محبت حضرت حق

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۲ ژانویهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۰۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل محبت حضرت حق (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • محبّت حضرت حق / حُبُّ الله / خدا دوستی، حالتی است که از بُن ذات انسان برمی‌خیزد، و بر سراسر قلبْ سایه می‌افکند. به عبارتی دیگر، خدادوستی قوّه‌ای است که در برخی از انسان‌ها به فعلیت می‌رسد، و زان پس بر قلب استوار می‌گردد.
  • قرآن کریم از این حالت، به نوری که حضرت حق در قلب بندگانش می‌نهد، و بدان آنان را هدایت می‌فرماید تعبیر کرده است؛ این نور آنان را از ظلمت مادّه و مادّیّات به نور بی‌پایان عالم ناپیدا کرانه معنا رهنمون می‌شود: ﴿أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ[۱]؛ ﴿أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ[۲]؛ ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۳][۴].

مراتب ملکه خدادوستی

  • این ملکه نیز همچون دیگر ملکات اخلاقی، از مراتبی چند برخوردار است. مهمترین این مراتب را به اختصار می‌توان این‌گونه برشمرد:

مرتبه نخست

  • در این مرتبه، قلبِ مُحب، تابع خداوند شده هیچ‌گاه به مخالفت با او و یا پیامبرش برنخواهد خواست. حضرت حق در اشاره به این مرتبه می‌فرماید: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي[۵].

مرتبه دوم

  • این مرتبه که مرتبه میانه این فضیلت بی‌نظیر است، آن است که قلب چنان در زنجیر محبّت الهی قرار گیرد، که هیچ چیزی آن را از یاد حضرت حق غافل نسازد. در این مرتبه، کمند اسارت او - جلَّ وعلا! - برگردن قلب استوار شده او را دائماً به سوی خود می‌کشد. در قرآن کریم می‌خوانیم: ﴿رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۶].

مرتبه سوّم

  • در این مرتبه، قلب در سراسر هستی چیزی جز از او نمی‌یابد و نمی‌بیند؛ زبان حال آنان که به این مرتبه رسیده‌اند، دائماً مضمون این مصرع است که: "در دار وجود، جز از او موجود دیگری نیست"[۷][۸].
  • حضرت حق از ابراهیم خلیل الرحمن(ع) حکایت می‌فرماید که: ﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۹] و باز می‌فرماید: ﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[۱۰].
  • این قلب، همان قلبی است که مفاد این آیه شریفه را به خوبی در می‌یابد، و مضمون آن را بر سراسر پهنه هستی‌نمای وجود، حکمران می‌داند: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۱]
  • مراتب سالکان در این فضیلت، به واسطه همین مراتب سه‌گانه است که تغییر یافته، از مراتب ضعیف رو به مراتب قوی می‌نهد. بدین ترتیب گاه سالکی مصداق این آیه شریف می‌شود: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ[۱۲]؛
  • اینان به مرتبه علم الیقین رسیده‌اند؛ و گاه مصداق این آیه مبارک: ﴿أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۱۳]؛ که نشان از وصول آنان به مرتبه "عین الیقین" دارد[۱۴].
  • و گاه مصداق این آیه: ﴿أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ[۱۵]. که مرتبه "حقّ الیقین" را به دست آورده‌اند.
  • این مراتب سه گانه یقین - که از این آیات برداشت می‌شود-، برای سالکان، تنها به واسطة محبّت حضرت حق پدید می‌آید؛ محبّتی که سراسر نور است و خود در اثر نورهایی دیگر، به دست خواهد آمد. این نور سرانجام باعث می‌شود که انسان:
  1. گاه در عقل خود خداوند را بیابد و به سوی او بنگرد. این مرتبه والا در این آیه شریف به اشارت گرفته شده است: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ[۱۶]؛
  2. و گاه او را در قلب خود یافته به مشاهده‌اش بپردازد: ﴿أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۱۷]؛
  3. و گاه او را با رؤیتی فطری شهود کند، رؤیتی که از صمیم روح و جان سالک برمی خیزد و از آن به "لقاء الله" تعبیر می‌شود: ﴿أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ[۱۸]
  • رؤیت شهودی اینان، در قرآن کریم مبارک / پربرکت خوانده شده است؛ هرچند می‌توان رؤیت قلبی را نیز در این آیه شریفه نهفته دانست: ﴿فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۱۹][۲۰].
