رابطه علم غیب معصوم با بداء الهی چیست؟ (پرسش)
رابطه علم غیب معصوم با بداء الهی چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب |
مدخل اصلی | علم غیب |
رابطه علم غیب معصوم (ع) با بداء الهی چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
- «بداء» از باورها و عقاید شیعیان است و از سویی ادعا میکنند که امامان غیب میدانند. آیا امامان از خداوند بزرگتر و بالاترند؟
- آیا شیعیان برای توجیه علم غیب امام به اصل «بداء» متوسل شدهاند؟
- خبر دادن انبیا و اولیا از امور غیبی آینده - به خصوص خبر دادن حضرت رسول خدا (ص) و ائمه طاهرین (ع) با امکان «بداء» در آنها چگونه قابل تفسیر و توجیه است؟ یعنی: آنان چگونه از این همه وقایع بدون ملاحظه اینکه شاید در خبری که می دهند «بداء» واقع شود به طور جزم خبر داده اند؟
- بر حسب بعضی از روایات در مواردی خبرهای انبیا و ائمه (ع) وقوع نیافته و علت آن را وقوع بدا یا اموری دیگر ذکر کردهاند و این امر مستلزم اخبار از خلاف واقع و متهمشدن به کذب و موجب وهن مقام نبوت و ولایت میشود. به علاوه شخص نبی یا ولی که از آن خبر میدهد یا عالم به وقوع بدا است یا عالم نیست. در صورت اولی بدیهی است خبر از وقوع امری که واقع نمیشود با علم خبردهنده از وقوع نیافتن آن کذب است و مقام انبیا منزه از آن است. در صورت دوم نیز با احتمال وقوع بدا خبر جزمی از امری که وقوع یافتن یا نیافتن آن به سبب احتمال بدا محتمل است اگر کذب نباشد برای صاحب مقام نبوت و امامت چندان موجه نیست!
پاسخ نخست
علامه طباطبایی در دو کتاب «المیزان» و «در محضر علامه طباطبایی» در این باره گفته است:
««اساساً باید توجّه داشت که: "الشیء ما لم یجب، لم یوجد"؛ [۱] بنابراین، هر فعلی نسبت به فاعل خود ضروری نیست، بلکه تنها نسبت به علّت تامّه (که ارادۀ خداوند متعال جزو آن است) ضروری است. "و تحقق الفعل ارادیا و تحت التکلیف، لا ینافی الضرورة، کما فی الافعال الارادیة مع وجود التکالیف فیها"؛ [۲] بر این پایه است که ائمّه (ع) با اینکه میدانستند شهید میشوند، اقدام به انجام فعل میکردند؛ حضرت امیرمؤمنان (ع) به محراب میرود، و امام حسن (ع) و امام رضا (ع) نوشیدنی مسموم یا انار و انگور مسموم تناول میکنند، و حضرت سیدالشهداء (ع) وارد کربلا میشود، و در صدد چارهجویی و دفع قضا و قدر الهی بر نمیآیند. توضیح آنکه: گاهی انسان به علم قطعی و بی بروبرگرد میداند که به فعل اختیاری خود، مثلاً در ساعت یازده، زهر خواهد خورد و در فلان میدان و یا خیابان تصادف خواهد کرد و جان خواهد سپرد. و گاهی نیز قطعاً میداند که به فعل اختیاری و ارادی خود مثلاً در ساعت یازده در فلان میدان و خیابان تصادف خواهد کرد و یا هدف تیر و گلوله قرار خواهد گرفت، ولی این واقعه مشروط به وقوع شرط یا شروطی است، و در مورد ما مثلاً مشروط به رفتن است، به گونهای که اگر برود کشته میشود، و اگر نرود گشته نخواهد شد. در صورت اوّل چارهجویی معنی ندارد، زیرا انسان خود را در هلاکت واقع میبیند، نه اینکه خود را به هلاکت بیندازد و القاء در تهلکه کند، از این رو خطاب ﴿لاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ﴾؛ [۳] اصلاً به او متوجّه نیست؛ ولی در صورت دوّم تشبّث و تمسّک به اسباب و در صدد چاره جویی برآمدن و خودداری کردن از رفتن به سوی هلاکت جا دارد و خطاب ﴿لاَ تُلْقُواْ﴾ به انسان متوجّه میشود. حال میگوییم: اقدام ائمّه (ع) از قبیل اوّل است حتمیّت و وقوع فعل را (چه بخواهد چه نخواهد) میدانستند و چارهجویی و نرفتن و اقدام نکردن معنی نداشت؛ زیرا همه بر خلاف علم قطعی مفروض است. و در واقع آیه شریفه فوق نهی از القاء در تهلکه میکند، ولی قضایای ائمّه (ع) وقوع در تهلکه است، نه ایقاع و القاء در تهلکه.[۴]
سؤال: این روایت را که میگوید: "حضرت رسول (ص) میخواستند سنگی از زمین بردارند، زیر آن عقربی بود، دست حضرت را گزید و حضرت دستور فرمودند که نمک آوردند و روی آن گذاشتند." چگونه توجیه میفرمایید؟
حضرت علّامه: در روایت دیگر نیز آمده است: "عقرب شکم مبارک آن حضرت را گزید و حضرت دستور فرمودند که نمک آوردند و روی آن گذاشتند." [۵]
ادامه پرسش: این دو روایت و همچنین جریان خوراندن ماهی به آن حضرت را چگونه توجیه میفرمایید؟
جواب: در علم ائمّه (ع) و پیغمبر اکرم (ص) "بَدا" نیست، لذا در برابر اموری که میدانستند واقع خواهد شد، تسلیم بودند و در مقام چارهجویی و رهایی از آن بر نمیآمدند. خداوند متعال میفرماید: ﴿قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ﴾[۶].[۷]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. آیتالله صافی؛ |
---|
آیتالله لطفالله صافی گلپایگانی در کتاب «گفتمان مهدویت» در اینباره گفتهاست:
|
۲. آیتالله سبحانی؛ |
---|
آیتالله جعفر سبحانی (با نام مستعار محمد طبری) در کتاب «پاسخ جوان شیعی به پرسشهای وهابیان» در این باره گفته است:
