نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط HeydariBot(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۱۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
در تاریخ چنین آمده است وقتی لشکراسلام در مدائن حضور داشتند، آب و هوای مدائن سربازانی را که از سرزمین حجاز آمده بودند، اذیت میکرد، به طوری که همه آنها ضعیف و لاغر شده بودند. حذیفه که این وضعیت را دید، نامهای به خلیفه دوم نوشت و او را از وضعیت آگاه کرد. خلیفه به سعد بن ابی وقاص نامهای نوشت که سلمان و حذیفه را روانه کن تا سرزمینی مناسب بیابند. پس از دریافت نامهخلیفه، سلمان و حذیفه حرکت کردند، سلمان از طرف باختر رود فرات و حذیفه از طرف خاور رود فرات راهی شدند و هیچ سرزمینی را نپسندیدند تا اینکه هر دوی آنان به سرزمین کوفه رسیدند. هر دو آن سرزمین را برای اقامت لشکر مناسب دیدند، دو رکعت نماز خواندند و از خدا خواستند آنجا را جایگاهآرامش و استواری قرار دهد. کوفه برخلاف شام، شهری مملو از عالمان به قرآن و احادیثنبوی بود، زیرا این شهر نوبنیاد به وسیله سپاهی ساخته شده بود که بسیاری از آنان دوران پیامبر اکرم (ص) را درک کرده و به وسیله آن حضرت (ص) با معارف اسلامی آشنا شده بودند[۲].
به نظر میرسد مجموع صفات فوق باعث ورود روایاتی از زبان ائمه اطهار در مدحکوفه شده است؛ روایاتی که در آنها از کوفه با عناوینی همچون "جمجمة الاسلام"، "کنز الایمان" (گنج ایمان) و "شمشیر و نیزه خدا که آن را هر جا بخواهد قرار میدهد" یاد شده است. رسول اکرم (ص) در یک حدیث طولانی خطاب به امام علی (ع) فرمود: خداوندولایت تو را به آسمانها عرضه کرد. (از میان آسمانها) آسمان هفتم سبقت جست، پس آن را با عرش زینت بخشید. سپس... از میان شهرهاکوفهسبقت جست، پس آن را با وجود تو زینت بخشید[۳].
آنان برای محل نزولامام (ع) قصر "دار الاماره" را در نظر گرفته بودند و اجازه خواستند که آن حضرت را به آنجا وارد کنند و ایشان در آنجا سکنا گزیند. ولی امام از فرود در قصر، که پیش از وی مرکز کجرویها و ستمها بود، ابا ورزید و فرمود قصر مرکز تباهی است. سرانجام در منزل جعدة بن هبیره مخزومی، فرزند خواهرش امهانی، دختر ابوطالب، سکنا گزید. امیرالمؤمنین (ع) درخواست کرد که برای سخن گفتن با مردم در محلی به نام رحبه که سرزمین گستردهای بود فرود آید و خود در آن نقطه از مرکب پیاده شد. نخست در مسجدی که در آنجا بود، دو رکعت نمازگزارد و آنگاه بر فراز منبر رفت و خدا را ثنا گفت و به پیامبر او درود فرستاد و سخن خود را با مردم چنین آغاز کرد: ای مردم کوفه! برای شما در اسلام فضیلتی است، مشروط بر اینکه آن را دگرگون نسازید. شما را به حقدعوت کردم و پاسخ گفتید. زشتی را آغاز کردید، ولی آن را تغییر دادید. شما پیشوای کسانی هستید که دعوت شما را پاسخ گویند و در آنچه وارد شدید، داخل شوند. بدترین چیزی که برای شما از آن بیم دارم دو چیز است: پیروی از هوا و هوس و درازی آرزو. پیروی از هوس از حق بازمیدارد و درازی سرای بازپسین را از یاد میبرد. آگاه باشید که دنیا پشتکنان، کوچ کرده و آخرت اقبالکنان به حرکت درآمده است و برای هر یک از این دو فرزندانی است. شما از فرزندانآخرت باشید. امروز هنگام عمل است نه حساب و فردا وقت حساب است نه عمل. سپاسخدا را که ولی خود را کمک کرد و دشمن را خوار ساخت و محق و راستگو را عزیز و پیمانشکن و باطلگرا را ذلیل کرد. بر شما باد تقوا و پرهیزکاری و اطاعت از آن کس که از خاندان پیامبرخدااطاعت کرده است. این گروه به اطاعت اولی و شایستهترند از کسانی که خود را به اسلام و پیامبر نسبت میدهند و ادعای خلافت میکنند. اینان با ما به مقابله برمیخیزند و با فضیلتی که از ما به آنان رسیده است بر ما برتری میجویند و مقام و حق ما را انکار میکنند. آنان به کیفرگناه خود میرسند و به زودی با نتیجه گمراهی خود، در سرای دیگر روبهرو میشوند[۶].[۷].
آگاه باشید که گروهی از شما از نصرت من سرباز زدند و من آنان را توبیخ و نکوهش میکنم. آنان را ترک کنید و آنچه را دوست ندارند به گوش آنان برسانید تا رضای مردم را کسب کنند و حزب الله از حزب شیطان بازشناخته شود[۸][۹].