  • اینان همان سابقانند که در قرآن کریم به قرب آنان به بارگاه الهی اشارت رفته است، و آنان که خداوند را به شهود عقلی می‌نگرند، "اصحاب مَیمَنه" / یاران خجسته احوال می‌باشند: ﴿فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ[۲۱]
  • آری! آنان که در این عالم کورند، در آخرت نیز کور خواهند بود، چه آنان کسانی هستند که قلبشان از این نور هیچ بهره‌ای نبرده است، از این رو در این سرای کورند و در آن سرای در ظلمات خویشتن سرگردان!؛ اینان بدبختان خوانده می‌شوند: ﴿وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا[۲۲]؛﴿يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا[۲۳]؛ ﴿وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ * فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ * وَظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ * لَا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ[۲۴][۲۵].
  • کوتاه سخن آنکه، از قرآن کریم به روشنی استفاده می‌شود، که هرکس خواهان آن است که در قیامت خداوند را به دیده عقل، قلب، و یا فطرت خویش بنگرد، بناگزیر می‌باید سَر آن داشته باشد، که او را در این عالم به نور عقل، نور قلب، و یا نور فطرت خود مشاهده کند؛ ورنه آن کس که دیده قلب خود را در این دنیا از مشاهده او بسته است، در قیامت نیز از دیدن او محجوب و بی‌بهره خواهد بود.
  • رؤیت حضرت حق در آن عالَم، بستگیِ تمام به رؤیت او در این جهان مادّی خواهد داشت: ﴿وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ[۲۶]؛ ﴿كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ[۲۷][۲۸].
  • محبّت الهی را لذّتی است، که تنها کسانی که از جامش نوشیده‌اند، می‌توانند چگونگی‌اش را درک کنند. اینان در این راه سر از پا نمی‌شناسند، و حتّی خورد و خفتشان را نیز در نزد محبت او می‌بازند: ﴿تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً[۲۹][۳۰].
  • گویا مراد از ﴿ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ[۳۱]، همان لذّت‌هایی است که خداوند در همین دنیا در شبانگاهان به هنگام مناجات با او، برای آنان مقدّر فرموده است. از این رو این لذت‌ها اختصاص به قیامت نداشته، به صورت جدّی می‌توان آن را به دنیا و آخرت- هر دو ۔ تعمیم داد.
  • کوتاه سخن آنکه لذّت محبّت، لذّتی است که درک آن تنها برای آنان که از قلبی مُحِب برخوردارند، ممکن می‌باشد[۳۲].
  • آن کس که در میانه شب از ترس حجابی که می‌تواند قلب او را فرا گیرد، به حالت غشوه در می‌آید و نالان به درگاه الهی شتافته عرض می‌کند: پروردگار من و آقای من و مولای من! گویی بر عذاب تو صبر کردم امّا چگونه بر دوری از تو صبر کنم؟ و گویی بر آتش سوزان تو صبر کردم امّا چگونه بر نظر ندوختن بر بزرگواری تو صبر نمایم؟"[۳۳].
