ابوجحیفه وهب بن عبدالله سوائی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

ابوجُحَیفَه وهب سُوائی کارگزار بیت المال کوفه

ابو جحیفه وهب بن عبدالله بن مسلم سُوائی یکی از یاران باوفا و مخلص امیرالمؤمنین(ع) بود که در دوران حکومت حضرت سه مسئولیت حکومتی بر عهده داشت:

  1. مسئول بیت المال کوفه بود. در بسیاری از منابع به این سمت وی اشاره شده است.
  2. مسئول شرطة الخمیس بود.
  3. مسئول خمس متاعها و کالاهایی بود که در جنگ به دست آمده بود[۱].

شرح حال ابوجحیفه

شیخ طوسی در کتاب رجالش، وی را جزو اصحاب رسول خدا(ص) با عنوان وهب ابوجحیفه آورده است. در جمع یاران علی(ع) از او با نام وهب بن عبدالله سوائی یاد کرده که دارای کنیه ابوجحیفه است[۲]. برقی نیز او را از یاران ویژه امیرالمؤمنین(ع) از قبیله مُضَر دانسته است[۳].

در تنقیح المقال اینگونه معرفی شده است: وی از صغار صحابه بود که در هنگام درگذشت رسول خدا(ص) بالغ نشده بود؛ ولی از پیامبر(ص) حدیث شنیده و روایت نقل کرده است. علی(ع) او را بر بیت المال کوفه گمارد و در همه جنگ‌های حضرت علی(ع) شرکت داشت. حضرت او را دوست داشت و به وی اطمینان می‌کرد و او را «وهب الخیر» و «وهب الله» نامید[۴].

گویا مامقانی مطالب را از اسد الغابه بخش «کُنی» گرفته است[۵]. در این کتاب در اسامی صحابه گوید: وی به کنیه‌اش مشهورتر و از مردم کوفه است. پیش از بلوغ وی پیامبر درگذشت. مسئول شرطه و نیروی انتظامی حضرت بود. همیشه در کنار منبر وی می‌ایستاد. علی(ع) او را «وهب الخیر؛ نیک» می‌نامید و او را بر ۱/۵ کالاهایی که در جنگ داشت گمارد[۶].

ذهبی او را «وهب الخیر» نامیده و از صحابه کوچک دانسته است و مسئول نیروی انتظامی حضرت که در هنگام سخنرانی حضرت زیر منبر وی می‌ایستاد[۷]. عون فرزند ابوجحیفه گوید: پدرم مسئول نیروی انتظامی علی(ع) بود[۸].

یعقوبی وی را از فقهای دوران خلافت عبدالملک مروان معرفی کرده است[۹]. گویا همین موقعیت اجتماعی و سابقه وی که جزو صحابه بوده، باعث شده است که شعبی روایتی به نقل از وی در شأن خلفا جعل کند[۱۰].

طبقه روایی ابوجحیفه

ابوجحیفه از پیامبر(ص)، علی(ع) و براء روایت نقل کرده و شماری از او روایت می‌کنند؛ مانند علی بن اقمر، سلمة بن کهیل، حکم بن عقبه، اسماعیل بن ابی خالد، فرزندش عون[۱۱]، ابو اسحاق سُبَیعی، شعبی و دیگران[۱۲].

‌نووی مجموع روایات او را از پیامبر(ص) در کتب معتبر حدیث از جمله صحاح سته بیش از ۴۵ حدیث دانسته که از آن میان، هفت مورد آن در صحیح بخاری و مسلم است[۱۳].

ابوجحیفه احادیث گوناگونی از علی(ع) نقل کرده بر این باور بوده که صحیفه رسول خدا(ص) نزد علی(ع) بوده و در آن آمده است که: مسلمان به سبب کشتن کافر، قصاص نمی‌شود[۱۴].

