بحث:مصر در قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۲۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

نام مصر پنج بار در قرآن مجید بدین قرار مذکور است:

  1. سوره بقره آیه ۵۸.
  2. سوره یوسف آیتین ۲۱ و ۱۰۰.
  3. سورههود آیه ۸۷.
  4. سورۀ زخرف آیه ۵۰.

در آیه ۵۸ از سوره بقره ممکن است مصر اسم عام بوده و به معنی مطلق شهر باشد ولی در چهار مورد دیگر مراد از مصر مملکت مصر است.[۱]

بحث راجع به نام مصر و افسانه مربوط به آن

در تورات گاهی مصر به نام مصرایم نامیده است. لغویون عبری احتمال می‌دهند که مصرایم تثنیه باشد و بر مصر سفلی و مصر علیا یا بر دو ساحل رود نیل دلالت کند. صاحب قاموس کتاب مقدس معتقد است که به مناسبت مصرایم بن حام بن نوح این سرزمین، مصرایم و سپس تخفیفا مصر نامیده شده است. مقریزی سه روایت نقل کرده که به موجب هر روایت بنای مصر منسوب به یکی از سه نفر مسمی به مصرایم می‌باشد.

دو نفر پیش از طوفان به نام مصرایم بوده‌اند و مصرایم سوم مصرایم بن ینصر بن حام نوه نوح است و فرزند مصرایم را قبط نامبرده که قبطی منسوب به اوست. حق این است که مصر نخست به معنی شهر بوده و سپس معنی آن توسعه یافته و بر کشور اطلاق گردیده و به تدریج نام خاص مملکت مصر شده است. مصر در لغت به معنی مرز زمین و به معنی فرق و تفاوت آمده است. مردم مصر را قبطی و کپت «copte» می‌نامند و لفظ اژیپت «Egipte» که امروز در زبان اروپاییان بر مصر اطلاق می‌شود از کلمه قبط مأخوذ است.

پرسئوس، قهرمان بزرگ دیگری بود که از نسل زئوس، خدای خدایان زاده شد زئوس عاشق «پو» دختر رب النوع رودخانه «ایناکوس» شد و با او درآمیخت و این زن بعد از حوادث تلخ و عجیب و غریبی که بر اثر حسادت «هرا» زن خدای خدایان تحمل کرد، صاحب فرزندی به نام «پافوس» شد و به مصر رفت. بعدها از نسل «پافوس» در مصر «اگیپتوس» به وجود آمد که نام مصر «اگیپت یا اژیپت» از نام او مشتق شده است.

اگیپتوس پنجاه پسر و برادرش «دانائوس» پنجاه دختر داشت.

اما روزی بین این دو برادر مشاجره‌ای پیدا شد و در نتیجه «دانائوس» قهر کرد و با پنجاه دختر خود به کشتی نشست و از مصر به پلوپونز در یونان رفت.

چندی بعد پنجاه پسر «اگیپتوس» برای دیدار عموی خود به پلوپونز رفتند و به عنوان آشتی کنان پنجاه دختر او را خواستگاری کردند. «دانائوس» ظاهرا قبول کرد ولی به دختران خود دستور داد که در شب زفاف با پنجاه خنجر که بدیشان خواهد داد، شوهران خود را بکشند. چهل و نه دختر اینکار را کردند و فقط یکی از ایشان که هیپرمنتسرا نام داشت با شوهرش راه فرار در پیش گرفت. چهل ونه دختر که «دانائیت‌ها» نام گرفته‌اند محکوم بدان شدند که در دوزخ شکنجه‌ای جاودانی تحمل کنند.[۲]

تاریخ مصر

مصر سرزمینی است که رود نیل خاک آن را آورده و آن را حاصل خیز و آباد کرده است. از دیر زمانی این سرزمین پر برکت، مسکن افراد انسانی شده و تاریخ آن تا ۵۵۰۰ سال قبل از مسیح پیش می‌رود ولی تاریخ روشن آن از زمانی است که به تصرف ایران درآمده است. تاریخ مصر را باید به شش دوره تقسیم کرد:

دوره اول - دوره فراعنه: بیست و شش سلسله از فراعنه در مصر حکومت کردند. مصریان نام اولین فرعون خود را «مینس» یا «منس» ذکر می‌کنند و می‌گویند وی شهر منفیس را ساخت و پایتخت خود قرار داد. از سلسله چهارم سه تن مشهورند و اهرام آنها باقی است. این سه تن «که اوپس» و «کفرن» و «میسورنوس» نام داشته‌اند.