  • از حالتی برخوردار است، که تنها دیگر محبّان می‌توانند درباره آن اشارتی کنند و به تلمیح سخنی گویند. سرور باورمندان و محبّان(ع)، چون در بخش پایانی این مناجات غرقه دریای توحید او - تعالی! - شد، چنان محبّت او بر ذرّات جانش حکومت یافت که این‌گونه مناجات شبانه را ادامه داد: "خدایا خدایا خدایا! از تو به حقّ خودت و نزاهتت و برترین صفات و اسمائت، درخواست می‌کنم که تمامی اوقات شبانه روز مرا به یاد خودت آباد گردانی، و به خدمت به خودت متّصل سازی، و اعمال مرا بپذیری؛ تا آنکه تمامی اعمال و اذکار من یک ذکر واحد شود، و حال من در خدمت تو جاودانه گردد" [۳۴][۳۵].
  • بر این اساس، پر واضح است که هیچ عذاب و گناهی برای امیرمؤمنان(ع) جانکاه‌تر و شدیدتر از فراق از او، و غفلت از لقاء او نبوده است؛ از این رو است که حالت وصل را امتداد می‌بخشد، و از جز آن استغفار می‌جوید.
  • تمامی تضرّع‌ها، استغفارها و اقرارهای ائمّه هدی(ع) به گناهانشان، به همین معنی بوده است؛ که آنان دوری لحظه‌ای خود از لقاء کامل الهی را، گناهی بزرگ و عذابی جانکاه می‌دیده‌اند.
  • این حالات و این لذّات تنها مخصوص اهل خود بوده، عموم مردم را در آن نصیبی نیست. خوشا به حال آنان و خوشا به لذّتی که از آن سرمست می‌شوند؛ خدایا به عظمت راستینت ما را با آنان در درک شیرینی این لذّت شریک فرما!، و جرعه‌ای از این جام را نصیب ما نمای!.
  • محبت الهی از نظر فیلسوفان و عارفان مسلمان، مساوی با هستی بوده؛ از این رو هر موجودی به مقدار وجود خود از این محبّت نصیبی برده، و به مرتبه‌ای از آن دست یافته است. آیاتی از قرآن کریم که بر تسبیح تمامی موجودات، تضرّع، اِنابه، ناله و سرانجام سجود آنان در پیشگاه حضرت حق دلالت می‌کند، گویا به همین مبنای بلند حِکْمی عرفانی اشاره می‌نماید: ﴿وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا[۳۶]؛ ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ[۳۷]؛ ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ[۳۸]؛ ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ[۳۹]؛ ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ[۴۰]. نمونه این آیات، به فراوانی در قرآن کریم وارد شده است[۴۱].
  • اکنون جای آن است که بر این مطلب تأسّف خوریم، که هرچند تمامی موجودات در تسبیح حقّند، اما ما را گوشی نیست که تسبیح و تضرّع و ناله ایشان را بشنویم؛ و چشمی نیست که سجده آنان را ببینیم. آری! اگر ما را چشمی و گوشی داودی بود، هم تسبیحشان را می‌شنودیم و هم سجودشان را می‌دیدیم!.
  • این مطلب در میان اهل دل از ضروریّات شمرده می‌شود، که هرکس محبّت الهی بر قلبش نشیند و قلبش از این محبّت نورانی شده به معدن نور بی‌انتهای الهی اتّصال یابد، دریافت این‌گونه امور را آسان شمرده به درک اموری بسیار فراتر از آن موفّق می‌گردد. ما پیش از این در این زمینه به روایتی معتبر از کافی شریف اشاره کردیم، که بنا بر آن شنوایی و بینایی محبّان، به نور حضرت حق اتّصال می‌یابد؛ از این رو پس از آنکه خود به آن معدن عظمت اتّصال یافت، شنیدن تسبیح موجودات و دیدن سجده آنان بر او آسان شده، آن را چیزی درشت نمی‌انگارد!.
  • مشهور چنان است که تسبیح تمامیِ موجودات جز از انسان، به گونه جبری است؛ از این رو اینان نه به اختیار خود، که به وجود خود تسبیح گوی او و ثنا خوان بارگاهش می‌باشند. تفاوت میان تسبیح این موجودات و حمد و ثنای انسانی نیز در همین نکته نهفته است، چه انسان در تمام عباداتش مختار بوده به اختیار خود به عبادت می‌پردازد، امّا دیگر موجودات بدون آنکه از اختیاری برخوردار باشند، او را ثنا می‌خوانند. عموم دانشمندان آیه ذیل را دلیلی بر درستی این مطلب دانسته‌اند: ﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ[۴۲][۴۳].