«بداء آن است که انسان با اعمال بدِ خود، سرنوشت نیکش را عوض میکند. همچنین با اعمال نیک خود، سرنوشت بدش را دگرگون میسازد و آیه ﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾[۱۲]. ناظر به همین معنا است. محدث بزرگ اهل سنت، جلال الدین سیوطی در کتاب الدر المنثور، در تفسیر این آیه، روایاتی از پیامبر خدا آورده که انسان با اعمال نیک خود، مانند نیکوکاری به پدر و مادر و صدقه، قسمتی از تقدیر را عوض میکند و حدیث معروف "الصَّدَقَةُ تَدْفَعُ الْبَلَاءَ" ناظر به همین است.[۱۳] بداء به این معنی، مورد پذیرش همه مسلمانان است و هرگز به معنای نسبت ناآگاهی دادن به خداوند نیست. برای نمونه، قوم یونس بر اثر نافرمانی، مستحق نزول عذاب شدند و پیامبرِ آنان (یونس) از پشیمان شده، به پیروی از قول یک عابد، رو به صحرا نهادند و گریه و زاری کردند و خداوند توبهشان را پذیرفت و عذاب از ایشان برگشت. اینجا است که قرآن کریم میفرماید: ﴿فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ﴾[۱۴] گویند: قرار بود بر قوم یونس عذاب فرود آید، لکن بدا رخ داد و به تعبیر عربی "بَدَا للَّهِ أَنْ یُعَذِّبَهُم". به یقین این تعبیر، مجازی است؛ یعنی از دیدگاه مردم، که از گذشته و آینده آگاه نیستند، چنین به نظر آمد که نظر خدا برگشت و در اراده او- جلّ جلاله- دگرگونی رخ داد. در حالی که تغییری رخ نداده و به تعبیر علمی بداء بوده؛ یعنی پرده برداشته شد و حقیقت آشکار گشت و در حقیقت بداء نیست بلکه بداء و اظهار چیزی است که بر دیگران پنهان و برای خداوند روشن بوده است که آنها توبه خواهند کرد و آنان را عذاب نخواهد فرستاد. حال چرا "بدا للَّه" میگویند این به خاطر پیروی از پیامبر گرامی است که در چنین موردی کلمه "بدا للَّه" به کار برده است. و بخاری آن را در صحیح خود نقل میکند.[۱۵] و عجیب این است که وهابیان خود در باب توسل به عمل صالح حدیث بدا للَّه را نقل کردهاند که رسولاللَّه فرمود: "سه نفر از پیشینیان، برای فرار از باران به غار پناه بردند، ناگهان سنگی آمد و درِ غار را بست. آنها به یکدیگر گفتند: به خدا سوگند، شما را جز راستگویی نجات نمیدهد. هرکس کار نیکو کرده، از خدا بخواهد که به خاطر آن کار، ما را از مرگ نجات دهد". تا اینجا روشن شد که اعتقاد به بداء نسبت جهل و ناآگاهی به خدا نیست؛ زیرا بر خدای عالمِ مطلق، جهل راه ندارد. این مردماند که پدیدهای را میبینند ولی از پدیدههای دیگر ناآگاهند و در مواردی که پیشبینی رخ ندهد، میگویند: "بَدَا للَّهِ" و این نوعی استعمال مجازی و از دیدگاه خود انسان است و گرنه از جانب خداوند، جریان آگاه ساختن چیزی است که بر مردم مخفی بوده است. بنابراین، اعتقاد به بدا، با علم خداوند منافات ندارد. از اینجا روشن میشود: اگر بگوییم امامان غیب میدانند، نشانه برتریِ آنها بر خالق آنها نیست؛ زیرا اعتقاد به بداء مستلزم جهل خدا نیست تا چنین برتری تصور شود. گذشته از این، علم غیب امام، با علم غیب خدا قابل قیاس نیست. آگاهی خدا از غیب، نامحدود و آگاهی امامان محدود است و نیز آگاهی خدا از غیب ذاتی و آگاهی امامان، اکتسابی و از خداست»[۱۶].
|
۳. آیتالله فاضل لنکرانی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین فاضل لنکرانی در بیاناتی با موضوع «همگرایی قیام امام حسین با علم حضرت به شهادت خود و یارانش» در اینباره گفته است:
«امام باقر (ع) میفرماید:و اما منظور از "عالم الغیب" این است که خداوند عزوجل عالم به مسائلی است که از آفریدههای او مخفی مانده است؛ مسائلی از قبیل قضا و قدر در رابطه با اشیاء در علم خود و قبل از خلق آنها، و قبل از آنی که آنها را به فرشتگان خود افاضه نماید. پس ای حمران این علمی نگه داشته شده نزد خداوند است، که اختیار و اراده آن در دست اوست و اگر بخواهد قضا نماید و یا اینکه درون آن برایش ظاهر گردد ولی آن را امضا نمیکند، و اما علمی که خداوند متعال آن را مقدر نموده و آن را به مرحله قضا رسانده و جاری میسازد، همان علمی است که به رسول اکرم (ص) رسید و سپس نزد ما رسیده است[۱۷]. علمی هست که در آن نسبت به اراده و مشیّت خدا بداء و تغییر راه پیدا میکند، این علم موقوف است ولی آن علمی که اراده خدا در آن حتمی و غیر قابل تغییر است. علم مقدر و ممضی نام دارد که این علم به رسول خدا (ص) و ائمه (ع) داده شده است. در مورد بعضی از انبیا نقل شده که خبر میدادند که فلانی دو روز دیگر فوت میکند اما اتفاق نمیافتاد و مردم میگفتند شما چه نبیای هستی که این حرف را زدی ولی اتفاق نیفتاد؟ امیرالمؤمنین (ع) و امام باقر (ع) میفرمایند: «لَوْ لَا آیَهٌ فِی کِتَابِ اللهِ لَأَخْبَرْتُکُمْ بِمَا کَانَ وَ بِمَا یَکُونُ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَه»[۱۸] این همان علم موقوف عندالله است که فقط نزد خدای تبارک و تعالی است، کسی نمیداند در یک قضیه بداء واقع میشود یا نه؟ در اینکه آیا در علامات ظهور حضرت حجت (ع) بداء واقع میشود یا نه؟ در بعضی از روایات آمده که بداء واقع میشود، و حق هم همین است اما آیا این مختص به علامات حتمی است؟ چون علائم غیر حتمی نیاز به بداء ندارد. ممکن است یک چیزی به عنوان یک علامت حتمی باشد اما در آن بداء حاصل شود، که این هم در جای خودش باید مورد بحث واقع شود»[۱۹].
