا(ص) فِي الْجَنَّةِ فَهُوَ أَفْضَلُهَا وَ أَشْرَفُهَا جَنَّةُ عَدْنٍ وَ أَمَّا مَنْ مَعَهُ فِي مَنْزِلِهِ مِنْهَا فَهَؤُلَاءِ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ وَ أُمُّهُمْ وَ جَدَّتُهُمْ أُمُّ أُمِّهِمْ وَ ذَرَارِيُّهُمْ لَا يَشْرَكُهُمْ فِيهَا أَحَدٌ»[۵۲].[۵۳]

وثاقت یا حسن حال راوی

گرچه شیخ طوسی و نجاشی به وثاقت وی تصریح ندارند، از بعضی قرائن وثاقت یا دست‌کم حسن حال ابراهیم بن أبی یحیی اثبات پذیر است: ١. جمله کان خاصاً بأحادیثنا در سخن شیخ طوسی بود و جمله کان خصیصا و در بعضی نسخ کان خصیصا بهما در کلام نجاشی، کمتر از وثاقت نخواهد بود! یکی از بزرگان درباره جمله و کان خصیصا می‌نویسد: لعل المراد به، أی له إختصاصاً و حبا بهما و بحفظ روایاتهما، لا أن یکون مختصاً بحدیثناً من غیر روایة أحادیثهم، إذ لابد أن یکون مختلطاً بالعامة راویاً عنهم حتی یضعفونه لذلک، کما یظهر من أضرابه ممن یرمی بالتشیع}}[۵۴]. ۲. ایشان دارای کتاب مبوب در حلال و حرام[۵۵] بوده که از اصول به شمار میآمده و صاحبان اصول، دارای اعتبار نزد محدثان و فقها بودند. ٣. روایت حماد از ایشان که از اصحاب اجماع است[۵۶]. ۴. قرار گرفتن در اسناد روایات کتاب کامل الزیارات[۵۷].[۵۸]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: أ. منابع شیعی: رجال الطوسی، ص۱۵۶، ش۱۷۲۰؛ الفهرست (طوسی)، ص۷، ش۱؛ ص۲۳، ش۲۳؛ رجال النجاشی، ص۱۴، ش۱۲؛ معالم العلماء، ص۴۲، ش۲۰؛ خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۴، ش۶؛ الرجال (ابن داود)، ص۱۷، ش۲۹؛ جامع الرواة، ج۱، ص۱۷، و۳۰ - ۳۱؛ تعلیقة علی منهج المقال، ص۴۴؛ منتهی المقال، ج۱، ص۱۵۳، ش۲۸؛ طرائف المقال، ج۲، ص۷، ش۶۵۶۶؛ تنقیح المقال، ج۳، ص۲۵۴، ش۱۰۱؛ أعیان الشیعة، ج۲، ص۱۰۹ و ۲۱۰ (ش۳۷۱)، الذریعه، ج۷، ص۶۱، ش۳۲۲؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۱۱۲، ش۷۴؛ معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۱۸۱ (ش ۹۲ و۱۸۲ (ش۹۳)؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۲۹۷، ش۲۰۶. ب. منابع سنی: الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۲۵؛ تاریخ ابن معین (الدوری)، ج۱، ص۷۴ (ش۳۸۵)، ۱۱۵ ش(۶۵۷) و ۱۲۰ (ش۶۹۷)؛ العلل، ج۲، ص۲۹۰ (ش۲۲۹۱) و۵۳۵ (ش۳۵۳۳)، ج۳، ص۷۰، ش۴۲۱۸؛ التاریخ الکبیر، ج۱، ص۳۲۳، ش۱۰۱۳؛ الضعفاء الصغیر، ص۱۷، ش۸؛ معرفة الثقات، ج۱، ص۲۰۹، ش۴۴؛ الضعفاء والمتروکین، ص۱۴۶، ش۵؛ ضعفاء العقیلی، ج۱، ص۶۲، ش۵۹؛ الجرح و التعدیل، ج۲، ص۱۲۵، ش۳۹۰؛ المجروحین، ج۱، ص۱۰۵؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۱، ص۲۱۷، ش۶۱؛ تاریخ بغداد، ج۳، ص۲۲۲؛ ج۱۳، ص۱۶۹؛ التعدیل و التجریح، ج۱، ص۲۶۹ - ۲۷۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵۴، ص۴۵۲؛ ج۶، ص۱۳۴؛ الموضوعات، ج۳، ص۲۱۷؛ تهذیب الکمال، ج۲، ص۱۸۴، ش۲۳۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج۸، ص۴۵۰، ش۱۱۹؛ تاریخ الإسلام، ج۱۲، ص۶۳، ش۴؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۷، ش۱۸۹؛ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۲۴۶، ش۲۳۳؛ إکمال تهذیب الکمال، ج۱، ص۲۸۴، ش۲۸۴؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۳۷، ش۲۸۴.
