بحث:سیاست در لغت

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۴۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

سیاست

در تعریف سیاست، اختلاف‌ها و کشمکش‌های بسیار وجود دارد، در اصل این لغت آمده است که سیاست حرکت در جهت صلاح امور است: السِّيَاسَةُ: القِيامُ‏ على‏ الشيْ‏ءِ بما يُصْلِحُه‏[۱]، آن‌سان که به معنای هدایت‌گری و راهبری نیز آمده است: يقال: هو يسوس الدواب إذا قام عليها و راضها، و الوالي يوسوس رعيته[۲]. در معنای اصطلاحی، سیاست، به ما می‌آموزد، چه کسی می‌برد، چه می‌برد، کجا می‌برد، چگونه می‌برد و چرا می‌برد[۳] که بیشتر ناظر به عمل سیاست است، دیگرانی نیز آن را این‌گونه تعریف کرده‌اند که سیاست علم حکومت بر جوامع» یا «فن و عمل حکومت بر جوامع» است[۴]. برخی دیگر، سیاست را ناظر به هدف، تعریف کرده‌اند و آن را تشریح منظم و پیش‌بینی پدیده‌های سیاسی[۵] می‌دانند؛ به هر حال چون نیک می‌نگریم، در جوهر و مرکز سیاست، قدرت حضوری جدی دارد و طبعاً به هنگام همراهی و ترکیب آن با ارزش‌ها و مفاهیم مختلف، ساحتی از بحث با قدرت و اعمال آن پیوند دارد. در این نگره «هدایت» نیز می‌تواند دارای جایگاهی بلند باشد، اما راهبری و هدایت جامعه نیز غالباً بدون قدرت اعم از مادی یا معنوی آن، امکان‌پذیر نیست.[۶]

سیاست در سیره سیاسی معصومان

شارحان کتب اربعه به‌تناسب اینکه در زیارت جامعه از امامان به «سَاسَةَ الْعِبَادِ»[۷]: «سیاستمداران بندگان» تعبیر شده، به بیان معنای سیاست پرداخته‌اند. محمدتقی مجلسی می‌نویسد: «و ساسة العباد» جمع السائس، أي: ملوك العباد و خلفاء الله عليهم[۸]: «ساسه جمع سائس است؛ یعنی امامان حاکمانِ بندگان و خلفای خداوند بر مردم هستند». به تعبیر دیگر «یعنی (امامان) والیان اوامر و نواهی هستند. [ساسة العباد] یعنی پیشوایان خلایق و امامان ایشان به قول خدا و رسول»[۹]. همین معنا را فرزندش محمدباقر مجلسی در شرح این فراز از زیارت جامعه بیان کرده[۱۰] و معنای سیاست را از صحاح اللغه این‌گونه آورده: وقتی واژه سیاست به کار برده می‌شود که مسئولیت امور مردم را شخصی بر عهده گرفته باشد[۱۱]. فیض کاشانی نیز «ساسه» را جمع «سائس» دانسته و آن را چنین معنا کرده است: «سیاستمدار کسی است که امور رعیت و مردم را بر عهده گرفته است»[۱۲].

واژه «سوس» که سیاست از آن گرفته شده، به چند معنا آمده است:

  1. سرشت و طبیعت: «سُوس» به ضم سین به معنای خُلُق و طبیعت و سرشت است. گفته می‌شود فصاحت در سرشت او قرار دارد[۱۳]. بدیهی است که این معنا در اینجا مورد نظر نیست؛ گرچه سیاست خوب آن است که فطریات اصلی مردم را تقویت کند.
  2. ریاست: سیاست از ماده «سوس» است. ابن‌منظور می‌نویسد: کلمه «سَوْس» به معنای ریاست است و گفته می‌شود «بر آنان ریاست کرد ریاستی» و زمانی که بر کسی ریاست شود، گفته می‌شود ریاست او را بر عهده گرفت. و سَاسَ الأَمْرَ[۱۴] یعنی به کار حکومتی پرداخت. فیروزآبادی گوید: رعیت را سیاست کردم، یعنی به آنها امر و نهی کردم[۱۵]. بدیهی است این امر و نهی وقتی است که شخص قدرت داشته باشد و مردم هم به آن دستورها عمل کنند. مصداق کامل این معنا از سیاست، حکومت‌داری و ریاست بر امور سیاسی - اجتماعی مردم است؛ اما گاهی ممکن است افراد مدیریت جمعی را بر عهده داشته باشند و به‌خوبی آنان را مدیریت کنند و جلو رسیدن آسیب‌های اجتماعی به آنان را بگیرند. حکومت و دولت دارای فعالیت‌های مختلف سیاسی است. گفته‌اند واژه سیاست در امور حکومتی، اجتماعی و امنیت جامعه به کار می‌رود و به دو قسم سیاست داخلی و سیاست خارجی تقسیم می‌شود[۱۶].
  3. تربیت و اصلاح: سیاست در لغت به معنای تأدیب و تربیت[۱۷] هم آمده است. درواقع سیاست تدبیر اجتماعی و برنامه‌ریزی برای رشد و تربیت صحیح افراد جامعه است. آن را اقدام به کاری برای اصلاح آن دانسته‌اند[۱۸]. سیاست کاری است که سیاستمدار انجام می‌دهد و والی به سیاست امور رعیت می‌پردازد[۱۹]. در تفاوت سیاست با تدبیر گفته شده که سیاست دقت در امور است که اصل آن از کلمه «سُوس، ساس» اشتقاق یافته که حشره‌ای در بدن حیوانات است و باعث آزار آنها می‌شود[۲۰]. درواقع شخص با سیاستِ درست مانع آسیب‌دیدن جامعه می‌شود، همان‌گونه که با دقت ساس (حشره موذی) را دور می‌کند. سیاست تدبیر مستمر است و به تدبیر در یک کار سیاست گفته نمی‌شود؛ در نتیجه هر سیاستی تدبیر است، ولی هر تدبیری سیاست نیست و سیاست به جهت تداوم آن، به دقت نیاز دارد[۲۱]. درواقع حاکم مردم را در جهت اسلام یا اهداف و برنامه‌های خاص و روش و عقیده خود حفظ و هدایت می‌کند و اگر فرمانی داد، تخلف از آن را نمی‌پذیرد. در فارسی سیاست به تنبیه هم معنا شده است. می‌گویند «او را سیاست و تنبیه کرد»[۲۲]؛ چون از راه راست منحرف شده و به کار خلاف پرداخته، تنبیه شده است.
  4. حفظ و حراست: سَوَسَ به معنای حفظ چیزی نیز آمده است؛ مانند سخن حضرت علی(ع) که می‌فرماید: «سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ»[۲۳].

راغب اصفهانی شعری نقل کرده که کلمه سُوسُوا و سِيَاسَة در آن به کار رفته است و توصیه به روش سیاسی دارد. شاعری خطاب به متوکل خلیفه عباسی چنین گفته است: إذا كنتم للنّاس أهل سياسة *** فسوسوا كرام النّاس بالرفق و البذل و سوسوا لئام النّاس بالذلّ يصلحوا *** على الذلّ، إن الذل يصلح للنّذل [۲۴]

معنای شعر چنین است: «هرگاه سیاستمدار مردم هستید، مردمان کریم را با مدارا و بخشش حفظ و مردم پست را با خواری سیاست کنید؛ زیرا آنان با ذلت و خواری اصلاح می‌شوند. به‌تحقیق که خواری و زور شایسته است برای افراد پست».[۲۵]

سیاست چیست

«سیاست» واژهای عربی است که ریشه آن، «السوس» به معنای ریاست یا به معنای خلق‌و‌خو می‌باشد. بنا به تعریف اهل لغت: السِّيَاسَةُ القِيامُ عَلَى الشَيْ‌ءِ بما يُصْلِحُه‌[۲۶]؛ «سیاست، اقدام و انجام چیزی بر طبق مصلحت آن است». اگر به حاکم و زمامدار، «سیاستمدار» گفته می‌شود، از آن رو است که در امور اجتماعی و عمومی توده مردم به مصلحت‌اندیشی، تدبیر و اقدام می‌پردازد. عبارت «سَاسَةَ الْعِبَادِ» نیز که در وصف ائمه معصومین(ع) آمده است، این معنا را در بر دارد که تأمین مصالح و تدبیر امور اجتماعی جامعه بر عهده آنان است[۲۷].