هرم «که اوپس» ۷۴۴ پاطول و ۷۴۴ پا عرض و ۴۵۰ پا ارتفاع دارد. ارتفاع آن در قدیم بیشتر از ارتفاع فعلی بوده و به تدریج قسمتی از بلندی آن در زیر خاک رفته است. ششمین سلسله فراعنه، به فتوحاتی در جنوب و شمال مصر پرداخته و سودان و شبه جزیره سینا را به تصرف خود آورده‌اند. سلسله یازدهم «تبس» را در مصر علیا پایتخت قرار دادند و از سلسله دوازدهم معبد لابیرنت که مرکب از دوازده قصر و۳۰۰۰ اطاق است باقیمانده. نام «اوسر تاسن» از این سلسله در تاریخ مشهور است. سلسله چهاردهم با حمله «هیکسوس»‌ها از میان رفته است.

هیکسوس‌ها یا شبانان در صحرای میان مصر و شام سکنی گزیده بودند و به ممالک متمدن مجاور هجوم می‌آوردند و در یکی از هجوم‌های خود بر مصر تسلط یافتند و دوران سلطه آنها دو قرن طول کشیده است. بعضی حضرت یوسف را معاصر با «آپوپس» آخرین پادشاه هیکسوس می‌دانند (رجوع شود به مقاله یوسف). پایتخت سلسله هیکسوس «منفیس» بود و سلسله هفدهم مجددا «تبس» را به پایتختی برگزید. از سلسله هیجدهم «آموسیس» و«طوطمس» دوم معروفند. بعضی «آموسیس» را فرعون جبار و «طوطمس» دوم را فرعون خروج پنداشته‌اند. این فراعنه به احداث ابنیه بسیاری دست زدند و اشخاص غیر بومی را به کارهای سخت وامی‌داشتند و با آنان بدرفتاری می‌کردند. از سلسله نوزدهم «رامسس» دوم و «منفتاح» معروفند. به عقیده برخی «رامسس» فرعون جبار و «منفتاح» فرعون خروج است. هرودوت راجع به گمشدن ناگهانی پسر رامسس دوم داستانی نقل می‌کند و نویسندگان تواریخ مذهبی او را با نخست زاده فرعون که در تورات مذکور است منطبق می‌دانند. پیش از ظهور حضرت موسی از مصر یکی از فراعنه به نام اخناتون، آئینی بر مبنای عبادت آتوم اظهار داشت و علیه کهنه قیام کرد و آئینی که وی ابداع نموده به توحید و تنزیه بسیار نزدیک است. بعد از سلسله بیست و یکم، کهنه روی کار آمدند و به تدریج مصریان جنگ و فتوحات را فراموش کردند و گاه و بیگاه مورد هجوم ممالک فاتح قرار گرفتند تا آنکه در سال ۵۲۵ قبل از میلاد «پسامتیک» سوم به دست «کمبوجیه» پادشاه ایران مغلوب گردید. مدتی خود مصریان حکومت داشتند تا آنکه داریوش رسما مصر را یکی از ایالات کشور ایران قرار داد. دوران دوم مهر از ۵۲۵ تا ۳۳۲ قبل از میلاد امتداد دارد. در این دوران اسکندر بر مصر تسلط یافت و شهر اسکندریه را ساخت و پس از وفات اسکندر حکومت مصر به بطالسه رسید و این دوره که دوران سوم مصر است تا سی سال قبل از میلاد ادامه یافت. در این دوران از قرن دوم میلادی فلسفة التقاطی در مدرسه اسکندریه رواج یافت و نخست ارستی بول و فیلون یهودی در مقام برآمدند که فلسفه را با تعلیمات یهود موافقت دهند. پس از آن مسیحیان هم در مقام ترکیب حکمت شرق و فلسفه یونان و آمیختن آن با اصول دین مسیح برآمدند و به پیروی از افلاطونیان جدید، به سه اقنوم قائل شدند مدرسه مسیحیان اسکندریه تا قرن پنجم میلادی دایر بود.

مصر در دوران چهارم تحت تسلط رومیان بود و مسیحیت از مملکت «بیزانس» در مصر نفوذ کرد. در ۶۴۰ میلادی مطابق با سال ۳۰ هجری مصر به تصرف اسلام درآمد و دوران پنجم آن شروع گردید.

به ترتیب خلفای راشدین و بنی عباس و خلفای فاطمی و ممالیک بر آن حکومت کردند و در ۱۱۷۰ میلادی در تصرف صلاح الدین ایوبی قرار گرفت و در قرن شانزده، سلطان سلیم عثمانی مصر را ضمیمه کشور خود ساخت و با این تحول دوران ششم مصر آغاز گردید و همچنان مصر تا ۱۸۸۲ جزء قلمرو دولت عثمانی بود و فقط محمدعلی پاشا در مدت خدیوی خود به آن استقلال داد. در ۱۷۹۹ ناپولئون به مصر لشکر کشی کرد. در ۱۸۸۲ مصر جزء مستعمرات انگلستان گردید و در سال ۱۹۳۶ دولت انگلستان به آن استقلال داخلی داد ولی همچنان آثار استعمار و استثمار انگلیس‌ها در مصر باقی بود تا آنکه با خلع فاروق و حکومت جمهوری ژنرال نجیب پاشا آثار استعمار از مرز و بوم مصر برچیده شد.[۳]