  2. و المأبون هو الذی یجد فی اللواط لذة لا یصبر علی ترکها؛ (الشفاء الروحی، ص۲۰۲).
  3. خداوند هر چه را بخواهد (از لوح محفوظ) پاک می‌کند و (یا در آن) می‌نویسد و لوح محفوظ نزد اوست سوره رعد، آیه ۳۹.
  4. تفسیر کنز الدقائق، ج۶، ص۴۶۹ به گزارش از تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۱۸، ح۷۲.
  5. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۹۸-۱۹۹.
  6. شیخ طوسی می‌نویسد: اسلم بن أقصی. (الفهرست (طوسی)، ص۷ - ۸، ش۱).
  7. رجال النجاشی، ص۱۴، ش۱۲؛ الفهرست (طوسی)، ص۷ - ۸، ش۱.
  8. تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۲۴۶، ش۲۳۳.
  9. میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۷، ش۱۸۹.
  10. سیر أعلام النبلاء، ج۸، ص۴۵۰، ش۱۱۹.
  11. الکاشف، ج۱، ص۲۲۲، ش۱۹۷.
  12. الکاشف، ج۱، ص۲۲۲، ش۱۹۷.
  13. رجال الطوسی، ص۲۸۵، ش۴۱۴۵.
  14. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۹۹-۲۰۰.
  15. رجال النجاشی، ص۱۴، ش۱۲؛ الفهرست (طوسی)، ص۸، ش۱.
  16. سیر أعلام النبلاء، ج۸، ص۴۵۰ - ۴۵۴، ش۱۱۹.
  17. تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۳۸، ش۲۸۴.
  18. ر.ک: الموسوعة الرجالیه (طبقات رجال الکافی)، ج۴، ص۲۷.
  19. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۹۷.
  20. وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۱۰۷، ح۲۰۰۷۹.
  21. تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳، ح۲.
  22. مستدرک الوسائل، ج۴، ص۳۰۸، ح۴۷۵۷.
  23. بحار الأنوار، ج۱۰، ص۲۲، ح۱۱.
  24. الکافی، ج۵، ص۳۷۶، ح۶.
  25. طب الأئمه، ص۶۴.
  26. تهذیب الأحکام، ج۴، ص۸۳، ح۲۴۰؛ ج۶، ص۳، ح۲.
  27. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۹۷.
  28. مراد از بعض الناس، أبوهمام سکونی است، چون ذهبی و ابن حجر عسقلانی نوشته‌اند: قال أبوهمام السکونی سمعت ابراهیم بن أبی یحیی یشتم بعض السلف. سیر أعلام النبلاء، ج۸، ص۴۵۱، ش۱۱۹؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۳۹، ش۲۸۴؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۲۶۶، ش۱۷۶).
  29. الفهرست (طوسی)، ص۸-۹، ش۱.
  30. رجال النجاشی، ص۱۴ - ۱۵، ش۱۲.