|
۴. حجت الاسلام و المسلمین نادم؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم، در کتاب «معارف کلامی شیعه» در اینباره گفته است:
«بداء یکی از باورهای شیعی است که با دیگر اعتقادات شیعه ارتباط محکمی دارد. برخی روایات، بداء در علم انبیا و ائمه (ع) را اثبات میکند، امّا برخی دیگر عدم بداء در علم انبیا و ائمه (ع) را میرساند. همچنین در روایات از دو نوع علم الهی سخن به میان آمده است: ۱. آنچه در لوح محفوظ است؛ ۲. آنچه در لوح محو و اثبات است. حال بحث در این است که ائمه (ع) از کدام یک مطّلع هستند و در کدام علم، بداء راه یافته است. علامه مجلسی و ملا صدرا معتقدند که ائمه از آنچه در لوح محو و اثبات است خبر دارند و از لوح محفوظ اطّلاعی ندارند، لذا گاهی از چیزی خبر میدهند که تحقّق پیدا نمیکند و معلوم میشود در آن، بداء حاصل شده است، زیرا در لوح محو و اثبات تغییری حاصل شده و امام از قبل از این تغییر اطّلاعی نداشته است، زیرا به لوح محفوظ دسترسی نداشته تا از تغییر آن با خبر باشد، چون در لوح محفوظ هیچ تغییری حاصل نمیشود. علّامه مجلسی به لوح محفوظ و لوح محو و اثبات اشاره کرده و گفته است که در یکی از علوم تغییر نمیکند و در دیگری علوم تغییر میکند که از آن با نام بداء یاد میشود. همچنان که از نام هر دو کتاب برمیآید یکی لوح محفوظ است و تغییرناپذیر و دیگری لوح محو و اثبات است که قابل تغییر است[۲۰] از بسیاری از روایات برداشت میشود که بداء در علم انبیا و ائمه راه دارد، ولی روایات دیگری عکس این را میرسانند. بنابراین باید بین این دو دسته از روایات جمع کرد:
|
۵. حجت الاسلام و المسلمین وکیلی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن وکیلی در مقاله «علم غیب امام» در این باره گفته است:
«بداء عبارت است از عدم تطابق واقعیت عالم ماده با آنچه در عالم بالاتر توسط کسی مشاهده شده است؛ یعنی قوام بداء به نقصان مشاهده شخص است نه تبدل رأی در خداوند. (...) اولیاء الهی اگر از این مرتبه از عالم خبر دهند چون خودشان واقف به مراتبند میدانند که اخبارشان قطعی نیست و لذا معمولاً از آغاز میگویند که این خبر احتمال بداء دارد. ولی برخی از ناقصین این مشاهدات را قطعی تلقی کرده و بر اساس آن اخبار قطعی مینمایند».[۲۴]
|
۶. حجت الاسلام و المسلمین سلطانی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی سلطانی در کتاب «امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه» در این باره گفته است:
«نکتهای که در بحث علم امام (ع) باید به آن توجه داشت، تفکیک بین علم ذاتی ازلی و ابدی و علم غیر ذاتی است. قرآن مجید در بیان علم و نسبت آن به انبیا و ائمه (ع)، گاهی بیان اثباتی و گاهی بیان سلبی دارد. سیاق اینگونه قرآن، نشاندهنده تفکیک بین علم ذاتی و غیرذاتی است. آیات نافی علم از پیامبر (ص) نفی علم ذاتی میکند، نه غیر ذاتی[۲۵] به این بیان در صورت وجود مصلحت، خداوند همه علوم غیر ذاتی را در اختیار پیامبر (ص) قرار میدهد، از این رو تعارضی بین آیات قرآن نیست[۲۶]. بیان فوق به واسطه روایات نیز تأیید میشود. در روایتی آمده است: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَكْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِكَ يَكُونُ الْبَدَاءُ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُه»[۲۷]»[۲۸].
|
۷. حجت الاسلام و المسلمین مسعودی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد علی مسعودی در مقاله «تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب» در اینباره گفته است:
«در روایات بسیاری آمده است که خداوند متعال دو گونه علم دارد؛ نخست، علمی که بر دیگران آشکار ساخته و به ایشان آموخته است و دوم، علمی که از غیر خود دریغ داشته و تنها به خود اختصاص داده است. از این علم در روایات با تعابیر مختلفی چون علم مخزون[۲۹]، علم مکنون[۳۰]، علم مستأثر[۳۱]، علم مکفوف[۳۲] و علم موقوف[۳۳] یاد شده است. این روایات را میتوان در کتابهایی مانند کافی و بصائرالدرجات و کتب شیخ صدوق و در ابواب متنوعی مانند باب بداء و ابواب مرتبط با علم ائمه (ع) یافت[۳۴]. برای مثال، مرحوم شیخ کلینی به سند صحیح از ابو بصیر از امام صادق (ع) چنین نقل میکند:همانا خداوند دو گونه علم دارد؛ علمی پوشانده شده و در مخفیگاه الهی که جز او کسی از آن آگهی ندارد که بداء از این علم است؛ و علمی که به فرشتگان و رسل و پیامبران خویش آموخته است که ما آن را میدانیم[۳۵]. در روایات متعددی تنها این علم، علم غیب نامیده شده است و به علمی که خداوند از اختصاص داشتن به حد خارج ساخته و آن را به دیگران نیز تعلیم نموده است، علم غیب اطلاق نمیشود. نمونههایی از روایاتی که غیب الهی را بهعنوان جایگاه علم مستأثر الهی مطرح نموده است بدین قرار است:
|
۸. آقای دکتر میرباقری؛ |
---|
آقای دکتر سید محسن میرباقری، در «وبگاه رسمی خود» در اینباره گفته است:
«اینطور نیست که اگر خداوند علم غیبش را در اختیار کسی قرار بدهد همه مَغِیبات خود را، همۀ علوم غیبی را به کسی بیاموزد. بله، بر اساس روایات ما آنچه که آموختنی است خداوند به ائمه هدی آموخته، اما یک چیزهایی هم قابل آموزش نیست منحصراً در ذات احدیّت است. در اصول کافی که این حدیث هم حدیث صحیحی است، آمده: عن ابی بصیر عن ابی عبد الله (ع) "إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لَایَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ، مِنْ ذلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ"[۴۸] قرائن عبادت نشان میدهد که منظور این علوم غیبی است. خود اینها دو دسته میشوند. یک علمی است که خداوند فقط خودش میداند. هیچکس نمیداند. ﴿لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ﴾[۴۹] هیچ کس جز خدا نمیداند. این علم مبنای بَداء هست. اینکه خداوند تقدیر را به اولیاء خودش نشان میدهد اما مرحلۀ بعدی را به آنها نمیآموزد که آیا تغییری صورت میپذیرد یا نمیپذیرد. این برای خود خداست. ولی در لوح محفوظ تقدیرها نقش میبندد. یعنی آینده که غیب هست خدا نشان میدهد به رسول اکرم (ص)، اما رسول خدا نمیدانند که آیا این تقدیرات جز بعضیها که وعده خداست که بَداء نمیشود. ولی آنهایی که ممکن است تغییر پیدا بکند نمیدانند که آیا این مقدر مکتوب بعداً عوض میشود یا نمیشود. آن علم منحصر به خداست. اگر این قسمت را هم خدا به انبیاء و ملائکه و... آموخته بود دیگر بداء معنا نداشت، همه چیز را از اول میدانستند که فعلاً تقدیر این است که بعداً هم عوض میشود. دیگر دغدغهای در آنها نبود ولی الان هست»[۵۰].
