آیا عدم اعتقاد به علم غیب امام آسیبی به ایمان وارد می‌کند؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا عدم اعتقاد به علم غیب امام آسیبی به ایمان وارد می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا عدم اعتقاد به علم غیب امام (ع) آسیبی به ایمان وارد می‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • اگر کسی اعتقادش این باشد که امام (ع) به آنچه در آینده در رابطه با خود یا دیگران اتفاق می‌افتد آگاهی ندارد، آیا ضرری به اعتقادش دارد؟

پاسخ جامع اجمالی

معناشناسی

غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۲]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۳]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۵].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۶]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۷] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۸]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۹] یا «اِخبار از غیب»[۱۰] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۱] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۲].

ایمان

«ایمان» در لغت به معنای آرامش و اطمینان قلب و نبود ترس است، همچنین به معنای تصدیق کردن هم آمده است[۱۳][۱۴] و در اصطلاح عام به معنای آن است که اعتقاد آدمی در قلب او جای گیرد و در آن شک و تردید وجود نداشته باشد و از گذر آن به نوعی امنیت و آرامش درونی برسد. به عبارت دیگر ایمان به معنای ایجاد اطمینان و آرامش در قلب خویش یا دیگری است[۱۵]. ایمان نیز در اصطلاح علوم اسلامی، به معنای باور و اعتقاد به تمام آنچه که پیامبر خاتم (ص) از طرف خدا برای مردم آورده است[۱۶]. در آموزه‌های امامان از اهل بیت (ع) «ایمان»، معرفت به قلب، اقرار به زبان و عمل به ارکان است[۱۷]. مطابق با این تعریف، ایمان افزون بر معرفت قلبی و اقرار زبانی، بعد عملی انسان را هم در برمی‌گیرد. بنابراین ایمان و تصدیق سه مرتبه دارد: قلبی، زبانی، عملی[۱۸] و در اصطلاحی رایج در روایات اهل بیت، ایمان به معنای عقیده به امامت و ولایت امیر المؤمنین (ع) و ائمه (ع) است و «مؤمن» به معنای «شیعه» به کار می‌رود و در روایات بسیاری، آیاتی از قرآن که به ایمان اشاره دارد، به ایمان به امامت اهل بیت (ع) تفسیر و تأویل شده و ایمان واقعی مرادف با ولایت عترت به شمار رفته است. به همین دلیل، در کلام و فقه شیعه، اعتقاد به امامت امامان معصوم (ع) از لوازم ایمان است و بدون آن، ایمان مصداق نمی‌یابد هر چند اسلام تحقق می‌یابد[۱۹]. در اصطلاح فقهی اشتراط ایمان در برخی موارد (مثل نماز، حج، زکات، خمس، روزه، امام جماعت، قاضی، مجتهد، ذابح در قربانی و...) به معنای شرط شیعه بودن است. با این تحلیل، همۀ آنان که مؤمن هستند، مسلمانند، امّا هرکس مسلمان باشد، لزوما مؤمن نیست. از آنجا که مودّت اهل بیت و اطاعت از آنان فرمان الهی است و امامت ائمه (ع)، براساس نصب و وصیّت و امر رسول خدا (ص) است؛ لذا مؤمن واقعی کسی است که مطیع امر خدا و رسول و پیرو امامان معصوم باشد[۲۰].