  • معنای این آیه، آن است که خداوند متعال آسمان‌ها و زمین را بیافرید، و به آنان امر کرد که به صورت تکوینی سر در پی آینده‌ای که برای آنها مقدّر فرموده است، بنهند؛ آسمان‌ها و زمین نیز پاسخ دادند که: ما مطیع توایم، از این رو نه به اختیار که به جبر به آنچه برای آنان مقدر شده است، می‌پردازند.
  • اینان به این آیه نیز استدلال کرده‌اند: ﴿مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۴۴].
  • به نظر ما امّا، گویا مراد از این دو آیه - و آیات دیگری که در معنی مشابه این دو است -، آن است که هدایت تکوینی الهی را نشان دهد، و هدایت پذیری تمامی عوالم را به نمایش آورَد. از این رو این دو آیه نیز از معنایی همچون آیه مبارک: ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۴۵].
  • از این رو، تمامی موجودات - و از آن جمله خود انسان - را، هدایتی عام است که آن را "هدایت تکوینی" می‌خوانیم. این هدایت، همان وسیله‌ای است که تمامی موجودات به واسطه علم ذاتی خود، از آن بهره برده راه‌های ادامه حیات را بر اساس آن می‌پیمایند، تا وظیفه خویش را به انجام رسانند. از این رو، ما این دو آیه و دیگر آیات مشابه آن را، برخوردار از معنایی رفیع‌تر دانسته، به اهمّیت آن در سلوک همه پهنه وجود، توجّه می‌دهیم.
  • با این توضیح، درستی سخن کسانی که بر این اعتقادند که: "عبادات تمامی موجودات، اختیاری بوده از حُبّ ذاتی آنان نسبت به حضرت حق - که مساوی وجود آنان است - سرچشمه می‌پذیرد"، روشن شده از مبانی نظری آشکارتری برخوردار می‌گردد[۴۶].
  • محبّت الهی، با محبّت دنیا در تضادی کامل قرار دارد؛ به‌گونه‌ای که به هیچ وجه نمی‌توان میان این دو جمع نمود. حضرت حق - جلَّ وعلا! - خود این مطلب را این‌گونه بیان فرموده است: ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ[۴۷].
  • از این رو، هرکس قلبش به دنیا مشغول شود، نمی‌تواند نور محبّت الهی را دریافته جانش را به آن محبّت زینت بخشد. از همین رو است که خداوند متعال بارها از مشغول شدن قلب انسان به دنیا تحذیر فرموده، آدمی را از آن بازداشته است. به این دو آیه شریفه بنگرید: ﴿لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۴۸]؛ ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ[۴۹]
  • همان‌گونه که کسی که قلبش به خداوند اشتغال یابد و از هر آنچه جز اوست روی برگیرد، به سیاهی دنیای پست آلوده نشده زنگاری بر آن نخواهد نشست: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۵۰][۵۱].
  • آورده‌اند که برخی از اهل دل در مجلسی سخن می‌داشتند. یکی از آنان درباره حُبّ مولی چنین گفت: آن کس که بر بلای حضرت حق راضی نباشد، در ادّعای محبت خود راستگو نیست؛ دیگری گفت: آن کس که بر بلای حضرت حق شکر نگذارد، در ادّعای محبّت خود راستگو نیست؛ سوّمی افزود: آن کس که از بلای حضرت حق لذّت نبرد، در ادّعای محبّت خود راستگو نیست؛ و چهارمی گفت: آن کس که بلای حضرت حق او را از شهود حضرت حق بازدارد، در ادّعای محبت خود راستگو نیست![۵۲].