|
۹. آقای دکتر محمدرضایی؛ |
---|
آقای دکتر محمد محمدرضایی، در مقاله «بداء از منظر آیتالله معرفت» در اینباره گفته است:
«قرآن و روایات، پیشگوییهای چندی از انبیا و اولیا را نقل میکند که در آنها بداء صورت گرفته و تحقق پیدا نکردهاند. لازمه تحقق بداء در این پیشگوییها، تکذیب پیامبران و یا امامان است و چه بسا، این مسأله باعث بیاعتمادی به آنها شود؛ زیرا هنگامی که برخی از پیشگوییهای آنها متحقق نشد، این گمان در ذهن برخی پدید میآید که سخنان دیگر آنها نیز از این قبیل است. بنابراین این اخبار غیبی نیز تأملبرانگیز شده است. اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم:
برخی، این اخبار غیبی معدود را چنین توجیه کردهاند که علم انبیا در مورد این اخبار، علم به مقتضی و علم ناقصه بوده است، نه به علت تامه؛ و یا به تعبیری مصدر علوم آنان، لوح محو و اثبات بوده است، نه لوح محفوظ.[۵۵] بنابراین، هنگامی که این اخبار غیبی، تحقق پیدا نکردند، در آنها بداء حاصل شده است؛ یعنی از جانب خدا، آنچه بر آنان مخفی بود، آشکار شده است، همانگونه که قرآن میفرماید: ﴿الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ﴾[۵۶] اما برخی دیگر در مورد بیاعتمادی مردم به اخبار پیامبران، مطرح کردهاند که خبردادن پیامبران و اولیا دوگونه است:
|
۱۰. آقاى دكتر يوسفيان (هیئت علمی مؤسسه امام خمينى)؛ |
---|
آقای دکتر حسن یوسفیان، در مقاله «علم غیب امام» در اینباره گفته است:
«موضوع بداء در معارف اصیل مکتب اهل بیت (ع) دارای جایگاه ویژهای است و در روایات، شأن و منزلتی بس بالا یافته است[۶۰] بداء را در امور تکوینی همچون نسخ در امور تشریعی دانستهاند. بنابراین اصل، ممکن است آن چه بر اساس مصالحی خاص در لوح محو و اثبات آمده و خاستگاه دانش پیامبران و امامان است، به دلیل تغییر مصالح از طریق اعمالی چون دعا، صله رحم و صدقه، با دگرگونی رو به رو شود. بر این اساس، امام علی (ع) ضمن اشاره به آیهای که بیانکننده بداء است، علم خویش را به غیب مشروط به عدم بداء و تغییر در لوح محو و اثبات میداند و میفرماید: اگر آیهای در کتاب خدا نبود، شما را به گونهای قطعی و تخلفناپذیر از آنچه در گذشته روی داده است و آن چه در زمان حال روی میدهد و آن چه تا قیامت روی خواهد داد خبر میدادم و آن آیهای است که میفرماید: ﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾[۶۱][۶۲]»[۶۳].
|
۱۱. آقای دکتر پاشایی (پژوهشگر مرکز فقهی ائمه اطهار)؛ |
---|
آقای دکتر وحید پاشایی در مقاله«پاسخ به شبهات ناصر القفاری دربارۀ بدا» در اینباره گفته است:
«قفاری درصدد است که بداء را پوششی برای سست بودن علم غیب معتقد شیعیان جلوه دهد و به احادیثی تمسک جسته است.[۶۴] که اهل بیت (ع) از ترس بدا از اموری غیبی خبر نمیدادند و از سویی ادعای داشتن چنین علمی را میکردند. در این باره باید گفت: مسئله غیب و علم به آن، در منابع وحیانی ریشه دارد. از مجموع آیات و روایات مربوط به این موضوع چنین استفاده میشود که دو قسم علم غیب وجود دارد: علم غیب محدود و علم غیب نامحدود. آنچه به طور قطع تمام مبانی و رویکردهای متفاوت علمای اسلامی را دربر میگیرد این است که علم غیب نامحدود مطلق، تنها و بالذات در اختیار خداوند است؛ اما علم غیب محدود نسبی با توجه به ظرفیتها و استعدادهای متفاوت بشری، در اختیار غیر خداوند قرار میگیرد. پس باب غیب به هر طریق بر روی انسانها باز است و اتصال به جهان غیب و اطلاع یافتن از آن برای غیر خداوند ممکن است[۶۵]»[۶۶].