اکتشافات درباره مصر

مصر با تاریخ چند هزار ساله خود همیشه مورد توجه دانشمندان و فضلاء بوده لکن جز افسانه و داستان از این سرزمین عجیب چیزی به دست نیامده بود. در قرن هیجدهم بعد از لشکر کشی ناپولئون «شامپلیون» فرانسوی خط مصری را خواند و دنبال او فضلای دیگر از انگلیس و فرانسه و ایتالیا به تحقیق در آثار مصر مشغول شدند و اینک این قسمت از تحقیقات و مطالعات، چندان وسعت یافته که علمی به نام مصر‌شناسی یا «اژیپتولوژی» به وجود آمده است. مصریان، تمدن عالی داشتند و آثار اولیه تمدن من‌جمله خط شاید اولین دفعه در این سرزمین ظهور کرده باشد. خط مصری سه گونه بود «هروگلیف» و «هیراتیک» و «دموتیک».[۴]

دین مصریان

مصریان خدایان متعدد داشتند و آنان داستان آفرینش را چنین اظهار می‌داشتند: عیلم که همان عالم باشد نخست به صورت دریائی بود که بر آن ظلمت احاطه داشت. در روی آب، بیضه رب النوع آفتاب که آتوم نامیده می‌شود به وجود آمد و از این بیضه، چهار فرزند به نام «شو» و «تفنوت» که در فضا ماندند و «جب» رب النوع زمین و «توت» رب النوع آسمان متولد شدند و از ازدواج آسمان و زمین چهار فرزند به نام اوزیریس و ایزیس و ست و نفتیس تولد یافتند. اوزیریس خداوند نور بود و برادرش ست رب النوع ظلمت بر او تسلط یافت و او را به قتل رسانید و جسدش را پاره پاره کرد. ایزیس خواهر و زوجه‌اش اعضای او را جمع‌آوری کرد و دارای روح و حیات شد و از اوزیریس و اوزیس فرزندی به نام هوروس رب النوع فلق پیدا آمد اما اوزیریس از عالم کناره‌گیری کرد و به دادگری در عالم اموات پرداخت. مقریزی می‌گوید در کتابی که در یکی از قراء شام یافت شده نام موسی به زبان مصری «هیروسیس» و به زبان فارسی «داران» ضبط گردیده (شاید هیروسیس مأخوذ از هوروس باشد). مردم مصر منفتاح را پرستش می‌کردند و به تدریج به تنزیه و تجرید او پرداختند تا جائی که آفرینش را مولود کلمه و مشیت او شناختند. مردم هلیوپولیس به پرستش رع خداوند شمس قائل بودند و در عبادت این رب النوع به مرحله تجرید و تنزیه رسیدند و گاهی این رب النوع را آتون می‌خواندند. اهل تبس، آمون را خدای خدایان پنداشتند و کاهنان آمون در مصر به حکومت، هم رسیدند. پرستش رع آمون ترکیبی است از آئین مردم هیلوپولیس «عین الشمس» و مردم تبس. اخناتون یکی از فراعنه، به قسمی که گفته شد دین جدیدی آورد که به آئین توحید بسیار نزدیک بود. بعضی مستشرقین معتقدند که توحید اسرائیلیان از آئین اخناتون که عبادت آتوم باشد اخذ شده و مفاد نمازهای اخناتون با مفاد برخی از مزامیر داوود قابل مقایسه می‌باشد.

مصریان به بقای روح اموات قائل بودند از این جهت بدن آنها را مومیائی می‌کردند و برای فراعنه هرم می‌ساختند. در نظر مصریان عده‌ای از حیوانات، مقدس بودند مخصوصا گاو مخصوصی را با نشان‌های خاصی به نام گاو «آپیس» می‌‌پرستیدند و چون ۲۵ ساله می‌‌شد آن را غرق می‌ساختند و گاو دیگری برای عبادت و پرستش پیدا می‌کردند. بدون شک، عبادت گاو، یادگاری از اعتقاد به توتم است و پرستش فراعنه بارز‌ترین اثر نیا پرستی است.

به موجب قرآن مجید یوسف به مصر فروخته می‌شود و در درگاه فرعون به عالی‌ترین مقام می‌رسد و اسرائیل و خاندانش را به مصر می‌آورد. بنی اسرائیل در زمان فراعنه بعد از یوسف دچار زحمت و رنج می‌شوند و موسی آنان را از مصر بیرون می‌برد و یوشع آنها را به سرزمین پدرانشان یعنی ارض کنعان می‌رساند.[۵]

پانویس

منابع