آزادی فردی در معارف و سیره علوی

مقدمه

در اندیشه امام علی(ع)، هر انسانی آزاد آفریده شده است و هیچ کس بنده و برده دیگری نیست. آزادی بدین معنا، حق طبیعی و موهوبی از جانب خداوند است؛ همان طور که در نامه ۳۱ فرمود: «وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»؛ «بنده دیگری مباش؛ چراکه خداوند، تو را آزاد آفریده است». گاهی افراد در اثر نوع برخورد حاکمان، درک درستی از آزادی طبیعی خود ندارند و آن را موهبت و لطفی از طرف حاکمان می‌دانند، ولی امیر مؤمنان(ع)، علی(ع) در مواقعی، مردم را به حق طبیعی خود آگاه می‌ساخت و بذر تفکر آزادی را در دل آنان می‌پاشید. ایشان به همه اعم از دوست و دشمن می‌فرمود: «شما در هیچ یک از حالات خود مجبور به انجام کاری نیستید». آزادی فرد، گونه‌هایی دارد که با رجوع به سخنان امام، می‌توان آنها را استخراج کرد.

آزادی تن (مصونیت جانی): بدین معنا که «فرد از هرگونه تعرض و تجاوز مانند قتل، جرح، ضرب، توقیف، حبس، تبعید، شکنجه و سایر مجازات‌های غیرقانونی و خودسرانه و یا اعمالی که منافی شئون و حیثیت انسانی اوست، مانند اسارت، تملک، بهره‌کشی، بردگی و فحشا و غیره، مصون و در امان باشد»[۱]. سیره نظری و عملی امیر مؤمنان، علی(ع)، به روشنی نشان دهنده توجه به این مسئله است. ایشان در روایتی، به بردگی کشیدن انسان‌ها را، سلب آزادی آنان می‌داند و می‌فرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَةً وَ إِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَحْرَارٌ»[۲]؛ «ای مردم! آدم، بنده و کنیز زاده نشد و همه مردم آزادند».

آزادی در مسکن: «این است که اجازه داده نشود کسی به منزل و مسکن خاص مردم، بدون اجازه آنان یا اجازه قانون وارد شود و علی بن ابی طالب به خوبی لزوم مراعات این نکته را می‌دانست و از همین جا بود که قصد داشت دولت و حکومت به این نمونه کامل از مظاهر آزادی توجه بیشتر داشته باشد»[۳]. در نامه ۲۵ خطاب به مأموران مالیات آمده است: «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ»؛ «چون به قبیله‌ای برسی، بر سر آب آنها فرود آی و به خانه‌هایشان داخل مشو».

آزادی کار و شغل: آزادی در کار و شغل به این معناست که هر کس در انتخاب کار و شغل مورد علاقه‌اش آزاد است و نباید دولت، مردم را به انجام کاری مجبور سازد. جرج جرداق می‌نویسد: «[[[امام]]] می‌بیند که در اکراه و اجبار و در وادار ساختن مردم به کاری، توهین به زندگی داخلی انسان نهفته است و سرانجام آزار و ناراحتی را برای اکراه کننده و کسی که مجبور شده کاری را انجام دهد، به وجود خواهد آورد»[۴].

«بلاذری می‌گوید: در زمان خلافت علی(ع) نمایندگان مردم یکی از شهرها حضور آن حضرت آمدند و معروض داشتند در سرزمین ما، آثار نهری هست که گذشت زمان و حوادث روزگار مجرای آن را به هم ریخته و ما را از فواید آن محروم ساخته. چنانچه آن نهر دوباره پاک‌سازی شود، در آبادی شهر ما فوق العاده مؤثر خواهد بود سپس از آن حضرت خواستند به فرماندار آنجا به نام قرظة بن کعب فرمان دهد تا همه مردم آن شهر را به کار وادارد و به حفر آن بگمارد. امیرمؤمنان، علی(ع) چون سخن آنان را شنید، به تجدید حفر نهر اظهار علاقه نمود، ولی با موضوع بیگاری و کار اجباری - با آنکه مورد تقاضای نمایندگان بود - موافقت ننمود و نامه‌ای به این مضمون به حاکم و فرماندار آنجا نوشت: گروهی از حوزه مأموریت تو نزد من آمدند و گفتند نهر سرزمین آنها خراب و متروک شده است و اگر اهالی آنجا آن نهر را حفر و استخراج نمایند، سرزمین‌هایشان آباد خواهد شد و قادر به پرداخت خراج خواهند گردید و در نتیجه، درآمد مسلمانان از ناحیه آنان افزایش خواهد یافت. هرگز آنان را به کندن نهر و تأمین هزینه آن مجبور نسازی «و لَسْتُ أرى أَنْ أجْبُرَ أحَداً علَى عَمَلٍ يَكْرَهُهُ»؛ «من عقیده ندارم که کسی را به کاری که دوست ندارد، و ادارم و به کار اجباری بگمارم». بر شماست که مردم آن آبادی را نزد خود بطلبی. اگر کار نهر بر آن‌گونه باشد که آنان می‌گویند، هر کدام از آنان به طیب خاطر مایل به کار باشد، به کار بگمار»[۵].

