سرگذشت زندگی امام هادی

امام هادی (ع)، در ذی حجه سال ۲۱۲ هجری متولد شد. هشت ساله بود که پدرش امام جواد (ع) به شهادت رسید و ایشان امامت شیعه را عهده‌دار شد و ۳۳ سال، امامت کرد. آن حضرت با چند تن از خلفای عباسی معاصر بود که از میان آنها متوکل عباسی در شیعه‌ستیزی و دشمنی با اهل بیت (ع) بسیار بی‌پروا بود. فشارهای عباسیان به امام و شیعیانش با قتل متوکل رو به کاستی نهاد، اما با روی کار آمدن المعتز بالله دوباره شدت عمل افزایش یافت و بالاخره امام را مسموم و به شهادت رساند.

مقدمه

امام هادی (ع)، در نیمه ماه ذی حجه سال ۲۱۲ هجری در یکی از روستاهای اطراف مدینه به نام صریا متولد شد[۱]. پدر ایشان امام جواد (ع) و نام مادر آن حضرت «سمانه مغربیه» بوده است. از القاب آن حضرت: الناصح، هادی، المتوکل، النقی، المرتضی، ابن الرضا، عسکری، رضی و معروف‌ترین کنیه آن حضرت "ابوالحسن ثالث"[۲] است[۳].

امام هادی (ع) تنها یک همسر به نام سلیل داشت و بنابر بیان شیخ مفید چهار پسر به نام‌های حسن، حسین، محمد و جعفر و یک دختر به نام عایشه یا علّیّه داشته‌اند[۴].[۵]

دوران‌های زندگی امام هادی (ع)

دوران کودکی

امام جواد (ع) به فرزندش توجه بسیار داشت و در کنار گهواره‌اش همواره دعایی را برای حفظ ایشان از دشمنان می‌خواند[۶]. سال‌های کودکی امام هادی (ع) مقارن با آخرین سال‌های خلافت مأمون عباسی (۱۹۸-۲۱۸ق) بود که به جهت به شهادت رساندن امام رضا (ع) با فرزندان ایشان مدارای بیشتری می‌کرد و حتی می‌کوشید تا نشان دهد وفات امام ربطی به او نداشته است. پس از مأمون، معتصم بالله (۲۱۸- ۲۲۷ق) بر سر کار آمد و در مواجهه با امام جواد (ع) سختگیری بیشتری اِعمال شد، به گونه‌ای که ایشان را مکرر از مدینه به بغداد فرا می‌خواند تا بتواند بر امور و اعمال امام احاطه بیشتری داشته باشد و عاقبت ایشان را به دست امّ‌فضل با زهر به شهادت رساند[۷]. منابع درباره اینکه امام هادی (ع) و مادرش در این سفرها با امام جواد (ع) همراه بوده‌اند، مطلبی را ذکر نکرده‌اند. منقول است که پیش از یکی از این سفرها، امام جواد (ع)، امام هادی (ع) را بر روی زانوی خود نشاند و از او خواست هر آنچه را از بغداد می‌خواهد برایش به ارمغان آورد. امام هادی (ع) در پاسخ ایشان می‌فرماید شمشیری چون شعله آتش می‌خواهم. امام جواد (ع) همین پرسش را از برادر امام هادی (ع)، موسی، نیز می‌پرسد و او در پاسخ می‌گوید که فرشی می‌خواهم. امام جواد (ع) چون این پاسخ‌ها را می‌شنود، می‌فرماید که علی چون من است و موسی چون مادرش[۸].[۹]

امام هادی (ع) هشت ساله بود که پدرش امام جواد (ع) به شهادت رسید و ایشان امامت شیعه را عهده‌دار شد و ۳۳ سال، امامت کرد[۱۰].[۱۱]

امام و خلفای عباسی

امام در مدینه و صریا مورد مراجعه و احترام بود و حتی شیوخ و پیران به دیدار ایشان می‌آمدند. از جمله کسانی که در صریا به دیدار امام نائل شد، زید بن موسی بن جعفر، عموی پدرشان بود که در حق امام احترام و اکرام بسیار نمود[۱۲]. برخی از بزرگان اصحاب ایشان مانند: ایوب بن نوح نیز در صریا به محضر ایشان می‌رسیدند[۱۳]. به دلیل دور بودن این منطقه از دستگاه خلافت و مراکز بلاد، عرصه عمل امام در آن گسترده‌تر بود و دلیل اینکه در ادامه حیاتش به سامرا احضار شد، همین بود. پس از مرگ معتصم، پسرش هارون ملقب به واثق بالله در ۲۲۷ق به خلافت رسید و تا سال ۲۳۲ق عهده‌دار منصب خلافت بود. وی به جهت درگیری با شورش‌های داخلی کمتر فرصت داشت متعرض امام و فعالیت‌های ایشان گردد[۱۴] اما محدودیت‌هایی را برای امام به وجود آورد که امام و یارانش خود را ناگزیر به مراقبت بیشتر می‌دیدند[۱۵]. امام حتی در میان فرماندهان واثق بالله نیز ارادتمندان مهمی داشت. یکی از این افراد، بغای کبیر از فرماندهان ترک واثق بالله بود[۱۶].[۱۷]

