بحث:سیاست در لغت
سیاست
در تعریف سیاست، اختلافها و کشمکشهای بسیار وجود دارد، در اصل این لغت آمده است که سیاست حرکت در جهت صلاح امور است: السِّيَاسَةُ: القِيامُ على الشيْءِ بما يُصْلِحُه[۱]، آنسان که به معنای هدایتگری و راهبری نیز آمده است: يقال: هو يسوس الدواب إذا قام عليها و راضها، و الوالي يوسوس رعيته[۲]. در معنای اصطلاحی، سیاست، به ما میآموزد، چه کسی میبرد، چه میبرد، کجا میبرد، چگونه میبرد و چرا میبرد[۳] که بیشتر ناظر به عمل سیاست است، دیگرانی نیز آن را اینگونه تعریف کردهاند که سیاست علم حکومت بر جوامع» یا «فن و عمل حکومت بر جوامع» است[۴]. برخی دیگر، سیاست را ناظر به هدف، تعریف کردهاند و آن را تشریح منظم و پیشبینی پدیدههای سیاسی[۵] میدانند؛ به هر حال چون نیک مینگریم، در جوهر و مرکز سیاست، قدرت حضوری جدی دارد و طبعاً به هنگام همراهی و ترکیب آن با ارزشها و مفاهیم مختلف، ساحتی از بحث با قدرت و اعمال آن پیوند دارد. در این نگره «هدایت» نیز میتواند دارای جایگاهی بلند باشد، اما راهبری و هدایت جامعه نیز غالباً بدون قدرت اعم از مادی یا معنوی آن، امکانپذیر نیست.[۶]
سیاست در سیره سیاسی معصومان
شارحان کتب اربعه بهتناسب اینکه در زیارت جامعه از امامان به «سَاسَةَ الْعِبَادِ»[۷]: «سیاستمداران بندگان» تعبیر شده، به بیان معنای سیاست پرداختهاند. محمدتقی مجلسی مینویسد: «و ساسة العباد» جمع السائس، أي: ملوك العباد و خلفاء الله عليهم[۸]: «ساسه جمع سائس است؛ یعنی امامان حاکمانِ بندگان و خلفای خداوند بر مردم هستند». به تعبیر دیگر «یعنی (امامان) والیان اوامر و نواهی هستند. [ساسة العباد] یعنی پیشوایان خلایق و امامان ایشان به قول خدا و رسول»[۹]. همین معنا را فرزندش محمدباقر مجلسی در شرح این فراز از زیارت جامعه بیان کرده[۱۰] و معنای سیاست را از صحاح اللغه اینگونه آورده: وقتی واژه سیاست به کار برده میشود که مسئولیت امور مردم را شخصی بر عهده گرفته باشد[۱۱]. فیض کاشانی نیز «ساسه» را جمع «سائس» دانسته و آن را چنین معنا کرده است: «سیاستمدار کسی است که امور رعیت و مردم را بر عهده گرفته است»[۱۲].
واژه «سوس» که سیاست از آن گرفته شده، به چند معنا آمده است:
- سرشت و طبیعت: «سُوس» به ضم سین به معنای خُلُق و طبیعت و سرشت است. گفته میشود فصاحت در سرشت او قرار دارد[۱۳]. بدیهی است که این معنا در اینجا مورد نظر نیست؛ گرچه سیاست خوب آن است که فطریات اصلی مردم را تقویت کند.
- ریاست: سیاست از ماده «سوس» است. ابنمنظور مینویسد: کلمه «سَوْس» به معنای ریاست است و گفته میشود «بر آنان ریاست کرد ریاستی» و زمانی که بر کسی ریاست شود، گفته میشود ریاست او را بر عهده گرفت. و سَاسَ الأَمْرَ[۱۴] یعنی به کار حکومتی پرداخت. فیروزآبادی گوید: رعیت را سیاست کردم، یعنی به آنها امر و نهی کردم[۱۵]. بدیهی است این امر و نهی وقتی است که شخص قدرت داشته باشد و مردم هم به آن دستورها عمل کنند. مصداق کامل این معنا از سیاست، حکومتداری و ریاست بر امور سیاسی - اجتماعی مردم است؛ اما گاهی ممکن است افراد مدیریت جمعی را بر عهده داشته باشند و بهخوبی آنان را مدیریت کنند و جلو رسیدن آسیبهای اجتماعی به آنان را بگیرند. حکومت و دولت دارای فعالیتهای مختلف سیاسی است. گفتهاند واژه سیاست در امور حکومتی، اجتماعی و امنیت جامعه به کار میرود و به دو قسم سیاست داخلی و سیاست خارجی تقسیم میشود[۱۶].