آزادی در فکر و اندیشه و عقیده: امام علی(ع) کسب معرفت و آگاهی را از نیازهای اساسی انسان می‌داند. جست‎وجوی علم و آگاهی، به معنای آزادی نظر، آزادی انتقاد و آزادی پذیرش است: «و سپس علی بن ابی طالب بسیار کوشید مردم را به طلب علم به مفهوم عام آن، که همان معرفت و فرهنگ است، ترغیب کند و طلب علم از نظر اساس و طبیعت، مربوط به آزادی دانشجو در اندیشه و تفکر است؛ چراکه بررسی معارف و علوم، نیازمند آزادی با مقیاس وسیعی است و بنابراین، کسی که تفکر و اندیشه ندارد، علم ندارد و شخصی که آزاد نباشد، فکر ندارد. پس نتیجه می‎گیریم که طلب علم و آزادی اندیشه، دو امر همگام و همراه هستند»[۶]. روش حضرت علی(ع) این بود که مردم را به جوانب گوناگون مسئله آگاه سازد و سیاست‎هایش را تشریح کند و آن‎گاه می‎خواست با شناخت به دست آمده، دست به گزینش بزنند. وقتی نظر مردم در مسئله‌ای با امام مخالف بود، حضرت با ارائه دلایل منطقی و قانع کننده، آنان را روشن می‎ساخت تا درست انتخاب کنند. هنگام عزیمت به صفین، یاران عبد الله بن مسعود در حقانیت امام علی(ع) تردید کردند و نزد ایشان آمدند «و به او گفتند: ما با تو رهسپار می‎شویم، ولی در لشکرگاه شما فرود نمی‌آییم و خود اردویی جداگانه می‎زنیم تا در شما و شامیان بنگریم. هرگاه دیدیم یکی از دو طرف به کاری که بر او حلال نیست، دست یازید یا گردنکشی و ظلمی از او سر زد، ما بر ضد او وارد پیکار می‌شویم. علی(ع) گفت: آفرین! خوش آمدید. این معنا، به کار بردن بصیرت در دین و کار بستن دانش در سنت است و هرکس به چنین پیشنهادی راضی نشود، بی‌گمان خائن و ستمگر باشد»[۷].

چنین برخورد آزاداندیشانه امام با مردم و تشویق به آزاداندیشی، آن هم در خلال نبردی بسیار مهم، اوج آزادی اندیشه و ارج‌گذاری به رأی، اندیشه و عقیده دیگران است. این نوع برخورد، به معنای تربیت و پرورش مردم بر اساس عقل و دلایل منطقی است تا در صورت رسیدن به نتیجه قطعی همراه با اندیشه و آزادی، از اعتقاد و یافته‌های خود دفاع کنند؛ چنان که مناظره‌های امام با شورشیان نهروان بیانگر این مطلب است. با این حال، همیشه موانعی در راه آزادی تفکر و عقیده وجود دارد. وظیفه حاکمان آن است که آن موانع را برطرف سازند و مردم را به مبارزه با آن دعوت کنند. نگه‌داری مردم در حالت بی‌خبری، تفتیش عقاید، نشر و ترویج خرافات، شعله‌ور ساختن غرایز جنسی و هوس‌های نامحدود[۸]، سدهایی است که مانع آزاداندیشی هستند.[۹]

منابع

پانویس

  1. منوچهر طباطبائی مؤتمنی، آزادی‌های عمومی و حقوق بشر، ص۶۳.
  2. کلینی، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، ج۸، ح۲۶.
  3. جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانی، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، ج۳ و ۴، ص۴۸.
  4. جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانی، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، ج۳ و ۴، ص۴۶.
  5. جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص۴۴۷، ۴۴۸.
  6. جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانی، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، ص۵۲.
  7. نصر بن مزاحم منقری، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، ص۱۶۲.
  8. جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ترجمه داوود الهامی، ص۴۳۲.
  9. محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۷۱.