متعلقات ایمان

در قرآن کریم و روایات معصومین (ع) برای ایمان متعلقاتی همچون ایمان به خدای یکتا: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ[۲۱]، ایمان به انبیای الهی و کتب آسمانی: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ[۲۲]، ایمان به معاد و زندگی اخروی: ﴿مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا[۲۳]، ایمان به فرشتگان: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ[۲۴] و ایمان به غیب: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ[۲۵] بیان شده است. بی‌شک، ایمان به امامت که قرآن کریم آن را کمال دین[۲۶] می‌‌نامد و مردن بدون شناختن امام[۲۷] - طبق روایات پیامبر خاتم و اهل بیت او - معادل با مردن در جاهلیت است، جزو متعلقات ایمان است و از فروع لا ینفک ایمان به خدا و ایمان به رسول است؛ زیرا ایمان به امام و پذیرش ولایت او تحقق‌بخش ایمان به خدا و ایمان به پیامبر و پذیرش ولایت خدا و ولایت پیامبر الهی. اگر امام به معنای خلیفه الهی و جانشین خلیفه اعظم الهی باشد، پس ایمان به خدا و رسولش بدون ایمان به جانشین آنان قابل تحقق نیست. خدای متعال در قرآن کریم فرمود: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۲۸] و ادله نصب الهی امام توسط پیامبر کافی هستند در اینکه عدم ایمان به این نصب و اعراض از ایمان به امام، انسان را - طبق این آیه - از جرگه ایمان خارج می‌‌کند.

به همین دلیل، امامت - از نگاه پیروان اهل بیت (ع) - از اصول دین[۲۹] به شمار می‌آید. این باور به معنای پذیرش مسألۀ نصب و نص از سوی خداوند متعال برای جانشینان پیامبر خاتم (ص) است؛ یعنی اعتقاد قلبی به امامت امام علی (ع) به عنوان نخستین جانشین انتخاب شدۀ الهی و حضرت مهدی (ع) به عنوان آخرین امام از دوازده امام منصوب و منصوص از سوی خداوند متعال برای دوره پس از ختم نبوت.

لکن پرسش درباره ایمان به برخوردای امامان اهل بیت از علم غیب است، به این معنا که آیا داشتن یا نداشتن این باور به ایمان مسلمان آسیبی وارد می‌کند یا خیر؟

اعتقاد به آگاهی امام از امور غیبی ضروری دین یا مذهب؟

هر چند امامت - بنابر نظر اکثر امامیه - از اصول دین و باور به آن از لوازم ایمان است، اما در باور به ویژگی‌های امام مانند: «آگاهی او از امور غیبی»، «قلمرو و گستره آن»، میان متکلمان شیعه اختلاف نظر وجود دارد.

به نظر می‌رسد، میان علمای اسلامی کسی قائل به ضروری دین بودن اعتقاد به آگاهی امام از امور غیبی (ع) نیست، اما در اینکه این مسأله از ضروریات مذهب امامیه است یا خیر؟ برخی سکوت و احتیاط کرده‌اند، برخی آن را از ضروریات مذهب دانسته‌اند و برخی هم بالعکس. کسانی که به ضروری بودن این اعتقاد باور دارند معتقدند از روایات مستفیض[۳۰] چنین استفاده می‌شود که آگاهی امام از حوادث گذشته، حال و آینده از نشانه‌های امامت است[۳۱]. در مقابل برخی - همچون: سید مرتضی و شیخ طوسی - این اعتقاد را از ضروریات مذهب ندانسته‌اند، به این جهت که آنچه به دلیل عقلی ثابت شده این است که امام باید به مایحتاج مردم در امور دینی و دنیوی آگاه باشد نه بیش از آن[۳۲].

ایمان یا کفر منکران باور به آگاهی امام از امور غیبی

چنانچه اعتقاد به آگاهی امام از امور غیبی را در شمار ضروریات دین ندانیم، منکر آن کافر محسوب نمی‌شود، اما در اینکه با این انکار آسیبی به ایمان او وارد می‌شود یا خیر، اختلاف است (و این مسأله وابسته به این است که اعتقاد به علم غیب را از ضروریات مذهب بدانیم یا خیر). براساس دیدگاه برخی که این اعتقاد را از ضروریات مذهب نیز نمی‌دانند (مانند: سید مرتضی شیخ طوسی)، این انکار آسیبی به ایمان هم وارد نمی‌کند، اما از منظر آنها که این اعتقاد را از ضروریات مذهب می‌دانند، انکار آن در صورتی که توسط فردی غیرشیعه رخ دهد، در اینکه «این انکار موجب کفر او می‌شود» در میان مشهور قدما اختلاف شده است، برخی آن را موجب کفر او می‌دانند[۳۳] و برخی این انکار را موجب کفر وی نمی‌دانند[۳۴]. اما در صورتی که منکِر، شیعه دوازده امامی باشد، طبق قول برخی که تصریح به کفر منکر ضروری مذهب دارند، انکار آگاهی امام از امور غیبی موجب کفر صاحب آن می‌شود[۳۵]؛ البته کفر در اینجا در مقابل ایمان است و نه در مقابل اسلام.