- تربیت و اصلاح: سیاست در لغت به معنای تأدیب و تربیت[۱۷] هم آمده است. درواقع سیاست تدبیر اجتماعی و برنامهریزی برای رشد و تربیت صحیح افراد جامعه است. آن را اقدام به کاری برای اصلاح آن دانستهاند[۱۸]. سیاست کاری است که سیاستمدار انجام میدهد و والی به سیاست امور رعیت میپردازد[۱۹]. در تفاوت سیاست با تدبیر گفته شده که سیاست دقت در امور است که اصل آن از کلمه «سُوس، ساس» اشتقاق یافته که حشرهای در بدن حیوانات است و باعث آزار آنها میشود[۲۰]. درواقع شخص با سیاستِ درست مانع آسیبدیدن جامعه میشود، همانگونه که با دقت ساس (حشره موذی) را دور میکند. سیاست تدبیر مستمر است و به تدبیر در یک کار سیاست گفته نمیشود؛ در نتیجه هر سیاستی تدبیر است، ولی هر تدبیری سیاست نیست و سیاست به جهت تداوم آن، به دقت نیاز دارد[۲۱]. درواقع حاکم مردم را در جهت اسلام یا اهداف و برنامههای خاص و روش و عقیده خود حفظ و هدایت میکند و اگر فرمانی داد، تخلف از آن را نمیپذیرد. در فارسی سیاست به تنبیه هم معنا شده است. میگویند «او را سیاست و تنبیه کرد»[۲۲]؛ چون از راه راست منحرف شده و به کار خلاف پرداخته، تنبیه شده است.
- حفظ و حراست: سَوَسَ به معنای حفظ چیزی نیز آمده است؛ مانند سخن حضرت علی(ع) که میفرماید: «سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ»[۲۳].
راغب اصفهانی شعری نقل کرده که کلمه سُوسُوا و سِيَاسَة در آن به کار رفته است و توصیه به روش سیاسی دارد. شاعری خطاب به متوکل خلیفه عباسی چنین گفته است: إذا كنتم للنّاس أهل سياسة *** فسوسوا كرام النّاس بالرفق و البذل و سوسوا لئام النّاس بالذلّ يصلحوا *** على الذلّ، إن الذل يصلح للنّذل [۲۴]
معنای شعر چنین است: «هرگاه سیاستمدار مردم هستید، مردمان کریم را با مدارا و بخشش حفظ و مردم پست را با خواری سیاست کنید؛ زیرا آنان با ذلت و خواری اصلاح میشوند. بهتحقیق که خواری و زور شایسته است برای افراد پست».[۲۵]
سیاست چیست
«سیاست» واژهای عربی است که ریشه آن، «السوس» به معنای ریاست یا به معنای خلقوخو میباشد. بنا به تعریف اهل لغت: السِّيَاسَةُ القِيامُ عَلَى الشَيْءِ بما يُصْلِحُه[۲۶]؛ «سیاست، اقدام و انجام چیزی بر طبق مصلحت آن است». اگر به حاکم و زمامدار، «سیاستمدار» گفته میشود، از آن رو است که در امور اجتماعی و عمومی توده مردم به مصلحتاندیشی، تدبیر و اقدام میپردازد. عبارت «سَاسَةَ الْعِبَادِ» نیز که در وصف ائمه معصومین(ع) آمده است، این معنا را در بر دارد که تأمین مصالح و تدبیر امور اجتماعی جامعه بر عهده آنان است[۲۷].