سید رضی در نهج البلاغه از ابوجحیفه نقل کرده که شنیدم امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمود: نخستین درجه از جهاد که از آن بازمی‌مانید، جهاد با دست‌هایتان است، سپس جهاد با زبان، آنگاه جهاد با دل‌هایتان و آنکه به دل، کار نیکی را نستاید و کار زشت، او را ناخوش ندارد، طبیعتش دگرگون شود. بالای آن پایین و پایین آن بالا قرار می‌گیرد[۱۵].[۱۶]

حدیث ابوجحیفه در آداب غذا

ابوجحیفه در سفر حج رسول خدا(ص) در سال دهم هجری با آن حضرت بوده است و گزارشی از نماز رسول خدا(ص) در «ابطح» مکه نقل کرده است.

گویا در همین سفر است که عون پسرش نقل می‌کند که او آبگوشت (ترید) خورده بود و در حالی که آروغ می‌زد پیامبر(ص) وی را دید و فرمود:ابوجحیفه جلو آروغت را بگیر؛ زیرا بیشتر کسانی که در دنیا سیرند در روز قیامت گرسنه می‌باشند.[۱۷]

پس از این سخنِ رسول خدا(ص) ابوجحیفه هیچگاه تا هنگامی که از دنیا رفت سیر غذا نخورد. چنین بود که هنگامی که شام میخورد گوشت نمی‌خورد و آنگاه که گوشت میخورد شام نمی‌خورد[۱۸].

این نشانه تأثیر سخن رسول خدا(ص) در افراد است که تا آخر عمر این نوجوان به دستور حضرت عمل کرد. به نظر می‌رسد که ابوجحیفه در هنگام غذا خوردن تکیه داده بود؛ زیرا علی بن اقمر از ابوجحیفه نقل می‌کند که پیامبر(ص) فرمودند:اما من در حالی که تکیه دادهام غذا نمی‌خورم[۱۹].[۲۰]

ابوجحیفه و غدیر خم

حضور ابوجحیفه در سفر حج رسول خدا(ص) باعث شد که وی شاهد واقعه غدیر خم، پس از مراسم حج باشد که در آن علی(ع) به عنوان خلیفه پس از پیامبر(ص) معرفی شد. علامه امینی در کتاب شریف الغدیر ابوجحیفه را جزو ۱۰۹ نفر از صحابه معرفی می‌کند که حدیث غدیر خم را در خلافت و ولایت علی(ع) نقل کرده‌اند. درباره وی می‌نویسد: «ابوجحیفه وهب بن عبدالله سوائی که به او «وهب خیر» گفته می‌شود و در سال ۷۴ هجری از دنیا رفته، حدیث غدیر را نقل کرده است. حدیث وی را حافظ ابن عقده در حدیث ولایت با سند خود نقل نموده است»[۲۱].

ابوجحیفه افزون بر روایت حدیث غدیر، راوی حدیثی است که رسول خدا(ص) خلفای پس از خود را دوازده نفر دانسته است این روایت در منابع شیعه[۲۲] و اهل سنّت از ابوجحیفه و جابر بن سمره نقل شده است.

عون بن ابی جحیفه از پدرش نقل می‌کند که همراه عمویم نزد پیامبر(ص) بودم در حالی که حضرت سخنرانی می‌کرد، پس فرمود: همیشه امر امّتم بر نیکی است تا این که دوازده خلیفه بیایند و خلافت کنند.[۲۳]

سپس صدای خود را کوتاه کرد. به عمویم که جلو من بود گفتم: چه فرمود پیامبر ای عمو؟ گفت: ای فرزند! فرمود: همه آنها از قریش می‌باشند[۲۴]

اطلاع وی از جریان غدیر خم و روایاتی که در فضل علی(ع) از رسول خدا(ص) شنیده بود، باعث شد که با جان و دل از امیرالمؤمنین(ع) حمایت کند و در کنار آن حضرت قرار گیرد و امام علی(ع) به وی اعتماد نماید. متأسفانه باید اذعان کرد که تحریف گران همیشه تلاش می‌کنند در برابر حق، باطلی را اقامه و عرضه نمایند. عامر شعبی از ابوجحیفه نقل می‌کند که علی(ع) به من فرمود: ای ابوجحیفه! آیا به تو خبر دهم از برترین این امت، پس از پیامبر؟ گفتم: آری. ابوجحیفه گوید: در حالی که من کسی را برتر از علی(ع) نمی‌دانستم، حضرت فرمود: برترین این امت پس از پیامبر، ابوبکر و پس از ابوبکر، عمر و پس از آن دو، سومی است که نامش را ذکر نکرد[۲۵].