  • آری! اگر محبّت مولی در قلب کسی استوار شد، جز او چیزی دیگر را نمی‌بیند؛ همان‌گونه اگر حبّ دنیا در قلبی پایدار شد، تنها همان دنیا را می‌بیند و بس. حکایتی که حضرت حق از مجلس زنان مصر و حال آنان به هنگام ورود حضرت یوسف(ع) به آن مجلس آورده است، نشان از چگونگی تسلّط علایق بر قلب آدمی دارد؛ چه آنان چون در محبّت یوسف(ع) غرقه گشتند، دست خود را بریدند، امّا نه از بریده شدن دست خود خبر داشتند، نه از خون، و نه از درد!: ﴿وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ *فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ * قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ [۵۳][۵۴].
  • این آیات، مَثَل معروف عرب‌زبانان را در خاطر انسان زنده می‌سازد: حُبُّ الشِّیء يُعْمِي وَ يُصِمُّ "دوستی یک شیء، آدمی را کور و کر می‌سازد"؛ چه در قلب زنان آن مجلس، تنها محبّت ناپسند نسبت به حضرت یوسف(ع) حکمرانی می‌کرد. از این رو این محبّت، آنان را یکایک به سرکشیدن جام گناه مجبور ساخت؛ همان‌گونه که برادران ایشان نیز تنها هوای نفس خویش را می‌پرستیدند، از این رو هم بر او جنایت کردند، و هم او را به دزد بودن متّهم ساختند، و هم در انواع آزار او کوتاهی ننمودند!؛ یوسف(ع) امّا چون در دل تنها محبّت الهی را نهان می‌داشت، به‌گونه‌ای رفتار کرد که تنها کسانی که در حفظ اویند می‌توانند چنان عمل کنند: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ[۵۵][۵۶].
  • توضیح آنکه چون هوی و هوس بر برادران یوسف غلبه داشت، گناهانی بی‌شمار از آنان سر زد: آنان پدر خود را با علم به آن که در شمار پیامبران الهی است، گمراه و نادان خواندند؛ و زان پس در صدد قتل برادر پیامبر خود برآمدند؛ این هوای نفس بود که آنان را آن چنان در ظلمت و کوری فرو برد که این‌گونه عمل کنند، و این‌گونه به مخالفت با فرامین پدر و نیکی برادر برخیزند.
  • همسر عزیز مصر نیز چون مغلوب هوای نفس خود شد، به چنان گناهانی دامن خود را آلوده ساخت، که عقل هیچ‌گاه آلودگی به آنها را مجاز نمی‌شمارد، و آزادگان از انجامش سرباز می‌زنند. عشق‌ورزیِ او به کسی جز از شویش، خلوت کردن با او، و درخواست گناه جنسی از او؛ وزان پس چون از کامجویی از او ناامّید شد، دامن خود را پاک جلوه داد و گناه را به یوسف(ع) منسوب نمود و او را به زندان افکند!؛ این گناهان گذشته از آنکه برای خود او گناه بود، چنان ظلمی سنگین بر یوسف صدّیق شمرده می‌شد، که گوش‌ها از شنیدنش نفرت یافته آن زن را بر انجامش تقبیح می‌نمایند![۵۷].