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. علامه طباطبایی؛
علامه طباطبایی در کتاب «در محضر علامه طباطبایی» در این باره گفته است: «اعتقاد به علم غیب داشتن امام (ع) از ضروریات امامیه نیست که منکر آن کافر شود. آنچه به دلیل عقلی ثابت است تنها این است که امام (ع) و پیشوا باید به ما یحتاج مردم در امور دینی و دنیایی، آگاه باشد، ولی از روایات متعدد استفاده می‌شود. که ائمه (ع) به آنچه برده و خواهد بود و می‌باشد، آگاه هستند»[۳۶].
۲. آیت‌الله نجفی لاری؛
آیت‌الله سید عبدالحسین نجفی لاری در کتاب «المعارف السلمانیة فی کیفیة علم الإمام و کمیته» در این‌باره گفته‌است: «اعتقاد به علم امام (ع) هرچند از ضروریات دینی نیست، اما تحصیل و معرفت تفصیلی آن برای خواصِ از اهل علم واجب است تا بدان باور قلبی داشته باشند. اما برای عوام، اعتقاد قلبی و زبانی کفایت می‌کند»[۳۷].
۳. آیت‌الله سبحانی؛
آیت الله سبحانی در کتاب «آگاهی سوم یا علم غیب» در این باره گفته است: «از روایات مستفیض استفاده می‌شود که آگاهی امام (ع) از گذشته و حال و آینده از نشانه‌های امامت او است و می‌توان گفت این مطلب از اعتقادات و ضروریات مذهب شیعه است»[۳۸].
۴. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر نويسنده مقاله «مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است: «باور به امامت از نگاه امامیه یکی از اصول اعتقادی به شمار می‌آید. این باور به معنای پذیرش مسئله نصب و نص از سوی خداوند متعال برای جانشینان پیامبر خاتم (ص) است. امام علی (ع) نخستین جانشین انتخاب شده الهی و حضرت مهدی (ع) آخرین امام از دوازده امام منصوب و منصوص از سوی خداوند متعال برای دوره پس از ختم نبوتند. بر این اساس باور به ویژگی‌های امام (ع) در این اعتقاد دخالت مستقیمی‌ و ضرورتی در پذیرش یا تحصیل مقدمات آن ندارد. بله می‌توان در یک صورت به مسئله عدم اعتقاد به علم غیب اشکال گرفت و آن اینکه فردی با انکار علم غیب در مقام تساوی میان امام (ص) با سایر مردم باشد و از این نگاه میان دستورات امام (ع) و دیگران در امکان خطا و یا جهل تساوی لحاظ کند و بر این دیدگاه عدم لزوم پیروی و اطاعت از دستورات امام (ع) و پیوند نداشتن دستورات امام با خواست الهی نتیجه بگیرد. هر چند این مسئله نیز با وجود باور به نص و نصب در امامت ظاهرا نمی‌تواند خدشه‌ای در مجموعه اعتقادات و باورهای لازم برای قرار گرفتن در ذیل عنوان مؤمنان وارد سازد»[۳۹].
۵. آقای رهبری (پژوهشگر دانشگاه علمی کاربردی تبریز)؛
آقای حسن رهبری در مقاله «علم پیامبر و امام در تفسیر "من وحی القرآن"» در این‌باره گفته‌ است: «علم پیامبر (ص) و امام (ع) که در علم کلام اسلامی اصطلاحاً علم امام (ع) گفته می‌شود، هرچند از مقولاتی است که بیشتر دانشمندان و متکلمان اسلامی، اعتقاد بدان را از ضروریات دینی به شمار نمی‌آورند، ولی در مجامع علمی و محافل مذهبی شیعه، گاه همچون ضروریات دینی، مورد بحث و گفتگو بوده و چه بسا که در قرون اخیر، حوزه‌های علمیه را با چالش مواجه نموده و گرایش‌های فکری ناهمسانی را به وجود آورده است؛ چنانچه گاه برخی را چاره‌ای جز سکوت یا احتیاط و همگرایی نبوده است»[۴۰].
۶. آقای مهندس حسینی؛
آقای مهندس سید مجتبی حسینی، در کتاب «مقامات اولیاء» در این‌باره گفته‌ است:

«ایمان به غیب به قدری مهم است که به صراحت می‌توان گفت اگر کسی مؤمن به غیب نباشد، بهره هدایت‌مندانه‌ای از قرآن نخواهد داشت. در سوره یس می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ [۴۱]. باور داشتن به عالم غیب یک نکته محوری است. باور به این موضوع که عالم با همه عظمتش در همین جا خلاصه نمی‌شود، در اعتقادات، اعمال و اخلاق تفاوت ایجاد می‌کند. در این باور، کره زمین با تمام اهمیتش، در کنار بقیه کرات مثل یک دانه شن کنار دریاست. اگر کسی این باور را داشته باشد، برایش فرق نمی‌کند که خانه‌اش ده متر کوچک‌تر یا صد متر بزرگتر باشد، چرا که می‌داند همه دارایی‌اش در برابر کره زمین بسیار کم و اندک است. خود این زمین هم در کنار کهکشان‌ها از آن دانه شن هم کمتر است و تمام این کهکشان‌ها در کنار عالم غیب، باز از دانه شن هم کمتر است. با این باور، کسی حاضر نیست سر پنج متر مربع از کره زمین، با دیگران دعوا کند یا سر کسی کلاه بگذارد و دروغ بگوید. و روح دین، اعتقاد و باور به غیب است؛ البته غیب نسبی است. یک سری مسائل برای عده‌ای غیب و برای عده دیگری غیب نیست. مسائل دیگری هم غیب مطلق و از آن خود خداست و برای احدی، از غیب بودن خارج نمی‌شود. بعضی مسائل هم مثل غیبت امام زمان (ع) برای ما، در زمانهایی غیب است.

یکی از آسیب‌هایی که در مورد مسائل دینی وجود دارد، همین عدم باور به غیب است. کسانی که به غیب باور نداشته‌اند، نوعا از راه دین به خطا، انحراف، التقاط و مشکلات دیگر کشیده شده‌اند. در طی تاریخ، عده‌ای احکام را قبول دارند و حتی از احکام اسلام دفاع می‌کنند؛ اما قرآن را بدون پس زمینه باور به غیب می‌خوانند. اگر از آنها دلیل تحریم گوشت خوک را بپرسند، بلافاصله به چند آزمایش متوسل می‌شوند و می‌گویند که آزمایش‌های مختلف نشان داده‌اند که در گوشت خوک مثلا چنین ماده‌ای است که اگر کسی بخورد، دچار مشکلات و بیماری‌هایی می‌شود. نمی‌خواهم بگویم چنین هست یا نیست. منظورم این است که همه چیز را در این عالم شهود یک وجبی نمی‌توان نگاه کرد. باید توجه داشت حج، نماز، روزه، حجاب، احکام، واجبات و محرمات در ارتباط با عالم بزرگ‌تری تعریف شده‌اند.