|
۱۲. آقای شیخزاده؛ |
---|
آقای قاسم علی شیخزاده در پایاننامه کارشناسیارشد خود با عنوان «رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا» در اینباره گفته است:
«بداء در فرهنگ اعتقادی شیعه از اهمیت و مکانت بسی ارجمند بهرهمند است چنانکه امام صادق (ع) میفرماید: خدا به چیزی مانند بداء پرستش نشده یا خدا به چیزی چون بداء بزرگ شمرده نشده است. تعریف بداء: یعنی حقیقت اجل یا یک امری که نزد خداوند از ازل حتمی و معلوم بوده برای مردم که از ایشان مخفی بوده آشکار گردد و مورد جریان آن در تکوینات است. مرحوم مازندرانی پس از تقسیم علم به محتوم و غیر محتوم میگوید علم غیر محتوم که از آن به مکفوف نیز تعبیر میگردد علم به اشیاء قبل از قضاء و امضاء است که بداء پذیر است ولی وقت قطعی و امضاء شد دیگر بداء قبول نمیکند اما علم محتوم که از آن به مبذول نیز تعبیر میشود علم به اشیاء بعد از قطعیت آن است و برای خواص هم داده شده و جان کلام مرحوم مازندرانی اینست که تا علم قطعی نشود به انبیاء و ائمه گزارش نمیگردد طبق این معنا علوم ائمه بداء پذیر نیست. مرحوم شعرانی نقد حکیمانهای بر کلام مازندرانی زده به این مضمون که خداوند علومی دارد که ولو محتوم باشد اما صلاح نمیبیند که به احدی اظهار کند یعنی اولاً خداوند علم غیر حتمی ندارد ثانیاً حتمی بودن ملازمه با خبر دادن ندارد. بداء ناپذیر: دلیل آن چنین ذکر شده که از نظر عقل و نقل در علومی که خدا به معصومین گزارش داده محو و بداء جاری نیست اما از نظر عقل چون باعث میشود که مردم به گزارشات معصومین اعتماد ننموده و آنان را دروغگو و جاهل پندارند که این خود باعث نقض غرض از بعثت و نصب آنان میگردد. اما از دیدگاه نقل نیز روایات فراوانی داریم مبنی بر اینکه گزارشات معصومین بداء ناپذیر است. اشکال: در کتاب و سنت مواردی را میتوان پیدا کرد که انبیاء گزارشاتی از غیب دادهاند ولی واقع نشده و آن موارد به شرح زیر است: ۱. در جریان خواب دیدن ابراهیم راجع به ذبح اسماعیل یک مسئله تشریعی و جود دارد که همان ذبح فرزند و امر به آن است و یک مسئله تکوینی وجود دارد که تحقق این ذبح در عالم خارج است ولی محقق نشد و تشریعاً و تکویناً نسخ شد. ۲. یونس پیامبر (ع) به قوم خویش خبر از نزول عذاب داد اما عذاب نازل نشد. ۳. موسی (ع) گفته بود سی شب از مردم پنهان میگردد ولی چنین نشد بلکه ده روز اضافه شد. ۴. عیسی (ع) فرموده بود مجلسی عروسی عزا شده و عروس میمیرد ولی نمرد. ۵. پیامبر اکرم (ص) فرموده بود این یهودی میمیرد اما چنین نشد. سؤال: چطور میشود پیامبر (ص) خبری دهد که تحقق نپذیرد آیا این باعث تکذیب آنان نمیشود؟ پاسخ:اولاً مصدر علم به این اخبار غیبی شاید لوح محو و اثبات بوده که شامل جمیع اشیاء نیست ثانیاً پیامبر (ص) به علت نامه آگاه نبوده بلکه فقط مقتضیات را میدانسته به خاطر مصالحی که جز خدا کسی نمیداند. اما کذب انبیاء در صورتی لازم میآید قرینهای بر صدق کلام انبیاء نباشد ولی در موارد فوق قرینه وجود دارد چون عیسی برای اثبات صداقتش ماری را که زیر فرش عروس بود نشان داد وآن عروس چون صدقه داده بود بلا رفع گردید همین طور پیامبر (ص) نیز مار سیاه را در میان محموله هیزم یهودی که صدقه داده بود نشان داد قوم یونس پیامبر (ع) نیز وقتی علامات عذاب را دیدند به دعا و گریه روی آوردند و جمله ذبح عظیم نیز بیانگر صداقت ابراهیم بود در خوابش. خلاصه ۱. نسخ در تشریع و بداء در تکوین برای خداوند ممکن بود و چیزی مانع قدرت او نمیشود و قول به عدم امکان آن دو از عقیده یهودیان است . ۲. در قضاء قطعی خداوند بداء و تعبیر جاری نیست مانند اصل مرگ برای انسان و...و عمر معین برای نظام شمسی که بداء ناپذیرند بلکه بداء در قضاء معلق و مشروط امکانپذیراست مانند اینکه فلان مریض در فلان وقت میمیرد اگر درمان یا دعا نکند . ۳. انبیاء و ائمه میتوانند امور بداء پذیر را خبر دهند البته نه بهصورت قطعی و علت تامه بلکه بهعنوان اقتضاء یعنی بگویند این خبری که ما میدهیم قطعی نیست. با توجه به مباحث گذشته جریان بداء در عاشورا اگر جاری شود به این شکل خواهد بود که امام حسین (ع) کشته میشود اگر سقیفهای در کار باشد، اگر مردم کوفه او را یاری نکنند و اگر... در غیر این صورت شهید نخواهد شد و جریان عاشورا پیش نخواهد آمد. خوشبختانه کلماتی از امام نقل شده که میتوان از آن امکان بداء در جریان عاشورا را استنباط کرد چنانکه خلاف آن نیز وجود دارد. بعضی از کلمات امام بشرح زیر است: ۱. امام در منزل شقوق در جواب مردی که عرض کرده بود کوفیان آماده جنگ با شما هستند فرمود: پیشامدها از سوی پروردگار است و آنچه خود صلاح بداند انجام میدهد و خدای بزرگ هر روز به مقتضای زمان اراده خاصی دارد. ۲. امام در جواب فرزدق که گفته بود دلهای مردم با شما و شمشیرهایشان علیه شما است فرمود: فرزدق درست گفتی مقدرات در دست خدا است و او هر روز فرمان تازهای دارد که اگر پیش آمدها بر طبق مراد باشد در مقابل نعمت های خداوند سپاسگذاریم و هموست مددکار در سپاس و شکر گزاری برای او واگر حوادث و پیشامدها در میان ما و خواستههایمان مانع شد و کارها طبق مرام به پیش نرفت بازهم آنکس که بینشش حق باشد. در روایت فوق جمله ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ [۶۷] آمده که هم مضمون با آیه ۲۹ سوره رحمن است و از آیاتی است که برای اثبات بداء به آن به کتب مربوطه استدلال شده و کلمه اِن شرطیه در حدیث دوم نیز امکان تغییر در حادثه عاشورا خاطر نشان میسازد. لازم به ذکر است که روایاتی دیگری از امام نقل شده که بر خلاف دو روایت اول است از جمله: ۱. امام در پاسخ عمرو بن لوذان فرمود: این مطلبی که تو درک میکنی برای من نیز واضح و روشن است ولی برنامه خدا تغییرناپذیر است. ۲. خواهرم آنچه خدا تقدیر کرده حتماً به وقوع خواهد پیوست. با توجه به این دو نوع روایت جواب قطعی از آن مشکل است و به عبارت دیگر نمیتوان راجع به اثبات یا نفی بداء در جریان عاشورا اظهار نظر کرد زیرا نیازمند مطالعه عمیق است هرچند باتوجه به اهمیت بداء و قدرت کامله حق در کارگردانی امور و نیز اهمیت و ارزش اختیار انسان در تعیین سرنوشت خویش و صراحت دو روایت اول و مطابقت بیتردید آن با آیات قرآن امکان بداء در جریان عاشورا منتفی نیست ولی دو روایت مخالف آن قابل توجیه به معانی مختلف است و صراحت لازم را در نفی بداء ندارد»[۶۸]. |
۱۳. آقای مکتوبیان؛ |
---|
آقای یوسف مکتوبیان در پایاننامه کارشناسیارشد خود با عنوان «بررسی تطبیقی مسئله بداء در مدرسه کوفه و بغداد» در اینباره گفته است:
«اعتقاد به بدا نسبت جهل و ناآگاهی به خدا نیست، زیرا به خدای عالم مطلق، جهل راه ندارد. این مردمند که پدیدهای را میبینند ولی از پدیدههای دیگر ناآگاهند و در مواردی که پیشبینی رخ ندهد میگویند: "بدالله" و این یک نوع استعمال مجازی و از دیدگاه خود انسان است وگرنه از جانب خداوند، جریان آگاه ساختن چیزی است که بر مردم مخفی بوده است بنابراین اعتقاد به بدا، با علم خداوند منافات ندارد. از اینجا روشن میشود اگر بگوییم امامان غیب میدانند نشانه برتری آنها بر خالق آنها نیست، زیرا اعتقاد به بدا مستلزم جهل خدا نیست تا چنین برتری تصور شده، گذشته بر این، علم غیب امام، با علم غیب خدا قابل قیاس نیست، آگاهی خدا از غیب نامحدود و آگاهی امامان محدود است و نیز آگاهی خدا از غیب ذاتی و آگاهی امامان، اکتسابی و از خداست»[۶۹].