  • یوسف صدّیق(ع) اما آن‌گونه که برّه از گرگ می‌گریزد، از گناه می‌گریخت!؛ چه حبّ الهی آن‌چنان بر قلبش نشسته بود، که جایی برای محبوبی دیگر نهاده بود. این در حالی است که تمامی عوامل لازم برای انجام گناهی که از بیشترین لذّت‌ها برخوردار است، برای ایشان فراهم شده بود: یوسف(ع) جوان بود، زیبا بود، در مقابل آن زن که اربابش بود بی‌اختیار و ناتوان بود؛ و آن زن نیز جوان بود، زیبا بود، مالک او بود، و سرانجام سخت مشتاق او؛ در آن مجلس جز از آن دو هیچ کسی دیگر حضور نداشت، و آن خلوت می‌توانست تردامنیِ آن حضرت را میسّر سازد؛
  • امّا حبّ الهی ایشان را بر آن داشت که دست از آن زن برداشته از او بگریزد، تا در شمار عاصیان حضرت حق قرار نگیرد. خوشا به حال آنان که این نور و آن ظلمت را می‌نگرند؛ و خوشا به حال آنان که عطر این نور وگندنای آن ظلمت را استشمام می‌کنند!؛ آنان که از قلبی آئینه‌گون برخوردارند هیچ لذّتی را فراتر از دریافت این نور- که در شماری از آیات و روایات بدان اشاره رفته است- نمی‌یابند؛ حضرت حق از زبان ایشان(ع) حکایت می‌کند که برادران را فرمود: ﴿اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَالِكَ الْقَدِيمِ فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۵۸][۵۹].
  • در خبر است که اویس قرنی به یثرب، شهر پیامبر(ص) آمد، تا ایشان را ملاقات نماید. پیامبر اما در شهر نبودند، از این رو بدون زیارت ایشان به سوی یمن بازگشت. پیامبر اکرم(ص) چون به شهر بازگشتند فرمودند: نوری تازه در اینجا می‌بینم و عطری نو در اینجا استشمام می‌کنم؛ به ایشان اطّلاع دادند که اویسْ نامی به شهر آمده بود، ایشان از سر علاقه به آن یار نادیده فرمودند: "ای اویس! چه بسیار مشتاق تواَم". ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ[۶۰].
  • این چه بویی است که با مخالفت فرمان حضرت از میان می‌رود، و با متابعت از او به دست می‌آید؟؛ خوشا به حال آنان که این بوی عطرآگین را در می‌یابند! حضرت حق باز خود می‌فرماید: ﴿أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۶۱][۶۲].
  • این چه نوری است که برای مؤمنان آشکار می‌شود، و آنان سر در پی آن می‌نهند؛ و آن چه ظلمتی است که مؤمن آن را در می‌یابد، از این رو هرگز بدان داخل نمی‌شود؟
  • بر این اساس، آشکار شد که حُبّ خداوند متعال با حُبّ دنیا منافات داشته هرگز نمی‌توانند در یک قلب جمع شوند. آری! اگر حبّ دیگر اشیاء عالم تنها به خاطر حُبّ حضرت حق باشد، این محبّت نیز به محبّت او - جلّ وعلا! - باز می‌گردد. از این رو نه تنها با آن محبّت ناهمگون نخواهد بود، که خود می‌تواند زمینه‌ای برای محبّت الهی باشد. از این رو فرامین وارد شده درباره دوست داشتن نیکان، و در ابتدای آنان و مقدّم بر همه ایشان، پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) را، می‌توان بدین‌گونه تفسیر کرد، که نه تنها محبّت معصومان(ع) منافاتی با محبّت حضرت حق نخواهد داشت، که این محبّت می‌تواند زمینه‌ای برای پیدایش، و زان پس افزایش آن محبّت باشد؛ از این رو است که محبّت اینان در قرآن کریم نیز به سفارش گرفته شده است: ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى[۶۳]؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ[۶۴][۶۵].
  • این مطلب، امری فطری است که نیازمند توضیح چندانی نیست؛ همان‌گونه که مضمون نفهته در این دو بیت نیز، در بسیاری از دستورات مستحبّی اسلام وارد شده است. استحباب لمس حجرالأسود، بوسیدن آن، بوسیدن ضریح‌های مطهر پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) و نیز درب‌های متبرّک مراقد آنان، در این شمار است. این امور از همین باب است که عامّ و خاصّ مردم به درک آن نائل می‌شوند؛ دلیل فطری بودن آن نیز همین است که همه می‌توانند آن را دریابند[۶۶].