خلافت متوکل عباسی

در سال ۲۳۲ق پیش از آنکه خبر مرگ واثق به مدینه برسد، ایشان برخی از یاران را از مرگ وی و جانشینی متوکل خبر کردند[۱۸]. پس از وی سخت‌ترین دوران امامت امام هادی (ع) و شیعیان در خلافت عباسی آغاز شد. واثق بالله در زمان حیات خود کسی را به عنوان خلیفه تعیین نکرد و پس از وی ترکان، جعفر بن معتصم ملقب به "متوکل علی الله" را به خلافت رساندند و او از ۲۳۲ تا ۲۴۷ ق قدرت را در دست داشت. متوکل در شیعه‌ستیزی و دشمنی با اهل بیت (ع) بسیار بی‌پروا بود و حتی حفظ ظاهر نیز نمی‌کرد. او شیعیان و علویان را به بهانه و تهمت‌های مختلف در بند می‌کرد و بسیاری از ایشان را به قتل می‌رساند[۱۹]. اوج دشمنی وی با شیعیان و اهل بیت پیامبر (ص) را می‌توان در مواجهه وی با تربت امام حسین (ع) ملاحظه کرد. او در سال ۲۳۶ق دستور داد مرقد امام حسین (ع) و خانه‌های اطراف آن را ویران کنند و شخم بزنند و در محل آن بذر بپاشند و کشاورزی کنند[۲۰].

او در مواجهه با امام هادی (ع) نیز سخت‌گیری‌های بسیاری اعمال کرد و ایشان را نهایتاً مجبور به رفتن به سامرا نمود. این واقعه در سال ۲۳۳ق واقع شد. در این سال عبد الله بن محمد هاشمی طی نامه‌ای متوکل را از حضور امام هادی (ع) در حجاز بیم داد و به او متذکر شد که امام، مردم را به سوی خویش فرا می‌خواند[۲۱]. امام که از اقدام وی آگاه شد نامه‌ای به متوکل نوشت و به بی‌اساس بودن ادعاهای عبدالله بن محمد اشاره کرد، اما متوکل که از جانب امام احساس خطر می‌کرد، نامه‌ای به ایشان نوشت و با ملاطفت از ایشان خواست سریعاً به سامرا برود. او در این نامه بیان داشت که خلیفه قدردان توست و تو و خاندانت را گرامی می‌دارد و همه ابزار لازم جهت خوشنودی شما را فراهم می‌آورد. او برای اینکه حسن نیّت خود را به امام نشان دهد در این نامه از عزل عبدالله بن محمد سخن گفت[۲۲].

متوکل در ابتدای ورود امام به سامرا برخورد مناسبی نداشت. او نه تنها به استقبال ایشان نیامد، بلکه دستور داد یک شبانه‌روز حضرت را در خان صعالیک که محلی نامناسب برای اسکان بود، نگاه دارند. یکی از یاران امام به نام صالح بن سعید به حضرت گفت این جماعت همواره سعی در فرونشاندن نور و نادیده‌گرفتن موقعیت الهی شما دارند و جای‌دادن شما در این مکان نیز در همین راستا است. امام به او فرمود: تو نیز گمان می‌کنی که ما در جایی نامناسب وارد شده‌ایم. سپس با دست اشاره‌ای فرمود و ناگاه بوستان‌هایی با طراوت و نهرهایی روان دیدم که در آن دخترانی نیکو و پسر بچگانی زیبا حضور داشتند. سپس فرمود: بدان که ما هر کجا باشیم این نعمت‌ها برای ما مهیّا است. ما در جایی که تو می‌پنداری نیستیم[۲۳]. پس از یک روز، خانه‌ای برای ورود امام مهیّا شد که در محله عسکر و محل زندگی لشکریان بود و بدین وسیله توانستند تمام رفت و آمدهای امام را زیر نظر بگیرند و سخت‌گیری بر شیعیان ایشان را افزون کنند[۲۴].

سیاست متوکل در مواجهه با امام ابتدا کم‌کردن از شأن وی و سپس محدویت عملش بود، اما چون دانست که نمی‌تواند به این طرق از مقبولیت و محبوبیتش بکاهد، چند نوبت نقشه قتل وی را کشید که هربار ناموفق بود[۲۵].[۲۶]

خلفای بعد از متوکل

فشارهای عباسیان به امام و شیعیانش با قتل متوکل به طور فزاینده‌ای رو به کاستی نهاد. متوکل در سال ۲۴۷ق به دست برخی از نزدیکانش از جمله پسرش منتصر و وصیف کشته شد. امام پیش از مرگ متوکل با اشاره به آیات ۴۷ تا ۴۹ سوره یوسف[۲۷] از مدت خلافت وی خبر داده بود[۲۸]. منتصر جای پدر را گرفت و حدود شش ماه خلافت کرد. در مدت کوتاه خلافت وی وضعیت علویان و شیعیان دگرگونی اساسی یافت. او به آل علی (ع) مواجهه‌ای نیکو داشت و به آنان نیکی می‌ورزید و نه تنها ایشان را آزار نمی‌داد، بلکه هدایایی را نیز برای ایشان می‌فرستاد. او کسی را از زیارت قبر امام حسین (ع) منع نکرد و حتی دستور داد باغ فدک را به فرزندان امام حسن و امام حسین (ع) بازگردانند و اموال آل ابی‌طالب را آزاد کنند[۲۹]. امام هادی (ع) از این فرصت پیش‌آمده کمال استفاده را برد و به تربیت شاگردان و بهبود امور دینی و دنیوی شیعیان پرداخت و کوشید برخی از انحرافات عقیدتی موجود در میان شیعیان و حتی وکلا را مرتفع سازد. پس از منتصر، مستعین بالله در سال ۲۴۸ ق به خلافت رسید و تا سال ۲۵۲ق این منصب را در اختیار داشت. در زمان وی قیام‌های متعددی توسط علویان صورت گرفت که نشان از نامناسب بودن اوضاع برای ایشان است[۳۰]. مستعین بالله نیز جای خود را در سال ۲۵۲ق به فرزند متوکل، المعتز بالله داد. فرزند متوکل در ارتباط با امام و شیعیان بیشتر به سیاست‌های پدر مایل بود و از این‌رو در سال ۲۵۴ق با زهر امام را به شهادت رساند[۳۱].[۳۲] قبر آن حضرت در سامرا (از شهرهای عراق) است[۳۳].

منابع

پانویس

  1. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۳۲۷؛ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۲۸۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۹۷.
  2. حضرت موسی بن جعفر ابوالحسن اول و امام رضا ابوالحسن ثانی است.
  3. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۸؛ ضیائی ارزگانی، رحمت‌الله، امامت امام هادی، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۷۰؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ج۲، ص۸۵-۸۷؛ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص۲۸۰.
  4. الارشاد، ج۲، ص۳۱۱-۳۱۲؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۰۲.
  5. کمپانی زارع، مهدی، امام علی بن محمد، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۵۰۷-۵۱۹.
  6. مصباح المتهجد، ج۲، ص۴۹۹.
  7. إثبات الوصیة، ص۲۲۶-۲۲۷؛ تاریخ الطبری، ج۸، ص۶۲۳.
  8. إثبات الوصیة، ص۲۲۸؛ عیون المعجزات، ص۱۳۰.
  9. کمپانی زارع، مهدی، امام علی بن محمد، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۵۰۷-۵۱۹.
  10. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج۳، ص۱۶۹.
  11. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۸؛ ضیائی ارزگانی، رحمت‌الله، امامت امام هادی، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۷۰.
  12. إعلام الوری، ج۲، ص۱۲۵؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۴، ص۴۱۰.
  13. کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۴۹-۳۵۰.
  14. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۷۹-۴۸۰.
  15. کشف الغمة، ج۲، ص۳۸۵.
  16. إعلام الوری، ج۲، ص۱۲۷.
  17. کمپانی زارع، مهدی، امام علی بن محمد، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۵۰۷-۵۱۹.
  18. الارشاد، ج۲، ص۳۰۱.
  19. مقاتل الطالبیین، ص۴۷۷- ۴۷۹.
  20. تاریخ الطبری، ج۹، ص۱۸۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۵۵.
  21. الارشاد، ج۲، ص۳۰۹؛ إعلام الوری، ج۲، ص۱۲۵.
  22. الکافی، ج۱، ص۵۰۱؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۲۴۵.
  23. الارشاد، ج۲، ص۳۱۱؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۲۴۶.
  24. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۰۳.
  25. الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۱۲-۴۱۷؛ کشف الغمة، ج۲، ص۳۹۶.
  26. کمپانی زارع، مهدی، امام علی بن محمد، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۵۰۷-۵۱۹.
  27. ﴿قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تَأْكُلُونَ * ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ * ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ «گفت: هفت سال پیاپی بکارید و آنچه برمی‌دارید ـ جز اندکی را که می‌خورید ـ در خوشه بگذارید * آنگاه پس از آن، هفت سال سخت خواهد آمد، که (مردم) آنچه را برای آن (سال)‌ها از پیش نهاده‌اید، خواهند خورد جز اندکی را که (در انبارها) نگه می‌دارید * آنگاه پس از آن، سالی خواهد آمد که در آن به فریاد مردم می‌رسند (/ باران می‌یابند) و (مردم) در آن (از دانه‌ها و میوه‌ها) افشره می‌گیرند (/ از خشکسالی رهایی می‌یابند)» سوره یوسف، آیه ۴۷-۴۹.
  28. الهدایة الکبری، ص۳۲۰-۳۲۱.
  29. مروج الذهب، ج۴، ص۵۱-۵۲.
  30. مروج الذهب، ج۴، ص۶۸-۷۷.
  31. دلائل الإمامة، ص۴۰۹؛ إعلام الوری، ج۲، ص۱۱۰؛ کشف الغمة ج۲، ص۴۳۰.
  32. کمپانی زارع، مهدی، امام علی بن محمد، دانشنامه امام رضا ج۲، ص۵۰۷-۵۱۹.
  33. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۸.