این حدیث را ابن اثیر از مسند احمد حنبل نقل کرده و در شرح حال ابوبکر نیز آورده است و اضافه می‌کند که همانند آن از محمد بن حنفیه از پدرش نقل شده است[۲۶].

به نظر ما این حدیث از جعلیات شعبی و افرادی مانند وی است. شعبی جزو مخالفان امیرالمؤمنین(ع) بود و در الغارات نام وی جزو مخالفان حضرت آمده است[۲۷]. ابن ابی الحدید در شرح سخن حضرت در نهج البلاغه که می‌فرماید: من در ایمان و هجرت بر دیگران سبقت گرفته‌ام[۲۸] می‌نویسد: «بیشتر اهل حدیث و بیشتر محققان از سیره‌نویسان روایت کرده‌اند که علی(ع) اولین مردی است که اسلام آورد»[۲۹].

او سپس روایاتی در اینباره نقل می‌کند و می‌گوید: «همیشه علی(ع) این فضلیت را برای خود مطرح و به آن افتخار می‌کرد و آن را دلیل برتری خود بر دیگران می‌دانست»[۳۰].

حضرت در سخنی می‌فرماید: پیش از اسلام ابوبکر، اسلام آوردم و پیش از او نماز خواندم[۳۱].

در نهج البلاغه حضرت در موارد گوناگونی افضلیت خود را مطرح ساخته است و این که او اولین مسلمان است [۳۲]. در نامه ۶۲ نهج البلاغه درباره شایستگی خود برای خلافت می‌نویسد: به خدا سوگند! در دلم نمیگذشت و به خاطرم نمی‌رسید که عرب خلافت را پس از پیامبر(ص) از خاندان او بگیرد، و نه مرا پس از وی از عهدهدار شدن آن بازدارد.[۳۳] اینها همه حکایت می‌کند که آنچه به علی(ع) نسبت داده‌اند درست نیست.

شعبی کسی است که حدیث را از حفظ نقل می‌کرده و با مختار و شیعیان مخالف بوده است. مدتی وی معلم فرزندان عبدالملک مروان بود. سه سال در دربار خلافت وی کار می‌کرد و از طرف عبدالملک به سفارت نزد پادشاه روم رفت و سه سال قاضی کوفه بود. با آل زبیر ارتباط داشت. او میخواست کشتار ۶۰۰۰ شیعه را که توسط مصعب بن زبیر انجام گرفت توجیه کند و اولین کسی بود که افسانه ابن سبأ را جعل کرد که روایت آن در تاریخ بغداد آمده. از آنجا که جاعل این افسانه خاندان زبیر بودند سبئیه فقط در هنگام جنگ جمل و درگیری با مختار حضور دارند و در صفّین که مربوط به آل زبیر نیست نامی از آنان برده نمی‌شود. این موضوع را نگارنده در مقاله‌ای بررسی نمودهام[۳۴].[۳۵]

مرگ ابوجحیفه

درگذشت ابوجحیفه را در دروان خلافت عبدالملک مروان دانسته‌اند. یعقوبی وی را با عنوان ابوحجیفه وهب بن عبدالله عامری اسدی جزو فقیهان دوران عبدالملک دانسته است[۳۶]. او در بصره در زمان حکومت بشر بن مروان بر آن شهر از دنیا رفت. ابن اثیر تاریخ مرگش را سال ۷۲ دانسته که سال امارت بشر بن مروان در بصره بوده است[۳۷].

درست آن است که مرگ وی در سال ۷۴ هجری بوده است[۳۸]. این تاریخ را که علامه امینی در الغدیر یاد کرده درست می‌باشد؛ زیرا در سال ۷۳ عبدالله بن زبیر به هلاکت رسید و عبدالملک عراق و حجاز را فتح کرد و در اواخر آن سال بشر بن مروان حاکم کوفه و بصره شد. بنابه نقل ابن اثیر در کامل، مرگ ابوجحیفه در کوفه در سال ۷۴ بوده است[۳۹]. رحمت خدا بر او باد[۴۰].

