توحید در ربوبیت در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۳۸ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

توحید ربوبی و مسئله حاکمیت

اصول زیر از پی آمدهای توحید ربوبی در مسئله حاکمیتند:

منشأ الهی حکومت

حق سرپرستی و زمامداری جامعه، تنها به حاکمیت الهی می‌تواند مستند باشد و هر زعامت و سلطه‌ای بدون سرچشمه الهی، با اعتقاد به توحید ربوبی ناسازگار است. هر حکومتی به قانون‌گذاری، قضاوت و اداره جامعه و امور اجرایی می‌پردازد که خداوند، تنها بخش نخست را مستقیم بر عهده دارد و با وضع قانون الهی و ابلاغ آن، بدون نیاز به قانون گذار بشری، نیازهای جامعه برمی‌آید. اما برای سامان یافتن دو بخش دیگر، به داور و فرمانروایی نیاز است که انسان‌ها بتوانند برای فصل خصومت و حل معضلات اجتماعی نزد او بروند. از این رو، حضور حاکم بشری برای تدبیر امور جامعه ناگزیر است و بدون او - حتی به رغم وضع قانون‌های الهی - زندگی اجتماعی مردم از هم می‌گسلد و نظام معیشتشان به هرج و مرج دچار می‌شود؛ مگر اینکه انسانی سررشته نظم جامعه و استیفای حقوق انسان‌ها را برعهده بگیرد. خداوند در قرآن از کسانی نام می‌برد که برای اجرای چنین کارهایی تعیین شده بودند: «ای داوود! ما تو را در این سرزمین خلیفه و جانشین قرار داده ایم؛ پس میان مردم به حق حکم کن»[۱]. این آیه، از خلافت حضرت داوود به جعل الهی، یاد می‌کند که به حکم کردن میان مردم بر پایه حقیقت، می‌انجامد؛ همچنین در آیه دیگری می‌فرماید: «خداوند مُلک و حکمت به او ارزانی داشت»[۲]. بر پایه این آیات، خداوند بر اساس ولایت خود، در برهه‌های مختلف تاریخ، اشخاصی را برای حکومت کردن تعیین و به رهبری نصب کرده است. نصب و تعیین این افراد، نه بر پایه اتفاق و استثنا، بلکه بنابر قاعده و اصلی کلی صورت پذیرفته است؛ یعنی تنها خداوند اختیاردار ملک است[۳].

مُلک، سلطه و حق تصرف در امور افراد است؛ سلطه‌ای که از مالکیت اشخاص درباره اموالشان فراتر می‌رود و افراد با استناد به مالکیت، خود نمی‌توانند با آن معارضه کنند. خداوند از سویی، «مُلک تکوینی» را در اختیار دارد؛ زیرا سایه مالکیت تکوینی‌اش بر همه موجودات می‌گسترد و او خالق هر چیز و قیّوم و برپای دارنده سراسر هستی است: «این است خداوند، پروردگار شما، که آفریننده همه چیز است. هیچ معبودی جز او نیست»[۴]. از این رو، هیچ چیز بدون خواست (مشیت) او، از خودش هست و بودی ندارد و اراده حق، همه موجودات را فرامی‌گیرد. از سوی دیگر، خداوند «مُلک اعتباری» نیز دارد؛ زیرا زمام حکم کردن، قانون‌گذاری و نصب اشخاص را هم به دست دارد و همه سلطه‌ها و مالکیت‌های اعتباری اشخاص باید با اذن او اعتبار یابد و قانونی و مشروع شود و تنها با چنین اذنی می‌توان لزوم اطاعت را از انسانی، تثبیت کرد: «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم؛ مگر برای اینکه به فرمان خدا از او اطاعت شود»[۵].[۶]

طولی بودن حکومت

ربوبیت الهی در کنار خلقت، همه موجودات را فراگرفته است. پس هیچ کس و هیچ چیز، منشأ مستقل حاکمیت یا مالکیت نیست؛ یعنی همه امکانات در دست بشر، از او سرچشمه می‌گیرد. پس آنها را در راه پسندیده او باید صرف کرد: «چرا در راه خدا انفاق نمی‌کنید؛ در حالی که میراث آسمان‌ها و زمین، همه از آن خدا است»[۷]. انسان مُلک و مِلک خود را از خداوند دریافت می‌کند. پس مالکیت او طولی و تابع مالکیت خداوند است؛ به تعبیر دقیق‌تر، سلطه انسانِ دارای ولایت یا مالکیت، تنها ظهوری از مِلک و مُلک الهی است و انسان آینه دار تجلی سلطنت حق است.[۸]

محدود بودن حکومت

ولایت و حکومت انسان، در ذات خودش محدود و مقید است؛ محدود به کسی که خداوند درباره او اذن می‌دهد و مقید به شیوه‌های مرضی او. از این رو اگر افراد جامعه با رضایت کامل، زمام امور خود را به فرد ناشایسته‌ای بسپرند یا به سلطه جبارانه ستمگری تن دهند و فرمان او را بر اساس فرهنگ و اعتقادات خویش، بپذیرند، چنین قدرت و حکومتی، از اعتبار مشروعیت، بهره‌ای نخواهد داشت؛ زیرا رضایت افراد در حقوق فردی نیز بدون توجه به رضایت خداوند، حکم مسئله را تغییر نمی‌دهد.[۹]