ایمان به غیب، شرط اصلی بهره‌مندی انسان از هدایت دین است؛ البته پذیرش غیب آسیب هم دارد و آن این است که هر سخن بی‌ربطی را به غیب نسبت می‌دهند. این هم کج فهمی‌و کم فهمی‌ است. بین عالم غیب و عالم شهود، رابطه معنی داری وجود دارد و اتفاقا اتکای بزرگان به عالم غیب است. در عالم غیب خدا بسیار مهم است. اما در عالم شهود، به طور مثال درمان فلان بیماری، رابطه و فرمولی دارد و معادلات همه چیز روشن است. در این عالم، کم کم خدا بازنشسته می‌شود. خداوند در عالم شهودی که پس زمینه عالم غیب وجود نداشته باشد، کاره‌ای نخواهد بود. ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ [۴۲]. چون عالم غیب را قبول ندارند. دست خودشان بسته است و خدایشان خدای بسیار کوچک، محدود و دست بسته‌ای است؛ به همین دلیل، خودشان هم دست بسته و محروم از رحمت خدا هستند﴿غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ [۴۳]. معصومین (ع) هم بیش از آنکه در عالم شهود دست داشته باشند، در عالم غیب دست دارند. به طور مثال، عده‌ای از نقش امام جواد (ع) در مدت محدود امامتشان می‌پرسند. اشکال این است که سؤال کنندگان عالم غیب را نفهمیده‌اند و نشناخته‌اند. این عالم، انعکاسی بسیار کوچک و لحظه‌ای از آن عالم غیب است(...).