منابع

پانویس

  1. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۸۰۸.
  2. رجال طوسی، ص۳ و ۶۱.
  3. رجال برقی، ص۳۶، ش۶۸؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۲۰۸.
  4. تنقیح المقال، ج۳، ص۲۸۱؛ سفینة البحار، ج۱، ص۳۷۱؛ الکنی و الالقاب، ج۲، ص۳۵؛ بحار الأنوار، ج۳۶، ص۳۳۲.
  5. اسدالغابه، ج۶، ص۴۸.
  6. اسدالغابه، ج۵، ص۴۶۰، ش۵۴۸۶؛ تهذیب التهذیب، ج۱۲، ص۴۶؛ الإصابه، ج۶، ص۴۹۰.
  7. تاریخ الاسلام، ج۶۱ - ۸۰، ص۵۴۹.
  8. اسدالغابه، ج۵، ص۴۶۱.
  9. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۲.
  10. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۸۰۸ - ۸۱۰.
  11. تاریخ الاسلام، ج۶۱ - ۸۰، ص۵۴۹.
  12. اسدالغابه، ج۵، ص۴۶۰.
  13. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۲۹۲.
  14. «لَا يُقْتَلَ مُسْلِمٌ بِكَافِرٍ»؛ بیهقی، سنن الکبری، ج۸، ص۳۴.
  15. «أَوَّلُ مَا تُغْلَبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَيْدِيكُمْ ثُمَّ بِأَلْسِنَتِكُمْ ثُمَّ بِقُلُوبِكُمْ فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ وَ أَسْفَلُهُ أَعْلَاهُ»؛ نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت ۳۷۵، ص۵۴۲ و ترجمۀ شهیدی، ص۴۲۹.
  16. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۸۱۰ - ۸۱۱.
  17. «أكفف عليك جشاءك أبا جحيفة، فإن أكثرهم شبعا في الدنيا أكثرهم جوعا يوم القيامة»
  18. اسد الغابه، ج۶، ص۴۸؛ مستدرک الوسائل، ج۱۶، ص۲۲۲؛ نور الثقلین، ج۲، ص۲۰.
  19. «أَمَّا أَنَا فَلَا آكُلُ مُتَّكِئاً»؛ اسد الغابه، ج۵، ص۴۶۰.
  20. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۸۱۱.
  21. الغدیر، ج۱، ص۶۰.
  22. إعلام الوری، ج۱، ص۱۵۹؛ مناقب آل ابیطالب، ج۱، ص۲۸۹ - ۲۹۱.
  23. «لَا يَزَالُ أَمْرُ أُمَّتِي صَالِحاً حَتَّى يَمْضِيَ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً»
  24. «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۸؛ طبرانی، معجم الأوسط، ج۶، ص۲۰۹.
  25. اسدالغابه، ج۵، ص۴۶۱.
  26. اسدالغابه، ج۳، ص۳۲۲.
  27. الغارات، ص۳۸۵.
  28. «سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۵۷.
  29. شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج۴، ص۱۱۶.
  30. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۱۶.
  31. الإرشاد، ج۱، ص۳۱؛ اللوامع الالهیة، ص۳۳۳.
  32. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۳۷، ص۸۱، خطبه ۷۱، ص۱۰۰، و خطبه ۱۳۱، ص۱۸۹، خطبه ۱۹۲، ص۳۰۲ و نامه ۲۸، ص۳۸۵.
  33. «فَوَ اللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ عَلَى بَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تَعْدِلُ هَذَا الْأَمْرَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ(ص) عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ»؛ نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص۳۴۶.
  34. ر.ک: مجله حوزه، ش۸۸، ص۱۳۰، مقاله «تهاجم نو، با شبههٔ کهنه علیه تشیّع، افسانه ابن سبا»، از همین قلم.
  35. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۸۱۲ - ۸۱۵.
  36. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۲.
  37. اسدالغابه، ج۶، ص۴۹.
  38. تاریخ الاسلام، ج۶۱ - ۸۰، ص۵۴۹.
  39. الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۸ و ۳۳.
  40. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳، ص ۸۱۵.