|
۱۴. پژوهشگران مجمع رهروان کوی دوست؛ |
---|
پژوهشگران مجمع رهروان کوی دوست، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«شیعه به آیهای علم غیب را منحصر به خدا و آیهای علم غیب را مخصوص پیامبر (ص) و ائمه (ع) و فرشتگان هم میداند بداء میگویند. بداء یک نوع نسخ است اما اینجا منظور نسخ در عالم تکوین است لذا اگر ما به روایاتی از ائمه (ع) برمیخوریم که حکم قطعی نداشت و واگذار به مشیت الهی شده بود احتمال بداء دارد پس ظاهر اینکه آیات علم غیب با هم تفاوت دارند در این است که: خداوند بالفعل اسرار غیب را میداند اما انبیاء (ع) هنگامی که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم میدهد که این اراده نیز به اذن و رضای خداست»[۷۰].
|
۱۵. پژوهشگران پایگاه اطلاعرسانی مسجد حضرت علی اصغر؛ |
---|
پژوهشگران «پایگاه اطلاعرسانی مسجد حضرت علی اصغر» در پاسخ به این پرسش آورده است:
«علم غیب، بر دو گونه است. علم غیب قطعی؛ که محال است محقّق نشود؛ و علم غیبی که ممکن است، محقّق نشود؛ یعنی در آن، بداء رخ دهد. اسم اعظم، که حامل حقیقت علم الهی است، ۷۳ حرف دارد. مراد از حرف نیز، حروف لفظی نیستند؛ بلکه حروف تکوینی مرادند؛ که منشأ کلمات وجودی میشوند. از این ۷۳ حرف، برخی حروفش در نزد انبیاء و اولیاء میباشد. لذا علم غیب انبیاء، یکسان نیست. مثلاً حضرت موسی (ع) با اینکه از خضر (ع) افضل و اعلم بود، امّا نزد حضرت خضر (ع) علمی بود که موسی (ع) آن را نداشت؛ و نمی توانست هم داشته باشد. یعنی نزد موسی (ع) حروفی از اسم اعظم بود که خضر (ع) برخی از آنها را نداشت؛ و خضر (ع) نیز حروفی را داشت، که موسی (ع) فاقد آنها بود. از این ۷۳ حرف، ۷۲ حرف آن نزد اهل بیت (ع) است؛ و یک حرف، مختصّ خود خداست. لذا اهل بیت (ع) علم آن حرف آخر را ندارند. بر این اساس، آن بزرگواران به حکم آن ۷۲ حرفی که دارند، از غیب با خبرند؛ امّا چه بسا حقیقتی در آن حرف آخر است که مفاد علم حروف دیگر را تحت تأثیر قرار میدهد. لذا اهل بیت (ع) با آنکه از غیب خبر دارند، امّا هر آن احتمال میدهند که در علم غیب آنها، بداء رخ دهد؛ یعنی حقیقتی از همان حرف هفتاد سوم ظاهر شود و متعلّق علم غیب آنها را دگرگون کند. البته آن بزرگواران، میدانند که برخی از علوم آنها، تغییر نمیپذیرد. چون خود خدا به آنها خبر داده که مثلاً در فلان علم شما، بداء رخ نخواهد داد؛ اما در برخی علومشان، خدا تضمین نداده؛ لذا با اینکه به اموری علم دارند؛ امّا همواره این احتمال را هم میدهند که شاید در آن امور، بداء حاصل شود. عمده این امور نیز مربوط میشوند به مواردی که در ارتباط با اختیار خود آن بزرگواران بود»[۷۱]. |
۱۶. پژوهشگران وبگاه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت. |
---|
پژوهشگران وبگاه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«"بداء" به معنای ابداء و اظهار است و به بیانی دیگر، عبارت است از حذف ـ حکم یا مقدر ـ اولی و اثبات حکم و تقدیر دوّمی، اما آیا حقیقت دارد که خداوند حکمی که ابتدا صادر کرده است را از بین ببرد و حکم دیگری جایگزین آن نماید؟ به یقین چنین امری حقیقت دارد و از جمله: خداوند میفرماید: ﴿يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاء وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾[۷۲] همچنین میفرماید: ﴿إِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ...﴾[۷۳] همچنین آیههای ناسخ و منسوخ و.... همگی بر بداء در تشریع دلالت دارند. و نسخ در تشریع همانند بداء در تکوین است. وهابیان از کجفهمی خود نسبت به "بداء"، بر شیعه ایراد میگیرد؛ با آنکه لفظ و حقیقت بداء در منابع اهل سنت نیز آمده، اما وهابیان تصور میکنند لازمه عقیده به بداء و تغییر حکم یا هر تقدیر دیگر، جهل خداوند است؛ بدین معنا که خداوند در آغاز از نتیجه کار خود بیخبر است و پس از آنکه حکمی را صادر و یا موجودی را خلق کرد، متوجه نتیجه نامطلوب فعل خود میشود و تصمیم خود را تغییر میدهد. از اینرو، ایرادی که مطرح کردهاند این است که: چگونه شیعه معتقد است امامان علم غیب دارند و از آینده خبر دارند درحالیکه با عقیده به بداء خدا آینده را نمیداند و بعضاً حکمی یا تقدیری را اراده میکند، سپس از اراده خود برمیگردد. وهابیان باید بدانند که:
|
پرسشهای وابسته
- آیا علم غیب غیر خدا امکان عقلی دارد؟ (پرسش)
- آیا غیب مطلق برای کسی قابل ادراک است؟ چرا؟ (پرسش)
- ادراک غیب مطلق و غیب نسبی چگونه ممکن است؟ (پرسش)
- اگر غیب مطلق خداست پس او به هیچ نحوی قابل درک نیست؟ (پرسش)
- اگر علم غیب منحصر به خداست پس آیا پیامبران یا امامان علم غیب نداشتهاند؟ (پرسش)
- چگونه انسان محدود میتواند دارای علم غیب نامحدود شود؟ (پرسش)
- آیا علم غیب غیر خدا که شامل آگاهی بر احوال مردم است با ستاریت الهی منافات ندارد؟ (پرسش)
- آیا علم غیب معصوم با اختیار وی منافات ندارد؟ (پرسش)
- آیا اعتقاد به علم غیب معصوم شرک نیست؟ (پرسش)
- آیا اعتقاد به علم غیب امام غلو نیست؟ (پرسش)
- آیا عدم اعتقاد به علم غیب امام آسیبی به ایمان وارد میکند؟ (پرسش)
- رابطه علم غیب معصوم با علم مکنون یا مستأثر چیست؟ (پرسش)
- رابطه علم غیب معصوم با اجتباء الهی چیست؟ (پرسش)
منبعشناسی جامع علم غیب معصوم
پانویس
- ↑ هر چیز تا واجب الوجود نگردد، به وجود نمیآید.