دنیای شهود در برابر دنیای غیب، مثل یک کاسه آب در برابر دریاست که با کمی‌ خاک، تیره و مکدر می‌شود و با تلنگری موج برمی‌دارد، اما کسی که عالم غیب را شناخته و به دریای غیب وصل شده، دیگر یک کاسه آب نیست و با این تلنگرها موج برنمی‌دارد. اگر جماعتی هم کنار دریا باشند، در دریا التهابی ایجاد نمی‌شود. با هیچ حادثه‌ای در دریا التهاب و موج ایجاد نمی‌شود. موج دریا از این التهاب‌ها و حوادث نیست. موجش از جای دیگر است. فرمودند: "وَ اعْلَمْ‏ بِأَنَّكَ‏ لَا تَكُونُ‏ لَنَا وَلِيّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ يَحْزُنْكَ ذَلِكَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ يَسُرَّكَ ذَلِك‏"[۴۴]»[۴۵].
۷. پژوهشگران مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی للهیان؛
پژوهشگران «مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی للهیان» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «مرحوم‌ شیخ‌ طوسی‌، می‌فرماید: اگر کسی اعتقادش‌ این‌ باشد که‌ امام (ع) به‌ آن‌چه‌ در آینده‌ در رابطه‌ با خود یا دیگران‌ اتّفاق‌ می‌افتد آگاهی ندارد، این‌ ضرری به‌ اعتقادش‌ ندارد چون‌ اعتقاد به‌ علم‌ غیب‌ داشتن‌ امام (ع) از ضروریّات‌ امامیه نیست‌ که‌ مُنْکِر آن‌ کافر شود. آنچه‌ به‌دلیل‌ عقلی ثابت‌ است‌، تنها این‌ است‌ که‌ امام (ع) و پیشوا باید به‌ مایَحتاج‌ مردم‌ در امور دینی‌، آگاه‌ باشد. اگر امام (ع) عدد برگهای درختان‌ و قطرات‌ باران‌ را نداند، به‌امامت او لطمه‌ نمی‌خورد. «و لم‌ نوجب‌ ان‌ یکون‌ عالما بما لا تعلق‌ له‌ بالاحکام‌ الشرعیه‌»[۴۶][۴۷].
۸. پژوهشگران پایگاه جامع ادیان و مذاهب؛
پژوهشگران «پایگاه جامع ادیان و مذاهب» در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «علم غیب از ضروریات مذهب شیعه است که برگرفته از دلایل قطعی قرآن، سنت و عقل می‌باشد؛ چرا که آنان در راستای اهداف رسالت و بر اساس نصب الهی، مسئولیت تبیین و تشریح آموزه‌های وحی، حفظ و نگهداری آنها را برعهده دارند و به همین‌رو باید از چنین موهبتی برخوردار باشند تا بتوانند حقایق وحی را به درستی تبیین کرده و اهداف رسالت انبیای الهی را جامه عمل پوشند»[۴۸].
۹. پژوهشگران مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (ع).
پژوهشگران «مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر» در این‌باره گفته‌‌اند: «این که پیامبران و ائمه (ع) علم غیب داشتند، از ضروریات مذهب حق است و با دلایل قطعی از کتاب و سنت و عقل قابل اثبات است؛ از جمله می‌دانستند که کی شهید می‌شوند، چه کسی آنها را به شهادت می‌رساند»[۴۹].
۱۰. پژوهشگران پایگاه جامع فرق و ادیان و مذاهب
پژوهشگران پایگاه جامع فرق و ادیان و مذاهب در این‌باره گفته‌‌اند: «علم غیب از ضروریات مذهب شیعه است که برگرفته از دلایل قطعی قرآن، سنّت و عقل می‌باشد؛ چرا که آنان در راستای اهداف رسالت و بر اساس نصب الهی، مسئولیت تبیین و تشریح آموزه‌های وحی، حفظ و نگهداری آنها را برعهده دارند و به همین‌رو باید از چنین موهبتی برخوردار باشند تا بتوانند حقایق وحی را به درستی تبیین کرده و اهداف رسالت انبیای الهی را جامه عمل پوشند»[۵۰].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  2. در روایتی امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد (ص) و آل محمد (ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  3. به عنوان مثال، امام علی (ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  4. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  5. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق (ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داوود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن (ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ (ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  6. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  7. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  8. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  9. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  10. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  11. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  12. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  13. کتاب العین، ص۵۶.
  14. ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
  15. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۱۴۶-۱۴۷؛ دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص۱۵۷؛ خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۵۵۸.
  16. شاید کامل‌ترین تعریف برای مصادیق ایمان که تمام آنچه گفته شد را در بربگیرد، تعریفی باشد که طبرسی در تفسیر مجمع البیان گفته است: «ایمان، تصدیق جمیع آن چیزهایی است که خداوند تصدیق آنها را واجب کرده است». ر.ک: مجمع البیان، ج ۱۰، ص۲۳۸.