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. «آیا کسی که خداوند دلش را برای اسلام گشاده داشته است و او از پروردگار خویش با خود فروغی دارد (چون سنگدلان بی‌فروغ است)؟» سوره زمر، آیه ۲۲.
  2. «و آیا (داستان) آن کس که (به دل) مرده بود و زنده‌اش کردیم و برای او فروغی پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه می‌رود» سوره انعام، آیه ۱۲۲.
  3. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  4. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۰۱.
  5. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  6. «مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمی‌دارد» سوره نور، آیه ۳۷.
  7. ليس في الدّار غيره ديار
  8. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۰۲.
  9. «من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.
  10. «پس هر سو رو کنید رو به خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۱۵.
  11. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  12. «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است» سوره فصلت، آیه ۵۳.
  13. «آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
  14. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۰۳.
  15. «آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است» سوره فصلت، آیه ۵۴.
  16. «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است» سوره فصلت، آیه ۵۳.
  17. «آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
  18. «آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است» سوره فصلت، آیه ۵۴.
  19. «و چون نزد آن آمد، بانگی برآمد که خجسته باد آن کس که در (کنار این) آتش و آنکه پیرامون آن است و پاکا خداوندی که پروردگار جهانیان است» سوره نمل، آیه ۸.
  20. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۰۴.
  21. «(یکی) خجستگان، و خجستگان کیستند؟ و (دیگر) ناخجستگان، و ناخجستگان کیستند؟ و (سوم) پیشتازان پیشتاز» سوره واقعه، آیه ۸-۱۱.
  22. «و به راستی هر که در این جهان کور (دل) باشد همو در جهان واپسین (نیز) کور (دل) و گمراه‌تر خواهد بود» سوره اسراء، آیه ۷۲.
  23. «روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می‌گویند: چشم به راه ما بمانید تا از فروغتان (بهره‌ای) بگیریم، (به آنان) گفته می‌شود: به پس پشت خود باز گردید و فروغی بجویید» سوره حدید، آیه ۱۳.
  24. «و چپیان، کیانند چپیان؟ * در تفبادی و آبی داغند * و سایه‌ای از دود بسیار سیاه * که نه سرد است و نه خوش» سوره واقعه، آیه ۴۱-۴۴.
  25. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۰۵.
  26. «چهره‌هایی در آن روز شاداب است * (که) به (پاداش و نعمت) پروردگارش می‌نگرد » سوره قیامه، آیه ۲۲-۲۳.
  27. «آری، بی‌گمان آنان در آن روز از پروردگارشان باز داشته خواهند بود» سوره مطففین، آیه ۱۵.
  28. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۰۶.
  29. «از بسترها پهلو تهی می‌کنند (و برای نماز برمی‌خیزند) در حالی که پروردگارشان را به بیم و امید می‌خوانند و از آنچه به آنان روزی کرده‌ایم می‌بخشند پس هیچ کس نمی‌داند چه روشنی چشمی برای آنان به پاداش کارهایی که می‌کردند نهفته‌اند» سوره سجده، آیه ۱۶-۱۷.
  30. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۰۶.
  31. «پس هیچ کس نمی‌داند چه روشنی چشمی برای آنان به پاداش کارهایی که می‌کردند نهفته‌اند» سوره سجده، آیه ۱۷.
  32. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۰۷.
  33. «يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ‌، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ، وَ هَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ»
  34. «يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَ قُدْسِكَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِكَ وَ أَسْمَائِكَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِي فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً، وَ بِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً، وَ أَعْمَالِي عِنْدَكَ مَقْبُولَةً، حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِي وَ أَوْرَادِي كُلَّهَا وِرْداً وَاحِداً، وَ حَالِي فِي خِدْمَتِكَ سَرْمَداً»؛ مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
  35. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۰۸.
  36. «و هیچ چیز نیست مگر اینکه او را به پاکی می‌ستاید اما شما ستایش آنان را در نمی‌یابید؛ بی‌گمان او بردباری آمرزنده است» سوره اسراء، آیه ۴۴.