- ↑ تحقّق فعل و تحت تکلیف بودن آن با ضروری بودن آن منافات ندارد، چنانکه افعال ارادی انسان این گونه هستند، یعنی با اینکه انسان به انجام آنها مکلّف است در عین حال ضروری است.
- ↑ بقره ۱۹۵، با دست خود، خود را به هلاکت نیندازید.
- ↑ یعنی خود را واقع در هلاکت میدیدند، نه اینکه در هلاکت واقع میساختند.
- ↑ ر.ک: بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۱، روایت ۱۵۷، و ج ۶۲، ص ۲۰۷، روایت ۱، و ۲، و ج ۶۴، ص ۲۷۳، روایت ۴۲، و ج ۶۶، ص ۲۷۳، روایت ۴۲، و ج ۶۶، ص ۳۵۹، روایت ۳، و ج ۸۴، ص ۳۰۲، روایت ۲۳، برخی از این روایات تنها ذکر نموده که رسول خدا (ص) را عقرب گزید و در برخی دارد که در حال نماز جماعت عقرب آن حضرت را گزید.
- ↑ آل عمران ۱۵۴، بگو: اگر در خانههایتان (نیز) میبودید، آنان که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود به سوی کشتارگاههای خویش بیرون میآمدند.»
- ↑ در محضر علامه طباطبایی ص ۲۰۷.
- ↑ «خداوند هرچه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد اثبات میکند و ام الکتاب نزد او است». سوره رعد، آیه۳۹.
- ↑ تفسیر العیاشى، ابى النضر محمد بن مسعود بن عیاش، ج۲، ص ۲۱۷، ح۶۸.
- ↑ «مسلّماً با ـ هر ـ سختی آسانی است». سوره انشراح، آیه۶.
- ↑ گفتمان مهدویت، پرسش بیست و نهم.
- ↑ «خداوند هرچه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد اثبات میکند و ام الکتاب نزد او است». سوره رعد، آیه۳۹.
- ↑ الدر المنثور، ج۶، ص۶۶۱.
- ↑ «پس چرا (مردم) هیچ شهری بر آن نبودند که (به هنگام) ایمان آورند تا ایمانشان آنان را سودمند افتد جز قوم یونس که چون (به هنگام) ایمان آوردند عذاب خواری را در زندگانی این جهان از آنان برداشتیم و تا روزگاری آنان را (از زندگی) بهرهمند ساختیم»؛ سوره یونس، آیه۹۸.
- ↑ صحیح بخاری، ج ۴، ص ۱۷۲، کتاب احادیث الأنبیاء، حدیث شماره۳۴۶۵، و کتاب البیوع، حدیث شماره۲۲۱۵.
- ↑ پاسخ جوان شیعی به پرسشهای وهابیان، محمد طبری، ص ۲۴۲.
- ↑ «وَ أَمَّا قَوْلُهُ عالِمُ الْغَیْبِ فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِیمَا یَقْدِرُ مِنْ شَیْءٍ وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یُفْضِیَهُ إِلَی الْمَلَائِکَهِ فَذَلِکَ یَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ إِلَیْهِ فِیهِ الْمَشِیئَهُ فَیَقْضِیهِ إِذَا أَرَادَ وَ یَبْدُو لَهُ فِیهِ فَلَا یُمْضِیه فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِی یُقَدِّرُهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقْضِیهِ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِی انْتَهَی إِلَی رَسُولِ اللهِ (ص) ثُمَّ إِلَیْنَا»؛ الكافی (ط - الإسلامیة)، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ «آیهای در قرآن هست که اگر آن آیه نبود ما تمام آنچه را تا روز قیامت واقع میشود به شما خبر میدادیم»؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۳۰۵.
- ↑ وبگاه پاسخدهنده (محمد جواد فاضل لنکرانی).
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ج ۲، ص ۱۳۲.
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ج ۲، ص ۱۳۵ و ۱۳۶.
- ↑ ملّاصدرا، شرح اصول کافی، ج ۴، ص ۳۳۰-۳۳۲، پانوشت؛ فیض کاشانی، الوافی، ج ۲، ص ۱۷۸.
- ↑ معارف کلامی شیعه، ص۲۹۲
- ↑ علم غیب امام (تبیین دیدگاه اعتدالی و صحیح)، فصلنامه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام
- ↑ علی نمازی شاهرودی، علم غیب، ص ۱۴ - ۱۵.
- ↑ رک: بقره، ۲۱۶؛ توبه، ۱۰۱؛ زمر، ۳۹؛ مجادله، ۵۸؛ عنکبوت، ۴۹؛ آل عمران، ۶۱؛ بقره، ۱۲۹.
- ↑ خداوند دوگونه علم دارد: علم که در خزینه غیبی خود پنهان دارد و کسی جز او خبر نداردو بداء هم در همین حیطه است و علمی که به ملائکه و انبیایش تعلیم داده است؛ بصائر الدرجات، ص۱۰۹؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۶۳.
- ↑ امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، ص۶۹.
- ↑ واژه «مخزون» به معنای چیزی است که در خزانه و مخفیگاه نگهداری شود؛ لسان العرب، ج۱۳، ص ۱۳۹.
- ↑ واژه «مکنون» به معنای شیء پوشانده شده و مخفی است؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۳۶۰.
- ↑ واژه «استئثار» در لغت به معنای چیزی را به طور اختصاصی و ویژه برای خود خواستن است؛ مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص ۶۲.
- ↑ واژه «مکفوف» به معنای چیزی است که از تهاجم یا تعرض دیگران دفع شده باشد؛ مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص ۷۳.
