آزادی فطری و ذاتی به چه معناست؟ (پرسش)
آزادی فطری و ذاتی به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
آزادی فطری و ذاتی به چه معناست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | آزادی فطری |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید کاظم سیدباقری در کتاب «آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم» در اینباره گفته است:
«آزادی امری ذاتی و نهاده شده در نهان جان انسانهاست: باور بر آن است که همه انسانها، خواستی درونی نسبت به آزادی دارند، همه ما زمانی که اجازه داشته باشیم، به دنبال آن هستیم تا آزادی و خودمختاری خویش را اظهار و اعلام کنیم[۱].
این مطلب، امری است که بسیاری از مکتبهای مادی و الهی به آن باور دارند، هرچند که در سرچشمه آن و محدوده و گستره آن با هم اختلافهایی گسترده دارند. ژان ژاک روسو فرانسوی در نگرش مادی خود، تصریح دارد طبیعت، انسان را آزاد آفریده است و بردگی او آن گاه است که وارد جامعه میشود و دیگرانی او را به بردگی میگیرند:
کسی که از آزادی صرف نظر کند از مقام آدمیت، از حقوق و حتی از وظایف بشریت صرف نظر مینماید و هیچ چیزی نمیتواند این خسارت را جبران نماید، طبیعت، انسان را آزاد آفریده، ولی جامعه او را بنده گردانیده است. طبیعت، انسان را خوشبخت ایجاد کرده، ولی جامعه او را بدبخت و بیچاره نموده است[۲].
اما در نگرش قرآنی و دینی، آزادی امری در سرشت و فطرت انسان است که خداوند قبل از ورود او به عرصه سیاسی- اجتماعی، در نهاد او قرار داده، او را آزاد آفریده است و رها از هرگونه بندگی و بردگی دیگران. در آیات گوناگونی که در ادامه بررسی خواهد شد، تأکید میشود انبیای الهی آمدهاند تا به انسانها یادآور شوند که آنان نباید زیر سیطره و تازیانه طاغوتها روزگار سر کنند. آن چه در کلام علی(ع) نیز آمده است بر این امر تأکید دارد که آزادی امری فطری است و خداوند، انسان را آزاد آفریده است: «وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»[۳].
و در سخنی دیگر فرمود، مردم همه آزادند: «النَّاسُ كُلُّهُمْ أَحْرَارٌ»[۴]. به بیان یکی از نویسندگان معاصر انسان آزاد، حق سلب آزادی را حتی از خودش ندارد. آیا یک انسان این قدر آزاد هست که حتی آزادی را از خودش سلب کند؟ یعنی خود را برده کند؟ بگوید من آزادم، اختیار کامل خودم را دارم. یکی از اختیاراتم همین است که این آزادی را از خودم سلب کنم به این معنا که خودم را به دیگری بفروشم، برده دیگری بکنم. این یک امری است که شرع هم اجازه نمیدهد، فلسفههای عقلی هم اجازه نمیدهد. من نمیخواهم خودم را به صورت یک برده و مملوک دیگری قرار بدهم، من آزادیهایی طبیعی و اجتماعی دارم؛ مثلاً حق طبیعی هر کسی است که آزادی بیان، آزادی قلم و آزادی سیاسی داشته باشد، آیا کسی حق دارد که بیاید همه اینها را بفروشد، به حکومت وقت بگوید چقدر به من میدهی که من آزادی قلمم را به تو بفروشم؟ این قدر پول میگیرم دیگر چیز نمینویسم، چرا ما افرادی را که چنین کاری میکنند محکوم میکنیم؟ ممکن است آنها منطقی داشته باشند، بگویند مگر شما قائل به آزادی نیستید؟ میگوییم بله. مگر هر فردی اختیار خودش را ندارد؟ بله. من از جمله آزادیهایی که دارم همین آزادی قلم است و از جمله آزادیهایی که دارم این است که آزادم در اینکه آزادی قلم خودم را محدود کنم، در مقابل پول؛ آزادی خودم را میفروشم، یا اگر کسی رأی سیاسی خودش را بفروشد چرا او را محکوم میکنیم؟ و حال آنکه او هم میتواند ادعا کند من آزادم[۵]. باری؛ رد و انکار همه این امور از آنجاست که انسان نمیتواند و نباید آزادی را که در سرشت اوست و خداوند در انسانیت او نهاده است، به دیگر واگذارد، زیرا که این وادادگی، واگذاری بخشی از انسانیت فرد است و میتواند از آشفتگیهای اجتماعی - سیاسی و بر آمدن حکومتهای خودکامه و جوامع برده سر در آورد. با توجه به این امر میتوان باور داشت انسان بدون آزادی، از حقیقت خویش تھی شده است؛ پس از این منظر، “آزادی ناشی از یک اصل طبیعی و تکوینی است که به نام اراده در نهاد انسان به ودیعه گذارده شده است و انسان را به عمل وادار میکند”[۶].