مجعول بودن حکومت

با دو معیار درباره «عادلانه» یا «جائرانه» بودن هر حکومتی می‌توان داوری کرد:

  1. ملاک رفتاری؛ یعنی ارزیابی برنامه‌هایی که در یک نظام، صورت قانون به خود می‌گیرد و سپس اجرا می‌شود و ارزش پاسداشت حقوق رعیت و تحقق عدالت در آن حکومت.
  2. ملاک مشروعیت؛ یعنی ارزیابی چگونگی شکل‌گیری حکومت و شیوه به قدرت رسیدن دولتمردان و اینکه حاکمیت آنان به چه میزان با مبنای پذیرفته شده در شرع، منطبق است؛ برای نمونه بر مبنای دیدگاه کسانی که تحصیل قدرت را از راه زور و غلبه نظامی یا از راه سلطنت موروثی، موجب پیدایی حقی برای رهبر جامعه نمی‌دانند، چنین حکومتی به نصاب مشروعیت نمی‌رسد؛ حتی اگر از دید برنامه‌های عملی‌اش کامیاب باشد و حقوق افراد جامعه را محترم بشمرد.

بر مبنای دیدگاه کسانی که توحید ربوبی را بنیاد تفکر سیاسی خود می‌دانند و بر پایه آن، درباره مشروعیت نظام‌های سیاسی داوری می‌کنند، هیچ حکومتی بدون اذن الهی، عادلانه نیست؛ زیرا عادلانه بودن حکومت، تنها با ملاک‌های رفتاری و کسب رضایت مردم، فراهم نمی‌آید. بلکه از این دید که حکومت، حق انحصاری خداوند است و به اذن او، به افراد منصوب وی واگذار می‌شود، هر دولت که از تأیید الهی برخوردار نیست، غاصب و ظالم شمرده می‌شود. از این رو، این نظریه درست نیست: «حکومت و ولایت برای هرکس، در صورتی که تنها به تصدی امور حلال بسنده کند، ذاتاً حلال است»[۱۰]؛ زیرا تصدی چنین اموری از این دید که مأذون خداوند نیست، دخالت خودسرانه در حق الهی به شمار می‌رود و جایز نیست.

امام خمینی (ره)، در این باره می‌نویسد: حکومت و ولایت، به حکم عقل، به خداوند اختصاص دارد و تنها اوست که ولایتش به جعل دیگران استناد پیدا نمی‌کند و ذاتاً دارای حق تدبیر انسان‌ها و اداره امور آنهاست و چون ولایت از امور اعتباری عقلایی است؛ لذا دیگران هم با جعل و نصب او می‌توانند آن را در اختیار بگیرند[۱۱]. از این رو، اگر خداوند شئون مختلف حکومت را به ائمه سپرده باشد، تصدی دیگران در این زمینه غاصبانه است و هر دخالتی در این باره، تعدی به حق غیر محسوب می‌شود. بنابراین، بر پایه توحید در ربوبیت، حکومت و ولایت در طول حاکمیت الهی و تابع تشریع و تفویض خداوند است.[۱۲]

منابع

پانویس

  1. يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن» سوره ص، آیه ۲۶.
  2. وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ «و خداوند به وی پادشاهی و فرزانگی ارزانی داشت و آنچه خود می‌خواست بدو آموخت» سوره بقره، آیه ۲۵۱.
  3. قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی می‌بخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز می‌ستانی و هر کس را بخواهی گرامی می‌داری و هر کس را بخواهی خوار می‌گردانی؛ نیکی در کف توست بی‌گمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
  4. ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ «این است خداوند پروردگار شما، آفریننده هر چیز که هیچ خدایی جز او نیست پس چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوید؟» سوره غافر، آیه ۶۲.
  5. وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  6. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۵۴.
  7. وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ «و شما را چه می‌شود که در راه خداوند هزینه نمی‌کنید در حالی که میراث آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است» سوره حدید، آیه ۱۰.
  8. سلیمان امیری|امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۵۶.
  9. سلیمان امیری|امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۵۶.
  10. جواهر الکلام محمد حسین نجفی، ج۲۲، ص۱۵۷.
  11. مکاسب محرمه، روح الله خمینی، ج۲، صص ۱۶۰و۱۶۱. ... لانّ السلطنة و الولاية مختصة بالله تعالى بحسب حكم العقل، فهو لقاي مالك الأمر و الولاية بالذات من غير جعل، و هي لغيره تعالى بجعله و نصبه و هذه السلطنة و الخلافة و الولاية من الأمور وضعية الاعتبارية العقلائية، فالسلطنته بشؤونها و فروعها لهم من قبله تعالى.
  12. امیری، سلیمان، امامت و دلایل انتصابی بودن آن، ص۵۷.