واژه سیاست، در اصطلاح علم سیاست، به معانی گوناگونی به کار رفته است. برخی از این تعاریف، عبارت است از: «فن کشورداری و کسب قدرت اجتماعی»[۲۸]؛ قدرت و فن کسب، توزیع و حفظ آن»[۲۹]؛ «علم حکومت به کشورها»[۳۰] و «فن و عمل حکومت بر جوامع انسانی»[۳۱].[۳۲]

معنای لغوی سیاست

۱. کلمه سیاست از ریشه «ساس، یسوس وسوس» گرفته شده است که به معنای تربیت و نیز سرپرستی امور است، همچنین به معنای اهلی کردن چهار پایان نیز آمده است[۳۳]. اسم فاعل آن، «سائس» و جمعش «ساسه» است.

۲. در اقرب الموارد آمده است: السیاسة استصلاح الخلق بإرشادهم إلی الطریق المنجی فی العاجل و الاجل؛ «سیاست، یعنی اقدام به اصلاح و هدایت مردم به راهی که در دنیا و آخرت موجب نجاتشان شود»[۳۴].

و سپس ادامه می‌دهد که: السیاسة المدنیة، تدبیر المعاش مع العموم علی سنن العدل و الاستقامة؛ سیاست کشورداری، یعنی تنظیم زندگی و معیشت مردم بر اساس قسط و عدالت»[۳۵].

۳. ابن اثیر می‌گوید: در حدیث آمده است: «كانت بنو إسرائيل تَسُوسُهُمْ أنبياؤهم أى تتولّى أمورهم كما تفعل الأمراء و الولاة بالرّعيّة. و السِّيَاسَةُ: القيام على الشى‌ء بما يصلحه»؛ «بنی اسرائیل را انبیاءشان سیاست می‌کردند، یعنی متولی امر حکومت آنان، فرستادگان خدا بودند نظیر آنچه امرا و حکام با رعیت می‌کنند، پس سیاست، یعنی قیام بر چیزی که صلاح است انجام دهد»[۳۶]. معنای سیاست در کلام ابن اثیر این است که سیاست‌مدار در جهت احقاق حق، ابطال باطل، اجرای عدالت و دعوت جامعه به صلاح، تلاش کند.

۴. در مجمع البحرین آمده است: و فی وصف الائمة أنتم ساسة العباد و فی الحدیث الإمام عارف بالسیاسة و فیه ثم فوض إلی النبی امر الدین و الأمة لیسوس عباده. کل ذلک من سست الرعیة سیاسة: امرتها و نهیتها... و السیاسة القیام علی الشیء بما یصلحه؛ «در وصف امامان(ع) آمده است:، شما اداره کننده امور دنیای مردم هستید و در حدیث است: امام عارف به سیاست است و در حدیث دیگر آمده: پس از آن، امر دین و امت به پیامبر واگذار گردید تا بندگان خدا را اداره کند... سیاست، یعنی قیام بر چیزی به آنچه صلاح و در جای مناسب او است»[۳۷].

۵. لسان العرب هم به همین مضمون سیاست را معنا کرده است و می‌گوید: «سیاست یعنی قیام بر چیزی بر آنچه صلاح آن چیز است، بنابراین اگر قیام بر اصلاح و اجرای عدالت و احقاق حق و ابطال باطل نباشد آن سیاست نیست بلکه نیرنگ است. بعد نتیجه می‌گیرد هر کس به کار مردم و اداره جامعه به روش خوب قیام کند بحق سیاست‌مدار است، و الا جبار و متکبر است»[۳۸].[۳۹]