  31. مراد نجاشی از بَعْضَ أَصْحَابِنَا، شیخ طوسی است.
  32. تاریخ مدینة دمشق، ج۵۴، ص۴۵۲.
  33. ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۶۶، ح۲۳۹۰.
  34. ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۹۷.
  35. روضة المتقین، ج۱۴، ص۲۷.
  36. ر.ک: خلاصة الأقوال (رجال العلامة الحلی)، ص۴، ش۶.
  37. جامع الرواة، ج۲، ص۵۳۰.
  38. معراج أهل الکمال، ص۷۲ - ۷۳، ش۲۲.
  39. الوجیزة فی الرجال، ص۱۴، ش۳۹.
  40. تعلیقة علی منهج المقال، ص۴۴.
  41. معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۲۵۱، ش۲۵۰.
  42. تنقیح المقال، ج۴، ص۲۷۰، ش۴۷۳.
  43. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۹۷.
  44. میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۷ - ۵۸، ش۱۸۹.
  45. ربیع بن سلیمان می‌گوید: کان الشافعی إذا قال أخبرنا الثقة یعنی به یحیی بن حسان إذا قال أخبرنا من لا أتهم یرید إبراهیم بن أبی یحیی؛ و إذا قال بعض الناس یرید به أهل العراق؛ و إذا قال بعض أصحابنا یرید به أهل الحجاز؛ (تاریخ مدینة دمشق، ج۶۴، ص۱۱۵ - ۱۱۶).
  46. تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۲۴۷، ش۲۳۳.
  47. الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۱، ص۲۲۰.
  48. قدریه که شاخه‌ای از معتزله است و به آنها مفوضه نیز گفته می‌شود، کسانی‌اند که گمان می‌کنند خداوند متعالی همه امور جهان را به بندگان خویش تفویض کرده است. (ر.ک: الملل و النحل (بغدادی)، ص۱۸؛ فرهنگ فرق اسلامی، ص۳۵۶ - ۳۵۷؛ موسوعة مصطلحات علم الکلام الإسلامی، ج۲، ص۱۰۱۸ – ۱۰۱۹).
  49. جهمی پیروان جهم بن صفوان‌اند که به جسمانی بودن خدا، مخلوق بودن قرآن و واداشته بودن انسان در افعال خود اعتقاد دارند و ایمان را تنها معرفت به خداوند می‌دانند، بی‌اینکه به آن اقرار و به دستورهای آن عمل کنند. (ر.ک: الملل و النحل (بغدادی)، ص۱۴۵؛ فرهنگ فرق اسلامی، ص۱۴۶؛ موسوعة مصطلحات علم الکلام الاسلامی، ج۱، ص۲۶۰)
  50. تدلیس در لغت به معنای اخفاء العیب است و در اصطلاح علم درایه، به اخفای عیب در سند یا متن روایت اطلاق می‌شود. (ر.ک: الرعایة فی علم الدرایه، ص۱۴۳).
  51. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۹۷.
  52. الغیبه (طوسی)، ص۱۵۲ - ۱۵۴.
  53. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۹۷.
  54. إکلیل المنهج، ص۹۰، ش۴۹.
  55. ر.ک: الفهرست (طوسی)، ص۹، ش۱؛ الذریعه، ج۷، ص۶۱، ش۳۲۲.
  56. «وَ رَوَى حَمَّادٌ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي يَحْيَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: وَ كَانَتِ الدَّرَاهِمُ وَزْنَ سِتَّةٍ يَوْمَئِذٍ»؛ (الکافی، ج۵، ص۳۷۶، ح۶).
  57. «... حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ أَبِي يَحْيَى الْمَدَنِيُّ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ سُلَيْمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّبِيِّ(ص) قَالَ: مَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي كَانَ فِي جِوَارِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ (کامل الزیارات، ص۱۳، ح۱۱).
  58. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری، ج۱ ص ۱۹۷.