  37. «آیا در نیافته‌ای هر که در آسمان‌ها و زمین است و پرندگان گشاده‌بال، خداوند را به پاکی می‌ستایند؟ هر یک نماز و نیایش خود را دانسته است و خداوند به آنچه انجام می‌دهند داناست» سوره نور، آیه ۴۱.
  38. «و کوه‌ها و پرنده‌ها را رام کردیم که همراه با داود نیایش می‌کردند و کننده (ی این کار) بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۹.
  39. «آیا درنیافته‌ای که هر کس در آسمان‌ها و هر کس در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوه‌ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم به خداوند سجده می‌برند؟» سوره حج، آیه ۱۸.
  40. «و به راستی به داوود از نزد خود بخششی ارزانی داشتیم؛ ای کوه‌ها و پرندگان با وی همنوا شوید!» سوره سبأ، آیه ۱۰.
  41. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۰۹.
  42. «سپس به آسمان رو آورد که (چون) دودی بود و به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید! گفتند: فرمانبردارانه آمدیم» سوره فصلت، آیه ۱۱.
  43. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۱۰.
  44. «هیچ جنبنده‌ای نیست مگر که او بر هستیش چیرگی دارد؛ به راستی پروردگار من بر راهی راست است» سوره هود، آیه ۵۶.
  45. «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  46. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۱۱.
  47. «خداوند در درون هیچ کس دو دل ننهاده است» سوره احزاب، آیه ۴.
  48. «مبادا دارایی‌ها و فرزندانتان شما را از یاد خداوند باز دارد» سوره منافقون، آیه ۹.
  49. «آنان را واگذار تا بخورند و بهره گیرند و آرزو سرگرمشان دارد، زودا که بدانند» سوره حجر، آیه ۳.
  50. «(این چراغ) در خانه‌هایی (است) که خداوند رخصت داده است تا والایی یابند و نامش در آنها برده شود؛ سپیده‌دمان و دیرگاه عصرها در آنها او را به پاکی می‌ستایند * مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمی‌دارد» سوره نور، آیه ۳۶-۳۷.
  51. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۱۲.
  52. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۱۳.
  53. «و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام می‌خواهد، (برده‌اش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بی‌گمان ما او را در گمراهی آشکاری می‌بینیم و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیه‌گاهی آماده ساخت و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است! این، نه آدمیزاد که جز فرشته‌ای ارجمند نیست (یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۰-۳۳.
  54. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۱۳.
  55. «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  56. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۱۴.
  57. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۱۵.
  58. «این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید تا بینا شود، و همه خاندانتان را نزد من آورید و چون کاروان (از شهر مصر) بیرون رفت پدرشان (در کنعان) گفت: اگر مرا گول و خرف ندانید من بوی یوسف را می‌شنوم گفتند: سوگند به خداوند که تو همچنان در گمراهی دیرینه خویشی چون مژده‌رسان آمد، آن (پیراهن) را بر رخسار وی افکند و او بینا گشت، گفت: آیا به شما نگفته بودم که من از خداوند چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید؟» سوره یوسف، آیه ۹۳-۹۶.
  59. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۱۵-۴۱۶.
  60. «و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و در هم نیفتید که سست شوید و شکوهتان از میان برود و شکیبا باشید که خداوند با شکیبایان است» سوره انفال، آیه ۴۶.
  61. «و آیا (داستان) آن کس که (به دل) مرده بود و زنده‌اش کردیم و برای او فروغی پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه می‌رود، چون داستان کسی است در تیرگی‌ها که از آنها بیرون آمدنی نیست؟ بدین‌گونه آنچه کافران می‌کردند، در نظرشان آراسته شده است» سوره انعام، آیه ۱۲۲.
  62. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۱۶.
  63. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  64. «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند» سوره مائده، آیه ۵۴.
  65. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۱۷.
  66. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۳، ص ۴۱۸.