- ↑ واژه «موقوف» در لغت به معنای چیزی است که مانعی داشته باشد و محبوس مانده باشد؛ قاموس القرآن، ج۸، ص۲۳۶.
- ↑ برای مشاهدۀ نمونهها، نک: کافی، ج۱، ص۳۵۹، ح۷، ۸، ۹، ص۵۷۱، ح۱، ص۵۷۳، ح۳، ص۶۳۴، ح۱ - ۴، ص۶۳۷، ح۲، ج۲، ص۳۸، ح۶؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۱۰۹- ۱۱۲؛ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۸۲.
- ↑ " إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَكْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِكَ يَكُونُ الْبَدَاءُ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ وَ نَحْنُ نَعْلَمُه "؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۳۶۱، ح۹.
- ↑ سوره جن، آیه ۲۶ - ۲۷.
- ↑ سوره جن، آیه ۲۶ - ۲۷.
- ↑ "أَرَأَيْتَ قَوْلَهُ جَلَّ ذِكْرُهُ: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع): إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ وَ كَانَ وَ اللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارْتَضَاه وَ أَمَّا قَوْلُهُ: عَالِمُ الْغَيْبِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فِيمَا يُقَدِّرُ مِنْ شَيْءٍ، وَ يَقْضِيهِ فِي عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ يُفْضِيَهُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ؛ فَذلِكَ يَا حُمْرَانُ، عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ، إِلَيْهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ، فَيَقْضِيهِ إِذَا أَرَادَ، وَ يَبْدُو لَهُ فِيهِ، فَلَا يُمْضِيهِ؛ فَأَمَّا الْعِلْمُ الَّذِي يُقَدِّرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ و يَقْضِيهِ وَ يُمْضِيهِ، فَهُوَ الْعِلْمُ الَّذِي انْتَهى إِلى رَسُولِ اللَّهِ (ص) ثُمَّ إِلَيْنَا؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۶۳۸، ح۲.
- ↑ سوره جن، آیه ۲۶ - ۲۷.
- ↑ سوره جن، آیه ۲۶ - ۲۷.
- ↑ " اللَّهُمَ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكُلِ اسْمٍ هُوَ لَكَ أَنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ، أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ، أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ، أَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّد "؛ کلینی، کافی، ج۴، ص۵۰۸، ح۱.
- ↑ " اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَه "؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۵۷۱، ح۲.
- ↑ " حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ مُسْتَأْثِرٌ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْب "؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۵۷۳، ح۳.
- ↑ سوره لقمان، آیه: ۳۴.
- ↑ لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ الآْيَةَ فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ وَ مَنْ يَكُونُ لِلنَّارِ فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ (ص) فَعَلَّمَنِيهِ وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۸، ص ۲۱۵.
- ↑ فَقَالَ لَهُ يَحْيَى جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّكَ تَعْلَمُ الْغَيْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ يَدَكَ عَلَى رَأْسِي فَوَ اللَّهِ مَا بَقِيَتْ شَعْرَةٌ فِيهِ وَ لَا فِي جَسَدِي إِلَّا قَامَتْ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِيَ إِلَّا وِرَاثَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّه؛ شیخ مفید، امالی، ص۲۳.
- ↑ تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص۸ - ۱۲.
- ↑ کافی، ج۱، ص۱۴۷.
- ↑ «هیچ کس جز او آنها را نمیداند»؛ سوره انعام آیه۵۹.
- ↑ وبگاه رسمی سید محسن میرباقری.
- ↑ «پس چرا (مردم) هیچ شهری بر آن نبودند که (به هنگام) ایمان آورند تا ایمانشان آنان را سودمند افتد جز قوم یونس که چون (به هنگام) ایمان آوردند عذاب خواری را در زندگانی این جهان از آنان برداشتیم و تا روزگاری آنان را (از زندگی) بهرهمند ساختیم»؛ سوره یونس، آیه۹۸.
- ↑ صافات، آیات ۱۰۲-۱۰۷.
- ↑ اعراف، آیه۱۴۲، ۵۰-۱۴۷.
- ↑ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴، ص۹۴.
- ↑ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۱۱، ص ۵۲۲؛ جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۶، ص۳۳۱.
- ↑ «»؛ سوره زمر، آیه۴۷.
- ↑ طوسی، الغیبة، ص۲۶۵؛ جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ص۳۳۵.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴، ص۱۳۳.
- ↑ بداء از منظر آیتالله معرفت.
- ↑ ر.ک :محمد بن یعقوب کلینی، ، الکافی، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۹.
- ↑ خداوند هرچه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد اثبات میکند و ام الکتاب نزد او است؛ سوره رعد، آیه۳۹.
- ↑ شیخ صدوق، التوحید، ص۳۰۵، شیخ مفید، الاختصاص، ص۲۳۵؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۶۱۰.
- ↑ علم غیب امام، ص۳۶۱.
- ↑ ناصر قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة عرض و نقد، ج۳، ص۹۴۷و۹۴۸.
- ↑ ر.ک: احمد بن محمد ابنحنبل، مسند، ج۵، ص۳۸۸؛ احمد بن علی خطیب بغدادی، أو مدینه الاسلام، ج۲، ص۴۸و۴۹؛ محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۶؛ شیخ کلینی، ج۱، ص۱۲۷ـ۱۵۱؛ علی نمازی شاهرودی، علم غیب، ج۱؛ محمد علی کاظمینی بروجردی، جواهر الولایة (در خلافت و ولایت تشریعی و تکوینی چهارده معصوم (ع)، ص۳۲۱.
- ↑ پایگاه تخصصی نقد وهابیت.
- ↑ او هماره در کاری است؛ سوره الرحمان، آیه: ۲۹.
- ↑ رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا (پایاننامه)|رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا]]، ص۱۱۹ - ۱۲۲.
- ↑ بررسی تطبیقی مسئله بداء در مدرسه کوفه و بغداد
- ↑ مجمع رهروان کوی دوست
- ↑ پایگاه اطلاعرسانی مسجد حضرت علی اصغر
- ↑ «خداوند هرچه را بخواهد محو، و هرچه را بخواهد اثبات میکند و ام الکتاب نزد او است». سوره رعد، آیه۳۹.
- ↑ «و چون آیهای را به جای آیهای دیگر آوریم- و خداوند به آنچه فرو میفرستد داناتر است»؛ سوره نحل، آیه ۱۰۱.
- ↑ «ای مؤمنان! چون میخواهید با پیامبر رازگویی کنید پیش از رازگوییتان صدقهای بپردازید، این برای شما بهتر و پاکیزهتر است ولی اگر (چیزی) نیابید بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است»؛ سوره مجادله، آیه ۱۲.
- ↑ وبگاه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت