نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Bahmani(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۹ دسامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۲۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۹ دسامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۲۷ توسط Bahmani(بحث | مشارکتها)
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل زهد (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
زهد در لغت
زهد، در لغت به معنای اندک بودن و کم ارزش بودن و نیز بیرغبتی به چیزی است[۱] و زاهد به کسی گفته میشود که از زیاده دنیا رویگردان و به اندک آن خشنود باشد[۲][۳].
زهد، پایه و اساس بسیاری از امور دیگر است و تنها جنبه اخلاقی و قلبی ندارد؛ بلکه بعد عملی نیز دارد. زاهد، کسی است که اعراض قلبی از دنیای نکوهیده را با اعراض عملی همراه کرده است. زهد، بهترین زمینه برای رشد و کسب کمالات و رسیدن به حقیقتی است که آدمی برای آن آفریده شده است. هنگامی که انسان به مرتبه والایی از زهد دست یافت، به اقبال و ادبار دنیا بیتفاوت میشود؛ یعنی اقبالدنیا او را شادمان و ادبار دنیا وی را اندوهگین نمیسازد[۴].
مقدمه
دنیای نکوهیده آدمی را فریب میدهد و او را اسیر فریبندگیهای خود میکند. انسانها با زهدپیشگی و دوری از آمال و آرزوهای دور و دراز و دست نیافتنی، خود را از فریبندگی دنیای مذموم میرهانند و در مسیر زندگی، راه کمال را در پیش میگیرند. زهد و ورزیدن بهمعنای بیرغبتی از چیزی و روی برگرداندن از آن بهدلیل حقیر شمردن آن است. اعراض از دنیا و روی برگرداندن از زرق و برق آن، از صفات نیکو و خصلتهای پارسایان است. آنان دنیا را کوچک میبینند و در نتیجه آخرت برایشان بزرگ جلوه میکند. امام (ع) در کلام خویش بر این مضمون تأکید دارند و در نهج البلاغه در چهارده مورد از واژه "زهد" استفاده کردهاند. آن حضرت در کلامی، علم را راهنمای آدمی در آنچه فرمان خداوند است میداند و زهد را محملی مینامد که راه وصول به آن را برای انسان هموار میکند. از اینرو کسی که در دنیا زهد نورزد، بهرهای از بهشت نخواهد برد. پس زهد و پارسایی بستری است که صفات کمال در آن به بار مینشیند. در منظر امام (ع) زهد در سایه سه چیز بهدست میآید: کوتاهی آرزوها، شکر نعمتها، دوری از حرام. ای مردم، زهد در این جهان، کاستن از دامنه آرزوهاست و سپاسگزاری در برابر نعمتها و پارسایی از حرامها[۵][۶].
کاستن آرزوها بستر مناسبی است تا آدمیشکرگزارنعمتهای الهی باشد و از حرام چشم بپوشد. امام (ع) چنین زهدی را ثروت مینامد[۷] که در سایه آن آدمی از بدبختیدنیا رها میشود و به سرای پایدار میرسد و رستگار میشود. زهد حقیقی آن نیست که آدمیگوشهنشینی پیشه سازد و خود را از نعمتهای دنیایی بیبهره گرداند، بلکه بدین معناست که انسان از قید و بندها و تعلقات مادی و دنیوی آزاد باشد. امام (ع) در بیان فسلفه زهد میفرماید: همه زهد میان دو کلمه از قرآن قرار گرفته است. خدای تعالی میفرماید: "تا بر آنچه از دستتان میرود اندوگین نباشید و بدانچه به دستتان میآید شادمانی نکنید." کسی که بر گذشته تأسف نخورد و بر آینده شادمان نباشد، زهد را از دو سوی آن گرفته است[۸]. از اینرو انسانزاهد امکانات این جهانی را در مسیر کمال خویش بهکار میگیرد و خود را اسیر خواهشهای مادی و نفسانی نمیکند. در بیان امام هر که در این دنیا زهد بورزد، خود را آزاد ساخته و پروردگار خویش را خشنود کرده است. زهد ورزیدن ثمراتی دارد که در بیان امام به برخی از آنها اشاره شده است؛ از جمله: بصیرت نسبت به دنیا[۹]، حکمت، علم، شناخت حقایق هستی، آسایش در دنیا و آخرت، اعتماد به خدا و ناچیز شمردن سختیها و مصیبتها در دنیا. چنین انسانی از اسارتدنیا رهایی مییابد و به عزت و سربلندی میرسد. از اینرو امام علی (ع) در بیانی میفرماید: روش مؤمن زهد است و تمام همّتش دینداری؛ عزّتش در قناعت و همه کوشش او برای آخرت. حسنات و کارهای نیکش بسیار، درجاتش عالی و والاست و بر رهایی و رستگاری خود (از این جهان) اشراف پیدا کرده است[۱۰].
برخی منابع طبق اسناد خود از رسول خدا(ص) روایت کردهاند که آن حضرت از جبرئیل(ع) پرسید: "معنای زهد چیست؟" گفت: "زاهد، دوست میدارد کسی را که آفریدگارش دوست دارد و ناخوش میدارد کسی را که آفریدگارش او را ناخوش دارد، و از حلالدنیا میپرهیزد و به حرام آن توجه نمیکند؛ زیرا حلال آن، حساب دارد و حرامش کیفر. [ زاهد] همچنان که به خویشتن رحم میکند، به همه مسلمانان رحم میکند و همان گونه که از لاشه گندیده بسیار بدبو دوری میکند، از سخن [بی جا] میپرهیزد و همان گونه که از آتش دوری میکند که مبادا او را فرا گیرد، از کالای دنیا و زرق و برق آن نیز دوری میکند و آرزویش کوتاه است؛ گویا مرگ خود را پیش رویش دارد"[۱۱][۱۲].
رسول خدا(ص) در روایتی دیگر در جواب یار دیرین و صحابی بزرگ خویش، ابوذر غفاری که از ایشان پرسیده بود: "ای رسول خدا(ص) زاهدترین مردم کیست؟" مرتبه والای زهد و زاهد را برای او چنین بیان داشت: "آن کسی که قبرستان و پوسیده شدن را فراموش نکند؛ از مازاد زیوردنیا چشم بپوشد و آنچه را که ماندنی است، بر آنچه از بین رفتنی است، ترجیح دهد؛ فردا را از روزهای عمر خود نشمارد و خویشتن را در شمار مردگان به حساب آورد"[۱۳][۱۴].
همچنین در روایتی دیگر که از نبیخدا(ص) روایت شده، آمده است که آن حضرت خطاب به برخی اصحاب فرمود: "در شب معراج به خداوند گفتم که خدایا چگونه زاهدترین مردم باشم؟ گفت: "اینکه از دنیا حقی از غذا و نوشیدنی و لباس برگزینی و برای فردایت ذخیره نکنی و بر ذکرم مداومت کنی"[۱۵][۱۶].
رسول اکرم(ص) در برخی احادیث و روایات خود به تعدادی از نشانههای زهد و زاهد اشاره داشتهاند که به اختصار به مواردی از آنها اشاره میکنیم:
دوری از حرام:پیامبر اکرم(ص) در روایتی دوری گزیدن از حرام را از نشانههای زهد، بلکه از بالاترین درجات زهد برشمرده و فرمودهاند: "زاهدترین مردم کسی است که از حرام دوری میکند"[۱۷].
خاتم انبیا در روایتی خطاب به ابوذر غفاری فرمودهاند: "ای ابوذر! هیچ بندهای در دنیا زهد پیشه نکرد؛ مگر آنکه خداوند، حکمت را در دلش جای داد و زبانش را به آن گویا و او را به عیبهای دنیا و درد و دوایش بینا کرد و او را به سلامت از دنیا به سرای بیرون برد"[۲۳][۲۴].
همچنین ایشان درباره زهد و ثمرات آن، خطاب به اصحاب فرمود: "آیا در میان شما کسی هست که بخواهد خداوند به او بدون آموختن، دانش عطا کند و بدون هدایتگری، هدایت کند؟ آیا در میان شما کسی هست که بخواهد خداوند کوردلی را از او ببرد و او را بینا گرداند؟ بدانید! هر کس به دنیا راغب شود و آرزویش را در دنیا دور و دراز کند، خداوند به همان اندازه، دلش را کور میکند و هر کس به دنیا زهد بورزد و آرزویش را در دنیا کوتاه کند، خداوند به او بدون آموختن، دانش، عطا و او را بدون هدایتگریهدایت میکند"[۲۵][۲۶].
همچنین آن حضرت در اندرزهایش به ابن مسعود فرمود: "ای پسر مسعود! آتش برای کسی است که حرام انجام دهد و بهشت از آن کسی است که حلال را واگذارد؛ پس بر تو باد زهد؛ زیرا زهد از چیزهایی است که خداوند با آن بر فرشتگانش مباهات میکند و با زهد است که خداوند به تو رو میکند و خدای جبار به تو درود میفرستد"[۳۳]. ایشان بهترین [عامل] زهدورزی در دنیا را "یاد مرگ" میدانست[۳۴] و خطاب به مسلمانان میفرمود: "آگاه باشید! به زیارتقبور بروید که باعث زهدورزی در دنیا و یاد آوری آخرت میشود"[۳۵][۳۶].
از مهمترین راههای کسب زهد، سادهزیستی است و ترویجفرهنگسادهزیستی به تقویت زهدگرایی در جامعه میانجامد؛ از این رو، سادهزیستی از توصیههای آن حضرت به مسلمانان برای تحصیل زهد بود. در اوصاف رفتاری آن بزرگوار نیز آنچه که نمودی خاص در زندگانی ایشان داشت، سادهزیستی ایشان بود. این سادگی و بیپیرایگی معرفی چنان بر زندگی ایشان حاکم بود که سیره نویسان آن حضرت را فردی با هزینه سبک معرفی کرده، دربارهاش نوشتهاند: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) خَفِيفُ الْمَؤُونَة[۳۷] آن حضرت، نمونه کامل ساده زیستی بود و به دور از هرگونه ظاهرسازی، در نهایت سادگی میزیست. این ساده زیستی که نتیجه زهد آن حضرت بود، مردم را شیفته وی و دلها را از محبتش لبریز کرده بود[۳۸].
روایت شده است که خاتم انبیا(ص) تا هنگام رحلت، دو بار پی در پی از غذا سیر نخورد[۳۹] و تا زنده بود شکم از نان گندم و جو سیر نکرد[۴۰] و پیوسته گرسنه بود و چیزی برایش محبوبتر از آن نبود که همیشه گرسنه و ترسان از خدای متعال باشد[۴۱]. بسا روزها که پیامبر(ص) از شدت گرسنگی به خود میپیچید و خرمای معمولی هم پیدا نمیکرد تا شکم خود را بدان سیر کند [۴۲] و از شدت گرسنگی، سنگ به شکم میبست[۴۳]. گاه تا سه ماه در خانه پیامبر(ص) هیچ آتشی برای پختن نان و پختن چیز دیگر برافروخته نمیشد؛ در این مدت، غذایشان تنها آب بود و خرما و البته اندکی شیر که همسایگانی از انصار که شتران و گوسفندان شیرده داشتند، برای آن حضرت میفرستادند[۴۴]. ایشان در خوراک و پوشاک بر غلامان و کنیزان خود برتری نداشت و هر آنچه آنان میخوردند، او نیز میخورد و هر آنچه آنان میپوشیدند او نیز میپوشید[۴۵]. رسول خدا(ص) تا زنده بود، چون ثروتمندان بر سفره رنگین، غذا نخورد[۴۶]؛ هیچ گاه رسول نانش از سبوس خالی نبود[۴۷] و در سفرهاش دو نوع غذا دیده نشد؛ مگر آنکه یکی را میخورد و دیگری را در راه خداصدقه میداد[۴۸][۴۹].
هر نوع لباسی را که بدان دسترسی داشت، اعم از روپوش، عبا، پیراهن، جبه و امثال آن میپوشید[۵۰]؛ بسا که فقط روپوشی به تن میکرد و دو طرف آن را میان دو شانهاش گره میزد و با همان لباس بر جنازهها نماز میخواند. گاه همان روپوش را به خود میپیچید و آن را از چپ و راست بر دوش میافکند و با آن در خانه نماز میخواند[۵۱]. لباسش خشن بود[۵۲] و گاه عبایی کهنه و وصلهدار میپوشید و میفرمود: "من، بندهام و لباسبندگان را میپوشم"[۵۳]. گاهی هم لباس پشمینه میپوشید[۵۴][۵۵].
تشک پیامبر(ص) چرمی پر از لیف خرما بود[۵۶]. زیرانداز بسترش غالبا عبایش بود که آن را دو لایه میکردند و بر آن استراحت میفرمودند[۵۷] و پتویش گاه تکه لباسش بود[۵۸]. ایشان بر روی حصیر میخوابید، حصیری که بر آن پوشش دیگری نبود[۵۹][۶۰].
در روایتی از عبدالله بن مسعود آمده است که پیامبر(ص) روی حصیر میخوابید و حصیر، روی پوست ایشان اثر گذاشته بود. روزی چون بیدار شد، من به محل اثر حصیر دست کشیدم و گفتم: چه میشود اگر به ما اجازه فرمایی که روی این حصیر چیزی بگسترانیم تا از تأثیر آن محفوظ بمانی؟ پیامبر(ص) فرمود: "مرا با دنیا چه کار؟، مَثَل من و دنیا، مَثَل سواری است که روزی زیر درختی سایه میگیرد و سپس به سرعت حرکت میکند و آن را به حال خود را میگذارد"[۶۱]رسول خدا(ص) از دنیا رفت در حالی که خشتی بر خشتی ننهاد[۶۲][۶۳].
رسول خدا(ص) با فقرا هم نشین بود[۶۴] و با مسکینانغذا میخورد[۶۵] و با دست خود به آنان غذا میداد[۶۶]. دعوتبندگان را میپذیرفت و هیچ دعوتی را کوچک نمیشمرد[۶۷]. بسا میزبانی که غذای سفرهاش نان جو و دنبهای بودار بود[۶۸]؛ اما با این حال، حضرت با آغوشی باز آن را میپذیرفت میفرمود: "اگر پاچه گوسفندی را به من هدیه دهند، میپذیرم و اگر مرا به خوردن استخوان شانه و سردستی دعوت کنند، خواهم پذیرفت"[۶۹][۷۰].
آن حضرت روی زمین مینشست و غذا میخورد[۷۱] و بسیار میشد که بر الاغی بیپالان سوار میشد[۷۲]. با اینکه رئیسجامعه اسلامی بود و تمامی امکانات و منابع مالی را در اختیار داشت؛ اما منزلی که ایشان و همسران گرامی اش در آن سکونت داشتند، بسیار ساده و در سادگی، مثال زدنی بود[۷۳][۷۴].
رسول الله(ص) با مظاهر دنیویرفتاری بسیار زاهدانه داشت. آن بزرگوار، زاهدترین مردم[۷۵] و بلکه زاهدترین انبیا بود[۷۶]؛ هرگز به دنیا و مظاهر آن دل نسپرد[۷۷] و اسیر اوهام پست آن نشد. هرگز چیزی برای فردایش ذخیره نمیکرد[۷۸] و با اینکه از انتهای یمن تا جنگلهای عمان و تمامی حجاز تا اطراف عراق را مالک بود[۷۹]؛ اما هنگام وفات، دینار و درهم و کنیزی و گوسفند و شتری به جا ننهاد و وقتی وفات کرد، زرهاش در گرو یکی از یهودیانمدینه در قبال بیست یا سی صاع گندم برای نفقه اهل بیتش بود[۸۰]. پیوسته میفرمود: « اللَّهُمَ أَحْيِنِي مِسْكِيناً وَ أَمِتْنِي مِسْكِيناً وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَةِ الْمَسَاكِينِ!»[۸۱]نقل شده که رسول خدا(ص) فرموده است: "فرشتهای بر من نازل شد و گفت: " ای محمد(ص) همانا پروردگارت به تو سلام رساند و فرمود: " اگر بخواهی بطحاء مکه را برای تو طلا میکنم ". سپس آن حضرت فرمود: پس سر را به آسمان بلند کرد[م] و گفت[م]: پروردگارا! روزی سیرم نگه دار تا تو را بستایم و روزی گرسنه که از تو درخواست کنم"[۸۲][۸۳].
در روایتی دیگر از امام صادق(ع) نقل شده است که پیامبر(ص) روزی دید که بزغالهای مرده در زبالهدانی افتاده است، در حالی که گوشش را بریده بودند. آن حضرت با دیدن آن به اصحابش فرمود: "این، چند میارزد؟" گفتند: "شاید اگر زنده بود، بیش از درهمی نمیارزید"؛ پیامبر(ص) فرمود: "سوگندتر به آنکه جانم در دست اوست، دنیا نزد خداوند از این بزغاله نزد اهلش بیارزشتر است"[۸۴][۸۵].
رسول خدا(ص) اصحاب و یاران خویش را نیز به زهد و دل کندن از دنیا سفارش میکرد تا خود را از فروختن به دنیا و صرف نفوس در شهواتش سالم بدارند[۸۶]؛ چرا که معتقد بود، فقط با بیتوجهی به دنیا میتوان به آخرت دست یافت و میفرمود: "به آخرت دست نمییابید، مگر با ترک دنیا و دل کندن از آن. به شما سفارش میکنم که دوست بدارید آن چه را خدادوست میدارد و دشمن بدارید آن چه را خدادشمن میدارد"[۸۷]. همچنین دعوت به زهد از مطالبات آن حضرت از فرستادگان خود بود، آن گاه که آنها را برای تبلیغ میفرستاد. نقل شده است، زمانی که پیامبر خدا(ص) معاذ بن جبل را به یمن میفرستاد، به او سفارش فرمود که "مردمیمن را به زهد در دنیا و رغبت به آخرت و پرداختن به محاسبهنفسدعوت کن"[۸۸][۸۹].
انس بن مالکنقل کرده است: "روزی نزد رسول خدا(ص) نشسته بودیم؛ پس آن حضرت به ما فرمود: هم اکنون، مردی از اهل بهشت نزد شما میآید"؛ اندکی بعد، مردی از انصار که آب وضو از ریشش میچکید و کفش خود را در دست چپش گرفته بود، به نزد ما وارد شد. فردای آن روز ، باز هم پیامبر(ص) فرمود: "هماکنون مردی از اهل بهشت، نزد شما میآید " و باز، همان مرد با همان وضع وارد شد. فردای آن روز نیز پیامبر(ص) همان سخن را فرمود و باز، به نزد ما وارد شد؛ پس چون او برخاست و رفت، عبدالله بن عمرو بن عاص در پی او، روان شد و [به وی] گفت: "من با پدرم مشاجره کرده و سوگند خوردهام که تا سه روز، نزد او نروم؛ اگر صلاح میدانی، مرا در خانه خود جای ده، تا به سوگندم عمل کنم". مرد انصاری هم پذیرفت. عبدالله بن عمرو بن عاص میگفت: "با او رفتم و دیدم خیمهای دارد و یک نخل و یک بز (گوسفندی). شب که شد از خیمهاش خارج شد و بز خود را دوشید و خرمایی چید و آنها را نزد من نهاد و من خوردم؛ ولی او خودش بیشام خفت، و من شب را به نماز و عبادت گذراندم. صبح که شد، او صبحانه خورد؛ ولی من روزه داشتم و سه شب به همین گونه گذشت و او هرگاه در رختخوابش از این پهلو به آن پهلو میشد، ذکر خدای متعال و تکبیر میگفت و صبح برای نماز، بیدار میشد و وضوی کامل میگرفت و من، جز سخن خیر از او نمیشنیدم". چون چند شب گذشت و کار او در نظر من تقریباً ناچیز آمد، پس به او گفتم: "ای بندهخدا! میان من و پدرم، مشاجرهای و قهری نبوده است؛ بلکه از پیامبر خدا(ص)، سه بار در سه مجلس شنیدم که فرمود: "هم اکنون، مردی از اهل بهشت نزد شما میآید" و هر سه بار تو به نزد ما وارد شدی؛ از این رو خواستم رفتار تو را ببینم. به من بگو که تو چه عملی انجام میدهی که اهل بهشت شدهای؟" آن مرد گفت: "نزد همان کسی که به تو خبر داده برو تا از عمل من به تو خبر دهد". من نزد رسول خدا(ص) رفتم؛ ایشان فرمود: "نزد خود او برو و بگو که حقیقت را به تو بگوید". من نزد آن مرد رفتم و گفتم: "پیامبر اکرم(ص) به تو امر میکند که در این باره به من خبر دهی"؛ آن مرد گفت: "اکنون که چنین است، میگویم". و سپس گفت: "اگر دنیا از آن من باشد و از من گرفته شود، ناراحت نمیشوم و اگر دنیا به من داده شود، از آن شادمان نمیشوم. شب را در حالی میخوابم که از هیچ کس کینهای به دل ندارم، و بر نعمتی که خداوند به دیگری داده است، حسادت نمیورزم". عبدالله گفت: "اما من به خداسوگند! شبها را به عبادت میگذرانم و روزها را روزه میگیرم؛ ولی اگر گوسفندی به من ببخشند، خوشحال میشوم و اگر از دستم برود، ناراحت میشوم. به خداسوگند که خداوند، به تو بر ما برتری آشکاری داده است"[۹۰][۹۱].
امیرالمؤمنین علی(ع) در وصفپیامبر(ص) و پیروی از اعمال زاهدانه آن حضرت فرموده است:از پیامبر(ص) پاک و پاکیزه خویش سرمشق گیر... که از دنیا نیم لقمهای بر گرفت و چشمی بدان ندوخت. پهلویش از همه کس لاغرتر و شکمش از دنیا خالیتر بود. دنیا بر او عرضه شد؛ ولی نپذیرفت و هرگاه میدانست که خداوند چیزی را دشمن میدارد، او نیز آن را دشمن میداشت و چیزی را که خدا حقیر میدانست، او نیز حقیر میشمرد. و اگر خصلتی جز این در ما نبود که دوست میداریم، آنچه را خدادشمن داشته، و بزرگ میداریم چیزی را که خدا کوچک شمرده است، همین، در مخالفت و دشمنی ما با خدا و سرپیچی از فرمان او بس بود! همانا رسول خدا(ص) روی زمینغذا میخورد؛ مانند بندگان مینشست؛ کفش خود را به دست خویش پینه میزد و بر لباسش وصله میدوخت؛ بر الاغ بیپالان سوار میشد و دیگری را هم در ردیف خود سوار میکرد و چون دید پردهای با نقش را و نگار بر در اتاقش آویختهاند، به یکی از زنان خود فرمود: "ای فلانی! این پرده را از نظرم دور دار که هرگاه به آن مینگرم، به یاد دنیا و زرق و برق آن میافتم!"پیامبر(ص) قلباً از دنیا روی گرداند و یاد آن را در درون خود کشت. او دوست داشت زینتهای دنیا از نظرش پنهان باشد تا مبادا جامهای زیبا و فاخر از آن برگیرد و آن را خانه همیشگی خود پندارد و امید اقامت در آن را در سر بپروراند. پس، دنیا را به کلی از جان خود بیرون کرد و یاد آن را از دل براند و آن را از نظر پنهان داشت. آری، هرکه چیزی را دشمن بدارد، نگاه به آن را نیز دشمن میدارد و خوش ندارد نامی از آن نزد او به میان آید"[۹۲][۹۳].
رسول خدا(ص) کسانی را که امور دنیوی را کاملاً رها کرده و فقط به عبادت و نماز خواندن میپرداختند، به شدت، سرزنش و مسلمانان را از پشت پا زدن به زندگی مادی که به صورت منفی و در شکل انزوای اجتماعی انجام میگرفت، نهی و آنان را تشویق میکرد که آن را در شکل مثبت آن؛ یعنی جهاد در راه خدا، روزه و... جستجو کنند[۹۵]. میفرمود: "خوشا به حال کسی که برای خدایی که یادش ارجمند است، فروتنی کند و به حلالدنیا زهد ورزد، بیآنکه از سنت من روی برگرداند و از خوشیهای دنیا دست بردارد، بیآنکه از راه و رسم من برگردد"[۹۶][۹۷].
در روایتی دیگر آمده است که روزی نزد پیامبر(ص) از یکی از کنیزان بنی عبدالمطلب سخن گفته شد و مردی انصاری گفت: "آن زن، شبها عبادت میکند و روزها روزه میگیرد"؛ پیامبر خدا(ص) فرمود: اما من میخوابم و نماز میخوانم و گاه روزه میگیرم، گاه روزه نمیگیرم، پس هر که به من اقتدا کند، از من است و هر که به راه و رسم من پشت کند، از من نیست"[۱۰۰][۱۰۱].
به بیان دیگر، اسلام، لذایذ مادّی را به دو بخش تقسیم کرده است: لذایذ سودمند و لذایذ زیانبار و در زهد اسلامی، استفاده نکردن از لذایذ سودمند مطرح نیست و این، همان چیزی است که خرد و منطق، انسان را بدان دعوت میکند. اسلام، هرگز نمیگوید که انسان باید از لذایذی که برای زندگیاش سودمندند،چشمپوشی کند یا به آنها بیرغبت باشد. پیامبر خدا(ص)، برای اینکه زهد اسلامی با رهبانیتمسیحی اشتباه نشود و همچنین از تحریف مفهوم "زهد" پیشگیری شود، در جداسازی زهد از رهبانیت میفرماید: «لَيْسَ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا تَحْرِيمَ الْحَلَالِ وَ لَا إِضَاعَةَ الْمَالِ وَ لَكِنَّ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَصَائِبِ وَ الْيَأْسُ عَنِ النَّاس»؛ زهدورزی در دنیا، حرام کردن حلال (بر خود) و یا ترک ثروت نیست؛ بلکه زهدورزی در دنیا، راضی بودن به قضای الهی، صبر بر مصیبتها و ناامیدی از مردم است"[۱۰۴][۱۰۵].
↑الطبقات الکبری، ص ۴۶۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۲۰۸ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷.
↑ابوعیسی ترمذی، الشمائل المحمدیه، ص ۱۸۸ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۸۸؛ امالی صدوق، ص ۴۶۶؛ مکارم الاخلاق، ص ۳۸ و محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۱۸۴.
↑الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۶۱: الطبرانی، المعجم الأوسط، ج ۱، ص ۱۲۳؛ نهایة الإرب، ج ۱۸، ص ۲۹۰؛ الترمذی، سنن، ج ۴، ص ۱۷؛ المستدرک، ج ۴، ص ۳۰۹ - ۳۱۰ و ابن سلامه، مسند الشهاب، ج ۲، ص ۲۱۹.
↑الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۱۲۸؛ صحیح بخاری، ج ۷، ص ۱۴۴ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۳۵؛ نظیر این روایت درباره عمر بن خطاب نیز نقل شده است. ر.ک: مسند احمد، ج ۱، ص ۳۰۱؛ المستدرک، ج ۴، ص ۳۰۹ - ۳۱۰؛ صحیح ابن حبان، ج ۱۴، ص ۲۶۶ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۱، ص ۲۵۹.
↑ماوردی، اعلام النبوه، ص ۲۱۹؛ امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۲۸۹؛ ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۴، ص ۳۳۹؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۱۹۸ و المستدرک، ج ۴، ص ۳۲۶.
↑مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۲۱۵ و احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۲۵.
↑فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۶، ص ۵۳۱ و المحقق اردبیلی، زبدة البیان، ص ۴۰۷.
↑تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۰؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۳۴؛ الشمائل المحمدیه، ص ۲۰۱؛. فتح الباری، ج ۱، ص، ۲۲۷ وصحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۲۱۷.
↑اعلام النبوه، ص ۲۱۹؛ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۸۵.
↑حمیری قمی، قرب الاسناد، ص ۴۴ و مکارم الاخلاق، ص ۲۵ و با اختلاف در: دلائل النبوه، ج ۷، ص ۲۷۳ و قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۸۵.
↑ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۶، ص ۵۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۷، ص ۷۷؛ نهج الفصاحه، ص ۲۴۹؛ جامع الأخبار، ص ۱۱۱؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۵۴ و ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۳۹.
↑الکافی، ج ۸، ص ۱۳۱ ؛ امالی طوسی، ص۶۹۳؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۴۰۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۳۴؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۲۷۹-۲۸۰.