  17. «وَ [قَدْ] سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ، فَقَالَ (ع): الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۲۷
  18. دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص156- 157.
  19. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۳۴
  20. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۱۴.
  21. ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او ایمان بیاورید سوره نساء، آیه ۱۳۶.
  22. ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده سوره نساء، آیه ۱۳۶.
  23. کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته می‌کنند سوره بقره، آیه ۶۲.
  24. و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند سوره بقره، آیه ۲۸۵.
  25. همان کسانی که غیب را باور و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشند سوره بقره، آیه ۳.
  26. خدای متعال در قرآن کریم نسبت به روز اعلام همگانی امامت و ولایت حضرت علی (ع) فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا؛ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه 3.
  27. در حدیث شریف آمده است: «مَنْ‏ مَاتَ‏ وَ لَمْ‏ یَعْرِفْ‏ إِمَامَ‏ زَمَانِهِ‏ مَاتَ‏ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً»؛ هر که بمیرد و امام زمانش را نشناسد، همانند مردن زمان جاهلیت مرده است. کمال الدین، ج۲، ص۴۰۹. این حدیث، از روایات مشهور بین اهل سنت و شیعه است که در بسیاری از کتاب‌‌ها از پیامبر اسلام (ص) با سند صحیح نقل شده است. از اهل سنت: بخاری، مسلم، احمد بن حنبل، ابو داوود طیالسی، طبرانی، حاکم حسکانی، ابو نعیم، بیهقی، نووی، هیثمی، ابن کثیر و از شیعیان: شیخ کلینی، شیخ صدوق و پدرش، حمیری، صفار و علامه مجلسی آن را با طریق‌‎های مختلف در کتاب‌ها‎‎‎یشا‎ن با الفاظ نزدیک به هم نقل کرده‌اند که برخی از آنها صحیح هستند.
  28. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه 65.
  29. اصول دین به معنای پایه‌هایی است که دین خدا بر آنها استوار است. این اصول، قابل تقسیم به دو قسم هستند: نخست: اصول اسلام: یعنی اصولی که اعتقاد به آنها، انسان را جزو مسلمین قرار می‌‌دهد و از لحاظ فقهی، مسلمان شمرده می‌‌شود. دوم: اصول ایمان: یعنی اصولی که اعتقاد به آنها، مسلمان را جزو مؤمنین قرار می‌‌دهد و آثاری که قرآن کریم برای ایمان شمرده است بر او صدق خواهد کرد. امامت بی‌شک از اصول ایمان است. ر.ک: مرعشی نجفی، سید شهاب الدین، تعلیقات بر احقاق الحق، ج۲، ص۲۹۴.
  30. خَبَر مُستَفیض یا حدیث مستفیض، حدیثی که تعداد راویان آن بیش از یک نفر است؛ اما به حد راویان خبر متواتر نمی‌رسد؛ شیخ بهائی، الوجیزه، ص۴.
  31. ر.ک: سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص۷۷.
  32. شیخ طوسی می‌گوید: اگر کسی اعتقادش‌ این‌ باشد که امام (ع) به‌ آنچه‌ در آینده‌ در رابطه‌ با خود یا دیگران‌ اتّفاق‌ می‌افتد آگاهی ندارد، این‌ ضرری به‌ اعتقادش‌ ندارد چون‌ اعتقاد به‌ علم‌ غیب‌ داشتن امام (ع) از ضروریّات‌ امامیه نیست‌ که مُنْکِر آن‌ کافر شود. آنچه‌ به ‌دلیل‌ عقلی ثابت‌ است‌، تنها این‌ است‌ که امام و پیشوا باید به‌ مایَحتاج‌ مردم‌ در امور دینی‌، آگاه‌ باشد. اگر امام عدد برگ‌های درختان‌ و قطرات‌ باران‌ را نداند، به امامت او لطمه‌ نمی‌خورد. علم الهدی، سید مرتضی؛ طوسی، محمد بن حسن، تلخیص الشافی، ج‏۱، ص۲۵۲.
  33. بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضره، ج۵، ص۱۷۵.
  34. این قول به مشهور قدما و متاخران نسبت داده شده است، نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام، ج۶، ص۶۰.
  35. مصباح الهدی، ج۱، ص۳۹۰؛ هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ مصطلحات فقه مطابق مذهب امامیه (ع)، ص۱۴۴ ـ ۱۴۶.
  36. در محضر علامه طباطبایی، ص۱۹۶
  37. المعارف السلمانیة فی کیفیة علم الإمام و کمیته، ص ۲۹.
  38. آگاهی سوم یا علم غیب، ص۷۷.
  39. مکاتبه اختصاصى دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  40. دانشنامه موضوعی قرآن
  41. تو تنها به آن کس می‌توانی بیم دهی که از این قرآن پیروی می‌کند و از خداوند بخشنده در نهان بیم دارد پس او را به آمرزش و پاداشی ارزشمند نوید ده؛ سوره یس، آیه: ۱۱.
  42. و یهودیان گفتند که دست خداوند بسته است، دستشان بسته باد و بر آنچه گفته‌اند لعنت بر ایشان باد؛ سوره مائده، آیه: ۶۴.
  43. دستشان بسته باد و بر آنچه گفته‌اند لعنت بر ایشان باد؛ سوره مائده، آیه: ۶۴.
  44. تحف العقول، ص ۲۸۴.
  45. مقامات اولیاء، ص۱۶ - ۱۹.
  46. ما لازم‌ نمی‌دانیم‌ امام‌ غیر از احکام‌ شرعیه‌ چیزهای دیگری راکه‌ ربطی به‌ احکام‌ ندارد، بداند.
  47. مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی للهیان
  48. پایگاه جامع ادیان و مذاهب
  49. مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر
  50. بررسی شبهه علم غیب امام حسین (ع)، پایگاه جامع فرق و ادیان و مذاهب