پانویس

  1. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۷؛ شبیه این مفاهیم در بسیاری از کتب لغت آمده است؛ از جمله: خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج۷، ص۳۳۵.
  2. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۷.
  3. مک آیور، جامعه و حکومت، ص۲۶۴.
  4. موریس دوورژه، اصول علم سیاست، ص۳.
  5. مونتی پالمر، لاری اشترن و چارلز گالیل، نگرشی جدید به علم سیاست، ص۵.
  6. سیدباقری، سید کاظم، عدالت سیاسی در قرآن کریم، ص ۴۲.
  7. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۰؛ همو، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۷۳؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۹۶.
  8. محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج۵، ص۴۵۹.
  9. این ترجمه از خود مجلسی است؛ ر.ک: محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج۸، ص۶۷۹.
  10. «و ساسة العباد» جمع السائس، أي: ملوك العباد و خلفاء الله عليهم؛ محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج۹، ص۲۵۰؛ همو، بحار الأنوار، ج۹۹، ص۱۳۵.
  11. سُسْتُ الرعية سِياسَة. و سُوِّسَ الرجلُ أُمور الناس، على ما لم يُسَمَّ فاعله، إِذا مُلِّكَ أَمرَهم؛ محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۹، ص۲۵۰؛ و فی الصحاح، ج۳، ص۹۳۸.
  12. وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَلَّى أُمُورَ الرَّعِيَّةِ؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱۴، ص۱۵۷۵.
  13. و السُّوسُ: الطبْع و الخُلُق و السَجِيَّة. يقال: الفصاحة من سُوسِه؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۸؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۲، ص۳۲۳.
  14. و السَّوْسُ: الرِّياسَةُ، يقال ساسوهم سَوْساً، و إِذا رَأَّسُوه قيل: سَوَّسُوه و أَساسوه. و سَاس الأَمرَ سِياسةً: قام به؛ ا‌بن‌منظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۸.
  15. سُسْتُ الرعية سِيَاسَةً: أمرتها و نهيتها؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۲، ص۳۲۳ (چ دار احیاء).
  16. علی‌آقا آقابخشی و مینو افشاری راد، فرهنگ علوم سیاسی، ص۵۱۵.
  17. فُلانٌ مُجَرَّبٌ، قد ساسَ و سِيسَ عَلَيْه، أَي: أَدَّبَ، و أَدِّبَ؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۲، ص۳۲۳.
  18. وَ السِّيَاسَةُ: القِيامُ على الشيْ‏ءِ بما يُصْلِحُه؛ ابن‌اثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۲، ص۴۲۱؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۸؛ محمدمرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۸، ص۳۲۲؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۷۸.
  19. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۸.
  20. أن السياسة هي النظر في الدقيق من أمور السوس مشتقة من السوس هذا الحيوان المعروف؛ ابوهلال عسکری، الفروق فی اللغه، ص۱۸.
  21. أن السياسة في التدبير المستمر و لا يقال للتدبير الواحد سياسة فكل سياسة تدبير و ليس كل تدبير سياسة، و السياسة أيضا في الدقيق من أمور المسوس؛ ابوهلال عسکری، الفروق فی اللغه، ص۱۸۶.
  22. محمد معین، فرهنگ فارسی، ج۲، ص۱۹۶۷.
  23. «ایمانتان را با دادن صدقه حفظ کنید» نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۴۹۵.
  24. ابوالقاسم حسین بن محمد راغب اصفهانی، محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۲: «او سیاست حاکمان را به سه دسته تقسیم می‌کند: خشونت و زور، رغبت و هیبت و نرمی و مدارا. برای هر مورد نمونه‌هایی از تاریخ اسلام و قبل آن می‌آورد و سیاست امیرالمؤمنین علی(ع) را بر نرمی و مدارا می‌داند که به مأمور مالیات خود توصیه‌هایی دراین‌باره داشت».
  25. ذاکری، علی اکبر، سیره سیاسی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۳۸.
  26. ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۷ به بعد.
  27. ر.ک: طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۴، ص۷۸ به بعد.
  28. عنایت، حمید، بنیاد فلسفه سیاسی در غرب، ص۱۹.
  29. حشمت‌زاده، محمدباقر، مسائل اساسی علم سیاست، ص۵۷.
  30. ر.ک: دو ورژه، موریس، اصول علم سیاست، ترجمه ابوالفضل قاضی، ص۱۷. (به نقل از فرهنگ لیتره و فرهنگ روبر).
  31. دو ورژه، موریس، اصول علم سیاست، ترجمه ابوالفضل قاضی، ص۱۷.
  32. ذوعلم، علی، مقاله «امام علی و سیاست»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۱۲.
  33. المنجد.
  34. شرتونی، اقرب الموارد ذیل کلمه «سوس».
  35. شرتونی، اقرب الموارد ذیل کلمه «سوس».
  36. ابن اثیر، النهایة، ج۲، ص۴۲۱.
  37. طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۷۸.
  38. ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۲۳۹.
  39. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۳۳.