واژه سیاست، در اصطلاح علم سیاست، به معانی گوناگونی به کار رفته است. برخی از این تعاریف، عبارت است از: «فن کشورداری و کسب قدرت اجتماعی»[۲۸]؛ قدرت و فن کسب، توزیع و حفظ آن»[۲۹]؛ «علم حکومت به کشورها»[۳۰] و «فن و عمل حکومت بر جوامع انسانی»[۳۱].[۳۲]
معنای لغوی سیاست
۱. کلمه سیاست از ریشه «ساس، یسوس وسوس» گرفته شده است که به معنای تربیت و نیز سرپرستی امور است، همچنین به معنای اهلی کردن چهار پایان نیز آمده است[۳۳]. اسم فاعل آن، «سائس» و جمعش «ساسه» است.
۲. در اقرب الموارد آمده است: السیاسة استصلاح الخلق بإرشادهم إلی الطریق المنجی فی العاجل و الاجل؛ «سیاست، یعنی اقدام به اصلاح و هدایت مردم به راهی که در دنیا و آخرت موجب نجاتشان شود»[۳۴].
و سپس ادامه میدهد که: السیاسة المدنیة، تدبیر المعاش مع العموم علی سنن العدل و الاستقامة؛ سیاست کشورداری، یعنی تنظیم زندگی و معیشت مردم بر اساس قسط و عدالت»[۳۵].
۳. ابن اثیر میگوید: در حدیث آمده است: «كانت بنو إسرائيل تَسُوسُهُمْ أنبياؤهم أى تتولّى أمورهم كما تفعل الأمراء و الولاة بالرّعيّة. و السِّيَاسَةُ: القيام على الشىء بما يصلحه»؛ «بنی اسرائیل را انبیاءشان سیاست میکردند، یعنی متولی امر حکومت آنان، فرستادگان خدا بودند نظیر آنچه امرا و حکام با رعیت میکنند، پس سیاست، یعنی قیام بر چیزی که صلاح است انجام دهد»[۳۶]. معنای سیاست در کلام ابن اثیر این است که سیاستمدار در جهت احقاق حق، ابطال باطل، اجرای عدالت و دعوت جامعه به صلاح، تلاش کند.
۴. در مجمع البحرین آمده است: و فی وصف الائمة أنتم ساسة العباد و فی الحدیث الإمام عارف بالسیاسة و فیه ثم فوض إلی النبی امر الدین و الأمة لیسوس عباده. کل ذلک من سست الرعیة سیاسة: امرتها و نهیتها... و السیاسة القیام علی الشیء بما یصلحه؛ «در وصف امامان(ع) آمده است:، شما اداره کننده امور دنیای مردم هستید و در حدیث است: امام عارف به سیاست است و در حدیث دیگر آمده: پس از آن، امر دین و امت به پیامبر واگذار گردید تا بندگان خدا را اداره کند... سیاست، یعنی قیام بر چیزی به آنچه صلاح و در جای مناسب او است»[۳۷].
۵. لسان العرب هم به همین مضمون سیاست را معنا کرده است و میگوید: «سیاست یعنی قیام بر چیزی بر آنچه صلاح آن چیز است، بنابراین اگر قیام بر اصلاح و اجرای عدالت و احقاق حق و ابطال باطل نباشد آن سیاست نیست بلکه نیرنگ است. بعد نتیجه میگیرد هر کس به کار مردم و اداره جامعه به روش خوب قیام کند بحق سیاستمدار است، و الا جبار و متکبر است»[۳۸].[۳۹]
پانویس
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۷؛ شبیه این مفاهیم در بسیاری از کتب لغت آمده است؛ از جمله: خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین، ج۷، ص۳۳۵.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۷.
- ↑ مک آیور، جامعه و حکومت، ص۲۶۴.
- ↑ موریس دوورژه، اصول علم سیاست، ص۳.
- ↑ مونتی پالمر، لاری اشترن و چارلز گالیل، نگرشی جدید به علم سیاست، ص۵.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، عدالت سیاسی در قرآن کریم، ص ۴۲.
- ↑ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۰؛ همو، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۷۳؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۹۶.
- ↑ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج۵، ص۴۵۹.
- ↑ این ترجمه از خود مجلسی است؛ ر.ک: محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج۸، ص۶۷۹.
- ↑ «و ساسة العباد» جمع السائس، أي: ملوك العباد و خلفاء الله عليهم؛ محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار، ج۹، ص۲۵۰؛ همو، بحار الأنوار، ج۹۹، ص۱۳۵.
- ↑ سُسْتُ الرعية سِياسَة. و سُوِّسَ الرجلُ أُمور الناس، على ما لم يُسَمَّ فاعله، إِذا مُلِّكَ أَمرَهم؛ محمدباقر مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۹، ص۲۵۰؛ و فی الصحاح، ج۳، ص۹۳۸.
- ↑ وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَلَّى أُمُورَ الرَّعِيَّةِ؛ محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۱۴، ص۱۵۷۵.
- ↑ و السُّوسُ: الطبْع و الخُلُق و السَجِيَّة. يقال: الفصاحة من سُوسِه؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۸؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۲، ص۳۲۳.
- ↑ و السَّوْسُ: الرِّياسَةُ، يقال ساسوهم سَوْساً، و إِذا رَأَّسُوه قيل: سَوَّسُوه و أَساسوه. و سَاس الأَمرَ سِياسةً: قام به؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۸.
- ↑ سُسْتُ الرعية سِيَاسَةً: أمرتها و نهيتها؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۲، ص۳۲۳ (چ دار احیاء).
- ↑ علیآقا آقابخشی و مینو افشاری راد، فرهنگ علوم سیاسی، ص۵۱۵.
- ↑ فُلانٌ مُجَرَّبٌ، قد ساسَ و سِيسَ عَلَيْه، أَي: أَدَّبَ، و أَدِّبَ؛ محمد بن یعقوب فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۲، ص۳۲۳.
- ↑ وَ السِّيَاسَةُ: القِيامُ على الشيْءِ بما يُصْلِحُه؛ ابناثیر جزری (مبارک)، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۲، ص۴۲۱؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۸؛ محمدمرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۸، ص۳۲۲؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۷۸.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۸.
- ↑ أن السياسة هي النظر في الدقيق من أمور السوس مشتقة من السوس هذا الحيوان المعروف؛ ابوهلال عسکری، الفروق فی اللغه، ص۱۸.
- ↑ أن السياسة في التدبير المستمر و لا يقال للتدبير الواحد سياسة فكل سياسة تدبير و ليس كل تدبير سياسة، و السياسة أيضا في الدقيق من أمور المسوس؛ ابوهلال عسکری، الفروق فی اللغه، ص۱۸۶.
- ↑ محمد معین، فرهنگ فارسی، ج۲، ص۱۹۶۷.
- ↑ «ایمانتان را با دادن صدقه حفظ کنید» نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۴۹۵.
- ↑ ابوالقاسم حسین بن محمد راغب اصفهانی، محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۲: «او سیاست حاکمان را به سه دسته تقسیم میکند: خشونت و زور، رغبت و هیبت و نرمی و مدارا. برای هر مورد نمونههایی از تاریخ اسلام و قبل آن میآورد و سیاست امیرالمؤمنین علی(ع) را بر نرمی و مدارا میداند که به مأمور مالیات خود توصیههایی دراینباره داشت».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیره سیاسی معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۳۸.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۰۷ به بعد.
- ↑ ر.ک: طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۴، ص۷۸ به بعد.
- ↑ عنایت، حمید، بنیاد فلسفه سیاسی در غرب، ص۱۹.
- ↑ حشمتزاده، محمدباقر، مسائل اساسی علم سیاست، ص۵۷.
- ↑ ر.ک: دو ورژه، موریس، اصول علم سیاست، ترجمه ابوالفضل قاضی، ص۱۷. (به نقل از فرهنگ لیتره و فرهنگ روبر).
- ↑ دو ورژه، موریس، اصول علم سیاست، ترجمه ابوالفضل قاضی، ص۱۷.
- ↑ ذوعلم، علی، مقاله «امام علی و سیاست»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۱۲.
- ↑ المنجد.
- ↑ شرتونی، اقرب الموارد ذیل کلمه «سوس».
- ↑ شرتونی، اقرب الموارد ذیل کلمه «سوس».
- ↑ ابن اثیر، النهایة، ج۲، ص۴۲۱.
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۷۸.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۲۳۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۳۳.