بنابراین از منظر قرآن کریم، آزادی، حقی ذاتی است که در خمیر مایه و سرشت او وجود دارد و اینکه خداوند در کلام خویش تأکید میکند پیامبران الهی میآیند تا غلها و زنجیرهایی را که بر انسانها قرار گرفته است، بردارند و باز کنند، حکایت از آن دارد که آن زنجیرها، حال هر چه باشد، روزی بر دوش انسان نبوده، اما دیگرانی بر دوش او نهادهاند؛ لذا بازگرداندن انسان به روزگار رهایی و زمانی که غلی بر آنها نیست، از رسالتهای پیامبرانی الهی است: ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[۷]. زمخشری میگوید، “اصر” سنگینی است که همراه خود را به سختی میاندازد؛ یعنی او را به دلیل سنگینی از حرکت باز میدارد[۸].
از دیگر نشانههای ذاتی بودن این آزادی در وجود آدمی آن است که خداوند، او را مختار آفریده است، راه را به او نشان داده است تا هر کدام را میخواهد، برگزیند، در کلام الهی به صراحت به آزادی تکوینی انسان اشاره شده است: ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۹]
و این آیه که میفرماید: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ﴾[۱۰].
اگر اختیار در سرشت و ذات انسان است، پس ذاتاً در عرصه عمل سیاسی- اجتماعی آزاد است و با توجه به همین آزادبودن است که دارای مسئولیت میباشد که در فصلهای آینده به آن خواهیم پرداخت.
نکته دیگر آنکه اگر آزادی امر نهادی در سرشت انسان است، نیازی به قرارداد اجتماعی ندارد، حقی است که با اوست و نیاز ندارد که کسی به او ببخشد و عطا کند، پس ستاندنی نیز نمیباشد، حکومت و قدرت، نباید و حق ندارند بر شهروندان خویش برای وجود و حضور جامعه آزاد، منتگذاری کند، بلکه یکی از وظایف عمدهاش آن است که زمینه و بسترهای حضور آزادی را در جامعه فراهم کند و عملی گرداند.
نهایت آنکه آزادی سرشته و نهادینه شده در وجود انسان، به هنگام حضور و ظهور سیاسی- اجتماعی به وسیله حاکمان و قدرتمندان مستبد سلب میشود و او را از عمل آزادانه باز میدارد. به واقع، موانعی بیرونی، آزادی را سلب میکنند و البته پیامبران الهی میآیند تا آن گوهر سرشته و نهفته در وجود انسان را به او یادآور شوند و زمینههای رهایی از اسارت را برایش فراهم کنند و با پاره کردن بندهای طاغوت و خدایان دروغین، به حقیقت رهایی درونی و آزادی بیرونی در عرصه سیاسی- اجتماعی دست یابند. با این نگرش است که آزادی هم ارزش ذاتی دارد و “از بزرگترین ارزشهای انسانی و مافوق ارزش مادی است”[۱۱] و هم ارزش روشی. ارزش ذاتی دارد؛ زیرا همراه با آفرینش انسان است و روش است؛ زیرا که او را به سوی کمال و سعادت فردی و اجتماعی رهنمون میشود، “هدف انسان این نیست که آزاد باشد؛ ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد، و انسان تنها موجودی است که خود باید راه خود را انتخاب کند”[۱۲]»[۱۳]
منبعشناسی جامع فقه سیاسی
پانویس
- ↑ Nicholas Tampio; Political Theory; pp.۱۰۶-۱۱۸..
- ↑ ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعی، ص۴۲.
- ↑ «خویش را از هر زبونی و پستی دور نگه دار هرچند که تو را به خواستههایت رهنمون شود؛ چرا که هیچ سودی نمیتواند بهای چیزی باشد که از خویشتن خویش مایه میگذاری. برده دیگری مباش که خدایت آزاد آفریده است.» نهج البلاغه، محمدبن حسین شریف الرضی للصبحی صالح، خ ۳۱، ص۴۰۱.
- ↑ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۴۳.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۵، ص۴۱۶.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، مجموعه رسائل، ص۲۴۶.
- ↑ «و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۲، ص۱۶۶.
- ↑ «ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
- ↑ «ما این کتاب را به سوی تو برای مردم به حقّ فرو فرستادهایم؛ آن کس که رهیاب شود به سود خود اوست و هر که بیراه گردد تنها به زیان خود اوست و تو نگهبان آنان نیستی» سوره زمر، آیه ۴۱.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۵۰.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۷.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۸۲.